آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

((آزادى)) از مقولاتى است که پیوسته براى انسان ها جاذبه داشته و همیشه به عنوان بحث روز مطرح بوده است. طى یک سال اخیر مجددا این بحث در کشورمان رونق بیش ترى یافته و به ویژه در محافل روشن فکرى بازار گرم ترى یافته است. ما اصل طرح این مباحث را به فال نیک مى گیریم و معتقدیم در صورتى که این مباحث در صراط صحیحى هدایت شوند زمینه ساز رشد فرهنگى و اجتماعى جامعه خواهد بود. به دو شرط:
1ـ آن که با این مباحث به صورتى استدلالى و برهانى برخوردشده و از غوغاسالارى و شعارزدگى پرهیز شود. بدون تردید برخورد جنجالى با این مسإله نه تنها زمینه ساز رشد نخواهد بود که سبب خواهد شد که معناى صحیح مورد قبول آزادى نیز مورد انکار قرار گرفته, منزوى شود.
2ـ باید براى بررسى این مقولات از دیدگاه اسلام از یکسونگرى و تفسیر یک بعدى پرهیز شود که بیش ترین ضربه ها را به اسلام کسانى زده اند که اسلام را یک بعدى تفسیر کرده اند.
معانى آزادى
((آزادى)) در حوزه هاى مختلف معانى گوناگونى مى یابد.
((آزادى)) در حوزه مقولات فلسفى به معناى ((آزادى)) انسان در انتخاب راه است.
((آزادى)) در حوزه مقولات عرفانى به معناى وارهیدگى از وابستگى ها است و به معناى قطع علائق و رشته هایى که انسان را به اسارت مى کشد و ((آزادى)) در مقولات اجتماعى و سیاسى عمدتا به معناى آزادى عقیده و بیان و قلم است که مباحث روز حول همین محور است.
مقوله آزادى عرفانى و فلسفى مورد اختلاف نظر در مباحث فعلى روز نیست و نباید این دو را با مباحث کنونى جامعه در باب آزادى درآمیخت. به یارى خداوند در این مقاله کوتاه سخنى پیرامون آزادى فلسفى و عرفانى از دیدگاه امام على(ع) خواهیم داشت و در مقاله آینده از آزادى سیاسى و اجتماعى از دیدگاه امام على(ع) سخن خواهیم گفت ان شإالله.
اسلام دین فطرت است و در این دین افراط و تفریط راه ندارد.

آزادى فلسفى
مقصود از آزادى فلسفى آزادى انسان در انتخاب راه است. از دیدگاه اسلام انسان در انتخاب راه خویش آزاد است نه آزادگى و وانهادگى که طرفداران تفویض مى گویند که به همان میزان که ((جبر)) محکوم است, تفویض نیز نادرست است. منطق پیروان مکتب اهل بیت(ع) منطق امامان(ع) است که فرمودند: ((لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین)) نه جبر درست است نه تفویض که بین این دو مورد تإیید است. که البته درک این خط اعتدال کار آسانى نیست.
امام راحل(ره) در این زمینه مى فرمایند: ((والانصاف ان الامر بین الامرین بالمعنى المستفاد من الاخبار والقائم علیه البرهان الدقیق لایمکن تحمیل الاعتقاد به الى فضلإ الناس فضلا عن عوامهم و عامتهم و لهذا ترى انه قل ما یتفق لاحد تحقیق الحق فیه و سلوک مسلک الامر بین الامرین من دون الوقوع فى احد الطرفین اى الجبر والتفویض سیما الثانى;(1) انصاف آن است که امر بین الامرین که از اخبار استفاده شده و برهان دقیق علمى بر آن قائم است به گونه اى است که نمى توان اعتقاد به آن را براى فضلإ تفهیم کرد تا چه رسد عوام و عموم مردم. بدین جهت است که مى بینى که کم اتفاق مى افتد که در این مباحث انسان در فرودگاه ((حق)) لنگر اندازد و پیوسته به این سو یا آن سو مى غلتد به ویژه جانب تفویض.))
امام على(ع) به هنگامى که از صفین بازگشت پیرمردى برخاست و گفت: اخبرنا یا امیرالمومنین عن مسیرنا الى إهل الشام إبقضإ من الله و قدر؟
خواستم از حرکت به سوى شام و شامیان سوال کنم آیا این به قضإ و قدر الهى بود.
حضرت فرمود: والذى فلق الحبه و برء النسمه ما وطئنا موطئا و لاهبطنا وادیا و لاعلونا قلعه الا بقضائه و قدره.
سوگند به آن کس که دانه را (در نخستین جنبش حیات) در زیر زمین شکافته و آدمیان را آفریده هیچ گامى برنداشتیم و به هیچ دره اى فرود نیامدیم و از هیچ نقطه اى بالا نرفتیم مگر این که به ((قضا و قدر)) الهى بود.
پیر مرد گفت: عندالله احتسب عنائى ما ارى لى من الاجر شیئا.
بنابراین رنج ما بى حاصل بود و این مصیبت را باید به حساب پروردگار بگذاریم زیرا هیچ پاداشى نخواهیم داشت.))
امام على(ع) فرمود: مه ایها الشیخ بل عظم الله اجرکم فى مسیرکم و انتم سائرون و فى مقامکم و انتم مقیمون و فى منصرفکم و انتم منصرفون و لم تکونوا فى شىء من حالاتکم مکرهین و لا الیها مضطرین.
آرام باش اى پیرمرد, خداوند پاداش بزرگى به هنگام رفتن و بازگشت براى شما مقرر داشته و هیچ گاه در هیچ حالى مجبور نبوده اید.
فقال الشیخ کیف والقضإ والقدر مساقانا.
پیرمرد گفت چگونه؟ بااین که قضا و قدر ما را در این مسیر قرار داد.
حضرت فرمود: ویحک لعلک ظننت قضإا لازما و قدرا حتما لو کان کذلک لبطل الثواب والعقاب والوعد والوعید والامر والنهى و لم تإت لائمه من الله لمذنب و لامحمده لمسىء و لم یکن المحسن اولى بالمدح من المسىء و لا المسىء اولى بالذم من المحسن.
واى بر تو گویا گمان کردى قضإ لازم و قدر حتمى در کار است و ما مجبوریم! اگر چنین باشد ثواب و عقاب باطل مى گردد وعد و وعید مفهوم نخواهد داشت, نیکوکار از بدکار سزاوارتر به ستایش نیست و نه بدکار بیش از نیکوکار در خور مذمت, نباید گنه کار سرزنش گردد و نه اطاعت کننده مدح شود.
تلک مقاله عبده الاوثان و جنود الشیطان و شهود الزور و اهل العمى عن الصواب و هم قدریه هذه الامه و مجوسها.
این گفتار و عقیده بت پرستان و لشگریان شیطان و گواهان باطل و نابینایان در برابر حق است و آن ها جبریون و مجوس این امتند.
ان الله تعالى امر تخییرا و کلف یسیرا و لم یعص مغلوبا و لم یطع مکروها و لم یرسل الرسل عبثا و لم یخلق السماوات و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار.
خداوند امر اختیارى کرده است و تکالیف آسان نموده است نه کسى را مجبور به معصیت و نه مجبور به اطاعت نموده است و پیامبران را بیهوده نفرستاده و زمین و آسمان و آن چه در میان آن ها است بیهوده نیافریده است, این گمان کافران است و واى بر آن ها از آتش دوزخ.
فقال الشیخ و ما القضإ والقدر اللذان ماصرنا الا بهما.
پیرمرد بار دیگر پرسید پس این قضإ و قدر که ما را به این راه فرستاد چه بود؟
حضرت فرمود: هو الامر من الله تعالى و الحکم و تلا قوله تعالى ((و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه)).
منظور فرمان و حکم خداست, سپس این آیه ((و قضى ربک...)) را تلاوت کرده پروردگارت فرمان داده که جز او نپرستید.(2)
در این سخن مولا به تفصیل نظریه اسلام را در باب آزادى و اختیار انسان بیان کرده است. از سوال سوال کننده پیداست که او حرکت به سوى شام را یک نوع قضإ و قدر تکوینى اجبارى پنداشته و لذا آن را مخالف با مسإله اجر و پاداش که وابسته به اختیار است مى دانسته ولى امام(ع) از آن رو که سخن از افعال و اعمال اختیارى بوده است آن را به قضإ و قدر تشریعى تفسیر فرمود که ما هیچ گامى از روى هوس برنداشتیم بلکه تماما به فرمان خداوند و طبق برنامه او بود.(3)
در منابع اسلامى به ویژه قرآن و نهج البلاغه دلایل زیادى وجود دارد که انسان را در برابر اعمال خود مسئول مى شناسد و مسئله آزادى اراده و استفاده از تلاش و کوشش و سعى و جهاد را اساس موفقیت انسان در پیشبرد هدف ها معرفى نموده است. نام این آزادى, آزادى فلسفى است.

آزادى عرفانى
معناى دیگر آزادى, آزادى عرفانى است, آزادى عرفانى به معناى زهد و وارستگى و قطع همه رشته ها و علائق دنیوى است.
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به ماهرخسارى
که خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست
که اى بلند نظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنتآباد است
ترا زکنگره عرش مى زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست(4)
امام على(ع) در نهج البلاغه از این آزادگى با تعابیر گوناگونى یاد کرده است. در یک سخن آنان که مردانه وابستگى به دنیا را وامى نهند ((حر)) و آزاده مى نامد:
((الا حر یدع هذه اللماظه لاهلها انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه فلاتبیعوها الا بها;(5) آیا آزادمردى پیدا مى شود که این ته مانده دنیا را به اهلش واگذارد, بدانید جان شما بهایى جز بهشت ندارد به کمتر از آن نفروشید.))
اگر خواهى که گردى مرغ پرواز
جهان جیفه نزد کرکس انداز(6)
همین بس ز آزادگى نشانه ما
که زیر بار فلک هم نرفته شانه ما
ز دست حادثه پا مال شد به صدخوارى
هر آن سرى که نشد خاک آستانه ما(7)
در سخنى دیگر حضرت فرمود:
((الدنیا دار ممر لا دار مقر والناس فیها رجلان رجل باع فیها نفسه فاوبقه و رجل اشترى نفسه فاعتقه;(8) دنیا گذرگاه است نه قرارگاه, مردم در این معبر و گذرگاه بر دو دسته اند: برخى خود را مى فروشند و برده مى سازند و خویشتن را تباه مى کنند, و برخى بر عکس خویشتن را مى خرند و آزاد مى سازند.
تا به کى از هد هد شهر سبا
در غریبى مانده باشى بسته پا
جهد کن این بند از پا باز کن
بر فراز لامکان پرواز کن
تا به کى در چاه طبعى سرنگون
یوسفى یوسف بیا از چه برون
تا عزیز مصر ربانى شوى
وارهى از جسم و روحانى شوى(9)
وابستگى به دنیا اسارت است و ذلت و آزادمردان جهان عارفان وارسته است که پشیزى براى دنیا ارج قائل نیستند.
امام على(ع) طمع را بردگى مى داند ((الطمع رق موبد;(10) طمع بردگى جاودان است.
طمع ذوق این حیات پرغرور
از حیات راستینت کرد دور
پس طمع کورت کند نیکو بدان
بر تو پوشاند یقین را بى گمان
حق تو را باطل نماید از طمع
در تو صد کورى فزاید از طمع
از طمع بیزار شو چو راستان
تا نهى پا بر سر آن آستان(11)
و مصداق واقعى این آزادگان مولى على(ع) است, حضرت در سخنى دنیا را مخاطب قرار داده و مى فرماید: الیک عنى یا دنیا فحبلک على غاربک قد انسللت من مخالبک و افلت من حبائلک; دورشو از من اى دنیا افسارت را بردوشت انداختم از چنگال هاى درنده تو خود را رهانیده ام و از دام هاى تو جسته ام.
اعزبى عنى فوالله لا اذل لک فتستذلینى و لا اسلس لک فتقودینى; دور شو به خداى سوگند که رام تو و ذلیل تو نخواهم شد که هر جا بخواهى مرا به خوارى به دنبال خود بکشى و مهار خود را به دست تو نخواهم داد که به هر سو بخواهى ببرى.(12)
این زهد مولا شورشى است علیه زبونى در برابر لذت ها, طغیانى است علیه عجز و ضعف در برابر حاکمیت میل ها, عصیان و سرپیچى است علیه بندگى دنیا و نعمت هاى آن و این یعنى آزادى عرفانى.(13)
در سخنى مولى فرمود:
((لایسترقنک الطمع و قد جعلک الله حرا;(14) طمع تو را به اسارت درنیاورد در حالى که خداوند آزادت آفریده است.
بى رنگ شو بى رنگ تا رنگ خدا گیرى
آوازه و شهرت را در زهد و رضا گیرى
و در سخنى دیگر وارهیدگان از اسارت شهوت را حر مى نامد ((من ترک الشهوات کان حرا;(15) آن که شهوات خواسته هاى نفسانى دنیایى را وارهد او حر است.
معناى آزادى, آزادى اجتماعى و سیاسى است که محور بحث هاى روز است و از مهم ترین شعب آن آزادى عقیده و بیان و قلم است که به یارى خداوند در مقاله آینده به بحث پیرامون آن از دیدگاه امام على(ع) مى پردازیم. ان شإ الله.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) کتاب الطهاره, ج3, ص341. 2 ) اصول کافى, ج1, ص155. در نهج البلاغه کلمه قصار 78 بخشى از این گفتار آمده است. 3 ) به کتاب انگیزه پیدایش مذهب از صفحه 17 تا صفحه 40 مراجعه فرمایید. 4 ) دیوان حافظ به اهتمام سید ابوالقاسم انجوى شیرازى, ص18 و 19. 5 ) نهج البلاغه, حکمت 456. 6 ) مجموعه آثار شیخ محمود شبسترى, گلشن راز, ص106. 7 ) دیوان فرخى یزدى, ص87. 8 ) نهج البلاغه, حکمت 133. 9 ) دیوان شیخ بهایى, ص125. 10 ) نهج البلاغه, حکمت 180. 11 ) دیوان مثنوى معنوى, ص56. 12 ) نهج البلاغه, نامه45. 13 ) در این زمینه مراجعه کنید به کتاب سیرى در نهج البلاغه, از ص230 تا 238. 14 ) غرر الحکم. 15 ) تحف العقول, ص100.

تبلیغات