یک فریاد تربیتى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شاید بتوان اذعان نمود که بسیارى از معلمان و مربیان مدارس و یا حتى اولیإ و اقوام دانش آموزان خود با این مشکل دست به گریبان بوده اند; به عبارت دیگر یا شاهد شکل گیرى این مسئله در میان دوستان همکلاسى خود بوده اند یا خود یکى از افرادى بوده اند که به خاطر آن زجر کشیده اند.
ماجرا از زمانى آغاز مى شود که معلم یا والدین یا یکى از اقوام, خصوصیتى را در یکى از عزیزانشان مى بینند, در حالى که به گمانشان دیگران از آن خصوصیت بى بهره اند.
معلم, در حالى که شاید سعى مى کند به همه دانش آموزان با یک دید بنگرد چنان رفتار مى کند که این بینش غیر یکسان او بر همه, حتى دیگر مربیان مشهود مى گردد.
پدر یا مادرى که بارها از برقرارى تساوى در رفتار با فرزندانشان شنیده اند و یا خوانده اند توجهشان به یکى از فرزندان معطوف مى شود.
دوستان و آشنایان بدون توجه به چشمان حساس کودکان, از یکى بتى مى سازند, و حاضر نیستند که ذره اى به دیگران توجه کنند.
من نویسنده دوست مى داشتم که اگر بنا است در این مورد قلم فرسایى نمایم و این مشکل را فریاد کنم لااقل در مورد یکى از این سه گروه بنویسم, اما چه کنم که در عین نداشتن انتظار مجبورم از هر سه, گله و شکایت نمایم.
کودک عزیز ما, قبل از ورود به مدرسه, آنقدر از اوصاف معلم شنیده که با ورود به محیط مدرسه سخن مربى خود را بر هر چیز ترجیح مى دهد.
اگر معلم بگوید فلان چیز خوب است در همان عالم بچگى خود حاضر است براى اثبات این سخن, حرفها تحمل نماید و اگر معلمى بگوید فلان چیز بد است حاضر است مورد تمسخر قرار گیرد ولى مخالف سخن مربى خود رفتار نکند.
من شخصا شاهد بودم که کودکى 7 ساله بنا به گفته معلم خود که گفته بود فقط تا صفحه بهمان کتاب خود را ببینید, زمانى که پدر و مادرش صفحات دیگر را مى گشودند چشم مى بست و دیده بر هم مى نهاد تا آن کند که معلمش از او خواسته است.
این فرزند عزیز که به معلم خود به عنوان یک اسوه خوبى مى نگرد زمانى که به محیط کلاس و مدرسه وارد مى شود به وضوح فرق گذاشتن در رفتار را از او مى بیند.
قصد نداریم که بحثهاى گسترده روانشناسى و تربیتى را در این کوتاه بیان کنیم اما همینقدر مى پرسیم که : آیا دید دلبند ما نسبت به معلم به عنوان یک خوب, تغییر نمى کند؟!
آیا فرزند عزیز ما با خود نمى اندیشد که این معلم که خود از خوبى ها مى گوید, از دوست بودن با همه و محبت کردن به همه, خود به این حرفها عامل نیست!
آیا در این حال دیگر سخنهاى معلم از هر باب و مقوله, زیر سوال نمى رود؟!
آیا وقتى کودک توجه ظاهرى معلم را به خود مى بیند و محبت باطنى او را به دیگرى, دو رویى و نفاق نمىآموزد؟!
آیا زمانى که معلم را نسبت به خود بى محبت مى بیند دیگر به سخنهاى او و درسهاى او توجهى دارد؟!
آیا دیگر این کودکى که از سوى مربى خود کمبود محبت را احساس مى کند, میلى به رفتن به مدرسه و کلاس را دارد؟!
به من بگوئید در حالى که به کودک گفته اند:
معلم به خاطر خدا زحمت مى کشد, مى خواهد شما را باسواد کند که بخوانید و عالم شوید و خدمت به اسلام کنید; آیا دید فرزند ما ناخواسته نسبت به اسلام و مسلمان تغییر نمى کند؟!
آیا فرزند ما نسبت به محبوب معلم خود احساس تنفر پیدا نمى کند؟!
آیا در پى تلافى کردن کمبودها بر سر معلم و مدرسه و دوستش برنمىآید؟!
آیا از خواندن و باسواد شدن بیزار نمى شود؟!
آیا احساس کمبود نسبت به دیگران نمى کند؟!
آیا از آنچه مربوط به معلم و معلمى است زده نمى شود؟!
آیا اعتماد به نفس خود را از دست نمى دهد؟! آیا احساس نمى کند که نسبت به دیگران عقب مانده است که چنین دچار بى محبتى است؟!
آیا...
شاید اگر بخواهیم تمامى سخنهاى در این باب را در قالب سوال مطرح کنیم, دهها سوال دیگر براى طرح باشد و اگر بگویم صدها سوال دیگر, به خلاف نگفته ام, چرا که این مسئله ریز موثر در روح پاک فرزندانمان و در یکى از حساسترین ایام زندگانى او مشکلات و مسائلى را پیش مىآورد که ناخواسته در زندگى آینده عزیزانمان تإثیر مى گذارد و این زمانى است که باید به واقع افسوس خورد.
معلم گرانقدر با قصد خالص و پاکى نیت, براى خدمت به سربازان امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف پا در جایگاه والاى معلمى مى نهد و در رسیدن به هدف خود نیز با تمام وجود مى کوشد در حالى که ناخواسته با یک بى توجهى ظاهرا ساده باعث ویرانى روح یکى از عزیزان و دلبندان خود مى شود و اگر دیر متوجه شود دیگر نمى توان کارى کرد.
در اینجا, خاضعانه به معلمان و مربیان عزیز عرض مى کنم که سروران:
علاقه به بهتر و خوبتر جزء جداناپذیر انسان سالم است و در این شکى نیست.
اما شمایى که با نیات مقدس و زیبایتان به این راه وارد شده اید مى توانید با قدرى دقت این مشکل را که معمولا در همه سطح و همه جا دیده مى شود لااقل در خود و با تذکر در اطرافیان خود بکاهید. اگر قدرى دقیقتر شوید مشکلات حیرت انگیزى در همین نکته ریز خواهد یافت که آینده یکى از شاگردان شما را متزلزل خواهد کرد.
اگر نیت ساختن است چرا با یک بى توجهى به جاى ساختن ویران کنیم؟!
شاید بگوئید ما با توجه بیشتر مى خواهیم آینده او را روشنتر و والاتر سازیم.
اما آیا مى توانید بگوئید, مى ارزد که براى درخشش بیشتر یکى نور را از آینده تعدادى دیگر بگیریم؟!
اگر شما براى خدا به خدمت معلمى قدم نهاده اید, براى خدا, خدایى که بهتر خواهى را در نفس انسان قرار داده تا رشد کند, چشم از هوا بربندید;
آیا اگر ما به خاطر خواسته درونى مان نسبت به شخصى علاقه نشان دهیم و به دیگران که محتاج محبت و توجه مایند بى عنایتى کنیم, این هواى نفس نیست؟! آیا خداى سبحان و امام زمان علیه السلام بر این راضیند؟!
شاید خواننده گرامى بپرسد, چرا بحث رواشناسانه ات را با معنویت و اسلام درآمیختى؟!
مى پرسم: آیا محوریت و ستون زندگى ما جز بر پایه اسلام است؟! و آیا ما فرزندانمان را جز براى خدمت به اسلام و یارى امام زمان(عج) تربیت مى کنیم؟!
پدر و مادر عزیزى که به خاطر مسائل مختلفى چون هوش و جمال و خوشزبانى, محبت خود را به یکى از فرزندان معطوف مى دارند و حتى گاهى از روى بى توجهى محبت ظاهرى خود را از دیگر فرزندانشان مى برند, چگونه با مشاهده تنشهاى روحى و ناهجارىها و بزهکارىها در دلبندانشان متحیرانه فریاد مى کنند؟!
[شاید لازم باشد که متذکر شویم محبت باطنى پدر و مادر به فرزند عمومیت دارد ولى آن محبتى که کارساز است و موثر, محبت ظاهرى است و ابراز محبت که کودک و کلا فرزند به آن محتاج است] کمبود محبت فرزند خود داراى مشکلاتى بس عظیم است که مصیبت زمانى افزون مى شود که محبت به یکى دیگر از فرزندان معطوف شود.
باز چند سوال مىآوریم, شاید که والدین قدرى بیشتر به این مهم توجه نمایند.
پدر گرامى, مادر ارجمند:
آیا فرزند عزیز شما با مشاهده بى مهرى یا کم مهرى شما, در پى ابراز محبت و علاقه نسبت به شما برمىآید؟
آیا این محبت ابراز نشده شما در او ایجاد عقده نمى کند؟!
آیا با این حال نسبت به فرامین شما حرف شنوى لازم را دارد؟!
آیا نسبت به برادر و یا خواهر مورد توجه شما ابراز علاقه نشان مى دهد؟!
آیا در پى کم محبتى و کم توجهى شما با اندکى توجه و محبت از سوى دیگرى خود را نمى بازد و آینده اش تباه نمى شود؟!
آیا دیگر شما همراز و همدم او خواهید بود؟!
آیا دیگر براى آنچه شما را شادان مى سازد مى کوشد؟!
آیا در پى تلافى کردن در مقابل شما و برادر و یا خواهرش برنمىآید؟!
آیا به یک فرزند ناهنجار جامعه و بزهکار تبدیل نمى شود؟!
آیا این کمبود محبتهاى او, در اعمال و رفتار و برخوردهاى او در خارج از خانه مشهود نخواهد بود؟!
آیا شما این امانت الهى را با یک کم توجهى به یک فرد نااهل بدل نخواهید کرد و او را عقده اى بار نخواهید آورد؟!
آیا کمبود محبتهاى او را در سن 3 یا 4 سالگى مى توانید با مشاوره هاى روانشناسى در سن 30 یا 40 سالگى جبران نمائید؟!
آیا....
و سوالهاى بسیارى که مطرح است و پاسخ آن را باید پدران و مادران خود بیابند.
کاش مى شد این نوشته را همه مى خواندند و یا آنها که مى خواندند مطالبش را به دیگران منتقل مى ساختند تا ما کمتر شاهد مصیبت هاى جبران ناپذیر باشیم که همه حاصل کمبود محبتها و فرق گذاردنها است... کاش....
از قدیم گفته اند: دم دهان مردم را نمى توان بست.
اما من مى گویم نمى توان تمام آنهایى را که با فرزندان ما ارتباط دارند نسبت به مسائل تربیتى آگاه کرد و از آنها خواست که اینگونه باشید و یا اینگونه نباشید و آنها آنچه بدان عمل مى کنند چه درست و چه غلط, همانگونه که نسبت به فرزندانشان رفتار کرده اند نسبت به فرزندان ما نیز پیش مى گیرند اما با این وجود چند کار مى توان انجام داد:
نخست آنکه: همانگونه که عده اى نسبت به دلبندان ما اقوام و دوستان و آشنایان حساب مى شوند ما نیز نسبت به عده اى دیگر چنین سمتهایى را داریم.
حداقل کار ما این است که خود تا آنجا که در توان داریم نسبت به دیگر کودکان این مسئله را رعایت کنیم و لااقل ما ایجادکننده مشکل نباشیم.
البته واضح است که به این شکل ما و افرادى که نسبت به این مسئله و دیگر مسائل تربیتى آگاهى دارند مى توانیم الگویى براى دیگران باشیم.
دوم آنکه: تا آنجا که مقدور ما است دیگران را در خلوت و جلوت نسبت به نقصهاى رفتارى و اشتباهات آگاه سازیم تا آنان در برخورد با فرزندان ما و عزیزان خودشان به این نکات توجه کنند و ما را در تربیت بهتر و اسلامى تر فرزندانمان یارى بخشند.
و سومین نکته که بسیار حایز اهمیت است آنکه, اگر من معلم و یا من پدر و مادر و یا حتى برادر یا خواهر بزرگتر و یا فامیل و دوست و آشنا نسبت به مسائل تربیتى مانند این نکته که متذکر شدیم اشراف داشته باشیم مى توانیم کم لطفى دیگران را جبران کنیم و یا آن را با طرزى براى فرزندانمان طرح کنیم تا مسئله اى که در اذهانشان ایجاد شده برطرف سازیم.
آخر سخن آنکه, با هر دیدى, چه اسلامى و چه عاطفى و عقلى به مسئله تربیت فرزندانمان بنگریم وظیفه ما آموختن و بکار بردن است براى تربیت بهتر که البته اسلام و عقل و عاطفه و فطرت همه یک سخن دارند.
و اگر مى دانیم باید به دیگران هم بیاموزیم تا آنها نیز در تربیت سربازان امام عصر(عج) و بازوان اسلام و جامعه اسلامى و انقلاب موفق تر باشند.
ماجرا از زمانى آغاز مى شود که معلم یا والدین یا یکى از اقوام, خصوصیتى را در یکى از عزیزانشان مى بینند, در حالى که به گمانشان دیگران از آن خصوصیت بى بهره اند.
معلم, در حالى که شاید سعى مى کند به همه دانش آموزان با یک دید بنگرد چنان رفتار مى کند که این بینش غیر یکسان او بر همه, حتى دیگر مربیان مشهود مى گردد.
پدر یا مادرى که بارها از برقرارى تساوى در رفتار با فرزندانشان شنیده اند و یا خوانده اند توجهشان به یکى از فرزندان معطوف مى شود.
دوستان و آشنایان بدون توجه به چشمان حساس کودکان, از یکى بتى مى سازند, و حاضر نیستند که ذره اى به دیگران توجه کنند.
من نویسنده دوست مى داشتم که اگر بنا است در این مورد قلم فرسایى نمایم و این مشکل را فریاد کنم لااقل در مورد یکى از این سه گروه بنویسم, اما چه کنم که در عین نداشتن انتظار مجبورم از هر سه, گله و شکایت نمایم.
کودک عزیز ما, قبل از ورود به مدرسه, آنقدر از اوصاف معلم شنیده که با ورود به محیط مدرسه سخن مربى خود را بر هر چیز ترجیح مى دهد.
اگر معلم بگوید فلان چیز خوب است در همان عالم بچگى خود حاضر است براى اثبات این سخن, حرفها تحمل نماید و اگر معلمى بگوید فلان چیز بد است حاضر است مورد تمسخر قرار گیرد ولى مخالف سخن مربى خود رفتار نکند.
من شخصا شاهد بودم که کودکى 7 ساله بنا به گفته معلم خود که گفته بود فقط تا صفحه بهمان کتاب خود را ببینید, زمانى که پدر و مادرش صفحات دیگر را مى گشودند چشم مى بست و دیده بر هم مى نهاد تا آن کند که معلمش از او خواسته است.
این فرزند عزیز که به معلم خود به عنوان یک اسوه خوبى مى نگرد زمانى که به محیط کلاس و مدرسه وارد مى شود به وضوح فرق گذاشتن در رفتار را از او مى بیند.
قصد نداریم که بحثهاى گسترده روانشناسى و تربیتى را در این کوتاه بیان کنیم اما همینقدر مى پرسیم که : آیا دید دلبند ما نسبت به معلم به عنوان یک خوب, تغییر نمى کند؟!
آیا فرزند عزیز ما با خود نمى اندیشد که این معلم که خود از خوبى ها مى گوید, از دوست بودن با همه و محبت کردن به همه, خود به این حرفها عامل نیست!
آیا در این حال دیگر سخنهاى معلم از هر باب و مقوله, زیر سوال نمى رود؟!
آیا وقتى کودک توجه ظاهرى معلم را به خود مى بیند و محبت باطنى او را به دیگرى, دو رویى و نفاق نمىآموزد؟!
آیا زمانى که معلم را نسبت به خود بى محبت مى بیند دیگر به سخنهاى او و درسهاى او توجهى دارد؟!
آیا دیگر این کودکى که از سوى مربى خود کمبود محبت را احساس مى کند, میلى به رفتن به مدرسه و کلاس را دارد؟!
به من بگوئید در حالى که به کودک گفته اند:
معلم به خاطر خدا زحمت مى کشد, مى خواهد شما را باسواد کند که بخوانید و عالم شوید و خدمت به اسلام کنید; آیا دید فرزند ما ناخواسته نسبت به اسلام و مسلمان تغییر نمى کند؟!
آیا فرزند ما نسبت به محبوب معلم خود احساس تنفر پیدا نمى کند؟!
آیا در پى تلافى کردن کمبودها بر سر معلم و مدرسه و دوستش برنمىآید؟!
آیا از خواندن و باسواد شدن بیزار نمى شود؟!
آیا احساس کمبود نسبت به دیگران نمى کند؟!
آیا از آنچه مربوط به معلم و معلمى است زده نمى شود؟!
آیا اعتماد به نفس خود را از دست نمى دهد؟! آیا احساس نمى کند که نسبت به دیگران عقب مانده است که چنین دچار بى محبتى است؟!
آیا...
شاید اگر بخواهیم تمامى سخنهاى در این باب را در قالب سوال مطرح کنیم, دهها سوال دیگر براى طرح باشد و اگر بگویم صدها سوال دیگر, به خلاف نگفته ام, چرا که این مسئله ریز موثر در روح پاک فرزندانمان و در یکى از حساسترین ایام زندگانى او مشکلات و مسائلى را پیش مىآورد که ناخواسته در زندگى آینده عزیزانمان تإثیر مى گذارد و این زمانى است که باید به واقع افسوس خورد.
معلم گرانقدر با قصد خالص و پاکى نیت, براى خدمت به سربازان امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف پا در جایگاه والاى معلمى مى نهد و در رسیدن به هدف خود نیز با تمام وجود مى کوشد در حالى که ناخواسته با یک بى توجهى ظاهرا ساده باعث ویرانى روح یکى از عزیزان و دلبندان خود مى شود و اگر دیر متوجه شود دیگر نمى توان کارى کرد.
در اینجا, خاضعانه به معلمان و مربیان عزیز عرض مى کنم که سروران:
علاقه به بهتر و خوبتر جزء جداناپذیر انسان سالم است و در این شکى نیست.
اما شمایى که با نیات مقدس و زیبایتان به این راه وارد شده اید مى توانید با قدرى دقت این مشکل را که معمولا در همه سطح و همه جا دیده مى شود لااقل در خود و با تذکر در اطرافیان خود بکاهید. اگر قدرى دقیقتر شوید مشکلات حیرت انگیزى در همین نکته ریز خواهد یافت که آینده یکى از شاگردان شما را متزلزل خواهد کرد.
اگر نیت ساختن است چرا با یک بى توجهى به جاى ساختن ویران کنیم؟!
شاید بگوئید ما با توجه بیشتر مى خواهیم آینده او را روشنتر و والاتر سازیم.
اما آیا مى توانید بگوئید, مى ارزد که براى درخشش بیشتر یکى نور را از آینده تعدادى دیگر بگیریم؟!
اگر شما براى خدا به خدمت معلمى قدم نهاده اید, براى خدا, خدایى که بهتر خواهى را در نفس انسان قرار داده تا رشد کند, چشم از هوا بربندید;
آیا اگر ما به خاطر خواسته درونى مان نسبت به شخصى علاقه نشان دهیم و به دیگران که محتاج محبت و توجه مایند بى عنایتى کنیم, این هواى نفس نیست؟! آیا خداى سبحان و امام زمان علیه السلام بر این راضیند؟!
شاید خواننده گرامى بپرسد, چرا بحث رواشناسانه ات را با معنویت و اسلام درآمیختى؟!
مى پرسم: آیا محوریت و ستون زندگى ما جز بر پایه اسلام است؟! و آیا ما فرزندانمان را جز براى خدمت به اسلام و یارى امام زمان(عج) تربیت مى کنیم؟!
پدر و مادر عزیزى که به خاطر مسائل مختلفى چون هوش و جمال و خوشزبانى, محبت خود را به یکى از فرزندان معطوف مى دارند و حتى گاهى از روى بى توجهى محبت ظاهرى خود را از دیگر فرزندانشان مى برند, چگونه با مشاهده تنشهاى روحى و ناهجارىها و بزهکارىها در دلبندانشان متحیرانه فریاد مى کنند؟!
[شاید لازم باشد که متذکر شویم محبت باطنى پدر و مادر به فرزند عمومیت دارد ولى آن محبتى که کارساز است و موثر, محبت ظاهرى است و ابراز محبت که کودک و کلا فرزند به آن محتاج است] کمبود محبت فرزند خود داراى مشکلاتى بس عظیم است که مصیبت زمانى افزون مى شود که محبت به یکى دیگر از فرزندان معطوف شود.
باز چند سوال مىآوریم, شاید که والدین قدرى بیشتر به این مهم توجه نمایند.
پدر گرامى, مادر ارجمند:
آیا فرزند عزیز شما با مشاهده بى مهرى یا کم مهرى شما, در پى ابراز محبت و علاقه نسبت به شما برمىآید؟
آیا این محبت ابراز نشده شما در او ایجاد عقده نمى کند؟!
آیا با این حال نسبت به فرامین شما حرف شنوى لازم را دارد؟!
آیا نسبت به برادر و یا خواهر مورد توجه شما ابراز علاقه نشان مى دهد؟!
آیا در پى کم محبتى و کم توجهى شما با اندکى توجه و محبت از سوى دیگرى خود را نمى بازد و آینده اش تباه نمى شود؟!
آیا دیگر شما همراز و همدم او خواهید بود؟!
آیا دیگر براى آنچه شما را شادان مى سازد مى کوشد؟!
آیا در پى تلافى کردن در مقابل شما و برادر و یا خواهرش برنمىآید؟!
آیا به یک فرزند ناهنجار جامعه و بزهکار تبدیل نمى شود؟!
آیا این کمبود محبتهاى او, در اعمال و رفتار و برخوردهاى او در خارج از خانه مشهود نخواهد بود؟!
آیا شما این امانت الهى را با یک کم توجهى به یک فرد نااهل بدل نخواهید کرد و او را عقده اى بار نخواهید آورد؟!
آیا کمبود محبتهاى او را در سن 3 یا 4 سالگى مى توانید با مشاوره هاى روانشناسى در سن 30 یا 40 سالگى جبران نمائید؟!
آیا....
و سوالهاى بسیارى که مطرح است و پاسخ آن را باید پدران و مادران خود بیابند.
کاش مى شد این نوشته را همه مى خواندند و یا آنها که مى خواندند مطالبش را به دیگران منتقل مى ساختند تا ما کمتر شاهد مصیبت هاى جبران ناپذیر باشیم که همه حاصل کمبود محبتها و فرق گذاردنها است... کاش....
از قدیم گفته اند: دم دهان مردم را نمى توان بست.
اما من مى گویم نمى توان تمام آنهایى را که با فرزندان ما ارتباط دارند نسبت به مسائل تربیتى آگاه کرد و از آنها خواست که اینگونه باشید و یا اینگونه نباشید و آنها آنچه بدان عمل مى کنند چه درست و چه غلط, همانگونه که نسبت به فرزندانشان رفتار کرده اند نسبت به فرزندان ما نیز پیش مى گیرند اما با این وجود چند کار مى توان انجام داد:
نخست آنکه: همانگونه که عده اى نسبت به دلبندان ما اقوام و دوستان و آشنایان حساب مى شوند ما نیز نسبت به عده اى دیگر چنین سمتهایى را داریم.
حداقل کار ما این است که خود تا آنجا که در توان داریم نسبت به دیگر کودکان این مسئله را رعایت کنیم و لااقل ما ایجادکننده مشکل نباشیم.
البته واضح است که به این شکل ما و افرادى که نسبت به این مسئله و دیگر مسائل تربیتى آگاهى دارند مى توانیم الگویى براى دیگران باشیم.
دوم آنکه: تا آنجا که مقدور ما است دیگران را در خلوت و جلوت نسبت به نقصهاى رفتارى و اشتباهات آگاه سازیم تا آنان در برخورد با فرزندان ما و عزیزان خودشان به این نکات توجه کنند و ما را در تربیت بهتر و اسلامى تر فرزندانمان یارى بخشند.
و سومین نکته که بسیار حایز اهمیت است آنکه, اگر من معلم و یا من پدر و مادر و یا حتى برادر یا خواهر بزرگتر و یا فامیل و دوست و آشنا نسبت به مسائل تربیتى مانند این نکته که متذکر شدیم اشراف داشته باشیم مى توانیم کم لطفى دیگران را جبران کنیم و یا آن را با طرزى براى فرزندانمان طرح کنیم تا مسئله اى که در اذهانشان ایجاد شده برطرف سازیم.
آخر سخن آنکه, با هر دیدى, چه اسلامى و چه عاطفى و عقلى به مسئله تربیت فرزندانمان بنگریم وظیفه ما آموختن و بکار بردن است براى تربیت بهتر که البته اسلام و عقل و عاطفه و فطرت همه یک سخن دارند.
و اگر مى دانیم باید به دیگران هم بیاموزیم تا آنها نیز در تربیت سربازان امام عصر(عج) و بازوان اسلام و جامعه اسلامى و انقلاب موفق تر باشند.