تفسیر سوره حشر
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بسم الله الرحمن الرحیم سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض و هو العزیز الحکیم(1)
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است, براى خدا تسبیح مى گوید, و او عزیز و حکیم است.))
پس از پایان تفسیر سوره مبارکه رعد, اینک به سوره حشر رسیده ایم.
این سوره از مسبحات ششگانه است, توضیح این که: در قرآن کریم شش سوره است که به ((مسبحات)) معروفند; یعنى با تسبیح حق آغاز مى شوند, این سوره ها عبارتند از: حدید, حشر, صف, جمعه, تغابن و اعلى. اهمیت این سوره ها تا بدان جاست که رسول خدا(ص) هر شب قبل از خواب, آنها را مى خواندند.
فضیلتى که براى این سوره ها یاد شده, بسیار است که در این جا فقط به دو تاى آنها اشاره مى کنیم: یکى این که هر کس این شش سوره را در زمان غیبت قبل از خواب بخواند نمى میرد مگر این که وجود مبارک حضرت حجت ـ سلام الله علیه ـ را زیارت کند. و خاصیت دوم این که: اگر کسى این شش سوره را همیشه قبل از خواب بخواند در جوار حضرت رسول الله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ قرار مى گیرد.
نکته دیگرى که درباره این سوره باید گفت این است که این سوره مدنى است. یکى از معیارهاى تشخیص مکى و مدنى بودن سوره ها بررسى مضمون آنهاست, بدین معنا که سوره هایى که در آنها جریان اهل کتاب, جنگ و صلح, کارشکنى دشمنان و منافقین, احکام فرعى و مسائل دیگرى از این قبیل مطرح است مدنى هستند, زیرا در مکه اساسا جنگ و صلح مطرح نبود, هرچه بود آزار و اذیت مسلمانان توسط مشرکان بود; یعنى فقط مسلمانان کتک مى خوردند و آزار مى دیدند.
پیام سوره
پیام اصلى این سوره هم آن است که اگر کسى با نظام اسلامى درافتاد ولى مسلمین همه امکانات و راه هاى صلح و سازش را با او در میان مى گذارد و اگر سودى نکرد, موظف است براى حفظ نظام اسلامى تلاش کند, آن گاه آثار قدرت غیبى ظهور مى کند به طورى که نه به فکر مسلمانان پیروز خطور مى کرد که این قدرت نصیب آنها مى شد و نه به فکر کفار شکست خورده مىآمد که این چنین شکست دامنگیرشان شود.
آیه اول, معناى تسبیح و تنزیه
اما آیه اول این سوره: ((سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض و هو العزیز الحکیم))
((سبح)) به یک معنا تنزیه از هر عیب و نقص است. گرچه قبل از سوره حشر, در سوره هاى دیگر فراوان, ذکر شده است اما بررسى ابتداى سوره ها نشان مى دهد که این تسبیح با مصدر شروع و سپس به فعل هاى ماضى, مضارع و امر ختم شده. ترتیب سوره ها این چنین است: سوره مبارکه اسرإ با مصدر شروع شده است: ((سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام))(2) سوره مبارکه حدید و هم چنین سوره حشر و صف با فعل ماضى, آغاز شده اند: ((سبح لله ما فى السموات)) و مانند آن. سوره مبارکه جمعه و تغابن با مضارع شروع مى شود: ((یسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض)) و آخرین سوره مسبحات هم که سوره اعلى است با فعل امر شروع مى شود: ((سبح اسم ربک الاعلى)).
این نظم ادبى که از مصدر شروع و به فعل امر ختم مى شود در این هفت سوره به تدریج محفوظ مانده است, البته در مضامین و محتواى این سوره ها آن تعبیرات و آن ترتیب حفظ نشده است; یعنى گاهى فعل ماضى مقدم است, گاهى فعل مضارع و گاهى هم مصدر.
در این آیه, مطلب عمده آن است که این ((سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض)) آیا معناى حقیقى ـ چه در کلمه و چه در اسناد ـ ملحوظ است یا حتما باید یک مجازى را بپذیریم, خواه در کلمه, خواه در اسناد, ((سبح لله ما فى السموات)) یعنى آن چه که در آسمان و زمین هستند خدا را تسبیح مى کنند. تسبیح و تنزیه فعل شعورى است. یعنى خداى سبحان را از هرنقص و عیب مبرا دانستن. فرق نقص و عیب آن است که یک موجودى ممکن است آن مقدارى که دارد سالم باشد; ولى نسبت به مازاد ناقص باشد, مثلا یک فرش دوازده مترى براى اتاق پانزده مترى ناقص است ولى عیب دار نیست. اما عیب; آن است که همان مقدارى که دارد فاسد و پوسیده است. پس نقص غیر از عیب است.
تسبیح و تنزیه آن است که انسان ذات اقدس اله را از هر نقص و عیبى مبرا بداند; یعنى خداوند هر آن چه را باید داشته باشد دارد و هر آن چه را که دارد بى عیب است. هیچ کمالى فرض نمى شود که حق تعالى فاقد آن کمال باشد و هیچ عیبى هم در محدوده کمال هایى که حضرت حق دارد وجود ندارد, هم کامل است و هم تام. ت آنها که حق را تنزیه نمى کنند یعنى معتقد به نزاهت حق از عیب و نقص نیستند قرآن کریم آنها را به صورت کافر و مانند آن یاد مى کند.
چرا یإس از رحمت حق کفر است و آن کس که از رحمت حق, مإیوس و ناامید است کافر است؟ چون این شخص نقصى را به خدا نسبت مى دهد و مى گوید خدا نمى تواند مشکل مرا حل کند یا بخیل است که این مشکل مرا حل نمى کند, پس عجز و بخل را به خدا نسبت مى دهد. یإس از رحمت حق نظیر معاصى عادى و یا مثل غیبت کردن و دروغ گفتن نیست, بلکه در حد کفر است: ((لایإیئس من روح الله الا القوم الکافرون.)) (3)
کسى که خود را در امان مى بیند و احساس خطر نمى کند جزو خاسران است و اصل سرمایه را باخته و در ردیف کافران به حساب مىآید: ((فلایإمن مکر الله الا القوم الخاسرون))(4) چرا آن که احساس ایمنى مى کند و خود را در امان مى بیند خاسر و اصل سرمایه را باخته است؟ چون او معتقد است که ـ معاذ الله ـ خدا توان آن را ندارد که او را گرفتار کند.
اگر در سوره مبارکه اعراف سخن از آن است که خاسرین فقط از مکر خدا در امانند سرش این است که: ((إفإمنوا مکر الله فلا یإمن مکر الله الا القوم الخاسرون)) این امن دو قسم است: اولیاى الهى هم در امانند, کفار هم احساس امن مى کنند. اولیاى الهى را خدا وعده امن داد و فرمود: ((الا ان اولیإ الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون))(5) اما خودشان هم مى نالند و هم غمگین هستند ولى خدا به آنها وعده امنیت داده است کفار هم احساس امن مى کنند منتها مى گویند ـ معاذ الله ـ کارى از خدا ساخته نیست.
در سوره مبارکه یوسف هم سخن از آن است که یإس از رحمت خدا کفر است. ((فتحسسوا من یوسف و اخیه و لاتایئسوا من روح الله انه لایإیئس من روح الله الا القوم الکافرون))(6) این دو گروه حق را تنزیه نکردند منزه از هر نقص و عیبى ندانستند اما مومن, خدا را تنزیه مى کند. پس تنزیه یعنى مبرا دانستن حق تعالى از هر نقص و عیب, و این خود, چند قسم است: اعتقادى, عملى و قولى.
تسبیح و تنزیه اعتقادى نظیر توحید است, موحد یعنى کسى که معتقد به وحدانیت حق است. مسبح یعنى کسى که معتقد به نزاهت حق است.
تسبیح قولى و فعلى هم نظیر توحید قولى و فعلى است که معنایش روشن است.
اشکال
اگر معناى تسبیح این است, اسناد این معنا به ((ما فى السموات و ما فى الارض)) درست نیست, زیرا ((ما فى السموات)) اعم از ذوى العقول و غیر ذوى العقول است و تسبیح یک کار ادراکى و علمى است, غیر ذوى العقول کار علمى نمى کنند. لذا در این جا چند قول و نظر در خصوص ((سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض)) وجود دارد که به بررسى آنها مى پردازیم.
قول اول:
منظور از ((ما)) خصوص ((من)) هست یعنى ذوى العقول, آن هم نه هر ذوى العقولى همان طورى که در آسمان ها فرشته ها مسبح حق اند در زمین هم مومنین راستین مسبح حق اند.
پس براى این که این مشکل را حل کنند قائل به مجاز در کلمه شده اند از راه تجوز در معناى ((ما)).
قول دوم:
این قول باز هم قائل به مجاز در کلمه است منتها در معناى تسبیح گفته اند: سبح نه یعنى تسبیح و تنزیه کرد بلکه مسبح یعنى آیت. این آیه کریمه مى گوید هر موجودى مسبح حق است یعنى هر موجودى آیت و نشانه حق است, یا از روى برهان امکان یا برهان حرکت یا برهان حدوث یا برهان نظم و یا براهین دیگر.
پس این قول دوم هم که مى گوید: معناى هر موجودى مسبح است یعنى هر موجودى آیت و نشانه است, این هم مجاز در کلمه است.
قول سوم:
این قول, مجاز در اسناد است; یعنى ((سبح)) به معناى خودش و ((مافى السموات و ما فى الارض)) هم به معناى خودش باشد. هم ((ما)) عام و اعم از ذى العقل و غیر ذى العقل باشد و هم تسبیح به معناى تنزیه که یک کار علمى است, منتها اسناد ((تسبیح)) به ((ما فى السموات)) مجاز است. ما فى السموات تسبیح نمى کنند بلکه ((ما فى السموات)) طورى خلق شده اند که هر کس درباره آنها بیندیشد مسبح مى شود. پس اسناد تسبیح به آن متفکر حقیقى است, از باب جرى المإ است. اسناد تسبیح به ((ما)) مجازى است, از باب جرى المیزاب است. پس ((تسبیح)) به معناى خودش است ((ما)) هم به معناى خودش منتها اسناد تغییر کرده است.
نقد اقوال سه گانه و طرح قول چهارم
اشکال عمده این اقوال سه گانه آن است که پنداشته اند شعور فقط براى انسان هاست و فرشته ها و احیانا حیوانات و گیاهان و جمادات شعور ندارند, در حالى که گذشته از این که براى شعور عمومى برهان عقلى اقامه شده است, ظواهر آیات و روایات این است که یک شعور عمومى و همگانى در سراسر جهان هستى راه دارد, و هیچ موجودى نیست که شعور نداشته باشد, در این خصوص به ذکر دو آیه بسنده مى کنیم:
1ـ سوره مبارکه اسرإ: ((تسبح له السموات السبع والارض و من فیهن و ان من شىء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفورا))(7) فرمود: آسمان هاى هفت گانه و زمین, مسبح حق اند نه تنها آسمان ها و زمین بلکه هیچ چیزى نیست مگر این که تسبیح گوى حق و تحمید کننده حق است, هم تسبیح دارند و هم تحمید, منتها شما تسبیح آنها را نمى فهمید. تسبیح هر موجودى با تحمیدشان همراه است چه این که امرى هم که شده معمولا تسبیح با حمد یاد شده است: ((فسبح بحمد ربک))(8) و مانند آن. سر اقتران تسبیح با تحمید این است که هر موجودى وقتى نقص خود را مى بیند پناه مى برد به موجودى که منزه از نقص است و این تنزیه از نقص و عیب همان تسبیح است. چون نقص خود را با نعمت آن موجود ترمیم مى کند پس به شکرانه آن, او را حمد مى کند لذا معمولا تسبیح با حمد همراه است در ذکر رکوع و سجود هم مى گوییم: ((سبحان ربى العظیم و بحمده)), ((سبحان ربى الاعلى و بحمده)) نه تنها مى گوییم خدا منزه از نقص و عیب است بلکه خدا کسى است که نقص و عیب دیگران را هم برطرف مى کند. چون نقص و عیب دیگران را برطرف مى کند لذا محمود است. انسان در نماز هم مسبح است و هم حامد و حضرت اله هم مسبح است و هم محمود له: سبحان ربى العظیم و بحمده. این تسبیح, همراه و در قالب تحمید است.
پس هر موجودى مسبح و حامد حق است منتها شما نمى فهمید. این جمله ((شما نمى فهمید)) نشانه آن است که آنها واقعا تسبیح گوىاند منتها ما به زبان آنها آشنا نیستیم نه این که اگر شما در نظم یا حرکت یا حدوث و امکان موجودات تإمل کنید از طریق برهان هاى مربوط به تسبیح گویى آنها پى مى برید, این راه فهمیدنى است یعنى اگر کسى به علوم اسلامى آشنا شود هر کدام از این حدود وسطى را با او در میان بگذارید از روى یکى از این برهان ها مى فهمد که ((لاتفقهون تسبیحهم)) نشانه آن است که شما زبان موجودات را نمى فهمید.
اصرار فخر رازى در تفسیر ((کبیر)) بر این که آن را به صورت آیه و نشانه معنا کند نارواست, وى مى گوید: اینها به منزله آیه و نشانه اند نظیر همان ها که خداوند مى فرماید: آسمان ها و زمین آیات الهى اند. اگر این لسان بود خدا مى فرمود چرا آیات آسمان و زمین را مورد تإمل قرار نمى دهند: ((و فى الارض آیات للموقنین و فى انفسکم افلا تبصرون))(9) نه این که بگوید:
((لاتفقهون تسبیحهم)).
2ـ آیه دیگرى که دلالت دارد بر شعور عمومى, در سوره مبارکه فصلت است, این آیه جریان شهادت اعضا و جوارح را در قیامت بازگو مى کند و مى فرماید: ((و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذى انطق کل شىء و هو خلقکم اول مره و الیه ترجعون))(10) در قیامت اعضا و جوارح شهادت مى دهند و انسان تبهکار به اعضا و جوارح مى گوید: چرا علیه من شهادت دادى؟ اعضا مى گویند: ما را خدایى که همه چیز را گویا کرده است گویا نمود. این جمله ((قالوا انطقنا الله الذى انطق کل شىء)) از دو راه دلالت بر شهود عمومى دارد:
راه اول آن است که اینها مى گویند خدا همه چیز را ناطق کرد و نطق همان سخن با ادراک است, سخن بى درک را نطق نمى گویند, فقط انسان موجودى ناطق است وگرنه آن موجودات دیگر را یا صاهل یا شاهق یا ناهق و یا مانند آن مى گویند, نطق, مخصوص انسان است که گفتارش با اندیشه همراه است. پس گفتارى که با اندیشه و علم همراه باشد مى شود نطق: ((قالوا انطقنا الله الذى انطق کل شىء)).
دلیل دوم آن است که این اعضا و جوارح در قیامت شهادت مى دهند. قیامت یعنى محکمه عدل اله ظرف اداى شهادت است و اداى شهادت مسبوق به تحمل حادثه است. شاهد دو کار مى کند: حضور در متن حادثه و فهم آن, و دیگر اداى دیدنى ها و فهمیدنى ها. اگر اداى شهادت مسبوق به تحمل حادثه نباشد آن شهادت در محکمه مسموع نیست. اگر اعضا و جوارح در دنیا نفهمند ما چه کرده ایم در قیامت شهادت شان مسموع نیست. قیامت که روز احتجاج است انسان تبهکار به خدا عرض مى کند: تو یادشان دادى وگرنه اینها نمى دانستند. حال آن که اگر در دنیا اعضا و جوارح نفهمد و در قیامت بخواهد شهادت بدهد ـ چون آن روز روز احتجاج است ـ عبد بر مولا احتجاج مى کند که تو به آنها یاد دادى وگرنه اینها آگاه نبودند و چون ظاهر قرآن این است که این شهادت مسموع است معلوم مى شود اعضا و جوارح در دنیا به حق مى فهمند صاحبش چه کرده است پس این پوست و گوشت عالم و آگاه است. این چنین نیست که جامد باشد, هم چنان که در سوره مبارکه بقره از بعضى سنگ ها که سخن به میان مىآید مى فرماید: ((و ان منها لما یهبط من خشیه الله))(11) بعضى از سنگ ها از ترس خدا هبوط و سقوط دارند. خشیت که بدون علم نمى شود پس سنگ عالم است و مى فهمد. از آیات دیگر هم مى توان این معنا را استنباط کرد.
در روایات
اما از نظر بحث هاى روایى این که در روایات آمده است که مسجد شهادت مى دهد یا شفاعت و یا شکایت مى کند, زمین شهادت مى دهد و سخن مى گوید, آیا همه اینها را آیا ما بر مجاز حمل مى کنیم؟ اگر بخواهیم مجاز در کلمه یا در اسناد قایل بشویم باید دلیل عقلى و نقلى معتبر بر خلاف آن داشته باشیم, گفتیم که دلیل نقلى معتبر شعور عمومى را تإیید مى کند, براهین عقلى نیز هم; یعنى آنها که اهل برهان عقلى اند در جاى خود دلیل اقامه کرده اند که یک شعور عمومى در کل هستى هست. پس وجهى ندارد که ما همه این تعبیرات را بر مجاز حمل کنیم و بگوییم زمین که هر روز مى گوید: ((انا بیت الوحشه, انا بیت الغربه)) اینها مجاز است. قبر وقتى انسان مومن را در بر مى گیرد, مى گوید: وقتى تو زنده بودى من افتخار مى کردم که روى سینه من راه مى روى, الان هم که در درون و در آغوش منى مباهات مى کنم, آیا همه اینها مجاز است؟
تمام اینها نشانه آن است که زمین که شهادت مى دهد یا مسجد که شکایت و یا شفاعت مى کند از روى شعور است, پس اینها شعور دارند. اگر شعور عمومى ثابت شد پس اسناد ((سبح)) به ((ما)) اسناد الى ما هو له است نه نیازى به قول اول است که ((ما)) را به معناى ((من)) بگیریم. نه نیازى به قول دوم که ((تسبیح)) را به معناى آیت و علامت بگیریم نه نیاز به قول سوم است که اسناد را اسناد مجازى بدانیم, ولى قول چهارم, حق است; یعنى همه موجودات مسبح حق اند.(12)
ادامه دارد
پاورقی ها:پانوشت ها: 1 ) حشر (59) آیه1. 2 ) اسرإ (17) آیه1. 3 ) یوسف(12) آیه87. 4 ) اعراف (7) آیه99. 5 ) یونس(10) آیه62. 6 ) یوسف (12) آیه87. 7 ) اسرإ (17) آیه44. 8 ) نصر (110) آیه3. 9 ) ذاریات (51) آیه20 ـ 21. 10 ) فصلت (41) آیه21. 11 ) بقره (2) آیه74. 12 ) تفسیر سوره حشر که طى مقالاتى ارائه خواهد شد, تقریر متن درس تفسیر حضرت استاد است که براى شمارى از فضلاى حوزه علمیه قم ایراد شده است.
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است, براى خدا تسبیح مى گوید, و او عزیز و حکیم است.))
پس از پایان تفسیر سوره مبارکه رعد, اینک به سوره حشر رسیده ایم.
این سوره از مسبحات ششگانه است, توضیح این که: در قرآن کریم شش سوره است که به ((مسبحات)) معروفند; یعنى با تسبیح حق آغاز مى شوند, این سوره ها عبارتند از: حدید, حشر, صف, جمعه, تغابن و اعلى. اهمیت این سوره ها تا بدان جاست که رسول خدا(ص) هر شب قبل از خواب, آنها را مى خواندند.
فضیلتى که براى این سوره ها یاد شده, بسیار است که در این جا فقط به دو تاى آنها اشاره مى کنیم: یکى این که هر کس این شش سوره را در زمان غیبت قبل از خواب بخواند نمى میرد مگر این که وجود مبارک حضرت حجت ـ سلام الله علیه ـ را زیارت کند. و خاصیت دوم این که: اگر کسى این شش سوره را همیشه قبل از خواب بخواند در جوار حضرت رسول الله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ قرار مى گیرد.
نکته دیگرى که درباره این سوره باید گفت این است که این سوره مدنى است. یکى از معیارهاى تشخیص مکى و مدنى بودن سوره ها بررسى مضمون آنهاست, بدین معنا که سوره هایى که در آنها جریان اهل کتاب, جنگ و صلح, کارشکنى دشمنان و منافقین, احکام فرعى و مسائل دیگرى از این قبیل مطرح است مدنى هستند, زیرا در مکه اساسا جنگ و صلح مطرح نبود, هرچه بود آزار و اذیت مسلمانان توسط مشرکان بود; یعنى فقط مسلمانان کتک مى خوردند و آزار مى دیدند.
پیام سوره
پیام اصلى این سوره هم آن است که اگر کسى با نظام اسلامى درافتاد ولى مسلمین همه امکانات و راه هاى صلح و سازش را با او در میان مى گذارد و اگر سودى نکرد, موظف است براى حفظ نظام اسلامى تلاش کند, آن گاه آثار قدرت غیبى ظهور مى کند به طورى که نه به فکر مسلمانان پیروز خطور مى کرد که این قدرت نصیب آنها مى شد و نه به فکر کفار شکست خورده مىآمد که این چنین شکست دامنگیرشان شود.
آیه اول, معناى تسبیح و تنزیه
اما آیه اول این سوره: ((سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض و هو العزیز الحکیم))
((سبح)) به یک معنا تنزیه از هر عیب و نقص است. گرچه قبل از سوره حشر, در سوره هاى دیگر فراوان, ذکر شده است اما بررسى ابتداى سوره ها نشان مى دهد که این تسبیح با مصدر شروع و سپس به فعل هاى ماضى, مضارع و امر ختم شده. ترتیب سوره ها این چنین است: سوره مبارکه اسرإ با مصدر شروع شده است: ((سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام))(2) سوره مبارکه حدید و هم چنین سوره حشر و صف با فعل ماضى, آغاز شده اند: ((سبح لله ما فى السموات)) و مانند آن. سوره مبارکه جمعه و تغابن با مضارع شروع مى شود: ((یسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض)) و آخرین سوره مسبحات هم که سوره اعلى است با فعل امر شروع مى شود: ((سبح اسم ربک الاعلى)).
این نظم ادبى که از مصدر شروع و به فعل امر ختم مى شود در این هفت سوره به تدریج محفوظ مانده است, البته در مضامین و محتواى این سوره ها آن تعبیرات و آن ترتیب حفظ نشده است; یعنى گاهى فعل ماضى مقدم است, گاهى فعل مضارع و گاهى هم مصدر.
در این آیه, مطلب عمده آن است که این ((سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض)) آیا معناى حقیقى ـ چه در کلمه و چه در اسناد ـ ملحوظ است یا حتما باید یک مجازى را بپذیریم, خواه در کلمه, خواه در اسناد, ((سبح لله ما فى السموات)) یعنى آن چه که در آسمان و زمین هستند خدا را تسبیح مى کنند. تسبیح و تنزیه فعل شعورى است. یعنى خداى سبحان را از هرنقص و عیب مبرا دانستن. فرق نقص و عیب آن است که یک موجودى ممکن است آن مقدارى که دارد سالم باشد; ولى نسبت به مازاد ناقص باشد, مثلا یک فرش دوازده مترى براى اتاق پانزده مترى ناقص است ولى عیب دار نیست. اما عیب; آن است که همان مقدارى که دارد فاسد و پوسیده است. پس نقص غیر از عیب است.
تسبیح و تنزیه آن است که انسان ذات اقدس اله را از هر نقص و عیبى مبرا بداند; یعنى خداوند هر آن چه را باید داشته باشد دارد و هر آن چه را که دارد بى عیب است. هیچ کمالى فرض نمى شود که حق تعالى فاقد آن کمال باشد و هیچ عیبى هم در محدوده کمال هایى که حضرت حق دارد وجود ندارد, هم کامل است و هم تام. ت آنها که حق را تنزیه نمى کنند یعنى معتقد به نزاهت حق از عیب و نقص نیستند قرآن کریم آنها را به صورت کافر و مانند آن یاد مى کند.
چرا یإس از رحمت حق کفر است و آن کس که از رحمت حق, مإیوس و ناامید است کافر است؟ چون این شخص نقصى را به خدا نسبت مى دهد و مى گوید خدا نمى تواند مشکل مرا حل کند یا بخیل است که این مشکل مرا حل نمى کند, پس عجز و بخل را به خدا نسبت مى دهد. یإس از رحمت حق نظیر معاصى عادى و یا مثل غیبت کردن و دروغ گفتن نیست, بلکه در حد کفر است: ((لایإیئس من روح الله الا القوم الکافرون.)) (3)
کسى که خود را در امان مى بیند و احساس خطر نمى کند جزو خاسران است و اصل سرمایه را باخته و در ردیف کافران به حساب مىآید: ((فلایإمن مکر الله الا القوم الخاسرون))(4) چرا آن که احساس ایمنى مى کند و خود را در امان مى بیند خاسر و اصل سرمایه را باخته است؟ چون او معتقد است که ـ معاذ الله ـ خدا توان آن را ندارد که او را گرفتار کند.
اگر در سوره مبارکه اعراف سخن از آن است که خاسرین فقط از مکر خدا در امانند سرش این است که: ((إفإمنوا مکر الله فلا یإمن مکر الله الا القوم الخاسرون)) این امن دو قسم است: اولیاى الهى هم در امانند, کفار هم احساس امن مى کنند. اولیاى الهى را خدا وعده امن داد و فرمود: ((الا ان اولیإ الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون))(5) اما خودشان هم مى نالند و هم غمگین هستند ولى خدا به آنها وعده امنیت داده است کفار هم احساس امن مى کنند منتها مى گویند ـ معاذ الله ـ کارى از خدا ساخته نیست.
در سوره مبارکه یوسف هم سخن از آن است که یإس از رحمت خدا کفر است. ((فتحسسوا من یوسف و اخیه و لاتایئسوا من روح الله انه لایإیئس من روح الله الا القوم الکافرون))(6) این دو گروه حق را تنزیه نکردند منزه از هر نقص و عیبى ندانستند اما مومن, خدا را تنزیه مى کند. پس تنزیه یعنى مبرا دانستن حق تعالى از هر نقص و عیب, و این خود, چند قسم است: اعتقادى, عملى و قولى.
تسبیح و تنزیه اعتقادى نظیر توحید است, موحد یعنى کسى که معتقد به وحدانیت حق است. مسبح یعنى کسى که معتقد به نزاهت حق است.
تسبیح قولى و فعلى هم نظیر توحید قولى و فعلى است که معنایش روشن است.
اشکال
اگر معناى تسبیح این است, اسناد این معنا به ((ما فى السموات و ما فى الارض)) درست نیست, زیرا ((ما فى السموات)) اعم از ذوى العقول و غیر ذوى العقول است و تسبیح یک کار ادراکى و علمى است, غیر ذوى العقول کار علمى نمى کنند. لذا در این جا چند قول و نظر در خصوص ((سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض)) وجود دارد که به بررسى آنها مى پردازیم.
قول اول:
منظور از ((ما)) خصوص ((من)) هست یعنى ذوى العقول, آن هم نه هر ذوى العقولى همان طورى که در آسمان ها فرشته ها مسبح حق اند در زمین هم مومنین راستین مسبح حق اند.
پس براى این که این مشکل را حل کنند قائل به مجاز در کلمه شده اند از راه تجوز در معناى ((ما)).
قول دوم:
این قول باز هم قائل به مجاز در کلمه است منتها در معناى تسبیح گفته اند: سبح نه یعنى تسبیح و تنزیه کرد بلکه مسبح یعنى آیت. این آیه کریمه مى گوید هر موجودى مسبح حق است یعنى هر موجودى آیت و نشانه حق است, یا از روى برهان امکان یا برهان حرکت یا برهان حدوث یا برهان نظم و یا براهین دیگر.
پس این قول دوم هم که مى گوید: معناى هر موجودى مسبح است یعنى هر موجودى آیت و نشانه است, این هم مجاز در کلمه است.
قول سوم:
این قول, مجاز در اسناد است; یعنى ((سبح)) به معناى خودش و ((مافى السموات و ما فى الارض)) هم به معناى خودش باشد. هم ((ما)) عام و اعم از ذى العقل و غیر ذى العقل باشد و هم تسبیح به معناى تنزیه که یک کار علمى است, منتها اسناد ((تسبیح)) به ((ما فى السموات)) مجاز است. ما فى السموات تسبیح نمى کنند بلکه ((ما فى السموات)) طورى خلق شده اند که هر کس درباره آنها بیندیشد مسبح مى شود. پس اسناد تسبیح به آن متفکر حقیقى است, از باب جرى المإ است. اسناد تسبیح به ((ما)) مجازى است, از باب جرى المیزاب است. پس ((تسبیح)) به معناى خودش است ((ما)) هم به معناى خودش منتها اسناد تغییر کرده است.
نقد اقوال سه گانه و طرح قول چهارم
اشکال عمده این اقوال سه گانه آن است که پنداشته اند شعور فقط براى انسان هاست و فرشته ها و احیانا حیوانات و گیاهان و جمادات شعور ندارند, در حالى که گذشته از این که براى شعور عمومى برهان عقلى اقامه شده است, ظواهر آیات و روایات این است که یک شعور عمومى و همگانى در سراسر جهان هستى راه دارد, و هیچ موجودى نیست که شعور نداشته باشد, در این خصوص به ذکر دو آیه بسنده مى کنیم:
1ـ سوره مبارکه اسرإ: ((تسبح له السموات السبع والارض و من فیهن و ان من شىء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفورا))(7) فرمود: آسمان هاى هفت گانه و زمین, مسبح حق اند نه تنها آسمان ها و زمین بلکه هیچ چیزى نیست مگر این که تسبیح گوى حق و تحمید کننده حق است, هم تسبیح دارند و هم تحمید, منتها شما تسبیح آنها را نمى فهمید. تسبیح هر موجودى با تحمیدشان همراه است چه این که امرى هم که شده معمولا تسبیح با حمد یاد شده است: ((فسبح بحمد ربک))(8) و مانند آن. سر اقتران تسبیح با تحمید این است که هر موجودى وقتى نقص خود را مى بیند پناه مى برد به موجودى که منزه از نقص است و این تنزیه از نقص و عیب همان تسبیح است. چون نقص خود را با نعمت آن موجود ترمیم مى کند پس به شکرانه آن, او را حمد مى کند لذا معمولا تسبیح با حمد همراه است در ذکر رکوع و سجود هم مى گوییم: ((سبحان ربى العظیم و بحمده)), ((سبحان ربى الاعلى و بحمده)) نه تنها مى گوییم خدا منزه از نقص و عیب است بلکه خدا کسى است که نقص و عیب دیگران را هم برطرف مى کند. چون نقص و عیب دیگران را برطرف مى کند لذا محمود است. انسان در نماز هم مسبح است و هم حامد و حضرت اله هم مسبح است و هم محمود له: سبحان ربى العظیم و بحمده. این تسبیح, همراه و در قالب تحمید است.
پس هر موجودى مسبح و حامد حق است منتها شما نمى فهمید. این جمله ((شما نمى فهمید)) نشانه آن است که آنها واقعا تسبیح گوىاند منتها ما به زبان آنها آشنا نیستیم نه این که اگر شما در نظم یا حرکت یا حدوث و امکان موجودات تإمل کنید از طریق برهان هاى مربوط به تسبیح گویى آنها پى مى برید, این راه فهمیدنى است یعنى اگر کسى به علوم اسلامى آشنا شود هر کدام از این حدود وسطى را با او در میان بگذارید از روى یکى از این برهان ها مى فهمد که ((لاتفقهون تسبیحهم)) نشانه آن است که شما زبان موجودات را نمى فهمید.
اصرار فخر رازى در تفسیر ((کبیر)) بر این که آن را به صورت آیه و نشانه معنا کند نارواست, وى مى گوید: اینها به منزله آیه و نشانه اند نظیر همان ها که خداوند مى فرماید: آسمان ها و زمین آیات الهى اند. اگر این لسان بود خدا مى فرمود چرا آیات آسمان و زمین را مورد تإمل قرار نمى دهند: ((و فى الارض آیات للموقنین و فى انفسکم افلا تبصرون))(9) نه این که بگوید:
((لاتفقهون تسبیحهم)).
2ـ آیه دیگرى که دلالت دارد بر شعور عمومى, در سوره مبارکه فصلت است, این آیه جریان شهادت اعضا و جوارح را در قیامت بازگو مى کند و مى فرماید: ((و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذى انطق کل شىء و هو خلقکم اول مره و الیه ترجعون))(10) در قیامت اعضا و جوارح شهادت مى دهند و انسان تبهکار به اعضا و جوارح مى گوید: چرا علیه من شهادت دادى؟ اعضا مى گویند: ما را خدایى که همه چیز را گویا کرده است گویا نمود. این جمله ((قالوا انطقنا الله الذى انطق کل شىء)) از دو راه دلالت بر شهود عمومى دارد:
راه اول آن است که اینها مى گویند خدا همه چیز را ناطق کرد و نطق همان سخن با ادراک است, سخن بى درک را نطق نمى گویند, فقط انسان موجودى ناطق است وگرنه آن موجودات دیگر را یا صاهل یا شاهق یا ناهق و یا مانند آن مى گویند, نطق, مخصوص انسان است که گفتارش با اندیشه همراه است. پس گفتارى که با اندیشه و علم همراه باشد مى شود نطق: ((قالوا انطقنا الله الذى انطق کل شىء)).
دلیل دوم آن است که این اعضا و جوارح در قیامت شهادت مى دهند. قیامت یعنى محکمه عدل اله ظرف اداى شهادت است و اداى شهادت مسبوق به تحمل حادثه است. شاهد دو کار مى کند: حضور در متن حادثه و فهم آن, و دیگر اداى دیدنى ها و فهمیدنى ها. اگر اداى شهادت مسبوق به تحمل حادثه نباشد آن شهادت در محکمه مسموع نیست. اگر اعضا و جوارح در دنیا نفهمند ما چه کرده ایم در قیامت شهادت شان مسموع نیست. قیامت که روز احتجاج است انسان تبهکار به خدا عرض مى کند: تو یادشان دادى وگرنه اینها نمى دانستند. حال آن که اگر در دنیا اعضا و جوارح نفهمد و در قیامت بخواهد شهادت بدهد ـ چون آن روز روز احتجاج است ـ عبد بر مولا احتجاج مى کند که تو به آنها یاد دادى وگرنه اینها آگاه نبودند و چون ظاهر قرآن این است که این شهادت مسموع است معلوم مى شود اعضا و جوارح در دنیا به حق مى فهمند صاحبش چه کرده است پس این پوست و گوشت عالم و آگاه است. این چنین نیست که جامد باشد, هم چنان که در سوره مبارکه بقره از بعضى سنگ ها که سخن به میان مىآید مى فرماید: ((و ان منها لما یهبط من خشیه الله))(11) بعضى از سنگ ها از ترس خدا هبوط و سقوط دارند. خشیت که بدون علم نمى شود پس سنگ عالم است و مى فهمد. از آیات دیگر هم مى توان این معنا را استنباط کرد.
در روایات
اما از نظر بحث هاى روایى این که در روایات آمده است که مسجد شهادت مى دهد یا شفاعت و یا شکایت مى کند, زمین شهادت مى دهد و سخن مى گوید, آیا همه اینها را آیا ما بر مجاز حمل مى کنیم؟ اگر بخواهیم مجاز در کلمه یا در اسناد قایل بشویم باید دلیل عقلى و نقلى معتبر بر خلاف آن داشته باشیم, گفتیم که دلیل نقلى معتبر شعور عمومى را تإیید مى کند, براهین عقلى نیز هم; یعنى آنها که اهل برهان عقلى اند در جاى خود دلیل اقامه کرده اند که یک شعور عمومى در کل هستى هست. پس وجهى ندارد که ما همه این تعبیرات را بر مجاز حمل کنیم و بگوییم زمین که هر روز مى گوید: ((انا بیت الوحشه, انا بیت الغربه)) اینها مجاز است. قبر وقتى انسان مومن را در بر مى گیرد, مى گوید: وقتى تو زنده بودى من افتخار مى کردم که روى سینه من راه مى روى, الان هم که در درون و در آغوش منى مباهات مى کنم, آیا همه اینها مجاز است؟
تمام اینها نشانه آن است که زمین که شهادت مى دهد یا مسجد که شکایت و یا شفاعت مى کند از روى شعور است, پس اینها شعور دارند. اگر شعور عمومى ثابت شد پس اسناد ((سبح)) به ((ما)) اسناد الى ما هو له است نه نیازى به قول اول است که ((ما)) را به معناى ((من)) بگیریم. نه نیازى به قول دوم که ((تسبیح)) را به معناى آیت و علامت بگیریم نه نیاز به قول سوم است که اسناد را اسناد مجازى بدانیم, ولى قول چهارم, حق است; یعنى همه موجودات مسبح حق اند.(12)
ادامه دارد
پاورقی ها:پانوشت ها: 1 ) حشر (59) آیه1. 2 ) اسرإ (17) آیه1. 3 ) یوسف(12) آیه87. 4 ) اعراف (7) آیه99. 5 ) یونس(10) آیه62. 6 ) یوسف (12) آیه87. 7 ) اسرإ (17) آیه44. 8 ) نصر (110) آیه3. 9 ) ذاریات (51) آیه20 ـ 21. 10 ) فصلت (41) آیه21. 11 ) بقره (2) آیه74. 12 ) تفسیر سوره حشر که طى مقالاتى ارائه خواهد شد, تقریر متن درس تفسیر حضرت استاد است که براى شمارى از فضلاى حوزه علمیه قم ایراد شده است.