آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

از حوادث عبرتآموز در جنگ صفین ((بستن آب فرات)) به روى لشکریان امام على(ع) است. امام وقتى وارد صفین شد دید که نیروهاى نظامى معاویه کاملا شریعه فرات را محاصره کرده اند. از آنجا که امام (ع) مرد رزم است و انسانیت! ابتدا نامه اى به معاویه نوشت و او را از این کار غیر انسانى بازداشت:
((این چه شیوه ناجوانمردانه اى است که پیش گرفته و آب را در محاصره درآورده اى؟ موانع را برطرف کن تا در نظر ما بیندیشى و اگر دوست دارى وضع به همین منوال بماند و افراد بر سر آب بجنگند و سرانجام گروه پیروز از آن بهره گیرد ما هم سخنى نداریم!!))(1)
این روش معاویه آن چنان غیر انسانى بود که حتى مورد اعتراض عمروعاص قرار گرفت! ولى او که ناجوانمردى ریشه در سیرت و رفتار او دارد به این روش ادامه داد. سرانجام امیرمومنان على(ع) با خطبه اى آتشین یارانش را بسیج براى بازپس گرفتن شریعه کرد و آنان با یک حمله برق آسا شریعه را تصرف کردند. آن خطبه حماسى این است:
((قد استطعموکم القتال فاقرو على مذله و تإخیر محله إو روو السیوف من الدمإ ترووا من المإ فالموت فى حیاتکم مقهورین والحیاه فى موتکم قاهرین. الا و ان معاویه قادلمه من الغواه و عمس علیهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اعراض المنیه;(2) تحقیقا آنها از شما مى خواهند بر سر سفره جنگ مهمانشان کنید و شما دو راه بیشتر پیش رو ندارید یا تن به مذلت دادن و فرو افتادن از منزلتى که در آن هستید یا سیراب کردن شمشیرها از خون و سیراب کردن خود از آب پس مرگ در زندگى توإم با مقهوریت و شکست شماست و زندگى در مرگ پیروزمندانه شما. بدانید که معاویه جماعتى از گمراهان را به میدان جنگ کشید و حقیقت حال از آنها پوشیده داشت تا آنجا که گلوهاى خویش را آماج تیرها و شمشیرهاى مرگ آور ساخته اند.))
پس از باز گرفتن شریعه برخى از یاران امام على(ع) درصدد برآمدند مقابله به مثل کنند و آب را به روى لشکریان معاویه ببندند حضرت فرمود نه به خدا قسم با آنان مقابله به مثل نمى کنم. بستن آب و پیروزى از این رهگذر شیوه ناجوانمردانه است. به یارى خداوند جوانمردانه با آنان خواهیم جنگید و با شمشیر پاسخشان خواهیم داد.(3)
به هنگامى که معاویه از عمروعاص پرسید که به نظر تو اینک على(ع) با ما چگونه رفتار خواهد کرد؟ او گفت گمان من این است که او مقابله به مثل نخواهد کرد. او براى چیزى غیر از این آمده است!
شنیدم آب به جنگ اندرون معاویه بست
به روى شاه ولایت, چرا که بود خسى
على به حمله گرفت آب و باز کرد سبیل
چرا که او کس هر بى کسى و دادرسى
سه بار دست به دست آمد و در هر بار
على چنین هنرى کرد او چنان هوسى
فضول گفت که ارفاق تا به این حد بس
که بى حیائى دشمن زحد گذشت بسى
جواب داد که ما جنگ بهر آن داریم
که نان و آب نبندد کسى به روى کسى
غلام همت آن قهرمان کون و مکان
که بى رضاى الهى نمى زند نفسى(4)

این سیرت درسآموز از آغاز تا پایان ماجرا نکات الهام بخش دارد که برخى از آنها عبارتند از:

تشنه گان قدرت
1ـ تشنگان قدرت براى رسیدن به کام خود از هیچ تلاش دریغ نکرده و ناجوانمردانه ترین روشها را براى پیروزى به کار مى گیرند ((بستن آب)) به روى حریف در جنگهاى تن به تن شیوه ناجوانمردانه است, آخر جنگ هم براى خود قانون دارد! این روش را معاویه در صفین به کار گرفت و فرزند فاسق و هرزه اش یزید در کربلا.!! با این تفاوت که اینجا با جنگ, شریعه باز پس گرفته شد. اما در کربلا فرزند على و فاطمه; حسین و عزیزانش لب تشنه به شهادت رسیدند:
دیگر مکن به هیچ کجا گفتگوى آب
چون مى رود پیش همه آبروى آب
روزى عزیز فاطمه شد خواستار او
حاضر نشد به خدمت او یک سبوى آب
با خون وضو گرفت حسین بن فاطمه
در ساحل فرات به جاى وضوى آب
عطشان کنار علقمه عباس جان سپرد
چشمى به سوى خیمه و چشمى به سوى آب
مهر خموش لب اکبر عقیق شد
در پرده ماند قصه راز مگوى آب
عطشان گرسنه, اصغر ششماهه جان سپرد
با خود به گور برد على آرزوى آب(5)

تفسیر زندگى
2ـ امام(ع) در این خطبه حماسى تفسیر درست زندگى را تبیین فرموده است. زندگى با عزت زندگى است و زندگى همراه با ذلت مرگ است زندگى نما! این تفسیر را فرزند بزرگوارش سالار شهیدان در کربلا تجسم عملى بخشید و شکوه مندانه رجز خواند که: ((موت فى عز خیر من حیاه فى ذل;(6) مرگ با عزت زعیش در مذلت بهتر است.))
آزادمردان, آزاده زیست مى کنند و هیچ گونه اسارت بیرون و درون را تحمل نمى کنند. مقتدایشان سالار شهیدان است که فرمود: ((إلا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهى عنه لیرغب المومن فى لقإ الله محقا فانى لا إرى الموت الا سعاده و لا الحیاه مع الظالمین الا برما;(7) آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل خوددارى نمى گردد (در این شرائط) باید که مومن آماده لقإ الهى باشد که مرگ (در راه حق) را جز سعادت نمى دانم و زندگى با ستمگران را جز ننگ و خفت نمى بینم.
اندر آنجا که باطل امیر است
اندر آنجا که حق سر بزیر است
اندر آنجا که دین و مروت
پایمال و زبون و اسیر است
راستى زندگى ناگوار است
مرگ بالاترین افتخار است
این اساس مرام حسین است
روح و رمز قیام حسین است
یا که آزادگى یا شهادت
حاصلى از پیام حسین است
شیعه او هم اینسان غیور است
تا ابد از زبونى به دور است(8)
زندگى در بینش قرآن همان است که امیرمومنان على(ع) تفسیر کرده است اسلام زندگى با عزت را براى پیروان خویش مى پسندد که ((و لله العزه و لرسوله و للمومنین;(9) عزت از آن خدا و رسولش و مومنان است)) و اجازه ذلت پذیرى را به پیروان خویش نداده است:
امام صادق(ع) فرمود: ((ان الله فوض الى المومن کل شىء الا اذلال نفسه;(10) خداوند همه چیز را در اختیار مومن قرار داده است جز ذلیل ساختن خویش.))

بى خبر نگاه داشتن مردم
3ـ ابزار همیشگى ستمگران در طول تاریخ بى خبر نگاه داشتن مردم و در پى آن فریب آنان است. معاویه از این ابزار بهره گرفت و با این دو عنصر ناآگاهانى را فریفت و به جنگ با مولا کشاند. معاویه در این راستا از روش هاى زیر بهره گرفت:
1ـ جلوگیرى از رفت و آمد محدثین سایر بلاد اسلامى به حوزه حکومت خود یعنى شام.
زمانى که مالک اشتر و گروهى از دوستانش به علت درگیر شدن با حاکم کوفه در ایام خلافت عثمان به شام تبعید شدند. همین که به گوش معاویه رسید که عده اى از اهل شام با مالک و همراهانشان مجالست و گفت و گو دارند وحشت کرد و آنان را با نامه اى به این مضمون که خطاب به عثمان نوشت از شام خارج کرد:
((انک بعثت الى قوما افسدوا مصرهم وانقلوه ولا امن ان یفسدوا طاعه من قبلى و یعلموهم ما لا یحسنونه حتى تعود سلامتهم غائله;(11) تو قومى را به سوى من فرستادى که شهرشان را به آشوب کشیدند و تباه کردند و من ایمن نیستم از این که اینان رعایاى مرا نیز از اطاعت به در کنند و به ایشان مطالبى را تعلیم دهند که اینها اطلاع درستى از آن ندارند تا اینکه صلح و آرامش این ناحیه را به آشوب مبدل کنند. ))
2 ـ جلوگیرى از خروج و اقامت شامیان در خارج از شام به مدت طولانى.
او به هنگام مرگ به یزید سفارش کرد:
((... ثم اردد اهل الشام الى بلدهم و لایقیموا فى غیره فیتإدبوا الغیر ادبهم;(12)... اهل شام را به سرزمین خودشان شام بازگردان و اجازه نده در سرزمین دیگر اقامت کنند چرا که در این صورت تربیتشان را از دست مى دهند.
3ـ جلوگیرى از کتابت و نقل احادیث نبوى در شام.
او این کار را با همان بهانه اى انجام مى داد که عمر با تمسک به آن از نقل حدیث جلوگیرى مى کرد. بهانه سرگرم شدن مردم به حدیث به جاى قرآن و حالا کم توجه شدن مسلمین نسبت به قرآن بود. جلوگیرى معاویه از نشر حدیث به حدى بوده است که راوى مى گوید فقط یکبار دیدم که معاویه در خطبه اش از پیامبر حدیث کرد.(13)
او با این روش ها مردم شام را در بى خبرى کامل نگهداشت و همان گونه که مى خواست آنها را پرورید و لشگرى از ناآگاهان را به جنگ با حضرت آورد.
براین اساس مولا تلاش فراوانى در جهت آگاهى بخشى به یاران معاویه به کار برد. این واقعیت را ابراز مى کرد که ((انا اطمع ان تلحق بى طائفه فتهتدى;(14) من امیدوارم گروهى به من پیوسته و از این رهگذر هدایت شوند.))

برخورد جوانمردانه
4ـ برخورد جوانمردانه حضرت در باز گذاشتن شریعه فرات نیز درسى الهام بخش و نشانه دیگرى از سماحت و بزرگوارى حضرت است. که از امام على(ع) که تربیت یافته برجسته مکتب الهى اسلام است غیر از این انتظارى نیست.
در جهاد مقدس اسلامى آمده است:
الف ـ باید ابتدا مشرکان را دعوت به اسلام کرد اگر مسلمان شدند جنگى در نخواهد گرفت در غیر این صورت نبرد آغاز مى شود.(15)
ب ـ اگر کافرى از مسلمانان یا حاکم اسلامى تقاضاى پناهندگى ((امان)) کرد تا در مورد اسلام تحقیق کند مورد قبول قرار مى گیرد.(16)
ج ـ در جهاد مقدس اسلامى کسى حق ندارد متعرض پیران, کودکان,زنان و دیوانگان بشود.(17)
د ـ در جهاد مقدس اسلامى آمده است که اگر با دشمن قرارداد بستید تا آن هنگام که او خیانت نکرده است باید به آن وفادار باشید.(18)
هـ ـ در جهاد اسلامى مثله کردن دشمن (یعنى بریدن گوش و بینى و...) ممنوع است. (19) و(20)

اینها نمونه هایى از پاسدارى از ارزش هاى اسلامى در جهاد است امیرمومنان على(ع) که اسلام مجسم است نیز در نبرد مردانه مى جنگد و از شیوه ناجوانمردانه استفاده نمى کند.
شبیه همین جوانمردى در تاریخ زندگى فرزندش امام حسین(ع) آمده است که در بیابان خشک و سوزان لشکر دشمنش حر بن یزید ریاحى را با آبى که در لشگر خود ذخیره کرده بود سیراب کرد در حالى که آنها در کنار شط فرات آب را از او و فرزندانش دریغ داشتند!!
سلام بر آن پدر و این پسر و والد و ما ولد!!
پى نوشت ها:
1. تاریخ طبرى ج4, ص;571 الکامل فى التاریخ ج2, ص;264 وقعه صفین, ص;160 موسوعه الامام على بن ابى طالب, ج6, ص82 و ص83.
2. نهج البلاغه, خطبه 51.
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج1, ص24 و ج3 ص;331 بحارالانوار ج32, ص;443 موسوعه الامام على بن ابى طالب, ج6, ص90 و ص91.
4. کلیات دیوان شهریار, ج1, ص690.
5. خلوتگاه راز, حسان, ص196.
6. بحارالانوار, ج44, ص192.
7. تحف العقول, ص245.
8. بهار آزادى, محمد حسین بهجتى, ص71 تا ص73.
9. منافقون, آیه8.
10. کافى, ج5, ص63.
11. الغدیر, ج9, ص32.
12. العقد الفرید, ج4, ص366.
13. تاریخ مدینه دمشق, ج16, ص727 و سیاست هاى تبلیغاتى معاویه ص126.
14. نهج البلاغه, خطبه55.
15. وسائل الشیعه, ج11, ص30, دار احیإ التراث العربى.
16. سوره توبه, آیه6.
17. وسائل الشیعه, ج11, ص43, دار احیإ التراث العربى.
18. سوره توبه, آیه4.
19. وسائل الشیعه, ج11, ص43.
20. براى تفصیل بحث در موارد فوق به کتاب ((ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام)) فصل پنجم, تإلیف نویسنده مراجعه فرمائید.

تبلیغات