عرفات و منا سرزمین شناخت ها ، پیکارها و ایثار
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در فصل حج هستیم, پس مناسب است با الهام از قرآن و گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام به ذکر شمه اى از ((اسرار حج)) بپردازیم, آن چه در کتاب هاى ((مناسک)) گفته شده, احکام فقهى حج است, و روشن است که براى بهره گیرى از حج, دانستن احکام آن ـ منهاى باز کاوى اسرار آن ـ کافى نیست, چرا که روح حج در اسرار آن نهفته است, پیکره بى روح هرگز نمى تواند کارساز و مفید باشد, و به طور کلى قرآن مى گوید: آنان که گوش شنوا و چشم بینا و دل آگاه ندارند, همانند چارپایان بلکه گمراه ترند(1) بنابراین باید احکام الهى را با بصیرت و توجهى کامل بررسى کرده و به آن عمل کنیم.
در قرآن مجید, ده بار سخن از ((حج)) با تکرار واژه (حج) به میان آمده است, نه بار این واژه با تعبیر(حج) (به فتح حإ) و یک بار (در آیه 97 سوره آل عمران) با تعبیر ((حج)) (به کسر حإ) بیان شده است. اینک باید بدانیم که معنى حج چیست, و راز این دو تعبیر (زیر و زبر واژه حإ) کدام است؟
واژه حج (به فتح حإ) در لغت به معناى قصد با حرکت است; واژه ((محجه)) به معناى راه هموار و مستقیمى است که انسان را به مقصد رهسپار مى سازد. نظر به این که در زیارت کعبه و انجام مراسم آن, قصد سفر و حرکت نهفته است, آن را حج نام نهاده اند.
بنابراین, قبل از آن که ((حج)) یک حرکت صورى, و سفر ظاهرى باشد, یک حرکت درونى و سیر و سیاحت باطنى است. فقط پرواز جسم نیست, بلکه پرواز جسم مقدمه و وسیله اى براى پرواز روح است.
ولى حج (به کسر حإ) چنان که در آیه 97 سوره آل عمران مى خوانیم: ((و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا; و براى خدا بر مردم است که زیارت حساب شده خانه خدا کنند, آنان که توانایى رفتن به سوى آن را دارند.)) با حج فرق دارد.
واژه حج به معناى قصد زیارت خانه خدا است, ولى واژه حج به معناى نتیجه قصد است; یعنى تنها قصد زیارت کافى نیست, بلکه باید زیارت مقصود و حساب شده به دست آید. بنابراین, حج مقدمه و پیش زمینه حج است, و هدف اصلى رسیدن به مقصود و اهداف حج است, باید حج حساب شده و با محتوا به جا آورد نه حج تهى و بى محتوا.(2) بر همین اساس, امام محمد باقرعلیه السلام در آن حدیث معروف, در کنار کعبه به یکى از شاگردانش به نام ابوبصیر, که حاجیان را زیاد, و گریه کنندگان در گرد کعبه را بزرگ شمرد, فرمود: ((بل اکثر الضجیج و اقل الحجیج; بلکه گریه کنندگان بسیار, و حاجیان اندکند.))
آن گاه امام باقر علیه السلام دستى بر چشمان ابوبصیر کشید و دعایى خواند, و به ابوبصیر فرمود: اینک به حاجیان بنگر, ابوبصیر مى گوید: ((نگاه کردم دیدم, اکثر مردم به شکل میمون و خوک بودند, و مومن در میان آن ها مانند ستاره درخشنده در میان تاریکى است.))
آن گاه ابوبصیر به امام باقر علیه السلام عرض کرد: آرى حاجیان اندکند, و گریه کنندگان بسیار مى باشند.(3)
نتیجه این که حج, یک حرکت عظیم معنوى است, که حرکت جسم و صورت, مرکب آن است, باید پوست را شکافت و به مغز رسید, چنان که قرآن و پیامبر(ص) و امامان(ع) ما را به عبور از پوست به مغز فرا مى خوانند, و ما را در مکتب حج و برنامه هاى دینى دیگر به تحول و حرکت و دگرگونى عمیق دعوت مى کنند, آن گونه که شمس مغربى گفت:
نظر را نغز کن تا نغز بینى
گذر از پوست کن تا مغز بینى
با این اشاره نظر شما را در سفر ملکوتى حج, به عرفات و منى ـ که دو جبهه مقدس در مراسم حج است ـ مى بریم, تا به تماشاى فرآورده هاى آن بپردازیم.
عرفات سرزمین شناخت ها و پرواز اندیشه ها
در مناسک حج, چنین دستور داده شده که حاجى پس از انجام عمره, در مکه احرام مى بندد و از آن جا به سوى سرزمین عرفات که در شمال مکه حدود 24 کیلومترى آن واقع شده, کوچ مى کند تا در فاصله بین ظهر روز عرفه (روز نهم ذىحجه) تا مغرب آن روز در آن جا باشد, ولى آن چه رکن حج به حساب مىآید مقدارى درنگ (در بین ظهر تا مغرب روز نهم ذىحجه) است.
واژه عرفات در اصطلاح ادبى جمع عرفه است و عرفه به معناى شناخت است, این که به آن سرزمین عرفات مى گویند, از این رو است که آن جا بیابان
شناخت ها است. از کنار کعبه با احرام به سوى سرزمین شناخت ها حرکت مى کنیم, نه یک شناخت, بلکه چندین شناخت, هم خدا را بشناسیم, هم خود را, هم شیطان و هم دیگران را بشناسیم و هم عوامل نفوذ شیطان را. شناخت هاى پربرکت و پربار, نخست باید شیطان را خوب بشناسى تا او را به خوبى از خود طرد کنى, و سپس خدا را خوب بشناسى تا او را در روح و روان خود, بى شائبه اثبات نمایى, و ظرفیت و موقعیت فراگیرى خود را بشناسى, تا توحید و نفى شرک را در سراسر وجود خود جاى دهى, و بدانى که تا شیطان و شیطنت ها را نشناسى, خدا را آن گونه که باید نشناخته اى, چرا که شیطان گاهى با همه وسائلش مى کوشد تا با نمودهاى رحمانى تو را بفریبد, تا بپندارى که در راه رحمان حرکت مى کنى با این که آن راه, راه شیطان است, چنان که در قرآن زیان کارترین مردم را چنین معرفى مى کند: ((و هم یحسبون إنهم یحسنون صنعا;(4) آنها مى پندارند کار نیک انجام مى دهند.))
عبادت بدون شناخت, نور و نشاطى ندارد; همان عبادت خشکى است که نه تنها مفید نیست, بلکه در بسیارى از موارد, گمراه کننده مى باشد, بر همین اساس در روایات آمده امام صادق(ع) فرمود: ((تفکر ساعه خیر من عباده سنه;(5) اندیشیدن یک ساعت بهتر از عبادت یک سال (بدون فکر و شناخت) است.))
یکى از شاخه هاى شناخت, خودشناسى است و حاجى در عرفات, به خود متوجه مى شود, حال و وضع و کارهاى خود را محاسبه مى کند, اگر خطایى در خود دید, توبه حقیقى مى کند. در آن جا در پیش گاه خدا به گناهانش اعتراف مى کند و تصمیم مى گیرد. دیگر گناه نکند و خود را همیشه از شیطان و شیطنت ها دور نگهدارد, به این ترتیب شناخت نظرى و عملى خود را در مدرسه فضل پرور عرفات, تکمیل مى نماید و با قرائت دعاهایى که وارد شده به ویژه دعاى معروف امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) از این مدرسه عالى, فارغ التحصیل مى شود.
عرفات در برنامه هاى حج, همچون روح حج است; آن قدر مهم است که امام صادق(ع) وقوف در عرفه را حج اکبر خوانده است(6) و کسى که آن را درک کند, حج را درک کرده است. بنابراین, موضوع شناخت ها نقش اساسى در تحقق حج ابراهیمى و حقیقى دارند.
یکى از شاگردان امام صادق(ع) از آن حضرت پرسید: چرا عرفات به این نام نام گذارى شده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ((هنگامى که جبرئیل در روز عرفه, ابراهیم خلیل(ع) را به سوى بیابان عرفات حرکت داد, در آن جا به ابراهیم(ع) گفت: ((اعترف بذنبک واعرف مناسکک;(7) به گناه خود در پیش گاه خدا اعتراف کن, و برنامه هاى حج را بشناس.))
ابراهیم(ع) به این سخن توجه کرد و عالى ترین مراحل عرفان نظرى و عملى را در آن بیابان بىآلایش پیمود, و فارغ التحصیل این مدرسه شد. آرى این است روح حج ابراهیمى, و این است راز شعارها و فریادهاى ضدامریکایى حاجیان ایرانى در آن سرزمین, چرا که شیطان را در آن جا شناخته اند; خدا و خود را نیز شناخته اند, در آن جا آماده مى شوند تا با عزمى راسخ به سرزمین منى بیایند و نمادهاى شیطان را سنگ باران کنند, و عملا در جبهه پیکار شدید با مظاهر شیطانى قرار گیرند, چرا که فهمیده اند تا شیطان را نکشند هرگز به سعادت ابدى که هدف اصلى حج است, نخواهند رسید.
در تاریخ زندگى درخشان حضرت رضا(ع) آمده: در یکى از سفرهاى حج, آن حضرت در عرفات با حال مخصوصى در مورد برمکیان (که همه امور کشور اسلامى در عصر سلطنت هارون, در دست آن ها بود) نفرین کرد, و در همان جا, به یکى از یاران که از حال مخصوص آن حضرت پرسیده بود, فرمود: ((من مشغول نفرین کردن بر برمکیان بودم, به خاطر آن ستم هایى که آن ها بر پدرم روا داشتند, خداوند نفرین مرا در مورد آن ها به استجابت رسانید.))(8)
آرى, یکى از شناخت ها در بیابان عرفات, دشمن شناسى و نفرین بر دشمن است. در این جا این مطلب را با فرازى از دعاى پرمحتواى امام حسین(ع) که در صحراى عرفات خواند به پایان مى بریم: ((إللهم اجعل غناى فى نفسى, والیقین فى قلبى, والاخلاص فى عملى, والنور فى بصرى, والبصیره فى دینى... وانصرنى على من ظلمنى , و ارنى فیه ثارى و مآربى واقر بذلک عینى;(9) خدایا! خصلت بى نیازى را در جان و روانم و یقین را در قلبم, و اخلاص را در عملم, و نور را در چشمم, و شناخت و تیزبینى را در دینم قرار بده, و مرا بر آن کسى که به من ظلم کند پیروز گردان, و انتقامم را از او بگیر, و آرزوهایم را در مورد سرنگونى او برآور, و با این کار چشم و دلم را شاد گردان.))
امام حسین(ع) با این گونه توحید و شناخت و عرفان عالى به سوى منى حرکت کرد و به مصاف با نمودهاى شیطان (جمرات) رفت, و چنین بود که نهضت عظیم و ماندگار عاشورا را آفرید که از آن نهضت عظیم, نهضت هاى دیگر آفریده شدند و مى شوند.
مشعر و منا; دو جبهه بزرگ پیکار و ایثار
پس از شناخت ها و یافته ها که در عرفات نصیب حاجى شده, و وجودش از عرفان و معرفت جوشان شد, به فرمان الهى با همراهان به سوى مشعر الحرام که بین عرفات و منى قرار گرفته شبانه حرکت مى کند, خداوند این حرکت را چنین بیان کرده مى فرماید: ((فاذا إفضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام;(10) و هنگامى که از عرفات کوچ کردید خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید.))
جمله إفضتم از افاضه به معناى جوش و خروش است, این تعبیر بیان گر آن است که شما از عرفات همچون لشگر پراکنده و شکست خورده متفرق نشوید, بلکه همچون آب چشمه اى جوشان و خروشان با جوش و خروش همراه کوله بارى از فیض عرفان سرشار و آزادگى حرکت کنید, حرکت به سوى منى که باید شب را در آستانه منى ; یعنى در سرزمین مشعر که نام دیگرش مزدلفه است درنگ نمایید, مشعر از شعور گرفته شده; یعنى این دومین درنگ در بیابانى است که مشعرالحرام نام دارد, آن جا شعور گاهى است که بى شعورى در آن حرام است. جاى باریک بینى و موشکافى و دقت است, که حاکى از شناخت هاى دقیق مى باشد. در آن جا باید شعور دقیق یافت و با این شعور به خدا پیوست, به این ترتیب شناخت نارسیده عرفات در کنار شعورگاه و باریک بینى مشعر تکمیل مى شود. در این جا شناخت نارسا پذیرفته نیست, باید تکمیل گردد. عرفات مرکز نمایش شناخت ها بود, نه انتخاب آن ها, ولى در این جا باید با باریک بینى, خوب ترها را برگزید, خوب و خوب ترها را غربال کرد, و راه هاى کج را طرد نمود, و براى حرکت در مسیر الهى آماده شد. باید در تاریکى شب در همین مشعر تیرهایى از ریگ هاى آن جا را فراهم کنیم چرا که پس از طلوع آفتاب, باید به جنگ شیطان برویم و جمره را که نمود شیطان است سنگ باران کنیم, با این شعور و تصمیم به سوى سرزمین منى حرکت مى کنیم, تا نمود و سپس نمودهاى شیطان را از وجود خود طرد نماییم, باید به طور کامل متوجه باشیم که گلوله به هدف بخورد, و تا به هدف نخورده دست برنداریم تا اطمینان یابیم که ((هفت)) تیر ما به هدف رسیده است, گرچه هفتاد تیر بزنیم باید یقین کنیم که از این هفتاد تیر, ((هفت)) تیر آن به پیکر شیطان خورده است.
پس از این موفقیت, در حالى که به طور قاطع شیطان را از خود رانده ایم, خود را براى یک ایثار بزرگ و قربانى و فداکارى, آماده مى سازیم, از آن جا به قربان گاه مى رویم, تا قربان کنیم چرا که روز عید قربان و روز اثبات رحمان, پس از نفى شیطان است.
این جا سرزمین منى است; یعنى سرزمین تحقق آرزوها است, حاجیان یکتاپرست پس از پیمودن مراحل متعدد حج, اکنون به این جا آمده اند تا به آرزوها و اهداف خود دست یابند, آرزوى بزرگ آن ها ترور شیطان بزرگ (جمره اولى) و سپس تثبیت ایمان کامل به خدا است, چرا که:
آئینه شو جمال پرى طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب
باید نخست با پاک سازى از پلیدىهاى شیطان, روح و روان را صاف و آماده کرد, سپس طلعت نورانى الهى را در آن جایگزین نمود و چرا که تا دل از نواهى مبرا نشود, هرگز نمى تواند آینه نور الهى گردد.
پس از این مرحله سرشان را مى تراشند یا اندکى از ناخن یا موى شارب خود را مى گیرند, به امید آن که گناهشان ریخته شد, و از هرگونه پلیدى پاک و پاکیزه شدند.
حاجیان, پس از این مراحل به سوى مکه حرکت نموده و به طواف خانه خدا مى پردازند, و پس از هفت بار طواف, دو رکعت نماز در مقام ابراهیم به جا مىآورند و سپس هفت بار بین صفا و مروه را سعى مى نمایند و پس از آن به طواف نسإ و انجام نماز آن پرداخته, آن گاه به منى برمى گردند تا شب 11 و 12 ذىحجه را در منى بمانند, این بار در روز یازدهم و دوازدهم باز به جبهه شیطان مى روند و هر روز به سه جمره به نام هاى جمره اولى, جمره وسطى و جمره عقبه به هر کدام هفت سنگ بزنند, و براى آخرین بار آن سه نماد شیطان را سنگباران کنند, این سه جبهه داراى سوء سابقه هایى است چرا که مدفن سه جاسوس ضد پیامبر یا جایگاه سه بت و جولان گاه شیطان در حساس ترین امتحان ابراهیم خلیل(ع) است, که در ماجراى قربان کردن اسماعیل(ع) بر سر راه ابراهیم(ع) و اسماعیل و هاجر مادر اسماعیل(ع) آمد, و در هر سه بار, توسط ابراهیم و اسماعیل و هاجر, با شلیک هفت گلوله سنگ رانده شد, و به این ترتیب این خانواده آزاده سه نفرى, درس بزرگ پیکار با شیطان و ایثار و قربان شدن در راه خدا را به همه جهانیان براى همیشه تاریخ آموختند که به طور فشرده نظر شما را به داستان پیکار آن ها با شیطان جلب مى کنیم:
ابراهیم(ع) فرزند دل بندش اسماعیل را بسیار دوست داشت. روزى دید اسماعیل(ع) که قامتى زیبا و رعنا داشت, از صحرا که براى شکار رفته بود بازگشت, قلب ابراهیم(ع) با این دیدار, سرشار از مهر و علاقه او شد, و زوایاى دلش پر از محبت او گردید, چرا که داشتن چنان فرزند با کمال و با جمال به راستى مایه افتخار و عزت پدر است. خداوند خواست ابراهیم(ع) را در همین محبت سرشار, بیازماید. شب شد, ابراهیم(ع) به بستر خواب رفت, همان شب در عالم خواب دید که خداوند مى فرماید: ((اى ابراهیم! خداوند فرمان مى دهد که باید اسماعیل را قربان کنى.))(11) وقتى که ابراهیم(ع) بیدار شد در فکر فرو رفت که آیا خواب او رحمانى است یا وسوسه دیگرى در کار است, شب دوم و سوم نیز همین خواب را دید, دریافت که خواب حقیقى است, تصمیم گرفت که اسماعیل را به قربان گاه براى قربان کردن ببرد, شیطان بر سر راه او آمد و بى امان او را به وسوسه انداخت, و به او مى گفت: ((این خواب شیطانى است و از عقل دور است که انسان جوانش را بکشد و...)) ابراهیم(ع) با پرتاب چند سنگ, شیطان را از خود دور کرد, شیطان از ابراهیم مإیوس شد و به صورت پیرمردى به سراغ هاجر آمد و او را نیز به وسوسه انداخت, ولى هاجر در حالى که با پرتاب سنگ او را از خود دور مى کرد, گفت: ((هزار جان من و فرزندم فداى راه خدا باد! کاش هزار فرزند مى داشتم و همه را در راه خدا قربان مى کردم.)) شیطان از او نیز مإیوس شد و به سراغ اسماعیل(ع) آمد و خواست او را نیز با وسوسه هاى خود گمراه کند, ولى اسماعیل(ع) همچون پدر و مادرش, او را سنگ باران کرده و از خود راند, در حالى که مى گفت: ((اگر فرمان خدا است, در برابر فرمان او باید تسلیم بود.))(12) سرانجام همراه پدر به قربان گاه رفت, و به تعبیر قرآن با صراحت به پدر عرض کرد: ((یا ابت افعل ماتومر ستجدنى ان شإ الله من الصاب رین;(13) اى پدر! آن چه را از سوى خداوند فرمان داده شده اى انجام بده که به زودى مرا در اجراى فرمان خدا صبور و مقاوم خواهى یافت.))
ابراهیم(ع) اسماعیل را به قربان گاه برد, و در آن جا اسماعیل را بر زمین خوابانید که قربان کند, حتى کارد تیز را بر گلوى او نهاد, در همین هنگام نداى الهى به گوشش رسید که هان اى ابراهیم! فرمان خدا را با عمل تصدیق کردى, در همین هنگام گوسفندى از جانب خداوند براى ابراهیم(ع) آورده شد, ابراهیم(ع) نداى دیگرى شنید که از اسماعیل(ع) دست بردار و به جاى او این گوسفند را قربان کن, و به این ترتیب ابراهیم(ع) در یک امتحان بزرگ الهى قبول گردید(14) و خاطره اخلاص, ایثار و جهاد اکبر او درس سازنده و بزرگى براى انسان ها در همه زمانها و مکان ها گردید.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1) اعراف (7) آیه179. 2) این مطلب با توجه به این که حج (به کسر حإ) در اصطلاح ادبى, مصدر است, به دست مىآید. (علامه طبرسى, مجمع البیان, ج1 و2, ص476) 3) ابن شهر آشوب, مناقب, ج4, ص184. 4) کهف (18) آیه104. 5) علامه مجلسى, بحار, ج71, ص327. 6) همان, ج99, ص323. 7) همان, ص253. 8) علامه مجلسى, بحار, ج49, ص225. 9) مفاتیح الجنان, ص436. 10) بقره (2) آیه 198. 11) صافات (37) آیه102. 12) علامه طبرسى, مجمع البیان, ج7, ص452, ملا احمد نراقى, معراج السعاده, ص491. 13) صافات (37) آیه102. 14) همان, آیه 105 تا 107.
در قرآن مجید, ده بار سخن از ((حج)) با تکرار واژه (حج) به میان آمده است, نه بار این واژه با تعبیر(حج) (به فتح حإ) و یک بار (در آیه 97 سوره آل عمران) با تعبیر ((حج)) (به کسر حإ) بیان شده است. اینک باید بدانیم که معنى حج چیست, و راز این دو تعبیر (زیر و زبر واژه حإ) کدام است؟
واژه حج (به فتح حإ) در لغت به معناى قصد با حرکت است; واژه ((محجه)) به معناى راه هموار و مستقیمى است که انسان را به مقصد رهسپار مى سازد. نظر به این که در زیارت کعبه و انجام مراسم آن, قصد سفر و حرکت نهفته است, آن را حج نام نهاده اند.
بنابراین, قبل از آن که ((حج)) یک حرکت صورى, و سفر ظاهرى باشد, یک حرکت درونى و سیر و سیاحت باطنى است. فقط پرواز جسم نیست, بلکه پرواز جسم مقدمه و وسیله اى براى پرواز روح است.
ولى حج (به کسر حإ) چنان که در آیه 97 سوره آل عمران مى خوانیم: ((و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا; و براى خدا بر مردم است که زیارت حساب شده خانه خدا کنند, آنان که توانایى رفتن به سوى آن را دارند.)) با حج فرق دارد.
واژه حج به معناى قصد زیارت خانه خدا است, ولى واژه حج به معناى نتیجه قصد است; یعنى تنها قصد زیارت کافى نیست, بلکه باید زیارت مقصود و حساب شده به دست آید. بنابراین, حج مقدمه و پیش زمینه حج است, و هدف اصلى رسیدن به مقصود و اهداف حج است, باید حج حساب شده و با محتوا به جا آورد نه حج تهى و بى محتوا.(2) بر همین اساس, امام محمد باقرعلیه السلام در آن حدیث معروف, در کنار کعبه به یکى از شاگردانش به نام ابوبصیر, که حاجیان را زیاد, و گریه کنندگان در گرد کعبه را بزرگ شمرد, فرمود: ((بل اکثر الضجیج و اقل الحجیج; بلکه گریه کنندگان بسیار, و حاجیان اندکند.))
آن گاه امام باقر علیه السلام دستى بر چشمان ابوبصیر کشید و دعایى خواند, و به ابوبصیر فرمود: اینک به حاجیان بنگر, ابوبصیر مى گوید: ((نگاه کردم دیدم, اکثر مردم به شکل میمون و خوک بودند, و مومن در میان آن ها مانند ستاره درخشنده در میان تاریکى است.))
آن گاه ابوبصیر به امام باقر علیه السلام عرض کرد: آرى حاجیان اندکند, و گریه کنندگان بسیار مى باشند.(3)
نتیجه این که حج, یک حرکت عظیم معنوى است, که حرکت جسم و صورت, مرکب آن است, باید پوست را شکافت و به مغز رسید, چنان که قرآن و پیامبر(ص) و امامان(ع) ما را به عبور از پوست به مغز فرا مى خوانند, و ما را در مکتب حج و برنامه هاى دینى دیگر به تحول و حرکت و دگرگونى عمیق دعوت مى کنند, آن گونه که شمس مغربى گفت:
نظر را نغز کن تا نغز بینى
گذر از پوست کن تا مغز بینى
با این اشاره نظر شما را در سفر ملکوتى حج, به عرفات و منى ـ که دو جبهه مقدس در مراسم حج است ـ مى بریم, تا به تماشاى فرآورده هاى آن بپردازیم.
عرفات سرزمین شناخت ها و پرواز اندیشه ها
در مناسک حج, چنین دستور داده شده که حاجى پس از انجام عمره, در مکه احرام مى بندد و از آن جا به سوى سرزمین عرفات که در شمال مکه حدود 24 کیلومترى آن واقع شده, کوچ مى کند تا در فاصله بین ظهر روز عرفه (روز نهم ذىحجه) تا مغرب آن روز در آن جا باشد, ولى آن چه رکن حج به حساب مىآید مقدارى درنگ (در بین ظهر تا مغرب روز نهم ذىحجه) است.
واژه عرفات در اصطلاح ادبى جمع عرفه است و عرفه به معناى شناخت است, این که به آن سرزمین عرفات مى گویند, از این رو است که آن جا بیابان
شناخت ها است. از کنار کعبه با احرام به سوى سرزمین شناخت ها حرکت مى کنیم, نه یک شناخت, بلکه چندین شناخت, هم خدا را بشناسیم, هم خود را, هم شیطان و هم دیگران را بشناسیم و هم عوامل نفوذ شیطان را. شناخت هاى پربرکت و پربار, نخست باید شیطان را خوب بشناسى تا او را به خوبى از خود طرد کنى, و سپس خدا را خوب بشناسى تا او را در روح و روان خود, بى شائبه اثبات نمایى, و ظرفیت و موقعیت فراگیرى خود را بشناسى, تا توحید و نفى شرک را در سراسر وجود خود جاى دهى, و بدانى که تا شیطان و شیطنت ها را نشناسى, خدا را آن گونه که باید نشناخته اى, چرا که شیطان گاهى با همه وسائلش مى کوشد تا با نمودهاى رحمانى تو را بفریبد, تا بپندارى که در راه رحمان حرکت مى کنى با این که آن راه, راه شیطان است, چنان که در قرآن زیان کارترین مردم را چنین معرفى مى کند: ((و هم یحسبون إنهم یحسنون صنعا;(4) آنها مى پندارند کار نیک انجام مى دهند.))
عبادت بدون شناخت, نور و نشاطى ندارد; همان عبادت خشکى است که نه تنها مفید نیست, بلکه در بسیارى از موارد, گمراه کننده مى باشد, بر همین اساس در روایات آمده امام صادق(ع) فرمود: ((تفکر ساعه خیر من عباده سنه;(5) اندیشیدن یک ساعت بهتر از عبادت یک سال (بدون فکر و شناخت) است.))
یکى از شاخه هاى شناخت, خودشناسى است و حاجى در عرفات, به خود متوجه مى شود, حال و وضع و کارهاى خود را محاسبه مى کند, اگر خطایى در خود دید, توبه حقیقى مى کند. در آن جا در پیش گاه خدا به گناهانش اعتراف مى کند و تصمیم مى گیرد. دیگر گناه نکند و خود را همیشه از شیطان و شیطنت ها دور نگهدارد, به این ترتیب شناخت نظرى و عملى خود را در مدرسه فضل پرور عرفات, تکمیل مى نماید و با قرائت دعاهایى که وارد شده به ویژه دعاى معروف امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) از این مدرسه عالى, فارغ التحصیل مى شود.
عرفات در برنامه هاى حج, همچون روح حج است; آن قدر مهم است که امام صادق(ع) وقوف در عرفه را حج اکبر خوانده است(6) و کسى که آن را درک کند, حج را درک کرده است. بنابراین, موضوع شناخت ها نقش اساسى در تحقق حج ابراهیمى و حقیقى دارند.
یکى از شاگردان امام صادق(ع) از آن حضرت پرسید: چرا عرفات به این نام نام گذارى شده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ((هنگامى که جبرئیل در روز عرفه, ابراهیم خلیل(ع) را به سوى بیابان عرفات حرکت داد, در آن جا به ابراهیم(ع) گفت: ((اعترف بذنبک واعرف مناسکک;(7) به گناه خود در پیش گاه خدا اعتراف کن, و برنامه هاى حج را بشناس.))
ابراهیم(ع) به این سخن توجه کرد و عالى ترین مراحل عرفان نظرى و عملى را در آن بیابان بىآلایش پیمود, و فارغ التحصیل این مدرسه شد. آرى این است روح حج ابراهیمى, و این است راز شعارها و فریادهاى ضدامریکایى حاجیان ایرانى در آن سرزمین, چرا که شیطان را در آن جا شناخته اند; خدا و خود را نیز شناخته اند, در آن جا آماده مى شوند تا با عزمى راسخ به سرزمین منى بیایند و نمادهاى شیطان را سنگ باران کنند, و عملا در جبهه پیکار شدید با مظاهر شیطانى قرار گیرند, چرا که فهمیده اند تا شیطان را نکشند هرگز به سعادت ابدى که هدف اصلى حج است, نخواهند رسید.
در تاریخ زندگى درخشان حضرت رضا(ع) آمده: در یکى از سفرهاى حج, آن حضرت در عرفات با حال مخصوصى در مورد برمکیان (که همه امور کشور اسلامى در عصر سلطنت هارون, در دست آن ها بود) نفرین کرد, و در همان جا, به یکى از یاران که از حال مخصوص آن حضرت پرسیده بود, فرمود: ((من مشغول نفرین کردن بر برمکیان بودم, به خاطر آن ستم هایى که آن ها بر پدرم روا داشتند, خداوند نفرین مرا در مورد آن ها به استجابت رسانید.))(8)
آرى, یکى از شناخت ها در بیابان عرفات, دشمن شناسى و نفرین بر دشمن است. در این جا این مطلب را با فرازى از دعاى پرمحتواى امام حسین(ع) که در صحراى عرفات خواند به پایان مى بریم: ((إللهم اجعل غناى فى نفسى, والیقین فى قلبى, والاخلاص فى عملى, والنور فى بصرى, والبصیره فى دینى... وانصرنى على من ظلمنى , و ارنى فیه ثارى و مآربى واقر بذلک عینى;(9) خدایا! خصلت بى نیازى را در جان و روانم و یقین را در قلبم, و اخلاص را در عملم, و نور را در چشمم, و شناخت و تیزبینى را در دینم قرار بده, و مرا بر آن کسى که به من ظلم کند پیروز گردان, و انتقامم را از او بگیر, و آرزوهایم را در مورد سرنگونى او برآور, و با این کار چشم و دلم را شاد گردان.))
امام حسین(ع) با این گونه توحید و شناخت و عرفان عالى به سوى منى حرکت کرد و به مصاف با نمودهاى شیطان (جمرات) رفت, و چنین بود که نهضت عظیم و ماندگار عاشورا را آفرید که از آن نهضت عظیم, نهضت هاى دیگر آفریده شدند و مى شوند.
مشعر و منا; دو جبهه بزرگ پیکار و ایثار
پس از شناخت ها و یافته ها که در عرفات نصیب حاجى شده, و وجودش از عرفان و معرفت جوشان شد, به فرمان الهى با همراهان به سوى مشعر الحرام که بین عرفات و منى قرار گرفته شبانه حرکت مى کند, خداوند این حرکت را چنین بیان کرده مى فرماید: ((فاذا إفضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام;(10) و هنگامى که از عرفات کوچ کردید خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید.))
جمله إفضتم از افاضه به معناى جوش و خروش است, این تعبیر بیان گر آن است که شما از عرفات همچون لشگر پراکنده و شکست خورده متفرق نشوید, بلکه همچون آب چشمه اى جوشان و خروشان با جوش و خروش همراه کوله بارى از فیض عرفان سرشار و آزادگى حرکت کنید, حرکت به سوى منى که باید شب را در آستانه منى ; یعنى در سرزمین مشعر که نام دیگرش مزدلفه است درنگ نمایید, مشعر از شعور گرفته شده; یعنى این دومین درنگ در بیابانى است که مشعرالحرام نام دارد, آن جا شعور گاهى است که بى شعورى در آن حرام است. جاى باریک بینى و موشکافى و دقت است, که حاکى از شناخت هاى دقیق مى باشد. در آن جا باید شعور دقیق یافت و با این شعور به خدا پیوست, به این ترتیب شناخت نارسیده عرفات در کنار شعورگاه و باریک بینى مشعر تکمیل مى شود. در این جا شناخت نارسا پذیرفته نیست, باید تکمیل گردد. عرفات مرکز نمایش شناخت ها بود, نه انتخاب آن ها, ولى در این جا باید با باریک بینى, خوب ترها را برگزید, خوب و خوب ترها را غربال کرد, و راه هاى کج را طرد نمود, و براى حرکت در مسیر الهى آماده شد. باید در تاریکى شب در همین مشعر تیرهایى از ریگ هاى آن جا را فراهم کنیم چرا که پس از طلوع آفتاب, باید به جنگ شیطان برویم و جمره را که نمود شیطان است سنگ باران کنیم, با این شعور و تصمیم به سوى سرزمین منى حرکت مى کنیم, تا نمود و سپس نمودهاى شیطان را از وجود خود طرد نماییم, باید به طور کامل متوجه باشیم که گلوله به هدف بخورد, و تا به هدف نخورده دست برنداریم تا اطمینان یابیم که ((هفت)) تیر ما به هدف رسیده است, گرچه هفتاد تیر بزنیم باید یقین کنیم که از این هفتاد تیر, ((هفت)) تیر آن به پیکر شیطان خورده است.
پس از این موفقیت, در حالى که به طور قاطع شیطان را از خود رانده ایم, خود را براى یک ایثار بزرگ و قربانى و فداکارى, آماده مى سازیم, از آن جا به قربان گاه مى رویم, تا قربان کنیم چرا که روز عید قربان و روز اثبات رحمان, پس از نفى شیطان است.
این جا سرزمین منى است; یعنى سرزمین تحقق آرزوها است, حاجیان یکتاپرست پس از پیمودن مراحل متعدد حج, اکنون به این جا آمده اند تا به آرزوها و اهداف خود دست یابند, آرزوى بزرگ آن ها ترور شیطان بزرگ (جمره اولى) و سپس تثبیت ایمان کامل به خدا است, چرا که:
آئینه شو جمال پرى طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب
باید نخست با پاک سازى از پلیدىهاى شیطان, روح و روان را صاف و آماده کرد, سپس طلعت نورانى الهى را در آن جایگزین نمود و چرا که تا دل از نواهى مبرا نشود, هرگز نمى تواند آینه نور الهى گردد.
پس از این مرحله سرشان را مى تراشند یا اندکى از ناخن یا موى شارب خود را مى گیرند, به امید آن که گناهشان ریخته شد, و از هرگونه پلیدى پاک و پاکیزه شدند.
حاجیان, پس از این مراحل به سوى مکه حرکت نموده و به طواف خانه خدا مى پردازند, و پس از هفت بار طواف, دو رکعت نماز در مقام ابراهیم به جا مىآورند و سپس هفت بار بین صفا و مروه را سعى مى نمایند و پس از آن به طواف نسإ و انجام نماز آن پرداخته, آن گاه به منى برمى گردند تا شب 11 و 12 ذىحجه را در منى بمانند, این بار در روز یازدهم و دوازدهم باز به جبهه شیطان مى روند و هر روز به سه جمره به نام هاى جمره اولى, جمره وسطى و جمره عقبه به هر کدام هفت سنگ بزنند, و براى آخرین بار آن سه نماد شیطان را سنگباران کنند, این سه جبهه داراى سوء سابقه هایى است چرا که مدفن سه جاسوس ضد پیامبر یا جایگاه سه بت و جولان گاه شیطان در حساس ترین امتحان ابراهیم خلیل(ع) است, که در ماجراى قربان کردن اسماعیل(ع) بر سر راه ابراهیم(ع) و اسماعیل و هاجر مادر اسماعیل(ع) آمد, و در هر سه بار, توسط ابراهیم و اسماعیل و هاجر, با شلیک هفت گلوله سنگ رانده شد, و به این ترتیب این خانواده آزاده سه نفرى, درس بزرگ پیکار با شیطان و ایثار و قربان شدن در راه خدا را به همه جهانیان براى همیشه تاریخ آموختند که به طور فشرده نظر شما را به داستان پیکار آن ها با شیطان جلب مى کنیم:
ابراهیم(ع) فرزند دل بندش اسماعیل را بسیار دوست داشت. روزى دید اسماعیل(ع) که قامتى زیبا و رعنا داشت, از صحرا که براى شکار رفته بود بازگشت, قلب ابراهیم(ع) با این دیدار, سرشار از مهر و علاقه او شد, و زوایاى دلش پر از محبت او گردید, چرا که داشتن چنان فرزند با کمال و با جمال به راستى مایه افتخار و عزت پدر است. خداوند خواست ابراهیم(ع) را در همین محبت سرشار, بیازماید. شب شد, ابراهیم(ع) به بستر خواب رفت, همان شب در عالم خواب دید که خداوند مى فرماید: ((اى ابراهیم! خداوند فرمان مى دهد که باید اسماعیل را قربان کنى.))(11) وقتى که ابراهیم(ع) بیدار شد در فکر فرو رفت که آیا خواب او رحمانى است یا وسوسه دیگرى در کار است, شب دوم و سوم نیز همین خواب را دید, دریافت که خواب حقیقى است, تصمیم گرفت که اسماعیل را به قربان گاه براى قربان کردن ببرد, شیطان بر سر راه او آمد و بى امان او را به وسوسه انداخت, و به او مى گفت: ((این خواب شیطانى است و از عقل دور است که انسان جوانش را بکشد و...)) ابراهیم(ع) با پرتاب چند سنگ, شیطان را از خود دور کرد, شیطان از ابراهیم مإیوس شد و به صورت پیرمردى به سراغ هاجر آمد و او را نیز به وسوسه انداخت, ولى هاجر در حالى که با پرتاب سنگ او را از خود دور مى کرد, گفت: ((هزار جان من و فرزندم فداى راه خدا باد! کاش هزار فرزند مى داشتم و همه را در راه خدا قربان مى کردم.)) شیطان از او نیز مإیوس شد و به سراغ اسماعیل(ع) آمد و خواست او را نیز با وسوسه هاى خود گمراه کند, ولى اسماعیل(ع) همچون پدر و مادرش, او را سنگ باران کرده و از خود راند, در حالى که مى گفت: ((اگر فرمان خدا است, در برابر فرمان او باید تسلیم بود.))(12) سرانجام همراه پدر به قربان گاه رفت, و به تعبیر قرآن با صراحت به پدر عرض کرد: ((یا ابت افعل ماتومر ستجدنى ان شإ الله من الصاب رین;(13) اى پدر! آن چه را از سوى خداوند فرمان داده شده اى انجام بده که به زودى مرا در اجراى فرمان خدا صبور و مقاوم خواهى یافت.))
ابراهیم(ع) اسماعیل را به قربان گاه برد, و در آن جا اسماعیل را بر زمین خوابانید که قربان کند, حتى کارد تیز را بر گلوى او نهاد, در همین هنگام نداى الهى به گوشش رسید که هان اى ابراهیم! فرمان خدا را با عمل تصدیق کردى, در همین هنگام گوسفندى از جانب خداوند براى ابراهیم(ع) آورده شد, ابراهیم(ع) نداى دیگرى شنید که از اسماعیل(ع) دست بردار و به جاى او این گوسفند را قربان کن, و به این ترتیب ابراهیم(ع) در یک امتحان بزرگ الهى قبول گردید(14) و خاطره اخلاص, ایثار و جهاد اکبر او درس سازنده و بزرگى براى انسان ها در همه زمانها و مکان ها گردید.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1) اعراف (7) آیه179. 2) این مطلب با توجه به این که حج (به کسر حإ) در اصطلاح ادبى, مصدر است, به دست مىآید. (علامه طبرسى, مجمع البیان, ج1 و2, ص476) 3) ابن شهر آشوب, مناقب, ج4, ص184. 4) کهف (18) آیه104. 5) علامه مجلسى, بحار, ج71, ص327. 6) همان, ج99, ص323. 7) همان, ص253. 8) علامه مجلسى, بحار, ج49, ص225. 9) مفاتیح الجنان, ص436. 10) بقره (2) آیه 198. 11) صافات (37) آیه102. 12) علامه طبرسى, مجمع البیان, ج7, ص452, ملا احمد نراقى, معراج السعاده, ص491. 13) صافات (37) آیه102. 14) همان, آیه 105 تا 107.