اهل بیت(ع) و حدیث غدیر
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی تاریخ و سیره پیامبران و امامان در روایات
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی حکومت وسیاست در روایات
آرشیو
چکیده
متن
ماجراى غدیر و نصب حضرت على(ع) به عنوان خلیفه و امام بعد از پیامبر(ص) از جانب آن حضرت در صحراى غدیر در روز 18 ذىحجه سال دهم هجرت در برابر بیش از صد هزار مسلمان از امور قطعى است, و از نظر اسناد و دلالت, هیچ گونه ابهام و اشکالى در آن نیست, از این رو از ذکر آن خوددارى کرده, به بررسى موضوع دیگرى در این باره مى پردازیم, و آن این که: آیا امیرمومنان على(ع) براى اثبات رهبرى خود, و هم چنین سایر افراد خاندان نبوت(ع) براى خلافت بلافصل على(ع) به حدیث غدیر استدلال نموده اند یا دلیلى بر این مدعا در دست نیست؟
گرچه بعضى مغرضان یا ناآگاهان در پاسخ این سوال, طفره رفته اند, ولى اسناد, مدارک و شواهد بسیار از طرق روایى شیعه و سنى در دست است که امیرمومنان على(ع) و خاندان نبوت و اصحاب و یاران مخلص پیامبر(ص) و امامان(ع) در هر فرصت مناسبى, به نقل و بررسى ماجراى غدیر پرداخته, و با استدلال به آن, مسإله خلافت و رهبرى امیرمومنان على(ع) را پس از پیامبر(ص) اثبات نموده اند.(1)
ما در این جا در میان ده ها استدلال آنها نظر شما را به ذکر چند نمونه جلب مى کنیم:
الف: در ایام خلافت ابوبکر
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و حادثه سقیفه بنى ساعده, و بیعت مردم با ابوبکر, حضرت على(ع) و جمعى از بنى هاشم و یاران على(ع) از بیعت امتناع مى ورزیدند, بحران بسیار شدید بود, در این بحران, حضرت على(ع) در خانه خود به سر مى برد, و به تنظیم و جمعآورى آیات قرآن اشتغال داشت, حضرت على(ع) را براى اخذ بیعت آوردند, آن حضرت در ضمن گفتارى در حضور جمعیت به حدیث غدیر استدلال کرد و فرمود: ((رسول خدا(ص) در روز غدیر, در مورد رهبرى من, براى احدى حجت و عذر و سخنى باقى نگذاشت, شما را به خدا سوگند مى دهم که هر کس این سخن را که پیامبر(ص) درروز غدیر فرمود, برخیزد و گواهى دهد, و آن سخن این بود که پیامبر(ص) در غدیر فرمود:
((من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه, و عاد من عاداه, وانصر من نصره, واخذل من خذله; کسى که من مولى و رهبر او هستم, پس این على(ع) مولى و رهبر اوست, خدایا دوست بدار آن کس را که على(ع) را دوست دارد, و دشمن بدار آن کس را که على(ع) را دشمن دارد, یارى کن آن کس را که على(ع) را یارى کند, واگذار آن کس را که على را واگذارد.))
زید بن ارقم مى گوید: ((دوازده نفر از شرکت کنندگان در جنگ بدر, برخاستند و گواهى دادند, و من که این سخن را در روز غدیر از پیامبر(ص) شنیده بودم, در آن روز از گواهى دادن کتمان نمودم و مورد نفرین على(ع) قرار گرفتم.))(2)
هم چنین در همین ایام که حضرت على(ع) را با اکراه براى گرفتن بیعت به مسجد آوردند, آن حضرت خطاب به جمعیت, به امورى براى تثبیت رهبرى خود, استدلال فرمود, از جمله به حدیث غدیر استدلال کرده, چنین فرمود: ((یا معاشر المهاجر والانصار, انشدکم بالله اسمعتم رسول الله(ص) یقول یوم غدیر خم کذا و کذا; اى گروه مهاجر و انصار! شما را به خدا سوگند مى دهم و به گواهى مى گیرم, آیا شنیدید که پیامبر(ص) در روز غدیر در شإن من چنین و چنان فرمود؟!)) حاضران گفتند: آرى شنیدیم. حتى ابوبکر گفت: ((آرى همه آنچه را گفتى شنیده ایم و به خاطر سپرده ایم, ولى... .))(3)
در همین ایام از خاندان پیامبر(ص) نیز براى اثبات خلافت حضرت على(ع) به حدیث غدیر استدلال نمودند, از جمله حضرت زهرا(س) خطاب به مهاجر و انصار فرمود: ((انسیتم قول رسول الله(ص) یوم غدیر خم; من کنت مولاه فعلى مولاه; آیا سخن رسول خدا(ص) را در روز غدیر خم فراموش کرده اید که فرمود: کسى که من رهبر او هستم, پس على(ع) رهبر اوست.))(4)
در همین ایام بعضى از اصحاب نیز به حدیث غدیر استدلال کردند, از جمله اسامه بن زید در ضمن نامه اى به ابوبکر, او را از عهده دارى خلافت برحذر داشت, و در ضمن گفتارى نوشت: ((... فقد علمت ما کان من قول رسول الله(ص) فى على(ع) یوم الغدیر, فما طال العهد فتنسى;(5) تو به سخن رسول خدا(ص) در شإن على(ع) در روز غدیر, به خوبى آگاهى دارى, هنوز از آن روز دیر زمانى نگذشته که آن سخن را به فراموشى سپرده باشى!))
ب: در شوراى شش نفره
پس از آن که عمر بن خطاب در سال 23, در مدینه وفات کرد, مسلمانان مطابق وصیت او, شوراى شش نفرى را تشکیل دادند تا خلیفه بعد از او را در میان شش نفر تعیین کنند, در مجلس تعیین خلیفه, جمعیت بسیارى از مهاجر و انصار اجتماع نمودند, حضرت على(ع) در آن مجلس شرکت نمود, و به دفاع از حق خود پرداخت و با آنها احتجاج و مناشده نمود, و در ضمن گفتارش به حدیث غدیر, چنین استدلال کرد: ((انشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله(ص): من کنت مولاه فعلى مولاه غیرى;(6) شما را به خدا سوگند مى دهم, آیا در میان شما کسى جز من وجود دارد که پیامبر(ص) در شإن او فرموده باشد: کسى که من رهبر او هستم, پس على(ع) رهبر اوست.))
و در تعبیر دیگر آمده فرمود: ((انشدکم بالله امنکم من نصبه رسول الله یوم غدیر خم للولایه غیرى;(7) شما را به خدا سوگند, آیا در میان شما جز من کسى هست که پیامبر(ص) او را در روز غدیرخم براى ولایت و رهبرى, نصب فرمود؟)) حاضران پاسخ دادند; خدا را گواه مى گیریم; نه.
ج: در عصر خلافت عثمان
مطابق روایت سلیم بن قیس, و حموینى شافعى در فرائدالسمطین, امیرمومنان على(ع) در عصر خلافت عثمان, براى اثبات خلافت خود به امورى از جمله به حدیث غدیر استدلال کرد, و به مردم چنین فرمود: ((شما را به خدا سوگند مى دهم آیا مى دانید که رسول خدا(ص) در روز غدیر خم مرا به رهبرى نصب فرمود, به من فرمود: برخیز, برخاستم, آن گاه گفت: ((من کنت مولاه فعلى مولاه...; کسى که من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست.)) سلمان از رسول خدا(ص) پرسید: منظور از این ولایت چیست؟ رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: ((ولإ کولاى, من کنت اولى به من نفسه; منظور از ولایت, ولایتى همچون ولایت من است که من بر خود مومنان اولى هستم و از جان آنها به آنها برترى دارم.))(8)
د: در عصر خلافت امام على(ع)
امیرمومنان على(ع) در عصر خلافت خود نیز در فرصت هاى مختلف, مانند روز ((رحبه)) در سال 35 در کوفه, و روز جمل در سال 36, و در روز ((رکبان)) (اجتماع سواران) در سال 36 و 37 در کوفه, و در لشکرگاه صفین در سال 37, به حدیث غدیر استدلال کرد و مسلمانان را به گواهى طلبید, در روز رحبه 24 نفر از اصحاب پیامبر(ص) برخاستند و گواهى دادند که ماجراى غدیر را دیده اند و گفتار پیامبر(ص) را در آن روز شنیده اند, و در روز رکبان, نه نفر گواهى دادند.(9)
به این ترتیب مى بینیم به رغم ادعاى بعضى که منکر استدلال حضرت على(ع) به حدیث غدیر شده اند, و یا آن را کمرنگ جلوه داده اند, آن حضرت در موارد متعدد, در فرصت هاى مناسب, به خصوص در همایش هاى ویژه حدیث غدیر را مطرح نموده, و با استدلال به آن, از حق خود دفاع کرده است.
هـ : امام حسن و امام حسین(ع) و حدیث غدیر
از خاندان نبوت, امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز در بعضى از موارد, براى اثبات حقانیت و امامت حضرت على(ع), به حدیث غدیر, استدلال کرده اند, از جمله در ماجراى صلح معاویه و امام حسن(ع) که در سال 41 رخ داد, امام حسن(ع) برخاست و خطبه اى غرا خواند, در آن خطبه پس از حمد و ثناى الهى و برشمردن بعضى از کرامت هاى خاندان نبوت, ماجراى غدیر را یادآورى کرد و فرمود: ((و قد رإوه و سمعوه حین اخذ بید ابى بغدیر خم, و قال لهم; من کنت مولاه فعلى مولاه...;(10) مسلمانان دیدند و شنیدند که پیامبر(ص) دست پدرم را در غدیر خم گرفت, و خطاب به مردم فرمود: آن کس که من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست... ))
و در سال 58 در عصر خلافت معاویه, امام حسین(ع) در مراسم حج در سرزمین منى در اجتماع بیش از هفتصد نفر از مسلمانان مهاجر و انصار, که حدود دویست نفر از آنها از اصحاب رسول خدا(ص) بودند, سخنرانى کرد, و در ضمن گفتارش, به حدیث غدیر استدلال کرده و چنین فرمود: ((انشدکم الله اتعلمون ان رسول الله نصبه یوم غدیر خم, فنادى له بالولایه و قال: لیبلغ الشاهد الغائب; آیا مى دانید که رسول خدا(ص) على(ع) را به رهبرى در روز غدیرخم نصب کرد, و با نداى خود, ولایت او را ابلاغ نموده و سپس فرمود: حاضران به غائبان خبر دهند؟.))
حاضران گفتند: ((آرى خدا را گواه مى گیریم که این ماجرا را مى دانیم.))(11)
و: عبدالله بن جعفر و حدیث غدیر
یکى از افراد خاندان نبوت عبدالله بن جعفر طیار, برادر زاده على(ع) است که بعد از شهادت امیرمومنان على(ع), در نزد معاویه, به حدیث غدیر استدلال نمود, او همراه حسن و حسین(ع) و عبدالله بن عباس و فضل بن عباس در نزد معاویه اجتماع کردند, معاویه به عبدالله بن جعفر گفت: ((تو چقدر به حسن و حسین(ع) احترام مى کنى و از آنها تجلیل مى نمایى, با این که مقام آنها برتر از مقام تو نیست, و پدر آنها بهتر از پدرت نیست, و اگرفاطمه (س) دختر رسول خدا(ص) نبود, مى گفتم مقام مادر تو اسمإ بنت عمیس از او کمتر نبود. ))
عبدالله گفت: ((آگاهى تو به مقام حسن و حسین(ع) و مقام پدر و مادرشان اندک است, سوگند به خدا آنها برتر از من هستند, و پدرانشان از پدرم برتر است, و مادرشان از مادرم ارجمندتر مى باشد... اى معاویه! ((ان نبینا(ص) قد نصب لامته افضل الناس, و اولاهم, و خیرهم بغدیر خم;(12) همانا پیامبر ما(ص) در غدیر خم على(ع) را به عنوان برترین و مقدم ترین و نیک ترین انسان ها, به رهبرى نصب کرد.))
ز: عمار یاسر و اصبغ بن نباته
اصحاب باوفاى پیامبر(ص) نیز در فرصت هاى مناسب به دفاع از حق على(ع) مى پرداختند, و به حدیث غدیر استدلال مى نمودند, از جمله عمار یاسر, یار راستین پیامبر(ص) و حضرت على(ع) بود, او در جنگ صفین خطاب به عمرو عاص فرمود: ((ایها الابتر الست تعلم ان رسول الله(ص) قال لعلى; من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه, و عاد من عاداه; اى ابتر آیا نمى دانى که رسول خدا(ص) در غدیر به على(ع) فرمود: آن کس که من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست, خدایا دوست بدار آن کس را که على(ع) را دوست بدارد, و دشمن بدار آن کس را که على(ع) را دشمن بدارد.))(13)
اصبغ بن نباته صحابى معروف نیز که از یاران مخصوص حضرت على(ع) بود, نامه اى از جانب آن حضرت براى معاویه برد, وقتى که بر معاویه وارد شد, دید جمعى از یاران خود فروخته او, از جمله عمرو عاص, ابوهریره, ولید بن عقبه حضور دارند, نامه على(ع) را به معاویه داد, معاویه آن را خواند, سپس گفت: ((على(ع) قاتلان عثمان را به ما تحویل نمى دهد.))
اصبغ گفت: ((اى معاویه! خون عثمان را بهانه قرار مده, تو مى خواهى با این بهانه سلطنت و ریاست بر مردم را به دست آورى, اگر تصمیم یارى عثمان را داشتى, هنگامى که زنده بود, او را یارى مى نمودى, ولى او را یارى نکردى در انتظار ماندى تا خون او را بهانه و وسیله وصول به ملک و منال خود سازى.))
معاویه از گفتار اصبغ بن نباته خشمگین شد, و مى خواست بر خشمش بیفزاید که اصبغ در حضور معاویه و حاضران, به ابوهریره گفت: ((اى صحابى رسول خدا, من تو را به خداى یکتا و بى همتا که بر نهان و آشکار آگاهى دارد, و به حق حبیبش محمد مصطفى(ص) واگذار مى کنم, و با توجه به آنها از تو مى خواهم که به من خبر دهى آیا در روز غدیرخم, حاضر بودى؟)) ابوهریره گفت: ((آرى حاضر بودم.)) اصبغ گفت: در آن روز از پیامبر(ص) چه شنیدى؟ ابوهریره گفت: شنیدم رسول خدا(ص) در شإن على(ع) فرمود: ((من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه, و عاد من عاداه, وانصر من نصره, واخذل من خذله.))
گفتم: ((اى ابوهریره, اکنون که تو به عکس سخن پیامبر(ص) رفتار مى کنى, دشمن على(ع) (معاویه) را دوست مى دارى, و دوست على را دشمن مى دارى)) ابوهریره آه طولانى کشید و گفت: ((انا لله و انا الیه راجعون))(14)
حـ : استدلال قیس بن سعد
قیس بن سعد از مسلمانان بزرگ و غیور انصار بود, بعد از شهادت امام حسن مجتبى(ع) براى انجام مراسم حج, وارد مکه شد, و در مکه در ملاقاتى با معاویه به وى گفت: سوگند به جانم, با بودن على(ع) و فرزندانش, هیچ کس از مهاجر و انصار و قریش و عرب و عجم شایسته خلافت نیستند.))
معاویه از سخن قیس خشمگین شد, و گفت: تو این حرف ها را از کجا مى گویى و از چه کسى شنیده اى؟ قیس پس از گفتارى, ماجراى غدیر را بازگو کرد, و گفت: رسول خدا(ص) على(ع) را در روز غدیر خم معرفى کرد و فرمود: ((هر کس من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست.))(15)
به این ترتیب مى بینیم استدلال به حدیث غدیر در میان خاندان نبوت و یاران ممتاز پیامبر(ص) معمول بود, و آنها در هر فرصت مناسب آن را براى اثبات اولویت على(ع) براى رهبرى, مطرح مى نمودند.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) بخشى از این استدلال ها تحت عنوان ((مناشدات و احتجاجات)), در کتاب ارزشمند الغدیر, جلد اول, به طور مسند از کتب معروف و معتبر اهل تسنن, از صفحه 159 تا 213 آمده است. 2 ) ابومنصور, احمد بن على بن ابى طالب طبرسى, احتجاج طبرسى, ج1, ص96. 3 ) همان, ص110. 4 ) شمس الدین, ابوالخیر الجزرى الشافعى, اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب, مطابق نقل علامه امینى در الغدیر, ج1, ص197. 5 ) ابومنصور, احمد بن على بن ابى طالب طبرسى, احتجاج طبرسى, ج1, ص114. 6 ) علامه امینى, الغدیر, ج1, ص159 تا 163, به نقل از مدارک متعدد اهل تسنن. 7 ) همان. 8 ) همان, ص165, به نقل از مدارک متعدد اهل تسنن. 9 ) همان, ص166 تا 196, اسامى گواهان در صفحه 184 و 191 همین کتاب آمده است. 10 ) قندوزى حنفى, ینابیع الموده, ص;482 علامه امینى, الغدیر, ج1, ص198. 11 ) علامه امینى, الغدیر, ج1, ص198. 12 ) همان, ص200. 13 ) ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, ج2, ص273. 14 ) علامه حنفى, مناقب على بن ابى طالب, ص130, مطابق نقل علامه امینى, الغدیر, ج1, ص202 و 203. 15 ) علامه امینى, الغدیر, ج1, ص207 و 208.
گرچه بعضى مغرضان یا ناآگاهان در پاسخ این سوال, طفره رفته اند, ولى اسناد, مدارک و شواهد بسیار از طرق روایى شیعه و سنى در دست است که امیرمومنان على(ع) و خاندان نبوت و اصحاب و یاران مخلص پیامبر(ص) و امامان(ع) در هر فرصت مناسبى, به نقل و بررسى ماجراى غدیر پرداخته, و با استدلال به آن, مسإله خلافت و رهبرى امیرمومنان على(ع) را پس از پیامبر(ص) اثبات نموده اند.(1)
ما در این جا در میان ده ها استدلال آنها نظر شما را به ذکر چند نمونه جلب مى کنیم:
الف: در ایام خلافت ابوبکر
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و حادثه سقیفه بنى ساعده, و بیعت مردم با ابوبکر, حضرت على(ع) و جمعى از بنى هاشم و یاران على(ع) از بیعت امتناع مى ورزیدند, بحران بسیار شدید بود, در این بحران, حضرت على(ع) در خانه خود به سر مى برد, و به تنظیم و جمعآورى آیات قرآن اشتغال داشت, حضرت على(ع) را براى اخذ بیعت آوردند, آن حضرت در ضمن گفتارى در حضور جمعیت به حدیث غدیر استدلال کرد و فرمود: ((رسول خدا(ص) در روز غدیر, در مورد رهبرى من, براى احدى حجت و عذر و سخنى باقى نگذاشت, شما را به خدا سوگند مى دهم که هر کس این سخن را که پیامبر(ص) درروز غدیر فرمود, برخیزد و گواهى دهد, و آن سخن این بود که پیامبر(ص) در غدیر فرمود:
((من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه, و عاد من عاداه, وانصر من نصره, واخذل من خذله; کسى که من مولى و رهبر او هستم, پس این على(ع) مولى و رهبر اوست, خدایا دوست بدار آن کس را که على(ع) را دوست دارد, و دشمن بدار آن کس را که على(ع) را دشمن دارد, یارى کن آن کس را که على(ع) را یارى کند, واگذار آن کس را که على را واگذارد.))
زید بن ارقم مى گوید: ((دوازده نفر از شرکت کنندگان در جنگ بدر, برخاستند و گواهى دادند, و من که این سخن را در روز غدیر از پیامبر(ص) شنیده بودم, در آن روز از گواهى دادن کتمان نمودم و مورد نفرین على(ع) قرار گرفتم.))(2)
هم چنین در همین ایام که حضرت على(ع) را با اکراه براى گرفتن بیعت به مسجد آوردند, آن حضرت خطاب به جمعیت, به امورى براى تثبیت رهبرى خود, استدلال فرمود, از جمله به حدیث غدیر استدلال کرده, چنین فرمود: ((یا معاشر المهاجر والانصار, انشدکم بالله اسمعتم رسول الله(ص) یقول یوم غدیر خم کذا و کذا; اى گروه مهاجر و انصار! شما را به خدا سوگند مى دهم و به گواهى مى گیرم, آیا شنیدید که پیامبر(ص) در روز غدیر در شإن من چنین و چنان فرمود؟!)) حاضران گفتند: آرى شنیدیم. حتى ابوبکر گفت: ((آرى همه آنچه را گفتى شنیده ایم و به خاطر سپرده ایم, ولى... .))(3)
در همین ایام از خاندان پیامبر(ص) نیز براى اثبات خلافت حضرت على(ع) به حدیث غدیر استدلال نمودند, از جمله حضرت زهرا(س) خطاب به مهاجر و انصار فرمود: ((انسیتم قول رسول الله(ص) یوم غدیر خم; من کنت مولاه فعلى مولاه; آیا سخن رسول خدا(ص) را در روز غدیر خم فراموش کرده اید که فرمود: کسى که من رهبر او هستم, پس على(ع) رهبر اوست.))(4)
در همین ایام بعضى از اصحاب نیز به حدیث غدیر استدلال کردند, از جمله اسامه بن زید در ضمن نامه اى به ابوبکر, او را از عهده دارى خلافت برحذر داشت, و در ضمن گفتارى نوشت: ((... فقد علمت ما کان من قول رسول الله(ص) فى على(ع) یوم الغدیر, فما طال العهد فتنسى;(5) تو به سخن رسول خدا(ص) در شإن على(ع) در روز غدیر, به خوبى آگاهى دارى, هنوز از آن روز دیر زمانى نگذشته که آن سخن را به فراموشى سپرده باشى!))
ب: در شوراى شش نفره
پس از آن که عمر بن خطاب در سال 23, در مدینه وفات کرد, مسلمانان مطابق وصیت او, شوراى شش نفرى را تشکیل دادند تا خلیفه بعد از او را در میان شش نفر تعیین کنند, در مجلس تعیین خلیفه, جمعیت بسیارى از مهاجر و انصار اجتماع نمودند, حضرت على(ع) در آن مجلس شرکت نمود, و به دفاع از حق خود پرداخت و با آنها احتجاج و مناشده نمود, و در ضمن گفتارش به حدیث غدیر, چنین استدلال کرد: ((انشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله(ص): من کنت مولاه فعلى مولاه غیرى;(6) شما را به خدا سوگند مى دهم, آیا در میان شما کسى جز من وجود دارد که پیامبر(ص) در شإن او فرموده باشد: کسى که من رهبر او هستم, پس على(ع) رهبر اوست.))
و در تعبیر دیگر آمده فرمود: ((انشدکم بالله امنکم من نصبه رسول الله یوم غدیر خم للولایه غیرى;(7) شما را به خدا سوگند, آیا در میان شما جز من کسى هست که پیامبر(ص) او را در روز غدیرخم براى ولایت و رهبرى, نصب فرمود؟)) حاضران پاسخ دادند; خدا را گواه مى گیریم; نه.
ج: در عصر خلافت عثمان
مطابق روایت سلیم بن قیس, و حموینى شافعى در فرائدالسمطین, امیرمومنان على(ع) در عصر خلافت عثمان, براى اثبات خلافت خود به امورى از جمله به حدیث غدیر استدلال کرد, و به مردم چنین فرمود: ((شما را به خدا سوگند مى دهم آیا مى دانید که رسول خدا(ص) در روز غدیر خم مرا به رهبرى نصب فرمود, به من فرمود: برخیز, برخاستم, آن گاه گفت: ((من کنت مولاه فعلى مولاه...; کسى که من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست.)) سلمان از رسول خدا(ص) پرسید: منظور از این ولایت چیست؟ رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: ((ولإ کولاى, من کنت اولى به من نفسه; منظور از ولایت, ولایتى همچون ولایت من است که من بر خود مومنان اولى هستم و از جان آنها به آنها برترى دارم.))(8)
د: در عصر خلافت امام على(ع)
امیرمومنان على(ع) در عصر خلافت خود نیز در فرصت هاى مختلف, مانند روز ((رحبه)) در سال 35 در کوفه, و روز جمل در سال 36, و در روز ((رکبان)) (اجتماع سواران) در سال 36 و 37 در کوفه, و در لشکرگاه صفین در سال 37, به حدیث غدیر استدلال کرد و مسلمانان را به گواهى طلبید, در روز رحبه 24 نفر از اصحاب پیامبر(ص) برخاستند و گواهى دادند که ماجراى غدیر را دیده اند و گفتار پیامبر(ص) را در آن روز شنیده اند, و در روز رکبان, نه نفر گواهى دادند.(9)
به این ترتیب مى بینیم به رغم ادعاى بعضى که منکر استدلال حضرت على(ع) به حدیث غدیر شده اند, و یا آن را کمرنگ جلوه داده اند, آن حضرت در موارد متعدد, در فرصت هاى مناسب, به خصوص در همایش هاى ویژه حدیث غدیر را مطرح نموده, و با استدلال به آن, از حق خود دفاع کرده است.
هـ : امام حسن و امام حسین(ع) و حدیث غدیر
از خاندان نبوت, امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز در بعضى از موارد, براى اثبات حقانیت و امامت حضرت على(ع), به حدیث غدیر, استدلال کرده اند, از جمله در ماجراى صلح معاویه و امام حسن(ع) که در سال 41 رخ داد, امام حسن(ع) برخاست و خطبه اى غرا خواند, در آن خطبه پس از حمد و ثناى الهى و برشمردن بعضى از کرامت هاى خاندان نبوت, ماجراى غدیر را یادآورى کرد و فرمود: ((و قد رإوه و سمعوه حین اخذ بید ابى بغدیر خم, و قال لهم; من کنت مولاه فعلى مولاه...;(10) مسلمانان دیدند و شنیدند که پیامبر(ص) دست پدرم را در غدیر خم گرفت, و خطاب به مردم فرمود: آن کس که من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست... ))
و در سال 58 در عصر خلافت معاویه, امام حسین(ع) در مراسم حج در سرزمین منى در اجتماع بیش از هفتصد نفر از مسلمانان مهاجر و انصار, که حدود دویست نفر از آنها از اصحاب رسول خدا(ص) بودند, سخنرانى کرد, و در ضمن گفتارش, به حدیث غدیر استدلال کرده و چنین فرمود: ((انشدکم الله اتعلمون ان رسول الله نصبه یوم غدیر خم, فنادى له بالولایه و قال: لیبلغ الشاهد الغائب; آیا مى دانید که رسول خدا(ص) على(ع) را به رهبرى در روز غدیرخم نصب کرد, و با نداى خود, ولایت او را ابلاغ نموده و سپس فرمود: حاضران به غائبان خبر دهند؟.))
حاضران گفتند: ((آرى خدا را گواه مى گیریم که این ماجرا را مى دانیم.))(11)
و: عبدالله بن جعفر و حدیث غدیر
یکى از افراد خاندان نبوت عبدالله بن جعفر طیار, برادر زاده على(ع) است که بعد از شهادت امیرمومنان على(ع), در نزد معاویه, به حدیث غدیر استدلال نمود, او همراه حسن و حسین(ع) و عبدالله بن عباس و فضل بن عباس در نزد معاویه اجتماع کردند, معاویه به عبدالله بن جعفر گفت: ((تو چقدر به حسن و حسین(ع) احترام مى کنى و از آنها تجلیل مى نمایى, با این که مقام آنها برتر از مقام تو نیست, و پدر آنها بهتر از پدرت نیست, و اگرفاطمه (س) دختر رسول خدا(ص) نبود, مى گفتم مقام مادر تو اسمإ بنت عمیس از او کمتر نبود. ))
عبدالله گفت: ((آگاهى تو به مقام حسن و حسین(ع) و مقام پدر و مادرشان اندک است, سوگند به خدا آنها برتر از من هستند, و پدرانشان از پدرم برتر است, و مادرشان از مادرم ارجمندتر مى باشد... اى معاویه! ((ان نبینا(ص) قد نصب لامته افضل الناس, و اولاهم, و خیرهم بغدیر خم;(12) همانا پیامبر ما(ص) در غدیر خم على(ع) را به عنوان برترین و مقدم ترین و نیک ترین انسان ها, به رهبرى نصب کرد.))
ز: عمار یاسر و اصبغ بن نباته
اصحاب باوفاى پیامبر(ص) نیز در فرصت هاى مناسب به دفاع از حق على(ع) مى پرداختند, و به حدیث غدیر استدلال مى نمودند, از جمله عمار یاسر, یار راستین پیامبر(ص) و حضرت على(ع) بود, او در جنگ صفین خطاب به عمرو عاص فرمود: ((ایها الابتر الست تعلم ان رسول الله(ص) قال لعلى; من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه, و عاد من عاداه; اى ابتر آیا نمى دانى که رسول خدا(ص) در غدیر به على(ع) فرمود: آن کس که من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست, خدایا دوست بدار آن کس را که على(ع) را دوست بدارد, و دشمن بدار آن کس را که على(ع) را دشمن بدارد.))(13)
اصبغ بن نباته صحابى معروف نیز که از یاران مخصوص حضرت على(ع) بود, نامه اى از جانب آن حضرت براى معاویه برد, وقتى که بر معاویه وارد شد, دید جمعى از یاران خود فروخته او, از جمله عمرو عاص, ابوهریره, ولید بن عقبه حضور دارند, نامه على(ع) را به معاویه داد, معاویه آن را خواند, سپس گفت: ((على(ع) قاتلان عثمان را به ما تحویل نمى دهد.))
اصبغ گفت: ((اى معاویه! خون عثمان را بهانه قرار مده, تو مى خواهى با این بهانه سلطنت و ریاست بر مردم را به دست آورى, اگر تصمیم یارى عثمان را داشتى, هنگامى که زنده بود, او را یارى مى نمودى, ولى او را یارى نکردى در انتظار ماندى تا خون او را بهانه و وسیله وصول به ملک و منال خود سازى.))
معاویه از گفتار اصبغ بن نباته خشمگین شد, و مى خواست بر خشمش بیفزاید که اصبغ در حضور معاویه و حاضران, به ابوهریره گفت: ((اى صحابى رسول خدا, من تو را به خداى یکتا و بى همتا که بر نهان و آشکار آگاهى دارد, و به حق حبیبش محمد مصطفى(ص) واگذار مى کنم, و با توجه به آنها از تو مى خواهم که به من خبر دهى آیا در روز غدیرخم, حاضر بودى؟)) ابوهریره گفت: ((آرى حاضر بودم.)) اصبغ گفت: در آن روز از پیامبر(ص) چه شنیدى؟ ابوهریره گفت: شنیدم رسول خدا(ص) در شإن على(ع) فرمود: ((من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه, و عاد من عاداه, وانصر من نصره, واخذل من خذله.))
گفتم: ((اى ابوهریره, اکنون که تو به عکس سخن پیامبر(ص) رفتار مى کنى, دشمن على(ع) (معاویه) را دوست مى دارى, و دوست على را دشمن مى دارى)) ابوهریره آه طولانى کشید و گفت: ((انا لله و انا الیه راجعون))(14)
حـ : استدلال قیس بن سعد
قیس بن سعد از مسلمانان بزرگ و غیور انصار بود, بعد از شهادت امام حسن مجتبى(ع) براى انجام مراسم حج, وارد مکه شد, و در مکه در ملاقاتى با معاویه به وى گفت: سوگند به جانم, با بودن على(ع) و فرزندانش, هیچ کس از مهاجر و انصار و قریش و عرب و عجم شایسته خلافت نیستند.))
معاویه از سخن قیس خشمگین شد, و گفت: تو این حرف ها را از کجا مى گویى و از چه کسى شنیده اى؟ قیس پس از گفتارى, ماجراى غدیر را بازگو کرد, و گفت: رسول خدا(ص) على(ع) را در روز غدیر خم معرفى کرد و فرمود: ((هر کس من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست.))(15)
به این ترتیب مى بینیم استدلال به حدیث غدیر در میان خاندان نبوت و یاران ممتاز پیامبر(ص) معمول بود, و آنها در هر فرصت مناسب آن را براى اثبات اولویت على(ع) براى رهبرى, مطرح مى نمودند.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) بخشى از این استدلال ها تحت عنوان ((مناشدات و احتجاجات)), در کتاب ارزشمند الغدیر, جلد اول, به طور مسند از کتب معروف و معتبر اهل تسنن, از صفحه 159 تا 213 آمده است. 2 ) ابومنصور, احمد بن على بن ابى طالب طبرسى, احتجاج طبرسى, ج1, ص96. 3 ) همان, ص110. 4 ) شمس الدین, ابوالخیر الجزرى الشافعى, اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب, مطابق نقل علامه امینى در الغدیر, ج1, ص197. 5 ) ابومنصور, احمد بن على بن ابى طالب طبرسى, احتجاج طبرسى, ج1, ص114. 6 ) علامه امینى, الغدیر, ج1, ص159 تا 163, به نقل از مدارک متعدد اهل تسنن. 7 ) همان. 8 ) همان, ص165, به نقل از مدارک متعدد اهل تسنن. 9 ) همان, ص166 تا 196, اسامى گواهان در صفحه 184 و 191 همین کتاب آمده است. 10 ) قندوزى حنفى, ینابیع الموده, ص;482 علامه امینى, الغدیر, ج1, ص198. 11 ) علامه امینى, الغدیر, ج1, ص198. 12 ) همان, ص200. 13 ) ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, ج2, ص273. 14 ) علامه حنفى, مناقب على بن ابى طالب, ص130, مطابق نقل علامه امینى, الغدیر, ج1, ص202 و 203. 15 ) علامه امینى, الغدیر, ج1, ص207 و 208.