آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

از آن گاه که زهرا بر زمین دنیا گام نهاد, هرچند در دوران کوتاه زندگیش ـ چه در سایه پدر و چه در سایه شوهر ـ آرامش و اطمینان خاطر داشت ولى پیوسته با رنج و بلا قرین بود, چرا که زندگى دنیوى چیزى جز انتقال از مکانى به مکانى و از زمانى به زمانى دیگر نیست. اگر روح انسان, او را مى سازد و جز خالقش کسى به کنهش و حقیقتش پى نمى برد و تمام اندیشه ها در برابر شناختش سرافکنده است ولى جسم خاکى چیزى جز ترکیبى از آب و خاک نیست که در اثر حرکت هاى دورانى زندگى از خردسالى به جوانى سپس به پیرى و کهنسالى مى رسد تا آن گاه که با اجل دست و پنجه نرم کند و به اصل زندگى جاودانه دست یابد.
زهرا در این دنیاى انتقالى جز دو دوران کوتاه نداشت; کودکى تا سن 10 سالگى یا کمى کمتر در زیر سایه پدر در آن خانه کوچک و ساده ولى عظیم و سترگ و سپس نیم دیگر عمرش را یا اندکى کمتر در خانه همسر.
و چرا این عنصر پاک و این انسان والا در این دوران کودکى و جوانى, سیمایى رنج آلود و چهره اى غمگین داشته باشد؟ زهرا هنوز مراحل خردسالى را طى نکرده است که ناگهان از آغوش مهرانگیز, ناچار جدا مى شود چرا که مادر مهربانش دیده از دنیا مى دوزد و به جهان ابدیت رهسپار مى گردد و قلب کوچک زهرا از آن حادثه تلخ, به درد مىآید و این جا است که زهرا باید در همان کوچکى شریک غم پدر باشد نه تنها در هجرت مادرش که حتى در تبلیغ رسالت پدرش... زهرا هرچند جسمى ناتوان و رنجور دارد ولى قلبى بزرگ و توانا, روحى به عظمت ابدیت و مالامال از معنویت در کالبدى خاکى.
زهرا محنت هاى تلخ تکذیب پدر از سوى مخالفان و شکنجه هاى معاندان و مشرکان را مى بیند... زهرا با دیده و دل هر صبح و شام نظاره گر اهانت ها و سنگدلى ها و جسارت هاى قریش نسبت به پیامبر است و او هر چند نتواند با دست و پنجه, در برابر زورگویى هاى دشمنان از پدر دفاع کند, ولى با ریختن چند قطره اشک در برابر پدر, شاید تسلاى روح بزرگش باشد... زهرا هرچند توانایى ندارد که سلاح به دست بگیرد و از پدرش که اکنون تنها مانده است و یار دیرینه اش (عموى مهربانش) حضرت ابوطالب از دنیا رفته است, دفاع کند ولى قطعا با دلى شکسته مى تواند دست ها را به سوى آسمان بلند کند و براى پیروزى و نصرت پدرش دعا و نیایش نماید و با راز و نیاز در برابر یکتاى بى نیاز, به تبلیغ رسالت پدر کمک کند و مرهم زخم هاى قلب مقدس او باشد که فرمود: ((ما إوذى نبى مثل ما إوذیت)) هیچ پیامبرى چون من اذیت و آزار ندید.
و سرانجام زهرا به خانه شوهر مى رود. نمونه اى از تمام فضایل و کمالات انسانى است. الگویى از همسردارى, عبادت, تقوا, ایثار, فداکارى, نوازش یتیمان, بخشش به مستمندان, چاره بیچارگان, خدمت به بینوایان و بالاخره ایثار و از خودگذشتگى تا آن جا که فرزندش حسن علیه السلام با تعجب از او مى پرسد: مادر! در نمازها و دعاهایت فقط دیگران را مورد لطف و عنایت قرار مى دهى و هیچ براى خودت از خدا نمى خواهى! مى فرماید: الجار ثم الدار پسرم! اول همسایه سپس اهل منزل.
افطار خود و اهل خانه را به مسکین و یتیم و اسیر مى دهد و سه روز گرسنگى و به حالت روزه دارى مى گذراند. ((و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و إسیرا انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزإ و لاشکورا)).
فاطمه در این دوران زیبا از نظر وجود پدر و زندگى در زیر سایه چنان شوهر تمام کارهاى درون خانه را با دلى خوش و قلبى راضى و خشنود انجام مى دهد و با تمام سختى ها و ناملایمات زندگى مى سازد... در خوشى و شادى, سرإ و ضرإ, محنت و بلا و خلاصه در تمام اوضاع و احوال و دگرگونى ها با على همگام و هم نوا و هم راز است و جز او در همسردارى همتایى براى على وجود ندارد. على نیز از او راضى و به وجودش افتخار مى کند و مى فرماید: ((هرگز کارى نکردم که زهرا را به خشم آورد و زهرا نیز هرگز مرا عصبانى و خشمگین نساخت)). و نه تنها زهرا او را نمىآزارد بلکه دیدار زهرا تمام غصه ها و دردهاى درون على را مى زداید: ((هرگاه به خانه باز مى گشتم و به زهرا نگاه مى کردم, تمام غم و اندوه هایم زدوده و تمام رنج و غصه هایم از بین مى رفت.))(مناقب خوارزمى, ص256)
به هر حال این انتقال از خانه پدر به خانه شوهر هم تمام مى شود و پس از ایامى معدود (72 یا 75 روز و یا حداکثر 4 ماه) از رحلت پدر که تمام روزها را در اندوه فقدان حضرت و مظلومیت امام زمانش و غصب حقوق و میراثش مى گذراند, سرانجام تاب دورى پدر را از دست مى دهد و با کوله بارى از درد و رنج و مصیبت که روزها را براى او چون شب تیره و تار کرده است, به سوى معبود و معشوق خود روانه مى شود و على را در غمى بى انتها مى گذارد و مى رود.
و اینک وعده دیدار فرا رسیده:
زهرا این گل پژمرده رسول الله با قلبى شکسته و سینه اى تنگ از زندگى و زخمى عمیق از ظلم ظالمان و ستم سنگدلان, آماده وداع با پسر عموى رنج کشیده و مظلومش مى شود; آماده رحلت مى شود به سوى هستى مطلق, به سوى بهشت برین, به سوى پدر مهربان که روح سترگش آماده استقبال فرزند است.
على از فاطمه دل نمى کند ولى چاره اى جز تحمل فراق جانکاه ندارد. او را ـ طبق وصیتش ـ مخفیانه غسل مى دهد و کفن مى کند و پنهان به خاک مى سپرد.
با صدایى لرزان و دیده اى گریان و قلبى نالان خطاب به پیامبر مى کند و عرض مى نماید:
((السلام علیک یا رسول الله عنى و عن ابنتک و زائرتک والبائته فى الثرى ببقعتک (ببقیعک) والمختار الله لها سرعه اللحاق بک. قل یا رسول الله عن صفیتک صبرى و عفا عن سیده نسإ العالمین تجلدى... انا لله و انا الیه راجعون. قد استرجعت الودیعه و اخذت الرهینه و إخلست الزهرإ, فما إقبح الخضرإ والغبرإ. یا رسول الله إما حزنى فسرمد و إما لیلى فمسهد... و الى الله إشکو و ستنبئک ابنتک بتظافر إمتک على هضمها, فاحفها السوال واستخبرها الحال; فکم من غلیل مهتلج بصدرها لم تجد الى بثه سبیلا و ستقول و یحکم الله و هو خیر الحاکمین, والسلام علیکما سلام مودع, لا قال و لاسئم, فان إنصرف فلا عن ملاله و ان إقم فلا عن سوء ظن بما وعدالله الصابرین. واها واها والصبر إیمن و إجمل... و الى الله یا رسول الله المشتکى و فیک یا رسول الله احسن العزإ صلى الله علیک و علیها السلام و الرضوان)).
(بحارالانوار, ج43, ص193)
سلام و درود خدا بر تو اى رسول خدا و بر دخترت و مهمانت, همو که در جوار تو به خاک سپرده شده و مشیت خداوند چنین اقتضا کرده که پیش از همه, به تو بپیوندد. اى رسول خدا! صبرم از فراق دختر برگزیده ات کم و تحملم از سرور زنان جهانیان اندک شد, ما از خدا و به سوى خدا باز مى گردیم.
هان امانت پس داده شد و گروى باز گردانده و زهرا از دست من رفت. پس اینک زمین و زمان در دیده ام تلخ و نارواست. اى پیامبر! اکنون اندوهم پیوسته و همیشگى و شبهایم بیدار و ناآرام... درد و شکایتم را با خدا بازگو مى کنم و هم اینک دخترت به تو خبر خواهد داد که امتت دست به دست هم دادند تا حقش را غصب کنند و به او ظلم نمایند و دیگر لازم نیست از او بپرسى که چه شد زیرا حال نزار و رنجورش, خود بهترین گواه است و چه بسا غم و اندوهى که در درون سینه اش بود و نتوانست آن را بازگو کند, همین بس که خدا به دادش رسد و بین او و مردم داورى کند که او بهترین داوران است.
سلام و درود بر شما; سلام کسى که خداحافظى مى کند نه یاوه گو است و نه از زیارتتان سیر مى شود, پس اگر به خانه بازگردم و از این جا بروم بى گمان از روى ملالت نیست و اگر در این جا اقامت گزینم و بمانم, باز هم هیچ سوء ظنى به وعده هاى خداوند نسبت به صابران ندارم. آه آه هان مى بینم که صبر و بردبارى ـ بر این مصیبت جانکاه ـ بهتر و زیباتر است ... و اینک دخترت با گواهى خداوند, محرمانه به خاک سپرده مى شود و حقوقش غصب مى گردد و از میراثش که حق مسلم او است منع مى شود, هرچند هنوز مدت زمانى از رحلت تو (اى پیامبر) نگذشته و هنوز یاد تو کهنه نگشته, پس اى رسول خدا شکایت را به خدا مى برم و در اطاعت تو اى پیامبر بهترین تسلیت و آرامش دل براى ما است. درود و صلوات بى پایان خدا و رضوانش بر تو و دخترت باشد.
سپس این ابیات را سرود:
لکل اجتماع من خلیلین فرقه
و ان بقائى عندکم لقلیل
و ان افتقادى فاطما بعد إحمد
دلیل على إن لایدوم خلیل
سرانجام هر دو یار و یاورى باید از یکدیگر جدا شوند و همانا زیستن من با شما بسیار اندک بود و از این که پس از رسول الله, فاطمه از دستم رفت, بهترین دلیل است بر این که هرگز دو دوست و دو یار با هم تا ابد نخواهند ماند و بى گمان باید جدا شوند و فراق را تحمل کنند.
و بدینسان این برترین و پاک ترین انسان روى زمین, از این کواکب فاصله گرفت و به اعلى علیین پرواز کرد و با رحلتش بزرگ ترین نعمت الهى از دنیاى ما گرفته شد.
این رویداد تلخ در شبى تار از غم و اندوه رخ داد و این اندوه سرمدى با تمام شب هاى تاریک زمان پیوند خورد تا پیوسته در ظلمت فراق زهراى اطهر به سر ببریم مگر آن که روزى احقاق حق شود و فرزند دلبندش مهدى موعود سلام الله علیه و عجل الله فرجه الشریف انتقام او را از ظالمین بگیرد و دنیا را از این ظلمت و تاریکى به سوى نور و رحمت سوق دهد و امیدواریم آن روز بس نزدیک باشد چرا که دیگر تاب و توان زیستن در این تاریکى هاى انباشته و پیچیده نداریم و بیش از این نمى توانیم ببینیم که قبر تنها یادگار رسول الله, پنهان است و ناپیدا.
خدایا ما هم همراه امیرالمومنین علیه السلام در این غم بزرگ به تو پناه مى بریم و انتقام از ستم گران و ظالمان آن دوران و تمام دوران هاى پس از آن را فقط و فقط به فرمان تو و توسط امام مفترض الطاعه مان ارواحنا فداه از تو مى خواهیم, باشد که اندکى غم هاى متراکم و انباشته شده هزار ساله کم شود و ظلمت در افق نور مهدوى پنهان گردد.

تبلیغات