آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

جاذبه و دافعه
شهید مصطفى خمینى در برخوردهاى اجتماعى و مسایل سیاسى بسیار عمیق قاطع و دقیق بود, و در موارد اصولى و ارزشى تقید وافرى داشت و به هیچ وجه مماشات, تساهل و تسامح را روا نمى داشت. او مصداق آیه شریفه: ((اشدإ على الکفار رحمإ بینهم)) بود; نسبت به علاقه مندان و حامیان نهضت اسلامى و حضرت امام صمیمیت, عطوفت و رإفت توإم با فروتنى از خود بروز مى داد. حجه الاسلام والمسلمین دعائى مى گوید: در اولین برخورد با ایشان هنگامى که به عنوان طلبه اى مبارز از کرمان وارد قم شدم, حاج سید مصطفى بدون صحبت با نگاه نافذ و چهره متبسم خود نشان داد که قدردان و مشوق یک فرزند مبارز است. دستم را به گرمى فشرد و از همان لحظه اول که این شیوه برخورد را دیدم با آنکه هنوز امام را مشاهده نکرده بودم, توانستم به عظمت و اصالت خانواده اى, پى ببرم که چنین فرزندانى را پرورش داده است.))(1) ولى همین بزرگوار که با دوستان چنین رئوفانه و محبتآمیز رفتار مى کرد, در برابر اشخاص مرتبط با هیإت حاکمه ایران و مخالفان قیام اسلامى و کسانى که نسبت به مسایل ارزشى و بنیادى اسلام متعهد و مقید نبودند, به شدت واکنش منفى و نفرت آلود نشان مى داد و حاضر نبود حتى یک لحظه با آنان نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد.
از سال 1349 هـ.ش رابطه اش را با صادق قطب زاده, قطع کرد و دیگر او را به خانه اش راه نداد و یک کلمه هم با او صحبت نکرد, زیرا وى به طور بى رویه اموالى را که مردم براى مبارزه به خارج از کشور مى فرستادند تلف مى کرد و به احکام و تکالیف شرعى التزام نداشت.(2) همسرش (بانو حائرى) مى گوید: یکى از دوستان وى ظاهرا با ساواک همکارى کرده بود و چون حاج آقامصطفى از این موضوع با خبر شد, خشمگین گردید و روزى آن دوست به خانه آمد و سلام کرد, گرچه جواب سلامش را داد, اما سخنان او را بى جواب گذاشت و دیگر حساب آشنایى را نکرد.
و همان روز به او گوشزد نمود که باید از منزل من بیرون بروى. در عین قاطعیت دل رحم و باشفقت بود. به خاطر دارم یک روز صداى گریه اش را شنیدم, بعد که رفتم بالا دیدم در کنارش یک روحانى نشسته ; هر دو مى گریستند. وقتى دلیلش را جویا شدم فهمیدم آن مرد دختر کوچکش را شوهر داده است و آن شوهر مى خواهد به زور دختر را به عراق بیاورد, ولى دختر به این کار تمایلى ندارد.(3)
حاج آقا مصطفى در مسایل شرعى, ارزشهاى دینى و مفاهیم بنیادین و اصولى, به هیچ وجه با کسى رودربایستى نداشت و خیلى صریح صحبت مى کرد و اگر مى دید کسى از راه راست منحرف شده است, صریحا به او مى گفتند: دیگر نمى توانم با تو باشم)). و این برخورد گاهى در حدى بود که وقتى برخى دوستان او را صدا مى زدند هرگز از وى جوابى نمى شنیدند.(4)
مرحوم حاج سید احمد خمینى خاطر نشان ساخته است: از خصوصیات بارز این مرد خدا, دشمنى پر و پا قرص با شاه و رژیم او و جهت دار بودنش در مبارزات و صراحتش در برخورد با مسایل اصولى و آشتى ناپذیرىاش در مقابل سازشکاران بود.(5) آیه الله خاتم یزدى اظهار داشته است: مرحوم حاج آقا مصطفى در عین حال که خیلى خوش اخلاق بود و با افراد زیادى انس و الفت داشت براى کوچک و بزرگ احترام قایل بود, معذلک اگر کسى در هدف با او مخالفت مى ورزید و نسبت به مقدسات و قیام اسلامى خصومت داشت, آنچنان بى تفاوت از او مى گذشت که اگر در مجلسى وارد مى شد و مثلا تمام مردم به احترام او از جاى برمى خاستند, او از جاى خویش حرکت نمى کرد و به هیچ وجه حاضر نمى شد او را تعظیم کند. آیت الله ابطحى کاشانى در تإیید این خصلت حاج آقا مصطفى مى افزاید: یادم مىآید که پس از حادثه پانزدهم خرداد سال 1342 هـ.ش, روزى یک منبرى وابسته به دربار که درویش مسلک هم بود به منزل امام آمد و خواست خود شیرینى کند. مرحوم حاج آقا مصطفى آنچنان با خشونت با او برخورد کرد که منجر به بیرون کردن وى شد.
آرى, آن انسان والا با اینکه تمام وجودش را فروتنى و رإفت فراگرفته بود, در برابر چنین افرادى کوچکترین مجامله و تعارف نداشت.(6) او مبارزه را براى اعتلاى اسلام مى خواست, اگر مى دید کسى از حوزه دین خارج شده یا نسبت به شریعت بى اعتنا گردیده, سخت مى خروشید و عکس العمل توإم با انزجار و خشم از خود روز مى داد: فردى بود که به ظاهر با رژیم شاه مبارزه مى کرد, حاج آقا مصطفى به او کمک هایى نمود, اما همین که مشخص گردید وى قصد دیگرى از مبارزه دارد و غالبا دنبال بهره برداریهاى شخصى است وى را طرد نمود. تیمور بختیار ـ رئیس ساواک ـ به دلیل جاه طلبى از ایران متوارى گردید و به عراق گریخت و در این کشور پایگاهى نظامى به وجود آورد تا رژیم ایران را سرنگون سازد. وى کوشید تا با حاج آقا مصطفى ارتباط برقرار کند و از نفوذ مردمى امام خمینى براى خود سود ببرد, اما وى هیچگاه حاضر به پذیرش بختیار نگردید. او در تمامى مراحل زندگى همواره در موضع سیاسى خود مسیر درستى را طى کرد و از پدر بزرگوارش بخوبى آموخت که با منحرفان, فرصت طلبان, بى دینان و چپ نمایان نباید هم سو و هم جهت شد و اگرچه همه این گروهها در حذف طاغوت همفکر بودند, ولى در انگیزه هاى اصولى, اهداف و مسیر با مسلمین و مبارزان متدین مغایرت داشتند. وى در مورد مبارزین منحرف عقیده داشت که آنها آدمهاى فاسدى هستند و از مسلمانان نمى باشند و چنین افرادى از کافر بى دین بدترند; چون اینها به نام اسلام مى خواهند دین و مقدسات را از بین ببرند.
با روحانى نمایان نیز برخوردى نامهربانانه داشت. یکى از روحانیان وابسته به رژیم شاه, همراه با یکى از آیت الله زاده ها که شهرت خوبى نداشت براى دیدار حضرت امام وارد بیت آن بزرگوار گردید. حاج آقا مصطفى به مسوول ملاقتها با صداى بلند مى گوید: آقاى رضوانى مبادا اینها را بفرستى داخل! حیا نمى کنند!؟ چرا آمده اند اینجا؟
در مورد کمک به طلاب, عقیده داشت که طلبه هاى مبارز اولویت دارندو در این باره مى گفت: معیار ما فقط خواندن فقه و اصول نمى باشد, بلکه طلبه باید هدف را هم تإیید کند.(7)
حاج آقا مصطفى با چنین روحیه اى اجازه نمى داد عناصر فرصت طلب و مسإله دار به حضرت امام نزدیک شوند و از شخصیت او سوء استفاده کنند. کسانى بودند که در ایران ارتباطات مشکوکى با برخى محافل داشتند, اینها به نجف مىآمدند تا با زیارت حضرت امام و چه بسا دریافت نامه اى و حکمى از آن بزرگوار, خود را تطهیر کنند; بعد مىآمدند در ایران و مدعى مى شدند که ما رفتیم و مورد تإیید قرار گرفتیم. حاج آقا مصطفى باهوشیارى چنین عناصرى را شناسایى مى کردو با اطلاعات خوبى که از طرق گوناگون از ایران کسب مى کرد, آگاهیهاى خوبى نسبت به این افراد پیدا مى کرد. اجازه نمى داد که بیت امام آلوده ارتباطات این چنینى و سوء استفاده هاى افراد معلوم الحال گردد.

زهد و ساده زیستى
مرحوم حاج آقا مصطفى ساده زیستى و اعراض از مظاهر دنیوى را نزد پدر تمرین کرده بود. از آغاز جوانى زندگى را بدون تکلف شروع کرد و تا پایان بر این نهج و روال باقى ماند و هیچ گاه حوادث روزگار زهد او را دستخوش تحول و دگرگونى نکرد. حضرت آیت الله العظمى فاضل لنکرانى در این خصوص به واقعیت هاى جالبى اشاره نموده اند: از آن زمانى که شخصیت پدر بزرگوارشان براى جامعه روشن نبود, یعنى قبل از شروع مبارزه و بعد از آن, در روحیه این برادر عزیزمان هیچ فرقى پیدا نشد و خودش را یک طلبه به حساب مىآورد, زندگى او زندگى یک طلبه بود و حتى سالها در نجف که به تبع پدر بزرگوارش تبعید بود, ما با چند نفر موفق شدیم به زیارت عتبات مقدسه و بعد هم به زیارت امام بزرگوار و این برادر عزیزمان برویم و مجالس و محافلى نیز با ایشان داشتیم. هیچ وضع زندگى او تغییر نکرده بود. همان زندگى قم را داشت, بلکه متوسطتر و ساده تر و از نظر اثاث و البسه و غذا... یک طلبه به تمام معنى بود.(8)
با وجود آنکه حاج آقا مصطفى به درجه اجتهاد رسیده بود و مى توانست سهم امام بگیرد و تصرف کند, در عین حال خرج و دخلش کاملا دقیق بود و امام براى مصرف زندگى و امرار معاش به وى پول مى داد.(9)
یکى از مراجع تقلید نقل کرده اند که در عتبات از مرحوم حاج آقا مصطفى پرسیدم: شنیده ام از مراجع دیگر شهریه مى گیرى؟ فرمود: بلى. پولى را که امام به من مى دهد مخارج عادى زندگیم را اداره مى کند, اما چون احتیاج به کتاب دارم, بدین جهت باید از دیگران شهریه بگیرم تا بتوانم کتب لازم را تهیه کنم.(10) وصیتنامه ایشان که در تاریخ سوم ذیقعده الحرام سال 1389 هـ.ق تنظیم شده, ساده زیستى این علامه شهید را به اثبات مى رساند:
((... جمیع کتابهاى خود را در اختیار حسین[ فرزندم] قرار مى دهم, به شرط آنکه تحصیل علوم قدیمه کند در غیر این صورت به کتابخانه مدرسه آقاى بروجردى در نجف اشرف تحویل دهند; چه آنکه از وجوه, تحصیل شده و خلاف احتیاط است که ارث برده شود. چیز دیگرى هم ندارم مگر بعضى مختصر است که آن هم احتیاج به گفتن ندارد...)). (11)
استاد سید محمد سجادى که افتخار معاشرت و شاگردى حضرت امام را داشته, طى خاطره اى مى گوید: با اینکه حاج آقا مصطفى از بزرگان فاضل و شاگرد درس امام بودند, ولى از نظر اقتصادى با دیگر طلبه ها در یک حد بود; یعنى محل سکونت و شهریه اى که پدر به ایشان مى دادند با دیگر شاگردان تفاوتى نمى کرد و این امرى آشکار بود و چیزى نبود که مخفى بماند.(12)

مرید و مراد
مرحوم حاج آقا مصطفى نقل کرده است که برادرى داشتم که چند سالى زنده بود و بعد وفات کرد, با وجود این وضع, هر وقت پدرم از او یاد مى کرد خیلى ناراحت مى شد. (13) طبیعى است که آن بزرگوار هم اهل عطوفت و محبت است و در انسانهاى وارسته اى چون ایشان حالات عاطفى بسیار قوى مى باشد و انگیزه هاى الهى و ارزشى به روابط این گونه بزرگان با خانواده و فرزندان نوعى تقدس و معنویت مى بخشید و اگر آن فرزند در مسیر حق و اعتلاى اسلام و آگاهى جامعه گام برمى دارد, علاقه از مرزهاى عادى فراتر مى رود و مرحوم حاج آقا مصطفى عالمى بود که پدر با انگیزه هاى مقدس به او ارادت مى ورزید. قطعا حضرت امام بیش از هر فرد دیگرى این شخصیت برجسته را مى شناخت و عظمت او را درک مى کرد; چرا که چندین سال متوالى از نزدیک او را تعلیم و پرورش داده بود و ویژگیهایى در او شکوفا شده بود که امام را شیفته خود کرده بود. کمالات نفسانى و مشخصات باطنى آن شهید موجب علاقه زایدالوصف امام نسبت به وى گردید. وقتى حضرت امام توسط رژیم پهلوى به ترکیه تبعید گردید. ظرف یک هفته چندین نامه براى فرزند ارشدشان حاج آقا مصطفى فرستادند تا در یک سو میزان عطوفت خویش را نسبت به وى بروز داده و نیز حضور معنوى خویش را در ایران تثبیت نمایند.
امام هنگام ورود به ترکیه یک خط تلگراف با این عبارت به قم مخابره مى نمایند: ((نور چشمى آقا مصطفى خمینى ـ ایران ـ قم ـ با سلامت وارد آنکاراى ترکیه شدم. به هیچ وجه نگران نباشید, حالم خوب و راحت هستم! خمینى /13 8 / 1343.)) و وقتى در هتل معین مستقر مى شوند, بلافاصله نامه اى دیگر خطاب به ایشان مى نویسند که در طلیعه آن آمده است: ((29 جمادى الثانى 1384 هـ.ق نور چشم محترم آقا مصطفى ایده الله تعالى و وفقه لمرضاته بحمدالله تعالى وله الشکر که قبل از ظهر روز چهارشنبه وارد آنکارا (ترکیه) شدم... از جهت من نگران نباشید حالم خوب و نگرانى بحمدالله نیست. خداوند ان شإ الله خیر مقدر فرماید.))(14)
در روز رحلت آن شهید والامقام امام در حاشیه مفاتیح الجنان با سوز دل چنین تحریر فرمودند: ((باسمه تعالى. انا لله و انا الیه راجعون, در روز یکشنبه نهم شهر ذى قعده الحرام 1397, مصطفى خمینى نور بصرم و مهجه قلبم دارفانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد...))(15)
آرى, در این حادثه غمناک, چنین عزیزى ـ با آن سوابق عاطفى و فوق العادگیهاى علمى و ارزشى ـ از امام گرفته مى شود, اما ایشان در این ماجراى تلخ, برخورد الهى و انسانى از خود نشان دادند که بسیار فوق العاده و استثنایى بود و کسى اشک ایشان را خارج از محیط اندرون, در حوزه درسى و ملاقاتهاى بیرونى ندید و اولین واکنش نسبت به این حادثه, همان تعبیر زیباى به یادماندنى است: ((مصطفى امید آینده اسلام بود)) این تعبیر نشان مى دهد امامى که همه وجود و توان خویش را به خاطر خدا و اسلام صرف نموده است; معذلک در یک حالت عرفانى دستان مبارک خویش را بر زمین نهاده و سه مرتبه آیه استرجاع را به زبان جارى کردند, گویى به تعبیر یکى از عرفا یک مرتبه امام تمامى علاقه و محبت خود به فرزند را به خاطر خدا از قلب خود بیرون کردند و به جاى آن مهر و حکمت الهى قرار گرفت.(16)
مصطفى علاقه شگفتى به پدر داشت و این محبت از صورت اشتیاق فرزندى وپدرى خارج شده و فوق العاده بود. او در زندگى اش هم نشان داد که نسبت به امام چقدر از خودگذشتگى و فداکارى دارد, در سختى ها با پدر همراه شد ونسبت به مشکلات او بى تفاوت باقى نماند.(17) در اکثر آثار علمى و نوشته هاى خویش از حضرت امام به الوالد, المحقق, مدظله یا الوالد العلامه تعبیر مى کند و در جایى مى نویسد: ((النحریر الاکبر والعالم الاعظم والمبتکر المنخم, در مسإله طلب و اراده نگاشته است: ((المحقق الفحل النحریر فى الفن الوالد المعظم الجلیل مدظله العالى و در تفسیر قرآن یادآور شده است: الاستاذ الملاذ الوالد الممتاز فى کلیه العلوم التدوینیه.)) چنانچه در مقدمه همین تفسیر امام را این گونه معرفى مى کند: ((الوالد المحقق برموز الکتاب و بعض اسراره.))(18)
تجلیل وى را از امام در این عبارت جالب بنگرید: ((الوالد الکامل, الجامع بین الشتات العقلیه و النقلیه والراحل بقدمیه العلمیه والعملیه الى قصوى مدارج العلوم النظریه والتطبیقیه و الى نهایه مباحث العلوم المتعارفه المتشمه.))(19)

درک اسرار پدر
حاج آقا مصطفى به مصداق ((الولد سر ابیه)) اسرار پدر را درک مى کرد و تعالیم تربیتى علمى او را در جان خویش تعبیه کرد و در نظر و عمل بروز داد. وقتى به نوشته هایش مى نگریم, مشاهده مى شود که تفکرات حضرت امام در علوم معقول و منقول در نوشتار این شهید وجود دارد در حیات پربرکتش نیز یار و همراه و مایه امید آن روح قدسى بوده.(20)
اهل نظر معترفند تنها کسى که بیش از همه توانست از رموز نظرات امام بهره ببرد, حاج آقا مصطفى بود که دقتهاى اصولى, فقهى و فلسفه ایشان را اخذ کرد و خود حاج آقا هم مقدار زیادى از مسایل جدید را با تراوشهاى ذهنى, ابتکار و ذوق خویش به آن اضافه کرد و در منظومه امام چون ستاره اى درخشید. از جنبه هاى مظلومیت این عالم آن است که پدرش نخواست بر حسب مصالحى در مورد پسرش اظهار نظر کند و اگر امام وى را معرفى کرد, آن وقت مشخص مى گردید که این شهید چه در گرانبهایى بود که مظلومانه از دست رفت, او با الهام از اندیشه پدر دقت زیادى در روایات مى کرد ویک روایت را آن چنان مى شکافت که از دل آن چندین نکته به دست مىآورد و مى گفت این حدیث در واقع چند روایت بوده که راوى آنها را جمع کرده است و به همین منوال در چندین مورد, از روایتى استفاده مى نمود. در عرفان و سیر وسلوک با عنایت به قرآن و عترت و توجه به مسایل شرعى مراحل را طى نمود که مورد توجه خاص پروردگار قرار گرفت. تلاشها و کارهایش در درجه اى از شگفتى است که غیر از الهامات ربانى نمى توان آنها را به چیز دیگرى تعبیر کرد, در مسایل اصولى, وقتى برخى شاگردان در نجف اشکال مى کردند مى گفت: چند سال باید زحمت بکشم تا این حرفها را از ذهنتان بیرون آورم. در واقع, یک اسلوب بدیع و جالبى را در فهم اصول فقه مطرح کرد و تإسف مى خورد که چرا بعضیها انباشته هاى ذهنى قبلى دارند وبه همین دلیل دقتها و پژوهشهاى وى را در اصول درک نمى کنند!؟ همچون پدر به شاگردان خود گوشزد مى نمود که شهرت بزرگان نباید مانع فهم و بصیرت شما باشد و کلام را اگرچه عالمى نقل نکرده, ولى شما هم باید اندیشه نمائید و با مواد خوام قبلى تولید جدیدى پدید آورید.(21)
حتى اگر در آثار پدر و مربى معنوى خود یعنى حضرت امام نکات مورد تإملى مى دید, از اعلام نظر مستقل خود ابا نداشت. حضرت امام خمینى در کتاب ارزشمند ((مصباح الهدایه)) بر این باور است که عالم شهادت اسم ظاهر حق تعالى است.(22)
حاج آقا مصطفى در مقابل این نظر اظهار مى دارد که جمیع اشیإ و حقایق عالم وجود, مظهر همه اسماى الهى است و در همه اسمإ و صفات, تجلیات حق تعالى جریان دارد.(23)
آقا مصطفى در زمره شاگردانى بود که در نقد نظریه استاد خود, زود شهرت یافت, خصوصا در درس پدر با اشکالهاى علمى به تدریس و حوزه درسى وى غناى بیشترى بخشید. مقام معظم رهبرى از این ماجرا چنین یاد مى کنند: ((بنده ایشان را به عنوان یک چهره برجسته حوزه علمیه قم از سالهاى قبل مى شناختم. وقتى به قم رفته بودیم در درس فقه و اصول امام, ممتازترین کسى که بر طبق سنت و شیوه درس هاى حوزه گستاخانه با امام از مباحث علمى دم مى زد و اشکال مى کرد او بود.))(24) نفس اشکال کردن در دروس حوزوى رونق دادن به درس است; یعنى یک مدرس بزرگ بر هر میزان که اشکال کنندگان توانا و قوىاى داشته باشند, نشان مى دهد که بهره اى فراتر و بیشتر از علم و دانش فقهى را دارد, امام نه تنها از این شیوه آشفته نمى شد, بلکه استقبال هم مى نمود و اصرار داشت که چنین روشى استمرار یابد و پیشاپیش برجستگانى که توان درگیر شدن در مباحث علمى با امام را داشتند, مرحوم آقا مصطفى بود. گاهى از برخوردهاى امام با وى مى شد فهمید که ایشان به کمال فقهى و استعداد فرزندشان در این رشته اعتقاد دارد. به عنوان مثال در خلال صحبت مى گفت: مصطفى! از تو بعید است, یعنى تو باید بفهمى من چه مى گویم! وى با همین بحثهاى علمى, آرام آرام محیط علمى نجف را متوجه پدر کرد.(25) گاهى اوقات بحث بالا مى گرفت و امام ایشان را به تحقیق افزونترى وامى داشت; روزى آقا مصطفى در درس اشکال کرد, امام خطاب به وى فرمودند: مطالعه کنید, نمى گویم مطالعه نمى کنید, بلکه باید بیشتر مطالعه کنید. (26) حجه الاسلام والمسلمین دعائى مى گوید: اشکال علمى آقامصطفى با توجه خاص و دقت تمام, از سوى امام بررسى مى گردید, به قسمى که پاسخى که به اشکال فرزندشان مى دادند یا برخوردى که با شیوه اشکال ایشان داشتند, نشانگر این بود که امام به اجتهاد قطعى فرزند و تبحر کافى وى در مسایل علمى و خصوصا جنبه معقول و فلسفى ایمان دارد.(27)

حجه الاسلام والمسلمین رحیمیان خاطر نشان ساخته است:
با اینکه امام در تمامى امورشان منظم بودند و هر شب رإس ساعت خاصى بیرون مىآمدند و در وقت معینى نیز آنجا را ترک مى کردند, با این وجود یک شب براى نخستین بار دیدیم که امام بیش از وقت معین نشستند, دلیلش هم این بود که آن شب من مسإله اى از ایشان پرسیدم و امام هم پاسخى دادند, ولى حاج آقامصطفى اشکال کردند و بحث بین پدر و پسر طولانى شد و هر یک با دلیل و برهان مى خواست نظر خود را به اثبات برساند و آن قدر مباحثه مذکور ادامه یافت که اگر ناشناسى از راه مى رسید, تصور مى کرد پدر و فرزند با یکدیگر دعوا مى نمایند.(28) حجه الاسلام والمسلمین سید عبدالمجید ایروانى ذیل روش تدریس امام یادآور شده است: روزى در نجف اشرف آیت الله حاج آقا مصطفى در بحث حضرت امام یک اشکال روایتى براى پدر ذکر نمود و آن بزرگوار هم جوابش را دادند; ولى آن مرحوم قانع نگردید و بار دیگر اشکال را مطرح کرد. امام باتوضیحى بیشتر دو مرتبه پاسخى فرمودند و این بار نیز حاج آقا مصطفى توجیه نشد و با توضیح افزونترى اشکال را تکرار نمود. حضرت امام به شوخى فرمودند: آقا از این حرف ها نزنید, مردم مى خندند و مى گویند آقا بى سواد است! حاج مصطفى با صداى بلند گفت: بخندند, مى گویند پسر آقاست!(29)

پشتیبان پدر
حاج آقا مصطفى در تمام موارد و دشواریها, یار و همدل امام بود, آن حضرت نیز وقتى مشاهده مى کرد که فرزندش با چنین روحیه اى با حوادث برخورد مى کند و مشکلات را تحمل مى نماید شادمان مى گردید, به همین دلیل علاوه بر عطوفت پدرى, و مهرى که امام نسبت به فرزندان داشتند, در ماجراى نهضت خویش احساس مى نمود یک پشتوانه استوار و محکمى از درون خانواده دارد و کسى در بیت او هست که راه و هدف و اندیشه وى را پیگیرى کند و ادامه دهد; براستى این از الطاف الهى بود که پدرى این اطمینان و احساس آرامش را داشته باشد که میراثش در دست فرزندش محفوظ است و او هیچگاه از خصم نمى هراسد.
آیت الله سید مصطفى خمینى بهترین غمخوار و مدافع حضرت امام به شمار مى رفت و از هستى و موقعیت شخصى خود در حساس ترین لحظات بحرانى انقلاب مایه ها گذاشت و از خویش فداکاریهاى شایان توجهى نشان داد تا این مشعل فرا روى امت مسلمان همچنان فروزان باقى بماند.
این مرد با صلابت بیتابانه, خستگى ناپذیر و مقتدرانه در کنار شمس وجود حضرت امام و در جوار تابش هرچه درخشان تر آن خورشید تابناک انقلاب اسلامى ایران جوشید و خروشید و از نقشه هاى استکبار و دسیسه هاى دشمن بیباکانه ممانعت به عمل آورد و در این راه از هیچ خطرى نهراسید و سرانجام, عاشقانه در کنار آن مشعل فروزان همچون پروانه سوخت.
کاروانهایى از ایران براى زیارت عتبات مقدسه به عراق مىآمدند, این برنامه از یک سو براى مبارزان مثبت و از سویى منفى بود, زیرا عوامل ساواک نیز همراه آنان مىآمدند و بدین صورت عوامل ضد انقلاب در نجف و شهرهاى دیگر مذهبى تقویت مى شد, اما حسن آن این بود که نیروهاى متدین و مبارز از طریق این کاروانها مى توانستند به زیارت بیایند و با امام ارتباط برقرار نمایند. در این میان حاج آقا مصطفى تقریبا امید همه کسانى بود که به عراق مىآمدند, زیرا به دلیل اینکه امام زیر ذره بین نیروهاى امنیتى عراق و ایران بود, نمى توانستند به راحتى با او ارتباط برقرار کنند; اما به آسانى در حرم, در صحن مطهر, در مدرسه آیت الله بروجردى و حتى در منزل با حاج آقا مصطفى در ارتباط بودند.
شایعه در خطر بودن جان امام توسط یک گروه که از سوى ایران به عراق آمدند تقویت شد. گزارشهاى متعددى مبنى بر اینکه دستگاه و رژیم طاغوت مى خواهد به امام آسیبى برساند, از ایران مى رسید, به این بهانه, سازمان امنیت عراق یک گروه حفاظتى را در نظر گرفت که با لباس شخصى همواره اطراف منزل و مسیرى که امام در حرکت بودند به صورت مخفى رفت و آمد کنند. امام فرمودند: اینها به بهانه حفاظت براى کنترل ما آمده اند, اما بیشتر از همه حاج آقا مصطفى دغدغه خاطر داشت و براى جان پدرش خائف بود. وى از قبل تإکید داشت که برادران روحانى اطراف حضرت امام در لبنان, عراق و یا جاى دیگرى که چنین امکاناتى وجود دارد, آموزشهاى لازم نظامى را ببینند. اکثرا تقاضاى وى را پذیرفته و بعضى هم ضمن طى کردن این دوره ها توانسته بودند سلاح به دست آورند, در چنین فضایى حاج آقا مصطفى دوستان را فرا خواند و از همه خواست براى حفظ جان حضرت امام حتى در وقت ایاب و ذهاب ایشان به حرم, نماز, درس و مانند آن حضور داشته باشند. رفته رفته نظر رژیم شاه نسبت به امام عوض شد ; از سویى احساس کرد که طراحى و برنامه ریزى و سازمان دهى تمام حرکات مبارزاتى به دوش حاج آقا مصطفى است و از سویى, تصورش این بود که محرک امام ایشان مى باشد. به نظر مى رسد که سرویسهاى امنیتى و جاسوسى, فرزند ارشد امام را هدف قرار داده, با نقشه اى مرموز و آغشته به ابهام وى را به شهادت رسانیدند.
وقتى حضرت امام به ترکیه تبعید گردیدند, حکمت الهى بر این واقع شد که مصطفى هم به پدر ملحق گردد و مستقیما با او در ارتباط باشد و از نظر علمى, شکل گیرى شخصیت و تفکر و اندیشه از پدر بیشتر استفاده نماید, لذا از آن سال تا پایان عمر استاد ممتاز و منحصر به فرد ایشان شخص امام بودند. در بورساى ترکیه مربى تمام وقت این شهید والامقام در طول شبانه روز شخصى است که بعد از معصومین نمونه نداشت. در مقابل این زمینه و بستر مساعد, یک استعداد فوق العاده و هوش سرشار قرار داشت, که امام موفق گردید نهال نابى را در آن بکارد و بهترین میوه ها را از آن دریافت دارد. از این برنامه ها حاج آقا مصطفى فهمید که پدر فانى فى الله است و باید او هم خود را فداى وى کند و در دفاعش از امام باقى بماند. دولت بعثى عراق احساس کرد که از طریق ایشان مى تواند بر امام اثر بگذارد, اما آنها حاج آقا مصطفى را نشناخته بودند و نمى دانستند که وى تإثیرپذیر از حکومت عراق یا ایران نخواهد بود, علاوه شیفته و فناى در امام است و با آن اندیشه و معرفتى که دارد مقاصد منحرفان و مخالفان را خوب درک مى نماید.
حاج آقا مصطفى با هر کانون فعال و مبارزى تماس برقرار مى نمود و عقیده داشت ارتباط با تشکلهاى اسلامى مى تواند در پیشبرد نهضت امام کارساز باشد. در واقع, ایجاد یک رابطه مستمر و تضمین شده و قابل تداوم بین مبارزان ایرانى با کانونى که همه در نجف به آن توجه داشتند و نیز بیت حضرت امام, در زمره بنیادىترین تلاشهاى حاج آقا مصطفى به شمار مى رود. او با شجاعت و شهامتى تحسین برانگیز سعى مى کرد به این کانونها نزدیک شود و ارتباط سالمى با آنها برقرار کند, بدون آنکه از برخى تهمتها و برچسبهاى ناچسب پروا داشته باشد. البته او به منزله سپرى مقاوم و نستوه مجدانه مى کوشید که از ارتباطات رسمى و سازمان یافته اى که دیگران شکل مى دادند اجتناب کند, وقتى مشاهده مى کرد از یک حرکت مبارزاتى دارند سوء استفاده مى کنند وامکان دارد دیگران از آن بهره گیرند, در این راه مانع تراشى مى کرد و اجازه نمى داد حرکت مقدس امام لوث گردد و در خدمت سیاست و اهداف دیگران قرار گیرد. او تمام اصرارش بر این بود که تلاش نیروهاى متدین باید اصالت و هویت خود را حفظ کند.

در میدان مبارزه
قبل از تکوین نهضت امام خمینى ; فدائیان اسلام به رهبرى سید مجتبى نواب صفوى و عبدالحسین واحدى, با سپاه ستم به مبارزه برخاستند که در این ماجرا, عده اى از آنان شربت شهادت نوشیدند, این انسانهاى مومن و مقاوم توانستند به جامعه اسلامى امید بخشند و آنان را براى حرکتهاى آینده اسلام مهیا نمایند. حاج آقا مصطفى در آغاز جوانى با این جمعیت آشنا گردید و با عده اى از بنیان گذاران فدائیان اسلام رابطه اى صمیمى داشت. ایشان خود در این باره یادآور شده اند: جمعیتى در ایران به فدائیان اسلام معروف بودند, رئیس آنان ـ نواب صفوى ـ مردى دلیر و توانا که از روى احساس, سنگ اسلام را به سینه مى زد و نمى توان او را دور از حقیقت دانست. مرد شماره دو آنان دوست عزیز خودم مرحوم عبدالحسین واحدى بود. این طایفه دیر زمانى در قم زیست مى کردند و آن وقت ما قم بودیم و از دور آنها را مى پاییدیم. تا آنکه شبانه عده اى با چوب و چماق در پیش چند صد نفر طلبه بر آنان هجوم بردند و آنها را زدند که دیگر کار به آخر رسید و نتوانستند در این شهر بمانند و در نتیجه, در تهران رحل اقامت افکندند.(30)
پس از طرح لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در هیإت دولت و تصویب آن در شانزدهم مهر 1341 هـ.ش مطابق 1382 هـ.ق, مبارزه علنى رژیم شاه با اسلام و فرامین قرآنى و مخالفت با قانون اساسى شکل شدیدى به خود گرفت. اینجا بود که امام مبارزه خویش را با نظام طاغوت حدت بخشید. در نتیجه, پس از 57 روز مقاومت و مخالفت شدید ایشان و سایر مراجع عظام و امت مسلمان ایران, این غائله پایان پذیرفت و جامعه دینى به رهبرى عالمان خویش در دفاع از ارزشهاى معنوى و مقدسات دینى پیروز شد. (31) از آغاز این حرکت با قداست و هنگامى که مبارزه امام با دولت علم بر سر تصویب این لایحه شوم اوج گرفت, حاج آقا مصطفى دنبال امام بود. و قدم به قدم در پشت سر ایشان, ثابت و استوار حضورى فعال داشت.(32)
بعد از رحلت آیت الله بروجردى شاه پنداشت حوزه ناتوان شده است و انتظار نداشت چنین برخوردى از سوى علما و در رإس آنها امام صورت بگیرد, از این جهت به مدرسه فیضیه حمله کردو طلبه هاى علوم دینى را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد, امام با وقوع این رویداد تلخ, با رژیم طاغوت وارد یک نبرد پیروزمندانه گردید و در عصر عاشوراى سال 1383 هـ.ق مطابق با سیزدهم خرداد 1342 در مدرسه فیضیه برفراز منبر رفته و شخص شاه را که تا آن زمان هیچ کس جرئت انتقاد از او را نداشت مورد حمله قرار داد و تشکیلات وى را به رژیم بنى امیه تشبیه کرد و اسرائیل غاصب را ریشه تمام مصائب معرفى نمود! مرحوم حاج آقا مصطفى که در کانون این مبارزه بود نمى توانست از جریان مزبور به دور باشد و به طور طبیعى مسوول اجرایى و مشاور رهبرى نهضت گردید و پس از شروع نهضت هسته هایى را براى چاپ و نشر بیانیه ها و پیام دهى پدر تشکیل داد و شخصا مدیریت آنان را عهده دار شد. یکى از اعضاى این هسته ها مى گوید: قبل از 15 خرداد 1342 هـ.ش آن زمان که در منزلى در جنب مدرسه حجتیه به راهنمایى ایشان با جمعى از دوستان طلبه به طور خصوصى و مخفیانه در تنظیم متن سخنرانیهاى امام کار مى شد... شاهد بودیم که حاج آقا مصطفى چون یک مدیر مدبر و یا یک فرمانده عملیاتى گاهى شجاعانه مى نشست و گاهى اطراف دوستان طلبه دور مى زد و راهنمایى مى کرد. افراد را به شوق بیشتر وامى داشت و چون به اصل کار معتقد بود و آن را اسلامى محض مى دانست, با سخنان متناوب و جملاتى از احادیث ائمه اطهار(ع) به افراد اعتماد افزونترى مى بخشید وگاهى براى رفع خستگى و تجدید ذائقه, طنزى را با بیان ادیبانه بازگو مى کرد.(33)
منزل رهبر نهضت, کانون رفت و آمدهاى افراد مبارز و نیروهاى سیاسى شده بود, عده اى هم از سوى دربار مىآمدند تا امام را به سکوت وادارند بعضى پیشنهادهاى سازش یا پیامهاى رعبآور براى امام مىآوردند. در این میان مصطفى که چون پروانه اى به گرد خورشید قیام مشغول فعالیت بود, این حرکات را کنترل مى کرد. داماد حضرت امام, دکتر بروجردى, خاطر نشان ساخته است: خود شاهد حضور یکى از این افراد بودم; وقتى آن شخص به خدمت امام رسید, حاج آقا مصطفى که به شدت هرچه تمام تر مراقبت مى کرد که مبادا مطلبى را بیان کنند که امام را از هدف خود باز دارند خطاب به من گفت: تو همراه آن شخص خدمت حضرت امام برو و دقیقا مراقب باش که مبادا خلاف جهت مبارزه مطلبى بر زبان آورد.(34)ادامه دارد.
پى نوشت ها:
1. اطلاعات بانوان, شماره هشتم, 25 شهریور 1359, ص8.
2. فصلنامه حضور, شماره 21, ص40, راز توفان, ص343.
3. اطلاعات بانوان, همان, ص6.
4. دلیل آفتاب (خاطرات یادگار امام), ص175.
5. مجموعه آثار یادگار امام, ج اول, ص83ـ 84.
6. سرگذشت هاى ویژه..., ج4, ص168.
7. ستاره صبح انقلاب, ص101 ـ 102.
8. روزنامه جمهورى اسلامى, اول آبان سال 1363, مصاحبه با حضرت آیه الله فاضل لنکرانى.
9. سرمنزل انسانیت, ص118.
10. مجله نور علم, دوره سوم, شماره7, ص8.
11. یادواره پنجمین سالگرد شهادت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا مصطفى خمینى, روزنامه جمهورى اسلامى اول آبان 1361, ص7.
12. فصلنامه حضور, شماره22, ص324.
13. سرگذشت هاى ویژه..., ج4, ص148.
14. خاطرات سید على اکبر محتشمى, ص398.
15. راز توفان, ص341.
16. پا به پاى آفتاب, ج2, ص45.
17. دلیل آفتاب, ص176.
18. فصلنامه حضور, شماره21, ص242 و ;198 همان شماره 22, ص333.
19. تفسیر القرآن الکریم, السید مصطفى الخمینى, الجزء الاول, ص109.
20. بنیان مرصوص, آیه الله جواد آملى, ص386.
21. در این مورد بنگرید به خاطرات حجه الاسلام والمسلمین ناصرى مندرج در مجله پیام انقلاب شماره55.
22. بنگرید به کتاب مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه, امام خمینى, به تصحیح سید جلال الدین آشتیانى .
23. تفسیر القرآن الکریم, سید مصطفى خمینى, ص141.
24. سخنان حضرت آیت الله سید على خامنه اى, یادها و یادمان ها, ج1, ص40.
25. راز توفان, ص300.
26. ستاره صبح, ص27.
27. اطلاعات بانوان, شماره هشتم, ص9.
28. سرگذشت هاى ویژه..., ج4, ص166.
29. همان, ج5, ص19.
30. مجله پانزده خرداد, شماره هفتم, ص24, فصلنامه حضور, شماره21, ص126 ـ 127.
31. فرازهاى فروزان, از نگارنده, ص401.
32. گفتگو با مرحوم آیت الله حاج شیخ شهاب الدین اشراقى مندرج در روزنامه همشهرى اول آبان 1376, ص7.
33. خاطرات حجه الاسلام والمسلمین درچه اى, یادها و یادمان ها, ج2, ص220.
34. ستاره صبح..., ص39.

تبلیغات