یاران انقلاب انتحار چـــــرا؟!
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
((امروز دعوا کردن انتحار است, خودکشى است, امروز اختلاف خودکشى است))
((اختلاف از زبان هر کس باشد, از زبان هر موجودى باشد, این زبان زبان شیطان است))
((من به سراسر کشور, به سراسر ملت هشدار مى دهم: اگر چنانچه از این اختلاف اندازها پیروى کنند, هر کس باشد, مملکت شما به دامان آمریکا مى افتد))
((بزرگترین معصیت امروز در کشور ما ایجاد اختلاف است, ایجاد نفاق است))
(حضرت امام خمینى((قدس سره)), کلمات قصار, ص110, موسه نشر و تنظیم آثار امام خمینى)
((اسلحه هاى سرد وگرم یعنى قلم و بیان و مسلسل را از نشانه گیرى به روى یکدیگر منحرف و به سوى دشمنان انسانیت که در رإس آنها آمریکاست نشانه بروید)).(حضرت امام خمینى((قدس سره)), کلمات قصار, ص155)
اینها هشدارهاى آن رادمرد بزرگ است که نه یک بار و دو بار, بلکه صدها بار , با عبارات و تعابیر مختلف در بیانات و نامه هاى آن پدر دلسوز و روشن ضمیر و آینده نگر, مى توان یافت و تمام نیروهاى خودى که دعوى پیروى و اطاعت از راه و رهنمودهاى حکیمانه و هشدارهاى بیاد ماندى آن رهبر عظیم را دارند خود را ملتزم به رهنمودهاى حضرتش مى دانند. آرى اختلاف و دعوا و کشمکش هایى که سود آن تنها عاید دشمنان اسلام و انقلاب و میهن و ملت مى گردد.
از دیدگاه آن حضرت, و به حق و بدون تردید بزرگترین گناه, یک عمل شیطانى و انتحار و خودکشى است که سرانجام راه بازگشت دشمن خونخوار و غدارى چون آمریکا را بر مقدرات امت مسلمان و کشور اسلامى هموار مى سازد, و کسانى که درگیر اختلافات شده اند باید به عواقب اعمال خود توجه داشته و براى عذاب الیم آخرت و نکبت و ذلت در این جهان آماده باشند و هم بدنامى و حقارت در پیشگاه بندگان خدا, پرونده اى سیاه در تاریخ را پیش بینى نمایند!
شاید ذکر این مطالب از بس تکرار شده براى نیروهاى متخاصم در صحنه سیاسى کشور توضیح واضحات باشد و چیزى بر معلومات آنان نیفزاید, اما هنوز جاى این پرسش باقى است پس چرا با اینکه این مطلب واضح تر از آن است که نیازى به تقریر و بیان داشته باشد, آنها از این امر بدیهى و عواقب نامطلوب اختلاف و تفرقه غافل اند و به اندک بهانه اى چهره یکدیگر را مى خراشند, همدیگر را خراب مى کنند و در صحنه سیاسى به تنازع بقا دست مى یازند؟! واقعا دعوا بر سر چیست؟ اگر کسى هدفش خدمت است چه مانعى دارد این خدمت را با مشارکت دیگران انجام دهد؟ و چه مانعى دارد دیگران توفیق این خدمت را پیدا کنند؟! آیا دعوا براى به چنگ آوردن کرسى ریاست یا نمایندگى, درآمد مادى و حقوق کلان و مزایا و امتیازات براى خود و حواشى خود و مقاصد دیگر دنیوى است؟ آیا این همه ارزش آن را دارد که آدمى همه چیز را زیر پا بگذارد و در پیشگاه خداوند و خلق سرافکنده و مطرود باشد؟ چرا توجه نمى کنند که این ملت با چه مشکلات کمرشکنى روبروست و خون دل مى خورد و حرکات عده اى قدرت طلب دردى بر دردهاى آنها مى افزاید, دشمنان را شادمان و دوستان را افسرده و ناامید مى سازد؟ راستى جناح هاى سیاسى مثل اینکه در این کشور حضور ندارند؟! چرا مسوولیت اصلى خود را نادیده گرفته و به جنگ قدرت روآورده اند؟! تورم فزاینده, گرانى نکبت بار و روز افزون, مفاسد اخلاقى روبه گسترش و اعتیاد و جنایات ناشى از آن را نمى بینند؟!
شادمانى مستانه دشمنان و تهدیدهاى خارجى را که این روزها بطور مکرر از زبان شیطان بزرگ و نوکرانش شنیده شده نمى شنوند؟!
اتحاد دشمنان و اختلاف دوستان؟!
چیزى که مایه شگفتى است اینکه ما به رإى العین وحدت جبهه کفر و جهان استکبارى را مى نگریم و همصدایى بوقهاى سامعه خراش غربى و عمله و کارگزارانشان را در داخل و خارج مشاهده مى کنیم, حملات تبلیغى و رسانه اى و تهمت ها و ناسزاهایى که نثار ما مى کنند را ناظریم. اما همچنان غفلت زده به اختلافات دامن مى زنیم در حالى که در اصول مشترک انقلاب وحدت نظر داریم و ((جبهه چپ و راست)) و جناح رادیکال و اصلاح طلب و محافظه کار مى تراشیم بدون اینکه به مفاهیم این واژه ها و مصادیق آنها و صحت و عدم استعمال آن واقف باشیم و به تقلید بیگانگان در نامگذارى جناح ها تن داده ایم و در نفى یکدیگر مى کوشیم و آیه کریمه قرآن را که مکرر خوانده ایم به دست فراموشى سپرده ایم که مى فرماید: ((والذین کفروا بعضهم اولیإ بعض الا تفعلوه تکن فتنه فى الارض و فساد کبیر))
(سوره انفال, آیه73)
((و آنان که کافر شدند برخى دوستان و یاوران یکدیگرند, اگر شما چنین نکنید (با یکدیگر صمیمى نباشید) عامل فتنه و فسادى بزرگ در زمین شده اید)).
از این هشدار قرآنى معلوم مى شود که این مصیبت از آغاز در کار مسلمانان وجود داشته و یا پیش بینى مى شده که با وجود جبهه کفر و شرک و وحدت احزاب و تشکل هاى چند ملیتى در رویارویى با نهضت اسلامى, مسلمانان دستخوش تفرقه و اختلاف بوده و با بهانه هاى ناچیز و انگیزه هاى نژادى و قبیله اى و موهومات دیگر, به جبهه گیرى و جناح بندى رو آورده اند و آن همه مصیبت که از آغاز تاکنون بر سر مسلمین آمده ریشه در همین اختلافات داشته است که استبداد و حاکمیت وارثان شرک جاهلى امثال معاویه و یزید و هارون و منصور و دیکتاتورهاى فاسد و مفسد را طى چندین دوره از تاریخ اسلام پدید آورده است و اگر نبود مکتب نورانى اهلبیت ـ علیهم السلام ـ که از پس ابرهاى تیره فتنه و فساد و نفاق و در شرایط خفقان و اختناق درخشیده و حق و حقیقت را هرچند در افقى تیره و تار به نمایش گذاشته, امروزه ((نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان)) و اسلام ناب محمدى(ص) در گردونه حوادث نابود و مضمحل شده بود.
جنود ابلیس!
امروز نیز بر انقلاب اسلامى همین ماجرا مى رود, تشتت و تفرق و تکثرگرایى و فضاسازى براى دشمنان به اوج خود رسیده و این همان چیزى است که حضرت امام آن را ((خودکشى و انتحار و عمل شیطانى و بزرگترین معصیت)) نامیده است و در یکى از سخنان دیگر, تفرقه اندازان را ((جنود ابلیس)) نامیده اند, هرچند نماز شبشان ترک نشود! چرا که این ماجرا زمینه بازگشت مجدد دشمن و سلطه استکبارى آمریکا را فراهم مى سازد.
در جنگ حق و باطل
آنچه در اینجا باید مورد تإکید قرار گیرد این است که عامل تفرقه و جنود ابلیس کیانند؟ آیا مى توان همه طرف هاى اختلاف را یکسره نکوهش کرد بدون اینکه به حق و باطل موضوع مورد اختلاف توجه شود؟ بدیهى است که جواب منفى باشد چرا که بالاخره در جنگ حق و باطل معیارى براى شناخت وجود دارد. اگر قرار بود در همه موارد اختلاف طرفین را محکوم کنند پس تفاوت حق وباطل چه مى شود؟! بگذریم از اینکه نوع طرح مسائل خلافى و رد و ایرادها, فرهنگ ویژه خود را مى طلبد و اگر آداب و فرهنگ بحث و گفتگو رعایت نشود حق نیز قربانى ناشى گرى و جدل و مغالطه و سفسطه ها خواهد گشت و این چیزى است که جناح ها و جریان ها باید توجه داشته باشند اما در هر حال اگر به عمق مسائل بنگریم هرگز نمى توان اختلاف جناح ها را در همه موارد سطحى انگاشت بالاخره اختلاف از نقطه اى آغاز مى شود و گسترش پیدا مى کند اگر این نقطه اختلاف یک مطلب اصولى و بنیادین باشد دیگر سخن گفتن از وحدت نظر امرى خلاف واقع و انتظار است.
در اسلام پس از رحلت نبى معظم(ص) اختلاف و تفرق پیش آمد و این چیزى بود که پیامبر اکرم(ص) پیش بینى کرده بودند و مضمون سخن معروف آن حضرت است که: از هفتاد و سه فرقه که در اسلام پدید مىآید یکى بر حق و بقیه باطل و انحراف از حق و راهى عذاب آخرت است.
بدون تردید آن راه حق جز طریقه امامت و ولایت نبود. و آن جبهه حق و فرقه ناجیه یاران اهلبیت و ائمه معصومین بودند که سالها و قرن ها مورد هجوم کفر و شرک قرار داشتند. مظلومیت على(ع) و فرزندانش و شهادت ها و اسارتها و تبعیدها براى آن رهبران الهى و یاران مظلومشان زیر برق قدرت و شمشیر و سلطه جابرانه حاکمان و غوغاى تبلیغاتى که از منبرها و مناره ها بود که به گوش مى رسید و در سایه زر و زور و تزویر, قدرت تشخیص و انتخاب را از مردم مى گرفت و همانگونه که امیرالمومنین(ع) فرمود: ((اسلام را پوستین وارونه پوشانده بودند)). حال آیا قابل قبول است آن همه جر و بحث و تشتت و تفرق را یک دعواى لفظى و غیر اصولى بدانیم؟! قطعا پاسخ منفى است.
این ماجرا در روزگار ما نیز قابل تطبیق و در حال وقوع است, گروه ها و جریان ها و خودى و غیرخودى را بالاخره با یک معیار و مقیاس مى توان به سنجش نهاد. کدام جریان در خط راستین اسلام است؟ و کدام جریان خواسته یا ناخواسته به بیراهه مى رود؟ و دشمن از او سود مى برد؟ بدون مجامله و تعارف باید بگوئیم: تنها و تنها جریانى حق است که در خط امام راحل و امروز در خط ولایت و رهبرى باشد. همانگونه که در صدر نخستین اسلام و پس از رحلت پیامبر همین امر معیار و ملاک حقانیت بود. چرا که ولایت محور اصلى حق است. به فرموده نبى اکرم(ص) ((على مع الحق والحق مع على(ع))) و این راه حق على(ع) است که در ولایت فقیه مان استمرار دارد, همان چیزى که امروزه مورد حمله دشمنان سوگند خورده اسلام و قدرت هاى استکبارى است و لب تیز حملات خود را بدانسوى متوجه کرده اند.
و ولایت دینى را که برگرفته از ولایت الهى است به عنوان استبداد فقیه! مى کوبند و آن را منافى با آزادى و دموکراسى مى دانند و برخى عناصر به اصطلاح خودى ابلهانه یا مغرضانه در دام استکبار افتاده و هر از چندگاه جر و بحث را به حوزه ولایت فقیه و اختیارات آن مى کشانند, هر انسان با شعورى مى فهمد که این جریان یعنى هجوم بر ولایت فقیه که به فرموده حضرت امام(قدس سره) بهترین اصل در قانون اساسى, و مانع دیکتاتورى و هدیه خداوندى براى مسلمین است)) جریانى است هدایت شده از سوى دشمنان انقلاب چرا که ولایت فقیه خار چشم استکبار است, قدرتى که تاکنون اجازه نداده و نخواهد داد سلطه استکبارى به سردمدارى شیطان بزرگ به کشور برگردد ولایت فقیه بوده که از سوى دولت و ملت پشتیبانى شده است... خوب, این خود یک معیار روشن براى تشخیص جبهه حق از باطل.
دشمن از کدام قشر حمایت مى کند؟!
موارد دیگرى را نیز مى توان برشمرد که از جمله است حمایت دشمن و اشک تمساح ریختن او براى مظلومیت و محکومیت فلان فرد به دلیل حرکت برخلاف مشى نظام و انقلاب یا به خطر افتادن آزادى و دموکراسى در توقیف فلان نشریه و روزنامه و تحت فشار گرفتن اصلاح طلبان و تعابیرى از این قبیل که در ماه هاى اخیر شاهد و ناظر آن بوده ایم.
براى یک انسان که مختصر شم سیاسى داشته باشد جاى این سوال جدى باقى است که چرا هرگاه یک فرد کج اندیش یا فریب خورده در کسوت روحانى یا غیر روحانى حرکتى برخلاف آرمان هاى امام و انقلاب مى کند و یا مثلا روزنامه اى راه مى اندازد که تریبون براى ضد انقلاب و لیبرالها مى شود و تحت تإثیر عناصر شناخته شده و اغواگرى آنان جامعه و افکار عمومى را به تشنج مى کشاند آن گاه که از سوى دادگاه مطبوعات یا دادگاه ویژه روحانیت تعقیب و زندانى یا ممنوع از فعالیت سیاسى, مطبوعاتى مى شود, بوق ها و خبرگزارىها و رادیوهاى امریکا, اسرائیل, انگلیس و فرانسه و کلن و ضد انقلاب هاى فرارى همچون بنى صدر و سر کرده منافقین به صدا درمىآیند و به حمایت برمى خیزند؟ و از او قهرمان مى سازند؟ آیا اینها واقعا طرفدار فلان فرد یا قشر از روحانیت اند؟ آیا اینها دلشان براى آزادى در کشور ما سوخته است؟! آیا اینها طرفدار به اصطلاح اصلاحات در کشورند؟!
اینجا تذکر حضرت امام را به یاد آوریم که هرگاه دشمنان ما راضى به عمل ما بودند آن وقت است که باید در راه خود و حقانیت خود شک و تردید کنیم! ((آن روز که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت)).(کلمات قصار, ص157)
این معیار دشمن شناسى است. و دوستان انقلاب و دشمنان یا فریب خوردگان را از همین جا مى توان شناخت. همان گونه که قرآن رهنمود مى دهد: ((و لن ترضى منک الیهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم)) (سوره بقره, آیه120)
((اى پیامبر یهود و نصارى از تو راضى نشوند مگر آنکه از آئین آنها پیروى کنى)).
این همان مسإله روز ماست. ببینیم جبهه کفر و جهان استکبارى و استقلال آنها از کدامین عمل ما اظهار رضایت مى کنند؟ کدام جبهه و جناح را مى کوبند؟ از محاکمه کدام شخص و نویسنده و توقیف کدام مجله یا روزنامه ناراضى اند؟ و مدافع کدام آزادى و دموکراسى اند؟ همین را معیار شناخت حق و باطل باید قرار داد, از سوى دیگر کدام فرد یا افرادند که از عادىسازى روابط با آمریکا ـ که به معناى مرگ تمام ارزش ها و آرمان هاى انقلاب است ـ سخن مى گویند و حتى در دادگاه و در جلسه محاکمه از ایده رابطه با آمریکا دفاع مى کنند؟! آیا اینها واقعا داراى فهم سیاسى اند؟ پس آن همه سوابق و ادعا بیش از حد و بزرگ نمایى به اینان این مقدار درک و شعور نداده که در پیشگاه ملت از چنین ایده ها که در تضاد با آرمان هاى امام و انقلاب است سخن نگویند؟ آیا اینها قابل اعتمادند؟! مظلوم نمایى هاى اینان نباید موجب گمراهى افکار عمومى و دلسوزىهاى بى جا و داورىهاى نابخردانه برخى افراد خودى قرار گیرد!
خلاصه آن که در مورد اختلاف گذشته از جنجال هاى سیاسى و تبلیغاتى و انتخاباتى که مع الاسف سخن روز ما شده است: نباید از حق و باطل غفلت ورزید و هر دو را یکسان کوبید و مورد انتقاد قرار داد که این یک سفسطه کارى بیش نیست. البته جناح ها مى بایست از آنچه جو جامعه را متشنج مى کند و براى دشمن فضاسازى مى کند جدا بپرهیزند اما در این میان نباید قدرت تشخیص را تعطیل یا متهم کرد و در شناخت خط امام و جریان اصیل انقلاب تردید نمود.
باز تإکید مى ورزد که اگر در فضاى سیاسى کشور ده ها و صدها جریان و تشکل وجود داشته باشد تنها جریانى در مسیر حق است که قولا و عملا و در گفتار و کردار خالصانه و نه ریاکارانه, پاسدار اصول انقلاب, طرفدار خط امام و در مسیر ولایت فقیه باشد و دشمن ستیزى و قاطعیت در حق را در خط مشى خود به طور جدى لحاظ کند و امتحان هاو فراز و نشیب هاى چند ساله این واقعیت را براى همه روشن ساخته و مردم مسلمان و هوشمند ما خود قدرت تشخیص دارند که این موارد را بفهمند. والسلام
((اختلاف از زبان هر کس باشد, از زبان هر موجودى باشد, این زبان زبان شیطان است))
((من به سراسر کشور, به سراسر ملت هشدار مى دهم: اگر چنانچه از این اختلاف اندازها پیروى کنند, هر کس باشد, مملکت شما به دامان آمریکا مى افتد))
((بزرگترین معصیت امروز در کشور ما ایجاد اختلاف است, ایجاد نفاق است))
(حضرت امام خمینى((قدس سره)), کلمات قصار, ص110, موسه نشر و تنظیم آثار امام خمینى)
((اسلحه هاى سرد وگرم یعنى قلم و بیان و مسلسل را از نشانه گیرى به روى یکدیگر منحرف و به سوى دشمنان انسانیت که در رإس آنها آمریکاست نشانه بروید)).(حضرت امام خمینى((قدس سره)), کلمات قصار, ص155)
اینها هشدارهاى آن رادمرد بزرگ است که نه یک بار و دو بار, بلکه صدها بار , با عبارات و تعابیر مختلف در بیانات و نامه هاى آن پدر دلسوز و روشن ضمیر و آینده نگر, مى توان یافت و تمام نیروهاى خودى که دعوى پیروى و اطاعت از راه و رهنمودهاى حکیمانه و هشدارهاى بیاد ماندى آن رهبر عظیم را دارند خود را ملتزم به رهنمودهاى حضرتش مى دانند. آرى اختلاف و دعوا و کشمکش هایى که سود آن تنها عاید دشمنان اسلام و انقلاب و میهن و ملت مى گردد.
از دیدگاه آن حضرت, و به حق و بدون تردید بزرگترین گناه, یک عمل شیطانى و انتحار و خودکشى است که سرانجام راه بازگشت دشمن خونخوار و غدارى چون آمریکا را بر مقدرات امت مسلمان و کشور اسلامى هموار مى سازد, و کسانى که درگیر اختلافات شده اند باید به عواقب اعمال خود توجه داشته و براى عذاب الیم آخرت و نکبت و ذلت در این جهان آماده باشند و هم بدنامى و حقارت در پیشگاه بندگان خدا, پرونده اى سیاه در تاریخ را پیش بینى نمایند!
شاید ذکر این مطالب از بس تکرار شده براى نیروهاى متخاصم در صحنه سیاسى کشور توضیح واضحات باشد و چیزى بر معلومات آنان نیفزاید, اما هنوز جاى این پرسش باقى است پس چرا با اینکه این مطلب واضح تر از آن است که نیازى به تقریر و بیان داشته باشد, آنها از این امر بدیهى و عواقب نامطلوب اختلاف و تفرقه غافل اند و به اندک بهانه اى چهره یکدیگر را مى خراشند, همدیگر را خراب مى کنند و در صحنه سیاسى به تنازع بقا دست مى یازند؟! واقعا دعوا بر سر چیست؟ اگر کسى هدفش خدمت است چه مانعى دارد این خدمت را با مشارکت دیگران انجام دهد؟ و چه مانعى دارد دیگران توفیق این خدمت را پیدا کنند؟! آیا دعوا براى به چنگ آوردن کرسى ریاست یا نمایندگى, درآمد مادى و حقوق کلان و مزایا و امتیازات براى خود و حواشى خود و مقاصد دیگر دنیوى است؟ آیا این همه ارزش آن را دارد که آدمى همه چیز را زیر پا بگذارد و در پیشگاه خداوند و خلق سرافکنده و مطرود باشد؟ چرا توجه نمى کنند که این ملت با چه مشکلات کمرشکنى روبروست و خون دل مى خورد و حرکات عده اى قدرت طلب دردى بر دردهاى آنها مى افزاید, دشمنان را شادمان و دوستان را افسرده و ناامید مى سازد؟ راستى جناح هاى سیاسى مثل اینکه در این کشور حضور ندارند؟! چرا مسوولیت اصلى خود را نادیده گرفته و به جنگ قدرت روآورده اند؟! تورم فزاینده, گرانى نکبت بار و روز افزون, مفاسد اخلاقى روبه گسترش و اعتیاد و جنایات ناشى از آن را نمى بینند؟!
شادمانى مستانه دشمنان و تهدیدهاى خارجى را که این روزها بطور مکرر از زبان شیطان بزرگ و نوکرانش شنیده شده نمى شنوند؟!
اتحاد دشمنان و اختلاف دوستان؟!
چیزى که مایه شگفتى است اینکه ما به رإى العین وحدت جبهه کفر و جهان استکبارى را مى نگریم و همصدایى بوقهاى سامعه خراش غربى و عمله و کارگزارانشان را در داخل و خارج مشاهده مى کنیم, حملات تبلیغى و رسانه اى و تهمت ها و ناسزاهایى که نثار ما مى کنند را ناظریم. اما همچنان غفلت زده به اختلافات دامن مى زنیم در حالى که در اصول مشترک انقلاب وحدت نظر داریم و ((جبهه چپ و راست)) و جناح رادیکال و اصلاح طلب و محافظه کار مى تراشیم بدون اینکه به مفاهیم این واژه ها و مصادیق آنها و صحت و عدم استعمال آن واقف باشیم و به تقلید بیگانگان در نامگذارى جناح ها تن داده ایم و در نفى یکدیگر مى کوشیم و آیه کریمه قرآن را که مکرر خوانده ایم به دست فراموشى سپرده ایم که مى فرماید: ((والذین کفروا بعضهم اولیإ بعض الا تفعلوه تکن فتنه فى الارض و فساد کبیر))
(سوره انفال, آیه73)
((و آنان که کافر شدند برخى دوستان و یاوران یکدیگرند, اگر شما چنین نکنید (با یکدیگر صمیمى نباشید) عامل فتنه و فسادى بزرگ در زمین شده اید)).
از این هشدار قرآنى معلوم مى شود که این مصیبت از آغاز در کار مسلمانان وجود داشته و یا پیش بینى مى شده که با وجود جبهه کفر و شرک و وحدت احزاب و تشکل هاى چند ملیتى در رویارویى با نهضت اسلامى, مسلمانان دستخوش تفرقه و اختلاف بوده و با بهانه هاى ناچیز و انگیزه هاى نژادى و قبیله اى و موهومات دیگر, به جبهه گیرى و جناح بندى رو آورده اند و آن همه مصیبت که از آغاز تاکنون بر سر مسلمین آمده ریشه در همین اختلافات داشته است که استبداد و حاکمیت وارثان شرک جاهلى امثال معاویه و یزید و هارون و منصور و دیکتاتورهاى فاسد و مفسد را طى چندین دوره از تاریخ اسلام پدید آورده است و اگر نبود مکتب نورانى اهلبیت ـ علیهم السلام ـ که از پس ابرهاى تیره فتنه و فساد و نفاق و در شرایط خفقان و اختناق درخشیده و حق و حقیقت را هرچند در افقى تیره و تار به نمایش گذاشته, امروزه ((نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان)) و اسلام ناب محمدى(ص) در گردونه حوادث نابود و مضمحل شده بود.
جنود ابلیس!
امروز نیز بر انقلاب اسلامى همین ماجرا مى رود, تشتت و تفرق و تکثرگرایى و فضاسازى براى دشمنان به اوج خود رسیده و این همان چیزى است که حضرت امام آن را ((خودکشى و انتحار و عمل شیطانى و بزرگترین معصیت)) نامیده است و در یکى از سخنان دیگر, تفرقه اندازان را ((جنود ابلیس)) نامیده اند, هرچند نماز شبشان ترک نشود! چرا که این ماجرا زمینه بازگشت مجدد دشمن و سلطه استکبارى آمریکا را فراهم مى سازد.
در جنگ حق و باطل
آنچه در اینجا باید مورد تإکید قرار گیرد این است که عامل تفرقه و جنود ابلیس کیانند؟ آیا مى توان همه طرف هاى اختلاف را یکسره نکوهش کرد بدون اینکه به حق و باطل موضوع مورد اختلاف توجه شود؟ بدیهى است که جواب منفى باشد چرا که بالاخره در جنگ حق و باطل معیارى براى شناخت وجود دارد. اگر قرار بود در همه موارد اختلاف طرفین را محکوم کنند پس تفاوت حق وباطل چه مى شود؟! بگذریم از اینکه نوع طرح مسائل خلافى و رد و ایرادها, فرهنگ ویژه خود را مى طلبد و اگر آداب و فرهنگ بحث و گفتگو رعایت نشود حق نیز قربانى ناشى گرى و جدل و مغالطه و سفسطه ها خواهد گشت و این چیزى است که جناح ها و جریان ها باید توجه داشته باشند اما در هر حال اگر به عمق مسائل بنگریم هرگز نمى توان اختلاف جناح ها را در همه موارد سطحى انگاشت بالاخره اختلاف از نقطه اى آغاز مى شود و گسترش پیدا مى کند اگر این نقطه اختلاف یک مطلب اصولى و بنیادین باشد دیگر سخن گفتن از وحدت نظر امرى خلاف واقع و انتظار است.
در اسلام پس از رحلت نبى معظم(ص) اختلاف و تفرق پیش آمد و این چیزى بود که پیامبر اکرم(ص) پیش بینى کرده بودند و مضمون سخن معروف آن حضرت است که: از هفتاد و سه فرقه که در اسلام پدید مىآید یکى بر حق و بقیه باطل و انحراف از حق و راهى عذاب آخرت است.
بدون تردید آن راه حق جز طریقه امامت و ولایت نبود. و آن جبهه حق و فرقه ناجیه یاران اهلبیت و ائمه معصومین بودند که سالها و قرن ها مورد هجوم کفر و شرک قرار داشتند. مظلومیت على(ع) و فرزندانش و شهادت ها و اسارتها و تبعیدها براى آن رهبران الهى و یاران مظلومشان زیر برق قدرت و شمشیر و سلطه جابرانه حاکمان و غوغاى تبلیغاتى که از منبرها و مناره ها بود که به گوش مى رسید و در سایه زر و زور و تزویر, قدرت تشخیص و انتخاب را از مردم مى گرفت و همانگونه که امیرالمومنین(ع) فرمود: ((اسلام را پوستین وارونه پوشانده بودند)). حال آیا قابل قبول است آن همه جر و بحث و تشتت و تفرق را یک دعواى لفظى و غیر اصولى بدانیم؟! قطعا پاسخ منفى است.
این ماجرا در روزگار ما نیز قابل تطبیق و در حال وقوع است, گروه ها و جریان ها و خودى و غیرخودى را بالاخره با یک معیار و مقیاس مى توان به سنجش نهاد. کدام جریان در خط راستین اسلام است؟ و کدام جریان خواسته یا ناخواسته به بیراهه مى رود؟ و دشمن از او سود مى برد؟ بدون مجامله و تعارف باید بگوئیم: تنها و تنها جریانى حق است که در خط امام راحل و امروز در خط ولایت و رهبرى باشد. همانگونه که در صدر نخستین اسلام و پس از رحلت پیامبر همین امر معیار و ملاک حقانیت بود. چرا که ولایت محور اصلى حق است. به فرموده نبى اکرم(ص) ((على مع الحق والحق مع على(ع))) و این راه حق على(ع) است که در ولایت فقیه مان استمرار دارد, همان چیزى که امروزه مورد حمله دشمنان سوگند خورده اسلام و قدرت هاى استکبارى است و لب تیز حملات خود را بدانسوى متوجه کرده اند.
و ولایت دینى را که برگرفته از ولایت الهى است به عنوان استبداد فقیه! مى کوبند و آن را منافى با آزادى و دموکراسى مى دانند و برخى عناصر به اصطلاح خودى ابلهانه یا مغرضانه در دام استکبار افتاده و هر از چندگاه جر و بحث را به حوزه ولایت فقیه و اختیارات آن مى کشانند, هر انسان با شعورى مى فهمد که این جریان یعنى هجوم بر ولایت فقیه که به فرموده حضرت امام(قدس سره) بهترین اصل در قانون اساسى, و مانع دیکتاتورى و هدیه خداوندى براى مسلمین است)) جریانى است هدایت شده از سوى دشمنان انقلاب چرا که ولایت فقیه خار چشم استکبار است, قدرتى که تاکنون اجازه نداده و نخواهد داد سلطه استکبارى به سردمدارى شیطان بزرگ به کشور برگردد ولایت فقیه بوده که از سوى دولت و ملت پشتیبانى شده است... خوب, این خود یک معیار روشن براى تشخیص جبهه حق از باطل.
دشمن از کدام قشر حمایت مى کند؟!
موارد دیگرى را نیز مى توان برشمرد که از جمله است حمایت دشمن و اشک تمساح ریختن او براى مظلومیت و محکومیت فلان فرد به دلیل حرکت برخلاف مشى نظام و انقلاب یا به خطر افتادن آزادى و دموکراسى در توقیف فلان نشریه و روزنامه و تحت فشار گرفتن اصلاح طلبان و تعابیرى از این قبیل که در ماه هاى اخیر شاهد و ناظر آن بوده ایم.
براى یک انسان که مختصر شم سیاسى داشته باشد جاى این سوال جدى باقى است که چرا هرگاه یک فرد کج اندیش یا فریب خورده در کسوت روحانى یا غیر روحانى حرکتى برخلاف آرمان هاى امام و انقلاب مى کند و یا مثلا روزنامه اى راه مى اندازد که تریبون براى ضد انقلاب و لیبرالها مى شود و تحت تإثیر عناصر شناخته شده و اغواگرى آنان جامعه و افکار عمومى را به تشنج مى کشاند آن گاه که از سوى دادگاه مطبوعات یا دادگاه ویژه روحانیت تعقیب و زندانى یا ممنوع از فعالیت سیاسى, مطبوعاتى مى شود, بوق ها و خبرگزارىها و رادیوهاى امریکا, اسرائیل, انگلیس و فرانسه و کلن و ضد انقلاب هاى فرارى همچون بنى صدر و سر کرده منافقین به صدا درمىآیند و به حمایت برمى خیزند؟ و از او قهرمان مى سازند؟ آیا اینها واقعا طرفدار فلان فرد یا قشر از روحانیت اند؟ آیا اینها دلشان براى آزادى در کشور ما سوخته است؟! آیا اینها طرفدار به اصطلاح اصلاحات در کشورند؟!
اینجا تذکر حضرت امام را به یاد آوریم که هرگاه دشمنان ما راضى به عمل ما بودند آن وقت است که باید در راه خود و حقانیت خود شک و تردید کنیم! ((آن روز که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت)).(کلمات قصار, ص157)
این معیار دشمن شناسى است. و دوستان انقلاب و دشمنان یا فریب خوردگان را از همین جا مى توان شناخت. همان گونه که قرآن رهنمود مى دهد: ((و لن ترضى منک الیهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم)) (سوره بقره, آیه120)
((اى پیامبر یهود و نصارى از تو راضى نشوند مگر آنکه از آئین آنها پیروى کنى)).
این همان مسإله روز ماست. ببینیم جبهه کفر و جهان استکبارى و استقلال آنها از کدامین عمل ما اظهار رضایت مى کنند؟ کدام جبهه و جناح را مى کوبند؟ از محاکمه کدام شخص و نویسنده و توقیف کدام مجله یا روزنامه ناراضى اند؟ و مدافع کدام آزادى و دموکراسى اند؟ همین را معیار شناخت حق و باطل باید قرار داد, از سوى دیگر کدام فرد یا افرادند که از عادىسازى روابط با آمریکا ـ که به معناى مرگ تمام ارزش ها و آرمان هاى انقلاب است ـ سخن مى گویند و حتى در دادگاه و در جلسه محاکمه از ایده رابطه با آمریکا دفاع مى کنند؟! آیا اینها واقعا داراى فهم سیاسى اند؟ پس آن همه سوابق و ادعا بیش از حد و بزرگ نمایى به اینان این مقدار درک و شعور نداده که در پیشگاه ملت از چنین ایده ها که در تضاد با آرمان هاى امام و انقلاب است سخن نگویند؟ آیا اینها قابل اعتمادند؟! مظلوم نمایى هاى اینان نباید موجب گمراهى افکار عمومى و دلسوزىهاى بى جا و داورىهاى نابخردانه برخى افراد خودى قرار گیرد!
خلاصه آن که در مورد اختلاف گذشته از جنجال هاى سیاسى و تبلیغاتى و انتخاباتى که مع الاسف سخن روز ما شده است: نباید از حق و باطل غفلت ورزید و هر دو را یکسان کوبید و مورد انتقاد قرار داد که این یک سفسطه کارى بیش نیست. البته جناح ها مى بایست از آنچه جو جامعه را متشنج مى کند و براى دشمن فضاسازى مى کند جدا بپرهیزند اما در این میان نباید قدرت تشخیص را تعطیل یا متهم کرد و در شناخت خط امام و جریان اصیل انقلاب تردید نمود.
باز تإکید مى ورزد که اگر در فضاى سیاسى کشور ده ها و صدها جریان و تشکل وجود داشته باشد تنها جریانى در مسیر حق است که قولا و عملا و در گفتار و کردار خالصانه و نه ریاکارانه, پاسدار اصول انقلاب, طرفدار خط امام و در مسیر ولایت فقیه باشد و دشمن ستیزى و قاطعیت در حق را در خط مشى خود به طور جدى لحاظ کند و امتحان هاو فراز و نشیب هاى چند ساله این واقعیت را براى همه روشن ساخته و مردم مسلمان و هوشمند ما خود قدرت تشخیص دارند که این موارد را بفهمند. والسلام