آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

براى شناخت امام(ع) علاوه بر مطالعه تاریخ و تحلیل آن, مى توان به سخنان آن حضرت درباره خودشان یا سخنان کسانى که حضرت را درک کرده و در مکتبش پرورش یافته اند ـ بى واسطه یا با واسطه ـ و حتى دشمنانش مراجعه کرد.
از آنجا که امام(ع) از مقام عصمت برخوردار است, شناخت حضرتش براى غیر معصوم کارى مشکل و چه بسا غیر ممکن است; به همین جهت, شاید بهترین راه شناخت حضرت مراجعه به سخنان معصومان(ع) و از جمله خود ایشان باشد.
لذا در این نوشتار بنابر آن است که امام(ع) را از زبان مبارکش معرفى کنیم. طبیعى است که با بضاعت ناچیز نگارنده و محدودیت مقاله, فقط به جلوه هاى اندکى از شخصیت آن بزرگوار پرداخته ایم.

1) على(ع) پرورش یافته مکتب پیامبر اکرم(ص) است.

الف: دوران طفولیت امام (ع)
هنگامى که امام(ع) نوزاد بود, پیامبر گهواره او را در کنار رختخواب خود قرار مى داد; حتى گاهى بدن او را مى شست و در مواقعى شیر در کام او مى ریخت و او را به سینه مى فشرد.(1)
امام(ع) خود در این باره چنین مى فرماید:
((و قد علمتم موضعى من رسول الله(ص) بالقرابه القریبه, والمنزله الخصیصه وضعنى فى حجره و انا ولد یضمنى الى صدره, و یکنفنى فى فراشه و یمسنى جسده و یشمنى عرفه و کان یمضغ الشىء ثم یلقمنیه))(2)
شما مى دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است, و خویشاوندىام با او چه در نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد, و مرا در بستر خود مى خوابانید چنان که تنم را به تن خویش مى سود و بوى خوش خود را به من مى بویانید. و گاه بود که چیزى را مى جوید, سپس آن را به من مى خوراند.

ب: دوران نوجوانى امام(ع)
در سال خشکسالى مکه, ابوطالب که بزرگ قریش بود به جهت زیادى عایله خود ـ و شاید رسیدگى به امور دیگران ـ با مشکل اقتصادى شدیدى مواجه شد. پیامبر اکرم(ص) از این فرصت استفاده کرد و براى مساعدت به ابوطالب و به همراه عمویش عباس, کفالت دو تن از پسران او را متقبل شدند. در نتیجه جعفر به کفالت عباس و امام(ع) که کوچکترین پسر خانواده بود, به کفالت پیامبر اکرم درآمدند و بدین وسیله, حضرت که هنوز سنین کودکى خود را مى گذرانید, به طور کامل تحت تربیت پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت.(3)
امام(ع) در این باره مى فرماید:
((لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه, یرفع لى فى کل یوم من اخلاقه علما و یإمرنى بالاقتدإ به.))(4)
من همچون فرزندى که همواره همراه مادر است, همواره با پیامبر بودم و به دنبال او حرکت مى کردم و او هر روز نکته تازه اى را از اخلاق نیک براى من آشکار مى ساخت و مرا فرمان مى داد که به او اقتدا کنم.

ج: امام(ع) هنگام بعثت پیامبر اکرم(ص)
حضرت در این وقت حدود ده سال داشتند, اما شخصیت ذاتى آن بزرگوار و تإثیرات تربیتى مکتب پیامبر اکرم(ص) ایشان را به جایى رسانده بود که خود مى فرمایند:
((لقد کان(ص) یجاور فى کل سنه بحرإ فاراه, و لایراه غیرى ... ارى نور الوحى و الرساله و اشم ریح النبوه.))(5)
پیامبر(ص) مدتى از سال مجاور کوه حرإ مى شد, پس تنها من او را مشاهده مى کردم و کسى جز من او را نمى دید. من نور وحى و رسالت را مى دیدم و نسیم نبوت را استشمام مى کردم.

2 ) ایمان امام (ع)

الف: اول کسى که ایمان آورد امام(ع) است
بعد از آن که پیامبر به رسالت مبعوث شد, اول کسى که ایمان آورد امام(ع) بود.
چنانکه فرموده است: ((والله لانا اول من صدقه.))(6)
به خدا سوگند! من نخستین کسى هستم که وى را تصدیق کردم.
یا فرموده است:
((انى ولدت على الفطره و سبقت الى الایمان.))(7)
من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان از همه پیش قدم تر بوده ام.
ابن ابى الحدید معتزلى ـ از بزرگان اهل سنت ـ دلایل زیادى بر اینکه اول کسى که به پیامبر ایمان آورد امام على(ع) است اقامه مى کند و اشکالاتى را که به این ادعا وارد کرده اند جواب مى دهد.(8)

ب: ایمان امام (ع) توإم با یقین بود
حضرت مى فرمایند: ((انى لعلى یقین من ربى و غیر شبهه من دینى.))(9)
من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آیین خود گرفتار شک و تردید نیستم!
و یا فرموده است: ((ما سککت فى الحق مذ اریته.))(10)
من از زمانى که حق را یافته ام, در آن تردید نکرده ام.

3) امام(ع) معیار هدایت و راه نجات است.
امامى که با حق است و حق هم با اوست: ((على مع الحق والحق مع على.))(11) کسى که قرآن ناطق است.
پس چراغ هدایت و راه نجات نیز هست.
مى فرماید: ((انما مثلى بینکم کمثل السراج فى الظلمه, یستضىء بها من ولجها. ))(12)
من در میان شما همچون چراغى در تاریکى هستم; هر کس به سوى آن چراغ روى آورد و در کنارش بنشیند از نورش بهره مند مى گردد.
امام(ع) چراغ هدایتى است که هیچ گاه کسى را گمراه نمى کند.
((لا ضللت و لا ضل بى.))(13)
هرگز گمراه نبوده ام و هرگز کسى به وسیله من گمراه نشد.

4) امام(ع) مطیع خدا و رسول اکرم(ص) بود.
یکى از ویژگى هاى امامان(ع) اطاعت از پروردگار متعال است و امام على(ع) نیز در این ویژگى سرآمد مى باشد. حضرت مى فرمایند:
((انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعه قط و لقد وآسیته بنفسى...))(14)
من حتى یک لحظه به معارضه با (احکام و دستورات) خدا و پیامبر برنخاسته ام.
آرى, ایشان خود را در مقابل پیامبر اکرم مطیع محض مى دانست. چنانکه به مناسبتى کسى به ایشان عرض کرد: ((یا امیرالمومنین فنبى انت؟ قال: ویلک, انما انا عبد من عبید محمد(ص).))(15)
اى امیرمومنان پس تو پیامبر هستى؟ فرمود: واى بر تو! من بنده اى از بندگان پیامبر اکرم(محمدص) هستم!

5) موقعیت علمى امام (ع)
الف: از محضر پیامبر کمال استفاده را برد.
حضرت که از طفولیت تا واپسین لحظات عمر پیامبر ملازم ایشان بود, بیشترین بهره علمى را از مکتب عالى نبوت برد. امام(ع) مى فرمایند: ((لیس کل اصحاب رسول الله(ص) من کان یسإله و یستفهمه حتى ان کانوا لیحبون ان یجىء الاعرابى الطارى فیسإله(ع) حتى یسمعوا و کان لا عربى من ذلک شیىء و الا سإلته عنه و حفظته. ))(16)
این طور نبوده که همه اصحاب پیامبر(ص) از او پرسش کنند و استفهام نمایند; عده اى دوست داشتند اعرابى یا سائلى بیاید و از آن حضرت چیزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگیرند. اما من هر چه از خاطرم مى گذشت از او مى پرسیدم و حفظ مى نمودم.
ابن ابى الحدید در شرح این فراز از بیانات امام مى نویسد:
((واعلم ان امیرالمومنین(ع) کان مخصوصا من دون الصحابه رضوان الله علیهم بخلوات کان یخلو بها مع رسول الله(ص) لایطلع احد من الناس على ما یدور بینهما و کان کثیر السوال للنبى(ص) عن معانى القرآن و عن معانى کلامه(ص) و اذا لم یسإل ابتدإه النبى(ص) بالتعلیم والتثقیف و لم تکن احد من اصحاب النبى(ص) کذلک. بل کانوا اقساما: فمنهم من یهابه ان یسإله و هم الذین یحبون ان یجىء الاعرابى إو الطارى فیسإله و هم یسمعون. و منهم من کان بلیدا بعید الفهم قلیل الهمه فى النظر والبعث, و منهم من کان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانى اما بعباده او دنیا, و منهم المقلد یرى ان فرضه السکوت و ترک السوال. و منهم المبغض الشانىء الذى لیس للدین عنده من الموقع ما یضیع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه, وانضاف الى الامر الخاص بعلى(ع) ذکاوه و فطنته و طهاره طینته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا کان المحل قابلا متهیئا. کان الفاعل المویر موجودا, والموانع مرتفعه و حصل الاثر على اتم مایمکن, فلذلک کان على(ع) کما قال الحسن البصرى. ربانى هذه الامه و ذا فضلها, و لذا تسمیه الفلاسفه امام الائمه و حکیم العرب. ))(17)
بدان که امیرمومنان نسبت به پیامبر ویژگى هایى داشت که دیگر صحابه آن ویژگى ها را نداشتند: او با پیامبر انس و خلوتى داشت که هیچ کس نمى دانست در آن لحظات بین آن دو چه مى گذرد. از معانى قرآن و کلام پیامبر بسیار از حضرتش مى پرسید, اگر او سوال نمى کرد, پیامبر خود او را تعلیم مى داد و آگاه مى ساخت; در حالى که هیچ کدام از صحابه پیامبر چنین نبودند. آنان چند گروه بودند:
1ـ گروهى که خود از پیامبر سوال نمى کردند, ولى دوست داشتند کسى بیاید از پیامبر چیزى بپرسد تا آنها نیز بشنوند و بهره ببرند.
2ـ گروهى از فهم ناچیزى برخوردار بودند و در بحث و کسب علم همتى کم داشتند.
3ـ گروهى نیز عبادت یا میل به دنیا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.
4ـ گروهى دیگر نیز وظیفه خود را سکوت و ترک سوال مى دانستند.
5ـ بعضى نیز براى دین آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقت خود را در یادگیرى دقایق و مشکلات آن صرف کنند.
اما امام(ع) که از ذکاوت, هوش, طهارت باطن و نورانیت نفس برخوردار بود و تمام شرایط آمادگى و قبول معارف الهى را داشت, به نحو تمام و کمال از پیامبر اکرم(ص) بهره گرفت.

ب: دعاى پیامبر در حق امام نسبت به علم و آگاهى او.
امام(ع) مى فرماید: ((... علم علمه الله نبیه فعلمنیه, و دعالى بان یعیه صدرى و تضطم علیه جوانحى)).(18)
علمى است که خداوند آن را به پیامبرش تعلیم کرد و او نیز به من آموخت و برایم دعا کرد که خدا آن را در سینه ام جاى دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد.

ج: گستره علم امام(ع)
از آن جایى که امام(ع) از دو منبع لایزال قرآن و پیامبر(ص) بهره گرفته و مشمول دعاى خاص پیامبراکرم(ص) قرار گرفته بود, از گستردگى علمى فوق العاده اى برخوردار بود.
چنان که فرمود: ((ایها الناس, سلونى قبل ان تفقدونى, فلانا بطرق السمإ اعلم منى بطرق الارض)). (19)
اى مردم, پیش از آن که مرا نیابید آنچه مى خواهید بپرسید, زیرا من به راه هاى آسمان از راه هاى زمین آشناترم!
ابن ابى الحدید در این باره مى نویسد:
((اجمع الناس کلهم على انه لم یقل احد من الصحابه و لا احد من العلمإ (سلونى) غیر على بن ابیطالب.))(20)
همه مردم اتفاق دارند که هیچ کدام از صحابه پیامبر و هم چنین از دانشمندان چنین ادعاى (سلونى قبل ان تفقدونى) نکردند, غیر از على بن ابى طالب!
امام(ع) در جاى دیگر فرموده اند: ((فو الذى نفسى بیده لاتسإلونى عن شیىء فیما بینکم و بین الساعه, و لا عن فئه تهدى مئه و تضل مئه الا انبإتکم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ رکابها و محط رحالها...))(21)
سوگند به کسى که جانم در دست قدرت او است ممکن نیست از آنچه بین امروز تا قیامت واقع مى شود یا درباره گروهى که صد نفر را هدایت و یا صد نفر را گمراه کنند از من پرستش کنید جز آنکه از دعوت کننده و رهبر و آن کسى که زمام این گروه را به دست دارد و جایگاه خیمه و خرگاه و محل اجتماع آنها شما را آگاه مى سازم!
امام(ع) عامل به علم بود:
امام مى فرماید: ((ایها الناس انى والله ما احثکم على طاعه الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیه الا واتناهى قبلکم عنها.))(22)
اى مردم, به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتى وادار نمى کنم مگر این که پیش از شما خودم به آن عمل مى کنم و شما را از معصیتى نهى نمى کنم, مگر اینکه خودم پیش از شما (از آن) کناره گیرى مى کنم.

د: کمبود ظرفیت ها براى استفاده از علم امام
علیرغم این گستره بى نهایت علمى, امام(ع) به خاطر شرایط نامساعد آن روزگار, فرصت تعلیم این علوم را به جامعه نیافت. عواملى مانع کسب فیض از محضر امام(ع) شد از جمله:
1ـ نبود افراد شایسته
امام(ع) خطاب به کمیل بن زیاد فرمود:
((ها ان هاهنا لعلما جما (و اشار بیده الى صدره) لو اصبت له حمله! بلى اصبت لقنا غیر مإمون علیه.))(23)
(بدان) در اینجا علم فراوانى است. (با دستش اشاره به سینه مبارکش کرد) اگر افراد لایقى مى یافتم به آنها تعلیم مى دادم. آرى تنها کسى را مى یابم که زود درک مى کند, ولى قابل اطمینان نیست.
2ـ نبود ظرفیت مناسب در افراد
امام(ع) چنین فرموده اند:
((والله لو شئت ان إخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شإنه لفعلت ولکن اخاف ان تکفروا فى برسول الله(ص) الا و انى مقضیه الى الخاصه ممن یومن ذلک منه. ))(24)
به خدا سوگند, اگر بخواهم, مى توانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شوون زندگى اش آگاه سازم, ولى از آن مى ترسم که این کار موجب کافر شدن شما به پیامبر گردد (درباره ام غلو کنید)!
آگاه باشید من این اسرار را به خاصانى که مورد اطمینان هستند خواهم سپرد.

6) امام(ع) شریک غم و همراه سختى هاى مردم
امام(ع) در نامه اى که خطاب به ((عثمان بن حنیف)) فرماندار بصره نوشته اند فرموده اند:
((إ اقنع من نفسى بان یقال هذا امیرالمومنین؟ و لا اشارکهم فى مکاره الدهر او اکون اسوه لهم فى جشوبه العیش.))(25)
آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیرمومنانم! اما با آنان در سختى هاى روزگار شرکت نکنم؟ و پیشوا و مقتداى آنان در تلخى هاى زندگى شان نباشم؟

7) امام و ساده زیستى
عثمان بن حنیف, در بصره به مهمانى یکى از سرمایه داران شهر رفته و بر سر سفره او نشسته بود.
امام بعد از شنیدن این خبر در نامه اى, ضمن توبیخ او, شیوه خود را نیز بیان کرد وفرمود: ((الا و ان امامکم قد اکتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه... فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالى ثوبى طمرا و لا حزت من ارضها شبرا, و لا اخذت منه الا کقوت آتان دبره.))(26)
به خدا سوگند من از دنیاى شما طلا و نقره اى نیندوخته ام. و از غنایم و ثروت هاى آن مالى ذخیره نکرده ام و براى این لباس کهنه ام بدلى مهیا نیساخته ام و از زمین آن حتى یک وجب در اختیار نگرفته ام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزى بهره نبرده ام.

8) سیاست امام(ع)
امام(ع) در هیچ شرایطى حاضر به عدول از مبانى قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم(ص) نشدند, حتى زمانى که به خلافت رسیدند, علیرغم اینکه بعضى دوستان حضرت توصیه هایى ـ که در ظاهر با حسن نیت و در نظر گرفتن مصالح امام و حکومت همراه بود ـ به ایشان مى نمودند, اما آن بزرگوار از هر گونه مصلحت اندیشى و ظاهرنگرى پرهیز مى کردندو در جواب این قبیل پیشنهادات مى فرمودند:
((إتإمرونى ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه, والله لا اطور به ما سمر سمیر. و ما ام نجم فى السمإ نجما.))(27)
آیا به من دستور مى دهید که براى پیروزى خود, از جور و ستم, در حق کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استمداد جویم. به خدا سوگند تا عمر من باقى است و تا شب و روز برقراراندو ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند, هرگز چنین کارى نخواهم کرد!
ابن ابى الحدید مى گوید:
((سیاست امام علیه السلام در واقع همان سیاست پیامبر اکرم(ص) بوده است.)) سپس وجوه تشابه سیاست امام(ع) با پیامبر اکرم(ص) را ذکر مى کند; در ادامه نیز میان سیاست خلیفه دوم و امام(ع) مقایسه مى کند و سیاست امام را از هر جهت مقدم بر سیاست عمر مى داند.(28)
امام (ع) خود نیز نسبت به سیاست معاویه مى فرماید:
((والله ما معاویه بادهى منى, ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهى الناس ولکن کل غدره فجره و کل فجره کفره.))(29)
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست; اما او نیرنگ مى زند و مرتکب انواع گناهان مى شود. اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود, من سیاستمدارترین مردم بودم, ولى هر نیرنگى گناه است و هر گناهى یک نوع کفر!
ابن ابى الحدید مى گوید:
((کان على لایستعمل فى حربه الا ما وافق الکتاب والسنه و کان (معاویه) یستعمل خلاف الکتاب والسنه و یستعمل جمیع المکاید حلالها و حرامها.))(30)
امام(ع) در جنگ ها از چیزهایى که با کتاب و سنت پیامبر موافق نبود استفاده نمى کرد, ولى معاویه علاوه بر اینکه از امور مخالف قرآن و سنت بهره مى گرفت, تمام مکر و حیله ها را خواه حلال یا حرام به کار مى بست.

9) شجاعت امام (ع)
امام(ع) در تمام عمر شریف خود از شجاعت فوق العاده اى برخوردار بودند. ایشان درباره نوجوانى خود مى فرماید:
((انا وضعت فى الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعه و مضر.))(31)
من در دوران نوجوانى, بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه هاى بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم.
امام(ع) در جاى دیگر مى فرماید: آن ویژگى که در جوانى داشتم, در سن کهولت به همان صورت باقى است:
((إما والله ان کنت لفى ساقتها حتى تولت بحذافیرها: ما عجزت (ضعفت) و لا جبنت (وهنت) و ان مسیرى هذا لمثلها فلانقبن الباطل حتى یخرج الحق من جنبه.))(32)
به خدا سوگند, من در دنبال این لشکر بودم و آنها را به پیشروى وامى داشتم تا باطل به کلى عقب نشینى کرد و حق ظاهر گشت; در این راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. هم اکنون نیز به دنبال همان راه مى روم و پرده باطل را مى شکافم تا حق از درون آن خارج گردد.
در جواب نامه معاویه نیز مى فرماید:
((إنا ابوحسن قاتل جدک و اخیک و خالک شدخا یوم بدر و ذلک السیف معى و بذلک القلب القى عدوى.))(33)
من ابوالحسن, درهم کوبنده جد و برادر و دایى تو در روز بدرم اکنون همان شمشیر با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو مى شوم!

10) شخصیت منحصر به فرد امام در نگاه دیگران
الف: امام حسن مجتبى(ع) پس از شهادت امام(ع) فرمود:
((إلا انه قد مضى فى هذه اللیله رجل لم یدرکه الاولون و لن یرى مثله الاخرون. ))(34)
امشب مردى درگذشت که پیشینیان به حقیقت او نرسیدند و آیندگان هرگز مانند او را نخواهند دید. ب: تعقاع بن زراره درباره امام گفت:
((رضوان الله علیک یا امیرالمومنین فوالله لقد کانت حیاتک مفتاح خیر ولو ان الناس قبلوک لاکلوا من فوقهم و عن تحت ارجلهم ولکنهم غمطوا النعمه و آثروا الدنیا على الاخره.))(35)
رضوان خدا بر تو باد اى امیرمومنان! به خداسوگند زندگى ات کلید هر خیر بود و اگر مردم تو را مى پذیرفتنتد, از بالاى سر وزیر پاى خود مى خوردند ونعمت خدا آنان را فرا مى گرفت; لکن اینان نعمت را ناسپاسى کردند و دنیا را بر آخرت برگزیدند.
آرى, امام(ع) شخصیتى است که در کعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسید. شخصیتى که بعد از پیامبر اکرم(ص) همتا و همانندى نداشت, داراى خصوصیات و ویژگى هاى منحصر به فردى مى بود و وجود مبارکش مجموعه اى از اضداد مى نمود.
جمعت فى صفاتک الاضداد
فلهذا عزت لک الافداد
زاهد حاکم حلیم شجاع
فاتک نامیک فقیر جواد(36)
براى تو صفات گوناگون گرد آمده است و از این رو براى تو همتایى نمى توان یافت: تو انسانى وارسته, سیاستمدار, بردبار, شجاع, عابد, جرىء, تهیدست, سخاوتمند و ایثارگر هستى!
پى نوشت ها:
1. فروغ ولایت, ص17.
2. نهج البلاغه, خطبه 192 (قاصعه)
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج13, ص198 و 199. تاریخ طبرى, 2 / 313.
4. نهج البلاغه, خطبه 192 (قاصعه)
5. همان.
6. همان, خطبه 37 و 71.
7. همان, خطبه57.
8. ر.ک به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, 4 / 116 ـ 125 و 224/13 ـ 240.
9. نهج البلاغه, خطبه22.
10. همان, خطبه4.
11. الغدیر, ج3.
12. نهج البلاغه, خطبه187.
13. همان, حکمت 185.
14. همان, خطبه197.
15. میزان الحکمه (ترجمه فارسى), 1 / 268.
16. نهج البلاغه, خطبه 210.
17. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, 11 / 48.
18. نهج البلاغه, خطبه 128.
19. همان, خطبه189.
20. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, 7 / 46 و 13 / 106.
21. نهج البلاغه, خطبه 93.
22. همان, خطبه175.
23. همان, حکمت147.
24. همان, خطبه 175.
25. همان, نامه 45.
26. همان.
27. همان, خطبه126.
28. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, 10 / 212 ـ 222.
29. نهج البلاغه, خطبه 200.
30. شرح نهج البلاغه, 10 / 228 ـ 232.
31. نهج البلاغه, خطبه192.
32. همان, خطبه 34.
33. همان, نامه 10.
34. تاریخ یعقوبى, 2 / 213.
35. همان.
36. فروغ ولایت, استاد جعفر سبحانى, موسسه امام صادق(ع) 785/.

تبلیغات