آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

خرداد ماه امسال را مناسبتهاى ویژه و فراوانى دربرگرفته است که پرداخت به هر یک از آنها مى تواند تمام صفحات مجله را اشغال نموده, بلکه به خیلى بیشتر از آن نیاز پیدا مى شود.
سوم خرداد یادآور دلاورمردیها و حماسه آفرینى هاى خیل لشگریان خدایى و بسیجیان دریادل در آزادسازى خونین شهر قهرمان که مى توان آن را نقطه عطف تاریخ هشت سال دفاع مقدس در دگرگونى مسیر و جهت جنگ تحمیلى به سود سپاه اسلام نامید.
اربعین حسینى در پنجمین روز ماه خرداد و بیستم صفرالمظفر سوگ نشینى جاوید عاشقان حرم حسینى و شیفتگان آستان ولایت و پیروان راستین راه شهادت و خط سرخ ائمه هدى علیهم السلام است.
تذکر دوران تلخ سفر اسارت خاندان پیامبر عظیم الشإن اسلام(ص) و خاطره شیرین رسوایى حاکمیت زورمداران و ستمگران یزیدى توسط پیامآور, اسوه صبر واستقامت صحنه هاى بلا و تکمیل کننده قیام خونین کربلا حضرت زینب کبرى(س) براى همیشه تاریخ راهنما و رهگشا خواهد بود.
سیزده خرداد مصادف با بیست و هشتم صفر روز انشقاق امت بزرگ اسلامى است, روز آغاز ظهور مظلومیت على(ع) و خاندان عصمت و طهارت, روزى است که با رحلت پیامبر رحمت(ص) یتیمى امت اسلام شروع و تا قیام منجى عالم بشریت آخرین حلقه بشرى حضرت مهدى موعود(عج) استمرار خواهد یافت.
همچنین در این روز است که سبط اکبر پیامبر(ص) در نهایت غربت خانگى, قربانى خدعه و نیرنگ و فریب عوامل نفاق و بندگان شهوت و تشنگان قدرت گشته و اوج مظلومیت پیامبر زادگان را براى بشریت به اثبات مى رساند. همو که دشمنى در حیاتش پاسخگوى حس کینه توزى و ددمنشى بدخواهانش نبود تا جایى که پیکر مطهر و قلب متلاشى حضرتش را تیرباران نموده و از آرمیدن در کنار مضجع پاک جد بزرگوارش دریغ نمودند.
چهاردهم خرداد نیز به تعبیرى لطمه و خسارتى بزرگ بود که با رحلت رهبر کبیر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(قدس سره) به امت اسلام پس از چهارده قرن از رحلت پیامبر بزرگ الهى(ص) وارد آمد و یتیمى مسلمانان جهان مخصوصا ملت بزرگ شیعى ایران اسلامى را به دنبال داشت. شایسته است مسئوولان, دولتمردان و آحاد ملت مسلمان در سایه رهبرى و زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامى به ریسمان الهى چنگ زده و همچون گذشته با ایجاد وحدت و انسجام امت اسلامى شاهد روزگار درخشان و موفقیت تنها نظام شیعى جهان و سایر مسلمانان باشیم.
همچنین شهادت هشتمین امام همام حضرت على بن موسى الرضا(ع) است که موفقیت ملت ایران را باید به طفیل وجود مرقد مطهرش در ایران دانست.
پانزده خرداد هر سال یادآور پیوند عمیق ملت مسلمان ایران با مقام مرجعیت شیعى و پیروى هوشیارانه و آگاهانه بزرگمردان و بزرگ زنان این کشور در روزگار تلخ و تاریک حاکمیت ظلم وجور و ستم است. روزى که صاعقه شکننده انقلاب اسلامى با سخنان کوبنده و افشاگرانه حضرت امام خمینى(ره) با صلابت تمام بر سر طاغوت فرود آمد و پیروان حضرتش تا پاى جان از ایشان حمایت نمودند.
... و دیگر مناسبتهاى ماه خرداد امسال همچون شهادت شهید بزرگوار آیت الله سید محمد رضا سعیدى و شهادت حضرت امام حسن عسکرى(ع) است که آن را قرین حزن و اندوه ساخته است.
اما بهتر است خرداد ماه امسال را ماه پیامبر نامید. در روزهاى آغازینش رحلت رسول الله (ص) رخ مى دهد و در آخرین روزهایش میلاد مبارک آن حضرت و هفته وحدت و روزهایى بس شیرین و به یادماندنى و تاریخ ساز.
پیامبر را نمى توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص توصیف و تعریف کرد.
او هرگز در این واژه ها نمى گنجد و فراتر از آن است. انسان کاملى که تمام افلاک و موجودات را ـ خدا ـ به خاطر او آفرید و اگر او نبود, هیچ چیز نبود. ((لولاک لما خلقت الافلاک)) و الا انسانى که تا قاب قوسین إو إدنى بالا رفت و به جایى رسید که جبرئیل ـ آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى ـ به آنجا هرگز نرسد و با صراحت به او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلى بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى که خدایش درباره اش فرمود: ((و انک لعلى خلق عظیم)) پس مابه جاى اینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى مى رساند چرا که جز آفریده اش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت ((یا على ما عرف الله الا إنا و إنت و ما عرفنى الا الله و إنت و ما عرفک الا الله و إنا)) پس روا است که لب فرو بندیم و سخن کمتر گوئیم.
بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظیم معرفى مى کند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از این اقیانوس پرفیض برگیریم, شاید برخى عزیزان به کار بندند و از رسول الله الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود: ((و لکم فى رسول الله اسوه حسنه)).
جمله هایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مى شود که هم برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى و خداپسندانه:
1ـ آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را ((خاضع الطرف)) مى نامد یعنى به زمین نگاه مى کرد و سر را کمتر بالا مى برد, این چنین با وقار و متین... با ادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود مىآورد و کمتر سر را بلند مى کرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر مى دید و لحظه اى بلکه کمتر از لحظه اى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.
2ـ یکى دیگر از نشانه هاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که به هر که مى رسید, پیشقدم در سلام کردن بر او بود, سلام که خود تحیت اسلامى است و پیامبر آن را به ما یاد داده, خود نیز بیش از همه و پیش از همه به آن عمل مى کرد و قبل از آنکه دیگرى بر او سلام کند, او خود سلام مى کرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمى کرد که آن فرد بزرگ است یا کوچک, دانشمند است یا بى سواد, ثروتمند است یا فقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه هاى ایسمى, شغلى, خطى, مسئولیتى, مالى و... سلام مى کرد و او با اینکه بزرگترین ـ از هر نظر ـ بود بر کوچکترین انسانها ـ از هر نظر ـ سلام مى کرد و بیشتر براى اینکه ما را به این سنت حسنه تشویق کند مى فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.
3ـ پیامبر هرگز بدون جهت سخن نمى گفت, و اگر سخنى مى گفت بیشتر جنبه موعظه و پند داشت, یا مطلبى را مىآموخت و یا به معروف و خیرى امر مى کرد و یا از شر و منکرى مردم را باز مى داشت, تمام سخنانش سودمند و یک کلمه, نه بلکه یک حرف, پوچ و بى ارزش نبود, زیرا خوب مى دانست که: ((و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید)) وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر کسى است که نخستین آفریده پروردگار, نور مبارکش است: ((إول ما خلق الله نورى)) پس, از این نور کامل چیزى تراوش نمى کند جز نور, و هرچه مى گوید گفته خدا است ((و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى)).
4ـ و پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمى شد. در روایت است: ((و لایجلس و لایقوم الا على ذکر)) او نمى نشست و برنمى خاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس مى دانست و اعلام مى داشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذکرى از اهل بیت که آن نیز یاد خدا است, پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى خندید از تبسم تجاوز نمى کرد ((جل ضحکه التبسم)) زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.
5ـ یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت وارد مجلس مى شد, هر جا که جاى خالى بود مى نشست, مانند ما خودخواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم, و خیال مى کنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا که انسان والا مى نشیند والا است نه آنکه انسان والا باید در جاى والا نشیند.
عزیزانم! قطعا این از تواضع است که انسان در جایى که خالى است بنشیند و هرگز منتظر نباشد که دیگران در برابرش قد علم کنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تکبر که باید زدوده شود و گاهى بلکه بیشتر به خاطر عقده هاى درونى و محرومیت هاى دیرینه است که شخص مى خواهد از این راه خودى را نشان دهد!!
6ـ پیامبر آرام و آهسته سخن مى گفت و هیچ گاه فریاد نمى زد و صدا را بلند نمى کرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمى گفت ((و اغضض من صوتک)) و دستور هم همین بود که کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند ((لاترفعوا إصواتکم فوق صوت النبى)) و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى گفت لذا مجلسش بسیار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مى رسید.
7ـ ((لایقطع على إحد کلامه)) هرگز سخن کسى را قطع نمى کرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود, به او خوب گوش مى داد و پس از تمام شدن سخنش آرام پاسخش را مى گفت. و چنان اصحابش را تربیت کرده بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مى شد, تمام حاضران ساکت مى شده و سراپا گوش مى شدند ((کان على رووسهم الطیر)) و هرگاه سخن حضرت تمام مى شد بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند, با هر یک به نوبت حرف مى زد.
8ـ نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مدنظر قرار گیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن, به افراد یکسان نگاه مى کرد ((و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس)) و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى ـ در حال حرف زدن ـ به این طرف و آن طرف نگاه کنند زیرا این نکته ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد (هنگام صحبت کردن) انسان فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد که امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یکسان نگرى حفظ شود.راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین, هر که بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیک گردد, باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیکتر کند.
9ـ ((و کان یجالس الفقرإ و یواکل المساکین)) او نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مى کرد بلکه با فقرا و مستمندان نیز همنشین بود. بلکه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مى برد و اگر با ثروتمندان مى نشست به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر.
10 ـ هرگاه پیامبر مى خواست به مجلس وارد شود و با مردم برخورد کند, خود را ـ طبق موازین اسلامى ـ آرایش مى داد یعنى در آینه مى نگریست و موهاى خود را شانه مى زد و چنین در روایت آمده است ((و کان ینظر فى المرآه و یتمشط)) و نه تنها حضرت لباس تمیز و مرتب مى پوشید و محاسن مبارک را شانه مى زد بلکه پیوسته بوى خوش عطر از حضرت ـ از مسافتى دور ـ استشمام مى شد. بگذریم که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى کرد, که همواره از عطر نیز استفاده مى نمود. راوى مى گوید: قبل از آنکه حضرت به مسجد وارد شود, ما خبردار مى شدیم زیرا بوى عطرش از مسافتى به مشاممان مى خورد و متوجه ورود حضرت مى شدیم. خود حضرت نیز مى فرماید: ((ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه ان یتهیإ لهم و یتجمل)) خداوند دوست دارد که بنده اش هرگاه مى خواهد با برادرانش ملاقات کند, خود را آماده کند و براى آنها آرایش نماید.
اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده لوحان که با موهاى ژولیده و لباس نامرتب مىآیند و خیال مى کنند این از زهد است. نه! این از زهد اسلامى کاملا به دور است. زهد این است که به دنیا و ملذاتش دل نبندیم نه اینکه صوفى منشانه زندگى کنیم و ژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!
11ـ پیامبر اگر سواره بود هرگز نمى پذیرفت که شخصى همراه و همگام او پیاده راه رود. از او مى خواست که بر مرکبش ـ در کنارش ـ سوار شود و اگر قبول نمى کرد یا امکان نداشت, به او مى فرمود: از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم. این چه عظمت و بزرگوارى است انسان ها را سرگردان مى کندو به حیرت وامى دارد.
12ـ اگر سه روز مى گذشت و دوستش یا برادر دینى اش را نمى دید از او سوال مى کرد, پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مى کردو اگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى نمود و به زیارتش مى رفت واگر بیمار بود به عیادتش مى شتافت.
13ـ پیامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدیر مى کرد که هرگاه کسى بر او وارد مى شد, حضرت متکا و مسند خود را به او مى داد و اگر نمى پذیرفت آنقدر اصرار مى کرد تا قبول کند.
14ـ حضرت ضمن اینکه بسیار هیبت داشت, براى اینکه حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند, گاهى شوخى مى کرد و لطیفه اى ـ در حد میزان شرعى ـ مى گفت که هیبتش حاضران را به وحشت نیاندازد و جرإت سخن گفتن را از آنان سلب نکند. بویژه اگر مى یافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است با او شوخى مى کرد تا غمش را بزداید. و اصلا پیامبر آن گونه با افراد سخن مى گفت که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت آمده است: ((و کان یخاطب جلسإه بما یناسب)) و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مى گفت و مى فرمود: ((ما پیامبران مإموریت داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم)).
15ـ مى فرمود: ((إکرم إخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا)) برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مى رسند و مصافحه و دست دادن به یکدیگر است هنگامى که با هم ملاقات مى کنند و لذا هر وقت پیامبر مسلمانى را مى دید فورا با او مصافحه مى کرد وبه او دست مى داد و بر این امر بسیار تإکید مى نمود. در روایت است که هرگاه دو مومن به هم مى رسند و مصافحه کنند گناهانشان مى ریزد مانند برگ درختان (در فصل خزان).
این بود چند جمله کوتاه ـ ولى پرفایده ـ از سیره و منش پیامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این هفته وحدت به کار گیریم و با هم پیوند صلح وصفا بندیم و دلها را از رشک و حسد و زیغ و رین پاک کنیم و گذشته ها را ـ به خاطر خدا ـ نادیده بگیریم و از لغزش هاى برادرانمان بگذریم (که خود نیز بسیار لغزش داریم) و وحدت را نه در سخن و گفتار که در عمل و کردار اجرا کنیم و قلبها را از کینه و عداوت دور سازیم و با هم چنانکه خدا و رسولش خواهد برادروار زندگى کنیم و اگر از دیگرى انتقاد داریم تلاش کنیم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه کینه توزانه و انتقام گرانه. باشد که روح رسول الله و روح فرزندش روح الله از ما خشنود گردد و کشورمان رنگ صفا و محبت به خود گیرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان, دشمنى را کنار گذارند و ولى حمیم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجدید کنیم والسلام.
شاید اگر خدا خواست و عمرى باقى بود این بحث را با هم پى بگیریم. به امید توفیق.

تبلیغات