آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

تحلیل و بررسى اولین جریان مخالف حکومت امام على(ع) بسیار عبرتآموز است. در مقاله گذشته بخشى از این عبرت ها آمد و گفتیم از دیدگاه امام(ع) عمده ترین عامل مخالفت پیمان شکنان, دنیاطلبى است. دو جلوه, از جلوه هاى دنیاطلبى در اینان برجسته بود:
1ـ مال پرستى که در مقاله گذشته (شماره 211) از آن سخن گفتیم;
2ـ جاه پرستى و ریاست طلبى.
پیشاپیش بر این نکته تإکید دارم که پى گیرى این بحث از آن رواست که مى تواند ما را در تحلیل درست حوادثى که بر انقلاب بزرگ اسلامى ما مى گذرد و نیز در افشاى چهره هاى بریده از آرمان هاى امام راحل(ره) و انقلاب کمک کند.

ریاست طلبى
امام على(ع) در سخنى, طلحه و زبیر را مصداق این جمله نورانى دانسته اند که: ((رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه;(1) بسا دانشمندى که نادانى وى او را از پا درآورد و دانش او با او بود و او را سودى نکرد.))
به گفته ابومخنف و شیخ مفید(ره) این سخن را امام(ع) در تحلیل رفتار طلحه و زبیر فرموده است.(2) مراد سخن مولا این است که علم به تنهایى نجات بخش نیست, بلکه این علم آن گاه انسان را به قله سعادت مى رساند که با ((عقل)) همراه باشد. ((عقل)) با تفسیر الهى آن; یعنى نورى که انسان را به بندگى حضرت حق رهنمون گردد. آن گونه که امام موسى بن جعفر(ع) فرمود: ((العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان;(3) عقل آن است که با آن خداوند بندگى شده و با آن بهشت به دست مىآید)).
نقطه مقابل آن ((جهل)) است. جهل در فرهنگ قرآن و روایات به معناى کار نابخردانه است.
براین اساس, فراوانند عالمانى که بهره آن ها از علم فقط اصطلاحات است و بس. نور علم که همان عقل است به همراه ندارند و در نتیجه جهلشان آنان را به نابودى مى کشاند:
دانش ارنیست همدم تقوى
تیغ بران به دست مستان است(4)
طلحه و زبیر, مصداق عالمانى این چنین بودند, که جهلشان آنان را به ستیز با امام حق على (ع) کشانید.
((جهل آنان ریاست طلبى و جاه پرستى بود.)) جاه و ریاست آن گاه که معبود و معشوق شد, مسلخ ارزش هاى الهى مى گردد. امام على(ع) فرمود: ((حب الرئاسه شاغل عن حب الله سبحانه.(5) دوست داشتن ریاست آدمى را از محبت خداى سبحان باز مى دارد)).
کسى که در وادى ((ریاست طلبى)) افتاد, دیگر براى او اخلاق, معنویت, ارزش ها بى معنى خواهند شد.
محمد بن مسلم گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود:
((ان من شرارکم من احب ان یوطإ فى عقبه انه لابد من کذاب او عاجز الرإى;(6) همانا بدترین شما آن کس است که دوست دارد سرورى یافته و مردم را به دنبال خویش بکشاند, چنین کسى یا باید دروغ گو باشد و یا ضعیف النفس.))
بنابراین, آن کس که ریاست طلب است مى خواهد در هر وضعیتى ریاستش حفظ شود, چنین ریاستى جز با دروغ یا معامله سیاسى با مردم حفظ نخواهد شد. چنین کسى ناچار است براى به دست آوردن یا نگاه دارى حکومت چند روزه خویش پشت پا به تمام ارزش هاى الهى بزند.

بیمارى شورشگران
بیمارى طلحه و زبیر, و بسیارى از دیگر بریده ها از انقلاب اسلامى ما همین است. آنان این انتظار را داشتند که امام على(ع) آن ها را بر پست هاى حساس حکومت بگمارد و آن ها را شریک در حکومت سازد. حضرت به آنان فرمود: از آن جا که شما به مقام و ریاست بیش از حد علاقه نشان مى دهید, شایستگى ریاست بر مسلمین و زمام دارى بر آن ها را ندارید.(7)
در سخنى دیگر خطاب به آنان فرمود:
((و اعلما انى لا اشرک فى امانتى الا من ارضى بدینه و امانته من اصحابى و من قد عرفت دخیلته;(8) و بدانید که من در این امانتى که خداى به من سپرده جز انسان هایى که از دینشان راضى ام و از امانت دارىشان خرسندم (یعنى مکتبى ها) و لیاقت آن ها را احراز کرده باشم, فردى را شریک نمى سازم.))
در این سخن, امام راز واگذار نکردن مسئولیت را به آنان این مى داند که اینان به سبب حرصى که بر ریاست دارند, امانت دار شایسته حکومت نیستند و اصولا آنان که این خصلت را دارند, حکومت را ((لقمه چرب)) مى دانند, نه ((امانت)) و صاحبان بینش این چنین سنخیتى با حکومت مولا ندارند. حضرت در آخرین لحظات خروج آن ها از مدینه نیز برایشان پیغام فرستاد:
((ایها الشیخان احذرا من سطوه الله و نقمته و لاتبغیا للمسلمین غائله وکیدا و قد سمعتما قول الله تعالى تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین;(9) اى دو پیرمرد, از خشم و قهر خداى بپرهیزید و علیه مسلمین توطئه نکنید و البته گفتار خداى را شنیده اید که فرمود سراى آخرت را بر کسانى برگزیده ایم که خواهان فساد در روى زمین و سرکشى نباشند و عاقبت نیک از آن تقوا پیشه گان است.))
((ریاست طلبى)) مصداق جهل اینان بود که سبب قتلشان شد.

انحصار طلبى شورش گران
جالب این جا است که امام على(ع) مى فرماید: اینان آن قدر جاه طلبند که حتى همدیگر را نیز به هنگام قدرت تحمل نخواهند کرد و مى خواهند تنها خود ریاست داشته باشند و انحصار طلبى در منش و روش آن ها موج مى زند: ((کل واحد منهما یرجوا لامر له و یعطفه علیه دون صاحبه لایمتان الى الله بحبل و لایمدان الیه بسبب کل واحد منهما حامل ضب لصاحبه و عما قلیل یکشف قناعه به والله لئن اصابوا الذى یریدون لینتزعن هذا نفس هذا و لیإتین هذا على هذا;(10) هر کدام از آن دو امید دارند که زمام دارى و حکومت به دست او افتد آن را به سوى خود مى کشد نه رفیقش, آن ها به رشته اى از رشته هاى محکم الهى چنگ نزده اند و نه به وسیله اى به او نزدیک شده اند, هر کدام بار کینه رفیق خویش را به دوش مى کشد و به زودى پرده از روى آن برداشته مى شود به خدا سوگند اگر به آن چه مى خواهند برسند این یکى جان دیگرى را مى گیرد و آن یکى این را از بین مى برد.
در این سخن حضرت مولا على(ع) بر چند نکته عبرتآموز تإکید دارند. این نکات عبارت اند از:

وحدت حقیقى و صورى
1ـ از آن جا که هدف این شورش گران, دنیا و رسیدن به حکومت است, گرچه به صورت مقطعى هدف مشترک آنان, را به هم پیوند داده است, لیکن این وحدت صورى است و در باطن خود دشمنى در پى دارد.
2ـ وحدت واقعى در سایه ایمان و اعتقاد به خداوند به دست مىآید همان که آنان نداشتند: ((لایمتان الى الله بحبل و لایمدان الیه بسبب.))
قرآن کریم در باب وحدت, عمیقا بر محور ایمان تإکید دارد: ((واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا...;(11) به ریسمان الهى چنگ زنید و متفرق نشوید)). براى ((حبل الله)) معانى گوناگونى شده است: اسلام, ایمان, قرآن, ولایت(12) و... ولى جامع همه این ها ایمان و اعتقاد به خدا است و سخن قرآن دعوت مطلق به وحدت نیست, بلکه وحدت حول محور الهى است.
((انما المومنون اخوه))(13) این است و جز این نیست که مومنان با هم برادرند; یعنى اخوت واقعى در سایه ایمان است و بس.

کینه توزان جاه طلب
3ـ در وحدت هاى تاکتیکى و مقطعى, از آن جا که ریشه دار نیست, با پیش آمدن مختصر حادثه اى پرده ها کنار مى رود و کینه هاى دنیاطلبانه و جاه پرستانه خود را نشان مى دهد همان که امام على(ع) در مورد طلحه و زبیر پیش بینى کرد: ((و عما قلیل یکشف قناعه به.))
و این واقعیت, در مورد این دو به سرعت تحقق یافت: شورشیان جمل, پس از آن که بصره را به تصرف درآوردند بر سر امامت جماعت, اختلاف و کشمکش شدیدى بین طلحه و زبیر در گرفت و چنان این درگیرى به طول انجامید که نزدیک بود نماز قضا بشود!! به طورى که صداى مسلمانان از هر سو بلند شد: ((الصلوه, الصلوه یا اصحاب محمد; اى یاران رسول خدا! نماز را دریابید.)) ولى کشمکش پایان نپذیرفت تا آن که خود عائشه پا درمیانى کرده و دستور داد که طلحه و زبیر هر دو خود را از محراب به کنار کشند. یک روز محمد فرزند طلحه پیشنمازى را به عهده گیرد و روز دیگر نیز عبدالله پسر زبیر.(14)
واقدى گوید: با این طرح و پیشنهاد عائشه نیز اختلاف پایان نپذیرفت, زیرا در این که اولین نماز به پیشوایى کدام یک انجام بگیرد, دوباره اختلاف به وجود آمد, به طورى که هر یک از آنان در محراب قرار مى گرفت دومى او را عقب مى زد سرانجام کار به قرعه کشیده شد!!! و محمد بن طلحه در این قرعه برنده شد و اولین نماز با پیشنمازى وى انجام گرفت و در همان نماز بود که محمد بن طلحه سوره ((سإل سائل بعذاب واقع)) را تلاوت نمود و هدفش این بود که با آیه کوبنده به عبدالله تعریض داشته باشد و غرور او را درهم شکسته, پیروزى خود را به رخ وى بکشد.(15)
صاحب اغانى گوید: شاعرى در مورد اختلاف بر سر پیش نمازى که در میان طلحه و زبیر و فرزندانشان به وجود آمده بود, اشعارى سرود:
تبارى الغلامان اذا صلیا
و شح على الملک شیخاهما
آن دو جوان بر سر پیش نمازى مى جنگند و این نشانه ریاست طلبى آنان است. پدرانشان طلحه و زبیر نیز بیش از حد ریاست طلب هستند.
و مالى و طلحه و ابن الزبیر
و هذا بذى الجذع مولاهما
مرا با طلحه و زبیر چه کار؟ زیرا پیشواى آنان على اینک در دسترس من است.
فامها الیوم غرتهما
و یعلى ابن امیه دلاهما
این طلحه و زبیر را مادرشان فریب داده و یعلى بن امیه به ورطه هلاکت و بدبختى رهنمونشان ساخته است.(16)
نیز نوشته اند طلحه و زبیر در فرماندهى کل قوا اختلاف نمودند عائشه براى حل اختلاف گفت به هر دو به عنوان امیرى سلام کنند.(17)
آرى این است تفسیر کلام مولا که به زودى پرده ها کنار رفته کینه هاى درونى خود را نشان مى دهد.

ریاست طلبان قاتل
4ـ چهارمین نکته این سخن نورانى آن است که تشنگان قدرت در صورت پیروزى اول, سراغ متحدان دیروز خود رفته آن ها را سر به نیست مى کنند:
((والله لئن اصابوا الذى یریدون لینتزعن عن هذا نفس هذا ولیإتین هذا على هذا. ))
و این هشدار ارزشمند و عبرتآموز مولا است. گرچه در این جنگ اینان پیروز نشدند تا این پیش گویى مولا صورت عینى یابد, ولى حقایق و واقعیت دیگر تاریخى. این حقیقت را به اثبات رسانیده است.
هارون به فرزندش مإمون گفت: ((ملک نازاست, اگر تو هم روزى با من در تعارض شوى, چشمت را درمىآورم!))(18)
عبدالملک بن مروان, وقتى به قدرت رسید متحد دیروز خود ((عمرو بن سعید اشدق)) را کشت.(19)
منصور دوانیقى آن گاه که بر خر مراد سوار شد, متحد دیرین خود و آن کس که جاده را براى حکومت بنى العباس هموار کرد; یعنى ابومسلم خراسانى را کشت.(20)
مإمون برادر خود امین را کشت و...(21)
نمونه ها فراوان است آن چه گفتنى و عبرت آموز است این است که دوستى و محبت و مهر واقعى, تنها در سایه ایمان است و بس و در غیر این صورت در بطن و متن خود دشمنى دارد و این حقیقت را قرآن چنین بیان مى کند که: ((الاخلإ یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین;(22) دوستان در آن روز ((قیامت)) دشمن یکدیگرند, مگر انسان هاى باتقوا.
قیامت روز کنار رفتن پرده ها و بروز باطن ها است دوستى هاى براساس غیر خدا در دنیا هم دشمنى بود گرچه منافع مشترک جلو ظهور آن را مى گرفت و این واقعیت با کنار رفتن پرده ها در قیامت خود را نشان مى دهد.
امام صادق(ع) مى فرماید: ((الاکل خله کانت فى الدنیا فى غیر الله عزوجل فانها تصیر عداوه یوم القیامه;(23) بدانید هر دوستى که در دنیا براى غیر خدا باشد, در قیامت تبدیل به عداوت و دشمنى مى شود.))
در سخنى زیبا و عمیق امام صادق(ع) در حقیقت آیه فوق را چنین تفسیر مى کند که:
((ان ائتلاف قلوب الابرار اذا التقوا و ان لم یظهروا التودد بالسنتهم کسرعه اختلاط قطر السمإ على میاه الانهار و ان بعد ائتلاف قلوب الفجار اذا التقوا و ان اظهروا التودد بالسنتهم کبعد البهائم من التعاطف و ان طال اعتلافها على مذود واحد;(24) همانا نزدیکى دل هاى خوبان و ابرار به هنگامى که با یکدیگر دیدار مى کنند, گرچه با زبان ابراز محبت نکنند, همانند سرعت مخلوط شدن قطره هاى باران با آب نهرهاست (چون سنخیت دارند به سرعت با هم انس مى یابند.)
و از طرفى فاصله دورى قلب هاى گناهکاران, به هنگامى که با یکدیگر دیدار مى کنند, گرچه ابراز دوستى کنند همانند فاصله چهارپایان در محبت است, اینان گرچه مدت طولانى بر سر یک آخور هم باشند, ولى هیچ گاه انس واقعى نمى یابند.))
یعنى آخور دنیا دنیاپرستان را به وحدت تاکتیکى مى رساند ولى این وحدت عمیق و ماندگار نیست.
و تفسیر این همه را در منش و رفتار طلحه و زبیر مى توان دید و امیر سخن مولا على(ع) دقیقا ویژگى روحى و روانى تشنگان قدرت را در سخن فوق ترسیم کرده است. آنان پس از بیعت با امام على(ع) به انتظار رسیدن به مقام و مزایا چهار ماه در مدینه توقف نمودند. در این مدت تغییرى در روش مولا ندیدند و از حضرت هیچ گونه انعطاف و نرمشى در اصول مشاهده نکردند که این سیرت قرآنى است سرانجام از رسیدن به دنیاى مطلوب خویش مإیوس شدند, از طرف دیگر مطلع شدند که عائشه پرچم مخالفت با امام را در مکه برافراشته است, تصمیم گرفتند براى استمداد از عائشه به سوى مکه حرکت کنند و با همین تصیمم نزد امیرمومنان على(ع) آمده و به بهانه زیارت خانه خدا از وى اجازه مسافرت خواستند, امام نیز به ظاهر اجازت فرمود. سپس به یاران خود فرمود: به خدا سوگند هدف آنان از این مسافرت زیارت خانه خدا نیست, بلکه زیارت بهانه است و هدفى جز پیمان شکنى ندارند!(25)
هنگامى که امام به آنان اجازه مسافرت داد براى بار دوم با حضرت بیعت نمودند و از مدینه به سوى مکه رهسپار گشتند و در مکه به لشگر عائشه حزب مخالف على(ع) پیوستند, و اولین شورش, علیه مولا را سامان دادند و سرانجام خود در آتش فتنه اى که افروخته بودند سوختند و این است سرنوشت تشنگان قدرت در طول قرون و اعصار!! : ((فاعتبروا یا اولى الابصار))!
اینک پرونده بحث از انگیزه هاى پیمان شکنى را مى بندیم و به یارى خداوند در مقاله آینده از روش ها و شیطنت هاى ناکثین سخن مى گوییم: ان شإالله.

پى نوشت ها:
1 ) نهج البلاغه, حکمت107.
2 ) ارشاد, ج1, ص246 و 247. بحارالانوار ج32, ص112 و ص113. بهج الصباغه, ج10, ص12.
3 ) اصول کافى , ج1, ص11, چاپ دارالکتب الاسلامیه, آخوندى.
4 ) مثنوى معنوى , دفتر چهارم, ص238.
5 ) شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج20, ص207.
6 ) سفینه البحار, ج1, ص492.
7 ) صحیح بخارى, ج4, ص156. صحیح مسلم, ج5, ص6.
8 ) شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج10, ص231.
9 ) شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج11, ص16.
10 ) نهج البلاغه, خطبه148.
11 ) آل عمران, آیه103.
12 ) تفسیر مجمع البیان, ذیل آیه.
13 ) حجرات, آیه 10.
14 ) مروج الذهب, ج2, ص367 و الجمل شیخ مفید, ص281 و ص282 و تاریخ یعقوبى ج2, ص181 و تاریخ طبرى, ج4, ص468 (حوادث سال 36 هجرى) و بهج الصباغه, ج10, ص17.
15 ) طبقات ابن سعد, ج5, ص39.
16 ) الاغانى, ج11, ص120.
17 ) شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج9, ص110.
18 ) عوالم امام موسى بن جعفر(ع), ص;247 عیون اخبارالرضا, ج1, ص188 ح;11 بحارالانوار, ج48, ص129, ح4 و حلیه الابرار, ج2, ص269.
19 ) و 20 ) و 21 ) بهج الصباغه, ج10, ص19.
22 ) زخرف, آیه 67.
23 ) تفسیر نورالثقلین, ج4, ص612.
24 ) الامالى شیخ طوسى, ج2, ص25 و ص;26 بحارالانوار, ج74, ص281 و بهج الصباغه, ج10, ص19.
25 ) تاریخ یعقوبى, ج2, ص127, تاریخ ابن اعثم, ص166 ـ 167 و نقش عائشه در تاریخ اسلام, ج2, ص41.

تبلیغات