پیمان شکنان
آرشیو
چکیده
متن
ناکثین, اولین جریان مخالفى بود که علیه مولا على (ع) دست به کار شد و آتش جنگ را برافروخت.
جریان ((ناکثین)) قصه دردناک خودىهاى بریده از آرمان ها است. ((ناکثین)) داستان عبرتآمیز خواصى است که دنیاطلبى, آنان را در مدار نفاق قرار داد و سرانجام به مبارزه با امام حق امیرمومنان على (ع) کشاند.
جریان ((ناکثین)) تحلیل روش کسانى است که دین و ارزش ها را در مسلخ اهداف و مطامع شیطانى خود ذبح کردند.
جریان ((ناکثین)) آینه عبرت است. درسى براى تمامى کسانى که باور دارند دنیا محل امتحان است و ماده امتحانى آن, میزان عشق به خداست. سربلندها در این امتحان کسانى هستند که در دو راهى خدا و دنیا, خدا را برمى گزینند و مردودها آنانند که در این گذرگاه دنیا را بر خدا ترجیح مى دهند.
جریان ((ناکثین)) جریان نفاق پنهان است, نفاقى به مراتب پیچیده تر از نفاق زمان نبى اکرم(ص).
نفاق دیروز, در باطن خود شعار ((زنده باد بت)) را داشتند, ولى این منافقان با عمل و رفتار خویش ((زنده باد هوا و هوس)) را فریاد مى کردند.
پیامبر گرامى اسلام (ص) فرمود بتى مبغوض تر از هوا و هوس نیست.(1)
((ناکثین)) جریان مقطعى دیروز نبود, بلکه جریان همه بریده هاى از حق است. آنان که چه بسا در مقطعى در صراط حق بودند, ولى نتوانستند حق شفاف و صریح را تحمل کنند. از آن بریدند و در برابرش ایستادند.
وفا دارى و پیمان شکنى
وفادارى به عهد از ارزش هاى انسانى است که اسلام عزیز آن را مورد تایید قرار داده است.
آن قدر این اصل مهم است که در قرآن کریم آمده است با منافقان قاطعانه برخورد کنید:
((... فان تولوا فخذوهم واقتلوهم حیث وجدتموهم... ))(2); اما اگر آن ها از این کار سرباز زنند و به اقدامات بر ضد شما ادامه دهند) آن ها را هر کجا بیابید اسیر کنید و به قتل برسانید.
سپس از این اصل کلى چند استثنا دارد از جمله ; مگر منافقانى که پناهنده به قومى شوند که دولت اسلامى با آنان قرارداد عدم تعرض دارد. به احترام این قرارداد, حتى منافقان محارب نیز مصونیت مى یابند:
((الاالذین یصلون الى قوم بینکم و بینهم میثاق...;(3) مگر آن ها که با کسانى که با شما هم پیمانند پیمان بسته و...)) نیز قرآن کریم وفادارى به عهد را از ویژگیهاى مومنان مى داند ((والموفون بعهدهم اذا عاهدوا.(4).. ;و آنان که وقتى قرارداد بستند به عهدشان پایبندند.))
در روایتى از پیامبر گرامى اسلام (ص) مى خوانیم ((من کان یومن بالله و الیوم الاخر فلیف اذا وعد ;(5) هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد, باید آن گاه که وعده کرد, به آن وفادار بماند.))
در روایاتى از امام على (ع) وفاى به عهد برترین خصال انسانى ((اثر سرورى و آقائى)) ((زیور عقل)) ((تابلو شخصیت)) ((نشانه کمال دین)), ((نشانه صداقت و بزرگوارى)) معرفى شده است.(6)
امیرمومنان على (ع) در عهد ((مالک اشتر)), به اهمیت این مساله در اسلام و جاهلیت اشاره کرده و آن را مهم ترین و عمومى ترین مساله مى شمرد و تاکید مى کند که حتى مشرکان نیز به این امر پاى بند بوده اند, زیرا عواقب پیمان شکنى را دریافته بودند.(7) مورخان و مفسران مى گویند: از جمله امورى که در صدر اسلام سبب شد گروه هاى زیادى اسلام را پذیرا شوند; همین پاى بند بودن مسلمانان به عهد و پیمان و مراعات سوگندهایشان بود در تاریخ اسلام مى خوانیم: هنگامى که مسلمانان در عصر ((عمر)) ارتش ساسانیان را شکست دادند و ((هرمزان)) بزرگ لشکر ایران دست گیر شد او را نزد ((عمر)) آوردند. خلیفه به او گفت: ((شما بارها با ما پیمان بستید و پیمان شکنى کردید, دلیلش چیست؟)) ((هرمزان)) گفت: ((مى ترسم قبل از آن که دلیلش را بگویم مرا به قتل برسانى.)) خلیفه گفت:((نترس!))
در این هنگام ((هرمزان)) تقاضاى آب کرد و به زودى ظرفى ساده و بى ارزش را پر از آب کردند و براى او آوردند. هرمزان گفت:((اگر از تشنگى هم بمیرم, هرگز در چنین ظرفى آب نخواهم خورد.))
عمرگفت: ((ظرف آبى بیاورید که مورد قبولش باشد.))
ظرف را به دست او دادند و او به اطراف خود نگاه مى کرد و آب نمى نوشید و مى گفت مى ترسم, در حالى که مشغول نوشیدن آب هستم کشته شوم.
خلیفه گفت: ((نترس, من به تو اطمینان مى دهم تا ننوشى با تو کارى نداریم.))
هرمزان ناگاه ظرف را واژگون کرد و آب ها را روى زمین ریخت. عمر که فکر مى کرد, آب بدون اختیار او ریخته شده است, گفت: ((باز هم براى او آب بیاورید و او را تشنه نکشید.))
هرمزان گفت: ((من آب نمى خواهم. منظورم این بود که امان از تو بگیرم.))
عمر گفت: ((من تو را به هر صورت خواهم کشت.)) ولى هرمزان جواب داد: ((تو به من امان و اطمینان دادى.))
عمر گفت: ((دروغ مى گوئى من به تو امان ندادم.))
انس حاضر بود گفت: ((هرمزان, راست مى گوید. تو به او امان داده اى, مگر به او نگفتى من با تو کارى ندارم تا آب را بنوشى.)) عمر در کار خود فرو ماند و به هرمزان گفت: ((تو مرا فریب دادى, ولى من به خاطر این فریب خوردم که قبول اسلام کنى.))
هرمزان از مشاهده این صحنه و پاى بند بودن مسلمانان به عهد و پیمانشان نور ایمان در دلش درخشیدن گرفت و مسلمان شد.(8)
نقطه مقابل این فضیلت اخلاقى, رذیله پیمان شکنى است که در قرآن کریم از آن به ((نکث)) یاد شده است. ((نکث)), شکستن پیمان واجب الوفا است. زشتى پیمان شکنى, به حدى است که کم تر کسى حاضر مى شود مسئولیت آن را به صراحت بر عهده گیرد, لذا معمولا کمتر کسى حاضر مى شود مسئولیت آن را به صراحت بر عهده گیرد, بدین جهت معمولا افراد پیمان شکن متعذر به اعذارى مى شوند; هر چند واهى و بى اساس !
ناکثین کیانند؟
ناکثین, کسانى هستند که با امام على (ع) بیعت کردند و آن گاه پیمان شکستند. در راس اینان, ((طلحه)) و ((زبیر)) قرار دارند. اینان آتش افروز اولین جنگ علیه مولا على (ع) شدند.
عنوان ((ناکثین)) را پیامبر اکرم (ص) به هنگام پیش گویى از حوادث آینده بر این گروه از مخالفان مولا على (ع) اطلاق کرد.
حاکم نیشابورى, در مستدرک الصحیحین از ابو ایوب انصارى نقل مى کند که: ((امر رسول الله (ص) على بن ابى طالب بقتال الناکثین و القاسطین و المارقین;(9) پیامبر اکرم (ص) به على (ع) دستور داد که با سه گروه ناکثین, قاسطین و مارقین پیکار کند.))
در تاریخ بغداد همین معنى, به صورت مشروح ترى از ابوایوب نقل شده است, او مى گوید: ((رسول خدا(ص) به ما امر فرمود که با سه گروه در خدمت على (ع) پیکار کنیم با ناکثین, و قاسطین و مارقین, اما ناکثین با آن ها پیکار کردیم آن ها اهل جمل طلحه و زبیر بودند و اما قاسطین همین است که ما از سوى آن ها باز مى گردیم, یعنى معاویه و عمروعاص (این سخن را هنگام بازگشت از صفین گفت) و اما مارقین آنها اهل نهروان هستند. به خدا سوگند, نمى دانم آنان در کجایند, ولى به هر حال با آنان پیکار مى کنیم.))(10) و شخص امام على (ع) نیز همین عنوان را بر سه گروه مخالف خویش به کار برده است:
((فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون...;(11) ولى هنگامى که قیام به امر خلافت کردم, جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى به بهانه هاى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند واز اطاعت حق سر برتافتند. در راس ناکثان طلحه و زبیر قرار دارند. ))
طلحه و زبیر
این دو از سران ناکثین بودند.
((طلحه)), فرزند عبیدالله , از طایفه بزرگ قریش و از قبیله تمیم بود. او از پیشگامان در اسلام بود. در جنگ احد و دیگر جنگ ها شرکت داشت.(12) او از معدود کسانى بود که در جنگ احد فرار نکرد و در این جنگ دست او آس(13)یب دید. پیامبر در مکه و در هجرت میان او و زبیر عقد برادرى بست. با کشور عراق, بازرگانى گسترده اى داشت و دستى گشاده, در خدمت به محرومان داشت. عائله مندان بنى تمیم را تامین مى کرد و قروض ایشان را مى پرداخت. تا جائى که نقل شده پیغمبر اسلام او را طلحه الجود یا طلحه الفیاض نامید و امیرمومنان نیز در یکى از خطبه هایش او را به عنوان سخى ترین مردم معرفى کرده است او شدیدا با عثمان مخالف و یکى از اشخاص موثر در قتل عثمان بود.(14) ولى بعد از مخالفت با مولا على (ع) همو پیراهن عثمان را علیه مولا على(ع) علم کرد.
((زبیر)) فرزند عوام بن خویلد برادر زاده خدیجه و پسر عمه پیامبر (ص) و امام على (ع) است. وى در دوازده یا پانزده یا شانزده سالگى ایمان آورد و چهارمین یا پنجمین کسى است که مسلمان شد او افتخار دو هجرت را با خود دارد یکى هجرت به حبشه و دیگر هجرت به مدینه. ((زبیر)) در تمام جنگ هاى پیامبر شرکت داشت. او مرد شجاع و دلیرى بود و در بحران هاى سخت در دوره پیامبر(ص)او پیش گام بود.
او علاقه خاصى به مولا على (ع) داشت واین علاقه اش تا زمان خلافت حضرت ادامه داشت. به هنگامى که به خانه مولا على (ع) هجوم آوردند و حضرت را با آن وضع دردناک به مسجد مى بردند زبیر با شمشیر کشیده به عمر حمله کرد و به بنى هاشم گفت:
((یا معشر بنى هاشم ایفعل هذا بعلى و انتم احیإ;(15) اى گروه بنى هاشم شما زنده اید و باعلى چنین رفتار مى کنند!))
سلمان مى گوید, پس از بیعت ابوبکر امام على (ع) شبها به همراه حضرت زهرا (س) و فرزندان خود به منزل مهاجر و انصار مى رفت و آنان را به یارى مى خواند تا آن که تعداد بیست و چهار یا چهل نفر وعده یارى دادند. حضرت فرمود: صبح با سرهاى تراشیده, اسلحه خود را برداشته به خانه من بیائید, چون صبح شد جز چهار نفر که من وابوذر و مقداد و زبیر بودیم کسى به وعده خود وفا نکرد. تا سه شب این کار تکرار شد و جز این چهار نفر کسى به گفته خود وفا ننمود.(16)
راز روى گردانى از حق
چرا اینان با این سوابق درخشان لغزیدند و علیه امام على(ع) شمشیر کشیدند؟ این سوالى است مهم و یافتن پاسخ صحیح هم عبرتآموز است و هم هشداردهنده. عبرتآموز است که چهره هایى این چنین شاخص را چه عواملى فریفت؟ هشداردهنده که هم مراقب باشیم در دامى که طلحه و زبیر قرار گرفتند نیفتیم و هم آن که با ریسمان در دام افتادگان هوس به چاه نیفتیم. مراقب باشیم طلحه و زبیرها ما را به مخالفت با صراط مستقیم حق نکشانند.
امام على (ع) عمده ترین عامل مخالفت آن ها را دنیا پرستى, جاه طلبى و عمدتا مال دوستى بیان مى کند:
((و انما طلبوا هذه الدنیا حسدا لمن افإهاالله علیه فارادوا رد الامور على ادبارها...;(17) همانا, آنان این دنیا را طلبیدند چون بر آن کس که خدا آن را بدو ارزانى داشته حسد ورزیدند و مى خواهند کار را به گذشته باز گردانند (و سنتها و ارزش هاى جاهلى را زنده کنند)).
در این سخن مولا على (ع) بر دو نکته در انگیزه ناکثان تاکید کرده است:
1ـ دنیاطلبى و این که انگیزه خدایى در مخالفت خویش با نظام الهى مولا ندارند;
2ـ آن که آنان در پى ارتجاع و بازگشت وضعیت گذشته اند تا از دنیا کام گیرند و دوباره بتوانند از رهگذر بهره ورى نامشروع از بیت المال به آلاف و الوف برسند.
جالب این جا است در این سخن مولا, در بین جلوه هاى دنیا پرستى آنان بر ((پول پرستى)) طلحه و زبیر تاکید کرده است. همان که عامل بسیارى از لغزش ها و سقوط ها بوده است. امام على(ع) فرمود: ((حب المال سبب الفتن; مال پرستى ریشه فتنه هاست. )) عثمان دویست هزار دینار(000 / 200) و دومیلیون و دویست هزار درهم (000 / 200 / 2) از بیت المال به طلحه بخشید. و همو پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم به زبیر بخشید.(18)
بخارى در ((صحیح)) مى نویسد: زبیر از خود یازده خانه در مدینه, دو خانه در بصره, یک خانه در کوفه و یک خانه در مصر باقى گذاشت. او چهار زن داشت, ارث هر یک از زنان پس از اخراج ثلث 000 / 200 / 1 دینار شد.(19)
پر واضح است کسانى که در حکومت گذشته با چنین وضعیتى زندگى مى کردند. هرگز نخواهند توانست عدل صریح و برگشت ناپذیر مولاعلى(ع) را تحمل کنند, آنان نتوانستند حکومت عدل مولا را تحمل کنند, چون حضرت در اولین برنامه اصلاحى خویش, برخورد با ثروت هاى بادآورده را در راس برنامه هاى خویش قرارداد ((والله لو وجدته قد تزوج به النسإ و ملک به الدمإ لرددته;(20) اگر این ثروت هاى باد آورده غارت شده از بیت المال به مهر زنان درآمده, یا از آن کنیزانى خریده باشند, بازهم به بیت المال برمى گردانم.))
و سوگ مندانه باید گفت عمده ترین مشکل براى مولا على(ع) در دوره چهار سال و اندى حکومت همین روحیه مال پرستى خواص بوده است آنان توقع داشتند که همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شده و هم چنان در ناز و نعمت و رفاه نامشروع باشند, ولى حکومت عدالت گستر على (ع) در برابر این خواسته ناحق آن ها ایستاد و ایشان نتوانستند عدل مولى را تحمل کنند, سرانجام سر ستیز برآورده, به معاویه پناهنده شدند. بیش ترین پناهندگان به معاویه داراى جرائم مالى سنگین و سوء استفاده هاى مالى از بیت المال یا برنگرداندن دیون خویش بودند.
در نامه اى حضرت به ((سهل بن حنیف)) استاندار مدینه نوشت:
((به من خبر رسیده که افرادى از قلمرو تو مخفیانه به معاویه پیوسته اند نگران مباش. این ها دنیا پرستانى هستند که با سرعت در پى تحصیل آنند. اینان عدالت را شناخته, دیده و شنیده اند و کاملا درک کرده اند که: ((ان الناس عندنا فى الحق اسوه فهربوا الى الائره;(21) همه مردم در نزد ما حقوق برابر دارند, آن ها چون این برابرى را نتوانستند تحمل کنند به سوى خودخواهى و تبعیض و منفعت طلبى گریخته اند. ))
سخن در این زمینه فراوان است. در این مقاله به همین مقدار اکتفا مى کنیم و به یارى خداوند همین بحث را در مقالات آینده نیز پى خواهیم گرفت. ان شإالله
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) تفسیر قرطبى, ج 9, ص 5987. 2 ) سوره نسإ, آیه 89. 3 ) سوره نسإ, آیه 90. 4 ) سوره بقره, آیه 177. 5 ) بحارالانوار, ج 77,ص 149. 6 ) میزان الحکمه, ج 8, ص 3612و ص 3613(چاپ جدید). 7 ) نهج البلاغه, نامه 53. 8 ) تاریخ ((الکامل ابن اثیر)), ج 2, ص ;549 تفسیر نمونه, ج 11, ص 383 و ص 384. 9 ) مستدرک الصحیحین, ج 3, ص 139 چاپ دارالمعرفه. 10 ) تاریخ بغداد,ج 13,ص 187. 11 ) نهج البلاغه, خطبه سوم . 12 ) الاستیعاب, ج 3, ص 220. 13 ) همان, ((و وقى النبى بنفسه و اتقى النبل عنه بیده حتى شلت اصبعه)). 14 ) الجمل ص 147. 15 ) سفینه البحار, ((زبر)). 16 ) بحارالانوار, ج 22, ص 329. 17 ) نهج البلاغه, خطبه 169. 18 ) الغدیر, ج 8, ص 286. 19 ) صحیح بخارى, ج 5 ,ص ;21 الغدیر, ج 8 ,ص 282. 20 ) نهج البلاغه, خطبه 15. 21 ) نهج البلاغه, نامه 70.
جریان ((ناکثین)) قصه دردناک خودىهاى بریده از آرمان ها است. ((ناکثین)) داستان عبرتآمیز خواصى است که دنیاطلبى, آنان را در مدار نفاق قرار داد و سرانجام به مبارزه با امام حق امیرمومنان على (ع) کشاند.
جریان ((ناکثین)) تحلیل روش کسانى است که دین و ارزش ها را در مسلخ اهداف و مطامع شیطانى خود ذبح کردند.
جریان ((ناکثین)) آینه عبرت است. درسى براى تمامى کسانى که باور دارند دنیا محل امتحان است و ماده امتحانى آن, میزان عشق به خداست. سربلندها در این امتحان کسانى هستند که در دو راهى خدا و دنیا, خدا را برمى گزینند و مردودها آنانند که در این گذرگاه دنیا را بر خدا ترجیح مى دهند.
جریان ((ناکثین)) جریان نفاق پنهان است, نفاقى به مراتب پیچیده تر از نفاق زمان نبى اکرم(ص).
نفاق دیروز, در باطن خود شعار ((زنده باد بت)) را داشتند, ولى این منافقان با عمل و رفتار خویش ((زنده باد هوا و هوس)) را فریاد مى کردند.
پیامبر گرامى اسلام (ص) فرمود بتى مبغوض تر از هوا و هوس نیست.(1)
((ناکثین)) جریان مقطعى دیروز نبود, بلکه جریان همه بریده هاى از حق است. آنان که چه بسا در مقطعى در صراط حق بودند, ولى نتوانستند حق شفاف و صریح را تحمل کنند. از آن بریدند و در برابرش ایستادند.
وفا دارى و پیمان شکنى
وفادارى به عهد از ارزش هاى انسانى است که اسلام عزیز آن را مورد تایید قرار داده است.
آن قدر این اصل مهم است که در قرآن کریم آمده است با منافقان قاطعانه برخورد کنید:
((... فان تولوا فخذوهم واقتلوهم حیث وجدتموهم... ))(2); اما اگر آن ها از این کار سرباز زنند و به اقدامات بر ضد شما ادامه دهند) آن ها را هر کجا بیابید اسیر کنید و به قتل برسانید.
سپس از این اصل کلى چند استثنا دارد از جمله ; مگر منافقانى که پناهنده به قومى شوند که دولت اسلامى با آنان قرارداد عدم تعرض دارد. به احترام این قرارداد, حتى منافقان محارب نیز مصونیت مى یابند:
((الاالذین یصلون الى قوم بینکم و بینهم میثاق...;(3) مگر آن ها که با کسانى که با شما هم پیمانند پیمان بسته و...)) نیز قرآن کریم وفادارى به عهد را از ویژگیهاى مومنان مى داند ((والموفون بعهدهم اذا عاهدوا.(4).. ;و آنان که وقتى قرارداد بستند به عهدشان پایبندند.))
در روایتى از پیامبر گرامى اسلام (ص) مى خوانیم ((من کان یومن بالله و الیوم الاخر فلیف اذا وعد ;(5) هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد, باید آن گاه که وعده کرد, به آن وفادار بماند.))
در روایاتى از امام على (ع) وفاى به عهد برترین خصال انسانى ((اثر سرورى و آقائى)) ((زیور عقل)) ((تابلو شخصیت)) ((نشانه کمال دین)), ((نشانه صداقت و بزرگوارى)) معرفى شده است.(6)
امیرمومنان على (ع) در عهد ((مالک اشتر)), به اهمیت این مساله در اسلام و جاهلیت اشاره کرده و آن را مهم ترین و عمومى ترین مساله مى شمرد و تاکید مى کند که حتى مشرکان نیز به این امر پاى بند بوده اند, زیرا عواقب پیمان شکنى را دریافته بودند.(7) مورخان و مفسران مى گویند: از جمله امورى که در صدر اسلام سبب شد گروه هاى زیادى اسلام را پذیرا شوند; همین پاى بند بودن مسلمانان به عهد و پیمان و مراعات سوگندهایشان بود در تاریخ اسلام مى خوانیم: هنگامى که مسلمانان در عصر ((عمر)) ارتش ساسانیان را شکست دادند و ((هرمزان)) بزرگ لشکر ایران دست گیر شد او را نزد ((عمر)) آوردند. خلیفه به او گفت: ((شما بارها با ما پیمان بستید و پیمان شکنى کردید, دلیلش چیست؟)) ((هرمزان)) گفت: ((مى ترسم قبل از آن که دلیلش را بگویم مرا به قتل برسانى.)) خلیفه گفت:((نترس!))
در این هنگام ((هرمزان)) تقاضاى آب کرد و به زودى ظرفى ساده و بى ارزش را پر از آب کردند و براى او آوردند. هرمزان گفت:((اگر از تشنگى هم بمیرم, هرگز در چنین ظرفى آب نخواهم خورد.))
عمرگفت: ((ظرف آبى بیاورید که مورد قبولش باشد.))
ظرف را به دست او دادند و او به اطراف خود نگاه مى کرد و آب نمى نوشید و مى گفت مى ترسم, در حالى که مشغول نوشیدن آب هستم کشته شوم.
خلیفه گفت: ((نترس, من به تو اطمینان مى دهم تا ننوشى با تو کارى نداریم.))
هرمزان ناگاه ظرف را واژگون کرد و آب ها را روى زمین ریخت. عمر که فکر مى کرد, آب بدون اختیار او ریخته شده است, گفت: ((باز هم براى او آب بیاورید و او را تشنه نکشید.))
هرمزان گفت: ((من آب نمى خواهم. منظورم این بود که امان از تو بگیرم.))
عمر گفت: ((من تو را به هر صورت خواهم کشت.)) ولى هرمزان جواب داد: ((تو به من امان و اطمینان دادى.))
عمر گفت: ((دروغ مى گوئى من به تو امان ندادم.))
انس حاضر بود گفت: ((هرمزان, راست مى گوید. تو به او امان داده اى, مگر به او نگفتى من با تو کارى ندارم تا آب را بنوشى.)) عمر در کار خود فرو ماند و به هرمزان گفت: ((تو مرا فریب دادى, ولى من به خاطر این فریب خوردم که قبول اسلام کنى.))
هرمزان از مشاهده این صحنه و پاى بند بودن مسلمانان به عهد و پیمانشان نور ایمان در دلش درخشیدن گرفت و مسلمان شد.(8)
نقطه مقابل این فضیلت اخلاقى, رذیله پیمان شکنى است که در قرآن کریم از آن به ((نکث)) یاد شده است. ((نکث)), شکستن پیمان واجب الوفا است. زشتى پیمان شکنى, به حدى است که کم تر کسى حاضر مى شود مسئولیت آن را به صراحت بر عهده گیرد, لذا معمولا کمتر کسى حاضر مى شود مسئولیت آن را به صراحت بر عهده گیرد, بدین جهت معمولا افراد پیمان شکن متعذر به اعذارى مى شوند; هر چند واهى و بى اساس !
ناکثین کیانند؟
ناکثین, کسانى هستند که با امام على (ع) بیعت کردند و آن گاه پیمان شکستند. در راس اینان, ((طلحه)) و ((زبیر)) قرار دارند. اینان آتش افروز اولین جنگ علیه مولا على (ع) شدند.
عنوان ((ناکثین)) را پیامبر اکرم (ص) به هنگام پیش گویى از حوادث آینده بر این گروه از مخالفان مولا على (ع) اطلاق کرد.
حاکم نیشابورى, در مستدرک الصحیحین از ابو ایوب انصارى نقل مى کند که: ((امر رسول الله (ص) على بن ابى طالب بقتال الناکثین و القاسطین و المارقین;(9) پیامبر اکرم (ص) به على (ع) دستور داد که با سه گروه ناکثین, قاسطین و مارقین پیکار کند.))
در تاریخ بغداد همین معنى, به صورت مشروح ترى از ابوایوب نقل شده است, او مى گوید: ((رسول خدا(ص) به ما امر فرمود که با سه گروه در خدمت على (ع) پیکار کنیم با ناکثین, و قاسطین و مارقین, اما ناکثین با آن ها پیکار کردیم آن ها اهل جمل طلحه و زبیر بودند و اما قاسطین همین است که ما از سوى آن ها باز مى گردیم, یعنى معاویه و عمروعاص (این سخن را هنگام بازگشت از صفین گفت) و اما مارقین آنها اهل نهروان هستند. به خدا سوگند, نمى دانم آنان در کجایند, ولى به هر حال با آنان پیکار مى کنیم.))(10) و شخص امام على (ع) نیز همین عنوان را بر سه گروه مخالف خویش به کار برده است:
((فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون...;(11) ولى هنگامى که قیام به امر خلافت کردم, جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى به بهانه هاى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند واز اطاعت حق سر برتافتند. در راس ناکثان طلحه و زبیر قرار دارند. ))
طلحه و زبیر
این دو از سران ناکثین بودند.
((طلحه)), فرزند عبیدالله , از طایفه بزرگ قریش و از قبیله تمیم بود. او از پیشگامان در اسلام بود. در جنگ احد و دیگر جنگ ها شرکت داشت.(12) او از معدود کسانى بود که در جنگ احد فرار نکرد و در این جنگ دست او آس(13)یب دید. پیامبر در مکه و در هجرت میان او و زبیر عقد برادرى بست. با کشور عراق, بازرگانى گسترده اى داشت و دستى گشاده, در خدمت به محرومان داشت. عائله مندان بنى تمیم را تامین مى کرد و قروض ایشان را مى پرداخت. تا جائى که نقل شده پیغمبر اسلام او را طلحه الجود یا طلحه الفیاض نامید و امیرمومنان نیز در یکى از خطبه هایش او را به عنوان سخى ترین مردم معرفى کرده است او شدیدا با عثمان مخالف و یکى از اشخاص موثر در قتل عثمان بود.(14) ولى بعد از مخالفت با مولا على (ع) همو پیراهن عثمان را علیه مولا على(ع) علم کرد.
((زبیر)) فرزند عوام بن خویلد برادر زاده خدیجه و پسر عمه پیامبر (ص) و امام على (ع) است. وى در دوازده یا پانزده یا شانزده سالگى ایمان آورد و چهارمین یا پنجمین کسى است که مسلمان شد او افتخار دو هجرت را با خود دارد یکى هجرت به حبشه و دیگر هجرت به مدینه. ((زبیر)) در تمام جنگ هاى پیامبر شرکت داشت. او مرد شجاع و دلیرى بود و در بحران هاى سخت در دوره پیامبر(ص)او پیش گام بود.
او علاقه خاصى به مولا على (ع) داشت واین علاقه اش تا زمان خلافت حضرت ادامه داشت. به هنگامى که به خانه مولا على (ع) هجوم آوردند و حضرت را با آن وضع دردناک به مسجد مى بردند زبیر با شمشیر کشیده به عمر حمله کرد و به بنى هاشم گفت:
((یا معشر بنى هاشم ایفعل هذا بعلى و انتم احیإ;(15) اى گروه بنى هاشم شما زنده اید و باعلى چنین رفتار مى کنند!))
سلمان مى گوید, پس از بیعت ابوبکر امام على (ع) شبها به همراه حضرت زهرا (س) و فرزندان خود به منزل مهاجر و انصار مى رفت و آنان را به یارى مى خواند تا آن که تعداد بیست و چهار یا چهل نفر وعده یارى دادند. حضرت فرمود: صبح با سرهاى تراشیده, اسلحه خود را برداشته به خانه من بیائید, چون صبح شد جز چهار نفر که من وابوذر و مقداد و زبیر بودیم کسى به وعده خود وفا نکرد. تا سه شب این کار تکرار شد و جز این چهار نفر کسى به گفته خود وفا ننمود.(16)
راز روى گردانى از حق
چرا اینان با این سوابق درخشان لغزیدند و علیه امام على(ع) شمشیر کشیدند؟ این سوالى است مهم و یافتن پاسخ صحیح هم عبرتآموز است و هم هشداردهنده. عبرتآموز است که چهره هایى این چنین شاخص را چه عواملى فریفت؟ هشداردهنده که هم مراقب باشیم در دامى که طلحه و زبیر قرار گرفتند نیفتیم و هم آن که با ریسمان در دام افتادگان هوس به چاه نیفتیم. مراقب باشیم طلحه و زبیرها ما را به مخالفت با صراط مستقیم حق نکشانند.
امام على (ع) عمده ترین عامل مخالفت آن ها را دنیا پرستى, جاه طلبى و عمدتا مال دوستى بیان مى کند:
((و انما طلبوا هذه الدنیا حسدا لمن افإهاالله علیه فارادوا رد الامور على ادبارها...;(17) همانا, آنان این دنیا را طلبیدند چون بر آن کس که خدا آن را بدو ارزانى داشته حسد ورزیدند و مى خواهند کار را به گذشته باز گردانند (و سنتها و ارزش هاى جاهلى را زنده کنند)).
در این سخن مولا على (ع) بر دو نکته در انگیزه ناکثان تاکید کرده است:
1ـ دنیاطلبى و این که انگیزه خدایى در مخالفت خویش با نظام الهى مولا ندارند;
2ـ آن که آنان در پى ارتجاع و بازگشت وضعیت گذشته اند تا از دنیا کام گیرند و دوباره بتوانند از رهگذر بهره ورى نامشروع از بیت المال به آلاف و الوف برسند.
جالب این جا است در این سخن مولا, در بین جلوه هاى دنیا پرستى آنان بر ((پول پرستى)) طلحه و زبیر تاکید کرده است. همان که عامل بسیارى از لغزش ها و سقوط ها بوده است. امام على(ع) فرمود: ((حب المال سبب الفتن; مال پرستى ریشه فتنه هاست. )) عثمان دویست هزار دینار(000 / 200) و دومیلیون و دویست هزار درهم (000 / 200 / 2) از بیت المال به طلحه بخشید. و همو پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم به زبیر بخشید.(18)
بخارى در ((صحیح)) مى نویسد: زبیر از خود یازده خانه در مدینه, دو خانه در بصره, یک خانه در کوفه و یک خانه در مصر باقى گذاشت. او چهار زن داشت, ارث هر یک از زنان پس از اخراج ثلث 000 / 200 / 1 دینار شد.(19)
پر واضح است کسانى که در حکومت گذشته با چنین وضعیتى زندگى مى کردند. هرگز نخواهند توانست عدل صریح و برگشت ناپذیر مولاعلى(ع) را تحمل کنند, آنان نتوانستند حکومت عدل مولا را تحمل کنند, چون حضرت در اولین برنامه اصلاحى خویش, برخورد با ثروت هاى بادآورده را در راس برنامه هاى خویش قرارداد ((والله لو وجدته قد تزوج به النسإ و ملک به الدمإ لرددته;(20) اگر این ثروت هاى باد آورده غارت شده از بیت المال به مهر زنان درآمده, یا از آن کنیزانى خریده باشند, بازهم به بیت المال برمى گردانم.))
و سوگ مندانه باید گفت عمده ترین مشکل براى مولا على(ع) در دوره چهار سال و اندى حکومت همین روحیه مال پرستى خواص بوده است آنان توقع داشتند که همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شده و هم چنان در ناز و نعمت و رفاه نامشروع باشند, ولى حکومت عدالت گستر على (ع) در برابر این خواسته ناحق آن ها ایستاد و ایشان نتوانستند عدل مولى را تحمل کنند, سرانجام سر ستیز برآورده, به معاویه پناهنده شدند. بیش ترین پناهندگان به معاویه داراى جرائم مالى سنگین و سوء استفاده هاى مالى از بیت المال یا برنگرداندن دیون خویش بودند.
در نامه اى حضرت به ((سهل بن حنیف)) استاندار مدینه نوشت:
((به من خبر رسیده که افرادى از قلمرو تو مخفیانه به معاویه پیوسته اند نگران مباش. این ها دنیا پرستانى هستند که با سرعت در پى تحصیل آنند. اینان عدالت را شناخته, دیده و شنیده اند و کاملا درک کرده اند که: ((ان الناس عندنا فى الحق اسوه فهربوا الى الائره;(21) همه مردم در نزد ما حقوق برابر دارند, آن ها چون این برابرى را نتوانستند تحمل کنند به سوى خودخواهى و تبعیض و منفعت طلبى گریخته اند. ))
سخن در این زمینه فراوان است. در این مقاله به همین مقدار اکتفا مى کنیم و به یارى خداوند همین بحث را در مقالات آینده نیز پى خواهیم گرفت. ان شإالله
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) تفسیر قرطبى, ج 9, ص 5987. 2 ) سوره نسإ, آیه 89. 3 ) سوره نسإ, آیه 90. 4 ) سوره بقره, آیه 177. 5 ) بحارالانوار, ج 77,ص 149. 6 ) میزان الحکمه, ج 8, ص 3612و ص 3613(چاپ جدید). 7 ) نهج البلاغه, نامه 53. 8 ) تاریخ ((الکامل ابن اثیر)), ج 2, ص ;549 تفسیر نمونه, ج 11, ص 383 و ص 384. 9 ) مستدرک الصحیحین, ج 3, ص 139 چاپ دارالمعرفه. 10 ) تاریخ بغداد,ج 13,ص 187. 11 ) نهج البلاغه, خطبه سوم . 12 ) الاستیعاب, ج 3, ص 220. 13 ) همان, ((و وقى النبى بنفسه و اتقى النبل عنه بیده حتى شلت اصبعه)). 14 ) الجمل ص 147. 15 ) سفینه البحار, ((زبر)). 16 ) بحارالانوار, ج 22, ص 329. 17 ) نهج البلاغه, خطبه 169. 18 ) الغدیر, ج 8, ص 286. 19 ) صحیح بخارى, ج 5 ,ص ;21 الغدیر, ج 8 ,ص 282. 20 ) نهج البلاغه, خطبه 15. 21 ) نهج البلاغه, نامه 70.