تابلوهاى زرین حماسه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حدیث کربلا, حدیث عشق است و ایثار, اخلاص است و فداکارى, شهامت است و شجاعت, سرفرازى است و بزرگوارى, شوکت است و عظمت, پاسدارى است و پارسایى و سرانجام پیروزى است و رستگارى.
انگیزه نهضت حسینى براى همگان ـ کم و بیش ـ روشن است. آن چه در این مقال بر آن تإکید مى شود, نقش یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ در پیروزى نهضت است, چرا که هر قیامى, براى آن که به پیروزى رسد, نیاز به سه عامل مهم ـ که هر یک مکمل دیگرى است ـ دارد:
1ـ رهبرى;
2ـ یاران;
3ـ انگیزه.
چنان که در انقلاب اسلامى ایران نیز شاهد بودیم, هر چند رهبرى, مهم ترین و حساس ترین نقش را در پیروزى انقلاب داشت, ولى قطعا اگر همراهى, یاورى, پشتیبانى و اطاعت مردم نبود و اگر چنین ملت جان بر کفى در صحنه نبرد حاضر نبود, هرگز پیروزى به ثمر نمى رسید و تحقق نمى یافت و مانند بسیارى از نهضت هاى تک فردى در نطفه, خفه مى شد.
انگیزه قیام و هدف نهضت, اگر براى خدا باشد به نتیجه قطعى خواهد رسید, هرچند همه قیام کنندگان شهید گردند, چنان که در نهضت مقدس کربلا مجسم شد.
به هر حال, درباره شخصیت و رهبرى امام حسین ـ علیه السلام ـ و انگیزه قیامش آن قدر بحث شده که حداقل براى مردم ما تا اندازه اى روشن شده است. ملت ما پیرو امام حسین و دلباخته اویند و آن چنان به او عشق مى ورزند که در صحنه هاى گوناگون حق علیه باطل, با نام او و الهام از یاد مقدسش, جاودانه ترین صحنه هاى دلبرى و ایثار را در ایران زمین آفریدند و تا قیام قیامت, این عشق و فداکارى یاوران سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ صحنه هاى نو و درخشنده اى از شهامت ها, فداکارىها, عزت ها, هیهات منا الذله ها و ایثارها را ترسیم مى کند. اما آن چه که کمتر از آن یاد شده و شناخت اندکى از آن وجود دارد, بحث درباره شخصیت و خاطرات جاودانه یاران قهرمان امام حسین ـ علیه السلام ـ است که در سرزمین تفتیده کربلا, آن چنان حماسه هاى جانانه و عاشقانه اى آفریدند که باید پیوسته براى یاران خط سرخ شهادت, خط على و حسین, الگو و نمونه باشند.
حال در این زمینه, صحنه هایى از آن همه ایثارگرىها را یادآور مى شویم, هرچند متإسفانه برخى تاریخ نگاران نادرست نویس از آن رادمردان, چهره هایى مضطرب, وحشت زده و یا ترسو ترسیم کرده اند که به حق بزرگ ترین ستم را در حق آنان روا داشته اند و جا دارد واعظان متعهد در این ماه ایثار (محرم) پرده از آن ستم ها بردارند و جلوه هاى ایثار و جوان مردى این خداجویان عاشق را براى حق جویان بیان کنند تا ابهام ها برداشته شود و اندازه اى دین خود را نسبت به آن بزرگ مردان ادا کنند.
درباره عظمت روح و روان آنان همان بس که سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ مى فرماید:
((انى لا إجد إصحابا إوفى من إصحابى و لا إهل بیت إبر و إوصل من إهل بیتى;(1) من نیافتم یارانى باوفاتر از یارانم و خاندانى مهربان تر از خاندانم. ))
این که حضرت, اصحابش را باوفاترین اصحاب مى نامد و بر این سخن در موارد گوناگونى تإکید مى کند, معنایش این است که یارانش حتى از یاران جدش رسول اکرم ـ صلى الله علیه وآله و سلم ـ باوفاترند, از بدریون مهربان ترند و خلاصه از نزدیک ترین افراد به پدرش یا نیاش بهترند. و اگر در آن گیر و دار نبرد سهمگین و گرد و غبار جنگ نابرابر که از هر سوى تیر و نیزه و شمشیر و پاره سنگ و چوب و آهن بر یاران حضرت همچو باران مى بارید, و چنان که مورخان نگاشته اند, هرچه بر شدت ((واقعه)) افزوده مى شد, امام حسین ـ علیه السلام ـ افروخته تر و خشنودتر مى شد, چرا که به لقاى پروردگارش نزدیک تر مى گردید, بى گمان همین امر در مورد یاران باوفایش نیز حکم فرما است, نه چنان که نویسنده ((نفس المهموم)) و برخى دیگر از تاریخ نویسان نوشته اند که هر چه حال یاران سخت تر و اوضاعشان شدیدتر و عرصه بر آنها تنگ تر مى شد بدنشان بیشتر مى لرزید و رنگ و رویشان زردتر و گرفته تر مى شد, ولى امام حسین, پیوسته افروخته تر مى شد.
نه, قطعا اشتباه کرده اند و یاران باوفاى امام را درست نشناخته اند. جدا ساده اندیشى است که چنین شجاع مردانى را ترسو یاد کنند و آن همه رادمردىها و شهامت ها را نادیده بگیرند; در حالى که مى بینیم حتى دشمن, در موارد بى شمارى آنان را به عظمت و بزرگوارى و دلاورى یاد کرده است.
این ((زحر بن قیس جعفى)) از نزدیکان و ندیمان یزید لعین است که در یادآورى جریان کربلا به او مى گوید: ما آنها را محاصره کرده بودیم, ولى آن چنان شجاع و دلیر بودند که گویى مانند عقاب هاى پرصلابت و بازهاى نیرومند, ما را زیر نظر داشتند و منتظر فرمان رهبرشان بودند که بر ما بتازند, تو گویى آنها ما را محاصره کرده بودند نه ما آنها را.(2)
و این ((عمرو بن حجاج)), پلیدترین و خون خوارترین دشمنان اهل بیت است که بر یاران خود فریاد مى زند:
((آیا مى دانید با چه کسانى کارزار مى کنید؟ شما با دلیران و قهرمانان بلاد در نبردید. این روشن ضمیران پاک دل ـ که از کشته شدن خم به ابرو نمىآورند ـ آن چنان نیرویى دارند که اگر تک تک به مصافشان بروید همه را تار و مار خواهند کرد, پس باید همه با هم و بى درنگ به جنگ آنان برخیزید و با سنگ و تیر, آنها را نشانه روید!!(3)
شخصى که از نزدیک, نظاره گر واقعه عاشورا بود, به عمر سعد ـ لعنه الله علیه ـ گفت: واى بر تو, خاندان پاک پیامبر را به قتل رساندى؟
عمر سعد در پاسخش گفت: ((چقدر تو نادانى! قطعا اگر تو هم در میان ما بودى, همان کار را انجام مى دادى! گروهى بر ما تاختند که دست ها را محکم بر قبضه شمشیر گذاشته بودند, مانند شیران بیشه دلاورى, آماده کارزار و نبرد; به راست و چپ یورش مى بردند و قهرمانان را بر خاک مى افکندند. از مرگ هرگز نمى هراسیدند و در هیچ چیز مادى طمع نداشتند.. نه امان دادن ما در آنها تإثیرى مى گذاشت و نه به زر و زیورمان چشم دوخته بودند. مادرت به عزایت نشیند! ما در چنان وضعیت سخت و ناهنجارى قرار داشتیم که اگر لحظه اى درنگ مى کردیم, تمام سپاهیانمان به نابودى کشیده مى شدند و اثرى از ما باقى نمى ماند. پس چه بایست مى کردیم؟!(4)
چه کسى لرزه بر اندامش مى افتاد؟ سپاهیان حسین یا سپاهیان یزید؟!
آیا ((زهیر بن قین)), این شیر ژیان کربلا, از نبرد با کفار مى ترسید که در برابر حسین ـ علیه السلام ـ شب عاشورا ایستاد و فریاد زد:
((والله لوددت إنى قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى إقتل على هذه إلف مره, و ان الله یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن إنفس هولإ الفتیه من إهل بیتک;(5) به خدا سوگند, آرزو مى کردم کشته شوم, سپس زنده گردم و دگر بار کشته شوم و تا هزار بار بر همین منوال کشته و زنده شوم و خداوند به وسیله این کشته شدن ها, تو و جوانان از اهل بیت را زنده نگه مى داشت.))
این تابلو زرین فداکارى عاشورا است که یکى از یاران دلاور امام آن را ترسیم مى کند تا دنیا بداند, ستارگانى مانند ستارگان درخشنده کربلا در تاریخ نیامده و نخواهد آمد. این صحنه فداکارى را جز با مداد عشق چگونه مى توان نگاشت؟ این ایثار را در کدامین جلوه هاى مادى طبیعت مى توان مشاهده کرد؟ این همه عظمت و کرامت را جز در آن معدود یاران کجا مى توان یافت؟
بیا و صحنه دیگرى را از فداکارى تماشا کن. این است ((مسلم بن عوسجه اسدى)) ـ پیرمرد پایدار و جان بر کف عاشورا ـ که به امام حسین ـ علیه السلام ـ عرض مى کند:
((إما والله لا إفارقک حتى إکسر فى صدورهم رمحى و اضربهم بسیفى ما ثبت قائمه بیدى ولو لم یکن معى سلاح إقاتلهم به, لقذفتهم بالحجاره حتى إموت معک;(6) به خدا سوگند, هرگز از تو دست بر نخواهم داشت تا آن گاه که نیزه ام را در سینه شان بشکنم و تا دسته شمشیر در دستم بماند, آنان را شمشیر زنم. و اگر هیچ سلاحى براى کشتن آنان نداشته باشم, آن قدر سنگ بر آنها پرتاب کنم تا وقتى که در راهت و همراهت کشته شوم.))
و این هم ((عباس بن إبى شبیب شاکرى)) است که در روز عاشورا به سرورش خطاب مى کند:
((لو قدرت إن ادفع الضیم عنک بشىء إعز على من نفسى لفعلت;(7) اگر بتوانم با چیزى گرانبهاتر از جانم, از حق تو دفاع کنم, هرگز کوتاهى نخواهم کرد.))
و همان بزرگوار قبلا به ((مسلم بن عقیل)) ـ سفیر امام حسین ـ عرض کرده بود:
((والله لاجیبنکم اذا دعوتم, و لاقاتلن معکم عدوکم, و لاضربن بسیفى دونکم حتى إلقى الله, لاإرید بذلک الا ما عندالله;(8) به خدا قسم دعوتتان را لبیک گویم و در کنارتان با دشمنان بجنگم و آن قدر در راهتان شمشیر زنم تا خدا را ملاقات نمایم و چیزى جز آن چه رضایت خدا است, نخواهم.))
و ((نافع بن هلال)) ـ این چهره تابناک عاشورا ـ به صراحت اعلام مى کند:
((والله ما إشفقنا من قدر الله و لا کرهنا لقإ ربنا, و انا على نیاتنا و بصائرنا, نوالى من والاک و نعادى من عاداک; اى امام حسین! به خدا قسم, هرگز از تقدیر الهى وحشت نداریم و از دیدار پروردگارمان ناراضى نیستیم و ما همچنان با دیدى باز و با اخلاص بر اعتقاد خود, پابرجاییم. دوستانت را دوست مى داریم و از دشمنانت بى زاریم.))
آن چنان حسین ـ علیه السلام ـ شهامت و دلاورى را در یارانش تزریق کرده بودکه حتى غلام سیاهش (جون) ـ رضوان الله علیه ـ با التماس و گریه بر پاهاى حضرت بوسه مى زند و از او ـ مصرانه ـ خواهش مى کند اجازه جان فشانى را در راهش به او بدهد.
((سعید حنفى)) ـ این رادمرد مخلص و والا مقام ـ خود را در ظهر عاشورا, سپر بلاى امام قرار مى دهد و جلو صف نماز حضرت مى ایستد و با شهامت, آن همه تیر دشمن را با سر و سینه, آغشته به خون, استقبال مى کندو هنگامى که دیگر تاب ایستادن ندارد و از پاى در مى افتد و در خاک و خون غوطه ور مى شود, به امام عرض مى کند: ((إوفیت یا ابن رسول الله)) آیا به پیمانم با تو اى فرزند رسول خدا وفا کردم یا نه؟ و حسین در پاسخش مى فرماید: ((نعم, إنت إمامى فى الجنه;(9) آرى! و تو روبروى من (یا پیش از من) در بهشت خواهى بود.))
و اما ((حبیب ابن مظاهر)), این سال خورده برنا دل, که لحظه لحظه هایش عاشورا را پر از حماسه ساخته بود و وجودش مایه دل گرمى خاندان نبوت و امامت بود, درباره او هرچه گفته شود کم است. شب عاشورا حبیب را خندان مى بینند. ((یزید بن حصین)) به او مى گوید: امشب چه جاى خنده است؟ حبیب پاسخ مى دهد: و چه شبى شایسته تر از امشب براى خندیدن و خشنود بودن است! ما فقط منتظریم دشمن به ما حمله کند و لحظاتى بعد به دیدار خدایمان بشتابیم. این چنین است اندیشه مردان خدا در لحظات گرم حادثه ها.
این چه عظمت و بزرگوارى است. به خدا صحنه هاى دفاع یاران سیدالشهدا آن چنان عظیم و سترگ است که در برابر آن همه عظمت و مقام, هیچ سخنى نمى توان گفت, جز آن که امام معصوم در برابرشان ایستاد و فرمود:
((بإبى إنتم و امى طبتم و طابت الارض التى فیها دفنتم و فزتم والله فوزا عظیما)).
آرى! یاران امام حسین علیه السلام با آن فداکارىها ـ که در تاریخ سابقه نداشته ـ آن چنان صحنه هایى از ایثار, صداقت, عظمت, اخلاص, ایمان, پارسایى, زهد, شهادت, شهامت و دلاورى را آفرید دکه هر یک به نوبه خود, یک امت بودند, و همین صحنه هاى قهرمانانه بود که براى یاران سیدالشهدا پس از هزار و چهار صد سال, در ایران الگو و نمونه شد و روحیه مقاومت و ایثار را در قلوبشان زنده کرد تا در برابر استکبار جهانى و یزیدیان تاریخشان قیام کنند و خط سرخ شهادت را دنبال نمایند و پیروزى حق بر باطل را محقق سازند. و قطعا تا حدیث عاشورا ـ که حدیث عشق است ـ در میان این امت زنده است, جهاد و فداکارى و ایثار, زنده و پایدار خواهد ماند و پیروزى هم چنان ادامه خواهد داشت. پس بکوشیم تا این خط سرخ, ثابت و پایدار باشدو دعوت حسینى را هر زمان با دل و جان لبیک گوییم. سلام همیشگى خدا و فرشتگانش و تمام انبیا و اولیا بر پیشواى عاشورا و درود بر عاشورائیان.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ـ تاریخ ابن اثیر, ج4, ص24. 2 ـ عقد الفرید, ج3, ص313. 3 ـ تاریخ طبرى, ج6, ص249. 4 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج1, 307. 5ـ مقتل مقرم, ص77. 6 ـ همان. 7 ـ تاریخ طبرى, ج6, ص254. 8 ـ همان, ص199. 9 ـ ذخیره الدارین, ص178.
انگیزه نهضت حسینى براى همگان ـ کم و بیش ـ روشن است. آن چه در این مقال بر آن تإکید مى شود, نقش یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ در پیروزى نهضت است, چرا که هر قیامى, براى آن که به پیروزى رسد, نیاز به سه عامل مهم ـ که هر یک مکمل دیگرى است ـ دارد:
1ـ رهبرى;
2ـ یاران;
3ـ انگیزه.
چنان که در انقلاب اسلامى ایران نیز شاهد بودیم, هر چند رهبرى, مهم ترین و حساس ترین نقش را در پیروزى انقلاب داشت, ولى قطعا اگر همراهى, یاورى, پشتیبانى و اطاعت مردم نبود و اگر چنین ملت جان بر کفى در صحنه نبرد حاضر نبود, هرگز پیروزى به ثمر نمى رسید و تحقق نمى یافت و مانند بسیارى از نهضت هاى تک فردى در نطفه, خفه مى شد.
انگیزه قیام و هدف نهضت, اگر براى خدا باشد به نتیجه قطعى خواهد رسید, هرچند همه قیام کنندگان شهید گردند, چنان که در نهضت مقدس کربلا مجسم شد.
به هر حال, درباره شخصیت و رهبرى امام حسین ـ علیه السلام ـ و انگیزه قیامش آن قدر بحث شده که حداقل براى مردم ما تا اندازه اى روشن شده است. ملت ما پیرو امام حسین و دلباخته اویند و آن چنان به او عشق مى ورزند که در صحنه هاى گوناگون حق علیه باطل, با نام او و الهام از یاد مقدسش, جاودانه ترین صحنه هاى دلبرى و ایثار را در ایران زمین آفریدند و تا قیام قیامت, این عشق و فداکارى یاوران سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ صحنه هاى نو و درخشنده اى از شهامت ها, فداکارىها, عزت ها, هیهات منا الذله ها و ایثارها را ترسیم مى کند. اما آن چه که کمتر از آن یاد شده و شناخت اندکى از آن وجود دارد, بحث درباره شخصیت و خاطرات جاودانه یاران قهرمان امام حسین ـ علیه السلام ـ است که در سرزمین تفتیده کربلا, آن چنان حماسه هاى جانانه و عاشقانه اى آفریدند که باید پیوسته براى یاران خط سرخ شهادت, خط على و حسین, الگو و نمونه باشند.
حال در این زمینه, صحنه هایى از آن همه ایثارگرىها را یادآور مى شویم, هرچند متإسفانه برخى تاریخ نگاران نادرست نویس از آن رادمردان, چهره هایى مضطرب, وحشت زده و یا ترسو ترسیم کرده اند که به حق بزرگ ترین ستم را در حق آنان روا داشته اند و جا دارد واعظان متعهد در این ماه ایثار (محرم) پرده از آن ستم ها بردارند و جلوه هاى ایثار و جوان مردى این خداجویان عاشق را براى حق جویان بیان کنند تا ابهام ها برداشته شود و اندازه اى دین خود را نسبت به آن بزرگ مردان ادا کنند.
درباره عظمت روح و روان آنان همان بس که سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ مى فرماید:
((انى لا إجد إصحابا إوفى من إصحابى و لا إهل بیت إبر و إوصل من إهل بیتى;(1) من نیافتم یارانى باوفاتر از یارانم و خاندانى مهربان تر از خاندانم. ))
این که حضرت, اصحابش را باوفاترین اصحاب مى نامد و بر این سخن در موارد گوناگونى تإکید مى کند, معنایش این است که یارانش حتى از یاران جدش رسول اکرم ـ صلى الله علیه وآله و سلم ـ باوفاترند, از بدریون مهربان ترند و خلاصه از نزدیک ترین افراد به پدرش یا نیاش بهترند. و اگر در آن گیر و دار نبرد سهمگین و گرد و غبار جنگ نابرابر که از هر سوى تیر و نیزه و شمشیر و پاره سنگ و چوب و آهن بر یاران حضرت همچو باران مى بارید, و چنان که مورخان نگاشته اند, هرچه بر شدت ((واقعه)) افزوده مى شد, امام حسین ـ علیه السلام ـ افروخته تر و خشنودتر مى شد, چرا که به لقاى پروردگارش نزدیک تر مى گردید, بى گمان همین امر در مورد یاران باوفایش نیز حکم فرما است, نه چنان که نویسنده ((نفس المهموم)) و برخى دیگر از تاریخ نویسان نوشته اند که هر چه حال یاران سخت تر و اوضاعشان شدیدتر و عرصه بر آنها تنگ تر مى شد بدنشان بیشتر مى لرزید و رنگ و رویشان زردتر و گرفته تر مى شد, ولى امام حسین, پیوسته افروخته تر مى شد.
نه, قطعا اشتباه کرده اند و یاران باوفاى امام را درست نشناخته اند. جدا ساده اندیشى است که چنین شجاع مردانى را ترسو یاد کنند و آن همه رادمردىها و شهامت ها را نادیده بگیرند; در حالى که مى بینیم حتى دشمن, در موارد بى شمارى آنان را به عظمت و بزرگوارى و دلاورى یاد کرده است.
این ((زحر بن قیس جعفى)) از نزدیکان و ندیمان یزید لعین است که در یادآورى جریان کربلا به او مى گوید: ما آنها را محاصره کرده بودیم, ولى آن چنان شجاع و دلیر بودند که گویى مانند عقاب هاى پرصلابت و بازهاى نیرومند, ما را زیر نظر داشتند و منتظر فرمان رهبرشان بودند که بر ما بتازند, تو گویى آنها ما را محاصره کرده بودند نه ما آنها را.(2)
و این ((عمرو بن حجاج)), پلیدترین و خون خوارترین دشمنان اهل بیت است که بر یاران خود فریاد مى زند:
((آیا مى دانید با چه کسانى کارزار مى کنید؟ شما با دلیران و قهرمانان بلاد در نبردید. این روشن ضمیران پاک دل ـ که از کشته شدن خم به ابرو نمىآورند ـ آن چنان نیرویى دارند که اگر تک تک به مصافشان بروید همه را تار و مار خواهند کرد, پس باید همه با هم و بى درنگ به جنگ آنان برخیزید و با سنگ و تیر, آنها را نشانه روید!!(3)
شخصى که از نزدیک, نظاره گر واقعه عاشورا بود, به عمر سعد ـ لعنه الله علیه ـ گفت: واى بر تو, خاندان پاک پیامبر را به قتل رساندى؟
عمر سعد در پاسخش گفت: ((چقدر تو نادانى! قطعا اگر تو هم در میان ما بودى, همان کار را انجام مى دادى! گروهى بر ما تاختند که دست ها را محکم بر قبضه شمشیر گذاشته بودند, مانند شیران بیشه دلاورى, آماده کارزار و نبرد; به راست و چپ یورش مى بردند و قهرمانان را بر خاک مى افکندند. از مرگ هرگز نمى هراسیدند و در هیچ چیز مادى طمع نداشتند.. نه امان دادن ما در آنها تإثیرى مى گذاشت و نه به زر و زیورمان چشم دوخته بودند. مادرت به عزایت نشیند! ما در چنان وضعیت سخت و ناهنجارى قرار داشتیم که اگر لحظه اى درنگ مى کردیم, تمام سپاهیانمان به نابودى کشیده مى شدند و اثرى از ما باقى نمى ماند. پس چه بایست مى کردیم؟!(4)
چه کسى لرزه بر اندامش مى افتاد؟ سپاهیان حسین یا سپاهیان یزید؟!
آیا ((زهیر بن قین)), این شیر ژیان کربلا, از نبرد با کفار مى ترسید که در برابر حسین ـ علیه السلام ـ شب عاشورا ایستاد و فریاد زد:
((والله لوددت إنى قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى إقتل على هذه إلف مره, و ان الله یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن إنفس هولإ الفتیه من إهل بیتک;(5) به خدا سوگند, آرزو مى کردم کشته شوم, سپس زنده گردم و دگر بار کشته شوم و تا هزار بار بر همین منوال کشته و زنده شوم و خداوند به وسیله این کشته شدن ها, تو و جوانان از اهل بیت را زنده نگه مى داشت.))
این تابلو زرین فداکارى عاشورا است که یکى از یاران دلاور امام آن را ترسیم مى کند تا دنیا بداند, ستارگانى مانند ستارگان درخشنده کربلا در تاریخ نیامده و نخواهد آمد. این صحنه فداکارى را جز با مداد عشق چگونه مى توان نگاشت؟ این ایثار را در کدامین جلوه هاى مادى طبیعت مى توان مشاهده کرد؟ این همه عظمت و کرامت را جز در آن معدود یاران کجا مى توان یافت؟
بیا و صحنه دیگرى را از فداکارى تماشا کن. این است ((مسلم بن عوسجه اسدى)) ـ پیرمرد پایدار و جان بر کف عاشورا ـ که به امام حسین ـ علیه السلام ـ عرض مى کند:
((إما والله لا إفارقک حتى إکسر فى صدورهم رمحى و اضربهم بسیفى ما ثبت قائمه بیدى ولو لم یکن معى سلاح إقاتلهم به, لقذفتهم بالحجاره حتى إموت معک;(6) به خدا سوگند, هرگز از تو دست بر نخواهم داشت تا آن گاه که نیزه ام را در سینه شان بشکنم و تا دسته شمشیر در دستم بماند, آنان را شمشیر زنم. و اگر هیچ سلاحى براى کشتن آنان نداشته باشم, آن قدر سنگ بر آنها پرتاب کنم تا وقتى که در راهت و همراهت کشته شوم.))
و این هم ((عباس بن إبى شبیب شاکرى)) است که در روز عاشورا به سرورش خطاب مى کند:
((لو قدرت إن ادفع الضیم عنک بشىء إعز على من نفسى لفعلت;(7) اگر بتوانم با چیزى گرانبهاتر از جانم, از حق تو دفاع کنم, هرگز کوتاهى نخواهم کرد.))
و همان بزرگوار قبلا به ((مسلم بن عقیل)) ـ سفیر امام حسین ـ عرض کرده بود:
((والله لاجیبنکم اذا دعوتم, و لاقاتلن معکم عدوکم, و لاضربن بسیفى دونکم حتى إلقى الله, لاإرید بذلک الا ما عندالله;(8) به خدا قسم دعوتتان را لبیک گویم و در کنارتان با دشمنان بجنگم و آن قدر در راهتان شمشیر زنم تا خدا را ملاقات نمایم و چیزى جز آن چه رضایت خدا است, نخواهم.))
و ((نافع بن هلال)) ـ این چهره تابناک عاشورا ـ به صراحت اعلام مى کند:
((والله ما إشفقنا من قدر الله و لا کرهنا لقإ ربنا, و انا على نیاتنا و بصائرنا, نوالى من والاک و نعادى من عاداک; اى امام حسین! به خدا قسم, هرگز از تقدیر الهى وحشت نداریم و از دیدار پروردگارمان ناراضى نیستیم و ما همچنان با دیدى باز و با اخلاص بر اعتقاد خود, پابرجاییم. دوستانت را دوست مى داریم و از دشمنانت بى زاریم.))
آن چنان حسین ـ علیه السلام ـ شهامت و دلاورى را در یارانش تزریق کرده بودکه حتى غلام سیاهش (جون) ـ رضوان الله علیه ـ با التماس و گریه بر پاهاى حضرت بوسه مى زند و از او ـ مصرانه ـ خواهش مى کند اجازه جان فشانى را در راهش به او بدهد.
((سعید حنفى)) ـ این رادمرد مخلص و والا مقام ـ خود را در ظهر عاشورا, سپر بلاى امام قرار مى دهد و جلو صف نماز حضرت مى ایستد و با شهامت, آن همه تیر دشمن را با سر و سینه, آغشته به خون, استقبال مى کندو هنگامى که دیگر تاب ایستادن ندارد و از پاى در مى افتد و در خاک و خون غوطه ور مى شود, به امام عرض مى کند: ((إوفیت یا ابن رسول الله)) آیا به پیمانم با تو اى فرزند رسول خدا وفا کردم یا نه؟ و حسین در پاسخش مى فرماید: ((نعم, إنت إمامى فى الجنه;(9) آرى! و تو روبروى من (یا پیش از من) در بهشت خواهى بود.))
و اما ((حبیب ابن مظاهر)), این سال خورده برنا دل, که لحظه لحظه هایش عاشورا را پر از حماسه ساخته بود و وجودش مایه دل گرمى خاندان نبوت و امامت بود, درباره او هرچه گفته شود کم است. شب عاشورا حبیب را خندان مى بینند. ((یزید بن حصین)) به او مى گوید: امشب چه جاى خنده است؟ حبیب پاسخ مى دهد: و چه شبى شایسته تر از امشب براى خندیدن و خشنود بودن است! ما فقط منتظریم دشمن به ما حمله کند و لحظاتى بعد به دیدار خدایمان بشتابیم. این چنین است اندیشه مردان خدا در لحظات گرم حادثه ها.
این چه عظمت و بزرگوارى است. به خدا صحنه هاى دفاع یاران سیدالشهدا آن چنان عظیم و سترگ است که در برابر آن همه عظمت و مقام, هیچ سخنى نمى توان گفت, جز آن که امام معصوم در برابرشان ایستاد و فرمود:
((بإبى إنتم و امى طبتم و طابت الارض التى فیها دفنتم و فزتم والله فوزا عظیما)).
آرى! یاران امام حسین علیه السلام با آن فداکارىها ـ که در تاریخ سابقه نداشته ـ آن چنان صحنه هایى از ایثار, صداقت, عظمت, اخلاص, ایمان, پارسایى, زهد, شهادت, شهامت و دلاورى را آفرید دکه هر یک به نوبه خود, یک امت بودند, و همین صحنه هاى قهرمانانه بود که براى یاران سیدالشهدا پس از هزار و چهار صد سال, در ایران الگو و نمونه شد و روحیه مقاومت و ایثار را در قلوبشان زنده کرد تا در برابر استکبار جهانى و یزیدیان تاریخشان قیام کنند و خط سرخ شهادت را دنبال نمایند و پیروزى حق بر باطل را محقق سازند. و قطعا تا حدیث عاشورا ـ که حدیث عشق است ـ در میان این امت زنده است, جهاد و فداکارى و ایثار, زنده و پایدار خواهد ماند و پیروزى هم چنان ادامه خواهد داشت. پس بکوشیم تا این خط سرخ, ثابت و پایدار باشدو دعوت حسینى را هر زمان با دل و جان لبیک گوییم. سلام همیشگى خدا و فرشتگانش و تمام انبیا و اولیا بر پیشواى عاشورا و درود بر عاشورائیان.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ـ تاریخ ابن اثیر, ج4, ص24. 2 ـ عقد الفرید, ج3, ص313. 3 ـ تاریخ طبرى, ج6, ص249. 4 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج1, 307. 5ـ مقتل مقرم, ص77. 6 ـ همان. 7 ـ تاریخ طبرى, ج6, ص254. 8 ـ همان, ص199. 9 ـ ذخیره الدارین, ص178.