آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

آن شب شوم
چند ماه قبل از شهادت, حاج آقا مصطفى شبى براى عیادت مرحوم آقاى سید نعمت الله جزایرى که یکى از پیرمردان عالم نجف و از اهل عرفان بود رفت, حاج آقا مصطفى براى دوستانش تعریف کرده بود که من نشسته بودم, فرزند آقاى جزایرى آمد و گفت: دو نفر آمده اند در منزل و مى گویند با شما (مصطفى) کار داریم! ایشان مى گوید: بیایند بالا و آن دو نفر هم مىآیند. یکى از آنان سالخورده و دیگرى جوان بود آن فرد مسن در خلال صحبت هاى خود مى گوید: حاج آقا به خاطر مسئله اى شدیدا نگران و ناراحت هستیم و این خبر را مى خواهیم به شما بدهیم. حاج آقامصطفى مى پرسد: چه خبر؟ آنان جواب مى دهند: ما عضو تیمى هستیم که از ایران به عراق آمده اند تا شما را ترور کنند, اما ما وضع حرم حضرت على(ع) و شرایط اینجا را دیدیم و بر خویشتن لرزیدیم و متنبه شدیم; مواظب باشید! حاج آقا مصطفى در صحت این خبر شک داشت و معتقد بود اینها آمده اند رعب و وحشت ایجاد کنند تا در دیدارها, ملاقات ها و برخى فعالیت ها کاستى ایجاد شود و نیروى محرکه ماشین نهضت کند گردد.(1) در شب یکشنبه اول آبان 1356 هـ.ش, حاج آقا مصطفى پس از اداى نماز جماعت و دیدار با امام خمینى, چون میهمان داشت زودتر از شب هاى دیگر به خانه رفت. اتفاقا همان شب, خانم حائرى (همسر حاج آقا مصطفى) بیمار مى شوند, و یکى از پزشکان عراقى وى را معاینه کرده و دستورات لازم را براى مداواى وى مى دهد. حاج آقا دعایى که این پزشک را آورده بود, با حاج آقا مصطفى خداحافظى مى کند و مى رود. آن شهید بزرگ به خادمه خود گوشزد مى نماید: شما بروید بخوابید, من خودم در را باز مى کنم. وقتى آن دو فرد مشکوک به ملاقات حاج آقا مصطفى آمدند, ایشان برایشان شربتى آورده و خود نیز از آن مى نوشند. بعد از آن, حاج آقا به مطالعه مشغول مى گردند, سپس به تهجد مى پردازند که ناگهان به همان حالى که نشسته بودند و کتاب مفاتیح باز بوده, سرشان را بر روى آن نهاده و از دنیا مى روند.(2)
آرى, آن شب شوم, اندک اندک چادر سیاه خویش را بر سپیدى روز تحمیل مى کند و خورشید جان افروز را با غبار سیاهش به خاموشى مى کشاند و زورق نور در دریاى سیاه خویش غرق مى کند تا هیچ اثرى از سفیدى بر جاى نگذارد. در این شب نفرت انگیز, واقعه اى دردناک چهره کریه خود را نشان مى دهد و مرگ, حاج آقا مصطفى را به سوى خود فرا مى خواند. نقل کرده اند که: زیارت عاشورا, آخرین پیامى بود که آن سید شهید خواند و با زبانش تکرار نمود; گویا مصطفى به درد مسمومیت خود پى برد و لحظات آخر عمر را درک کرد و فهمید که دیگر طلوع فجر را نخواهد دید! ناراحتى شدید به او اجازه نمى داد آخرین دقیقه هاى زیستن را در حرم حضرت على (ع) بگذراند, ناگزیر در همان اتاق ماند, نافله شب را به پایان برد, برخاست و از میان کتاب هایش, مفاتیح الجنان را بیرون آورد تا در هنگامه شبى تیره و نفرت ساز, زیارت عاشورا بخواند و میثاق خود را با عاشورائیان تکرار نماید و وفادارى خویش را نسبت به امام حسین اعلام کند; با آهى دلسوز و صدایى دلنواز و ناله اى جان گداز مشغول به خواندن شد, شعار عاشورا را بر زبان جارى کرد و جان به جان آفرید تسلیم نمود.(3)
آن شب پاییزى که سخت سنگین بود, سرانجام با نزول ستاره اى از آسمان معرفت پایان یافت. خادمه حاج آقا مصطفى, طبق معمول صبحانه آقا را برد, اما مشاهده کرد که روى کتاب دعا خم شده و زیر چشمان او به رنگ خرما شده است. هر چه سید را صدا زد جوابى نشنید; سراسیمه خود را به کوچه رسانید, آقاى دعایى را دید, از وى براى نجات جان حاج آقا کمک طلبید, زیرا او فکر مى کرد. ایشان دچار کسالت شده است. وى و دو تن از همراهان, خود را بر بالین آقا مى رسانند و او را به بیمارستان منتقل مى کنند; پزشک پس از معاینه جسد اعلام مى کند که آثارى از سکته قلبى یا مغزى در وى مشاهده نمى شود, ولى علایم روى بدن از مسمومیت وى خبر مى دهد (ناخن ها و پوست بدن به رنگ بنفش شده بود). براى روشن شدن واقعیت, کالبد شکافى لازم است; اما امام با این کار مخالفت کردند و فرمودند: رژیم عراق, به این بهانه عده اى از دوستان را به اتهام واهى دستگیر مى کند و آقا مصطفى هم براى ما زنده نخواهد شد.(4)
روز نهم ذیقعده سال 1397 هـ.ق (اول آبان 1356), رنگى سرخ بر افق تاریخ ایران افزود و منشإ حرکتى سرنوشت ساز گشت; خورشید در این روز گویى که دیرتر از هر زمان فرمان روشنایى گرفت و رنگى غم آلود بر خود زده بود, گویى پیامى در دل, نگاهى در دیده و رازى در درون خویش جاى داده بود. هنوز ساعتى از نور افشانى خورشید نگذشته بود که آن خبر دردآلود در میان مردم انتشار یافت و با نشر آن غم ها افزون و اشک ها جارى گشت.
قلب ها پرتپش شد, زیرا امت مسلمان و خصوصا نیروهاى انقلابى, فرزند برومند و با کفایت امام را از دست دادند; علامه عالیقدرى که مى رفت پس از پدر زعامت و مرجعیت را عهده دار شود.
مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى در خصوص چگونگى شهادت برادر بزرگوارش مى گوید: شکى ندارم که ایشان را شهید کردند, زیرا علامتى که در زیر پوست بدن ایشان, روى سینه, سر, دست و پا و صورت و نیز لکه هاى بزرگ, حکایت از مسمومیت شدید مى کرد; اما چگونه این کار صورت گرفته نمى دانم, ولى مى توانم بگویم که ایشان چند ساعت قبل از شهادت, در مجلس فاتحه اى شرکت کردند که در آنجا برخى از ایادى رژیم پهلوى دست اندر کار دادن چاى و قهوه بودند.(5)
از جمع بندى قرائن و شواهد مى توان چنین نتیجه گرفت که این عالم بزرگ و جوان, قربانى توطئه مشترک و هماهنگ رژیم هاى آن وقت ایران و عراق گردید و به وسیله سمى خطرناک به شهادت رسید. رژیم عراق در این ماجرا منتظر بهره بردارىهاى سیاسى خاصى بود که با موضع گیرى ویژه امام خمینى تمام آن نقشه ها به هم خورد و بى نتیجه ماند; رژیم ایران نیز فکر مى کرد علاوه بر حذف فیزیکى این عالم بزرگ و مجتهد, ضربه اى کارى به روحیه امام خمینى خواهد زد, ولى شهادت حاج آقا مصطفى براى این دو دشمن مشترک نتیجه اى معکوس داد و مرگ مظلومانه اش در تبعیدگاه, موجب تقویت جبهه انقلاب و بیدارى مردم مسلمان گشت.(6)
با روى دادن چنین ضایعه اى, فضاى نجف در هاله اى از ابهام و ناباورى فرو رفت و مردم, بویژه طلبه ها و محصلان علوم دینى, را بهت و حیرت شگرف فرا گرفت; قیافه ها غمناک و چهره ها اندوه بار مى نمود و اوضاع و شرایط از مصیبتى جانکاه حکایت مى کرد; یکى از نزدیکترین و صدیق ترین یاران و خدمتگزاران مقام عالى زعامت دارفانى را وداع گفته بود که با بینش سیاسى, اصالت فکر, شهامت و صراحتى که داشت همچون بازویى نیرومند در کنار پرچمدار اسلام, مبارزان را تقویت مى کرد و ستیز با ستم را سازماندهى مى نمود. حوزه علمیه نجف در این روز تعطیل شد; علما, مدرسین عظام و طلاب محترم در فقدان فقیهى مجاهد و عالمى وارسته به سوگ نشستند و چون مرسوم نبود که به خاطر رحلت یکى از شخصیت هاى درجه دوم, حوزه نجف تعطیل شود, چنین واکنشى گویاى این حقیقت بود که ایشان خود مستقلا یک شخصیت مورد احترام حوزه نجف بوده و علماى حوزه سیطره روحى, علمى, قدرت استنباط و اجتهاد ایشان را پذیرفته بودند.

ستاره اى بر خاک
عکس العمل حضرت امام در مقابل شهادت فرزندى که او را امید آینده اسلام مى دانست بسیار جالب است.
با برنامه حاج احمد آقا مقرر گردید که چند نفر از علما به محضر امام بروند و ماجرا را مطرح کنند; امام اجازه دادند, یکى از آنان پس از احوالپرسى گفت: از حاج آقا مصطفى چه خبر؟ میرزا حبیب الله اراکى که با آن جمع بود گفت: از بیمارستان زنگ زده اند, مثل این که به دلیل و خامت حالشان باید او را به بغداد برسانند! حاج احمد آقا در این لحظه نتوانست جلوى گریه خود را بگیرد و ناگهان فریادى زد, ولى ناگهان متوجه شد که نزد پدر است, لذا صورتش را برگرداند تا ایشان تإثر وى را نبیند; اما امام ناگهان صورتشان را برگرداندند و گفتند: احمد چته؟ مگر حاج آقا مصطفى مرده؟ اهل آسمان ها مى میرند, اهل زمین کسى باقى نمى ماند, همه مى میریم! آقایان بفرمایید سراغ کارتان! خودشان هم برخاستند, آستین ها را بالا زدند تا وضو بسازند; پس از وضو نیز مشغول خواندن قرآن شوند. اطرافیان, حیاط بیرونى را فرش کردند, علما و مدرسین براى عرض تسلیت آمدند, حیاط مشحون از جمعیت بود, عده اى از جاى خود بر مى خاستند و براى عرض ارادت به امام خطابه اى مى خواندند و به ایشان تسلیت مى گفتند, همه گریه مى کردند.(7) در کوچه هاى اطراف, طلاب سر بر دیوار نهاده و ضجه مى زدند. هر کس وارد خانه مى شد, بى اختیار اشک مى ریخت, اما امام همچون کوهى استوار بود و به هیچ وجه آثار شکست, غصه و درد در چهره اش هویدا نبود و از همان لحظه اى که با شنیدن خبر در گذشت فرزند دلبندش, آیه استرجاع را بر زبان جارى کرد, شکوه جلال و جمال خداوند در ذهن ایشان جایگزین گردید, گویى آب حیات عرفانى, آن جوشش و اشتعال درونى را خاموش ساخت!
حدود ساعت ده صبح اول آبان 1356 هـ.ش عده اى از یاران امام, بدن مطهر حاج آقا مصطفى را داخل یک مینى بوس قرار دادند و جنازه را به کربلا آوردند. دهها اتومبیل و اتوبوس که حامل افراد عزادار بودند نیز ماشین حامل جسد را همراهى مى کردند. آن پیکر عزیز در غسالخانه اى در کنار رود فرات و نزدیک خیمه گاه حضرت ابى عبدالله (ع) با آب فرات غسل داده شد و سپس کفن گردید; تشیع جنازه از خیمه گاه آغاز شد و تابوت آن مرحوم را به حرم مطهر حضرت امام حسین (ع) آوردند و داخل حرم طواف دادند. مراسم طواف در حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) نیز انجام شد. پس از این مراسم, جنازه حوالى غروب به مدرسه بغدادى در نجف اشرف منتقل شد و در مسجد مربوط به آن مستقر گردید و قرار شد که مراسم تشییع صبح روز دوشنبه دهم ذیقعده انجام شود, لذا آن شب در کنار بدن مطهر حاج آقا مصطفى, چند نفرى ماندند و مراسم دعا, نیایش و تلاوت قرآن تا صبح برقرار بود. صبح روز دوم آبان جنازه را از مدرسه بغدادى به مسجد بهبهانى انتقال دادند (معمولا مراسم تشییع جنازه مراجع و عالمان دین از این مکان مقدس آغاز مى گردید). مراجع عظام, مدرسین, طلاب, فضلا و سایر اقشار مردم در این مسجد جمع شدند. حضرت امام خمینى نیز همچون کوهى با صلابت در آن جمع حاضر شده آیاتى از قرآن را تلاوت کردند و با اجازه ایشان تشییع جنازه از مسجد مورد اشاره آغاز شد. به سر درب بازار و صحن مطهر حضرت على (ع) پلاکاردهایى از سوى اهالى نجف نصب شده بود که این ضایعه اسفناک را به حضرت مهدى(عج) و حوزه هاى علمیه و امت مسلمان تسلیت گفته بودند. جالب این است که حضرت امام به همان اندازه اى که در تشییع جنازه دیگران شرکت مى نمودند, پاره تن خود را بدرقه کردند و بازگشتند. پیکر مطهر حاج آقا مصطفى را به طرف صحن قبله بارگاه امیر مومنان(ع) بردند و با اجازه و پیشنهاد قبلى حضرت امام خمینى, آیت الله خویى بر آن نماز میت خواندند. سپس مقرر گردید جنازه در ضلع شمالى ایوان مصلا و مصفاى حضرت على(ع) و در جوار مقبره علامه حلى, در مقبره مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانى معروف به کمپانى دفن شود, لذا پس از طواف بر گرد ضریح مطهر مولاى پرهیزکاران, مراسم خاکسپارى انجام شد و سیل جمعیت به سوى خانه رهبر انقلاب اسلامى سرازیر شد; در آنجا یکى از وعاظ لبنانى سخنان شیوایى ایراد نمود.(8)
مرحوم حاج سید احمد خمینى مى گوید: امام پس از شنیدن شهادت برادرم هیچ تغییرى در برنامه روزانه خودشان نداد, حتى روزى که جسد فرزند مجاهدشان را دفن کردند, ایشان در نماز جماعت ظهر و شب حاضر شدند.(9) حوزه علمیه نجف مراسمى در حد مراجع بزرگ براى حاج آقا مصطفى برگزار کرد و چون علما و مراجع و مدرسین خدمت امام مى رسیدند, ایشان استوار و مقاوم همگان را به استقامت و صبر فرا مى خواندند, ایشان این مصیبت را در مقابل مصائبى که به اسلام وارد شده ناچیز خواند و در مقابل جمع, هیچگاه خود را حزن آلود و غم زده نشان نداد; اما این مرد پر عاطفه, فرزند برومندى را از دست داده بود و نمى شد ناراحت نباشد, لذا وقتى همه چشم ها به خواب مى رفت, نیمه هاى شب که براى تهجد و نماز شب بر مى خاست, براى مصطفاى خود گریه مى کرد.(10) با این حال هیچ کس امام را خارج از محیط اندرون, در حوزه درسى و ملاقات هاى بیرونى که با مراجعان داشتند گریان ندید;
صبر و ثبات و اطمینان این پدر در فقدان آن پسر, براى تمامى مجاهدان راه حق درس بزرگى است; این روش آموزنده که سنت انبیإ و ائمه اطهار است بیانگر این مى باشد که چگونه باید بار امانت را به دوش کشید.
وقتى امام براى نخستین بار بر سرمزار فرزندش رفت, گروه کثیرى او را احاطه کرده بودند تا ببینند این پدر بر مزار آن شهید چه مى کند امام با سادگى بر زمین نشست انگشتان خود را بر قبر نهاد و با کمال اطمینان سوره فاتحه را قرائت نمود, آنگاه به حاضران فرمود: براى آیت الله کمپانى فاتحه بخوانید و براى فرزندم از خداوند متعال طلب مغفرت نمایید! حضار اظهار داشتند: مصطفى آمرزیده است! امام از مزار برخاست و در حالى که همه در غم فقدان مصطفى گریه مى کردند, آرام و استوار به خانه بازگشت.(11)
در روز سه شنبه 18 ذیقعده 1398 هـ.ش (آبان 1356), امام فعالیت کامل خود اعم از تدریس و اقامه نماز جماعت را شروع کردند. در روز اول درس یک سخنرانى بسیار منطقى و جالب ایراد فرمودند که از صفا, متانت, اعتماد و خلوص ایشان حکایت داشت. معظم له در فرازى از بیانات خود خاطر نشان ساختند: ((... این طور قضایا براى همه مردم پیش مىآید و خیلى مهم نیست. خداوند تبارک و تعالى الطافى دارد ظاهر و الطافى دارد خفى; الطاف خفیه اى که ما به آن علم نداریم و از آن اطلاع نداریم و چون از حیث علم و عمل ناقص هستیم و معرفت ما نسبت به مقام بارى تعالى نقصان دارد, در این پیش آمدها جزع فزع کرده صبر نمى کنیم. اگر از الطاف خفیه اى که خداوند تبارک و تعالى نسبت به عبادش دارد اطلاع داشتیم, در این گونه امور... این قدر بى طاقت نمى شدیم, مى فهمیدیم که مصالح و الطافى در کار است, تربیت هایى در کار است.(12)

نقطه عطف نهضت اسلامى
خبر شهادت حاج آقا مصطفى در تمامى کشورهاى اسلامى انتشار یافت و موجى از غم و ماتم ایجاد کرد و تمامى طبقات جامعه را محزون و سوگوار ساخت. حوزه هاى علمیه ایران تعطیل گردید, در قم مردم, علما و مدرسین این خبر را با ناباورى و شگفتى دریافت کردند و در بیت امام اجتماع نمودند. هنوز ساعتى از ورود علماى اعلام به منزل امام واقع در قم نگذشته بود که خانه ها و کوچه هاى اطراف مملو از جمعیت گردید; خفقان در ایران آن قدر شدید بود که کسى جرإت نمى کرد نام رهبر عالیقدر را ببرد, از این روى شب اول در مجلس ختمى که از سوى مراجع قم برگزار شد, از بردن اسم امام خوددارى گردید و از این شهید به صراحت اسمى به میان نیامد و ضایعه مزبور به روشنى اعلام نگردید و دستگاه طاغوت با تمام نیرو از انتشار خبر و عکس العمل مردم ممانعت به عمل آورد! این رفتار سبب شد که مردم داغدار و فراق کشیده, دست به تظاهرات بزنند و با شعار ((درود بر خمینى)) و نثار صلوات به روان پاک شهداى اسلام و آیت الله شهید, مسجد اعظم و شهر مذهبى قم را به لرزه درآورند. در مجالس بعد, سخنرانان به صراحت نام رهبر را برده, و از مقام علمى, معنوى و فضایل اخلاقى آیت الله شهید سخن مى گفتند: از آن پس, نظم و آرامش طبق توصیه مرحوم آیت الله پسندیده (برادر امام) رعایت گردید. بدین گونه, علما و مبارزان آگاه دوباره نقش تاریخى خویش را ایفا کردند و براى نخستین بار پس از 15 سال نام امام خمینى با ابهت و شوق و احترام تمام بر فراز منابر برده شد. امام در جواب تسلیت ها, سوگوارى براى فرزند خود را به تظاهرات و عصیان علیه نظام شاهنشاهى جهت داده و از مردم مى خواهد که دست طاغوت و استکبار را از تجاوز به حریم اسلام و این آب و خاک قطع نمایند. جلسات فاتحه به سرعت سراسر کشور را فرا گرفت و کوچک و بزرگ در آن مجالس شرکت کردند; در همان زمان رژیم تلاش داشت تا با نام فضاى سیاسى, کانون هاى بى خطر لیبرال را سامان دهى کند تا هم آتش نهفته را مهار کند و هم پاسخى به طرفداران حقوق بشر در غرب بدهد;اما با شهادت نابهنگام آیت الله سید مصطفى خمینى مساجد و محافل مذهبى و حسینیه ها کانون مبارزه علیه رژیم شدند و روحانیون گردانندگان اصلى ستیز با ستم گشتند; حتى روشنفکران در مساجد و پاى منابر,به دریاى خروشان نهضت اسلامى ملحق گردیدند.اکثر سخنرانان این آیه را در مطلع بحث خود تلاوت مى کردند: ((و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما)).(13) در این آیه شریفه, وجهه سخن مربوط به گزینش حضرت ابراهیم خلیل الرحمن براى مقام رهبرى امت است,لیکن قبل از این انتخاب, مهمترین شرط امامت ابتلا و شکیبائى در برابر آن است. آیت الله خمینى با تلاوت آیه مزبور به حضرت ابراهیم تشبیه مى گردد و گرچه قبلا ایشان را گاهى به نام امام یاد مى کردند, اما از آن زمان به خاطر صبرى که در شهادت مصطفى از خود بروز داد,رسما لقب امام گرفت و از آن به بعد نام خمینى بدون این پیشوند برده نشد; لذا به صورتى معجزه آسا و در مدتى کوتاه رهبرى امام خمینى در مساجد تثبیت گردید و بیعتى مجدد با قائد بزرگ منعقد شد. عظمت و گستردگى مجالس فاتحه به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى تا دورترین نقاط ایران پیشرفت و آنها به تظاهرات خیابانى و درگیرى با مإموران رژیم شاه انجامید; نهضت به شکوفایى رسید و مردم با شعار ((مرگ بر حکومت یزیدى)) خواهان بازگشت امام خمینى به ایران شدند.(14) در گزارش ساواک چنین مى خوانیم: ((اکثر شرکت کنندگان در این مراسم و مجالس, شعارهایى بر له خمینى و علیه دستگاه داده و همه دست به دعا بودند که یک بار دیگر خمینى به ایران مراجعت نماید...روى هم رفته مرگ مصطفى خمینى در بالا بردن شإن و وجهه پدرش بین قاطبه مردم موثر بوده است...))(15) هدف رژیم از شهادت حاج آقا مصطفى این بود که به نهضت اسلامى ضربه بزند, از سیاسى شدن حوزه علمیه نجف بکاهد, در میان مبارزان رعب و وحشت ایجاد کند و از خطرات ناشى از حاج آقا مصطفى پیشگیرى نماید, اما این شهادت, نه تنها بر پیکره انقلاب و قاطعیت امام خمینى خللى وارد نکرد, بلکه روند انقلاب اسلامى را سرعت بخشید. به همین دلیل, عموم نویسندگان غربى در تجزیه و تحلیل انقلاب اسلامى ایران, شهادت سید مصطفى را نقطه عطفى در نهضت اسلامى ایران برشمرده اند(16) در حقیقت, مهم ترین وسیله اى که توانست این مبارزه را در شکل عمومى شگفت و جدیدش در عرصه تاریخ ایران حاضر کند, این شهادت پر ارج بود و این همان لطف مخفى خداوند بود که امام به آن اشاره فرموده بودند. تمامى آنان که تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران نوشته اند تإکید کرده اند که گرچه چراغ عمر دنیوى حاج آقا مصطفى به خاموشى گرایید, ولى شهادت وى جلوى پاى مبارزان مسلمان نور افشانى نمود و مردم را براى مقابله با خفقان و استبداد ستمشاهى و مبارزه علیه رژیم به طور جدى بسیج نمود, لذا مى توان آن را آغاز اوج گیرى مبارزات علنى در سال 1356 هـ.ش نامید.(17) البته, برخى ملى گراها و روشنفکران بیمار مى خواهند نقطه عطف نهضت اسلامى را در عواملى چون نامه سه نفر از رهبران وقت جبهه ملى خطاب به شاه, اعتصاب غذاى زندانیان سیاسى و برخى اعتصاب هاى کارگرى در سال 1356 بدانند, اما توجه به واقعیت نهضت و تلاش هاى مقدس مردم در اماکن مذهبى و محافل دینى و سازماندهى قیام از سوى فضلاى حوزه, این ادعاى دروغین را باطل مى کند; برگزارى مجالس ترحیم در سطح کشور و تمامى شهرستان ها براى حاج آقا مصطفى, به صورت مبارزه اى در آمده بود که دامنه آن هر روز گسترش مى یافت, با این حال در گزارش هاى ساواک کوشش شده که این مجالس و حتى آن مجلس با شکوه و عظیمى که به مناسبت هفتمین روز شهادت ایشان در مسجد ارک تهران برگزار شده کوچک جلوه داده شود.رفته رفته,چهلمین روز شهادت آن عزیز رهبر فرا رسید; شخصیت هاى حوزه علمیه قم,یاران حضرت امام و دوستان آن شهید والامقام, در جلسات متعدد برنامه ریزى کردند که یک مجلس بسیار باشکوه در شهر مقدس قم برگزار شود و توسط علما و افراد سرشناس, از عموم مردم در شهرها و مناطق مختلف کشور خواسته شود که در آن حضور یابند. قرار بر این شد که در مجلس مزبور کسانى که تازه از زندان آزاد شده بودند و گروههاى ضد دینى از آنان چهره هاى بریده از مبارزه ارایه داده بودند سخنرانى کنند و ملت را به یک مبارزه جدى با رژیم تا سرحد پیروزى دعوت کنند; قطعنامه اى نیز آماده شد و در آن خواسته هاى اصولى و محورى اقشار مختلف شرکت کننده اعلام گردید.این مجلس با شکوه و پر محتوا, زلزله اى به وجود آورد که تخت و تاج سلطنت را از جاى کند و رژیم را به شدت متوحش ساخت. لذا تصمیم گرفته شد که با این پدیده جدید مبارزه شود, اما متقابلا حضرت امام خمینى مردم را هدایت کرده و توطئه هاى دستگاه حاکمه ایران را خنثى نمود. استقبال پرشکوه مردم در تجلیل از آیت الله مصطفى خمینى و گسترش پرابهت و خیره کننده نام امام,رژیم را دوباره به خطر آن مجاهد وارسته و رهبر کبیر در تبعیدگاه نجف بیشتر واقف نمود و لذا تصمیم گرفت این تجلى معنوى و جاذبه روحانى را با اقدامى احمقانه محو کند و با انتشار مقاله اى توهینآمیز(توسط احمد رشیدى مطلق در 17 دى 1356 در روزنامه اطلاعات) نسبت به امام خمینى, نیروى محرکه انقلاب را کند کند. با انتشار این مطالب, جرقه اى بر انبار احساسات پاک و مذهبى مردم مسلمان افکنده شد و مسلمانانى که در چهل روز تمام علیه رژیم به مانور سیاسى دست زده و خشم و نفرتشان را بروز داده بودند,این بار نیز با خشمى مقدس علیه طاغوت بپا خاستند: ابتدا حوزه علمیه قم در نوزدهم دى سال 1356 دست به تظاهراتى با شکوه زد که طى آن گروهى از جوانان مبارز و متدین به خاک و خون کشیده شدند. چهلم هاى عزا به سنت شیعى از اینجا آغاز گردید و شکوهمندانه در سرتاسر ایران,چنان ادامه یافت که رژیم را به زانو درآورد.(18)
بنابراین,شهادت حاج آقا مصطفى به انقلاب اسلامى حیاتى دوباره بخشید و این نتایج را در بر داشت:
1ـ ایجاد وحدت و اتفاق نظر در میان نیروهاى مخالف رژیم.
2ـ تجلیل از حضرت امام که در واقع تجلیل از صداقت, شجاعت, تعهد و فداکارى آن رهبر فرزانه بود.
3ـ ترویج نام و یاد امام خمینى و تحکیم موقعیت رهبرى نهضت در یکى از مقاطع حساس تاریخ انقلاب اسلامى.
4ـ تشدید روحیه مبارزه, و ایجاد تحرک و شور انقلابى در مردم.
5ـ رسوایى عوامل به وجود آورنده این حادثه.
6ـ در پى شهادت آیت الله سید مصطفى خمینى و حضور جدى مردم در صحنه, حضرت امام با وجود اینکه از این ضایعه ناراحت بود, به دلیل شناخت دقیق و ارتباط عمیق عاطفى با مردم, پى در پى اعلامیه هاى پر محتوا و روحیه بخش خود را خطاب به مبارزان و اقشار گوناگون مردم در داخل و خارج کشور صادر مى نمود و در همین فراز تاریخى به مسایل و مشکلات جهان اسلام توجه مى داد.
این نوشتار را با شعرى به پایان مى بریم :
نابترین مصرع دیوان آب
مطلع و بیت الغزل انقلاب
منطق اندیشه و میدان علم
فخر فقاهت هنر خوان علم
یاسمن مهر و شکوه وداد
سرخ ترین باغ گل اجتهاد
جاذبه و دافعه اش تابناک
حامى آیین خداوند پاک
مشفق و دواره طلاب دین
مست و صبوحى زده از آب دین
نهضت ما یکسره مرهون اوست
رمز شفق در غزل خون اوست(19)
بهترین آیت روح خداست
مصطفى مسلک و خود مصطفى است
پى نوشت ها:
1. راز توفان, ص311.
2. همان, ص312.
3. یادواره پنجمین سالگرد شهادت حاج آقا مصطفى خمینى, اول آبان 1361, ص 8.
4. اطلاعات بانوان, شماره هشت, ص 6, ستاره صبح.
5. پیام انقلاب شماره 70, ص 51.
6. مجله پانزده خرداد, شماره 7, ص 24ـ25, سیره صالحان, ص 447.
7. پا به پاى آفتاب, ج دوم, ص 86ـ87.
8. راز توفان, ص 360ـ361, خاطرات محتشمى, ص130, ستاره صبح انقلاب, ص 109.
9. جوانان امروز, شماره 766, روزنامه اطلاعات, شماره 21786.
10. شهیدى دیگر از روحانیت, ص 161, ستاره صبح انقلاب, ص 110.
11. یادواره پنجمین سالگرد شهادت حاج آقا مصطفى خمینى, روزنامه جمهورى اسلامى, اول آبان 1361, ص 7.
12. همان مإخذ, ص 6.
13. سوره بقره, آیه124.
14. شهیدى دیگر از روحانیت, ص 70.
15. ستاره صبح انقلاب, ص 113.
16. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ کمبریج, ترجمه عباس مخبر, ص 317, شکست شاهانه, ماروین زونس, ترجمه عباسى مخبر, ص 441.
17. حماسه هاى اسلامى ملت به رهبرى امام خمینى, ولى الله فوزى, ص 38, تاریخ سیاسى معاصر ایران ج دوم, دکتر سید جلال الدین مدنى, ص 241.
18. حماسه هاى اسلامى ملت..., ص 39ـ41, نگرشى کوتاه بر انقلاب اسلامى ایران, ص 110, تحلیلى از انقلاب اسلامى ایران, دکتر حاتم قادرى, ص 97.
19. شعر از رضا رحیمى است.

تبلیغات