آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

مرزدار سر حد توحید
به روایت حضرت امام حسن عسکرى(ع) امام صادق(ع) فرموده اند: ((علماى شیعه مرزدارانى هستند که ابلیس و سپاهیان او از مرزها حمله مى کنند, عالمان شیعى, ابلیسیان را از تهاجم بر ناتوانان شیعه باز مى دارند و از چیره شدن شیطان جلوگیرى مى نمایند. آگاه باشید هر کس از شیعه ما خود را به این مرزدارى برگمارد, مقامش از کسانى که با رومیان جهاد نمودند و... هزار هزار بالاتر است, بدان جهت که این نگهبانان مرزها از دیانت دوستان ما حراست مى کنند در صورتى که آنان تنها از بدن هاى ایشان دفاع مى نمایند)).(1)
شهید وارسته و مبارز پاکباخته ((محمد تقى بافقى)) عالمى مسوولیت شناس و پرشور بود که در کمالات علمى و معنوى به مقاماتى والا رسید. آن ستاره فروزان آسمان فقاهت و چشمه جوشان کوهستان کرامت فانى و محو انجام تکالیف و نشر شریعت محمدى و گسترش فرهنگ علوى بود و در این طریق اندوه و هراسى به دل راه نمى داد و براى رسیدن به چنین مقصدى از کسى واهمه نداشت و پایدار و استوار در مقابل خلافکارى, بدعت, منکرات و ستم هاى رژیم پهلوى ایستادگى نمود و در این راه مقدس, اما پرخوف و خطر شکنجه ها و جسارت هاى رضاخان جانى را به جان خرید. وى همانند نیاکان نیک کردارش به هر مکانى که پانهاد, حتى در فضاى تاریک زندان و تبعیدگاه خویش, انوار معنوى و الهى در آن جایگاه نمودار شد و تحولى شگرف در روان و اندیشه افراد پدید آورد, براى تبیین حقایق و ارشاد آدمیان هر فرصتى را مغتنم مى شمرد.

نهال پربار
شیخ محمد تقى, در سال 1292 هـ.ق در خانواده اى پاک سرشت و نیکوخصال در شهرستان بافق از توابع استان یزد دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم ((حاج محمد باقر تاجر بافقى)), بازرگانى صالح و اهل صدق و صفا بود که مى کوشید معاش خانواده اش از طریق تلاش به دست آید و با رزق حلال فرزندانش را تإمین نموده و به موازات آن نسبت به تربیت و تزکیه آنان اهتمام ورزد. محمد تقى در چشمه باصفاى خانواده تا چهارده سالگى روان خود را شستشو داد و تحت تعالیم پرورشى پدرى پرهیزگار به شکوفایى رسید و دوران صباوت را با چنین طراوت معنوى طى نمود.(2)
چون به نوجوانى رسید و برخى مقدمات دروس دینى را در محل تولد آموخت, براى تکمیل تحصیلات و تقویت دانسته ها به ((دار الایمان)) یزد آمد. نزدیک به چهارده سال نزد استادان معروف آن زمان همچون مرحوم ((میرزا سید على مدرس یزدى)) که اسوه علم و تقوا بود فقه و اصول را فرا گرفت و چون به خاندان عصمت و طهارت ارادتى خاص داشت به منظور زیارت حضرت امام رضا(ع) با پاى پیاده راهى ((ارض قدس)) گردید. روح تشنه و روان مشتاقش موجب آن گردیده تا به آموخته هایش نزد استادان یزد اکتفا نکند و براى برخوردارى از جذبه معنوى بارگاه مطهر و مضجع معطر حضرت على(ع) و استفاده از اساتید نجف به این دیار قدم گذارد و در جوار مرقد انسان کاملى چون حضرت على(ع) که باب علم بود, به دانش افزایى بپردازد.
محمد تقى, در حالى که 28 بهار را پشت سر نهاده بود, به سال 1320 هـ.ق به شهرى وارد گردید که زلالى روحانى و لطافتى ملکوتى آن را در هاله اى از روشنایى قرار داده بود, جذبه جان فزاى بارگاه نخستین امام او را بر آن داشت که مشرف به عتبه بوسى آن مشهد شریف شود و از محفل تدریس و افاضات علمى مشاهیر این دیار مستفیض گردد و چون مى خواست از اموال حلال کسب معاش کند, با سرمایه اى اندک که از یزد آورده بود مغازه اى بر پا نمود و ضمن این کار به درس و بحث هم اشتغال ورزید. آوازه تقوا و رفتار خوش وى با خریداران, مخصوصا فقیران و محرومان در کوى و برزن نجف پیچید و دیدند که طلبه اى نه از نژاد عرب که وارث واقعى اویس یمن و سلمان عجم به ظاهر مشغول تجارت است, اما به اموال دنیا التفاتى ندارد و در فروش اجناس به مشتریان نرم خوى بوده و خصوصا با طلبه ها رفتارى را پیش گرفت و از نسیه دادن به افراد مضایقه ننمود و حتى به برخى وجه دستى مى داد تا آن که سرمایه و اجناس مغازه اش به پایان رسید. آن گاه به تحصیل جدى در فقه, اصول, کلام, حدیث و رجال پرداخت و به موازات آن در تهذیب روح و تزکیه نفس اهتمامى با اهمیت از خود بروز داد.(3)

در جوار سرور ابرار
هنگامى که محمد تقى, در نجف به سر مى برد حوزه علمیه این شهر مزین به وجود فقیهانى فرخنده و فرزانگانى والا مقام بود. جهاد و اجتهاد با هم آمیخته و استادان ضمن تدریس و تربیت شاگردان از رخ دادهاى سیاسى غافل نبودند. سیره علمى و عملى دانشمندان شیعى از وى شخصیتى فاضل و وارسته و آراسته به صدق و صفا پدید آورد. وى به درس ((آخوند ملا محمد کاظم خراسانى)) (1255 ـ 1329 هـ.ق) حاضر شد, آخوند خراسانى که از شاگردان برگزیده میرزاى شیرازى به شمار مى رفت خود حلقه درسى به طور جداگانه داشت, با درگذشت استادش در سال 1291 هـ.ق حوزه درسى خود را به نجف انتقال داد و طى چهل سال تدریس, شاگردانى بس دانشور و ارزنده تحویل جامعه اسلامى داد و محتواى پرجذبه و نحوه دلپذیر بیانش برخى را بر آن داشت که چندین مرتبه در بوستان پرثمرش شرکت نمایند.(4) با حمایت و رهنمودهاى آیه الله آخوند خراسانى, مرحوم شیخ عبدالله مازندرانى و حاج میرزا حسین خلیلى تهرانى, مردم ایران با استبداد قاجاریه به مبارزه برخاستند.
فقیه دیگرى که بافقى محضرش را درک کرد ((سید محمد کاظم یزدى)) (1248 ـ 1337 هـ.ق) است که یکى از مفاخر شیعه و استوانه هاى عظیم فقاهت به شمار مىآید, در حوزه گسترده این عالم شیعى شمار زیادى از طالبان دانش دینى شرکت نمودند که شیخ محمد تقى در این منظومه معرفت و بین آنان چون ستاره اى مى درخشید, زیرا او و تنى چند از ابرار, تمام وقت خویش را به تحصیل و تدریس و تقوا وقف نموده بودند. مرحوم بافقى به خصوص با عارف متشرع ((شیخ مرتضى طالقانى)) بسیار محشور بود و همراه او و عده اى دیگر در تمام مدت اقامت در نجف اشرف هر صبح پنجشنبه, پیاده شانزده فرسنگ مسیر را تا کربلا مى پیمود و شب را در حرم مطهر حضرت سیدالشهدإ(ع) احیا مى داشت و صبح روز جمعه دوباره بى آن که خوابیده باشد, به سوى نجف باز مى گشت تا بتواند صبح شنبه در درس حاضر شود.
مرحوم بافقى, علاوه بر این برنامه پربار که یک بار هم در طول اقامت در نجف آن را ترک ننمود در دو سفر پیاده از نجف به مکه و هفت سفر به همین حال به مشهد مقدس مشرف گردید و به نجف مراجعت نمود.(5) کدام قلم مى تواند این عشق معنوى و همت روحانى را وصف کند؟
محمد تقى بافقى به همراه ((سید محمد کاظم عصار)), ((سید محسن امین عاملى)) (صاحب اعیان الشیعه), ((حاج میرزا على آقا قاضى)) (استاد ((علامه طباطبایى))) و مرحوم ((محمد سعید حبوبى)) به محضر پرفیض جمال السالکین مرحوم ((سید احمد کربلایى)) راه یافت,(6) همان انسان وارسته اى که در بوته تربیت و تهذیب آخوند ملاحسینقلى همدانى قرار گرفت و سالیان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوى سبقت ربوده و در علوم ظاهرى و باطنى مکانى مکین و مقامى امین احراز نمود و بعد از درگذشت استادش در نجف اشرف اقامت گزید و به درس فقه اشتغال ورزید و در معارف دینى و تربیت و تکمیل مردم ید بیضا نشان مى داد.(7)
شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره این سید بزرگوار نوشته است: در جاهاى خلوت نماز مى خواند و از اقتداى مردم اجتناب مى نمود و بسیار مى گریست و حتى در نماز نمى توانست از چنین حالتى خوددارى کند, چند سالى به این فیض نایل شدم که همسایه اش بودم و در آن مدت از او امورى مشاهده کردم که ذکرش به درازا مى کشد.(8) و سید محسن امین که همراه با بافقى از چنین جویبار باصفایى بهره مند شد مى گوید: نزدش سطح فقه و اصول را استفاده کردیم و از علم و اخلاقش بهره بردیم, عالمى فاضل و مهذب النفوس (9)بود. بدون شک یکى از عواملى که در شخصیت محمد تقى بافقى تإثیرى به سزا داشت, پرتوهاى پرفروغ ((سید احمد کربلایى)) است که توانست دل و باطنش را از انوار الهى سیر کند و وى را به اخلاص و تطهیر دل از زنگار کدورت ها هدایت نماید.

اقامت در قم
در سال 1337 هـ.ق پس از درگذشت مرجع وقت شیعیان سید محمد کاظم یزدى, مرحوم بافقى از نجف به قم مشرف شد و در این شهر رحل اقامت افکند. انتخاب قم به عنوان کانونى براى فعالیت هاى تبلیغى توسط بافقى بى دلیل و بدون انگیزه نبود, زیرا این دیار تنها مکانى است که در طى قرون و اعصار با ولایت اهل بیت(ع) و تشیع دمساز بوده و ائمه اطهار(ع) به تمجید مردمانش پرداخته و آنان را از متابعان خود دانسته اند.
سه سال پس از اقامت مرحوم بافقى در قم, یعنى 22 رجب به سال 1340 هـ.ق عالم زاهد و فقیه پرهیزگار آیه الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى به منظور زیارت, به شهر مقدس قم مشرف گردید, در آن زمان شهر قم که به خاطر فرارسیدن سالروز مبعث نبى اکرم(ص) آذین بندى شده بود, خود را مهیاى استقبال از شخصیتى نمود که مصداق ((العلمإ ورثه الانبیإ))(10) بود. با انتشار خبر ورود آیه الله حائرى به شهر, مردم فوج فوج در مسیر ورود وى اجتماع نمودند تا مقدم مبارکش را گرامى دارند. دو ماه بعد از اقامت آن فقیه فرزانه در قم در بیت آیه الله پایین شهرى جلسه اى از سوى علما و کسبه تشکیل گردید که آیه الله بافقى در آن حضور داشت, در این جلسه از تإسیس حوزه علمیه قم سخن به میان آمد و بحث در این خصوص ساعت ها به درازا کشید, علما و در رإس آنان آیه الله بافقى, اصرار زیادى نمودند که حاج شیخ عبدالکریم در قم اقامت فرموده و حوزه علمیه قم را سامان دهند.(11) پافشارى مرحوم بافقى و شور و شوق وافر وى مبنى بر توقف آیه الله حائرى در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) از فراست دینى و دوراندیشى و گوهر شناسى وى حکایت داشت. او با بصیرتى ژرف مى دید که این مرد بزرگ مى تواند اساس چنین تشکیلاتى را بنیان نهد. آیه الله حائرى که هیچ وقت با قرآن استخاره نمى فرمود(12) پس از اصرار بافقى استخاره نمود که این آیه از قرآن آمد: ((و إتونى باهلکم اجمعین))(13). این آیه تکلیف آن بزرگوار را روشن نمود و سرانجامى نورانى و توإم با مباهات را نوید مى داد, از حسن تصادف نام مبارک ایشان با تاریخ هجرت وى از اراک به قم موافق است, زیرا نام ((حاج شیخ عبدالکریم یزدى)) موافق با 1340 هـ.ق و عبارت ((حاج شیخ عبدالکریم)) برابر 1299 هـ.ش است که این زمان نیز مقارن با مهاجرت معظم له به صوب قم است.(14)
پس از تإسیس حوزه علمیه قم مرحوم بافقى در اداره امور حوزه ها با زویى قوى به شمار مى رفت و نیز در این تلاش عظیم و باقیات صالحات آیه الله حائرى, با آن مرحوم همکارى داشت. وجوه شرعى که براى موسس حوزه و مرجع عالى قدر شیعه ارسال مى گردید, نزد وى جمع آورى مى شد و در واقع خزانه دار مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى بود و حقوق علما و طلاب را شخصا مى پرداخت و در مواقع غیبت حاجى, شیخ به جاى او به امامت جماعت مى ایستاد.(15)
طلاب علوم دینى آن دوره به اتفاق مى گویند: ((در زمانى که شیخ بافقى مقسم شهریه بود آرامشى خاص داشتیم و به ما سخت نمى گذشت, تا مشکلاتى مادى پیدا مى کردیم به ایشان مراجعه نموده و او هم در همان لحظه نسبت به رفع تنگناها اقدام مى نمود)). (16)
مرحوم بافقى در آغاز هر ماه از آیه الله حائرى پول و وجوهات را تحویل مى گرفت و بین طلاب تقسیم مى نمود, در یکى از ماه ها که به در خانه مرجع بلند مرتبه شیعه مىآید که پول بگیرد, شیخ مى فرماید: اکنون جز توکل به خداوند چیزى در بساط ندارم! بافقى مى گوید: چیزى نیست؟ مى فرماید: نه! همان دم برمى گردد و به سوى جمکران حرکت مى کند و معلوم نیست چگونه با حضرت مهدى(عج) در این مکان صحبت مى کند که در اندک مدتى شهریه آماده مى شود و بارها اتفاق افتاده بود که از این طریق مستمرى طلاب درست شده بود.(17)

ضمیر منیر
وقت سخن همدم دل ها بود
گاه بیان مرهم دل ها بود
صاحب اخلاق و ضمیر منیر
در همه اطوار بود بى نظیر
سرزند از پاکى احوال او
هر چه دهد دست زاقبال او
فقیه مبارز آیه الله بافقى انسانى پرهیزگار در ابعاد اخلاقى و سیاسى بود, به آن چه مى گفت عمل مى کرد. ظاهرش آینه باطنش بود و اعمال و رفتارش با انگیزه اى خالصانه از صداقت و پاکى حکایت داشت, در میان همه اقشار جامعه ضمن آن که آداب و اخلاق اسلامى را نسبت به آنان مراعات مى کرد تنها براى پرواپیشگان ارج ویژه اى قایل بود و این گونه انسان هاى نادر را گرامى مى داشت. ناپاکان را از هر گروه و طبقه اى که بودند نکوهش مى نمود و به شدت مورد انتقاد قرار مى داد و انسان هاى شایسته و صالح را به ستیز با تبه کارى و ستم فرا مى خواند.
وى در برخورد با مردم فروتن بود و براى طلاب پدرى مهربان و در مقابل شاگردانش معلمى دل سوز به شمار مى رفت. کم تر کسى بود که تحت تإثیر اندرزهاى ارزنده و سخنان گوهرافشان وى واقع نگردد. این انسان با آن صفا و خلوص و حالت آرام و رفتارى با عطوفت, چون منکرى را مشاهده مى کرد; مانند توفان مى غریدو بر خویش مى لرزید و لحظه اى آرام نمى گرفت تا آن ابر تیره گناه از آسمان صاف جامعه رخت بربندد.
مجتهد مبارز آیه الله بافقى در احتجاج با پیروان فرق ضاله و نیز دفاع از حریم اعتقادات کمالاتى را احراز نموده و در موضوعات مزبور افراد را قانع کرده و تسلیم براهین قوى و ادله استوار خویش مى ساخت, در فرائض دینى و احکام فقهى مجتهد مسلم به شمار مى رفت و حضرت آیه الله حائرى وى را مجتهد خطاب مى کرد و خودش هم بارها مى گفت: مقلد کسى نمى باشم و بر این ادعا غالب دانشمندان نجف و قم گواهى داشتند. اخلاقش در این عبارت خلاصه مى گردید: ((و امر بالمعروف و انهى عن المنکر واعرض عن الجاهلین)). در گفت و گوها به صفت انصاف متصف بود و اگر طرف مقابل سخنى منطقى داشت, اگرچه خردسال بود به جان و دل مى پذیرفت و تسلیم وى مى شد. در به دست آوردن آموال و تحصیل علوم و برخى توفیق ها خود را نمى باخت و زیاد هیجان زده و مسرور نمى گشت و نیز چون ثروتى را از دست مى داد یا قواى بدنى اش تحلیل مى رفت و در این مواقع از انجام اعمالى محروم مى شد, محزون نمى گردید.
تا قبل از کسالت تمام شب ها را به تهجد مى گذرانید و غالب آن را احیا مى داشت و نیز اکثر روزها صائم بود و در دوران بیمارى و رخ داد عارضه سکته بر اعمال مستحبى و بیدارى در شب ها و جارى ساختن اذکار مإثوره بر زبان مداومت داشت. در هنگام مصایب و بلایا و اوقات زندان و سایر حوادث شکیبایى شگفتى از خود بروز مى داد و به مرحله رضا و تسلیم رسیده بود, از اوضاع اقتصادى و مشکلات زندگى شکایتى نداشت و بر خداوند توکل مى نمود و چون بیمارى به وى روى آورد لحظه اى از آن ننالید و وقتى حالش را مى پرسیدند مى گفت: ((خوبم و حال آن که قادر بر حرکت کردن هم نبود)). (18)
از آن جا که آن مرحوم باطن خود را به تقوا, فضیلت و ذکر آراسته بود, امورى را با چشم دل مى دید و با گوش ملکوتى الهامات و آواهاى غیبى را مى شنید, از اخبار آینده پیش گویى مى نمود و در بسیارى از مسائل مهم دعاهایش به اجابت مى رسید. گویند زمانى حدود چهار صد نفر از محصلان علوم دینى در فصل زمستان عبا نداشتند. از مرحوم بافقى خواسته شد در این خصوص چاره اندیشى کند. او همان شب به ((جمکران)) آمد و به دعا و توسل به پیشگاه حضرت ولى عصر(عج) مشغول شد. روز بعد شخصى چهارصد عباى نائینى تقدیم حاج شیخ عبدالکریم حائرى نمود که مرحوم بافقى بین طلبه ها تقسیم کرد. گفتنى است که محمد تقى بافقى, هر شب پنج شنبه پیاده به جمکران مى رفت و این برنامه را, حتى در هواى سرد زمستان ترک نمى کرد و چون شخصى شریف به نام سید مرتضى حسینى در موسم زمستان و به هنگام ریزش برف از حرکت مرحوم بافقى به سوى مسجد مقدس جمکران خوفناک شده بود, در عالم رویا از سوى حضرت مهدى(عج) به وى نوید داده شد که به این مسافر عاشق آسیبى نخواهد رسید و وسائل آسایش او فراهم است.(19)
شیخ محمد تقى بافقى, با آن بصیرت معنوى ماجراى تبعید و دستگیرى خود را پیش بینى کرده و نیز هشت سال قبل از اجبارى شدن کلاه پهلوى چنین وضعى را به اطرافیان گوشزد نموده بود.(20)

ناصح صالح
از جمله خصوصیات بارز این فقیه فرزانه که او را نزد مشتاقان دیانت و معرفت محبوب و ممتاز ساخته بود, بزرگوارى روح و آزادگیش مى باشد و این که آن مجتهد ژرف اندیش در مبارزه با انحرافات و کج روىها هیچ گونه سستى از خود نشان نمى داد و در مقام نهى از منکر و دفع بدعت ها و خلاف شرع ها خوف و حزنى به دل راه نمى داد و از این که بر اثر احیاى این سنت حسنه اسلامى با مشکلاتى مواجه شود و دشمنانى پیدا کند تزلزل و تردید نداشت. در زمان حکومت پهلوى اول مخالفت آشکار و صریح خود را با برنامه هاى ضد دینى شاه اظهار نمود, در واقع وى مصداق آیه ((و لا تخشوا الناس واخشونى والله احق ان تخشیه)) محسوب مى گشت و چون دید رضا خان ملعون از طریق عدالت و احکام شرعى روى برگردانیده و دستگاه سلطنتى او را در غرور و غفلت قرار داده است, چندین مرتبه به وسیله نوشته اى او را تذکر داد و در مرتبه آخر سوره تکاثر را برایش نوشت شاید به خود آید. اما نه این آیه و نه تذکرهاى شیخ نتوانست در دل سیاه این شاه, انقلابى ایجاد کند و حتى افرادى را فرستاد که نویسنده نامه را دستگیر کنند, ولى خداوند مرحوم بافقى را از شر اشرار حفظ نمود, چون به گوش رضاخان رسید که آن فقیه فقید با همکارى سایر علما به شدت با منکرات مبارزه مى کند, آگهى انتشار داد که کسى از این تاریخ حق نهى از منکر را ندارد. با اعلان قدغن گشتن این برنامه کسى را جرإت مخالفت نبود. مرحوم بافقى تمامى اصناف را به صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) فراخواند و با این کار در واقع اعتصاب عجیبى در قم رخ داد. بعد براى علما پیام فرستاد که به صحن حاضر شوند, آن گاه با شجاعتى خاص در حالى که چندین هزار نفر حضور داشتند آیه ((ولتکن منکم امه یدعون الى الخیر و یإمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر)) را تلاوت نمودو اظهار داشت: امر به معروف و نهى از منکر بر هر فردى لازم است و مخصوصا علما و طلاب بیش از دیگران مسوولیت دارند و دولت جابر نمى تواند از این وظیفه شرعى و قانونى جلوگیرى نماید و خودش چنین لیاقتى را ندارد. بعد خطاب به جمعیت فریاد زد: آیا در میان شما یک انسان رشید نیست که جواب این فرعون را دهد و اعلانش را لغو کند؟ سخن توإم با هیجان وى در حاضرین حرارت و هیجانى زایدالوصف پدید آورد و کارگزاران شاه را مرعوب ساخت, آنان ناگزیر اعلامیه ها را جمع کرده و قانون منع امر به معروف و نهى از منکر را لغو کردند و مسوولیت آن را به دوش افراد نهادند.(21)
یکى از امورى که سخت مرحوم بافقى را متإثر مى ساخت تراشیدن ریش بود و هر جا چنین کسى را مى دید او را به زبان نیکو نهى مى نمود و حتى از افرادى که شغل سلمانى و مانند آن داشتند دعوت نمود و از تمامى آنان التزام گرفت که صورت کسى را نتراشند و آنان نیز جرإت سرپیچى از آن را نداشتند.
روزى در یکى از حمام ها سرهنگى را در حال تراشیدن ریش ملاحظه نمود, نزدیک آمد و گفت: مگر نمى دانى که این کار در اسلام گناه و حرام است. آن مرد از سخن شیخ برآشفت و سیلى به گونه وى نواخت و فریاد زد به تو چه مربوط است که من ریشم را مى تراشم. مرحوم بافقى با کمال متانت طرف دیگر صورتش را گرفت و گفت: یک کشیده به این طرف هم بزن, ولى استدعا دارم این کار را نکن, سرهنگ متإثر شد و پس از شناختن آیه الله بافقى دست او را بوسید و عذرخواهى کرد و از نفس پاک شیخ فرجام خوبى یافت.(22)
ادامه دارد.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) الاحتجاج, ج2, ص170, البحار, ج2, ص;5 الحیاه, ج2, ص326. 2 ) محمد شریف رازى, التقوى و ما ادریک ماالتقوى (مجاهد شهید آیه الله حاج شیخ محمد تقى بافقى), ص42ـ43. 3 ) همان, ص53ـ54. 4 ) آقا سید محمد مهدى اصفهانى, احسن الودیعه, ص146 ـ 148. 5 ) على موسوى گرمارودى, شرح زندگانى حاج شیخ محمد تقى بافقى, ص8. 6 ) رضا مختارى, سیماى فرزانگان, ص73. 7 ) یادنامه شهید آیه الله قدوسى, جمعى از دانشمندان, مقدمه رساله محاکمات, ص269 ـ ;270 علامه حسن زاده آملى, در آسمان معرفت, ص;32 على شیروانى, سروش هدایت, ص150. 8 ) شیخ آقا بزرگ تهرانى, نقبإ البشر, ج1, ص88. 9 ) سید محسن امین, اعیان الشیعه, ج2, ص472. 10 ) متن کامل حدیث این است: قال رسول الله(ص) العلمإ مصابیح الارض و خلفإ الانبیإ و ورثتى و ورثه الانبیإ (کنز العمال, ح28677). 11)سعیدعباس زاده, شیخ عبدالکریم حائرى نگهبان بیدار, ص50. 12 ) زیرا مى گفت من درست نمى فهمم مثلا یسبح لله ما فى السموات و الارض نسبت به موضوع استخاره خوب است نه بد یا مربوط به موضوع دیگرى است. 13 ) یوسف, آیه93. 14 ) على کریمى جهرمى, آیه الله موسس, ص58 ـ 59. 15 ) حسین مکى, تاریخ بیست ساله ایران, ج4, ص266. 16 ) مجاهد شهید..., ص71. 17 ) مجله حوزه, سال دوم, دى ماه 1364, مصاحبه با استاد آیه الله العظمى اراکى(ره), ص33. 8 ) اقتباس و مإخوذ از کتاب التقوى, ص142 ـ 152. 19 ) خوشآیند زندگى, خویشاوند مرگ, از نگارنده, فصل سوم, عنایت و کرامت, ص80. 20 ) مجاهد شهید..., ص138. 21 ) سید نعمت الله حسینى, مردان علم در میدان عمل, ج اول, ص270 ـ 271. 22 ) همان مإخذ, ص270.

تبلیغات