آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

بدون تردید, هر کسى باید هزینه زندگى خود را تإمین کند و در حد توان, براى تحصیل لوازم زندگى مانند: مسکن, غذا, لباس و سایر نیازها کوشا باشد. تإمین معاش زندگى, نیاز به کار و کوشش در ابعاد گوناگون دارد که از جمله آنها ((کارگرى و کشاورزى)) است که موجب تولید فرآورده هاى مختلف غذایى شده و کمکى اساسى به حفظ ارکان اقتصاد فردى و اجتماعى مى کند.
در اسلام, کارکردن براى تإمین معاش زندگى واجب است(1) و اگر فردى حد لازم نیازهاى زندگى خود را به دست آورد, کار کردن او براى توسعه زندگى خود و دیگران مستحب است.
مسإله کار و کارگرى ـ به معنى وسیع کلمه ـ و تإمین هزینه زندگى از نظر اسلام به قدرى مهم است که امام صادق(ع) به یکى از یارانش به نام هشام فرمود: ((ان رإیت الصفین قد التقیا فلا تدع طلب الرزق فى ذلک الیوم))(2) هرگاه دو گروه را براى جنگ با هم آماده دیدى, باز هم کسب معاش زندگى را رها نکن.
رسول اکرم(ص) فرمود: ((ملعون من إلقى کله على الناس))(3) آن کس که (بر اثر تنبلى, و کار نکردن) بار زندگى خود را بر دوش دیگران بیاندازد, ملعون و مطرود درگاه خداوند است.
نیز فرمود: ((طلب الحلال فریضه على کل مسلم و مسلمه))(4) کسب رزق حلال (از راه کار و کوشش) بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.
امیرمومنان على(ع) به فرزندش حسن(ع) فرمود: ((لا تلم انسانا یطلب قوته, فمن عدم قوته کثر خطایاه))(5) هیچ کس را به خاطر تحصیل معاش زندگى اش سرزنش نکن, چرا که هرگاه کسى هزینه زندگى اش تإمین نباشد, خطاها و گناهان او بسیار مى شود.
پیامبران و امامان(ع) که در همه کارهاى نیک پیشرو بودند, در کار و کوشش براى تحصیل معاش زندگى خود نیز چنین بودند; روزى یکى از شیعیان, امام کاظم(ع) را دید که با بیل مشغول آماده کردن زمین براى کشت و زرع است, عرض کرد: فدایت گردم! مردان شما کجایند تا عهده دار این کار شوند و این زحمت را از دوش شما بردارند. امام کاظم(ع) فرمود: کسانى که بهتر از من و بهتر از پدرم بودند کار مى کردند. او عرض کرد: آن کسانى که بهتر از شما شما بودند, کیانند؟ رسول خدا و امیرمومنان و همه پدرانم! سپس افزود: ((کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم, و هو من عمل النبیین والمرسلین والاوصیإ والصالحین))(6) همه آنها با دست خود کار مى کردند; کار کردن کار پیامبران, رسولان, اوصیإ و صالحان است.
با این اشاره, به سیره امیرمومنان على(ع) در رابطه با کار و کشاورزى مى پردازیم و با نگاهى به این بعد از ابعاد زندگى سازنده و بالنده على(ع), به ارزش کار و کشاورزى بیشتر پى مى بریم:

کار در زندگى درخشان على (ع)
حضرت على(ع) از فقر و تهیدستى که از کار نکردن نشإت مى گرفت, تنفر داشت و مى فرمود: ((الفقر الموت الاکبر))(7) فقر مرگ بزرگ است; چرا که آن حضرت, شاگرد بزرگ پیامبر(ص) و دست پرورده او بود, و از پیامبر این مطلب را آموخته بود که فرمود: ((الفقر سواد الوجه فى الدارى(8)ن)) فقر و تهیدستى, روسیاهى دنیا و آخرت است.
بر همین اساس, آن بزرگوار هرگز کار را عار نمى دانست و به آن به عنوان فضیلتى مهم مى نگریست. آن حضرت, براى دیگران (در امور کشاورزى یا کارهاى عمرانى) کار مى کرد, و مزد مى گرفت و آن را در زندگى خود, به مصرف مى رسانید, در این راستا نظر شما را به سه نمونه زیر جلب مى کنم:

1ـ در آن هنگام که على(ع) هنوز با حضرت زهرا(س) ازدواج نکرده بود, سخن از ازدواج با حضرت زهرا(س) به میان آمد, دو نفر از اصحاب پیامبر(ص) دریافتند که خواستگارانى براى دختر رسول خدا(ص) رفته اند, ولى آن حضرت به آنها جواب منفى داده است. آنها جویاى على(ع) شدند, به آنها خبر دادند که على(ع) در صحرا مشغول کار است. آنها به محضر على(ع) که مشغول آبیارى نخلستانى بود آمدند و ماجرا را به عرض او رساندند و از او خواستند تا از دختر رسول خدا(ص) خواستگارى کند. على(ع) نزد پیامبر(ص) آمد از فاطمه زهرا خواستگارى کرد. پیامبر(ص) به او فرمود: ((چه چیز را مهریه دخترم قرار مى دهى؟))
على(ع) عرض کرد: یک شمشیر, یک زره, یک اسب و یک شتر آبکش دارم; اینها را به عنوان مهریه مى پردازم. پیامبر(ص) فرمود: شمشیر, اسب و شتر آبکش را لازم دارى. فقط زره را به عنوان مهریه زهرا(س) مى پذیرم. زره را پذیرفت و با آن جهیزیه ساده اى فراهم نمود و ازدواج آنها را تحقق بخشید.(9)
در این ماجرا دو مطلب را در مورد ((اهمیت کار)) مى نگریم: نخست اینکه على(ع) به آبیارى مشغول بود (با توجه به اینکه در آن عصر براى دیگران و اخذ اجرت کار مى کرد). دوم اینکه پیامبر(ص) شتر آبکشى او را به عنوان مهریه نپذیرفت و فرمود: آن را لازم دارى! و با این برخورد, به کار و ابزار کار ارزش داد, و على(ع) را به کار کردن تشویق نمود.
2ـ روزى در آغاز هجرت, شرایط سخت زندگى مادى, عرصه را بر على(ع) و افراد خانواده آن حضرت به قدرى تنگ کرد که او و اهل و عیالش در فشار گرسنگى قرار گرفتند. حضرت تصمیم گرفت براى پیدا کردن کار به جستجو پردازد. از خانه بیرون آمد و جویاى کار شد, در مدینه کارى نجست; به سوى روستاهاى مدینه حرکت کرد. در یکى از روستاها که در یک فرسخى مدینه قرار داشت, زنى را دید که خاک آماده کرده و منتظر یک کارگر است تا آب بیاورد و آن را براى تعمیر خانه اش گل کند.
حضرت على(ع) با او صحبت کرد و به توافق رسیدند. على(ع) از چاه آب مى کشید و آن خاک را گل مى نمود و براى تعمیر ساختمان آماده مى ساخت. حضرت آن روز را تا پایان کار کرد, آنگاه مزد خود را که مقدارى خرما بود از آن زن گرفت, به مدینه بازگشت, به محضر رسول خدا(ص) رسید و ماجرا را به عرض رسانید. آنگاه پیامبر(ص) با على(ع) نشستند, مقدارى از آن خرما را خوردند و گرسنگى خود را برطرف نمودند.(10)
3ـ روزى دیگر, حضرت على(ع) با دیدن چهره پیامبر(ص) دریافت که آن حضرت گرسنه است, دلوى برداشت و کمر خود را با لیف خرما بست و به عنوان پیدا کردن کار از خانه بیرون آمد تا اینکه کشاورزى را دید که براى آب کشى نیاز به کارگر دارد; آن کشاورز على(ع) را به کمک طلبید و قرار گذاشت که براى هر دلو آبى که از چاه بیرون مى کشد, یک عدد خرما به او بدهد. حضرت على(ع) پذیرفت و مشغول کار شد و در پایان کار, مقدارى خرما به عنوان مزد گرفت و آن را به محضر رسول خدا(ص) آورد. (11)
حضرت على(ع) نه تنها در بیرون خانه کار مى کرد, بلکه در خانه نیز, کارهاى خانه را با همسرش حضرت زهرا(س) تقسیم مى کرد; چنانکه امام صادق(ع) فرمود: ((امیرمومنان على(ع) براى آشپزخانه هیزم مىآورد, آب از چاه مى کشید و خانه را جارو مى کرد; و حضرت زهرا(س) گندم یا جو را (با آسیاى دستى) آرد مى کرد و خمیر مى نمود و نان مى پخت.))(12)

کشاورزى در سیره على(ع)
در این مورد سخن را از اینجا آغاز مى کنیم که حضرت على(ع) فرمود: ((من وجد مإ و ترابا ثم افتقر فابعده الله))(13) کسى که آب و خاک داشته باشد و در عین حال فقیر زندگى کند, خداوند او را از رحمتش دور مى کند. و امام صادق(ع) فرمود: ((اذا دعوا واغرسوا والله ما عمل الناس عملا اجل و لا اطیب منه))(14) زراعت کنید و درخت بکارید, سوگند به خدا براى مردم کارى ارجمندتر و پاکتر از آن نیست!
حضرت على(ع) به امر کشاورزى و توسعه آن و احداث چشمه ها, قنات ها و مزارع, بسیار اهمیت مى داد, به طورى که مى توان گفت: در میان اولیاى خدا, در این مورد نظیرى براى آن حضرت دیده نشده است!
آن حضرت در این جهت کوشش فراوانى داشت, بویژه هنگامى که خلفاى بعد از رسول خدا(ص) مقام آن حضرت را غصب نمودند, آن بزرگوار به آباد کردن اراضى و احداث نخلستان ها و قنات ها پرداخت و در پایان, درآمد سرشار آن باغ ها را وقف فقرا و تإمین نیازهاى جامعه نمود; در این راستا کافى است که نظر شما را به چند نمونه جلب کنم:

1ـ مردى امیرمومنان على(ع) را دید که سوار بر شتر شده است. و بارهایى از هسته خرما بر پشت شتر خود دارد پرسید: اى ابوالحسن, این بارها چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ((مإه الف عذق ان شإ الله))(15) اگر خدا بخواهد صد هزار درخت خرما!
آن حضرت به صحرا رفت و آن هسته ها را در زمین مساعدى کاشت و سال ها آبیارى و مراقبت نمود; در نتیجه نخلستان هایى که در مجموع داراى صدهزار درخت خرما بودند به وجود آمد.

2ـ امیرمومنان على(ع) در اطراف مدینه قنات ها و چشمه سارهاى متعددى احداث کرد که در میان آنها باغ ((ابونیزر)) و باغ ((بغیبغه)) را مى توان نام برد. على(ع) شخصى به نام ابونیزر را سرپرست این دو باغ قرار داد و سپس این دو باغ را وقف نمود تا درآمد آنها در راستاى تإمین هزینه زندگى نیازمندان به مصرف برسد.
این دو باغ پس از على(ع) در دست امام حسن(ع) بود. پس از امام حسن(ع) نیز در اختیار امام حسین(ع) قرار داشت و به مصرف نیازمندان مى رسید. روزى معاویه در زمان امامت امام حسین(ع) براى آن حضرت پیام فرستاد که ((من حاضرم این دو باغ را به دویست هزار دینار خریدارى کنم.)) امام حسین(ع) در پاسخ فرمود: ((این دو مزرعه فروشى نیست! پدرم آن را براى عموم فقرا و بینوایان وقف نموده است تا چهره اش از حرارت آتش دوزخ محفوظ بماند; بنابراین من آنها را به هیچ قیمتى نمى فروشم!))(16)

3ـ در عصر رسول خدا(ص) در یکى از جنگ ها, لشگر اسلام پیروز شد و اراضى وسیعى در اختیار حکومت اسلامى قرار گرفت. پیامبر(ص) آن اراضى را به عنوان ((فىء)) بین مسلمانان تقسیم نمود; قطعه اى از آن هم به عنوان سهمیه على(ع) در اختیار آن حضرت قرار گرفت. على(ع) در آن قطعه چاهى حفر کرد و چشمه اى پدیدار ساخت. آب آن چشمه به قدرى فراوان شد که آن حضرت آن را ((عین ینبع)) (چشمه جوشان) نامید. شخصى در این مورد به آن حضرت تبریک گفت و بشارت داد. امیرمومنان(ع) به او فرمود: ((بشر الوارث, هى صدقه بتا فى حجیج بیت الله, و عابر سبیله...))(17) به وارث مژده بده, زیرا این چشمه وقف گردید تا درآمد آن در راه تإمین مخارج زائران خانه خدا و مسافران در راه خدا به مصرف برسد; فروختن, بخشیدن و به ارث بردن آن جایز نیست; هر کس آنها را بفروشد یا ببخشد, لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد!

4ـ حضرت على(ع) در عین آنکه با دسترنج خود از ثروتمندان درجه یک عصر خود شده بود,ساده مى زیست و دوست داشت همچون فقرا زندگى کند تا با آنها همدردى کرده و از غم و اندوه آنها کاسته باشد. اما بعضى از افراد مغرض, مانند طلحه و زبیر و..., بر آن حضرت خرده مى گرفتند و آن حضرت را فقیر و بى کفایت مى خواندند. حضرت على(ع) براى اینکه به آنها و کسانى که فریب آنها را خورده بودند بفهماند که چنین نیست, تصمیم گرفت محصول باغ هاى احداثى خود را به صورت نقدینه درآورد و سپس پول ها را بین تهیدستان تقسیم کند. وقتى این کار انجام شد, حضرت على(ع) طلحه و زبیر و امثال آنها را طلبید و آن پول ها را به آنها نشان داد و فرمود: ((هذا المال والله لى, لیس لاحد فیه شىء)) سوگند به خدا این پول ها مال شخصى من است (که از دسترنج خود به دست آورده ام نه از بیت المال) و هیچ کس در آن حقى ندارد! سپس آن پول ها را بین فقرا تقسیم کرد.(18)
بدین ترتیب براى همگان روشن شد که حضرت على(ع) داراى ثروت کلان است و ساده زیستى او, نه به خاطر فقر, بلکه به خاطر رسیدگى به فقرا و همدردى با آنها است.

5ـ روزى امام صادق(ع) از امیرمومنان على(ع) یاد کرد و فرمود: ((کان امیرالمومنین صلوات الله علیه, یضرب بالمر, و یستخرج الارضین.. و ان امیرالمومنین اعتق الف مملوک من ماله و کد یده))(19) امیرمومنان على(ع) ـ صلوات خدا بر او باد ـ در زمین بیل مى زد و مواهب زمین را (با کشاورزى و رنج و زحمت) خارج مى نمود. همانا امیرمومنان(ع) هزار برده از مال شخصى خود و از حاصل دسترنج خود خرید و آزاد کرد.
در روایت دیگر آمده: آن حضرت از دسترنج خود در عصر رسول خدا(ص) هزار برده خرید و آزاد نمود.(20)

کوتاه سخن آنکه امیرمومنان على(ع) مرد کار و تلاش در همه عرصه ها از جمله در عرصه اقتصاد و کشاورزى بود, ایشان از تن پرورى و بیکارى و از هرگونه عجز و کسالت بیزارى مى جست, و مى فرمود: ((ان الاشیإ لما ازدوجت ازدواج الکسل والعجز فنتجا بینهما الفقر))(21) نتیجه خو کردن به کسالت و عجز فقر و بیچارگى است.
جالب اینکه آن بزرگوار با آن همه امکانات, بسیار ساده مى زیست و همانند یک فقیر, در پایین ترین سطح زندگانى به سر مى برد; یکى از شیعیان مى گوید: در کوفه على(ع) را دیدم که بارى بر دوش گرفته و عبور مى کند. سلام کردم و عرض نمودم: آن بار را به من بده تا به خانه ات برسانم! فرمود:
((إبو العیال إحق بحمله)) پدر اهل خانه سزاوارتر است که آذوقه خانه را حمل کند. آنگاه فرمود: از این خرماها بخور. گفتم میل ندارم! آن حضرت به خانه رفت و سپس براى اداى نماز جمعه به مسجد بازگشت; دیدم همان عبایى که خرما با آن حمل مى کرد را بر دوش افکنده است. حضرت با همان عبا در حالى که هنوز پوست خرما به آن چسبیده بود و با همان وضع ساده, نماز جمعه را خواند.(22)
پى نوشت ها:
1. امام خمینى, تحریرالوسیله, ج2, ص321.
2. ابومحمد حسن بن على حرانى, تحف العقول, ص489.
3. همان, ص37.
4. علامه مجلسى, بحار, ج103, ص9.
5. همان, ج72, ص47.
6. شیخ حر عاملى, وسائل الشیعه, ج12, ص23.
7. سید رضى, نهج البلاغه, حکمت 163.
8. شیخ حر عاملى, المواعظ العددیه, ص110.
9. محدث اربلى, کشف الغمه, ج1, ص497.
10. علامه مجلسى, بحار, ج41, ص33 (به طور اقتباس).
11. همان, ص39.
12. شیخ کلینى فروع کافى, ج5, ص86.
13. علامه مجلسى, بحار, ج103, ص65.
14. همان, ص68.
15. شیخ کلینى, فروع کافى, ج5, ص75.
16. علامه نورى, مستدرک الوسائل, ج2, ص514, معجم البلدان, ج4, ص176.
17. شیخ حر عاملى, وسائل الشیعه, ج13, ص303.
18. شیخ کلینى , فروع کافى, ج6, ص440.
19. همان, ج5, ص74.
20. بحارالانوار , ج41, ص139.
21. فروع کافى, ج5, ص86.
22. علامه مجلسى, بحار, ج41, ص138.

تبلیغات