آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در جهان متحول و متغیر کنونى, حیات ملت ها, بدون اتکا به سلاح تخصص و در رإس آن ((مدیریت صحیح و مدرن)) امکان پذیر نیست. به نظر مى رسد مسإله نخست انسان امروز در این جهان متحول توسعه پایدار و همه جانبه و رها ساختن گریبان از جهل و فقر آموزشى و تربیتى است. بدیهى است رهایى از مشکلات و دست یابى به سطح قابل قبولى از پیشرفت, امکان پذیر نیست مگر با اندیشه, تفکر و مدیریت صحیح در روابط انسانى. در واقع بدون مدیریت صحیح و سرمایه گذارى کافى در آن هرگونه تلاشى بیهوده خواهد بود. امام على(ع) مى فرماید: ((حسن التدبیر ینمى قلیل المال و سوء التدبیر یفنى کثیر المال))(1) تدبیر و مدیریت خوب سرمایه اندک را افزون مى کند, اما تدبیر و مدیریت سوء سرمایه انبوه را نابود مى سازد[ .حال چه سرمایه مادى باشد چه سرمایه انسانى] و باز مى فرماید: ((رجعت و سیر قهقرایى چهار علت عمده دارد که مهم ترین آن عدم مدیریت صحیح است)).(2)
آلفرد مارشال اقتصاددان انگلیسى نیز در این مورد مى گوید: ((اگر تمام سرمایه ها و ابزار تکنیکى و وسایل فنى موجود در جهان, یکباره دستخوش تباهى شود, ولى دانایى مدیران و سیاست گزاران در رده استراتژیک وجود داشته باشد در مدت کوتاهى نظام جامعه پویا مى شود.(3) با توجه به اهمیت ذکر شده نگارنده سعى کرده است با استفاده از منابع اصیل اسلامى; به ویژه نهج البلاغه و با تإکید بر ((عهدنامه مالک اشتر)) ویژگى ها و وظایف مدیر و کارگزار نظام اسلامى را به تصویر بکشد.
امام ـ علیه السلام ـ در ابتداى نامه خویش به مالک هدف از گماشتن وى به حکومت مصر را در چهار وظیفه عمده خلاصه مى کند. به عبارت دیگر فلسفه عملى حکومت در اسلام به بیان امام در این چهار مقوله خلاصه مى شود: ((جبایه خراجها)) فراهم آوردن خراج (مالیات) ((جهاد عدوها)) پیکار با دشمنان ((استصلاح اهلها)) آموزش و تربیت مردم و ((عماره بلادها)) عمران و آبادانى شهرها.(4)
اینک هر یک از موارد فوق را به اختصار مورد بررسى قرار مى دهیم:

فلسفه مدیریت کلان:
1ـ جبایه خراجها, اقتصادى پویا
فراهم آوردن مالیات مبتنى بر پیش فرض هاى اساسى است که بدون در نظر داشتن اصول و مبانى آن جلب مالیات امکان پذیر نیست. تلاش هاى اقتصادى انسان همواره براى کسب حداکثر بازده از حداقل منابع موجود است. تمام ابداعات و اختراعات بشر از ابتدایى ترین ابزار تا پیشرفته ترین فن آورى ها براى این است که بشر مى خواهد بیشترین بهره ورى را از منابع طبیعى و انسانى داشته باشد. شکوفایى و رشد اقتصادى و به تبع آن, رشد سایر بخش هاى اجتماعى و فرهنگى در گرو بهره ورى بالا از منابع کشور است. در چنین وضعیتى است که مى توان انتظار داشت مالیات جلب و با طیب خاطر از سوى تولیدکنندگان پرداخت گردد به نظر مى رسد آن چه امام بر آن تإکید دارند تنها جمعآورى مالیات بدون در نظر گرفتن شرایط اقتصادى مردم نیست, زیرا مهم این است که مردم توان پرداخت مالیات را داشته باشند و امام(ع) نیز, صراحتا این مسإله را تإکید مى کند. نمونه هاى فراوانى وجود دارد که حاکمان جور, در گذشته بدون در نظر گرفتن شرایط اقتصادى مردم, همت خویش را صرف گرفتن مالیات کرده و البته عواقب سوء این اقدام نیز گریبانگیر خودشان بوده است. امام(ع) با دوراندیشى و درایت به مالک توصیه مى کنند: ((ولیکن نظرک فى عماره الارض ابلغ من نظرک فى استجلاب الخراج لان ذلک لایدرک الا بالعماره و من طلب الخراج بغیر عماره اخرب البلاد و اهلک العباد و لم یستقم امره الا قلیلا))(5) ابتدا باید در آباد کردن زمین بکوشى تا بتوانى مالیات را دریافت کنى, زیرا مالیات به دست نمىآید مگر از راه عمران و آبادانى و کسى که مالیات بگیرد بدون این که کشور را آباد کند, مملکت را خراب کرده, بندگان خدا را هلاک ساخته و حکومت او نیز مدت زیادى دوام نخواهد داشت. بدیهى است منظور حضرت از آبادانى زمین تنها افزایش تولیدات کشاورزى نیست, بلکه اشاره اى است به هر آن چه در زمین وجود دارد از منابع زیرزمینى و روزمینى.
ایشان در جمله شیواى دیگر مى فرمایند: ((فان العمران محتمل ما حملته و انما یوتى خراب الارض من اعواز اهلها و انما یعوز اهلها لاشراف انفس الولاه على الجمع, و سوء ظنهم بالبقإ و قله انتفاعهم بالعبر)).(6)
در کشور آباد و با زیربناى اقتصادى محکم (کشورى که در آن مردم ثروتمند هستند) هر اندازه مالیات بخواهى مى توانى بگیرى, اما چنان چه مردم فقیر باشند و نتوانند در امور اقتصادى سرمایه گذارى کنند, مدیریت نظام نیز قادر نخواهد بود چیزى به عنوان مالیات از آن ها دریافت کند. فقر مردم نیز به علت جمعآورى ثروت و پول از سوى زمامداران است علت جمعآورى مال از سوى مدیران نیز این است که به بقاى خود امید ندارند و به قول محمد عبده براى روز پس از مسئولیت خود اندوخته مى سازند و نیز به علت این که از عبرت ها درس نمى گیرند. بنابراین لازم است مدیران جامعه فرصت هایى مناسب براى همه مردم فراهم آورند تا آن ها با تلاش و کوشش سرمایه هاى هر چند اندک خود را به کار اندازند و در جهت پویایى اقتصاد گام بردارند.

2ـ جهاد عدوها, ایجاد امنیت:
نیروهاى مسلح قوى همیشه ضامن استقلال, تمامیت ارضى و پشتیبان مستحکم توسعه اقتصادى در جوامع اند. تا در کشورى امنیت وجود نداشته باشد و مرزها تثبیت نشده و ایمن نباشند هیچ گونه سرمایه گذارى قابل درک نیست. مردم در یک محیط ناامن , اقدام به سرمایه گذارى و فعالیت هاى اقتصادى نخواهند کرد بلکه بازار شغل هاى کاذب و سودهاى بادآورده رونق مى گیرد, تا هرگاه امنیت سرمایه به خطر افتد به سرعت قابل جمعآورى باشد.
از آن جا که دشمن همیشه در کمین تجاوز و دست اندازى به ذخایر مادى و انسانى است هر آینه باید آماده دفاع و دفع تجاوز بود چرا که در صورت تجاوز و پیروزى دشمن هر آن چه هست از دست مى رود و...

3ـ استصلاح اهلها, آموزش:
اصلاح آموزش و تربیت نیروى انسانى, یکى از ضرورت هاى تکنولوژى مدیریت است. یکى از مهم ترین منابع در هر کشور منابع انسانى آن است. هرگونه تغییر و تحول کیفى منوط به کارآمدى نیروى انسانى جامعه است. نیروهاى انسانى مهم ترین جزء از اجزاى هر سیستم اند, تنها منبع پایان ناپذیر, انسان و ظرفیت هاى بالقوه او در امر خلاقیت و نوآورى است. هر معدنى هر قدر بزرگ و باارزش هم باشد سرانجام به پایان مى رسد. تنها منبع پایان ناپذیر, عقل و اندیشه انسان است. معدن اندیشه انسان هرقدر بیشتر استخراج گردد, خلاق تر مى گردد, لذا با ارزش ترین سرمایه گذارى براى یک کشور یا سازمان, تربیت نیروى انسانى است. مردم کشورهاى صنعتى امروز, افرادى استثنایى نیستند و داراى ویژگى هاى خاص فطرى نمى باشند, بلکه مدیران و رهبران آن جامعه ها با برنامه ریزىهاى دقیق توانسته اند استعدادها و نیروهاى انسانى خود را بهتر تربیت نموده و از ظرفیت هاى پایان ناپذیر انسان ها بهتر استفاده کنند. کشور ژاپن معادن زیرزمینى مهمى ندارد, تنها منبع پایان ناپذیر آن , نیروى انسانى کارآمد آن است. در بعد سیاسى اجتماعى نیز انسانى که آموزش ندیده باشد داراى افکارى محدود است و عموما قشرى مى اندیشد, او معمولا جزء را مى بیند و مى پندارد که بر کل مسلط است. انسان آموزش ندیده و تربیت نشده, در برابر تغییرات مقاومت مى کند و معمولا طالب وضع موجود است. هر قدر سطح آموزش بالاتر رود مردم بیشتر در تعیین سرنوشت خویش دخالت مفید خواهند کرد و بهتر مى توانند براى خود تصمیم بگیرند. در نتیجه مشارکت سیاسى و اجتماعى افزایش مى یابد و ضریب امنیتى کشور و یا سازمان بالا مى رود. احترام به حقوق دیگران و رعایت قوانین و مقررات اجتماعى افزایش مى یابد. سخن چینى و عیب جویى و بهانه جویى هاى بى اساس کمتر مى شود. اعتماد به نفس بیشتر و آمادگى افراد براى انجام کارهاى بزرگ افزایش مى یابد, تعصبات کور و خشک کم مى شود. کم کارى و خیانت به حداقل مى رسد. انسان به جاى احساسى بودن, عقلى و منطقى مى شود, استفاده از استبداد و زور کاهش مى یابد و افراد خود وظایف خویش را بهتر انجام مى دهند.(7)
نکته مهم دیگر در امر آموزش و تعلیم و تربیت عدم به کارگیرى زور است, با زور هیچ چیز عوض نمى شود. اگر هم تغییرى حاصل شود موقتى است و با از بین رفتن عامل زور, همه چیز به جاى اول برمى گردد. علاوه بر این انسان در مقابل عامل زور واکنش منفى نشان مى دهد امام((ع)) به مالک توصیه مى کند: ((ولا تسر عن الى بادره وجدت منها مندوحه...))(8) تا راه دیگرى به جز خشم وجود دارد به خشونت و زور متوسل نشو.

4ـ عماره بلادها, فرآیند توسعه:
یکى از شبهات مطرح شده در جامعه ما طى دوره اخیر, تضاد بین توسعه و دین است. مسإله فوق این گونه مطرح مى گردد که مردم در یک جامعه دینى و مذهبى بیشتر به دنیاى آخرت وپاداش معنوى فکر مى کنند و کمتر به مسائل مادى و دنیایى توجه دارند و همین گرایش, مانع بسیار بزرگى در راه توسعه است. همچنان که در اروپا برخورد خشک و متعصبانه ارباب کلیسا با هرگونه علم و نوآورى و تغییر, باعث شد فرآیند توسعه بسیار کند و عملا متوقف گردد و تا زمانى که بازنگرى در مذهب مطرح نگردید توسعه, به توفیق قابل توجهى دست نیافت.
به نظر نگارنده نه تنها بین اسلام وتوسعه هیچ گونه مغایرتى وجود ندارد بلکه شاخص ها و متغیرهاى اصلى توسعه را در یک تعریف امروزى, در کلام و پیام امام على(ع) نیز به خوبى مى توان مشاهده کرد. در یک تعریف از توسعه مى خوانیم: ((بهینه سازى در استفاده از نیروهاى بالقوه مادى و انسانى یک اجتماع)).(9) گرفتن مالیات آن هم بر اساس وضعیت خوب اقتصادى جامعه, ایجاد امنیت و آرامش فردى و اجتماعى, آموزش و تربیت انسان ها و بالاخره عمران و آبادانى شهرها کدامیک با مقوله توسعه ناسازگارند و آیا تعریف بسیار مناسبى از توسعه را به دست نمى دهند؟

ویژگى هاى مدیران اسلامى
1ـ رعایت تقوا, ((امره بتقوى الله)),(10) تقوا عبارت است از امتثال اوامر حق تعالى و اجتناب از نواهى او. تقوا از تجلیات ایمان و از لوازمات اصلى مناسبات صحیح انسانى است. تقوا حالت مراقبت و نگهدارى از خود مى باشد و در اثر آن انسان از افتادن در ورطه هاى خطرناک گناه نجات مى یابد. در مسیر زندگى انسان همواره سختى ها و دشوارىهایى نمایان مى شود, و این تنها تقواى الهى است که انسان را در برابر سختى ها مقاوم مى سازد. ((و من یتق الله یجعل له من امره یسرا))(11) کسى که تقوا پیشه کند خداوند سختى هایى که براى او پیش مىآید آسان مى سازد. مدیریت جامعه نیز بنابر وظیفه اى که بر دوش اوست سختى ها و تنگناهاى بیشترى پیش رو دارد, لذا هر اندازه درجه تقواى او بیشتر باشد, استوارتر و موفق تر خواهد بود. از طرفى تقوا براى مدیران به ویژه مدیران سیاسى حیاتى تر است. دانشمندان علوم سیاسى, سیاست را علم قدرت, علم اقتدار و علم فرماندهى در جامعه هاى انسانى مى دانند.(12) قدرت ابزارهایى را در اختیار صاحبان آن قرار مى دهد که در صورت نداشتن تقوا بندگان خدا را به بردگى مى کشانند و ریاست خود را میدانى جهت انواع سوء استفاده ها قرار مى دهند. برخى از متفکران, ریشه قدرت طلبى را در نهاد انسان مى دانند و معتقدند انسان موجود نیازمندى است که خواهش ها و آرزوهاى بى پایانى دارد. این خواهش ها و نیازها به دو دسته تقسیم مى شوند:
الف) نیازهاى اولیه یا نیازهاى زیستى که فورى ترین نیازهاى انسان است.
ب) نیازهاى ثانویه یا نیازهاى اجتماعى مانند نیاز به مقام و موقعیت, نیاز به قدر و منزلت, نیاز به عشق و محبت, نیاز به دانش و آگاهى.
نیازهاى اولیه گرچه براى انسان از اولویت برخوردارند ولى محدودند; مثلا انسان در هر وعده غذا قادر است مقدار معینى غذا بخورد, اما ارضاى نیازهاى روحى و معنوى و اجتماعى انسان حد و مرزى ندارد و هیچ وقت به طور کامل ارضا نمى شود. امام خمینى(ره) در نامه تاریخى خود به ((گورباچف)) رهبر شوروى سابق با دیدگاهى مثبت, قدرت طلبى انسان را به تصویر مى کشد: ((انسان در فطرت خود هر کمالى را به طور مطلق مى خواهد و شما خوب مى دانید انسان مى خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتى که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگرى هم هست, فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. ))(13)
اندیشمند دیگرى معتقد است: ((به نظر من تمایل عمومى آدمیان در درجه اول خواهشى است دایم و بى قرار در جست و جوى قدرت و در پى قدرت. و این میل فقط با مرگ فرو مى نشیند.))(14), برتر آندراسل مى گوید: ((از مهم ترین آرزوهاى بى انتهاى بشرى, عشق به قدرت و شکوه و جلال است.))
بنابراین انسان با این خواهش ها و نیازهاى قوى, وقتى به قدرت دست یابد و ابزار آن را هم در اختیار داشته باشد, اگر به وسیله راه کارهاى بیرونى و درونى مهار نشود, هیچ حد و مرزى براى خود قائل نیست و براى حفظ و نگهدارى و گسترش دامنه قدرت خود دست به هر کارى مى زند. البته عقلاى جهان با دیدن مفاسد بزرگى که به دست قدرت مداران صورت گرفته راه کارهایى را پیش بینى و ارائه کرده اند. از جمله ((منتسکیو)) طرح تفکیک قوا را ارایه داد. کسان دیگرى ایجاد نهادهاى نظارتى بر کار مسئولین و مدیران را پیشنهاد کردند, امروزه افکار عمومى وسایل ارتباط جمعى و... نیز اهرم هاى قابل قبولى به شمار مى روند اما در کنار همه این ها به نظر مى رسد چنان چه تقوا به معناى واقعى آن در جان مسئولى رخنه کرد بهترین ترمز براى جلوگیرى از سوء استفاده ظلم و بى عدالتى و حیف و میل اموال عمومى محسوب مى گردد.
2ـ برخوردارى از تجربه و تخصص ((و توخ منهم اهل التجربه))(15): یکى از مهم ترین ویژگى هاى مدیران در دو سطح خرد و کلان , تعهد و تخصص, یعنى امانت دارى و کاردانى است. پس از تعهد و تخصص, کفایت است; یعنى داشتن توان انجام کار. دانش مدیریت به تنهایى کافى نیست, بینش و بصیرت نیز لازمه آن است. بینش و بصیرت نیرویى است که مدیران را قادر مى سازد, حوزه مسئولیت خود را درست هدایت کنند. اصولا علم و عمل مکمل یکدیگرند. چه خوب است مدیران تجربه ها را ثبت و ضبط کنند. اگر هرگونه اخبار و اطلاعات جمع آورى گردد در واقع دست آوردها جمع آورى شده است و این امر سبب مى شود تا آیندگان از تجربیات امروز استفاده کنند.
3ـ با حیا باشد ((والحیإ))(16): یکى دیگر از ویژگى هاى مدیران جامعه اسلامى این است که باحیا باشند.
4ـ داشتن اصالت خانوادگى ((اهل البیوتات الصالحه))(17): در خانواده هاى اصیل نجیب و باشخصیت فرزندان عقده اى و نامتعادل کمتر تربیت مى شوند هرگونه کمبود روحى و روانى از درون خانواده بر شخصیت انسان تإثیر دارد. با توجه به این که شخصیت روحى ـ روانى انسانى را دو عامل محیط و وراثت تعیین مى کنند, اصولا خانواده هاى اصیل داراى آداب و اخلاقى هستند که فرزندان آن ها کمتر دچار لغزش و انحراف مى شوند.
5ـ پیشگامى در دین ((والقدم فى الاسلام))(18): سابقه و تجربه در هر کارى ملاک مهمى براى تعیین مهارت انسان در امور مربوطه است. براى به کارگیرى افراد متخصص در شغل معینى, سابقه کار آنان حتما لحاظ مى شود. مدیریت در یک نظام دینى نیز سابقه وتجربه در آموزه هاى دینى را مى طلبد.
6ـ داشتن خلق نیکو ((اکرم اخلاقا))(19): از ویژگى هاى خوب هر مدیر, حسن خلق است. خوش خلقى در ناملایمات و مشکلات, سبب مى شود تا معضل بهتر و سریع تر حل و فصل شود. در حالت عادى بشاش بودن کار سختى نیست در ناملایمات است که اخلاق حسنه زایل مى شود. یک مدیر بدخلق به هنگام بروز ناملایمات, همکاران و مشاوران خود را نیز دچار ناهنجارى مى کند. خداوند در قرآن کریم به حضرت رسول(ص) مى فرماید: ((ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک;(20) اى پیامبر اگر تو خشن بودى مردم از اطراف تو پراکنده مى شدند)). در حالى که فبما رحمه من الله لنت لهم. این لطف و رحمت الهى است که سبب شده تو با مردم مهربان باشى. بنابراین مهربانى و حسن خلق یکى از الطاف الهى است که خداوند به عده اى اعطا مى کند. در حقیقت قدرت, ناشى از پول و اسلحه نیست بلکه غالبا از اخلاق حسنه است که به آن اقتدار مى گویند. اقتدار یعنى حاکمیت بر دل ها. به دست آوردن دل ها با زور میسر نمى شود. در اثر اخلاق خوب است که نیروهاى خوب جذب مى شوند. نیروهاى ناشایست نیز یا اصلاح مى شوند و یا دفع. موارد بسیار زیادى در روایات وجود دارد که پیامبر گرامى اسلام(ص) و ائمه هدى ـ علیهم السلام ـ با اخلاق و رفتار نیکو و پسندیده معاندین را به دوستان و پیروان خویش تبدیل کرده اند و در برخى موارد غلامان آن بزرگواران حاضر نبودند آزادى خود را به قیمت از دست دادن امامشان به دست آورند.
7ـ داراى حیثیت و آبرو ((واصح اعراضا))(21): یعنى این که مدیر مسلمان داراى حسن شهرت باشد, بدنام نباشد. انسان بدنام مى تواند سازمان, موسسه و حتى کشورى را در نظر مردم بى ارزش نشان دهد.
8ـ دورى از طمع ((و اقل فى المطامع اشرافا)) حرص و طمع از خصوصیات مذموم و ناپسند انسانى است و این اخلاق زشت اگر دامن مدیران را بگیرد, زیان آن به مراتب بیشتر از سایرین است, زیرا امکاناتى در اختیار مدیران قرار دارد که مى تواند منبع سوء استفاده براى آنان باشد.زمامداران و مدیران بى تقوا اگر طماع هم باشند ریاست و مدیریت را فرصت مناسبى جهت جمعآورى حطام دنیا مى دانند و براى روزى که در آن مقام نیستند ذخیره مى سازند. امام(ع) مى فرمایند: ((فان البخل والجبن والحرص غرائز شتى یجمعها سوء الظن بالله;(22) بخل و ترس و حرص گرچه غریزه هاى متفاوتى هستند اما جملگى یک ریشه دارند و آن سوء ظن به فضل و کرم الهى است.))
اگر چنین افراد بى تقوایى بر مدیریت جامعه حاکم باشند, بیت المال مسلمین را مورد تاخت و تاز خود قرار مى دهند: ((انما یعوز اهلها لاشراف انفس الولاه على الجمع;(23) همانا فقر مردم به خاطر مال اندوزى والیان و مدیران است.)), لذا به مالک توصیه مى فرمایند: ((ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم; تو همانند جانور حریص و درنده اى نباش که به بیت المال مردم چشم دوخته باشى.)), یعنى مسئولیت و زمامدارى را فرصتى نشمارى که به مال و منال برسى.
9 ـ دوراندیشى ((... و ابلغ فى عواقب الامور نظرا))(24): انسان ها به خاطر آینده تلاش مى کنند اگر آینده را از قاموس انسان ها بردارند همه حرکت ها و بالندگى ها به سکون و سکوت مبدل مى شود هر سازمانى داراى اهدافى است این اهداف در آینده محقق مى شوند بنابراین برنامه ریزى و آینده نگرى از اصول مدیریت است. حضرت یوسف(ع) وقتى خواب پادشاه مصر را تعبیر کرد دستور داد هفت سال اول که نعمت فراوان بود براى هفت سال بعد که قحطى پیش مىآید غله ذخیر سازند.
10 ـ تواضع و فروتنى: ((و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابهه او مخیله فانظر الى عظم ملک الله فوقک و قدرته منک)).(25)
تواضع و فروتنى از خصلت هاى نیکو و پسندیده در هر انسانى است اما ممکن است کسانى در اثر به دست آوردن مقام و موقعیت مغرور شده و از حالت تواضع و فروتنى خارج شوند. از این رو امام به مالک توصیه مى کنند که هرگاه مسئولیت و ولایت تو سبب غرور و تکبر گردید نگاه کن به صنعت عظیم خداوند که بالاتر از توست و قدرتش که فوق توست.
11ـ پاک دامنى ((و انقاهم جیبا))(26) والى و حاکم باید دامنش از فساد مالى پاک باشد و در بیت المال امانت دارى را مد نظر داشته باشد.
12ـ بردبارى ((وافضلهم حلما))(27): یکى از صفات اساسى و لازم براى مدیریت, بردبارى و سعه صدر است. سعه صدر یعنى داشتن ظرفیت هاى فکرى و روحى لازم براى برخورد با کارهاى بزرگ و آمادگى براى پذیرش حق. حلم سبب بزرگى روح, همت عالى و اندیشه هاى بلند است. حلم و شرح صدر, بى حوصلگى و بى صبرى را که سبب خرابى کارهاست, از روح انسان مى زداید و در عوض گشادگى و بلند فکرى را به ارمغان مىآورد. این خصیصه براى مدیران ابزار ریاست است. امام على(ع) مى فرماید: ((آله الریاسه سعه الصدر)) انسان در هر حال باید بر خود مسلط باشد, تنگ نظرى, کینه توزى, دستپاچگى, زودرنجى, سنگدلى, سستى, عصبى بودن و خشمگین شدن از حالاتى هستند که در افراد حلیم و بردبار کمتر پیدا مى شود.

پى نوشت ها:
1 ) علیرضا على آبادى, مدیران جامعه اسلامى (نشر رامین, چاپ سوم 1372) ص7.
2 ) همان.
3 ) حسام الدین بیان, نقش سیاستگزارى استراتژیک در مدیریت دولتى, مجله مدیریت دولتى, ش11, زمستان 69.
4 ) محمد عبده, شرح نهج البلاغه (مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامى, چاپ اول 1371) ص599.
5 ) همان, ص612.
6 ) همان, ص613.
7 ) ر. ک به: علیرضا علىآبادى, همان ص182 ـ 162.
8 ) محمد عبده, ص601.
9 ) محمود سریع القلم, توسعه جهان سوم و نظام بین الملل, ص84.
10 ) عبده, همان, ص599.
11 ) طلاق (65), آیه4.
12 ) موریس دورژه, جامعه شناسى سیاسى, ص26.
13 ) صحیفه نور, ج21, ص68.
14 ) جان کنت گالبرایت, کالبد شکافى قدرت.
15 ) عبده, همان, ص611.
16 ) همان.
17 ) همان.
18 ) همان.
19 ) همان.
20 ) آل عمران (3) آیه159.
21 ) عبده, همان, ص611.
22 ) همان.
23 ) همان.
24 ) همان.
25 ) همان, ص601.
26 ) همان, ص607.
27 ) همان.

تبلیغات