آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

به یمن سال مبارک امیرمومنان(ع), گفتارمان را با سخنى از آن حضرت آغاز مى کنیم.
سخنى هشدار دهنده, که از ژرف نگرى حضرتش نسبت به تحولات سیاسى و اجتماعى و سرنوشت ملت ها و دولت ها حکایت دارد. امام چنین مى فرماید:
((یستدل على ادبار الدول باربع: تضییع الاصول و التمسک بالفروع (بالغرور) و تقدیم الاراذل و تإخیر الافاضل)).(1)
انحطاط دولت ها و حکومت ها را به چهار چیز مى توان شناخت: ضایع کردن مسائل اصولى و پرداختن به مسائل فرعى و گزینش افراد فرومایه و به عقب راندن عناصر لایق و شایسته.
هرگاه دولتمردان, نخبه گان, دست اندرکاران امور و آنانکه نقشى در سرنوشت ملت و کشورى دارند به مسائل فرعى و دست چندم سرگرم شوندو سرمایه هاى انسانى را به پاى آنها هدر دهند و مسائل اصلى و سرنوشت ساز را که حیات مادى و معنوى جامعه بدان وابسته است به دست فراموشى بسپارند و با ندانم کارى و بى توجهى از حل آنها طفره روند و در گزینش ها به افراد دون مایه و بى لیاقت رو آورند و افراد باکفایت و لایق و شایسته را از صحنه بیرون کنند این را زنگ خطرى براى افول ستاره اقبال و غروب اقتدار و سراشیبى انحطاط آن جامعه و نظام باید دانست!
در این جا نکته هایى قابل طرح است از جمله:
ـ شناخت و تبیین مفاهیم: ((فروع, اصول, اراذل و افاضل)).
ـ چگونگى ارتباط این چهار امر و تعامل و تإثیر متقابل هر یک از اینها در یکدیگر.
ـ ریشه یابى چنین فرایند اجتماعى در سطح حاکمیت و ملت.
ـ عواقب و نتائج نامطلوب و نومیدکننده این جریان در روح و روان جامعه و سرنوشت آینده یک کشور و نظام.
ـ چاره اندیشى و پیشگیرى از چنین سرنوشت شوم!
1ـ در بیان مفاهیم ((اصول و فروع و اراذل و افاضل)), چندان نیازى به ریشه یابى لغوى و اصطلاحى نیست. با این حال اندک توضیحى را بى تناسب نمى داند.
همانگونه که از واژه اصول متبادر مى گردد, مسائل حیاتى, زیربنائى, آرمانى, سیاستهاى بنیادین فرهنگى, اجتماعى اقتصادى و برنامه ریزىهاى متناسب با نیازهاى مادى و معنوى یک ملت, دشمن شناسى و چگونگى داشتن رابطه با دوستان و دشمنان و مسائلى از این قبیل را اصول مى گویند.
مى توان از این مسائل در اصطلاحات امروزه به مسائل استراتژیک تعبیر کرد. حاکمیت یک نظام و نیز آحاد ملت بدانند زیربناى تحولات اجتماعى و ایده و آرمانهاى یک ملت یا یک انقلاب چیست و چه باید باشد و فداکاریهایى که انجام شده و خون هایى که ریخته شده به دنبال کدام هدف بوده و شعارهایى که در روند انقلاب, ملتى را به حرکت درآورده اعم از مسائل اعتقادى, سیاسى یا فرهنگى و یا اقتصادى چه بوده است؟ و چگونه باید در حفظ و حراست آن کوشید؟ مثلا اگر یک ملت در طول نهضت انقلابى خود شعار ((استقلال و آزادى)) را فریاد مى کرد, و در این راستا خدا و پیامبر(ص) و دین و خدمت به خلق را محور ساخته و استقرار حاکمیت الهى و حکومت صالحان و عدالت اجتماعى و اراده ملت و رهایى از بند اسارتهاى استعمار و استبداد, را سرلوحه حرکت خود قرار داده است, در زمان استقرار حاکمیت نظام به هیچ وجه نمى توان به این اصول بى اعتنا بود و هرگونه تفسیرى بر خلاف آرمانهاى اولیه آن صورت گیرد, به معناى بازى با اصول و تحریف حقایق و تفسیر خلاف واقع و خیانتى آشکار است. مثلا همین کلمه ((آزادى)) که یکى از شعارهاى اصولى ملت ما بود, از دیدگاه صاحبان اصلى و بنیانگذاران اولیه آن و معمار انقلاب اسلامى, امام راحل, به مفهوم رهایى از سلطه بیگانه و بردگى و استبداد و تن ندادن به زبونى و ذلت و داشتن حق انتخاب سرنوشت و اظهار عقیده در چارچوب شرع و موازین قانونى بود, اما این واژه مقدس ((مشمول تضییع)) اصول شد و تدریجا مفهوم اولیه خود را از دست داد و به صورت هرج و مرج و لجام گسیختگى درآمد و تفسیر کنونى آن این است که هر کس هر چه دلش مى خواهد بگوید و بنویسد و حتى بر مقدسات یک ملت و دین و آئین ارزشهاى آن ها بتازد و زیر لواى آزادى قلم و عقیده با اصول و آرمان ها بازى کند و عجب آن که این تفسیرگران مغلطهآمیز به عنوان دست آورد فلان جریان و فلان روز فلان ماه قلمداد مى شود و حتى یک کلمه از بنیانگذاران آزادى که در خاک و خون بستر گرفتند تا شاهد آزادى و قانون را به ارمغان آوردند سخن به میان نیاید! و کسى نپرسد آیا این آزادى همان است که آن طلایه داران الهى مى خواستند؟! این قلم بدستان گستاخ و مزدور و بازیگران معرکه باید پاسخ دهند در آن روزهاى آتش و خون و خفقان و اختناق در کدام روزن و سوراخ خزیده بودند که اینک آفتابى شده, و وارث آن قهرمانان شده و از آزادى که دست آورد آنهاست چنین ناجوانمردانه بهره کشى مى کنند؟ ! اینجاست که آن مصرع تداعى مى شود: ((آب ره مى پیماید و قورباغه خواند شعر تر))!! آزادى را دیگران به بهاى سنگین و تا مرحله شهادت کسب کردند, اما بهره نامشروعش را امروز کسانى دیگر مى برند! و آن را بر وفق مراد خود تفسیر مى کنند! و اصول و آرمانها و ارزشها را به بازى مى گیرند.
البته این ماجرا در تاریخ بى سابقه نبوده است. پیامبر اکرم(ص) آمد و با جهاد مقدس الهى خود و یاران فداکارش امت ها را از یوغ استبداد و کفر جاهلى رهانیدو زنجیرهاى فکرى و اعتقادى ارتجاعى و پوسیده را پاره کرد ((و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم)) اما پس از پیامبر(ص) دیرى نپائید که وارثان ابوجهل و ابوسفیان و مسایل ارتباطى آن عصر و قلم ها و زبان ها و حتى منبرها را براى تحریف حقایق و سرکوب جبهه حق و طلایه داران عدل و منزوى کردن قطب دائره ولایت ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ به کار گرفتند و چنانکه حضرت سیدالشهدإ(ع) در خطبه روز عاشوراى خود خطاب به کوفیان فرمود: ((شمشیرى را که اسلام در کف آنها نهاد تا به نبرد با جاهلیت و استبداد و جهل و نبرد با دشمنان خدا و خلق بپردازند به سوى اولاد پیغمبر(ص) کشیدند و آتشى را که باید بر خرمن کفر وظلم مى افروختند بر خیمه عدالت زدند! ((سللتم علینا سیفا لنا فى ایمانکم و حششتم علینا نارا اقتدحناها على عدونا و عدوکم)) کشتند و سوختند و جارچى هاى آنها شعار خارجى را براى دودمان رسالت فریاد کردند!!
این غوغا سالارى تبلیغاتى و رسانه اى همواره سلاحى بوده در کف خناسان و بدگوهران و آتش بیاران بوجهلى و بولهبى که امروزه نیز در سطح جهان شاهدش هستیم و جامعه ما از آن در امان نمانده است این یکى از مصادیق تضییع اصول.

بازى با شعارهاى پوچ!
درست در همین زمان خاص گروهى به مسائل فرعى, گول زننده, شعارهاى فریبنده, مسائل جناحى و جریانى پرداخته مسائلى که جز سرابى بیش نیست نه دردى از دین مردم, که مورد هجوم است, را درمان مى کند و نه به درد دنیاى مردم که روز به روز بدتر از گذشته است مى خورد!
خانه از پاى بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
در چنین شرایطى است که مسایل اصلى زمین مى ماند و چاره اندیشى ها در مسیر اصلاح دین و دنیاى مردم به بوته فراموشى سپرده مى شود و وعده و وعیدهاى تبلیغاتى و شعارهاى دهن پرکن,و بحث هاى جنجالى و وقت تلف کن و بیهوده جاى آن را پرمى کند و خیال پردازى فرصت را از واقعیت گرایى مى گیرد. و جنگ و صلح بر سر مسائل خیالى امکانات و استعدادها را هدر مى دهد.
آن وقت نتیجه همان مى شود که مى بینیم و نگرانى بیشتر از آینده آن!
درسى که این تجارب تلخ مىآورد این است که هرچند دیر شده اما بدون فوت وقت! دست اندرکاران امور به فکر مسایل اصولى و حیاتى جامعه باشند و از شعارهاى دهن پرکن و گمراه کننده و تفرقه انگیز بپرهیزند و دردها را ریشه یابى نموده و درصدد درمان برآیند.
از اصول و آرمان هاى انقلاب اسلامى که امروزه مورد هجوم قرار گرفته است غافل نشوند.

گزینش و انتخاب !
مطلب اساسى دیگرى که در سخن حضرت امیرالمومنین(ع) آمده است و براى هر عصر درسآموز است ((تقدیم الاراذل و تإخیر الافاضل)) است, یعنى جلو انداختن افراد دون مایه بى کفایت و بى لیاقت و بى اصل و ریشه و به عقب راندن افراد لایق, شایسته, معتقد و امتحان شده و تجربه دیده و ریشه دار.
امام در سخن و عبارتى دیگر نیز به این نوع گزینش و انتخاب پرداخته و آن را دلیل زوال یک حکومت دانسته و مى فرماید: ((تولى الاراذل و الاحداث الدول دلیل انحلالها و ادبارها)).(2)
روى کارآمدن افراد فرومایه و تازه به دوران رسیده نشانه انحلال و انحطاط یک حکومت است. چرا که آنها درد و رنج ملت ها و مصلحت دین و دولت را نمى دانند.
و در جاى دیگر مى فرماید: ((زوال الدوله باصطناع السفل))(3) زوال دولت به گزینش سفله گان است که از آن باید پرهیز کرد.
و در سخن دیگر در خصوص تعامل دو عامل یاد شده در یکدیگر و هدررفتن و نابود شدن افراد صالح و شایسته در رهگذر خودنمائى و ظهور فرومایگان مى فرماید: ((اذا ملک الاراذل هلک الافاضل))(4) هرگاه فرومایگان روى کار آیند نیکان برتر نابود مى شوند.
و در چنین شرایطى همه آمال و آرمان ها بر باد مى رود و باطل جاى حق را مى گیرد همانگونه که حضرت مى فرماید ((اذا ساد السفل خاب الامل)) هرگاه(5) سفله گان سالارى کنند آمال و آرمان ها به شکست و نومیدى مبدل مى شود.
مصداق بارز سخنان مولا(ع) اوضاع زمان آن حضرت و دوران امامت فرزندانش بود که در نتیجه روى کارآمدن احزاب اموى, مروانى و عباسى و سردمدارى اراذل آن خاندان ها و اتباع و اذنابشان, طلایه داران وحى و نبوت و زمامداران ولایت و امامت از صحنه هدایت و مدیریت اجتماع منزوى شدند و کار به دست نااهلان افتاد. افراد بى هویت و تبهکار بر جان و مال و دین و ناموس مردم مسلمان مسلط گشته و هرآنچه خواستند عمل کردند. آزادمردان را سر و دست و زبان بریدند و به چوبه هاى دار زدند و در زندان ها شکنجه و اعدام نمودند و چنانکه مى دانیم تاریخ پرماجراى اسلام با گذشت ربع قرن از رحلت پیامبر اکرم(ص) و بعد از آن ننگین ترین و زشت ترین صفحات تاریخ حاکمیت جباران روزگار شد و تإسف آنکه اینهمه زیر لواى خلافت اسلامى و به نام اسلام صورت مى گرفت.
چرا چنین شد؟
جاى یک سوال اساسى باقى است که عامل این دگرگونى ها چیست؟ چرا حاکمیت صالحان منزوى مى شود و کار به حاکمیت جباران و فاسقان مى انجامد؟ در تحلیل دینى و اجتماعى براى این سوال پاسخى باید یافت. قرآن کریم مى فرماید: خداوند سرنوشت ملتى را تغییر نمى هد تا اینکه آن ملت خود را اصلاح کنند و متحول شوند. ((ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم)) براین اساس مردم هر زمان و گرایش و گزینش آنها در نوع حکومت و سیره حکام نقش تعیین کننده دارند.
یکى از دلائل روى کارآمدن ناصالحان و نااهلان فساد و جهل و انحراف و گناه ملت هاست.
امام على(ع) مى فرماید: ((اذا فسد الزمان ساد اللئام))(6) هرگاه زمانه فاسد شود فرومایگان سیادت و آقایى مى کنند و حاکمیت را به دست گیرند. فساد زمان چیزى جز به معناى فساد اهل زمان نیست هرگاه مردم میان على(ع) و معاویه تفاوتى قائل نشوند و جباران هوسباز قصرهاى شام و بغداد را یارى دهند به کام یزیدیان شمشیر بر فرزندان پیامبر(ص) بکشند, در چنین زمانى است که حکومت هاى جائر و فاسد بر سر کار مىآیند و دمار از روزگار مردم برمىآورند. و تمامى آمال را بر باد مى دهند. بنابراین شعور سیاسى توده ها و درک و فهم و اراده آنها در اینجا نقش اساسى دارد. این است که مردم هر زمان باید با هوشمندى و انسان شناسى سرنوشت خود را رقم زنند زیرا آنها هستند که حکومت ها را بر سر کار مىآورند و اگر قصور کنند و به اشتباه بیفتند, ناگزیر غرامت عمل خود را باید بپردازند.

تجارب تلخ تاریخ راهگشا براى آیندگان است
اکنون که بحمدالله نظام اسلامى ما در سایه امام زمان(عج) و تحت رهبرى ولایت امر مستقر گشته و نهادهاى سه گانه ((قانونگذارى و قضائى و اجرائى)) با خلوص نیت, همشان دفاع از آرمان هاى اسلام و انقلاب و اداى وظیفه در برابر خلق و خالق است بى تردید از این نکته غافل نیستند که دشمنان سوگند خورده و زخم دیده ما از پاى ننشسته و با گشودن عرصه هاى جدیدى براى هجوم, لحظه اى را از توطئه فروگذار نمى کنند و استکبار جهانى و در رإس آنها شیطان بزرگ خصومت و کینه خود را پنهان نمى دارند, هرچند لبخندهاى گول زننده اى که براى ساده دلان فریبنده است گاهى بر لب دارند!!
در چنین شرایطى حساس, توجه به اصول و ارزشهاى نظام مقدس از اهم امور است و کوتاه کردن دست عناصر ناصالح از دامن فرهنگ و مطبوعات و رسانه ها و جلوگیرى از نفوذ در سیاست و سرنوشت جامعه فریضه اى است که از اولویت و اولیت برخوردار است, بدون تردید عناصر نفوذى در هرقالب و هر نهاد مى توانند غده سرطانى براى نظام باشد وپیکره حاکمیت را که یکى از مهمترین عمودهاى کشور است و باید استوار بماند متزلزل کند.
در چنین شرایطى سهل انگارى و ساده اندیشى و حقیر شمردن دشمن و ایادى نفوذىاش و گشودن در به روى عناصر مشکوک و بدسابقه و سپردن پست هاى کلیدى به دست نااهلان انتحار است! چنانکه ترور معنوى شخصیت هاى دلسوز و خدوم و آزموده شده بدون جرم و تقصیر,چیزى است که در تاریخ ملت ها سابقه بدفرجامى داشته است. مسئولان باید به هوش باشند این تجربه شوم دامنگیرمان نشود و سخنان مولاى متقین که نمونه آن را دیدیم خداى ناخواسته درباره ما صدق نکند, که این آفت بزرگ امروزه چنگ و دندان نشان داده و از عواقب آن باید هراسید, که سرانجام آن استحاله تدریجى انقلاب و نابودى همه ارزشها خواهد بود.
با خدا باشیم تا دولت پایدار از آن ما باشد. ((والعاقبه للمتقین))
پى نوشتها:
1) تصنیف غرر الحکم, ص242.
2) تصنیف غرر الحکم, ص345.
3) همان, 343.
4) همان, 348.
5) غرر الحکم, ص347.

تبلیغات