مشعل معرفت زندگى، اندیشه و اخلاق شهید سید مصطفى خمینى
آرشیو
چکیده
متن
قسمت اول
اى پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزى برو بپرس و حدیثى بیا بگو
(حافظ)
نهال ناب
ماه رجب, براى اهل معرفت و پویندگان طریق رستگارى فروزندگى بسیار دارد و پرتو افشانى معنوى این ایام ره به اوج مى برد. در این ماه عزیز, دو شخصیت بزرگ عالم اسلام, یعنى حضرت على(ع) و حضرت امام جواد(ع) دیده به جهان گشوده و عالم را از انوار روحانى خویش برخوردار ساخته اند; همچنین مبعث حضرت رسول اکرم(ص) در این ماه اتفاق افتاده است!
در دوازدهمین روز این ماه در سال 1349 هـ.ق خانواده امام خمینى(قدس سره). در آستانه زاد روز مولاى متقیان شادمانى و ابتهاج خویش را مضاعف یافتند; چرا که در این روز خجسته, امام خمینى صاحب فرزندى گردید که نامش را محمد گذاردند و لقبش را به یاد پدر بزرگش سید مصطفى ((مصطفى)) و کنیه اش را ابوالحسن نهادند. ((ماه رجب)) آن سال مصادف با آذر سال 1309 هـ.ش بود و حضرت امام در شهر قم در محله اى نزدیک به کوچه عشقعلى که به آن ((الوندیه)) مى گفتند در خانه اى اجاره اى زندگى مى کرد.(1)
این نهال نورسته در آغوش مادرى مهربان و پاک سرشت که از خاندان علم و تقوا بود, و در دامن پدرى حکیم, عارف و ستوده خصال از سلاله مصطفاى پیامبران به بالندى تمام پرورش یافت. از آغاز کودکى باغبان باهوش و مدبر این بوستان معطر, بین روح مصطفى و فرهنگ قرآن و عترت, به ظرافت و دقت تمام چنان پیوندى شایسته و ارتباط مستحکمى برقرار کرد که در خاتمه, از این شکوفه درختى پربار و برگ به عمل آمد; به دلیل همین تربیت هاى ملکوتى و پرورش هاى پرمایه امام خمینى بود که این طفل در اندک مدتى به شکوفایى شکوهمندى رسید و کمالات علمى و فضایل اخلاقى را به نحوى در خور تحسین کسب کرد و خود را به موازین قله رستگارى رسانید و چشمه هاى حکمت و معرفت را براى تشنگان حقیقت جارى ساخت!
امام این فرزند خود را فوق العاده دوست مى داشت و این علاقه نه از آن جهت بود که مصطفى فرزندش محسوب مى گردید, بلکه به آن خاطر که آن روح قدسى با آن دیده معنوى از وراى پرده هاى مادى, حقایقى را نظاره گر بود و از همان سنین نوجوانى شاهد استعداد سرشار, لیاقت و شایستگى هاى اعتقادى اخلاقى مصطفى بود و احساس مى کرد که برجستگى هاى این پسر, موجب اعتلاى حق و رشد فکرى و فرهنگى جامعه اسلامى خواهد گردید.
ادب و اخلاص فرزند, پدر را شیفته مى کرد, مهمتر از همه اینکه وى قبل از آنکه فرزندى براى امام باشد, رفیق, دوست, و مونس او بود! این ارتباط, در دیگر ادوار زندگى مصطفى به شدت ملموس و محسوس گردید.
توشه اندیشه
در شش سالگى مصطفى به مکتبى که در حوالى منزل امام بود رفت و چون به هفت سالگى رسید, دوران ابتدایى را در مدرسه موحدى قم آغاز کرد. بعدها این دوران را در مدارس باقریه و سنایى به پایان رسانید. در سال 1325 هـ.ش به تحصیل علوم اسلامى روى آورد(2) و در راه فراگیرى معارف دینى بى وقفه تلاش کرد و توان خویش را در تعقیب این مقصد مقدس به کار گرفت. از این رو, در اندک مدتى از اقران پیشى گرفت و به رشد علمى بالایى دست یافت.
به دلیل استعداد ذاتى, راهنمایى هاى پدر و کوشش مداوم, طى دو سال و چند ماه کتابهاى سیوطى, معالم, حاشیه ملاعبدالله, شمسیه, مجموعه مطول و بخشى از شرح لمعه را با درس خصوصى به پایان رسانید(3) و این در حالى است که دیگر فراگیران دروس مقدماتى و ادبیات عرب, این کتاب ها را به طور معمول, در طى چهار یا پنج سال مىآموزند.
پس از اتمام دانش هاى مقدماتى حوزه, این دانشجوى پرتحرک و باذوق, به دوره سطح راه یافت و دروس این مقطع تحصیلى را در محضر اساتیدى چون حاج شیخ محمد جواد اصفهانى, حاج شیخ مرتضى حائرى, شهید آیت الله صدوقى, آیت الله سلطانى تلمذ نمود. مصطفى این دوران را که معمولا هشت تا ده سال طول مى کشد, به دلیل ذکاوت ذاتى, قدرت حافظه و کاوش هاى علمى در مدت هفت سال تمام کرد.(4)
استاد دوانى محقق معاصر مى نویسد: در درس سطح, مکاسب شیخ اجل انصارى را در محضر آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى, شرح منظومه حکیم سبزوارى در فلسفه را از مرحوم شیخ محمد فکور یزدى فرا مى گرفتیم. فراموش نمى کنم که در چند حوزه درسى که با آن مرحوم حضور داشتم, اشکالات وى به اساتید باعث شگفتى عموم اعم از استادان و شاگردان بود.(5) وى مى افزاید: با آنکه من قبلا شرح منظومه را خوانده بودم و سید مصطفى تازه این کتاب را شروع کرده بود, در عین حال با آنکه من تکرار و دوره مى نمودم و او براى بار اول مباحثه مى کرد, به مطالب این اثر کاملا تسلط داشت.(6) او چنان در فهم درس و پیمودن راه کمال مستعد بود که وقتى این متن مهم و دشوار فلسفى را نزد استادش آموخت, بلافاصله به تدریس آن (7)پرداخت.
در سال 1330 هـ.ش, در حالى که مصطفى 21 سال داشت, به خاطر خلاقیت و استعداد فراوانش به درس خارج فقه مرجع بزرگ شیعیان جهان حضرت آیت الله العظمى بروجرودى رفت. حضور طلبه اى جوان در درس مرجعى عالیقدر بسیار کم سابقه و از نوادر بود, بخصوص آنکه پدرش به عنوان احترام, به درس این بزرگوار مى رفت; حضور پدر و پسر شکوه خاصى به آن مجلس مى بخشید!
پس از رحلت آن فقیه پرآوازه در حوزه درس فقه و اصول والد ماجدش و نیز آیت الله محقق داماد شرکت کرد و به موازات فراگیرى علم اصول که شیوه استنباط منطقى احکام شریف را از قرآن و سنت به فراگیران مىآموزد, براى پرورش ادراک نظرى و غنا بخشیدن به ذهن و خرد خویش, در دایره مشتاقان حکمت نظرى نشست و در آموختن الاسفار الاربعه ملاصدرا و کتاب شفاى بوعلى سینا و دیگر کتب حکمى از محضر پرفیض صاحب نظرانى سترگ چون علامه سید ابوالحسن رفیعى قزوینى و علامه طباطبایى بهره برد.
هنوز به سن سى سالگى نرسیده بود که جامع معقول و منقول گشت و براى سیراب شدن از میناى معرفت و وقوف وافر بر اسرار سالکان راستین طریق حقیقت, از چشمه پرفیض پدر جرعه هاى جان بخش سرکشید.
از علومى که این شهید والامقام بر آن احاطه یافت, دانش جفر و اعداد است که به حسب روایاتى, منسوب به امام عارفان على(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) مى باشد. ابتکار منحصر به فرد آن فقیه فرزانه در تفسیر قیم خود بر قرآن مجید استفاده کامل از این علم مى باشد.
سرانجام دیرى نپایید که آقا مصطفى به درجه اجتهاد رسید و با این عنوان در حوزه علمیه شهرت یافت, چنانچه برادرش مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى مى گوید: ((مراتب علمى ایشان بسیار در سطح بالا و روشن بود, در علم فقه و اصول, فلسفه, منطق, تفسیر, ادبیات, معانى و بیان و کلام متبحر و در اکثر آنها به مرتبه اجتهاد رسیده بود و خصوصا در زمینه فقه و اصول بسیار کار کرده و مباحث فلسفى را به خوبى تجزیه و تحلیل مى کرد و حتى در زمانى که در قم بودند معروف به اجتهاد بودند.))(8) حجه الاسلام اشراقى گفته است: سال ها با مصطفى هم بحث بودیم. من دریافتم که ایشان در سن بیست و پنج سالگى مجتهد شده است. آن شهید این دریافت را با امام در میان مى نهد, اما ایشان به دلیل روابط پدر و فرزندى به صراحت بر این توانایى صحه نمى گذارد. حاج آقا اشراقى مى افزاید: به دلیل شادمانى و انبساطى که در سیماى امام مشاهده کردم فهمیدم که معتقدند سید مصطفى, در آن سن قدرت استنباط یافته و مجتهد شده است و این واقعیت را تمامى فضلاى قم مى دانستند; سرانجام وقتى پنج سال از این ماجرا گذشت, امام به ایشان اجازه اجتهاد دادند.(9) آن ستاره فروزان در آسمان فقاهت, علاوه بر درجاتى که در فقه و اصول به دست آورد, در عرفان نظرى و عملى از محضر امام بهره هاى فراوان برد و در این عرصه ها شخصیتى بارز به شمار(10) آمد.
پرتو افشانى
عواملى موجب گردید تا این دانشمند جهان تشیع در هاله اى از گمنامى به سر برد و جوانب علمى و کمالات متنوع وى در حجاب و اختفا باقى بماند. حجاب معاصرت, نقش موثر وى در دوران اختناق رژیم پهلوى و نیز نور درخشان پدر بزرگوارش, از جمله دلایلى است که مصطفى را در عرصه هاى علمى کمتر از آنچه که بوده معرفى نموده است, به این موارد باید خصوصیت اخلاقى وى را افزود که به دلیل زهد و فروتنى, علاقه نداشت در مجامع به عنوان شخصیتى اندیشمند و صاحب نظر مطرح شود و مایل بود در محافل و مجالس عادى باشد.
شهادت مظلومانه اش در سنین جوانى نیز این وضع را تشدید کرد.
اما باید خاطر نشان ساخت که بعد علمى مصطفى به گونه اى بود که امام وى را امید آینده اسلام معرفى کرد و به همین دلیل رژیم طاغوت تاب تحمل چنین خورشید فروزانى را نیاورد. مصطفى در دوران عمر کوتاه اما با برکت خود, در میان علما و فضلاى قم و تهران به دقت نظر, استعداد وافر و تیزهوشى مشهور بود, چنانکه از همان دوران جوانى, رشد و شکوفایى علمى ایشان مورد توجه خواص قرار گرفت.
حاج آقا مصطفى در ادبیات عرب بسیار تبحر داشت و یکى از ادباى زمان خویش به شمار مى رفت, اشعار شعراى معروف عرب را حفظ بود و در مجالس مطرح مى کرد و نکات دقیق و ظریف ادبى آنها را که از نظر ادیبان عرب ناشناخته بود, بیان مى نمود که موجب شگفتى و تحسین حضار مى شد.(11)
او که سال هاى جوانى را صرف دانش اندوزى کرده بود, در ضمن تحقیق و تدریس به سرنوشت جامعه نیز توجه داشت و مقتضیات زمان و مسایل روزگار خویش را در نظر مى گرفت و نسبت به اوضاع مسلمانان در ایران و جهان اسلام دغدغه خاطر داشت.
نکته جالب در خصوص حاج آقا مصطفى این است که روى آوردن به عرفان و فلسفه, او را از مسایل اجتماعى دور نکرد, بالعکس سیاستمدارى و حضور در مبارزه علیه استکبار و استبداد, وى را از عرفان و عبادت باز نداشت و علم اندوزى, تحقیق و بررسى هاى حکیمانه مانع از آن نگردید که با مردم مإنوس شود و دردشان را لمس نکند و به فکر درمان آلام و ناگوارىهاى آنان نباشد!
نبوغ ذاتى و حافظه شهید سید مصطفى خمینى بسیار فوق العاده بود, به همین دلیل نه تنها مطالبى که فرا مى گرفت را فراموش نمى کرد, بلکه مإخذ و مدارک فعالیت هاى بعدى علمى او قرار مى گرفت. ایشان در هر جلسه اى که شرکت مى کرد از نکات علمى و معرفتى سخن مى گفت و آن مجلس را به یک محفل علمى مبدل مى ساخت, به همین دلیل بسیارى از اندیشمندان مسلمان معترف بودند که مصطفى با سرعت زیادى به سوى تعالى علمى مى شتابد و مدارج متعالى را درمى نوردد و آینده اى بس نورانى و درخشان برایش متصور است.(12)
مقام معظم رهبرى در معرفى این شهید والامقام فرموده اند: او شخصیتى همه جانبه داشت و چنین به نظر مى رسید که همه خصوصیات مثبت در وجود ایشان در حال رشد و ترقى است... او علاوه بر جنبه علمى, استعداد درخشان و جوالى را در فقه و اصول و علوم عقلى از خود در حوزه علمیه نشان داد.(13)
آیت الله محمد یوسف غروى مى گوید: حاج آقا مصطفى بر فقه و اصول خیلى مسلط و مفسر واقعى بود. در فضایل اخلاقى انسان فوق العاده اى محسوب مى گردید و تظاهر به تقدس نمى کرد.(14) هر کس با شهید مصطفى خمینى جلسه اى مى نشست و در یک بحث علمى, وارد مذاکره و گفتگو با وى مى شد, به تفوق علمى, قدرت استدلال و ذهن نقاد ایشان نسبت به مسایل مطروحه وقوف مى یافت و بر خود لازم مى دید که این عظمت و نبوغ را تحسین کند.
این استعداد عالى و توانایى هاى ذهنى که در وجود این شخصیت نهفته بود, میراثى بود که از پدر و اجداد پدرى به ارث برده بود. نبوغ ذاتى, نورانیت و فرهیختگى پدرش نمونه بود و از جانب مادر به خاندان علم و فضیلت انتساب داشت; جد مادریش آیت الله آقا میرزا محمد ثقفى, صاحب تفسیر روان جاوید و حاشیه بر دررالفواید مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى بود. جد اعلایش آقامیرزا ابوالفضل تهرانى(15) فرزند میرزا ابراهیم کلانتر و از شاگردان برجسته حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره اى است که آثارى چون شفإ الصدور در شرح زیارات عاشورا دارد و دیوان اشعارش بسیار شیوا و نغز و آموزنده مى باشد; البته پشتکار زیاد و همت عالى آن شهید را نیز باید بر این مسایل افزود.
در نجف اشرف آیت الله شهید در اکثر جلسات حضور مى یافت و با بزرگان حوزه علمیه نجف و بیوت مراجعى چون مرحوم آیت الله آقا سید عبدالله شیرازى, آیت الله شاهرودى, آیت الله خویى حشر و نشر داشت و در جلسات علما با حضور ذهن فوق العاده شرکت مى کرد و در اکثر موارد با قدرت استدلال خود, مسایل علمى را به نتیجه مطلوب مى رساند. غالب حاضرین در مقابل منطق قوى و شیوه هاى خردمندانه وى همواره خاضع بودند. علاوه بر این, در سال هاى نخست ورود به نجف اشرف, در درس مجتهدان طراز اول حضور به هم رسانده و با طرح اشکالات عمیق و استدلالهاى متین, باعث تحول در نگرش غیر صحیح حوزه نجف نسبت به دیگر حوزه هاى علمیه شدند و عملا توانمندى خود را بر کثیرى از علما و محافل علمى این دیار به اثبات رسانیدند.(16)
یکى از آشنایان مى گوید: شهید مصطفى خمینى از همان آغاز تحصیل, نسبت به مطالب علمى این گونه نبود که مطلبى را دربست بپذیرد, بلکه نظرات قدما را تجزیه و تحلیل مى کرد و مفاهیم و مضامین مطروحه در کتب درسى یا مورد مباحثه را به دقت بررسى مى نمود و با موشکافى ابهامات را برطرف مى ساخت.(17)
مباحث اصولى آن شهید سرشار از نقدهاى منطقى است. او نشان داده که در این بحث ها اصرار داشته است تا همیشه نقادى کند, اما ایشان در عین اعتقاد به توسعه نقد, انتقادى بى جا و دور از عقل را روا نمى دید.(18)
حجه الاسلام والمسلمین على اصغر مروارید مى گوید: در مدرسه خیرات خان مشهد, حاج آقا مصطفى را ملاقات کردم, در همان سال اول که او نوجوانى شانزده ساله بود, در بین طلبه هاى این شهر مقدس واقعا درخشید; یعنى بحث ادبى که مى شد اظهار نظر مى کرد با یک شور و شادابى که براى استماع کنندگان لذت بخش بود. در مقابل عظمت هیچ شخصیتى خود را نمى باخت و امکان داشت با یک عالم مشهور و معروف بحث کند و به وى بگوید: این مسئله اى را که شما مطرح مى کنید قابل بحث است و مى توان آن را نقد نمود!(19)
با چنین توان علمى و روحیه ژرف نگرى و نوآورىهاى سازنده و ارزنده, شهید سید مصطفى خمینى در مدرسه حجتیه منظومه حکمت تدریس مى کرد و در درس ایشان شاگردان فاضل و دانشمندى حضور مى یافتند.(20) در همین زمان اسفار اربعه ملاصدرا و برخى دیگر از آثار فلسفى و عرفانى توسط آقامصطفى به بحث گذاشته مى شد.(21)
وى علاقه شدیدى نسبت به شاگردان داشت, خصوصا آنهایى که براى تحصیل کوشش افزونترى مى کردند, بیشتر مورد توجه قرار مى داد, حتى گاهى براى تشویق آنان مسإله اى را مطرح مى کرد و براى هر کس که بتواند آن را حل کند جایزه اى تعیین مى نمود. نظرشان این بود که به طلاب ممتاز و با استعداد باید علاوه بر شهریه هر ماهه هدیه اى ویژه بدهند تا بیشتر تشویق شوند.(22) وى شاگردان را خوب تحمل مى کرد و در برخورد با آنان فروتن و خوشخو بود و از قیل وقال مدرسه ناراحت نمى گردید.
مرحوم شهید حاج آقا مصطفى علاوه بر اینکه در همه درس هاى حوزه نجف شرکت مى کرد و با نقادى و سوال و بحث, بنیه واقعى علمى خودش را بروز مى داد, با درخواست گروهى از طلاب فاضل و برجسته, شروع به تدریس خارج اصول فقه کرد و با عنایت به فوق العادگى مراتب علمى و تسلط کامل بر علوم و مباحث عقلى و شناخت دقیق مبانى فکرى حضرت امام, در این تلاش موفق شد. ایشان تا پایان عمر شریفشان به مدت ده سال یک دوره اصول فقه, با سبک تحقیقى نوین تدریس فرمودند که درخشش علمى آن شهید را افزونتر از قبل آشکار کرد و محصولش مجلدات کتاب تحریرات فى الاصول مى باشد که به زیور طبع آراسته شده است.
درس خارج حاج آقا مصطفى در نجف, غرور بى اساس برخى از ناآگاهان یا مغرضان را شکست; استاد سید محمد سجادى مى گوید: او که با دو بال علم و تقوا پرواز مى کرد در تبعیدگاه خویش (نجف), حوزه تحقیق و تدریس دایر نمود; در محاضراتش پژوهشهایى است که در برگیرنده نتیجه تحقیقات بزرگان از سلف صالح, همراه با نقد و اصلاح و تبیین مى باشد.(23)
گوهرهاى گرانبها
شهید سید مصطفى خمینى صرفا به دانش آموزى, تدریس و تربیت شاگردان فاضل اکتفا نکرده است, بلکه در عرصه پژوهش, نگارش و تإلیف آثار گران سنگ نیز از انسان هاى بسیار موفق و مبرز به شمار مى رود. تمامى نوشته هاى آن شهید بیانگر عظمت علمى و ژرفایى و گستردگى پژوهش هایش در دانش هاى مختلف دینى است. در مباحث تفسیرى, ابتکار, تتبع وسیع و مایه هاى علمى وى کاملا مشهود بوده و در اثرى که در این زمینه از او باقى است, ذیل هر آیه قرآن جنبه هاى ادبى, کلامى, فلسفى, فقهى و مانند آن را مورد دقت قرار داده و متناسب با موقعیت و بحث, مطالب ارزشمندى را مطرح کرده و در نهایت به نقد و بررسى آنها پرداخته است. پژوهش هاى آن مرحوم در علم اصول نیز بیانگر تسلط همه جانبه اش بر جزئیات این دانش و اجتهاد کاملش در این رشته مى باشد, نوشته هاى آن شهید والامقام به این مباحث منحصر نمى گردد و آثارى در معقولات به خامه بنان در رقم ترجمان آورده است. در این گونه یادداشت ها وى به شرح و تفسیر آراى حکما بسنده نکرده, بلکه با استقلال عقلانى تمام و تفکرى ناب و اتکال بر پشتوانه مستحکم خرد و برهان, مبانى استوارى را با شیوه صدرایى باز نگاشته است. از مطالعه نوشته هاى فلسفى آن فرزانه گرانقدر مستفاد مى گردد که همچون صاحب مکتبان بزرگى چون ابن سینا, سهروردى و خواجه نصیر الدین طوسى داراى نظرات ابتکارى و خلاقیت هاى تحول برانگیز بوده است.
با وجود آنکه حاج آقا مصطفى مدت قابل توجهى از عمر خود را در زندان, تبعید و مبارزه با رژیم طاغوت به سر برده و در سنین جوانى به شهادت رسیده و در بهار ثمردهى معنوى به دار بقا کوچ کرده است, در حدود سى جلد اثر تإلیف کرده که تعداد قابل توجهى از آنها توسط عوامل ساواک مفقود شده, و از بین رفته است! آثار چاپ شده ایشان در چهار حوزه تفسیر, فلسفه, اصول و فقه مى باشد که در سطحى عالى و کاملا اجتهادى و با قلمى وزین و در عین حال مختصر به نگارش درآمده و در آنها تکرار و اطناب دیده نمى شود.(24)
فهرستى از تإلیفات آن بزرگوار:
1 ـ تفسیر القرآن الکریم: شامل تفسیر سوره هاى حمد و بقره (آیات 1ـ 46) که در چهار مجلد به اهتمام سید محمد سجادى چاپ شده است.
2ـ شرح زندگانى ائمه معصومین(ع) که تا شرح حال حضرت امام حسین(ع) به نگارش درآمده و ناتمام مانده است!
3ـ تحریرات فى الاصول شامل یک دوره علم اصول به سبک استدلالى و مفصل است.
4ـ کتاب اصول که نسبت به تحریرات فى الاصول خلاصه تر است.
5ـ تعلیقه اى بر عروه الوثقى.
6ـ مستند تحریرالوسیله (شرح کتاب فقهى و فتوایى امام خمینى).
7ـ کتاب البیع (یک دوره مباحث استدلالى بیع در سه جلد)
8ـ مکاسب محرمه (دو جلد در فقه استدلالى)
9 ـ کتاب الاجاره که نسخه دست نویس آن در هنگام حمله عوامل ساواک به خانه اش در قم به غارت رفت
10 ـ کتابى در بحث نکاح و در موضوع فقه
11ـ القواعد الرجالیه (در مباحث علم رجال)
12ـ القواعد الفقهیه
13 ـ القواعد الحکمیه (درباره قواعد کلى فلسفى است) اما گویا مفقود گردیده است
14ـ حاشیه بر الاسفار الاربعه
15ـ حاشیه بر المبدإ والمعار ملاصدرا
16 ـ رساله اى در بحث قضاى صلوات
17 ـ رساله اى در بحث الخلل فى الصلوه
18ـ الواجبات فى الصلاه
19ـ الفوائد والعوائد
20ـ کتاب الصوم (نیت و مفطرات)
21ـ کتاب الطهاره
22ـ دروس الاعلام ونقدها (نقل درس بزرگان نجف و نقد آن ها)
23ـ حاشیه بر وسیله النجاه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى
24ـ حاشیه بر خاتمه مستدرک مرحوم حاج میرزا حسین نورى
25ـ تطبیق هیإت جدید بر هیإت نجوم اسلام.(25)
تلاش براى تزکیه
مصطفى از همان اوان نوجوانى به عبادات توجه داشت و غالبا با پدرش در نماز جماعت آیت الله حاج سید احمد زنجانى و نیز آیت الله حاج سید محمد تقى خوانسارى شرکت مى کرد, به خودسازى خویش مى اندیشید و براى موفقیت در این طریق از رفاه و لذایذ دنیوى صرف نظر مى کرد و اجازه نمى داد نفس کامجو او را از معنویت و عبودیت باز دارد; پیشانیش از جاى مهر قالب گرفته بود, زیرا غالب اوقات تا صبح به عبادت مى پرداخت, اما هیچ گاه چون افراد مقدس نما چهره اى عبوس و خشن به خود نمى گرفت!
او به هیچ عنوان سیاست را از دیانت جدا نمى دانست و در اوج مبارزات, عابدى تمام عیار به شمار مى رفت; شب زنده دارى را شرط درک حکمت الهى مى دانست و عقیده داشت انسانى که مى خواهد جامعه را هدایت کند ودیگران را به سوى حق فراخواند و عوامل مزاحم و باطل را نابود نماید, باید نخست به تصفیه درون بپردازد و با عبادت نیمه شب, ذکر, دعا و تلاوت قرآن نفس را پالایش نماید. هیچ کس از آشنایان مشاهده نکرده که حتى براى یک شب مصطفى سحرخیزى خویش را ترک کرده باشد, حتى در شرایط سخت و پرمشقت, بنا به اظهارات همسرش(بانو حائرى) همیشه شب ها بیدار بود و تا صبح به دعا و نیایش مى پرداخت; وى مى افزاید: من اکثرا صداى گریه او را مى شنیدم. این اعمال را او در ایام عادى انجام مى داد. اما چون ماه هاى خاصى چون رجب و شعبان فرا مى رسید, عبادات و تهجد وى فزونى مى گرفت. در ماه مبارک رمضان نیمه هاى شب به حرم حضرت على(ع) مى رفت و زیارت جامعه کبیره و زیارت هاى مخصوص دیگر و هزار بار سوره مبارکه قدر را تلاوت مى نمود و تا هنگام طلوع فجر به تهجد و مناجات مشغول بود و در ده روز آخر ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه معتکف مى گردید و به عبادت مى پرداخت. این سالک طریق حقیقت, دائم الذکر بود و در هر حال تسبیحش را مى گردانید و ذکر بر زبان جارى مى کرد; در حال حرکت, هنگام مسافرت با دوستان و در جلسات, این سنت پسندیده اش استمرار داشت, پس از نماز صبح به پهلو مى خوابید و پتویى بر روى خود مى کشید و تا هنگام طلوع آفتاب ذکر مى گفت, نقل کرده اند که حضرت امام برخى اذکار و اوراد از بزرگان و اساتید خود دریافت کرده بودند و براى خواندن آنها اجازه داشتند و تنها کسى که موفق شد براى این تمرین معنوى از امام اذن بگیرد, حاج آقا مصطفى بود; البته تإکید داشت که در ذکر گویى حال نمایش و ریا نداشته باشد, به همین دلیل در هنگام ذکر و دعا اگر کسى صحبتى مى کرد, بدون اینکه بفهماند در چه حالى است جوابش را با تبسم مى داد.
این عارف ستوده خصال و نیک کردار, براى رسیدن به معبود طریق حقیقت را مى پیمود, اما شریعت را سخت مراعات مى کرد; هنگام نماز چهره اش از هم مى شکفت و قبل از وقت, خود را براى این فریضه الهى مهیا مى کرد و با اذان نماز خویش را شروع مى نمود. درگیر و دار ستیز با طاغوت, اگر فعالیت هاى سیاسى به درازا مى کشید مى فرمود: بلند شوید و اول وقت نماز بخوانید, سپس به تلاش خود ادامه دهید! به نماز جماعت تقید داشت و در آغاز وقت شرعى به هر مسجدى که مى رسید, همان جا در نماز جماعت حضور مى یافت, اما در نجف غالبا در مدرسه آیت الله بروجردى به امامت پدر نماز اقامه مى کرد.
حجه الاسلام والمسلمین على اصغر مروارید مى گوید: مصطفى با داشتن استعداد سرشار اهل عرفان و تهجد بود; بارها اتفاق مى افتاد که در جلساتى تا بعد از نیمه شب بیدار بودیم, ولى بعد از ساعت دو یا سه بامداد حاج آقا مصطفى را مى دیدم که از خواب برخاسته و نافله اش را مى خواند و دعاى رجب را مقید بود که بخواند و در آخر دعا با انگشت به سمت چپ و راست اشاره مى کرد و این حرکت را چنین تعبیر مى نمود که انسان باید نهایت خضوع را در برابر پروردگار نشان دهد. به مشهد که مشرف مى گردید همراه با آقا نظام الدین قمشه اى (فرزند میرزا مهدى الهى قمشه اى) عبایش را درمىآورد و روى زمین مى نشست و دعاى کمیل را با حالتى خاص مى خواند.(26)
ارادت به خاندان طهارت
از ویژگى هاى حضرت امام, تسلط روحى ایشان بر جسم بود; در واقع بدن را در استخدام خویش گرفته بود. حاج آقا مصطفى هم در اثر تعلیم و تربیت آن حضرت, به چنین حالتى دست یافت و ضمن آنکه محو و فانى در حق گشته بود, در اظهار ارادت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت سر از پاى نمى شناخت و محبت نسبت به اولیاى الهى را بر اثر معرفت و کسب کمالات به دست آورده بود. از وقتى که ایشان به نجف عزیمت نمود, یعنى از سال 1344 تا هنگام شهادت, هر سال پنج الى شش بار در مناسبت هاى زیارتى حضرت سیدالشهدا(ع) همچون زیارت عرفه, اربعین, رجب و شعبان, عاشقانه در آن گرماى طاقت فرساى عراق در تابستان و یا در سرماى سوزناک و خشک کویرى نجف در زمستان با پاى پیاده به کربلا مى رفت و بنا به اظهارات حجه الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان در مواردى اتفاق مى افتاد که کف پاى وى تاول هایى مى زد که خونابه از آن جارى مى گردید, اما ایشان با وجود جراحت هاى زیاد به راه رفتن ادامه مى داد. (27)
فاصله بین نجف و کربلا از راه اصلى و آسفالته حدود هشتاد کیلومتر و از مسیر فرعى و کنار شط فرات و نخلستان متجاوز از صد کیلومتر است کاروان هاى نجف و مخصوصا قافله شیخ محمد على حلیمى کاشانى راه دوم را انتخاب مى کردند. مرحوم حاج آقامصطفى در شهرک چغل (ذوالکفل) واقع در 35 کیلومترى نجف و در کنار جاده اصلى بغداد, معمولا در آبادى مذکور به این قافله ملحق مى گردید. در مسیر, چه در حال حرکت و چه در توقف و استراحت بحث هاى علمى مطرح مى شد که حاج آقا مصطفى برجستگى هاى خود را در این مباحث نشان مى داد.
در اوقات صبح, ظهر و شام, نماز به امامت ایشان اقامه مى گردید و شب هنگام, پس از نماز مغرب و عشإ دعاى توسل و زیارت عاشورا خوانده مى شد. اگر شب جمعه در راه بودند, دعاى کمیل و ذکر مصیبت توسط همراهان انجام مى گردید. او بسیار خوش مشرب و خوش مسافرت بود و در سفر با همراهان دوست بود و مى کوشید به کسى سخت نگذرد و فردى از قافله عقب نیفتد و جانماند.
عشایر بین مسیر اصرار داشتند که از زائران حسینى پذیرایى کنند, چون بر این باور بودند که پذیرایى از زوار پیاده اباعبدالله الحسین(ع) بسیار ثواب دارد. از سویى کسانى که حرکت مى کردند اصرار داشتند که شب اربعین به حرم حسینى برسند; در یکى از این مسافرت ها یکى از عشایر مسیر آمد جلوى راه کاروان حاج آقا مصطفى و به وى اصرار کرد که بفرمائید! حاج آقا حلیمى گفت که ما لحظاتى قبل پذیرایى شده ایم و قصد داریم شب براى زیارت به حرم برسیم. حاج آقا مصطفى که ناظر التماس و تمناى آن مرد بود, خطاب به آقاى حلیمى گفت: این بنده خدا امیدى دارد و التماس مى کند, اگر تقاضایش را قبول کنیم خوشحال مى شود وهمین شادمانى او اجر دارد; حاج آقا حلیمى با یک حالت برافروخته پیش آمد و گفت: مى خواهیم براى اربعین به زیارت برسیم! آن شهید گفت: اشکالى ندارد روزهاى بعد مى رسیم, مهم این است که دل این بنده خدا را که به ما اصرار مى کند شاد کنیم.(28)
با اینکه حاج آقا مصطفى بسیار با ذوق و نمکین بود و در مجالس دوستانه منتهاى ظرافت و لطافت را در سخنانش به کار مى برد, ولى وقت دعا و سوگوارى در بین افراد نظیر نداشت; وقتى دعاى توسل شروع مى شد همان طور که به پیاده روى خود ادامه مى داد, با کمال توجه دعا مى خواند و در تمام مدت دعا اشک بر گونه ها جارى مى ساخت و تا ذکر مصیبتى از خاندان عصمت و طهارت مى شد به شدت مى گریست و از فرط گریه شانه هایش به لرزه مى افتاد! شخصى به نام شیخ جعفر, همیشه پس از نماز جماعت در مسجد شیخ واقع در نجف, چند جمله اى ذکر مصائب عاشورا را مى کرد و روضه مى خواند: اغلب حاضران چندان اعتنایى نداشتند و کم کم متفرق مى شدند, ولى تنها کسى که مقید بود تا آخر بنشیند و روضه وى را گوش دهد مرحوم حاج آقا مصطفى بود. ایشان مقید بودند در مجالس عزادارى که دوستان در منازل و یا مدارسى برقرار مى کردند شرکت نمایند, خودشان هم مجلس روضه اى در صبح هر جمعه داشتند که گاهى اتفاق مى افتاد روضه خوان تنها یک نفر مستمع داشت که آن هم خود آن مرحوم بود; آنچه برایش حائز اهمیت بود, عزادارى براى حضرت امام حسین(ع) بود.(29)
سیما و سیرت
علامه شهید آیت الله سید مصطفى خمینى(ره) قامتى بلند و رشید, سینه اى پهن و ستبر, چشمانى نافذ و روشن محاسنى انبوه و پیشانى پهن و سیمایى دوست داشتنى داشت. با اولین نگاه دل به جذبه او مى سپردند و مشتاق خوشخویى و رفتار متواضعانه اش مى گشتند وقتى با همسفران و همراهان حرکت مى کرد, چنان خاکى بود که کمتر کسى تشخیص مى داد او کیست؟(30) به رغم قدرت و قوت ظاهرى و توانایى هاى علمى و فکرى, حاج آقا مصطفى متواضع بود و با افراد ضعیف تر از خودش روبرو نمى گردید; حتى اگر این گونه افراد توهینى مى کردند و یا حرف رکیکى هم مى زدند, برایش قابل گذشت بود! ولى واى به حال آن موقعى که مشاهده مى کرد یک نفر از خودش قوىتر است و مى خواهد تحکم کند و زور بگوید! با آن موقعیت علمى, استادان خود را هرگز فراموش نمى کرد و در برابر آنان روحیه شاگردى خود را حفظ مى نمود. حضرت آیت الله سبحانى, از اساتید دوران جوانى وى, این خصلت آقا مصطفى را چنین توضیح مى دهد: اگرچه در دوران جوانى پیش ما درس خوانده بود, ولى بعدها خود در حوزه, شخصیتى علمى شده بودند و بعد هم که به نجف منتقل شدند در آنجا تدریس داشتند و در کنار همه اینها فرزند امام هم بودند, با این حال اواخر بهار سال 1356 هـ.ش در ماه شعبان که این جانب عمره مشرف شده بودم و ایشان هم آمده بودند, آن قدر مورد محبت ایشان قرار گرفتم که دیگران تعجب مى کردند!(31)
با آنکه در حوزه نجف به عنوان یک مجتهد مسلم و صاحب نظر شناخته شده بود, اما وقتى با استادش از اتاق خارج مى شد زودتر مى دوید و کفش او را جفت مى کرد و دستش را مى بوسید.(32)
با همه موقعیت اجتماعى ـ سیاسى که داشت عاشقانه به دنبال پیرطریقت بود و به یکى از عرفاى گمنام به نام آقاى ابهرى ارادت مى ورزید. با آیت الله سید محمد رضا بهإالدینى حشر و نشر بسیار داشت و با مرحوم آقا سید کمال (عارف گمنام) و آیت الله کشمیرى (از شاگردان برجسته و وارسته عارف سالک حاج میرزا على آقا قاضى) سر و سرى داشت. به این فکر نمى کرد که استاد عرفانش چه مقامى دارد: در مسجد سهله فردى بود که مى گفتند خدمت حضرت مهدى(عج) مى رسد. آقا مصطفى در شب هاى چهارشنبه با او خلوت مى کرد. حتى در مدینه النبى پیرمردى را یافته بود که دستش را مى بوسید و مى گفت: در زیارت بقیع مردم هجوم مىآوردند و دست مرا مى بوسیدند و من دست پیرمردى را مى بوسیدم که به دنبالش مى گشتم.(33)
روحیه اى بسیار صمیمى, گرم و پرعاطفه داشت, به مشکلات و مشقات لبخند مى زد و میراثى که وى از پدرش برده بود, در این خصال نیکو کاملا هویدا بود. برایش حوادث زندگى و برخى رخدادهاى ناگوار خیلى عادى به حساب مىآمد و گویى سالیان متمادى خویش را مهیا کرده تا به چنان مشکلى لبخند بزند و بر آن فائق آید.
در میدان مبارزه هیچ گونه ادعایى نداشت و هرگز نمى خواست وانمود کند که من نقش محورى دارم و کانون اصلى هدایت مبارزات روحانیت خارج از کشور من مى باشم. و با یک فروتنى و همسونگرى معینى, در هر کس هرگونه توانایى و استعدادى مى دید به آن بها مى داد و به اندازه قدرت فکرى و ذهنى و مقام ایمانى به وى شخصیت مى داد و سعى مى کرد با یک بزرگوارى خاصى, آنجایى که ضرورتا یادآورى از یک تلاش, تشویق به حساب مىآید او را به شایستگى یاد کند که موجب تشویق و دلگرمى یک فرد مبارز باشد. اگر خطاهایى هم از یک نفر مى دید, اجازه نمى داد به رخ آن فرد خاطى بکشند و او را از عرصه ستیز با ستم ناامید و دلسرد کنند, بلکه مى کوشید با نوعى توجیه منطقى مانع آزردگى و پژمردگى چنین اشخاصى بشود.
عامه مردم در اثر ارتباطى که با حاج آقا مصطفى داشتند ایشان را یک انسان وارسته, فروتن و دوست داشتنى یافته بودند.
یکى از ویژگى هاى این مرد بزرگ بى پیرایگى بود. به عنوان مثال وقتى در نجف همراه با امام براى اقامه نماز مغرب و عشإ و یا ظهر و عصر مىآمد, بعد از اقامه نماز بدون هرگونه تشریفات و مانند یک طلبه عادى چند دقیقه اى در گوشه مسجد مى نشست و تسبیح, ذکر, صلوات و استغفار مى گفت و هنگامى که مسجد از جمعیت خالى مى گشت تنها به راه مى افتاد و به سوى منزل خود حرکت مى کرد. همچنین شب هاى چهارشنبه به مسجد سهله در کوفه مى رفت و بعد از اقامه نمازهاى مخصوص و عبادات ویژه اى که براى این مکان مقدس در شب چهارشنبه وارد است, در حدود سى دقیقه تا چهل و پنج دقیقه عباى خود را روى خاک ها و شن هاى مسجد مى گسترانید و در میان مسجد و افراد عادى و عاشق مى نشست و یا در مسجد کوفه, قبل و بعد از عبادات مإثوره, خیلى خودمانى با افراد آشنا و غیر آشنا به گفتگو مى پرداخت و هیچ گونه تعین و تشخصى از خویش بروز نمى داد.
این فروتنى موجب ارادت و عطوفت طبقات مختلف نسبت به حاج آقا مصطفى شده بود. براى ایشان عرب و عجم فرقى نداشت, حتى کسبه نجف به خدمتشان آمده و دست بوسى مى کردند و از وى احوال پرسى کرده و اگر سوالى داشتند مطرح مى نمودند, گاهى که به صحن و حرم مطهر حضرت على(ع) مىآمد, عباى خود را پهن مى نمود, روى زمین مى نشست و با طلاب و زوار عادى هم صحبت مى گردید و وقتى براى زیارت کربلا مشرف مى گردید, در مراسم شادى و سوگوارى عرب هاى نجفى و کربلایى حضور مى یافت. در مسیر نجف تا کربلا روستائیان و عشایر شیفته اخلاق و رفتار حاج آقا مصطفى بودند و بسیارى از افراد ساکن در عراق, لبنان, سوریه و افغانستان که مقلد حضرت امام خمینى گردیدند, از طریق فرزند برومندش به آن حضرت علاقه مند شدند و در اثر معاشرت با ایشان و به دلیل روش صحیح و برخورد و منش جذاب حاج آقا مصطفى شیفته و مطیع حضرت امام گشتند. ..(34)
ادامه دارد
پى نوشت ها:
1. مجله حضور, شماره 21, ص;27 زندگینامه سیاسى امام خمینى, محمد حسن رجبى, ص81, مصاحبه با والده مکرمه شهید آیت الله مصطفى خمینى, روزنامه همشهرى, پنج شنبه اول آبان, سال1376 (ویژه نامه) .
2. روزنامه اطلاعات, شماره 21754 (بخش ضمیمه, ص4)
3. مجله بینات, شماره 15, ص54.
4. شهیدى دیگر از روحانیت, ص195, سیره صالحان, ص422, ستاره صبح انقلاب, ص14, فصلنامه حضور, ص189, سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى, ج4, ص164.
5.نهضت روحانیون ایران, على دوانى, ج6, ص332 (چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامى).
6. همان مإخذ .
7. شهید هجرت و جهاد آیت اله سید مصطفى خمینى, سید حمید روحانى, ص5.
8. مجله پیام انقلاب, شماره 7, آبان 1361, ص48.
9. یادها و یادمان ها از شهید آیت الله سید مصطفى خمینى, کمیته علمى کنگره شهید آیت الله سید مصطفى خمینى (1376), ج اول, ص66.
10. لطف پنهانى حق, صدیقه توانا, روزنامه کیهان, شماره 16639 ص14.
11. راز توفان (یادنامه آیه الله مصطفى خمینى), ص341.
12. مجله پیام انقلاب, شماره 199, ص30, سرگذشت هاى ویژه... ج4, ص165.
13. فصلنامه حضور, شماره21, ص3.
14. مجله حوزه شماره 48, پابه پاى آفتاب, ج4, ص332.
15. درباره وى بنگرید به مقدمه دیوان میرزا ابوالفضل تهرانى به قلم محدث ارموى.
16. راز توفان, ص335.
17. سرگذشت هاى ویژه, ج4, ص164.
18. مجله حضور, شماره 21, ص184.
19. راز توفان, ص289.
20. شهید هجرت و جهاد, ص;5 سیره صالحان, ص;423 فصلنامه بینات, شماره15, ص54.
21. شهداى روحانیت شیعه در یکصد ساله اخیر, ج اول, على ربانى خلخالى, ص262.
22. سرگذشت هاى ویژه..., ج4, ص166.
23. تحریرات فى الاصول, مقدمه سید محمد سجادى, ج اول, ص;10 سیره صالحان, ص;425 خاطرات سید على اکبر محتشمى, ص;83 راز توفان, ص;335 فصلنامه حضور, شماره 22, ص287.
24. مجله حضور, ش22, ص292.
25. راز توفان, ص97, فصلنامه بینات, شماره 15, ص64 ـ ;65 سیره صالحان, ص428 ـ 429, فصلنامه حضور, شماره 21, ص241 ـ 242 و نیز ص 193.
26. یادها و یادمان ها, ج اول, ص71, 240 و ;363 ج دوم ص222, 282 و 363, راز توفان, ص289 ـ ;290 ستاره صبح, ص18 و ;85 سرمنزل انسانیت, ص117.
27. سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى, ج4, ص169.
28. راز توفان, ص 307 ـ 308 ; خاطرات سید على اکبر محتشمى, ص124 ـ 125.
29. مجله پاسدار اسلام, شماره 23, ص30 (خاطرات حاج آقا رحیمیان).
30. ستاره صبح, ص19.
31. یادها و یادمان ها (خاطرات آیت الله شیخ جعفر سبحانى), ج اول, ص85.
32. همان, ج دوم, ص173.
33. مإخوذ از خاطرات حجج الاسلام برقعى, متقى و رازى زاده و نیز آیات گرام خلخالى و بجنوردى مندرج در کتاب یادها و یادمان ها, ج دوم ص123, 157, 230 و 243.
34. راز توفان, ص340.
اى پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزى برو بپرس و حدیثى بیا بگو
(حافظ)
نهال ناب
ماه رجب, براى اهل معرفت و پویندگان طریق رستگارى فروزندگى بسیار دارد و پرتو افشانى معنوى این ایام ره به اوج مى برد. در این ماه عزیز, دو شخصیت بزرگ عالم اسلام, یعنى حضرت على(ع) و حضرت امام جواد(ع) دیده به جهان گشوده و عالم را از انوار روحانى خویش برخوردار ساخته اند; همچنین مبعث حضرت رسول اکرم(ص) در این ماه اتفاق افتاده است!
در دوازدهمین روز این ماه در سال 1349 هـ.ق خانواده امام خمینى(قدس سره). در آستانه زاد روز مولاى متقیان شادمانى و ابتهاج خویش را مضاعف یافتند; چرا که در این روز خجسته, امام خمینى صاحب فرزندى گردید که نامش را محمد گذاردند و لقبش را به یاد پدر بزرگش سید مصطفى ((مصطفى)) و کنیه اش را ابوالحسن نهادند. ((ماه رجب)) آن سال مصادف با آذر سال 1309 هـ.ش بود و حضرت امام در شهر قم در محله اى نزدیک به کوچه عشقعلى که به آن ((الوندیه)) مى گفتند در خانه اى اجاره اى زندگى مى کرد.(1)
این نهال نورسته در آغوش مادرى مهربان و پاک سرشت که از خاندان علم و تقوا بود, و در دامن پدرى حکیم, عارف و ستوده خصال از سلاله مصطفاى پیامبران به بالندى تمام پرورش یافت. از آغاز کودکى باغبان باهوش و مدبر این بوستان معطر, بین روح مصطفى و فرهنگ قرآن و عترت, به ظرافت و دقت تمام چنان پیوندى شایسته و ارتباط مستحکمى برقرار کرد که در خاتمه, از این شکوفه درختى پربار و برگ به عمل آمد; به دلیل همین تربیت هاى ملکوتى و پرورش هاى پرمایه امام خمینى بود که این طفل در اندک مدتى به شکوفایى شکوهمندى رسید و کمالات علمى و فضایل اخلاقى را به نحوى در خور تحسین کسب کرد و خود را به موازین قله رستگارى رسانید و چشمه هاى حکمت و معرفت را براى تشنگان حقیقت جارى ساخت!
امام این فرزند خود را فوق العاده دوست مى داشت و این علاقه نه از آن جهت بود که مصطفى فرزندش محسوب مى گردید, بلکه به آن خاطر که آن روح قدسى با آن دیده معنوى از وراى پرده هاى مادى, حقایقى را نظاره گر بود و از همان سنین نوجوانى شاهد استعداد سرشار, لیاقت و شایستگى هاى اعتقادى اخلاقى مصطفى بود و احساس مى کرد که برجستگى هاى این پسر, موجب اعتلاى حق و رشد فکرى و فرهنگى جامعه اسلامى خواهد گردید.
ادب و اخلاص فرزند, پدر را شیفته مى کرد, مهمتر از همه اینکه وى قبل از آنکه فرزندى براى امام باشد, رفیق, دوست, و مونس او بود! این ارتباط, در دیگر ادوار زندگى مصطفى به شدت ملموس و محسوس گردید.
توشه اندیشه
در شش سالگى مصطفى به مکتبى که در حوالى منزل امام بود رفت و چون به هفت سالگى رسید, دوران ابتدایى را در مدرسه موحدى قم آغاز کرد. بعدها این دوران را در مدارس باقریه و سنایى به پایان رسانید. در سال 1325 هـ.ش به تحصیل علوم اسلامى روى آورد(2) و در راه فراگیرى معارف دینى بى وقفه تلاش کرد و توان خویش را در تعقیب این مقصد مقدس به کار گرفت. از این رو, در اندک مدتى از اقران پیشى گرفت و به رشد علمى بالایى دست یافت.
به دلیل استعداد ذاتى, راهنمایى هاى پدر و کوشش مداوم, طى دو سال و چند ماه کتابهاى سیوطى, معالم, حاشیه ملاعبدالله, شمسیه, مجموعه مطول و بخشى از شرح لمعه را با درس خصوصى به پایان رسانید(3) و این در حالى است که دیگر فراگیران دروس مقدماتى و ادبیات عرب, این کتاب ها را به طور معمول, در طى چهار یا پنج سال مىآموزند.
پس از اتمام دانش هاى مقدماتى حوزه, این دانشجوى پرتحرک و باذوق, به دوره سطح راه یافت و دروس این مقطع تحصیلى را در محضر اساتیدى چون حاج شیخ محمد جواد اصفهانى, حاج شیخ مرتضى حائرى, شهید آیت الله صدوقى, آیت الله سلطانى تلمذ نمود. مصطفى این دوران را که معمولا هشت تا ده سال طول مى کشد, به دلیل ذکاوت ذاتى, قدرت حافظه و کاوش هاى علمى در مدت هفت سال تمام کرد.(4)
استاد دوانى محقق معاصر مى نویسد: در درس سطح, مکاسب شیخ اجل انصارى را در محضر آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى, شرح منظومه حکیم سبزوارى در فلسفه را از مرحوم شیخ محمد فکور یزدى فرا مى گرفتیم. فراموش نمى کنم که در چند حوزه درسى که با آن مرحوم حضور داشتم, اشکالات وى به اساتید باعث شگفتى عموم اعم از استادان و شاگردان بود.(5) وى مى افزاید: با آنکه من قبلا شرح منظومه را خوانده بودم و سید مصطفى تازه این کتاب را شروع کرده بود, در عین حال با آنکه من تکرار و دوره مى نمودم و او براى بار اول مباحثه مى کرد, به مطالب این اثر کاملا تسلط داشت.(6) او چنان در فهم درس و پیمودن راه کمال مستعد بود که وقتى این متن مهم و دشوار فلسفى را نزد استادش آموخت, بلافاصله به تدریس آن (7)پرداخت.
در سال 1330 هـ.ش, در حالى که مصطفى 21 سال داشت, به خاطر خلاقیت و استعداد فراوانش به درس خارج فقه مرجع بزرگ شیعیان جهان حضرت آیت الله العظمى بروجرودى رفت. حضور طلبه اى جوان در درس مرجعى عالیقدر بسیار کم سابقه و از نوادر بود, بخصوص آنکه پدرش به عنوان احترام, به درس این بزرگوار مى رفت; حضور پدر و پسر شکوه خاصى به آن مجلس مى بخشید!
پس از رحلت آن فقیه پرآوازه در حوزه درس فقه و اصول والد ماجدش و نیز آیت الله محقق داماد شرکت کرد و به موازات فراگیرى علم اصول که شیوه استنباط منطقى احکام شریف را از قرآن و سنت به فراگیران مىآموزد, براى پرورش ادراک نظرى و غنا بخشیدن به ذهن و خرد خویش, در دایره مشتاقان حکمت نظرى نشست و در آموختن الاسفار الاربعه ملاصدرا و کتاب شفاى بوعلى سینا و دیگر کتب حکمى از محضر پرفیض صاحب نظرانى سترگ چون علامه سید ابوالحسن رفیعى قزوینى و علامه طباطبایى بهره برد.
هنوز به سن سى سالگى نرسیده بود که جامع معقول و منقول گشت و براى سیراب شدن از میناى معرفت و وقوف وافر بر اسرار سالکان راستین طریق حقیقت, از چشمه پرفیض پدر جرعه هاى جان بخش سرکشید.
از علومى که این شهید والامقام بر آن احاطه یافت, دانش جفر و اعداد است که به حسب روایاتى, منسوب به امام عارفان على(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) مى باشد. ابتکار منحصر به فرد آن فقیه فرزانه در تفسیر قیم خود بر قرآن مجید استفاده کامل از این علم مى باشد.
سرانجام دیرى نپایید که آقا مصطفى به درجه اجتهاد رسید و با این عنوان در حوزه علمیه شهرت یافت, چنانچه برادرش مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى مى گوید: ((مراتب علمى ایشان بسیار در سطح بالا و روشن بود, در علم فقه و اصول, فلسفه, منطق, تفسیر, ادبیات, معانى و بیان و کلام متبحر و در اکثر آنها به مرتبه اجتهاد رسیده بود و خصوصا در زمینه فقه و اصول بسیار کار کرده و مباحث فلسفى را به خوبى تجزیه و تحلیل مى کرد و حتى در زمانى که در قم بودند معروف به اجتهاد بودند.))(8) حجه الاسلام اشراقى گفته است: سال ها با مصطفى هم بحث بودیم. من دریافتم که ایشان در سن بیست و پنج سالگى مجتهد شده است. آن شهید این دریافت را با امام در میان مى نهد, اما ایشان به دلیل روابط پدر و فرزندى به صراحت بر این توانایى صحه نمى گذارد. حاج آقا اشراقى مى افزاید: به دلیل شادمانى و انبساطى که در سیماى امام مشاهده کردم فهمیدم که معتقدند سید مصطفى, در آن سن قدرت استنباط یافته و مجتهد شده است و این واقعیت را تمامى فضلاى قم مى دانستند; سرانجام وقتى پنج سال از این ماجرا گذشت, امام به ایشان اجازه اجتهاد دادند.(9) آن ستاره فروزان در آسمان فقاهت, علاوه بر درجاتى که در فقه و اصول به دست آورد, در عرفان نظرى و عملى از محضر امام بهره هاى فراوان برد و در این عرصه ها شخصیتى بارز به شمار(10) آمد.
پرتو افشانى
عواملى موجب گردید تا این دانشمند جهان تشیع در هاله اى از گمنامى به سر برد و جوانب علمى و کمالات متنوع وى در حجاب و اختفا باقى بماند. حجاب معاصرت, نقش موثر وى در دوران اختناق رژیم پهلوى و نیز نور درخشان پدر بزرگوارش, از جمله دلایلى است که مصطفى را در عرصه هاى علمى کمتر از آنچه که بوده معرفى نموده است, به این موارد باید خصوصیت اخلاقى وى را افزود که به دلیل زهد و فروتنى, علاقه نداشت در مجامع به عنوان شخصیتى اندیشمند و صاحب نظر مطرح شود و مایل بود در محافل و مجالس عادى باشد.
شهادت مظلومانه اش در سنین جوانى نیز این وضع را تشدید کرد.
اما باید خاطر نشان ساخت که بعد علمى مصطفى به گونه اى بود که امام وى را امید آینده اسلام معرفى کرد و به همین دلیل رژیم طاغوت تاب تحمل چنین خورشید فروزانى را نیاورد. مصطفى در دوران عمر کوتاه اما با برکت خود, در میان علما و فضلاى قم و تهران به دقت نظر, استعداد وافر و تیزهوشى مشهور بود, چنانکه از همان دوران جوانى, رشد و شکوفایى علمى ایشان مورد توجه خواص قرار گرفت.
حاج آقا مصطفى در ادبیات عرب بسیار تبحر داشت و یکى از ادباى زمان خویش به شمار مى رفت, اشعار شعراى معروف عرب را حفظ بود و در مجالس مطرح مى کرد و نکات دقیق و ظریف ادبى آنها را که از نظر ادیبان عرب ناشناخته بود, بیان مى نمود که موجب شگفتى و تحسین حضار مى شد.(11)
او که سال هاى جوانى را صرف دانش اندوزى کرده بود, در ضمن تحقیق و تدریس به سرنوشت جامعه نیز توجه داشت و مقتضیات زمان و مسایل روزگار خویش را در نظر مى گرفت و نسبت به اوضاع مسلمانان در ایران و جهان اسلام دغدغه خاطر داشت.
نکته جالب در خصوص حاج آقا مصطفى این است که روى آوردن به عرفان و فلسفه, او را از مسایل اجتماعى دور نکرد, بالعکس سیاستمدارى و حضور در مبارزه علیه استکبار و استبداد, وى را از عرفان و عبادت باز نداشت و علم اندوزى, تحقیق و بررسى هاى حکیمانه مانع از آن نگردید که با مردم مإنوس شود و دردشان را لمس نکند و به فکر درمان آلام و ناگوارىهاى آنان نباشد!
نبوغ ذاتى و حافظه شهید سید مصطفى خمینى بسیار فوق العاده بود, به همین دلیل نه تنها مطالبى که فرا مى گرفت را فراموش نمى کرد, بلکه مإخذ و مدارک فعالیت هاى بعدى علمى او قرار مى گرفت. ایشان در هر جلسه اى که شرکت مى کرد از نکات علمى و معرفتى سخن مى گفت و آن مجلس را به یک محفل علمى مبدل مى ساخت, به همین دلیل بسیارى از اندیشمندان مسلمان معترف بودند که مصطفى با سرعت زیادى به سوى تعالى علمى مى شتابد و مدارج متعالى را درمى نوردد و آینده اى بس نورانى و درخشان برایش متصور است.(12)
مقام معظم رهبرى در معرفى این شهید والامقام فرموده اند: او شخصیتى همه جانبه داشت و چنین به نظر مى رسید که همه خصوصیات مثبت در وجود ایشان در حال رشد و ترقى است... او علاوه بر جنبه علمى, استعداد درخشان و جوالى را در فقه و اصول و علوم عقلى از خود در حوزه علمیه نشان داد.(13)
آیت الله محمد یوسف غروى مى گوید: حاج آقا مصطفى بر فقه و اصول خیلى مسلط و مفسر واقعى بود. در فضایل اخلاقى انسان فوق العاده اى محسوب مى گردید و تظاهر به تقدس نمى کرد.(14) هر کس با شهید مصطفى خمینى جلسه اى مى نشست و در یک بحث علمى, وارد مذاکره و گفتگو با وى مى شد, به تفوق علمى, قدرت استدلال و ذهن نقاد ایشان نسبت به مسایل مطروحه وقوف مى یافت و بر خود لازم مى دید که این عظمت و نبوغ را تحسین کند.
این استعداد عالى و توانایى هاى ذهنى که در وجود این شخصیت نهفته بود, میراثى بود که از پدر و اجداد پدرى به ارث برده بود. نبوغ ذاتى, نورانیت و فرهیختگى پدرش نمونه بود و از جانب مادر به خاندان علم و فضیلت انتساب داشت; جد مادریش آیت الله آقا میرزا محمد ثقفى, صاحب تفسیر روان جاوید و حاشیه بر دررالفواید مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى بود. جد اعلایش آقامیرزا ابوالفضل تهرانى(15) فرزند میرزا ابراهیم کلانتر و از شاگردان برجسته حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره اى است که آثارى چون شفإ الصدور در شرح زیارات عاشورا دارد و دیوان اشعارش بسیار شیوا و نغز و آموزنده مى باشد; البته پشتکار زیاد و همت عالى آن شهید را نیز باید بر این مسایل افزود.
در نجف اشرف آیت الله شهید در اکثر جلسات حضور مى یافت و با بزرگان حوزه علمیه نجف و بیوت مراجعى چون مرحوم آیت الله آقا سید عبدالله شیرازى, آیت الله شاهرودى, آیت الله خویى حشر و نشر داشت و در جلسات علما با حضور ذهن فوق العاده شرکت مى کرد و در اکثر موارد با قدرت استدلال خود, مسایل علمى را به نتیجه مطلوب مى رساند. غالب حاضرین در مقابل منطق قوى و شیوه هاى خردمندانه وى همواره خاضع بودند. علاوه بر این, در سال هاى نخست ورود به نجف اشرف, در درس مجتهدان طراز اول حضور به هم رسانده و با طرح اشکالات عمیق و استدلالهاى متین, باعث تحول در نگرش غیر صحیح حوزه نجف نسبت به دیگر حوزه هاى علمیه شدند و عملا توانمندى خود را بر کثیرى از علما و محافل علمى این دیار به اثبات رسانیدند.(16)
یکى از آشنایان مى گوید: شهید مصطفى خمینى از همان آغاز تحصیل, نسبت به مطالب علمى این گونه نبود که مطلبى را دربست بپذیرد, بلکه نظرات قدما را تجزیه و تحلیل مى کرد و مفاهیم و مضامین مطروحه در کتب درسى یا مورد مباحثه را به دقت بررسى مى نمود و با موشکافى ابهامات را برطرف مى ساخت.(17)
مباحث اصولى آن شهید سرشار از نقدهاى منطقى است. او نشان داده که در این بحث ها اصرار داشته است تا همیشه نقادى کند, اما ایشان در عین اعتقاد به توسعه نقد, انتقادى بى جا و دور از عقل را روا نمى دید.(18)
حجه الاسلام والمسلمین على اصغر مروارید مى گوید: در مدرسه خیرات خان مشهد, حاج آقا مصطفى را ملاقات کردم, در همان سال اول که او نوجوانى شانزده ساله بود, در بین طلبه هاى این شهر مقدس واقعا درخشید; یعنى بحث ادبى که مى شد اظهار نظر مى کرد با یک شور و شادابى که براى استماع کنندگان لذت بخش بود. در مقابل عظمت هیچ شخصیتى خود را نمى باخت و امکان داشت با یک عالم مشهور و معروف بحث کند و به وى بگوید: این مسئله اى را که شما مطرح مى کنید قابل بحث است و مى توان آن را نقد نمود!(19)
با چنین توان علمى و روحیه ژرف نگرى و نوآورىهاى سازنده و ارزنده, شهید سید مصطفى خمینى در مدرسه حجتیه منظومه حکمت تدریس مى کرد و در درس ایشان شاگردان فاضل و دانشمندى حضور مى یافتند.(20) در همین زمان اسفار اربعه ملاصدرا و برخى دیگر از آثار فلسفى و عرفانى توسط آقامصطفى به بحث گذاشته مى شد.(21)
وى علاقه شدیدى نسبت به شاگردان داشت, خصوصا آنهایى که براى تحصیل کوشش افزونترى مى کردند, بیشتر مورد توجه قرار مى داد, حتى گاهى براى تشویق آنان مسإله اى را مطرح مى کرد و براى هر کس که بتواند آن را حل کند جایزه اى تعیین مى نمود. نظرشان این بود که به طلاب ممتاز و با استعداد باید علاوه بر شهریه هر ماهه هدیه اى ویژه بدهند تا بیشتر تشویق شوند.(22) وى شاگردان را خوب تحمل مى کرد و در برخورد با آنان فروتن و خوشخو بود و از قیل وقال مدرسه ناراحت نمى گردید.
مرحوم شهید حاج آقا مصطفى علاوه بر اینکه در همه درس هاى حوزه نجف شرکت مى کرد و با نقادى و سوال و بحث, بنیه واقعى علمى خودش را بروز مى داد, با درخواست گروهى از طلاب فاضل و برجسته, شروع به تدریس خارج اصول فقه کرد و با عنایت به فوق العادگى مراتب علمى و تسلط کامل بر علوم و مباحث عقلى و شناخت دقیق مبانى فکرى حضرت امام, در این تلاش موفق شد. ایشان تا پایان عمر شریفشان به مدت ده سال یک دوره اصول فقه, با سبک تحقیقى نوین تدریس فرمودند که درخشش علمى آن شهید را افزونتر از قبل آشکار کرد و محصولش مجلدات کتاب تحریرات فى الاصول مى باشد که به زیور طبع آراسته شده است.
درس خارج حاج آقا مصطفى در نجف, غرور بى اساس برخى از ناآگاهان یا مغرضان را شکست; استاد سید محمد سجادى مى گوید: او که با دو بال علم و تقوا پرواز مى کرد در تبعیدگاه خویش (نجف), حوزه تحقیق و تدریس دایر نمود; در محاضراتش پژوهشهایى است که در برگیرنده نتیجه تحقیقات بزرگان از سلف صالح, همراه با نقد و اصلاح و تبیین مى باشد.(23)
گوهرهاى گرانبها
شهید سید مصطفى خمینى صرفا به دانش آموزى, تدریس و تربیت شاگردان فاضل اکتفا نکرده است, بلکه در عرصه پژوهش, نگارش و تإلیف آثار گران سنگ نیز از انسان هاى بسیار موفق و مبرز به شمار مى رود. تمامى نوشته هاى آن شهید بیانگر عظمت علمى و ژرفایى و گستردگى پژوهش هایش در دانش هاى مختلف دینى است. در مباحث تفسیرى, ابتکار, تتبع وسیع و مایه هاى علمى وى کاملا مشهود بوده و در اثرى که در این زمینه از او باقى است, ذیل هر آیه قرآن جنبه هاى ادبى, کلامى, فلسفى, فقهى و مانند آن را مورد دقت قرار داده و متناسب با موقعیت و بحث, مطالب ارزشمندى را مطرح کرده و در نهایت به نقد و بررسى آنها پرداخته است. پژوهش هاى آن مرحوم در علم اصول نیز بیانگر تسلط همه جانبه اش بر جزئیات این دانش و اجتهاد کاملش در این رشته مى باشد, نوشته هاى آن شهید والامقام به این مباحث منحصر نمى گردد و آثارى در معقولات به خامه بنان در رقم ترجمان آورده است. در این گونه یادداشت ها وى به شرح و تفسیر آراى حکما بسنده نکرده, بلکه با استقلال عقلانى تمام و تفکرى ناب و اتکال بر پشتوانه مستحکم خرد و برهان, مبانى استوارى را با شیوه صدرایى باز نگاشته است. از مطالعه نوشته هاى فلسفى آن فرزانه گرانقدر مستفاد مى گردد که همچون صاحب مکتبان بزرگى چون ابن سینا, سهروردى و خواجه نصیر الدین طوسى داراى نظرات ابتکارى و خلاقیت هاى تحول برانگیز بوده است.
با وجود آنکه حاج آقا مصطفى مدت قابل توجهى از عمر خود را در زندان, تبعید و مبارزه با رژیم طاغوت به سر برده و در سنین جوانى به شهادت رسیده و در بهار ثمردهى معنوى به دار بقا کوچ کرده است, در حدود سى جلد اثر تإلیف کرده که تعداد قابل توجهى از آنها توسط عوامل ساواک مفقود شده, و از بین رفته است! آثار چاپ شده ایشان در چهار حوزه تفسیر, فلسفه, اصول و فقه مى باشد که در سطحى عالى و کاملا اجتهادى و با قلمى وزین و در عین حال مختصر به نگارش درآمده و در آنها تکرار و اطناب دیده نمى شود.(24)
فهرستى از تإلیفات آن بزرگوار:
1 ـ تفسیر القرآن الکریم: شامل تفسیر سوره هاى حمد و بقره (آیات 1ـ 46) که در چهار مجلد به اهتمام سید محمد سجادى چاپ شده است.
2ـ شرح زندگانى ائمه معصومین(ع) که تا شرح حال حضرت امام حسین(ع) به نگارش درآمده و ناتمام مانده است!
3ـ تحریرات فى الاصول شامل یک دوره علم اصول به سبک استدلالى و مفصل است.
4ـ کتاب اصول که نسبت به تحریرات فى الاصول خلاصه تر است.
5ـ تعلیقه اى بر عروه الوثقى.
6ـ مستند تحریرالوسیله (شرح کتاب فقهى و فتوایى امام خمینى).
7ـ کتاب البیع (یک دوره مباحث استدلالى بیع در سه جلد)
8ـ مکاسب محرمه (دو جلد در فقه استدلالى)
9 ـ کتاب الاجاره که نسخه دست نویس آن در هنگام حمله عوامل ساواک به خانه اش در قم به غارت رفت
10 ـ کتابى در بحث نکاح و در موضوع فقه
11ـ القواعد الرجالیه (در مباحث علم رجال)
12ـ القواعد الفقهیه
13 ـ القواعد الحکمیه (درباره قواعد کلى فلسفى است) اما گویا مفقود گردیده است
14ـ حاشیه بر الاسفار الاربعه
15ـ حاشیه بر المبدإ والمعار ملاصدرا
16 ـ رساله اى در بحث قضاى صلوات
17 ـ رساله اى در بحث الخلل فى الصلوه
18ـ الواجبات فى الصلاه
19ـ الفوائد والعوائد
20ـ کتاب الصوم (نیت و مفطرات)
21ـ کتاب الطهاره
22ـ دروس الاعلام ونقدها (نقل درس بزرگان نجف و نقد آن ها)
23ـ حاشیه بر وسیله النجاه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى
24ـ حاشیه بر خاتمه مستدرک مرحوم حاج میرزا حسین نورى
25ـ تطبیق هیإت جدید بر هیإت نجوم اسلام.(25)
تلاش براى تزکیه
مصطفى از همان اوان نوجوانى به عبادات توجه داشت و غالبا با پدرش در نماز جماعت آیت الله حاج سید احمد زنجانى و نیز آیت الله حاج سید محمد تقى خوانسارى شرکت مى کرد, به خودسازى خویش مى اندیشید و براى موفقیت در این طریق از رفاه و لذایذ دنیوى صرف نظر مى کرد و اجازه نمى داد نفس کامجو او را از معنویت و عبودیت باز دارد; پیشانیش از جاى مهر قالب گرفته بود, زیرا غالب اوقات تا صبح به عبادت مى پرداخت, اما هیچ گاه چون افراد مقدس نما چهره اى عبوس و خشن به خود نمى گرفت!
او به هیچ عنوان سیاست را از دیانت جدا نمى دانست و در اوج مبارزات, عابدى تمام عیار به شمار مى رفت; شب زنده دارى را شرط درک حکمت الهى مى دانست و عقیده داشت انسانى که مى خواهد جامعه را هدایت کند ودیگران را به سوى حق فراخواند و عوامل مزاحم و باطل را نابود نماید, باید نخست به تصفیه درون بپردازد و با عبادت نیمه شب, ذکر, دعا و تلاوت قرآن نفس را پالایش نماید. هیچ کس از آشنایان مشاهده نکرده که حتى براى یک شب مصطفى سحرخیزى خویش را ترک کرده باشد, حتى در شرایط سخت و پرمشقت, بنا به اظهارات همسرش(بانو حائرى) همیشه شب ها بیدار بود و تا صبح به دعا و نیایش مى پرداخت; وى مى افزاید: من اکثرا صداى گریه او را مى شنیدم. این اعمال را او در ایام عادى انجام مى داد. اما چون ماه هاى خاصى چون رجب و شعبان فرا مى رسید, عبادات و تهجد وى فزونى مى گرفت. در ماه مبارک رمضان نیمه هاى شب به حرم حضرت على(ع) مى رفت و زیارت جامعه کبیره و زیارت هاى مخصوص دیگر و هزار بار سوره مبارکه قدر را تلاوت مى نمود و تا هنگام طلوع فجر به تهجد و مناجات مشغول بود و در ده روز آخر ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه معتکف مى گردید و به عبادت مى پرداخت. این سالک طریق حقیقت, دائم الذکر بود و در هر حال تسبیحش را مى گردانید و ذکر بر زبان جارى مى کرد; در حال حرکت, هنگام مسافرت با دوستان و در جلسات, این سنت پسندیده اش استمرار داشت, پس از نماز صبح به پهلو مى خوابید و پتویى بر روى خود مى کشید و تا هنگام طلوع آفتاب ذکر مى گفت, نقل کرده اند که حضرت امام برخى اذکار و اوراد از بزرگان و اساتید خود دریافت کرده بودند و براى خواندن آنها اجازه داشتند و تنها کسى که موفق شد براى این تمرین معنوى از امام اذن بگیرد, حاج آقا مصطفى بود; البته تإکید داشت که در ذکر گویى حال نمایش و ریا نداشته باشد, به همین دلیل در هنگام ذکر و دعا اگر کسى صحبتى مى کرد, بدون اینکه بفهماند در چه حالى است جوابش را با تبسم مى داد.
این عارف ستوده خصال و نیک کردار, براى رسیدن به معبود طریق حقیقت را مى پیمود, اما شریعت را سخت مراعات مى کرد; هنگام نماز چهره اش از هم مى شکفت و قبل از وقت, خود را براى این فریضه الهى مهیا مى کرد و با اذان نماز خویش را شروع مى نمود. درگیر و دار ستیز با طاغوت, اگر فعالیت هاى سیاسى به درازا مى کشید مى فرمود: بلند شوید و اول وقت نماز بخوانید, سپس به تلاش خود ادامه دهید! به نماز جماعت تقید داشت و در آغاز وقت شرعى به هر مسجدى که مى رسید, همان جا در نماز جماعت حضور مى یافت, اما در نجف غالبا در مدرسه آیت الله بروجردى به امامت پدر نماز اقامه مى کرد.
حجه الاسلام والمسلمین على اصغر مروارید مى گوید: مصطفى با داشتن استعداد سرشار اهل عرفان و تهجد بود; بارها اتفاق مى افتاد که در جلساتى تا بعد از نیمه شب بیدار بودیم, ولى بعد از ساعت دو یا سه بامداد حاج آقا مصطفى را مى دیدم که از خواب برخاسته و نافله اش را مى خواند و دعاى رجب را مقید بود که بخواند و در آخر دعا با انگشت به سمت چپ و راست اشاره مى کرد و این حرکت را چنین تعبیر مى نمود که انسان باید نهایت خضوع را در برابر پروردگار نشان دهد. به مشهد که مشرف مى گردید همراه با آقا نظام الدین قمشه اى (فرزند میرزا مهدى الهى قمشه اى) عبایش را درمىآورد و روى زمین مى نشست و دعاى کمیل را با حالتى خاص مى خواند.(26)
ارادت به خاندان طهارت
از ویژگى هاى حضرت امام, تسلط روحى ایشان بر جسم بود; در واقع بدن را در استخدام خویش گرفته بود. حاج آقا مصطفى هم در اثر تعلیم و تربیت آن حضرت, به چنین حالتى دست یافت و ضمن آنکه محو و فانى در حق گشته بود, در اظهار ارادت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت سر از پاى نمى شناخت و محبت نسبت به اولیاى الهى را بر اثر معرفت و کسب کمالات به دست آورده بود. از وقتى که ایشان به نجف عزیمت نمود, یعنى از سال 1344 تا هنگام شهادت, هر سال پنج الى شش بار در مناسبت هاى زیارتى حضرت سیدالشهدا(ع) همچون زیارت عرفه, اربعین, رجب و شعبان, عاشقانه در آن گرماى طاقت فرساى عراق در تابستان و یا در سرماى سوزناک و خشک کویرى نجف در زمستان با پاى پیاده به کربلا مى رفت و بنا به اظهارات حجه الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان در مواردى اتفاق مى افتاد که کف پاى وى تاول هایى مى زد که خونابه از آن جارى مى گردید, اما ایشان با وجود جراحت هاى زیاد به راه رفتن ادامه مى داد. (27)
فاصله بین نجف و کربلا از راه اصلى و آسفالته حدود هشتاد کیلومتر و از مسیر فرعى و کنار شط فرات و نخلستان متجاوز از صد کیلومتر است کاروان هاى نجف و مخصوصا قافله شیخ محمد على حلیمى کاشانى راه دوم را انتخاب مى کردند. مرحوم حاج آقامصطفى در شهرک چغل (ذوالکفل) واقع در 35 کیلومترى نجف و در کنار جاده اصلى بغداد, معمولا در آبادى مذکور به این قافله ملحق مى گردید. در مسیر, چه در حال حرکت و چه در توقف و استراحت بحث هاى علمى مطرح مى شد که حاج آقا مصطفى برجستگى هاى خود را در این مباحث نشان مى داد.
در اوقات صبح, ظهر و شام, نماز به امامت ایشان اقامه مى گردید و شب هنگام, پس از نماز مغرب و عشإ دعاى توسل و زیارت عاشورا خوانده مى شد. اگر شب جمعه در راه بودند, دعاى کمیل و ذکر مصیبت توسط همراهان انجام مى گردید. او بسیار خوش مشرب و خوش مسافرت بود و در سفر با همراهان دوست بود و مى کوشید به کسى سخت نگذرد و فردى از قافله عقب نیفتد و جانماند.
عشایر بین مسیر اصرار داشتند که از زائران حسینى پذیرایى کنند, چون بر این باور بودند که پذیرایى از زوار پیاده اباعبدالله الحسین(ع) بسیار ثواب دارد. از سویى کسانى که حرکت مى کردند اصرار داشتند که شب اربعین به حرم حسینى برسند; در یکى از این مسافرت ها یکى از عشایر مسیر آمد جلوى راه کاروان حاج آقا مصطفى و به وى اصرار کرد که بفرمائید! حاج آقا حلیمى گفت که ما لحظاتى قبل پذیرایى شده ایم و قصد داریم شب براى زیارت به حرم برسیم. حاج آقا مصطفى که ناظر التماس و تمناى آن مرد بود, خطاب به آقاى حلیمى گفت: این بنده خدا امیدى دارد و التماس مى کند, اگر تقاضایش را قبول کنیم خوشحال مى شود وهمین شادمانى او اجر دارد; حاج آقا حلیمى با یک حالت برافروخته پیش آمد و گفت: مى خواهیم براى اربعین به زیارت برسیم! آن شهید گفت: اشکالى ندارد روزهاى بعد مى رسیم, مهم این است که دل این بنده خدا را که به ما اصرار مى کند شاد کنیم.(28)
با اینکه حاج آقا مصطفى بسیار با ذوق و نمکین بود و در مجالس دوستانه منتهاى ظرافت و لطافت را در سخنانش به کار مى برد, ولى وقت دعا و سوگوارى در بین افراد نظیر نداشت; وقتى دعاى توسل شروع مى شد همان طور که به پیاده روى خود ادامه مى داد, با کمال توجه دعا مى خواند و در تمام مدت دعا اشک بر گونه ها جارى مى ساخت و تا ذکر مصیبتى از خاندان عصمت و طهارت مى شد به شدت مى گریست و از فرط گریه شانه هایش به لرزه مى افتاد! شخصى به نام شیخ جعفر, همیشه پس از نماز جماعت در مسجد شیخ واقع در نجف, چند جمله اى ذکر مصائب عاشورا را مى کرد و روضه مى خواند: اغلب حاضران چندان اعتنایى نداشتند و کم کم متفرق مى شدند, ولى تنها کسى که مقید بود تا آخر بنشیند و روضه وى را گوش دهد مرحوم حاج آقا مصطفى بود. ایشان مقید بودند در مجالس عزادارى که دوستان در منازل و یا مدارسى برقرار مى کردند شرکت نمایند, خودشان هم مجلس روضه اى در صبح هر جمعه داشتند که گاهى اتفاق مى افتاد روضه خوان تنها یک نفر مستمع داشت که آن هم خود آن مرحوم بود; آنچه برایش حائز اهمیت بود, عزادارى براى حضرت امام حسین(ع) بود.(29)
سیما و سیرت
علامه شهید آیت الله سید مصطفى خمینى(ره) قامتى بلند و رشید, سینه اى پهن و ستبر, چشمانى نافذ و روشن محاسنى انبوه و پیشانى پهن و سیمایى دوست داشتنى داشت. با اولین نگاه دل به جذبه او مى سپردند و مشتاق خوشخویى و رفتار متواضعانه اش مى گشتند وقتى با همسفران و همراهان حرکت مى کرد, چنان خاکى بود که کمتر کسى تشخیص مى داد او کیست؟(30) به رغم قدرت و قوت ظاهرى و توانایى هاى علمى و فکرى, حاج آقا مصطفى متواضع بود و با افراد ضعیف تر از خودش روبرو نمى گردید; حتى اگر این گونه افراد توهینى مى کردند و یا حرف رکیکى هم مى زدند, برایش قابل گذشت بود! ولى واى به حال آن موقعى که مشاهده مى کرد یک نفر از خودش قوىتر است و مى خواهد تحکم کند و زور بگوید! با آن موقعیت علمى, استادان خود را هرگز فراموش نمى کرد و در برابر آنان روحیه شاگردى خود را حفظ مى نمود. حضرت آیت الله سبحانى, از اساتید دوران جوانى وى, این خصلت آقا مصطفى را چنین توضیح مى دهد: اگرچه در دوران جوانى پیش ما درس خوانده بود, ولى بعدها خود در حوزه, شخصیتى علمى شده بودند و بعد هم که به نجف منتقل شدند در آنجا تدریس داشتند و در کنار همه اینها فرزند امام هم بودند, با این حال اواخر بهار سال 1356 هـ.ش در ماه شعبان که این جانب عمره مشرف شده بودم و ایشان هم آمده بودند, آن قدر مورد محبت ایشان قرار گرفتم که دیگران تعجب مى کردند!(31)
با آنکه در حوزه نجف به عنوان یک مجتهد مسلم و صاحب نظر شناخته شده بود, اما وقتى با استادش از اتاق خارج مى شد زودتر مى دوید و کفش او را جفت مى کرد و دستش را مى بوسید.(32)
با همه موقعیت اجتماعى ـ سیاسى که داشت عاشقانه به دنبال پیرطریقت بود و به یکى از عرفاى گمنام به نام آقاى ابهرى ارادت مى ورزید. با آیت الله سید محمد رضا بهإالدینى حشر و نشر بسیار داشت و با مرحوم آقا سید کمال (عارف گمنام) و آیت الله کشمیرى (از شاگردان برجسته و وارسته عارف سالک حاج میرزا على آقا قاضى) سر و سرى داشت. به این فکر نمى کرد که استاد عرفانش چه مقامى دارد: در مسجد سهله فردى بود که مى گفتند خدمت حضرت مهدى(عج) مى رسد. آقا مصطفى در شب هاى چهارشنبه با او خلوت مى کرد. حتى در مدینه النبى پیرمردى را یافته بود که دستش را مى بوسید و مى گفت: در زیارت بقیع مردم هجوم مىآوردند و دست مرا مى بوسیدند و من دست پیرمردى را مى بوسیدم که به دنبالش مى گشتم.(33)
روحیه اى بسیار صمیمى, گرم و پرعاطفه داشت, به مشکلات و مشقات لبخند مى زد و میراثى که وى از پدرش برده بود, در این خصال نیکو کاملا هویدا بود. برایش حوادث زندگى و برخى رخدادهاى ناگوار خیلى عادى به حساب مىآمد و گویى سالیان متمادى خویش را مهیا کرده تا به چنان مشکلى لبخند بزند و بر آن فائق آید.
در میدان مبارزه هیچ گونه ادعایى نداشت و هرگز نمى خواست وانمود کند که من نقش محورى دارم و کانون اصلى هدایت مبارزات روحانیت خارج از کشور من مى باشم. و با یک فروتنى و همسونگرى معینى, در هر کس هرگونه توانایى و استعدادى مى دید به آن بها مى داد و به اندازه قدرت فکرى و ذهنى و مقام ایمانى به وى شخصیت مى داد و سعى مى کرد با یک بزرگوارى خاصى, آنجایى که ضرورتا یادآورى از یک تلاش, تشویق به حساب مىآید او را به شایستگى یاد کند که موجب تشویق و دلگرمى یک فرد مبارز باشد. اگر خطاهایى هم از یک نفر مى دید, اجازه نمى داد به رخ آن فرد خاطى بکشند و او را از عرصه ستیز با ستم ناامید و دلسرد کنند, بلکه مى کوشید با نوعى توجیه منطقى مانع آزردگى و پژمردگى چنین اشخاصى بشود.
عامه مردم در اثر ارتباطى که با حاج آقا مصطفى داشتند ایشان را یک انسان وارسته, فروتن و دوست داشتنى یافته بودند.
یکى از ویژگى هاى این مرد بزرگ بى پیرایگى بود. به عنوان مثال وقتى در نجف همراه با امام براى اقامه نماز مغرب و عشإ و یا ظهر و عصر مىآمد, بعد از اقامه نماز بدون هرگونه تشریفات و مانند یک طلبه عادى چند دقیقه اى در گوشه مسجد مى نشست و تسبیح, ذکر, صلوات و استغفار مى گفت و هنگامى که مسجد از جمعیت خالى مى گشت تنها به راه مى افتاد و به سوى منزل خود حرکت مى کرد. همچنین شب هاى چهارشنبه به مسجد سهله در کوفه مى رفت و بعد از اقامه نمازهاى مخصوص و عبادات ویژه اى که براى این مکان مقدس در شب چهارشنبه وارد است, در حدود سى دقیقه تا چهل و پنج دقیقه عباى خود را روى خاک ها و شن هاى مسجد مى گسترانید و در میان مسجد و افراد عادى و عاشق مى نشست و یا در مسجد کوفه, قبل و بعد از عبادات مإثوره, خیلى خودمانى با افراد آشنا و غیر آشنا به گفتگو مى پرداخت و هیچ گونه تعین و تشخصى از خویش بروز نمى داد.
این فروتنى موجب ارادت و عطوفت طبقات مختلف نسبت به حاج آقا مصطفى شده بود. براى ایشان عرب و عجم فرقى نداشت, حتى کسبه نجف به خدمتشان آمده و دست بوسى مى کردند و از وى احوال پرسى کرده و اگر سوالى داشتند مطرح مى نمودند, گاهى که به صحن و حرم مطهر حضرت على(ع) مىآمد, عباى خود را پهن مى نمود, روى زمین مى نشست و با طلاب و زوار عادى هم صحبت مى گردید و وقتى براى زیارت کربلا مشرف مى گردید, در مراسم شادى و سوگوارى عرب هاى نجفى و کربلایى حضور مى یافت. در مسیر نجف تا کربلا روستائیان و عشایر شیفته اخلاق و رفتار حاج آقا مصطفى بودند و بسیارى از افراد ساکن در عراق, لبنان, سوریه و افغانستان که مقلد حضرت امام خمینى گردیدند, از طریق فرزند برومندش به آن حضرت علاقه مند شدند و در اثر معاشرت با ایشان و به دلیل روش صحیح و برخورد و منش جذاب حاج آقا مصطفى شیفته و مطیع حضرت امام گشتند. ..(34)
ادامه دارد
پى نوشت ها:
1. مجله حضور, شماره 21, ص;27 زندگینامه سیاسى امام خمینى, محمد حسن رجبى, ص81, مصاحبه با والده مکرمه شهید آیت الله مصطفى خمینى, روزنامه همشهرى, پنج شنبه اول آبان, سال1376 (ویژه نامه) .
2. روزنامه اطلاعات, شماره 21754 (بخش ضمیمه, ص4)
3. مجله بینات, شماره 15, ص54.
4. شهیدى دیگر از روحانیت, ص195, سیره صالحان, ص422, ستاره صبح انقلاب, ص14, فصلنامه حضور, ص189, سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى, ج4, ص164.
5.نهضت روحانیون ایران, على دوانى, ج6, ص332 (چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامى).
6. همان مإخذ .
7. شهید هجرت و جهاد آیت اله سید مصطفى خمینى, سید حمید روحانى, ص5.
8. مجله پیام انقلاب, شماره 7, آبان 1361, ص48.
9. یادها و یادمان ها از شهید آیت الله سید مصطفى خمینى, کمیته علمى کنگره شهید آیت الله سید مصطفى خمینى (1376), ج اول, ص66.
10. لطف پنهانى حق, صدیقه توانا, روزنامه کیهان, شماره 16639 ص14.
11. راز توفان (یادنامه آیه الله مصطفى خمینى), ص341.
12. مجله پیام انقلاب, شماره 199, ص30, سرگذشت هاى ویژه... ج4, ص165.
13. فصلنامه حضور, شماره21, ص3.
14. مجله حوزه شماره 48, پابه پاى آفتاب, ج4, ص332.
15. درباره وى بنگرید به مقدمه دیوان میرزا ابوالفضل تهرانى به قلم محدث ارموى.
16. راز توفان, ص335.
17. سرگذشت هاى ویژه, ج4, ص164.
18. مجله حضور, شماره 21, ص184.
19. راز توفان, ص289.
20. شهید هجرت و جهاد, ص;5 سیره صالحان, ص;423 فصلنامه بینات, شماره15, ص54.
21. شهداى روحانیت شیعه در یکصد ساله اخیر, ج اول, على ربانى خلخالى, ص262.
22. سرگذشت هاى ویژه..., ج4, ص166.
23. تحریرات فى الاصول, مقدمه سید محمد سجادى, ج اول, ص;10 سیره صالحان, ص;425 خاطرات سید على اکبر محتشمى, ص;83 راز توفان, ص;335 فصلنامه حضور, شماره 22, ص287.
24. مجله حضور, ش22, ص292.
25. راز توفان, ص97, فصلنامه بینات, شماره 15, ص64 ـ ;65 سیره صالحان, ص428 ـ 429, فصلنامه حضور, شماره 21, ص241 ـ 242 و نیز ص 193.
26. یادها و یادمان ها, ج اول, ص71, 240 و ;363 ج دوم ص222, 282 و 363, راز توفان, ص289 ـ ;290 ستاره صبح, ص18 و ;85 سرمنزل انسانیت, ص117.
27. سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى, ج4, ص169.
28. راز توفان, ص 307 ـ 308 ; خاطرات سید على اکبر محتشمى, ص124 ـ 125.
29. مجله پاسدار اسلام, شماره 23, ص30 (خاطرات حاج آقا رحیمیان).
30. ستاره صبح, ص19.
31. یادها و یادمان ها (خاطرات آیت الله شیخ جعفر سبحانى), ج اول, ص85.
32. همان, ج دوم, ص173.
33. مإخوذ از خاطرات حجج الاسلام برقعى, متقى و رازى زاده و نیز آیات گرام خلخالى و بجنوردى مندرج در کتاب یادها و یادمان ها, ج دوم ص123, 157, 230 و 243.
34. راز توفان, ص340.