آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

حلم و خویشتن دارى
قرآن پـیرامون دومین ویژگى بـندگان ممتـاز خدا مى فرماید: ((و اذا خاطبـهم الجاهلون قالوا سلاما; آنها کسانى هستـند که هنگامى که جاهلان آنها را(بـا گفتار نابـخردانه خویش)مخاطب مى سازند. در جواب به آنها سلام مى گویند.)) (و با سلام, بى اعتنایى و بزرگوارى از کنار آنها گذشته و از درگیرى بـا آنها پـرهیز مى کنند). یعنى آنها داراى خصلت حـلم هستـند و بـر اعصاب و احـساسات خـود مسلط مى باشند و با خویشتن دارى و خود نگهدارى در بـرابـر بـرخوردهاى نااهلان, از مرز اخـلاق اسـلامـى خـارج نمـى شـوند و بـا کـرامـت و بـزرگوارى, اسیر و مرعوب خشم و غضب خود نمى گردند و داراى اراده محکم و صبـر انقلابـى و آرامشى همچـون کوه هستـند بـه قول شاعر:
از صدف یاد گیر نکته حلم
آن که برد سرش, گهر بخشد
این افتخار نیست که بگویم فلانى فحش داد, من ده برابـر بـه او فحـش دادم, بـلکه در منطق قرآن, افتـخار این است که در بـرابـر بـرخـورد نامناسـب نااهلان, بـر آنها سـلام کنیم, یعنى از درگیرى بپرهیزیم و با کرامت نفس و بـى اعتنایى از آنها روى بـرگردانیم.
البـته این سلام, سلام دوستى نیست, بـلکه سلام بـى اعتنایى و نوعى اعتراض منفى پیام آور همزیستى مسالمتآمیز و حفظ رشتـه ارتـبـاط است.
در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که در موارد متـعددى از قرآن و روایات, سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگیرى از گستاخى نااهلان گردد, از جمله قرآن مى فرماید: ((فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتـدى علیکم; کسى که بـر شما تـجاوز کرد, شما نیز نسبت به او مقابله به مثل کنید( (.
پـاسخ آنکه بـرخورد نامناسب نااهلان بـر دو گونه است: 1ـ دسته اول از آنها دشمنان بـدخواه هستـند و از روى فهم و بـا بـرنامه ریزى, با انسان بـرخورد نامناسب مى کنند; البـته در مقابـل آنها باید مقابـله بـه مثل کرد 2ـ دستـه دیگر افراد ناآگاه هستـند و گفتـار و حرکاتـشان از روى جهل و ناآگاهى است ; در بـرابـر این دسته باید بـا حلم و نرمش روبـرو شد و آیه مورد بـحث, ناظر بـه همین دسته است. بنابـراین خصلت حلم در موارد صحیح خود, نه تنها مخدر نیست بلکه سازنده و اثر بخش نیز هست.
دو شعر معروف زیر نیز, در مورد دسته اول صحیح است نه در مورد دسته دوم:
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکارى بود بر گوسفندان
اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار
اشک کباب باعث طغیان آتش است
در رابطه با آن دسته که آیه مورد بـحث ناظر بـه آن است, رسول اکرم(صـلى الله عـلیه وآله)فرمود: ((احـلم الناس من فر من جـهال الناس; با حـلم تـرین انسـان ها کسـى اسـت که از انسـان هاى جـاهل بگریزد( (.
حلم و کظم غیظ در قرآن, و معنى این دو واژه:
در قرآن, دو واژه حـلم و کظم غیظ بـه عنوان دو خـصلت ارزشمند مطرح شده اند که هر دو به یک معنا بازمى گردند که همان تسلط بـر اعصاب و کنترل احساسات و خویشتن دارى است.
مى تـوان گفت حـلم حـالتـى اسـت که موجـب کظم غـیظ(فرونشـاندن خشم)مى گردد. به تعبیر دیگر یکى از مصداق هاى روشن, بلکه بـهترین مصداق حلم, کظم غیظ اسـت. از امیرمومنان على(علیه السـلام)روایت شده که فرمود: ((خیر الحلم التحلم; بـهترین حلم, فرونشاندن خشم است((.
در قرآن واژه حلم بـا تـعبـیر ((حلیم)) پـانزده بـار آمده که یازده بار آن, به عنوان یکى از صفات خداوند ذکر شده است و چهار بـار آن بـه عـنوان یکى از خـصـال پـیامبـرانى همچـون ابـراهیم خـلیل(علیه السلام)و اسماعیل(علیه السلام)و شعیب(ع) یاد شده است.
جمله ((کظم غیظ)) که به معنى فرونشاندن خشم است, در قرآن بـه عنوان یکى از صفات پـرهیزکاران بـیان شـده, آنجـا که مى فرماید:
((والکاظمین الغـیظ; آنها کسـانى هسـتـند که خـشـم خـود را فرو مى برند((.
واژه حلم بـه معنى فرو نشاندن هیجان خشم است. لغت شناس معروف قرآن, ((راغب)) در مفردات مى نویسد: ((الحلم ضبط النفس عن هیجان الغضب; حلم کنتـرل کننده نفس از طغیان خشم است.)) سپـس مى گوید:
از آنجـا که این حـالت از عقل و خرد ناشى مى شود, گاهى حـلم بـه معنى عقل وخرد نیز به کار رفته است.
بر همین اسـاس امیرمومنان على(علیه السـلام)مى فرماید: ((العقل خلیل المرء, والحلم وزیره; عقل دوسـت صمیمى انسـان اسـت و حـلم وزیر عقل مى بـاشد.)) و نیز مى فرماید: ((الحلم نور جوهره العقل; حلم نورى است که حقیقت آن عقل و خرد است(
( . در روایات اسلامى نیز خصلت حـلم, بـه همین معنا آمده است. بـه عنوان نمونه شخصى از امام حسن مجـتـبـى(علیه السلام)پـرسید: حلم چـیست؟ آن حـضرت در پـاسخ فرمود: ((کظم الغیظ و ملک النفس; فرو بردن خشم و تسلط بر خویشتن است((.
نیز امیر مومنان عـلى(عـلیه السـلام)فرمود: ((لا حـلم کالصـبـر والصمت; هیچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبـان نیست. حلم بـه معناى استوارى و ثابت ماندن در امور نیز آمده است.
این تـعریف هاى لغوى و بـیانات امامان معصوم(علیهم السلام)نشان مى دهد که حلم به معنى خویشتن دارى و صبـر انقلابـى و استوارى در امور است.
با توجه به اینکه خویشتن دارى, شامل کنترل زبان, کنترل اعصاب و اراده و سایر اعضاء و جوارح مى باشد, بنابـراین آنچه در ترجمه واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان ((بـردبـارى)) یاد مى کنند صحیح به نظر نمى رسد ; زیرا حلم به معناى تحمل بار بـه طور مطلق نیست زیرا تحمل بـار, گاهى سر از انظلام و ظلم پـذیرى در مىآورد که ضد ارزش است. بـر همین اساس, مرز بـین حـلم و انظلام نزدیک و باریک است و باید موارد هر کدام را شناخت تا انظلام جایگزین حلم نگردد و انسـان بـه جـاى انجـام کارى ارزشمند, عمل ضد ارزشى را مرتکب نشود.
اما در مورد جمله ((کظم غیظ)) , واژه غیظ در لغت به معنى شدت خشم وحالت بـرافروختگى و هیجان فوق العاده روحى است که بـر اثر ناملایمات و گزندهاى روحى بـه انسان دست مى دهد. واژه ((کظم)) در لغت بـه معنى بـستن سر مشکى است که پر از آب شده است و بـه طور کنایه, در مورد کسانى بـه کار مى رود که از خشم و غضب پر شده اند و نزدیک است که منفجر شوند و عکس العمل تندى نشان دهند. در این هنگام حالت خویشتن دارى همچون بند محکم, سر مشک غضب را مى بـندد و از طغیان آن جلوگیرى مى نماید. بنابـراین کظم غیظ و فرونشاندن خشم از روشن ترین مصداق هاى حلم است و موجب جلوگیرى از طغیان خشم و تندىهاى نابـجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول, زننده و گاهى خطرناک نجات مى بخشد.
البته بـاید توجه داشت که گاهى حلم و کظم غیظ, نابـجا و منفى است, چرا که موجـب گستـاخى جـنایتـکار و یا پـىآمدهاى شوم دیگر مى شود. مانند حـلم و فروبـردن خشم در بـرابـر مجـرمان حـرفه اى, منافقین یا کافران ملحدى که در صدد ضربه زدن و افساد هستند. در این گونه موارد باید مطابق همان دو شعر معروف رفتار کرد که خاطر نشان گردید.

ارزش خویشتن دارى از نظر قرآن
در قرآن علاوه بر آیه مورد بـحث, در آیات دیگرى نیز بـه حلم و خویشتن دارى سفارش شده است, از جمله مى خوانیم: ((ادفع بالتى هى احسن فاذاالذى بـینک و بـینه عداوه کانه ولى حمیم)) ناپسندى را با نیکى دفع کن که ناگاه خواهى دید که همان کس که میان تو و او دشمنى است, گویى دوستى گرم و صمیمى است.
این آیه به یکى از آثار درخشان حلم و خویشتن دارى اشاره کرده ودستور مى دهد که با برخورد نیک و ابراز محبـت و عکس العمل نیکو در برابر ناملایمات, زندگى را بـراى خود آرام کنید, زیرا در این صورت دشمنى ها و کینه ها به دوستـى تـبـدیل شده, شعله هاى فتـنه ها خاموش گشته و جامعه به همسویى و مهر و محبت و بـرادرى سوق داده مى شود.
در تـفسـیر عـلى ابـن ابـراهیم در ذیل این آیه آمده: خـداوند پـیامبـرش را بـا این آیه تربـیت کرد و پـیامبـر(صلى الله علیه وآله)بر اساس همین دستور با مردم رفتار مى نمود. امام صادق(علیه السلام)نیز در ضمن گفتارى به یکى از شاگردانش به نام حفص فرمود:
بر تو باد به صبـر و تحمل و نرمش در همه امور! بـدان که خداوند متعال محمد(صلى الله علیه وآله)را به پیامبرى برانگیخت و او را بـه صبـر و نرمش فرمان داد ـ آنگاه حـضرت این آیه را خواند ـ و فرمود: پیامبـر(صلى الله علیه و آله وسلم)صبـر و تحمل کرد و در پرتو آن به اهداف و نتایج بلند و درخشانى نایل شد.
در امالى شیخ صدوق(ره)روایت شده: شخصى بـه محضر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)آمد و عرض کرد: من به افراد بستگانم نیکى مى کنم ولى آنها به من بدى مى کنند. من صله رحم به جا مىآورم, ولى آنها قطع رحم مى نمایند پیامبـر(صلى الله علیه و آله وسلم)آیه فوق را خواند و به او دستورر داد تا با حلم و تحمل و استقامت, بـدى را با نیکى جواب دهد. آن شخص اشعارى پیرامون حلم و نرمش و بـرخورد نیک با مردم خواند. پیامبـر(صلى الله علیه و آله وسلم)اشعار او را ستود و فرمود: بعضى از شعرها حکمت, و بعضى از بـیان ها همچون سحر اثر بخش است.
همان گونه که ذکر شد, در قرآن در یازده مورد خداوند به عنوان ((حـلیم)) تـوصیف شده است. پـس مى تـوان گفت کسانى که داراى این صفت(به طور صحیح و کامل)هستند, مظهر خدا مى بـاشند و خود را بـه خداى بـزرگ آن چـنان نزدیک نموده اند که خداگونه شده اند, و همین موضوع بیانگر اوج ارزش حلم و خویشتن دارى است.
خداوند در قرآن, پیامبـر بـزرگى همچون ابـراهیم(علیه السلام), قهرمان توحید صبر و ایثار, را به دلیل اینکه داراى خصلت ارجمند حلم است تـعریف و تـمجید کرده و مى فرماید: ((ان ابـراهیم لحلیم اواه منیب; همانا ابراهیم داراى صفت حلم و بسیار متوکل بـه خدا و بازگشت کننده به سوى خدا بود((.
و نیز در بـشارت خود بـه ابـراهیم(علیه السلام)در مورد فرزندش اسماعیل(ع) مى فرماید: ((فبـشرناه بـغلام حلیم; ما ابـراهیم(علیه السلام)را به نوجوانى داراى حلم بشارت دادیم((.
نکتـه آموزنده در این دو آیه این اسـت که بـا اینکه ابـراهیم خـلیل(ع)و فرزندش اسماعیل(ع)داراى عالى تـرین ارزش ها و خـصلت هاى انسانى بـودند, تنها سخن از خصلت حلم آنها بـه میان آمده است.
یکى دیگر از آیاتى که دستور حلم و نرمش بـه پیامبـر(صلى الله علیه و آله وسلم) مى دهد این آیه است: ((فبـما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک...; به بـرکت رحمت الهى, در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بـودى همه از اطراف تو پراکنده مى شدند. پس آنها را ببخش, و براى آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن. ((...
ارزش حلم در گفتار و روش پیامبر(ص)و امامان معصوم(ع(
گفتار و رفتار پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)و امامان(علیهم السلام), مشحون از سفارش و تاکید بـه حلم و نرمش و خویشتن دارى در برابـر حوادث تلخ است. بـه عنوان نمونه نظر شما را به چند مورد جلب مى کنم:
امیرمومنان على(علیه السلام)مى فرماید: ((کمال العلم الحـلم, و کمال الحلم کثره الاحتمال, والکظم; کمال و درجه عالى علم, داشتن حلم است. و کمال حلم بـستگى بـه تحمل بـسیار و فزونى فرونشاندن خشم دارد((.
نیز فرمود: ((جمال الرجل حلمه, انک مقوم بادبک فزینه بالحلم; زیبایى انسان حلم او است. تو اى انسان, بـه خاطر ادبـى که دارى ارزیابى مى شوى, زینت تو به وسیله حلم فراهم مى شود( (.
نیز فرمود: ((الحلم یطفى نار الغضب و الحـده تـوجـج احـراقه; خصلت حلم, آتـش خشم را خاموش مى کند, ولى تـندى و خشونت شعله هاى آتش را برمى افروزد((.
امام صـادق(عـلیه السـلام)فرمود: ((الحـلم سـراج الله; حـلم و خویشتن دارى چراغ تابان خدا است((.
این ها نمونه هایى از صدها روایت است که هر کدام بـا تعبـیرى, خصلت حـلم را ستـوده و انسان خویشتـن دار را تـمجـید نموده اند.

آثار درخشان حلم و خویشتن دارى
یکى از برکات و آثار حلم, عفو و بـخشش است. خصلت عفو از خصال جوانمردان است و موجب استحکام روابـط و دوستـى ها و مهر و محبـت خواهد شد. انسانى که داراى حلم نیست, اهل بخشیدن و گذشت نخواهد بـود. همان گونه که حلم خداوند متـعال موجـب عفو و بـخشندگى او اسـت. امیر مومنان على(علیه السـلام)در آغاز یکى از خـطبـه هایش مى فرماید: ((اءلحـمد لله... الذى عظم حـلمه فعفا; حـمد وسـپـاس خـداوندى را که عـظمت حـلم او موجـب عـفو و بـخـشـش او اسـت((.
از آثار دیگر اینکه حلم موجب افزایش یار و دوست مى گردد; حضرت على(علیه السلام)مى فرماید: ((و بالحلم عن السفیه تکثر الانصار; و حـلم ورزى در بـرابـر سـفـیهان, بـر یاران انسـان مى افـزاید((.
و بـر همین اساس مى فرماید: ((الحـلم عشیره; حـلم بـراى انسان مانند عشیره و طایفه (حامى نیکى)خواهد بود((.
از انگیزه ها و نتایج حلم اینکه از دامن آن, همت متولد مى گردد و موجب حفظ آبروى انسان مى شود; امیر مومنان على(علیه السلام)مى فرماید: ((والحلم والاناه توامان ینتجها علو الهمه; حلم و خونسردى(دربـرابـر حوادث تـلخ)فرزندان دو قلویى هستـند که از آنها همت بـلند متولد مى شود.)) و در عبـارت دیگر: ((الحلم غطاء ساتر; حلم پرده اى پوشنده است((.
نتیجـه دیگر حلم آن است که موجـب عزت و سرافرازى مى شود, همان گونه که حـضـرت على (علیه السـلام)فرمود: ((و لا عز کالحـلم; هیچ عزتى چون حلم نیست یعنى حلم و خویشتن دارى مایه عزت و سربـلندى در پیشگاه خدا و مردم مى گردد((.
نیز از آثار و برکات حلم آن است که موجب تـقصیر و کوتـاهى در کارها نشـده و بـاعث زندگى پـسـندیده و گوارا در پـیشـگاه مردم مى شـود; امام عـلى(عـلیه السـلام)فرمود: ((و من حـلم لم یفرط فى امره, و عـاش فى الناس حـمیدا; کسـى که حـلم ورزد, در کار خـود تفریط و کوتاهى نمى کند, و در میان مردم بـه طرز پـسندیده زندگى خواهد کرد((.
در شیوه زندگى پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)و امامان(علیهم السلام)و اولیا و علماى ربانى, بـسیار دیده شده که آنها با برخـوردهاى مهرانگیز خـود خـصلت ارزشمند حـلم را رعایت کرده اند.
انس بن مالک مى گوید: من در محضر پیامبـر(صلى الله علیه و آله وسلم)بـودم, عبـایى که حاشیه غلیظى داشت بـر دوشش بـود, یک نفر اعرابى(عرب هاى بادیه نشین)نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت و محکم کشید, به طورى که حاشیه آن عبـا, گردن آن حضرت را خراشید, سپـس گستاخانه گفت: اى محمد, از مال خدا که در نزد تو هست, بـر این دو شترم بار کن تا ببرم, چرا که این اموال نه مال تو است و نه مال پدرت.
پـیامبـر(صلى الله علیه و آله وسـلم)اندکى سـکوت کرد و سـپـس فرمود: مال, مال خدا است و من بـنده خدا هستم. آنگاه افزود: اى اعرابى, آیا آسیبى که به من رساندى به تو برسانم؟ اعرابـى گفت: نه. پـیامبـر(صلى الله علیه و آله وسـلم)فرمود:
چرا؟ اعرابى عرض کرد: زیرا تو بدى را با بدى پاسخ نمى دهى, بلکه آن را با خوبى دفع مى کنى پیامبر (صلى الله علیه و آله وسلم)از این سخن خندید و سپس دستور داد تا بر یکى از شتران او جو و بـر دیگر خرما بار کردند و به او دادند.
در ماجراى فتح مکه مشرکان بـسیارى اسیر سپاه اسلام شدند. آنها تـردیدى نداشتـند که پـیامبـر(صلى الله علیه و آله وسلم)آنها و زندگى آنها را ریشه کن خواهد کرد. یکى از پرچمداران سپـاه اسلام به نام سعد فریاد زد: ((الیوم یوم الملحمه, الیوم تسبى الحرمه, الیوم اذل الله قریشـا; امروز روز انتـقام, روز از بـین رفـتـن احـتـرام نفوس و اموال دشمنان, و روز ذلت و خـوارى قریش است( (.
پـیامبـر اکرم(صلى الله علیه و آله وسلم)این شعار تند را بـه شعار محبـتآمیز تبـدیل کرد و فرمود: ((الیوم یوم المرحمه الیوم اعز قریشا; امروز روز رحمت و روز عزت قریش است.)) آنگاه بـه حضرت على(علیه السلام)فرمود: ((پرچم را بـه دست بـگیر و بـه مکه وارد شو. پیامبـر(صلى الله علیه و آله وسلم)خطاب به قریش کرد و فرمود: ((اذهبوا فانتم الطلقاء; بروید و همه شما آزاد هستید((.
در روایت دیگر آمده که پیامبـر(صلى الله علیه و آله وسلم)بـه آنها فرمود: شما از من چه توقع دارید؟ عرض کردند: تـوقع رفتـار نیک داریم که بـرادر بـزرگوار و پـسـر بـرادر بـزرگوار هسـتـى.
پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)خطاب بـه آنها فرمود: بـه شما همان مى گویم که برادرم یوسف(ع)به برادرانش گفت: ((لاتثریب علیکم الیوم...; امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست. بـروید و شما آزاد هستید. ((
در زندگى امیرمومنان على(علیه السلام)آمده که در عصر خـلافتـش, روزى خطاب بـه جمعیت فرمود: آنچه سوال دارید از من بـپرسید, هر سوالى که مربـوط بـه پـایین تر از عرش بـاشد پـاسخ مى دهم و چنین ادعایى را بعد از من جز دروغگو نمى کند. در این هنگام مردى بلند قامت در گوشه مجلس بـرخاست, درحالى که کتـابـى در گردنش آویزان بود و گویى از عرب هاى یهود بوده با صداى بلند بـا کمال گستاخى, خطاب به على (علیه السلام)گفت: اى مدعى چیزى که نمى دانى, و پیشى گیرنده نابـجـا من از تـو سـوال هایى مى کـنم کـه از جـواب آنها درمانده شوى.
در این هنگام جمعى از شیعیان و دوستان على(ع)برخاستند تا بـه او حمله کرده و او را تنبیه کنند. حضرت على(علیه السلام)آنها را بـه شدت از این کار بـازداشت و فرمود: رهایش کنید, شتابـزدگى و تندى و خشم را از خود دور نمایید. با این کارها حجت هاى خدا بـر مردم تـمام نشده و بـراهین الهى آشکار نخواهد گردید. آنگاه بـا کمال حـلم و بـزرگوارى بـه آن مرد روکرد و فرمود: هر سـوالى که دارى بـپـرس او سـوال هاى خـود را مطرح کرد و حـضـرت عـلى(عـلیه السلام)بـه همه آنها پـاسـخ داد. او شیفتـه علم و حـلم على(علیه السـلام)شد و اشعارى در مدح على(ع)سـرود و خـواند و آن حـضرت را صـاحـب عـلم و راهنماى گـمراهان و رادمرد کـمال و ارزش هاى والاى انسانى خواند.
همچـنین در زندگى آن حـضرت آمده است: روزى شخـصى در محـضر آن حضرت به ((قنبر)) غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مى خواست پاسخ او را بدهد. امیرمومنان على(علیه السلام)قنبررا صدا زد و فرمود:
((مهلا یا قنبر, دع شاتمک...; اى قنبـر, آرام بـاش. دشنام دهنده خود را از روى بـى اعتـنایى رها کن, تـا پـروردگار را خـشنود و شیطان را خشمگین و دشمنت را عقوبـت کنى(زیرا عقوبـتـى بـراى او بدتر از بى اعتنایى نیست). سوگند بـه خدایى که دانه را شکافت و انسان ها را آفرید, مومن بـه هیچ چـیزى مثـل حلم, پـروردگارش را راضى نمى کند, و هیچ چـیزى شیطان را مثـل خویشتـن دارى و تـحمل, ناراحت نمى نماید. احمق و نادان نیز بـه چـیزى مانند سکوت, کیفر نمى بیند((.
سوگند حـضرت على(علیه السلام)در این راستـا بـیانگر اهمیت فوق العاده خصلت حلم است.
در زندگى سایر امامان(علیهم السلام)نیز از این گونه برخوردهاى بزرگوارانه بسیار بـه چشم مى خورد. همچنین در میان شاگردان آنها و علماى ربـانى, چـنین روش و منش فراوان دیده شده اسـت که جـهت رعایت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى شود.
امیر مومنان على(علیه السلام)در تـوصیف پـرهیزکاران مى فرماید:
((فحلماء علماء)) آنها انسان هاى خویشتن دار و دانشمندى هستند و نیز مى فرماید: ((یمزج الحلم بـالعلم; از نشانه هاى آنها این است که حلم را با علم در هم مىآمیزند((.
مالک اشتر شاگرد قهرمان على(علیه السلام)و سردار بى بـدیل سپاه آن حـضرت, روزى از بـازار کوفه مى گذشت شخصى در بـازار که او را نمى شناخت ته مانده سبزى را بـه سوى او پرتاب کرد و از تلخ کارى خود خندید. مالک بى آنکه بـه او چیزى بـگوید از آنجا گذشت. یکى از بازاریان به آن مرد سبـک سر گفت: این آقا که از اینجا عبـور کرد,مالک اشتـر سردار بـزرگ سپـاه على(علیه السلام)بـود. آن شخص ترسان و لرزان به دنبـال مالک دوید تا از او عذرخواهى کند. دید که مالک بـه مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پـس از نماز نزد مالک رفت و به عذر خواهى پرداخت. مالک گفت: ((سوگند بـه خدا من بـه مسجـد نیامدم مگر این که از درگاه خدا بـراى تـو طلب آمرزش کنم, تـا خـداوند اخـلاق تـو را اصلاح کند و تـو را بـبـخـشد. ((
به امید آنکه از این گفتار و جلوه هاى رفتارى بزرگان دین, درس حلم و خویشتن دارى بـیاموزیم و در پـرتو آن بـه تحصیل امتیازات شایسته اى نایل شویم.

تبلیغات