مدخلى بر سیره امامان شیعه (9)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سیره اهل بیت (ع)
از مباحثى که باید پیش از ورود در بحث سیره امامان مورد بحث قرار گیرد, جایگاه فقهى سیره اهل بیت(ع) است. در مورد سیره پیامبر گرامى اسلام(ص) اختلافى بین شیعه و اهل سنت نیست. لکن در دو مورد از سیره, بینش شیعه با اهل سنت مختلف است:
1ـ سیره اهل بیت(ع): اهل سنت با آن که در موارد زیادى ابراز محبت به این انوار تابناک نموده اند (در یکى از مقاله هاى گذشته شواهد فراوانى در این زمینه آوردیم و اثبات کردیم محبت اهل بیت(ع) مى تواند محور وحدت جهان اسلام قرار گیرد) ولى جایگاه شایسته اى که باید براى سیره اهل بیت(ع) قائل باشند نیستند, اما پیروان مکتب اهل بیت(ع) سیره امامان را در کنار سیره پیامبر اکرم مصدرى معتبر از مصادر استنباط احکام خداوند مى دانند.
2ـ سیره صحابه: اهل سنت براى سیره صحابه, بها و ارزش فوق العاده قائلند و آن را مصدرى از مصادر استنباط مى دانند ولى شیعه این ارزش را براى سیره صحابه قائل نیست. و اینک به بررسى محور اول مى پردازیم و نقد و بررسى سیره صحابه را به مقاله آینده وامى گذاریم.
سیره اهل بیت(ع)
ما معتقدیم که سیره اهل بیت(ع) که مقصود ما معصومین(ع) هستند از مصادر استنباط احکام خداوند است و ارزشى همانند ارزش و جایگاه سیره پیامبر گرامى اسلام دارد. دلایل ما بر این امر عبارتند از:
1ـ علوم اهل بیت(ع) برگرفته از پیامبر بزرگ اسلام است. و رجوع به سیره آنان در حقیقت رجوع به سیره رسول الله(ص) است. حال سوال این است براى برگرفتن آب حیات معنوى, (معارف دین), سراغ سرچشمه باید رفت یا جوىهاى فرعى, که بعضا گل آلود و یا آلوده است؟ پرواضح است هر عقل سلیمى حکم مى کند که باید آب را از سرچشمه برگرفت.
جابر از حضرت امام باقر(ع) روایت مى کند که:
((یا جابر والله لو کنا نحدث الناس إو حدثناهم برإینا لکنا من الهالکین و لکنا نحدثهم بآثار عندنا من رسول الله صلى الله علیه و آله یتوارثهما کابر عن کابر نکنزها کما یکنز هولإ ذهبهم و فضتهم; جابر! به خدا سوگند اگر ما با رإى خویش براى مردم حدیث کنیم (آن چنان که دیگران چنین مى کنند) نابود خواهیم شد لکن حدیث کردن ما بر اساس آثار رسول الله(ص) است که نزد ماست و دست به دست مى گردد همان ارزشى که دیگران براى طلا و نقره خود قائلند ما آن را براى این اصول ارزشمند قائلیم.))(1)
در روایت دیگرى فضیل از امام باقر (ع) نقل مى کند که:
((لو انا حدثنا برإینا ضللنا کما ضل من کان قبلنا و لکنا حدثنا ببینه من ربنا بینها لنبیه فبینه لنا; اگر ما با رإى و سلیقه خود حدیث بگوییم گمراهیم, آن چنان که گذشتگان چنین بودند, (مقصود اصحاب رإى و قیاسند) لکن ما با نشانه هاى الهى که خداوند در اختیار پیامبر و او در اختیار ما گذارده سخن مى گوییم.))(2)
این تذکر لازم است که معناى روایات فوق این نیست که امامان را در حد راوى روایت پیامبر بشناسیم که منزلت امامان, فوق این است, و امامان خود مصدرى مستقل براى استنباطند لکن تمامى آرإ امامان مستند به خداوند است, سخنى بر اساس سلیقه شخصى نمى گویند آن چنان که در زمان حضرت امام باقر و امام صادق(ع) اصحاب رإى و قیاس این چنین بودند. شاهد این نکته روایتى از حضرت امام صادق(ع) است:
((قتیبه)) گوید: ((سإل رجل ابا عبدالله(ع) من مسإله فاجابه فیها; مردى از امام صادق(ع) مسإله اى پرسید و حضرت جوابش داد.)), سپس گفت: ((إرإیت ان کان کذا و کذا ما یکون القول فیها؟)) به رإى شما اگر چنین و چنان باشد جوابش چیست؟ حضرت فرمود: ((ما اجبتک فیه من شىء فهو عن رسول الله(ص) لسنا من ((ارإیت; فى شىء; هر جوابى که من به تو مى دهم از قول رسول خدا(ص) است ما از خود رإیى نداریم.))(3)
بنابراین براساس مطالب فوق آنان که در پى سنت رسول الله(ص) هستند باید به سراغ اهل بیت بیایند که این جا خاستگاه نور است.
اعلمیت اهل بیت(ع)
2ـ بى تردید حتى نزد دشمنان امام على(ع) و فرزندانش, اهل بیت اعلم از دیگران بودند, این روایات در منابع اهل سنت آمده است که بارها پیامبر(ص) با تعابیر مختلف فرمود: من شهر علمم و على در آن است: انا مدینه الحکمه و على بابها;(4) انا مدینه العلم و على بابها,(5) انا دار الحکمه و على با(6)بها, انا دار العلم و على بابها,(7) انا مدینه الفقه و على بابها.(8)
و گاه پیامبر مى فرمود: ((على اعلم الامه من بعدى; على عالم ترین امت بعد از من است)).(9)
در این باره سخنان نبى اکرم(ص) فراوان است و اعلمیت امام على(ع) واقعیتى است که نیاز به بحث فراوان ندارد.(10) در مورد دیگر امامان نیز حتى دشمنان آنها هم اعتراف به اعلمیت آنها داشته اند.
به عنوان نمونه در مورد امام باقر(ع) مى خوانیم:
عبدالله بن عطا که یکى از شخصیت هاى برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام بود مى گوید: من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمد بن على ـ علیه السلام ـ از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم, من ((حکم بن عتیبه)) را که در علم و فقه مشهور آفاق بود دیدم که در خدمت حضرت امام باقر(ع) مانند کودکى در برابر استاد عالى مقام زانوى ادب بر زمین زده شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده است.(11)
نیز درباره حضرت امام صادق(ع) مى خوانیم:
ابوحنیفه (امام فرقه حنفیه) گوید: ((ما رإیت افقه من جعفر بن محمد; من فقیه تر از ((امام)) جعفر بن محمد ندیدم.))(12) نیز مى گوید:
((لولا السنتان لهلک النعمان; اگر دو سالى (که از محضر امام صادق(ع) بهره مند شدم) نبود نابود مى شدم.))(13)
شخصى از ابوحنیفه سوال کرد اگر کسى مالش را وقف امام کرده باشد مستحق این مال کیست؟ او گفت: ((المستحق جعفر الصادق لانه امام الحق; مستحق (امام) جعفر صادق است زیرا او امام حق است.))(14)
منصورعباسى درباره امام صادق(ع)گفت:
((هذا الشجى المعترض فى حلقى من اعلم الناس فى زمانه; این شخصى که همانند استخوان گلوگیر من است (امام صادق) از عالم ترین انسان ها در زمان خویش است. ))(15)
نیز در مورد حضرت امام کاظم(ع) مى خوانیم: هارون الرشید به فرزندش ((مإمون)) گفت: ((یا بنى هذا وارث علم النبیین هذا موسى بن جعفر ان اردت العلم الصحیح فعند هذا; فرزندم, او وارث علم انبیاست, او موسى بن جعفر است اگر در پى یافتن علم صحیح هستى نزد اوست.))(16)
نیز در مورد امام رضا(ع) مى خوانیم: مإمون در مورد حضرت گفت: ((هذا إعلم هاشمى; این عالم ترین بنى هاشم است.))(17)
امثال این اعترافات فراوان است ما در این سطور درصدد آن نیستیم اعلمیت اهل بیت را با سخن نابخردانى همچون منصور و هارون و مإمون تثبیت کنیم که اعلمیت این انوار تابناک الهى امرى است واضح, لکن این اعترافات گویاى این است که اعلمیت اهل بیت (ع) به گونه اى بوده است که این دشمنان کینه توز هم چاره اى جز اعتراف ندیدند که: ((الفضل ما شهدت به الاعدإ; فضیلت و ارزش آن است که دشمنان به آن شهادت دهند.))
حال که چنین است عقل چه حکم مى کند؟ آیا رجوع به اعلم و افضل را یا رجوع به مفضول و غیر اعلم؟ کدام یک؟
((... افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لایهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون; ... آیا کسى که هدایت به حق مى کند براى پیروى شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمى شود مگر هدایتش کنند, شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى کنید؟. ))(18)
3ـ سومین و مهم ترین دلیل ما بر وجوب تمسک به سیره اهل بیت, حدیث متواتر ثقلین است که با تعابیر مختلف فرمود:
((انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى کتاب الله و عترتى; من دو یادگار گران بها در بین شما به یادگار مى گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید بعد از من گمراه نمى شوید, این دو کتاب خداوند و عترت من اهل بیت من هستند.))
در نقلى فرمود: ((ولن یفترقا حتى یردا على الحوض فانظروا کیف تخلفوننى فیهما; این دو تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد, تابرنى در حوض کوثر وارد شوند بنگرید که با این دو یادگار من چگونه رفتار مى کنید.))(19)
این حدیث از جمله احادیثى است که همه علما, مفسران, لغت شناسان, مورخان و محدثان اهل سنت آن را در کتاب هاى خود آورده اند. علامه سید هاشم بحرانى در کتاب ((غایه المرام)) مى گوید:
حدیث ثقلین از طریق اهل سنت 39 سند و از طریق شیعه به 82 سند مى رسد.
حدیث ثقلین از نوع مشهورترین احادیث است و علت اشتهار آن این است که رسول خدا آن را در اماکن متعدد و حساسى بازگو کرده است, از جمله در حجه الوداع, در روز عرفه, در مدینه در واپسین لحظات عمر مبارک, در غدیر خم به هنگام بازگشت از آخرین سفر حج, به هنگام بازگشت از طائف و... .
از این حدیث مى توان هم عصمت امامان(ع) را استفاده کرد و هم مرجعیت علمى اهل بیت(ع) را و هم تفکیک ناپذیرى این دو را تا روز قیامت و هم آسیب ناپذیرى امت را در سایه تمسک به کتاب و سنت.
این حدیث شریف را مى توانیم. از مهم ترین ادله وجوب تمسک به سیره اهل بیت بشماریم. در این جا دریغم مىآید حال که سخن از حدیث ثقلین به میان آمد سوگ نامه قرآن و عترت را از وصیت نامه سیاسى ـ الهى حضرت امام ناگفته بگذارم:
((... شاید جمله ((لن یفترقا حتى یردا على الحوض)) اشاره باشد بر این که بعد از وجود مقدس رسول الله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ هر چه بر یکى از این دو گذشته است بر دیگرى گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگرى است تا آن گاه که این دو مهجور بر رسول خدا(ص) در حوض وارد شوند و آیا این حوض, مقام اتصال کثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریاست یا چیز دیگر که به عقل و عرفان بشر راهى ندارد و باید گفت آن ستمى که از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ گذشته نه بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجز است.
و ذکر این نکته لازم است که حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمین است و کتب اهل سنت از صحاح شش گانه تا کتب دیگر با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ بطور متواتر نقل شده است و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر به ویژه مسلمانان مذاهب مختلف و باید همه مسلمانان که حجت بر آنان تمام است جواب گوى آن باشند و اگر عذرى براى جاهلان بى خبر باشد براى علماى مذاهب نیست... .))(20)
در پایان این قسمت از بحث مناسب است این نکته را نیز متذکر گردم که آیه تطهیر که گویاى عصمت اهل بیت(ع) است نیز مى تواند مدرکى مهم براى وجوب تمسک به سیره اهل بیت(ع) باشد.
در آیه 120 سوره توبه مى خوانیم:
((یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و کونوا مع الصادقین; اى کسانى که ایمان آورده اید تقوا داشته باشید و با صادقان باشید.))
آیه مى گوید همراه با صادقین باشید که قطعا این جا مقصود تنها هم نشینى نیست بلکه هم گامى است و قهرا باید مقصود از صادقین کسانى باشند که تمام مراتب صدق را طى کرده باشند و از آغاز تا پایان عمر نه کذب قولى و نه کذب عملى از آنها صادر نشده باشد و اینان جز معصومین نیستند, زیرا معقول نیست که دستور پیروى بدون قید و شرط از غیر معصوم صادر شود و این واقعیتى است که در ده ها روایت به آن تصریح شده است.
در روایتى ((برید بن معاویه عجلى)) تفسیر این آیه را از امام باقر(ع) مى پرسد, حضرت مى فرماید: ((ایانا عنى; مقصود مائیم.))(21) در روایتى حضرت امام رضا(ع) فرمود: ((الصادقون الائمه...(22); صادقان ائمه اند.))
در روایتى که ((سلیم بن قیس هلالى)) آن را نقل کرده آمده است:
روزى امیرمومنان(ع) با جمعى از نویسندگان گفت وگو داشت, از جمله فرمود: ((شما را به خدا سوگند مى دهم آیا مى دانید هنگامى که این آیه نازل شد سلمان گفت: اى رسول خدا, آیا منظور از آن, عام است یا خاص؟ پیامبر(ص) فرمود: مإمورین به این دستور, همه مومنانند و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم على(ع) و اوصیإ بعد از او تا روز قیامت است. هنگامى که على(ع) این سوال را کرد, حاضران گفتند: آرى این سخن را از پیامبر شنیدیم... .))(23)
جالب توجه این جاست که فخر رازى, مفسر معروف که به تعصب و شکآورى معروف است این حقیقت را پذیرفته (هرچند غالب مفسران اهل تسنن با سکوت از این مسإله گذشته اند) و مى گوید: ((خداوند مومنان را به همراه بودن با صادقین دستور داده بنابراین آیه دلالت بر این دارد که آنها که جایزالخطا هستند باید به کسى اقتدا کنند که معصوم است تا در پرتو او از خطا مصون بمانند و این معنا در هر زمانى خواهد بود و هیچ دلیلى بر اختصاص آن به عصر پیامبر(ص) نداریم...))
لکن بعدا نکته اى را اضافه مى کند که به یارى خداوند در مقاله آینده به نقد آن خواهیم پرداخت و آن این است که مى گوید: ((قبول داریم که مفهوم آیه این است و در هر زمانى باید معصومى باشد اما ما این معصوم را مجموع امت مى دانیم نه یک فرد و به تعبیر دیگر این آیه دلیل بر حجیت اجماع مومنین و عدم خطاى مجموع امت است. ))(24)
به هر حال این آیه دستور همگامى با صادقین را صادر مى کند که مصداق حقیقى و منحصر به فرد آن معصومین هستند و این در حقیقت بیان کبراى کلى است و اما این که معصومین کیانند و به اصطلاح, صغراى این قضیه چیست در آیه تطهیر آمده است که آنان اهل بیـت ـ علیهم السلام ـ اند:
((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا; خداوند مى خواهد پلیدى را از خصوص شما اهل بیت دور کند و شما را کاملا پاک گرداند. ))(25)
در این آیه مقصود از رجس هر نوع پلیدى ظاهرى و باطنى است که از روشن ترین مصادیق آن, شرک, گناهان کبیره و صغیره است. در قرآن کریم این واژه در مورد خون, گوشت خوک, شراب, قمار, بت, ازلام (نوعى قمار به شکل بختآزمایى) شرک(26) به کار رفته است.
مقصود از ((اراده)) در این آیه, اراده تکوینى است وگرنه اراده تشریعى خداوند به تطهیر در انحصار خاندان پیامبر نیست و همه مردم بدون استثنا به حکم شرع موظفند از هر گونه پلیدى پاک باشند و پرواضح است تخلف مراد در اراده تکوینى امکان ندارد.
واژه اراده در بسیارى از آیات قرآنى به معناى اراده تکوینى آمده است و در اندکى به معناى اراده تشریعى. واژه اراده 138 مورد در قرآن به کار رفته است و از آن میان 135 مورد افاده اراده تکوینى مى کند.
و مقصود از اهل بیت تنها خمسه طیبه طاهره پیامبر(ص), امام على(ع), حضرت زهرا(ع), امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مى باشند. درست است که آیات قبل و بعد این آیه مربوط به همسران پیامبر(ص) است ولى سیاق در این جا شاهد نیست, زیرا که در آیات قبل و بعد ضمائر عموما به صورت جمع مونث است در حالى که ضمائر این آیه همه به صورت جمع مذکر است و این خود شاهدى است که همسران پیامبر(ص) موضوعا از اهل بیت بیرون مى باشند. علاوه, روایات فراوانى در این زمینه رسیده است, به گفته مرحوم علامه طباطبائى: ((هفتاد روایت در این زمینه داریم که بسیارى از آنها (حدود 40 حدیث) از ام سلمه, عائشه, ابى سعید خدرى, سعد, وائله بن اسقع, ابى الحمرإ, ابن عباس, ثوبان مولى النبى, عبدالله بن جعفر, على(ع) و حسن بن على(ع) روایت کرده اند.
و حدود سى و اندى از این روایات را شیعه از امیرالمومنین(ع), امام سجاد(ع), امام باقر(ع), امام صادق(ع) و امام رضا(ع), ام سلمه, ابى ذر, ابى لیلا, ابى الاسود دئلى, عمرو بن میمون, سعد بن ابى وقاص نقل کرده اند.))(27)
براین اساس روایاتى که اهل سنت در مورد انحصار اهل بیت(ع) در خمسه طیبه نقل کرده اند بیش از روایاتى است که شیعه نقل کرده است.
مى توان مجموع این روایات را بر سه بخش تقسیم کرد:
بخش اول روایاتى است که از برخى همسران پیامبر(ص) نقل شده که از حضرت سوال کردند آیا ما جزء اهل بیتیم؟ فرمود شما خوبید اما مشمول اهل بیت و آیه تطهیر نیستید از آن جمله روایتى است که ثعلبى نقل مى کند که: ام سلمه گوید پیامبر(ص) در خانه بود که فاطمه ـ علیها السلام ـ پارچه حریرى نزد آن حضرت آورد پیامبر(ص) فرمود همسر و دو فرزندت حسن و حسین را صدا کن آنها را آورد سپس غذا تناول فرمودند, آن گاه پیامبر عبایى بر آنان افکند و گفت: ((اللهم هولإ اهل بیتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا; خداوندا, اینان خاندان من هستند پلیدى را از آنها دور کن و از هر پلیدى پاکشان کن)) در این جا آیه تطهیر نازل شد.
من گفتم: آیا من از شما هستم؟ فرمود: ((انک على خیر; تو بر خیر و خوبى هستى اما از این گروه نیستى.))(28)
بخش دوم: روایاتى است که مضمون آن این است: بعد از نزول آیه تطهیر شش یا هشت یا نه ماه و در نقلى تا یک سال پیامبر گرامى اسلام(ص) هنگامى که براى نماز صبح از کنار خانه فاطمه مى گذشت صدا مى زد: ((الصلوه یا اهل البیت انما یریدالله... ))(29)
تداوم این کار از سوى نبى اکرم(ص) گویاى این است که این مطلب براى همگان مشخص شود و تردیدى براى کسى نماند که این آیه تنها در شإن خمسه طیبه نازل شده است.
بخش سوم: روایاتى که با صراحت مى گوید: مقصود, این انوار تابناک الهى هستند. ))(30) و (31)
بنابراین اراده تکوینى خداوند بر این قرار گرفته است که اهل بیت(ع) را از هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى پاک گرداند و این, همان عصمت و صدق در تمامى مراتب است و به این ترتیب از مجموع دو آیه این قضیه منطقى به دست مىآید: 1ـ اهل بیت صادق به معناى واقعى کلمه اند یعنى معصومند; 2 ـ مومنان بایـد همگـام و همـراه بـا صادقان باشند; 3ـ نتیجه آن که مومنان باید با اهل بیت (ع) بوده از آنها پیروى کنند.
و به این ترتیب این نکته به اثبات رسید که سیره اهل بیت(ع) نیز منبعى مطمئن براى استنباط احکام خداوند است که باید در کنار دیگر منابع از جمله سیره پیامبر اکرم(ص) از آن بهره برد.
به یارى خداوند در مقاله آینده درباره ((ارزش حقوقى سیره صحابه)) و دیدگاه امامان شیعه(ع) در این زمینه, بحث خواهیم کرد.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) بحارالانوار, ج2, ص172, ح4. 2 ) همان, ح2. 3 ) اصول کافى, ج1, ص58, باب البدع و الرإى و المقائیس, ح21. 4 ) احقاق الحق, ج5, ص503 ـ 504, و ج4, ص482. 5 ) همان, ج4, ص376 ـ 377 و ج5, ص52 و 469 و 501. 6 ) همان, ج5, ص507 ـ 516, و ج16, ص304. 7 ) همان, ج5, ص506, و ج16, ص303. 8 ) همان, ج5, ص505. 9 ) همان, ج20, ص406. 10 ) ر.ک: فهرست ملحقات احقاق الحق, ص391 ـ ;395 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج1. 11 ) تذکره الخواص ابن جوزى (المطبعه الحیدریه) ص;337 کشف الغمه (چاپ تبریز) ج2, ص;329 اعلام الورى, ص269. 12 ) النجوم الزاهره, ج2, ص9 به نقل از ائمتنا, ج1, ص481. 13 ) مختصر التحفه الاثنى عشریه, ص8 به نقل از ائمتنا, ج1, ص481. 14 ) الامام الصادق والمذاهب الاربعه, ج5, ص68. 15 ) ائمتنا, ج1, ص482. 16 ) المناقب, ج2, ص;373 امالى شیخ صدوق, ص307 ائمتنا, ج2, ص65. 17 ) ائمتنا, ج2, ص150. 18 ) یونس(10) آیه35. 19 ) تمام مدارک را مى توانید از المراجعات, تحقیق حسین راضى, ص22 ـ 23 و ص72 ـ 75 ببینید در زمینه این حدیث کتاب هاى مستقلى نیز تإلیف شده است, چهار جلد از کتاب عظیم ((عبقات)) اختصاص به این حدیث دارد. 20 ) صحیفه نور, ج20, ص169 و 170. 21 ) اصول کافى, ج1, ص208, حدیث;1 تفسیر کنزالدقائق با تصحیح حاج آقا مجتبى عراقى, ج4, ص354. 22 ) اصول کافى, ج1, ص208, حدیث دوم; تفسیر کنز الدقائق, ج4, ص354. 23 ) کمال الدین و تمام النعمه, ص;278 تفسیر کنز الدقائق, ج4, ص355. 24 ) تفسیر فخر رازى, ج16, ص220 و ص221. 25 ) احزاب (33) آیه33. 26 ) انعام(6) آیه;145 مائده(5) آیه;90 حج(22) آیه;30 انعام(6) آیه;125 اعراف(7) آیه;71 توبه(9) آیه;95 یونس (10) ;100 توبه(9) آیه125. 27 ) تفسیر المیزان, ج16, ص311. 28 ) تفسیر طبرى, ج22, ص6. 29 ) تفسیر طبرى, ج22, ص 5 و ;6 شواهد التنزیل, ج2, ص28 وص29. 30 ) شواهد التنزیل, ج2, ص18 ـ 131. 31 ) براى تحقیق بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: غایه المرام ص287 ـ ;294 احقاق الحق, ج2, ص502 ـ 544 و ج9 و ;14 بحارالانوار, ج35, ص306 ـ ;226 شواهد التنزیل, ج2, ص18 ـ ;131 تفاسیر در ذیل آیه تطهیر.
از مباحثى که باید پیش از ورود در بحث سیره امامان مورد بحث قرار گیرد, جایگاه فقهى سیره اهل بیت(ع) است. در مورد سیره پیامبر گرامى اسلام(ص) اختلافى بین شیعه و اهل سنت نیست. لکن در دو مورد از سیره, بینش شیعه با اهل سنت مختلف است:
1ـ سیره اهل بیت(ع): اهل سنت با آن که در موارد زیادى ابراز محبت به این انوار تابناک نموده اند (در یکى از مقاله هاى گذشته شواهد فراوانى در این زمینه آوردیم و اثبات کردیم محبت اهل بیت(ع) مى تواند محور وحدت جهان اسلام قرار گیرد) ولى جایگاه شایسته اى که باید براى سیره اهل بیت(ع) قائل باشند نیستند, اما پیروان مکتب اهل بیت(ع) سیره امامان را در کنار سیره پیامبر اکرم مصدرى معتبر از مصادر استنباط احکام خداوند مى دانند.
2ـ سیره صحابه: اهل سنت براى سیره صحابه, بها و ارزش فوق العاده قائلند و آن را مصدرى از مصادر استنباط مى دانند ولى شیعه این ارزش را براى سیره صحابه قائل نیست. و اینک به بررسى محور اول مى پردازیم و نقد و بررسى سیره صحابه را به مقاله آینده وامى گذاریم.
سیره اهل بیت(ع)
ما معتقدیم که سیره اهل بیت(ع) که مقصود ما معصومین(ع) هستند از مصادر استنباط احکام خداوند است و ارزشى همانند ارزش و جایگاه سیره پیامبر گرامى اسلام دارد. دلایل ما بر این امر عبارتند از:
1ـ علوم اهل بیت(ع) برگرفته از پیامبر بزرگ اسلام است. و رجوع به سیره آنان در حقیقت رجوع به سیره رسول الله(ص) است. حال سوال این است براى برگرفتن آب حیات معنوى, (معارف دین), سراغ سرچشمه باید رفت یا جوىهاى فرعى, که بعضا گل آلود و یا آلوده است؟ پرواضح است هر عقل سلیمى حکم مى کند که باید آب را از سرچشمه برگرفت.
جابر از حضرت امام باقر(ع) روایت مى کند که:
((یا جابر والله لو کنا نحدث الناس إو حدثناهم برإینا لکنا من الهالکین و لکنا نحدثهم بآثار عندنا من رسول الله صلى الله علیه و آله یتوارثهما کابر عن کابر نکنزها کما یکنز هولإ ذهبهم و فضتهم; جابر! به خدا سوگند اگر ما با رإى خویش براى مردم حدیث کنیم (آن چنان که دیگران چنین مى کنند) نابود خواهیم شد لکن حدیث کردن ما بر اساس آثار رسول الله(ص) است که نزد ماست و دست به دست مى گردد همان ارزشى که دیگران براى طلا و نقره خود قائلند ما آن را براى این اصول ارزشمند قائلیم.))(1)
در روایت دیگرى فضیل از امام باقر (ع) نقل مى کند که:
((لو انا حدثنا برإینا ضللنا کما ضل من کان قبلنا و لکنا حدثنا ببینه من ربنا بینها لنبیه فبینه لنا; اگر ما با رإى و سلیقه خود حدیث بگوییم گمراهیم, آن چنان که گذشتگان چنین بودند, (مقصود اصحاب رإى و قیاسند) لکن ما با نشانه هاى الهى که خداوند در اختیار پیامبر و او در اختیار ما گذارده سخن مى گوییم.))(2)
این تذکر لازم است که معناى روایات فوق این نیست که امامان را در حد راوى روایت پیامبر بشناسیم که منزلت امامان, فوق این است, و امامان خود مصدرى مستقل براى استنباطند لکن تمامى آرإ امامان مستند به خداوند است, سخنى بر اساس سلیقه شخصى نمى گویند آن چنان که در زمان حضرت امام باقر و امام صادق(ع) اصحاب رإى و قیاس این چنین بودند. شاهد این نکته روایتى از حضرت امام صادق(ع) است:
((قتیبه)) گوید: ((سإل رجل ابا عبدالله(ع) من مسإله فاجابه فیها; مردى از امام صادق(ع) مسإله اى پرسید و حضرت جوابش داد.)), سپس گفت: ((إرإیت ان کان کذا و کذا ما یکون القول فیها؟)) به رإى شما اگر چنین و چنان باشد جوابش چیست؟ حضرت فرمود: ((ما اجبتک فیه من شىء فهو عن رسول الله(ص) لسنا من ((ارإیت; فى شىء; هر جوابى که من به تو مى دهم از قول رسول خدا(ص) است ما از خود رإیى نداریم.))(3)
بنابراین براساس مطالب فوق آنان که در پى سنت رسول الله(ص) هستند باید به سراغ اهل بیت بیایند که این جا خاستگاه نور است.
اعلمیت اهل بیت(ع)
2ـ بى تردید حتى نزد دشمنان امام على(ع) و فرزندانش, اهل بیت اعلم از دیگران بودند, این روایات در منابع اهل سنت آمده است که بارها پیامبر(ص) با تعابیر مختلف فرمود: من شهر علمم و على در آن است: انا مدینه الحکمه و على بابها;(4) انا مدینه العلم و على بابها,(5) انا دار الحکمه و على با(6)بها, انا دار العلم و على بابها,(7) انا مدینه الفقه و على بابها.(8)
و گاه پیامبر مى فرمود: ((على اعلم الامه من بعدى; على عالم ترین امت بعد از من است)).(9)
در این باره سخنان نبى اکرم(ص) فراوان است و اعلمیت امام على(ع) واقعیتى است که نیاز به بحث فراوان ندارد.(10) در مورد دیگر امامان نیز حتى دشمنان آنها هم اعتراف به اعلمیت آنها داشته اند.
به عنوان نمونه در مورد امام باقر(ع) مى خوانیم:
عبدالله بن عطا که یکى از شخصیت هاى برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام بود مى گوید: من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمد بن على ـ علیه السلام ـ از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم, من ((حکم بن عتیبه)) را که در علم و فقه مشهور آفاق بود دیدم که در خدمت حضرت امام باقر(ع) مانند کودکى در برابر استاد عالى مقام زانوى ادب بر زمین زده شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده است.(11)
نیز درباره حضرت امام صادق(ع) مى خوانیم:
ابوحنیفه (امام فرقه حنفیه) گوید: ((ما رإیت افقه من جعفر بن محمد; من فقیه تر از ((امام)) جعفر بن محمد ندیدم.))(12) نیز مى گوید:
((لولا السنتان لهلک النعمان; اگر دو سالى (که از محضر امام صادق(ع) بهره مند شدم) نبود نابود مى شدم.))(13)
شخصى از ابوحنیفه سوال کرد اگر کسى مالش را وقف امام کرده باشد مستحق این مال کیست؟ او گفت: ((المستحق جعفر الصادق لانه امام الحق; مستحق (امام) جعفر صادق است زیرا او امام حق است.))(14)
منصورعباسى درباره امام صادق(ع)گفت:
((هذا الشجى المعترض فى حلقى من اعلم الناس فى زمانه; این شخصى که همانند استخوان گلوگیر من است (امام صادق) از عالم ترین انسان ها در زمان خویش است. ))(15)
نیز در مورد حضرت امام کاظم(ع) مى خوانیم: هارون الرشید به فرزندش ((مإمون)) گفت: ((یا بنى هذا وارث علم النبیین هذا موسى بن جعفر ان اردت العلم الصحیح فعند هذا; فرزندم, او وارث علم انبیاست, او موسى بن جعفر است اگر در پى یافتن علم صحیح هستى نزد اوست.))(16)
نیز در مورد امام رضا(ع) مى خوانیم: مإمون در مورد حضرت گفت: ((هذا إعلم هاشمى; این عالم ترین بنى هاشم است.))(17)
امثال این اعترافات فراوان است ما در این سطور درصدد آن نیستیم اعلمیت اهل بیت را با سخن نابخردانى همچون منصور و هارون و مإمون تثبیت کنیم که اعلمیت این انوار تابناک الهى امرى است واضح, لکن این اعترافات گویاى این است که اعلمیت اهل بیت (ع) به گونه اى بوده است که این دشمنان کینه توز هم چاره اى جز اعتراف ندیدند که: ((الفضل ما شهدت به الاعدإ; فضیلت و ارزش آن است که دشمنان به آن شهادت دهند.))
حال که چنین است عقل چه حکم مى کند؟ آیا رجوع به اعلم و افضل را یا رجوع به مفضول و غیر اعلم؟ کدام یک؟
((... افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لایهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون; ... آیا کسى که هدایت به حق مى کند براى پیروى شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمى شود مگر هدایتش کنند, شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى کنید؟. ))(18)
3ـ سومین و مهم ترین دلیل ما بر وجوب تمسک به سیره اهل بیت, حدیث متواتر ثقلین است که با تعابیر مختلف فرمود:
((انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى کتاب الله و عترتى; من دو یادگار گران بها در بین شما به یادگار مى گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید بعد از من گمراه نمى شوید, این دو کتاب خداوند و عترت من اهل بیت من هستند.))
در نقلى فرمود: ((ولن یفترقا حتى یردا على الحوض فانظروا کیف تخلفوننى فیهما; این دو تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد, تابرنى در حوض کوثر وارد شوند بنگرید که با این دو یادگار من چگونه رفتار مى کنید.))(19)
این حدیث از جمله احادیثى است که همه علما, مفسران, لغت شناسان, مورخان و محدثان اهل سنت آن را در کتاب هاى خود آورده اند. علامه سید هاشم بحرانى در کتاب ((غایه المرام)) مى گوید:
حدیث ثقلین از طریق اهل سنت 39 سند و از طریق شیعه به 82 سند مى رسد.
حدیث ثقلین از نوع مشهورترین احادیث است و علت اشتهار آن این است که رسول خدا آن را در اماکن متعدد و حساسى بازگو کرده است, از جمله در حجه الوداع, در روز عرفه, در مدینه در واپسین لحظات عمر مبارک, در غدیر خم به هنگام بازگشت از آخرین سفر حج, به هنگام بازگشت از طائف و... .
از این حدیث مى توان هم عصمت امامان(ع) را استفاده کرد و هم مرجعیت علمى اهل بیت(ع) را و هم تفکیک ناپذیرى این دو را تا روز قیامت و هم آسیب ناپذیرى امت را در سایه تمسک به کتاب و سنت.
این حدیث شریف را مى توانیم. از مهم ترین ادله وجوب تمسک به سیره اهل بیت بشماریم. در این جا دریغم مىآید حال که سخن از حدیث ثقلین به میان آمد سوگ نامه قرآن و عترت را از وصیت نامه سیاسى ـ الهى حضرت امام ناگفته بگذارم:
((... شاید جمله ((لن یفترقا حتى یردا على الحوض)) اشاره باشد بر این که بعد از وجود مقدس رسول الله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ هر چه بر یکى از این دو گذشته است بر دیگرى گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگرى است تا آن گاه که این دو مهجور بر رسول خدا(ص) در حوض وارد شوند و آیا این حوض, مقام اتصال کثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریاست یا چیز دیگر که به عقل و عرفان بشر راهى ندارد و باید گفت آن ستمى که از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ گذشته نه بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجز است.
و ذکر این نکته لازم است که حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمین است و کتب اهل سنت از صحاح شش گانه تا کتب دیگر با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ بطور متواتر نقل شده است و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر به ویژه مسلمانان مذاهب مختلف و باید همه مسلمانان که حجت بر آنان تمام است جواب گوى آن باشند و اگر عذرى براى جاهلان بى خبر باشد براى علماى مذاهب نیست... .))(20)
در پایان این قسمت از بحث مناسب است این نکته را نیز متذکر گردم که آیه تطهیر که گویاى عصمت اهل بیت(ع) است نیز مى تواند مدرکى مهم براى وجوب تمسک به سیره اهل بیت(ع) باشد.
در آیه 120 سوره توبه مى خوانیم:
((یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و کونوا مع الصادقین; اى کسانى که ایمان آورده اید تقوا داشته باشید و با صادقان باشید.))
آیه مى گوید همراه با صادقین باشید که قطعا این جا مقصود تنها هم نشینى نیست بلکه هم گامى است و قهرا باید مقصود از صادقین کسانى باشند که تمام مراتب صدق را طى کرده باشند و از آغاز تا پایان عمر نه کذب قولى و نه کذب عملى از آنها صادر نشده باشد و اینان جز معصومین نیستند, زیرا معقول نیست که دستور پیروى بدون قید و شرط از غیر معصوم صادر شود و این واقعیتى است که در ده ها روایت به آن تصریح شده است.
در روایتى ((برید بن معاویه عجلى)) تفسیر این آیه را از امام باقر(ع) مى پرسد, حضرت مى فرماید: ((ایانا عنى; مقصود مائیم.))(21) در روایتى حضرت امام رضا(ع) فرمود: ((الصادقون الائمه...(22); صادقان ائمه اند.))
در روایتى که ((سلیم بن قیس هلالى)) آن را نقل کرده آمده است:
روزى امیرمومنان(ع) با جمعى از نویسندگان گفت وگو داشت, از جمله فرمود: ((شما را به خدا سوگند مى دهم آیا مى دانید هنگامى که این آیه نازل شد سلمان گفت: اى رسول خدا, آیا منظور از آن, عام است یا خاص؟ پیامبر(ص) فرمود: مإمورین به این دستور, همه مومنانند و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم على(ع) و اوصیإ بعد از او تا روز قیامت است. هنگامى که على(ع) این سوال را کرد, حاضران گفتند: آرى این سخن را از پیامبر شنیدیم... .))(23)
جالب توجه این جاست که فخر رازى, مفسر معروف که به تعصب و شکآورى معروف است این حقیقت را پذیرفته (هرچند غالب مفسران اهل تسنن با سکوت از این مسإله گذشته اند) و مى گوید: ((خداوند مومنان را به همراه بودن با صادقین دستور داده بنابراین آیه دلالت بر این دارد که آنها که جایزالخطا هستند باید به کسى اقتدا کنند که معصوم است تا در پرتو او از خطا مصون بمانند و این معنا در هر زمانى خواهد بود و هیچ دلیلى بر اختصاص آن به عصر پیامبر(ص) نداریم...))
لکن بعدا نکته اى را اضافه مى کند که به یارى خداوند در مقاله آینده به نقد آن خواهیم پرداخت و آن این است که مى گوید: ((قبول داریم که مفهوم آیه این است و در هر زمانى باید معصومى باشد اما ما این معصوم را مجموع امت مى دانیم نه یک فرد و به تعبیر دیگر این آیه دلیل بر حجیت اجماع مومنین و عدم خطاى مجموع امت است. ))(24)
به هر حال این آیه دستور همگامى با صادقین را صادر مى کند که مصداق حقیقى و منحصر به فرد آن معصومین هستند و این در حقیقت بیان کبراى کلى است و اما این که معصومین کیانند و به اصطلاح, صغراى این قضیه چیست در آیه تطهیر آمده است که آنان اهل بیـت ـ علیهم السلام ـ اند:
((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا; خداوند مى خواهد پلیدى را از خصوص شما اهل بیت دور کند و شما را کاملا پاک گرداند. ))(25)
در این آیه مقصود از رجس هر نوع پلیدى ظاهرى و باطنى است که از روشن ترین مصادیق آن, شرک, گناهان کبیره و صغیره است. در قرآن کریم این واژه در مورد خون, گوشت خوک, شراب, قمار, بت, ازلام (نوعى قمار به شکل بختآزمایى) شرک(26) به کار رفته است.
مقصود از ((اراده)) در این آیه, اراده تکوینى است وگرنه اراده تشریعى خداوند به تطهیر در انحصار خاندان پیامبر نیست و همه مردم بدون استثنا به حکم شرع موظفند از هر گونه پلیدى پاک باشند و پرواضح است تخلف مراد در اراده تکوینى امکان ندارد.
واژه اراده در بسیارى از آیات قرآنى به معناى اراده تکوینى آمده است و در اندکى به معناى اراده تشریعى. واژه اراده 138 مورد در قرآن به کار رفته است و از آن میان 135 مورد افاده اراده تکوینى مى کند.
و مقصود از اهل بیت تنها خمسه طیبه طاهره پیامبر(ص), امام على(ع), حضرت زهرا(ع), امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مى باشند. درست است که آیات قبل و بعد این آیه مربوط به همسران پیامبر(ص) است ولى سیاق در این جا شاهد نیست, زیرا که در آیات قبل و بعد ضمائر عموما به صورت جمع مونث است در حالى که ضمائر این آیه همه به صورت جمع مذکر است و این خود شاهدى است که همسران پیامبر(ص) موضوعا از اهل بیت بیرون مى باشند. علاوه, روایات فراوانى در این زمینه رسیده است, به گفته مرحوم علامه طباطبائى: ((هفتاد روایت در این زمینه داریم که بسیارى از آنها (حدود 40 حدیث) از ام سلمه, عائشه, ابى سعید خدرى, سعد, وائله بن اسقع, ابى الحمرإ, ابن عباس, ثوبان مولى النبى, عبدالله بن جعفر, على(ع) و حسن بن على(ع) روایت کرده اند.
و حدود سى و اندى از این روایات را شیعه از امیرالمومنین(ع), امام سجاد(ع), امام باقر(ع), امام صادق(ع) و امام رضا(ع), ام سلمه, ابى ذر, ابى لیلا, ابى الاسود دئلى, عمرو بن میمون, سعد بن ابى وقاص نقل کرده اند.))(27)
براین اساس روایاتى که اهل سنت در مورد انحصار اهل بیت(ع) در خمسه طیبه نقل کرده اند بیش از روایاتى است که شیعه نقل کرده است.
مى توان مجموع این روایات را بر سه بخش تقسیم کرد:
بخش اول روایاتى است که از برخى همسران پیامبر(ص) نقل شده که از حضرت سوال کردند آیا ما جزء اهل بیتیم؟ فرمود شما خوبید اما مشمول اهل بیت و آیه تطهیر نیستید از آن جمله روایتى است که ثعلبى نقل مى کند که: ام سلمه گوید پیامبر(ص) در خانه بود که فاطمه ـ علیها السلام ـ پارچه حریرى نزد آن حضرت آورد پیامبر(ص) فرمود همسر و دو فرزندت حسن و حسین را صدا کن آنها را آورد سپس غذا تناول فرمودند, آن گاه پیامبر عبایى بر آنان افکند و گفت: ((اللهم هولإ اهل بیتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا; خداوندا, اینان خاندان من هستند پلیدى را از آنها دور کن و از هر پلیدى پاکشان کن)) در این جا آیه تطهیر نازل شد.
من گفتم: آیا من از شما هستم؟ فرمود: ((انک على خیر; تو بر خیر و خوبى هستى اما از این گروه نیستى.))(28)
بخش دوم: روایاتى است که مضمون آن این است: بعد از نزول آیه تطهیر شش یا هشت یا نه ماه و در نقلى تا یک سال پیامبر گرامى اسلام(ص) هنگامى که براى نماز صبح از کنار خانه فاطمه مى گذشت صدا مى زد: ((الصلوه یا اهل البیت انما یریدالله... ))(29)
تداوم این کار از سوى نبى اکرم(ص) گویاى این است که این مطلب براى همگان مشخص شود و تردیدى براى کسى نماند که این آیه تنها در شإن خمسه طیبه نازل شده است.
بخش سوم: روایاتى که با صراحت مى گوید: مقصود, این انوار تابناک الهى هستند. ))(30) و (31)
بنابراین اراده تکوینى خداوند بر این قرار گرفته است که اهل بیت(ع) را از هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى پاک گرداند و این, همان عصمت و صدق در تمامى مراتب است و به این ترتیب از مجموع دو آیه این قضیه منطقى به دست مىآید: 1ـ اهل بیت صادق به معناى واقعى کلمه اند یعنى معصومند; 2 ـ مومنان بایـد همگـام و همـراه بـا صادقان باشند; 3ـ نتیجه آن که مومنان باید با اهل بیت (ع) بوده از آنها پیروى کنند.
و به این ترتیب این نکته به اثبات رسید که سیره اهل بیت(ع) نیز منبعى مطمئن براى استنباط احکام خداوند است که باید در کنار دیگر منابع از جمله سیره پیامبر اکرم(ص) از آن بهره برد.
به یارى خداوند در مقاله آینده درباره ((ارزش حقوقى سیره صحابه)) و دیدگاه امامان شیعه(ع) در این زمینه, بحث خواهیم کرد.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) بحارالانوار, ج2, ص172, ح4. 2 ) همان, ح2. 3 ) اصول کافى, ج1, ص58, باب البدع و الرإى و المقائیس, ح21. 4 ) احقاق الحق, ج5, ص503 ـ 504, و ج4, ص482. 5 ) همان, ج4, ص376 ـ 377 و ج5, ص52 و 469 و 501. 6 ) همان, ج5, ص507 ـ 516, و ج16, ص304. 7 ) همان, ج5, ص506, و ج16, ص303. 8 ) همان, ج5, ص505. 9 ) همان, ج20, ص406. 10 ) ر.ک: فهرست ملحقات احقاق الحق, ص391 ـ ;395 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج1. 11 ) تذکره الخواص ابن جوزى (المطبعه الحیدریه) ص;337 کشف الغمه (چاپ تبریز) ج2, ص;329 اعلام الورى, ص269. 12 ) النجوم الزاهره, ج2, ص9 به نقل از ائمتنا, ج1, ص481. 13 ) مختصر التحفه الاثنى عشریه, ص8 به نقل از ائمتنا, ج1, ص481. 14 ) الامام الصادق والمذاهب الاربعه, ج5, ص68. 15 ) ائمتنا, ج1, ص482. 16 ) المناقب, ج2, ص;373 امالى شیخ صدوق, ص307 ائمتنا, ج2, ص65. 17 ) ائمتنا, ج2, ص150. 18 ) یونس(10) آیه35. 19 ) تمام مدارک را مى توانید از المراجعات, تحقیق حسین راضى, ص22 ـ 23 و ص72 ـ 75 ببینید در زمینه این حدیث کتاب هاى مستقلى نیز تإلیف شده است, چهار جلد از کتاب عظیم ((عبقات)) اختصاص به این حدیث دارد. 20 ) صحیفه نور, ج20, ص169 و 170. 21 ) اصول کافى, ج1, ص208, حدیث;1 تفسیر کنزالدقائق با تصحیح حاج آقا مجتبى عراقى, ج4, ص354. 22 ) اصول کافى, ج1, ص208, حدیث دوم; تفسیر کنز الدقائق, ج4, ص354. 23 ) کمال الدین و تمام النعمه, ص;278 تفسیر کنز الدقائق, ج4, ص355. 24 ) تفسیر فخر رازى, ج16, ص220 و ص221. 25 ) احزاب (33) آیه33. 26 ) انعام(6) آیه;145 مائده(5) آیه;90 حج(22) آیه;30 انعام(6) آیه;125 اعراف(7) آیه;71 توبه(9) آیه;95 یونس (10) ;100 توبه(9) آیه125. 27 ) تفسیر المیزان, ج16, ص311. 28 ) تفسیر طبرى, ج22, ص6. 29 ) تفسیر طبرى, ج22, ص 5 و ;6 شواهد التنزیل, ج2, ص28 وص29. 30 ) شواهد التنزیل, ج2, ص18 ـ 131. 31 ) براى تحقیق بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: غایه المرام ص287 ـ ;294 احقاق الحق, ج2, ص502 ـ 544 و ج9 و ;14 بحارالانوار, ج35, ص306 ـ ;226 شواهد التنزیل, ج2, ص18 ـ ;131 تفاسیر در ذیل آیه تطهیر.