آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

با عرض تبریک به مناسبت فرارسیدن روز پرستار و روز تولد اولین پرستار نمونه و بانوى قهرمان کربلا حضرت زینب کبرى(س) به خدمت مردم مسلمان و شریف ایران خصوصا پرستاران بزرگوار.
مقاله حاضر به بررسى زندگى و فعالیتهاى انجام شده توسط عده اى از بانوان نامدار پرستار پرداخته و انگیزه آنها را بیان کرده و پیام آنها را به گوش خوانندگان امروز مى رساند.
با توجه به تاریخ و نقل قولها کار رسیدگى به بیماران و اسرا, بیچارگان و افراد بى سرپرست از وظایف کلیسا بود.
این نشانگر احساس مسئولیت و تعهد افراد خداپرست و انسان دوست نسبت به بندگان درمانده و دردمند خداوند مى باشد.
رسیدگى به بیماران گویاى این است که هر قدر دل بخدا سپرده شود, به سبب نزدیکى با خداوند مهربان به بندگان نیازمند خداوند نیز ترحم بیشترى مى نماید.
با بررسى سرگذشت پرستاران گذشته و آثار برجاى مانده از آنان این نکته مهم به چشم مى خورد که همه آنها براساس یک وظیفه الهى و انسانى و شفقت اقدام به چنین کارى بزرگ و طاقت فرسا کرده اند.
آنچه که در میان فعالیتها و ایثار و فداکارى آن بزرگواران قابل تاءمل است چرخش آنان حول محور ((وظیفه شناسى و مسئولیت پذیرى و عدالتخواهى)) آنان بوده است .
نویسنده سعى کرده بررسى مختصرى از زندگى شخصى و اجتماعى پرستاران نمونه را بر اساس اولویت زمانى بازگو کند. گرچه مشهور بین مردم نام ((فلورانس نایتینگل)) با لقب ((بانوى فانوس به دست)) به عنوان پرستار برجسته مى درخشد لکن قبل از ایشان پرستاران نامدار و تاریخ ساز دیگر نیز بوده اند که ایفاء نقش کرده اند و امروز به عنوان الگو مطرح مى باشند. طبق آنچه که نویسنده تحقیق کرده اولین پرستاران, پرستاران صدر اسلام بودند شاید قبل از آنها نیز افرادى بوده اند ولى در تاریخ مطرح نشده اند . و یا ثبت نشده است .

نقش پرستاران ((زن)) در جهادهاى اسلامى
ام سنان یکى از زنان دلاورى است که مى خواست همواره در کنار رزمندگان اسلام با دشمن بجنگد.. در جریان جنگ خیبر به حضور حضرت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد دوست دارم با شما حرکت کنم تا در معالجه و مداواى مجروحان و یارى مجاهدان و حفظ وسایل آنها بکوشم و به تشنگان آب دهم . حضرت پیامبر(ص) به او اجازه داد و فرمود: با همسرم ام سلمه حرکت کن.(1)
ام عماره یکى دیگر از بانوانى است که براى کمک به رزمندگان اسلام به جبهه جهاد رفته است . امام باقر(ع) فرمود: در جنگ احد شصت مورد زخم بر بدن على(ع) رسید, حضرت پیامبر(ص) دو زن بنامهاى ام سلیمه و ام عطیه را ماءمور مداوا و (پانسمان ) زخمهاى بدن آن حضرت کرد. آنها وقتى مشغول بستن زخمها شدند, دیدند بر اثر جراحات زیاد امکان زخم بندى (پانسمان ) نیست چرا که هر زخمى را مى بستند در کنارش زخم دیگر شکافته مى شد.
جریان را به حضرت گزارش کردند(2) در نقل دیگر آمده است که حضرت فرمود: همه زخمها را یکجا ببندید, و چنین کردند تا زخمها بسته شد.
مفضل مى گوید: امام صادق (ع) فرمود: همراه حضرت ولى عصر(ع) سیزده نفر زن هستند. عرض کردم براى چه ؟ فرمود: این زنان مجروحان را مداوا مى کنند و از بیماران پرستارى مى نمایند چنانکه در عصر رسول خدا(ص) چنین مى کردند.(3) لازم به ذکر است که نام اصلى (ام عماره ) نسیبه است و از زنان قهرمان صدر اسلام مى باشد او در تمام جنگهاى پیامبرخدا (ص) براى آب دادن به سپاهیان و مداواى مجروحان حضور نزدیک داشت و مشهور است که در جنگ احد علاوه بر پرستارى و سقائى در یک مرحله حساس دست به شمشیر برده و همراه فرزندش به دفاع از اسلام و پیامبر خدا برخاست . زمانى که مسلمین پیروز شدند در اواخر جنگ عده اى از مامورین تنگه مورد نظر براى جمعآورى غنائم محل خدمت خود را ترک گفته و دشمن از این موقعیت بدست آمده استفاده کرده و به لشکر اسلام حمله مجدد کرد. بر اثر این حمله غافلگیرانه دشمن عده اى از مسلمانان فرار کردند و عده اى شهید شدند. در آن لحظه سرنوشت ساز نسیبه آن شیرزن پرستار مشک خود را کنار گذاشت و شمشیر به دست گرفت و خود را سپر پیامبر خدا (ص) قرار داد. و از هرسو از حضرت دفاع مى کرد تا آنکه سیزده زخم برداشت , یکى از زخمها که بر شانه اش رسیده بود, بقدرى عمیق بود که تا یکسال مداوا مى کرد و تا آخر عمرش گودى زخم بر شانه اش باقى ماند. آورده اند که یک نفر از مسلمین با سلاح خود در حال فرار بود که حضرت به او فرمود: سپر (خود) را بینداز, او سپر خود را انداخت , نسیبه آنرا برداشت کافرى رسید شمشیرى به سویش فرود آورد او با سپر آن شمشیر را رد کرد و با کمک پسرش عبدالله او را کشتند, نسیبه دید پسرش عبدالله مى خواهد فرار کند جلوى او را گرفت , گفت : به کجا مى گریزى ؟ آیا از خداوند و پیامبرش فرار مى کنى ؟ و او را برگرداند و به جنگ ادامه داد, سوارى بر عبدالله زخمى سنگین وارد آورد.
نسیبه با تمام چابکى , بى درنگ زخم فرزندش را بست و گفت: برخیز و در جنگ سستى مکن, و خود به آن سوار حمله کرد و زخمى بر پایش وارد ساخت. رسول خدا(ص) از مشاهده این چابکى زن آنچنان خندید که دندانهاى آسیایش آشکار گردید و فرمود: آفرین بر تو خوب انتقام گرفتى.
در آن جنگ فرزندش عبدالله شهید شد ولى نسیبه همچنان با تیراندازى و شمشیر از جان حضرت پیامبر(ص) دفاع مى کرد, به حدى فداکارى کرد که حضرت فرمود: مقام نسیبه از فلان و فلان بهتر است . (شاید منظور حضرت سردمداران نفاق بودند که در جنگ احد فرار کردند.)(4)

یگانه پرستار نمونه و الگوى مهربانى زینب کبرى (س)
هدف از برگزارى روزى به نام روز پرستار علاوه بر تجلیل از مقام والاى پرستاران دلسوز و مهربان و فداکار و احیاء این روز به خاطر ایثار و فداکارى و رسالت بزرگ پرستار نمونه جهان اسلام حضرت زینب کبرى(س) مى باشد.
رسالت حضرت زینب (س) تنها پرستارى از برادران و برادرزادگان و اهل حرم عصمت و طهارت نبود گرچه پرستارى از تمام اهداف و آرمانهاى اسلامى و انقلابى برادر را بر دوش مى کشید اما بارزترین نقش آن حضرت در این ماموریت احیاء امر به معروف و نهى از منکر یعنى همان هدفى که برادر بزرگوارش بخاطر احیاء آن به شهادت رسید, بود. حرکت این بانوى بزرگ بهمراه برادر بزرگوارش از مدینه تا کربلا و حضور فعال ایشان در تمام مراحل در کنار برادر, گویاى روشن این مطلب مى باشد که زینب کبرى به دنبال ماموریتى الهى و ویژه همراه برادر حرکت کرده و کمتر صحنه اى از صحنه هاى کربلا را مى بینیم که این خواهر مهربان در کنار برادر حضور فیزیکى ندارد.
(نورالدین جزایرى ) این بانوى بزرگ را شریکه الحسین مى نامد و در کتاب خودش ((خصائص زینبیه)) چهل صفات ممتاز براى این بانوى شایسته برمى شمارد.(5) راستى که او یار و یاور و برادر و تنها پیام رسان قیام کربلا به گوش مردم کوفه و شام حتى یهودیان و مسیحیانى که براى تماشاى اسراء به کاخ یزید آمده بودند, بود.
حضرت زینب همانطور که از نام (بامسمایش) پیداست واقعا زینت پدر, برادر بلکه زینت براى اهل بیت پیامبر بود. نام او و حضور او همچون ستاره اى درخشان در کنار ماه (شب چهارده ) به تعبیر خود حضرت که فرمود:
یا هلالا.... مى درخشید.گر چه هدف حضرت زینب (س) از سفر مکه به سوى مدینه و کربلا همراهى و یاورى برادر بود اما این نقش در روز عاشورا به گونه اى وصف نشدن جلوه گر شد.
وقتى که شب عاشورا امام حسین(ع) با خود زمزمه مى کند خواهر مهربان از اشعار برادر نوید شهادت را مى شنود بى تابى مى کند بقدرى گریه مى کند که بى هوش مى شود امام خواهرش را دلدارى داده مى فرماید: ... بردبار باش ... جد من رسول خدا(ص) از من بهتر بود, مادرم از من بهتر بود و پدرم از من بهتر بود و برادرم از من بهتر (و همه از این جهان رفتند) و من و هر مسلمان باید به رسول خدا(ص) تاسى کنیم . و بدین ترتیب حضرت زینب را آرام کرد و آن گاه خواهر را به بردبارى سفارش کرد.(6)
همین بانویى که شب عاشورا از شنیدن خبر شهادت برادر و یارانش بى تاب شد بعد از سفارش برادر به امام قول داد که چنان صبرى کند که ... و در این راستا روز عاشورا گاه به زخمیان اهل بیت رسیدگى مى کرد و یا به دلدارى بازماندگان و مادران فرزند از دست داده مى پرداخت . و یا تسکین قلب پر از درد برادر بود. به ویژه زمانى که خبر شهادت فرزند دلبند برادر را به خیمه ها آوردند بنابر نقل تاریخ وقتى على اکبر, امام حسین(ع) را به بالین خود طلبید این عمه مهربان زودتر از برادر بر سر جنازه على اکبر حاضرشد. وقتى به میدان رسید خود را روى کشته على اکبر انداخت و صدا را به ((یا اخیاه, ویا ابن اخیاه, و وامهجه قلباه)) و امثال این جملات بلند کرد.(7) به گفته برخى از اهل فن زینب کبرى (س) این کار را کرد تا برادرش حسین (ع) را متوجه خود سازد و بدین وسیله از شدت اندوهى که با دیدن پیکر آغشته به خون و قطعه قطعه على اکبر به آن حضرت دست داده بود, بکاهد. در طول تاریخ کربلا و دوران اسارت چهره این بانوى شریفه و مجاهده به عنوان همکار و همیار برادر به چشم مى خورد مصیبتهایى که بر دوش این بانوى قهرمان بود شاید کمتر از مصیبتهاى برادرش نبوده باشد. بااین همه تحمل درد و رنج چنان عبادت مى کند که حتى بنابر قول امام سجاد(ع) در طول سفر اسارت نوافل خود را نیز ترک نمى کند. گرچه از شدت خستگى و ضعف ناشى از تغذیه ناکافى نماز نافله را نشسته ادا مى کرد. اما نافله اى بجا مىآورد که امام حسین (ع) از خواهر مى خواهد که او را در نماز شبش دعا کند.
زمانى که برادر با فرزند شیرخوار خود وداع مى کند از خواهرش مى خواهد که فرزند شیرخوارش را براى پدر بیاورد و زمانیکه طفل معصوم در بغل پدر به خون خود غلطان مى شود زینب کبرى (س) گل پرپر شده برادر را از دست برادر مى گیرد و این همان یاورى خستگى ناپذیر زینب کبرى (س) را نشان مى دهد که امام در میان آنهمه اهل حرم مصائبش را با خواهر قسمت مى کند اما این خواهر مهربان وقتى از شهادت فرزندان خود آگاه مى شود در صحنه حاضر نمى شود که مبادا برادر از خواهر شرمنده گردد.
مصائب روز عاشورا همچون کوهى سنگین یکى پس از دیگرى در دل و بر دوش زینب کبرى انباشته مى شود. به ویژه زمانى که آخرین امید اهل حرم (امام حسین(ع) ) روانه میدان جنگ مى شود. بعد از آنکه جسم مطهر برادر بر زمین داغ کربلا قرار مى گیرد از خیمه ها بیرون آمده و پسر سعد را مخاطب ساخته و به عنوان سرزنش و ملامت به صورت تحقیرآمیز به او مى فرماید: ((یا ابن سعد ایقتل ابوعبدالله و انت تنظر الیه؟)) (8)
((اى پسر سعد)) آیا ابوعبدالله الحسین کشته مى شود و تو مى نگرى؟)) یعنى چگونه تن به این ننگ و پستى مى دهى که فرزند عزیز فاطمه (س) در پیش روى تو کشته بشود و تو که ادعاى مسلمانى مى کنى و خود را یک انسان مى دانى و از نظر قرابت و ارتباط با آن حضرت نیز هر دو از تیره قریش و هر دو از شهر مکه و اهل حجاز هستید, هیچ گونه دفاعى از او نمى کنى و این گونه بى تفاوت هستى. ابن سعد که تا آن ساعت سرمست از پیروزى و امارت و ریاست لشکر بود چنان از این جمله کوتاه دختر امیرالمومنین در آن لحظه حساسى یکه خورد که همانند پتک آهنین بر مغزش فرودآمده و افکار طلایى او را پاره کرد چنان درون ابن سعد را آشفته کرد که ابن سعد با آن سنگ دلى و بیرحمى بى اختیار شروع به گریه کرد و چنان گریه کرد که محاسن نحسش خیس شد و براى آنکه زینب کبرى (س) اشکش را نبیند روى خود را از آن بانوى قهرمان برگرداند. اما دختر شیرخدا که رسالتى جز رسوا کردن بنى امیه و احیاء اسلام ناب جدش نداشت , از آن لحظه حساس بهترین استفاده را برده و نگاهى به سمت آن قوم بى شرم و حیا انداخت و صدا زد:
((اما فیکم مسلم)) ((آیا در میان شما یک نفر مسلمان نیست!)) و با این جمله چنان تزلزل روحى در میان لشکر ایجاد کرد که بنابر نقل تاریخ از همان جا گروهى به فکر قیام بر ضد بنى امیه افتادند و اولین گروه توابین تشکیل شد.(9)
شهادت برادرى چون امام حسین(ع) که این بانوى بزرگ دیدار برادرش را شرط ضمن عقد خود قرار داده بود . نه تنها او را از پاى درنیاورد بلکه بر استقامت و شهامتش افزود. بعد از شهادت برادر گویا قوت قلب و قدرت این خواهر مهربان به عنوان یک مسئول زیادتر هم شد بعد از شهادت برادر دشمن دون مایه براى از بین بردن آثار قیام کربلا براى غارت و آتش زدن خیمه ها به سوى خیام حرکت مى کنند دختر شیرخدا با اراده آهنین خود اجازه نمى دهد که هتک حرمت اهل حرم به نهایت برسد. و به هنگام سوختن خیمه ها فرزندان مضطرب برادر و اهل حرم را به گونه اى راهنمایى مى کند که بعد از آتش سوزى اهل حرم دوباره در کنار هم جمع مى شوند در این مرحله از صحنه کربلا نقش این بانوى بزرگ و شجاع نه تنها به عنوان یک پرستار بلکه به عنوان یک ناجى مدبر و دلسوز جلوه گر مى شود. راوى گوید بانویى بلندقامت را دیدم که خود را به میان خیمه هاى سوزان زد خیال کردم این زن چه چیز باارزش در میان خیمه ها دارد که خود را اینچنین به آتش زد ولى زمانى طول نکشید دیدم جوانى بیمار را به همراه خود از خیمه بیرون آورد. حضرت زینب (س) نه تنها سرپرست اسراء و پاسدار اهل بیت پیامبر بود بلکه مهمترین وظیفه این بانوى شجاع حفظ جان رهبر آینده جهان تشیع بود. و این ایثار و فداکارى در راه حفظ برادر زاده و رهبر خود بارها در سفر کوفه و شام به چشم مى خورد.
زمانى مى رسد که دشمن خیال مى کند با یک مشت زن و کودک دل شکسته وشکست خورده مواجه است و حاضرند بدون چون و چرا از بنى امیه اطاعت کنند اما تصمیم گیرى هاى بجا و مناسب زینب کبرى سردار کاروان اسراء نقشه آنها را نقش برآب مى کند. هنگامى که دشمنان پست فطرت براى سوار کردن اسراء به کنار اهل بیت امام مىآیند شیرزن کربلا اجازه نمى دهد دست نامحرمان نامرد براى سوار شدن اهل حرم به آنها یارى دهد و خود این مسئولیت را به عهده مى گیرد بنابر نقل تاریخ روز یازدهم اهل بیت را سوار بر شترهاى بى جهاز مى کنند و یکسره حرکت مى دهند و اینها شب دوازدهم تا صبح یکسره با کمال ناراحتى روحى و جسمى طى طریق مى کنند فردا صبح نزدیک دروازه کوفه مى رسند. دشمن مهلت نمى دهد همان روز پیش ازظهر اهل بیت را وارد کوفه مى کنند.(و بنابر نقلى غروب به نزدیک دروازه کوفه مى رسند و شب را کنار شهر مى مانند و فردا شهر را آذین بسته و بعد اسراء را وارد مى کنند.)
ابن زیاد در دارالاماره اش سرمست و پیروز نشسته به خیال اینکه یک عده اسیر مرکب از زنان دلسوخته و فرزندان بى سرپرست که تنها یک مرد به همراه آنان است وارد شهر مى کنند و او آثار پیروزى خود را به مردم شهر نشان مى دهد. در آن موقع امام سجاد(ع) بیمار بود بطوریکه به زخمت مى توانست روى پاى خود بایستد و با عصا راه مى رفت و معروف است که به هنگام اسیرى امام را بر یک شتر بى جهاز که حتى روى آن یک جل هم نبود سوار کردند و چون احساس کردند امام مریض است شاید نتواند خود را بر روى شتر نگه دارد. لذا پاهاى امام را محکم بستند و غل به گردن امام زدند با این حال اهل حرم را وارد شهر کردند. ساعاتى بود که اهل حرم در اثر خستگى و رنج سفر و غم عزیزان از دست رفته به خستگى و شکنجه به حد اعلا رسیده بودند و از نظر روحى بدترین شکنجه ها را تحمل کرده بودند نه غذاى کافى , نه استراحتى و نه ترحمى در کار بود . هر انسانى در چنین موقعیت قرار بگیرد مستاصل شده و تسلیم دشمن مى شود. اما همین که کاروان وارد شهر شد مردم به وضع ظاهرى اسراء ترحم کردند عده اى مقدارى نان و خرما بین اسراء تقسیم کردند سرپرست مدیر کاروان اسراء, خرما و نان را از دست و دهان بچه هاى گرسنه در مىآورد. و مى فرمود: صدقه بر ما حرام است (10) زنان کوفیان از مشاهده این احوال پرسیدند شما اهل کجا هستید وقتى مطلع شدند که این کاروان فرزندان رسول خدا (ص) هستند زار زار گریه کردند و حضرت آنها را نفرین کرد که اشک چشمشان خشک نشود.
یکى از مهمترین و اساسى ترین رسالت حضرت زینب(س) که پیام رسان واقعه عاشورا بود در شهر کوفه به گونه اى زیبا با خطبه هاى آتشین این بانوى قهرمان مردم شهر را بیدار و منقلب کرد. حضرت همین که وارد شهر شدند و به میان جمعیت رسیدند با اینکه چهارهزار سرباز مسلح در شهر پراکنده شده بودند تاکوفه را تحت کنترل خود درآورند زیرا از شیعیان واهمه داشتند. در میان این همه مراقبت و سانسورها دختر امیرالمومنین همچون کوهى استوار و پابرجا در برابر طوفانهاى بلا در صدد بهره بردارى از این اجتماع عظیمى که به سرعت فراهم شده بود و با شناختن اسراء صداى گریه و زارى آنها بلند شده بود برآمد, بوسیله تنها ابزار دفاع که زبان گویا و فصیح على وارش بود, خطاب به مردم فرمود: ساکت باشید... ((حزیم)) یکى از راویان مى گوید: به خدا سوگند تا به آن روز زنى را به این حیا و عفت و به آن سخنورى و بیان ندیده بودم , چنان بود که گویا از زبان امیرالمومنین على (ع) سخن مى راند. با اشاره حضرت, نفسها در سینه ها حبس شده و حتى زنگ شتران از صدا افتاد. سپس شروع به سخنرانى کرد.
مردم با شنیدن سخنان ملامت انگیز, حیرت زده مبهوت مى گریستند و خود را ملامت مى کردند و از شدت حسرت و اندوه دستهاى خود را به دندان مى گزیدند.
هنگامى که اهل بیت پیامبر وارد مجلس ابن زیاد شدند کنیزان و بانوان حرم دور شیرزن کربلا را گرفته بودند و با این عمل خود براى حضرت سیادت و بزرگوارى قائل بودند حضرت در میان زنان همراه وارد مجلس شد و سلام نکرد و اعتنایى ننمود. ابن زیاد از این بى اعتنایى یک بانوى دل شکسته در عین حال بى باکانه ناراحت شد , حضرت زینب با این بى اعتنایى یک بار دیگر شعار ((هیهات منا الذله)) را به نمایش گذاشت . یعنى ما جسممان اسیر است اما روحمان آزاد است.
ابن زیاد براى اینکه دل این بانوى بزرگ و باشهامت را بدرد بیاورد پرسید ((من هذه المتکبره)) کسى جواب نداد تا براى بار دوم و سوم پرسید: در این هنگام زنى جواب داد ((هذه زینب بنت على بن ابى طالب)) این مرد پست براى اینکه نمک به زخم این بانوى داغ دیده بپاشد, گفت : خدا را شکر مى کنم که شما را رسوا و دروغتان را آشکار کرد و زینب کبرى (س) با کمال جراءت و شهامت فرمود: خدا را شکر مى کنیم که افتخار شهادت را نصیب ما کرد , خدا را شکر مى کنیم که این تاج افتخار را بر سر برادر من گذاشت ... و در آخر فرمود:
رسوائى مال فاسقهاست , ما در عمرمان دروغ نگفتیم. و حادثه دروغ هم بوجود نیاوردیم, دروغ مال فاجرهاست(11) . این مقدار شهامت و شجاعت و ایمان عمل که یک امر به معروف و نهى از منکر واقعى بود داغى بر دل ابن زیاد کشید و واقعه کربلا را در صحنه هاى زیبا معرفى کرد. ((ما رایت الا جمیلا)) و چنان از حریم حق دفاع کرد و حقیقت نهضت برادر را فاش کرد که تمام نقشه هاى ابن زیاد نقش بر آب شد و غرور و خودسرى او را در هم شکست بطوریکه ابن زیاد چنان خشمگین شد که در صدد قتل زینب کبرى برآمد.
ابن زیاد که در مقابل منطق کوبنده شیرزن کربلا عاجز مانده بود به وساطت برخى از اطرافیان از قتل این بانوى بزرگ صرف نظر کرد و روى به سایر اسراء کرده و نام امام سجاد(ع) را پرسید و باز هم در مقابل سخنان مستدل و منطق قوى امام سجاد(ع) خوار و رسوا شد به طوریکه دستور قتل امام را صادر کرد در این هنگام عمه مهربان از جابرخاست و دستهاى خود را حلقه وار به گردن امام سجاد(ع) انداخت و گفت : اى پسر زیاد این اندازه خون از ما ریخته اى تو را بس است ... به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشى مرا هم با او به قتل برسان!)) پسر زیاد لختى به آن منظره رقت بار نگاه گرد و گفت:
پیوند خویشى عجیب است بخدا سوگند این زن را چنان دیدم که به راستى حاضر است (براى حفظ جان برادرزاده اش ) با او کشته شود. آنگاه دستور داد امام سجاد(ع) را رها کنند.(12) بدین ترتیب براى چندمین بار این عمه مهربان جان برادرزاده خود را نجات داد.
پس از جریانات کوفه اسرا را به شام منتقل کردند.
هنگامى که اهل بیت را در کوچه هاى شام مى گرداندند و مردم اظهار شادى و سرور مى کردند یک متر به نظر خواهر مهربان به سر بریده برادر افتاد آهى از دل برکشید و فرمود: یا اخاه انظر علینا... بى تاب شده به آن قوم خطاب کرد : اى گروه نامحمود همانا بقتل اولاد پیغمبر خود و سیدجوانان بهشت و گردش دادن دختران و حرم سید انس و جان و تزیین شهر خود شادان هستید و مباهات مى کنید و مع هذا خود را از اهل اسلام مى شمارید. امیدوارم که خداوند جبار هرگز در شما نظر رحمت ننگرد و بر شما نبخشاید.(13) این فرمایشات علیا مخدره زینب جنبه امر به معروف و نهى از منکر داشته که در طول تمام سفرهاى خود از کربلا تا مدینه همچنان ادامه داشته و هیچ فرصتى را از دست نداده در رسوا کردن آل بنى امیه کوتاهى نکرده بود.
یزید که مى خواست با تحقیر اسراء مقام و منزلت خود را به مردم شام نشان دهد خطبه هاى غراء دختر امیرالمومنین یکباره همه بافته هاى آنها را پنبه کرد و کاخ یزید را به باد فنا سپرد.
یگانه پرستارى که از لوازم بهداشتى و پذیرایى براى بیماران بى کس و رنج دیده خود حتى کمترین امکانات ممکن را هم به زحمت به دست مىآورد. اما چنان از آنان نگهدارى و مراقبت کرد که همه اهل حرم ایشان را مایه امید و پناهگاه خود مى دانستند این بانوى نمونه با شهامت و شجاعت, پیام عاشورا را به گوش جهانیان رساند به گونه اى که (به قول دکتر جعفر شهیدى هنوز هم زینب کبرى ـ سلام الله علیها ـ)) کلاس درس را دایر کرده) و شاگردان با لیاقتى همچون پرستاران برجسته کشورمان که چه در بیمارستانها و چه در هشت سال دفاع مقدس در جبهه هاى نبرد و در درمانگاه هاى صحرایى با کمترین امکانات به پرستارى دلسوزانه و با محبت خود ادامه دادند به طورى که میان خواهر دلسوز و مهربان و مادرى عاشق فرزند, از بیماران خود نه تنها پرستارى کردند بلکه با محبتها و سخنان امیدبخش خود مایه آرامش و دلگرمى مجروحان جنگى نیز مى شدند و در مواقع خطر در کنار بیماران خود تا پاى شهادت و یا اسارت استوار مى ماندند, چه بسا آخرین کسانى که هنگام صدمه دیدن درمانگاه صحرایى از درمانگاه خارج مى شدند, همین پرستاران مهربان بودند که گاهى منجر به اسارتشان مى شد, یادشان گرامى و راهشان مستدام باد.

پرستاران گمنام اما آشنا
و درود بى پایان بر پرستاران گمنامى که بدون چشم داشت و بدون خستگى و گلایه از شدت کار و زحمت با عشق و عاطفه فرزندان عزیز خود را پرستارى و نگهدارى مى کنند. این فرشتگان زمین که حتى به هنگام بیمارى فرزندان خود, روحشان مریض مى شود و جسمشان معذب مى گردد اما با این همه دل در گروه شفاى بیمار خود دارند و چه بسا فرزند سلامتى خود را به دست آورده است ولى مادر هنوز از بحران روحى خلاصى نیافته است و درود صمیمانه بر شیرزنان مقام ایران زمین که از همسران و فرزندان و برادران مجروح و جانباز خود با مهربانى پرستارى مى کنند و این پرستارى را براى خود افتخار مى دانند و گلایه و شکایتى هم ندارند. راستى چرا این لباس و مقام پرستارى بر قامت بانوان شریف و مسلمان برازنده تر است؟ آیا جز این است که این فرشتگان زمین سرشار از عواطف و احساسات لطیف و صفا و صمیمیت هستند؟
بیمارى که از شدت درد و ناراحتى شبها در گوشه بیمارستان به خود مى پیچد و ناله اش بلند مى شود در آن لحظه غم انگیز و تنهایى دستان نوازشگر پرستار کشیک شب او را نوازش مى کند و با سخنان دلگرم کننده و امیدوار کننده بارى از دوش بیمار رنج کشیده برمى دارد و از شدت دردش مى کاهد و او را به زندگى امیدوار مى کند و یا بیمارى که از سلامتى خود قطع امید کرده است کلمات دلنشین وامید دهنده پرستاران است که نور امید, و بشارت زنده ماندن را به آنها مى دهد که با صبر و حوصله قابل ارج با رسیدگى مکرر همراه با دلدارى از رنج و درد آنان مى کاهند و در لحظه هاى حساس که نیاز به حضور مادر, خواهر, برادر بر بالین بیمار ضرورى احساس مى شود این بندگان خوب خدا این خلا عدم حضور آنان را پر مى کنند و از این کار خداپسندانه خود احساس رضایت و نشاط مى نمایند و هیچگاه منتظر تشکر و قدردانى دیگران نمى باشند گرچه مردم شریف و قدرشناس کشورمان از زحمات آنها قدردانى مى کنند.
به امید روزى که این خدمات شایان و قابل توجه پرستاران عزیز و محترم کشور اسلامى ایران در تاریخ ایران و جهان ثبت شده و الگوى شایسته براى پرستاران آینده بوده باشد.
آنچه که در لابلاى مطالب ذکر شده به چشم مى خورد عشق است و ایثار و فداکارى و خدمت خالصانه به خاطر خدا و براى بندگان بیچاره و دردمند خداى مهربان, گرچه عمر بابرکت این عزیزان با سعى و تلاش و زحمت به همراه است, اما در میان این پرستاران شایسته و نامدار پرستارى با ویژگیهاى ممتاز به عنوان الگو و مربى براى سایر پرستاران مى درخشد.
یگانه پرستارى که رسالتش و مسئولیتش حساس تر و سنگین تر از سایر پرستاران بزرگوار بوده و مى باشد. و آن احیاء اسلام ناب و حراست از خون مقدس حضرت سیدالشهداء(ع) و رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان بود.
علیا مخدره زینب(س) در طول سفر خود از کربلا تا کوفه و شام, حتى تا مدینه به رسالت خود که همانا امر به معروف و نهى از منکر بود تا به وسیله این دو امر مهم, اسلام و اهداف اسلام زنده و پابرجا بماند, به نحو احسن به انجام رسانید گرچه قامتش خمیده شد اما قامت شجره طیبه اسلام سرفراز سربرافراشت. درود بى پایان به روان مقدس و مطهره آن بانوى بزرگوار.
پى نوشت ها:
1). آقاى محمد محمدى, خواهران قهرمان, ص190.
2). همان, ص120.
3). همان, ص121.
4). همان,117.
5). رسول محلاتى, نگاهى کوتاه به زندگى زینب کبرى, ص34.
6). همان, ص36.
7). منتهى الامال, ص395.
8). رسول محلاتى, نگاهى کوتاه به زندگى زینب کبرى, ص41.
9). سوره فصلت, آیه30.
10). نگاهى کوتاه به زندگى زینب کبرى, ص63.
11). همان, ص75.
12). ریاحین الشریعه, ج3, ص147.
13). همان, ص168.

تبلیغات