امام باقر(ع) پایه گذار انقلاب فرهنگى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در میان امامان دوازده گانه خاندان نبوت(ع), امام باقر(ع) از ویژگیهاى خاصى برخوردار است. مادرش فاطمه دختر امام حسن(ع) بود, از این رو او را وارث عظمت پیامبر(ص) از ناحیه پدر و مادر مى دانند. در یکى از احادیث معتبر, معروف به ((حدیث لوح)), خداوند در شإن او مى فرماید: ((وابنه شبه جده المـحمود محمد, الباقر علمى, و المعدن لحکمتى; و پسر امام سجاد همانند جد پسندیده اش پیامبر(ص) است, یعنى محمد باقر(ع)که شکافنده علم من, و کانون حکمت من مى باشد.))(1)
و امام صادق(ع) در شإنش فرمود: ((ان لابى مناقب لیست لاحد من آبائى; همانا براى پدرم (امام باقر) فضایل و کمالاتى هست که هیچ یک از پدرانم داراى آن مناقب نیستند.))(2) بر همین اساس حضرت امام خمینى ـ قدس سره ـ در وصیت نامه الهى سیاسى خود, از امام باقر(ع) باعظمت مخصوص یاد کرده و مى فرماید: ((ما مفتخریم باقرالعلوم که بالاترین شخصیت تاریخ است, کسى که جز خداوند تعالى و رسول(ص) و ائمه معصومین(ع) مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد, از ماست.))(3)
با این اشاره, در این گفتار, به توضیح راز گفتار فوق مى پردازیم, به امید آن که درسهاى سازنده اى از مکتب امام باقر(ع) بیاموزیم.
عصر امام باقر (ع)
با روى کار آمدن معاویه و سپس حاکمان جبار و فضیلت کش بنى امیه, اسلام ناب محمدى در انزواى کامل قرار گرفته بود و همه ابعاد زندگى مسلمانان در تاریکى جهل, تعصب, خفقان فریب, زر و زور و انواع انحرافها و آلودگیها و نامردمى ها فرو رفته بود. بنى امیه به قدرى افکار مردم را مسموم کرده بودند و با تهاجم فرهنگى خود, عقلها و اندیشه ها را ربوده بودند, که یزید و سردمداران شرک و نفاق, امام حسین(ع) جگر گوشه رسول خدا(ص) و یارانش را با آن وضع فجیع کشتند, و همه ارزشهاى اسلامى را تار و مار کردند, در عین حال به حکومت ننگین خود ادامه دادند, شراب نوشیدند, خوش رقصى کردند و به نام اسلام, تعالیم محمد(ص) و على(ع) را زیر پاى ناپاک خود قرار دادند, شرایطى به وجود آوردند که یاد کردن از نام حسین(ع) قدغن بود, و مى خواستند آثارى از خاندان نبوت باقى نماند.
پس از ماجراى جان سوز کربلا, مظلومیت امام سجاد(ع) به جایى رسید که در مدینه تنها چهار نفر نزد ایشان مىآمدند, با این که سزاوار بود هزاران نفر در مجلس درسش شرکت نمایند و از فیوضات وجودش بهره مند گردند. امام صادق(ع) در این باره فرمود: ((ارتد الناس بعد الحسین الا اربعه; ابو خالد الکابلى, و یحیى بن ام الطویل و جبیر بن مطعم و جابر بن عبدالله الانصارى, ثم ان الناس لحقوا و کثروا; بعد از شهادت امام حسین(ع) همه مردم (از راه و خط حسین ـ علیه السلام ـ) مرتد شدند, جز چهار نفر که عبارتند از: ابوخالد کابلى, یحیى بن ام طویل, جبیر بن مطعم و جابر بن عبدالله انصارى, سپس کم کم مردم به این افراد پیوستند, و جمعیتشان زیاد شد. ))(4)
توضیح این که: پس از شهادت امام حسین(ع) بر اثر خفقان و دیکتاتورىهاى بى رحمانه حاکمان جبار اموى, غالب مردم به خاطر ترس, جهل, دنیاپرستى و علل دیگر از خاندان نبوت بریده بودند, بعضى به دشمنان پیوستند, برخى به بى تفاوتى رو آوردند, و عده اى سرگردان بودند و حتى بعضى دهان به اعتراض گشودند که مثلا چرا حسین بن على(ع) با افراد اندک خود قیام کرد؟ و این قیام چه نتیجه اى داشت؟! جهل و تیره دلى آنان به جایى رسیده بود که از خون پشه مى پرسیدند که آیا پاک است یا نجس, ولى در مورد خون شهیدان کربلا نمى پرسیدند که چرا ریخته شد و چه کسى ریخت؟ چنان که روایت شده: شخصى از اهالى کوفه از ((ابن عمرو)) (یکى از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسید, او به حاضران گفت: ((به مرد کوفى بنگرید که از من در مورد خون پشه مى پرسد با این که پسر رسول خدا امام حسین(ع) را کشتند, از آن نمى پرسد.))(5)
به این ترتیب مى بینیم که اکثر مردم در عمل از دین و خاندان پیامبر(ص) روى برگرداندند و تنها چهار نفر در محضر امام سجاد(ع) باقى ماندند. پس قبل از هر چیز سزاوار بود که یک انقلاب عمیق و گسترده فرهنگى صورت گیرد, و آحاد مردم بین اسلام محمد(ص) و على(ع) با اسلام حاکمان جبار اموى, فرق بگذارند, تا پس از این انقلاب فرهنگى بتوان اسلام ناب را از زیر ابرهاى تیره و تار بیرون آورد و آن ابرها را کنار زد تا نور ولایت امامان راستین, چون خورشید, در آسمان اسلام ناب همه جا را روشن کند, و چنین کار مهمى جز با انقلاب فرهنگى فراگیر, راه دیگرى نداشت.
زمینه سازى و پایه گذارى انقلاب فرهنگى
امام سجاد(ع) در فرصتهایى که به دست آورد, توانست با بهره گیرى از پیام خون شهیدان کربلا, زمینه هاى چنین انقلاب فرهنگى را به وجود آورد, ولى به دنبال این زمینه ها, نیاز به قیام و نهضت فرهنگى بزرگ مردى از خاندان نبوت بود, تا با پشتوانه آن زمینه ها, و تشکیل حوزه علمیه, و تربیت شاگردان, پرده ها را بشکافد و علوم ناب اسلام را آشکار کند, و در معرض افکار جهانیان قرار دهد, آن بزرگمرد امام باقر(ع) بود, که خداوند او را براى پایه گذارى چنین انقلابى, ذخیره نموده بود. او خود در ایام کودکى (در حدود چهار سالگى) در کربلا حضور داشت, همه صحنه ها را دیده بود, با اسیران از کربلا به کوفه و از آن جا به شام ره سپرده بود, خطبه هاى پدرش امام سجاد(ع) و عمه هایش زینب, ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین(ع) را شنیده بود, و به خوبى دریافته بود که تاریخ اسلام به قهقرا برگشته, باید به یارى شهیدان کربلا شتافت و به آرمانهاى آنها که آشکار نمودن اسلام آنهاست, جامه عمل پوشانید.
بر همین اساس, بارها پیامبر اسلام(ص) از او به عنوان ((باقرالعلوم)) (شکافنده علم ها) یاد کرده بود, و جابر بن عبدالله انصارى صحابى معروف رسول خدا(ص), سخن پیامبر(ص) را به طور مکرر براى مردم مى خواند, تا بیدار شوند, و چون هاله اى به گرد باقرالعلوم حلقه زنند, و آب زلال اسلام را از سرچشمه حقیقى آن به دست آورند. پیامبر(ص) به جابر فرموده بود: ((انک ستدرک رجلا منى اسمه اسمى, و شمائله شمائلى, یبقر العلم بقرا; اى جابر, تو به مردى از خاندان من مى رسى که همنام و همشکل من است, علم را مى شکافد, و درهاى دانش را مى گشاید, و آن دانش را تفسیر و توضیح مى دهد.))(6)
خداوند عمر طولانى به جابر داد, تا آن وقت که امام باقر(ع) را در دوران کودکى در محضر پدرش امام سجاد(ع) مشاهده کرد, نزد او آمد و گفت: ((بابى انت و امى, ابوک رسول الله یقرئک السلام و یقول ذلک; پدر و مادرم فدایت, پدرت رسول خدا(ص) به تو سلام رسانید و چنین فرمود... .)) (7)
جابربن عبدالله انصارى به طور مکرر با امام باقر(ع) ملاقات مى کرد, و سخن پیامبر(ع !) و ابلاغ سلام آن حضرت را یادآورى مى نمود, و جمله ((باقرالعلوم)) را تکرار مى کرد, تا به سرزبانها بیفتد و قلوب همه مردم براى پذیرش گفتار او و انقلاب فرهنگى او آماده گردد.
روزى نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: ((یا باقر اشهد بالله انک قد اوتیت الحکم صبیا; اى شکافنده علوم, خدا را گواه مى گیرم که در خردسالى به تو حکمت و علم (امامت) داده شده است.))
زمانى دیگر نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: ((یا باقر انت الباقر حقا, انت الذى تبقر العلم بقرا; اى باقر! تو به راستى شکافنده علم هستى, تو اعماق علم را با شکاف عمیق, مى شکافى و اسرار و پنهانیهاى علم را آشکار مى سازى.))(8)
اینها همه خبر از آینده مى داد, و یک نوع زمینه سازى قلبها, و جلب توجه مردم به سوى امام باقر(ع) بود, تا او و موقعیت و شخصیت ملکوتى و علمى او را بشناسند, و خود را براى پذیرش انقلاب فرهنگى اش آماده سازند.
نمودارى ازانقلاب فرهنگى امام باقر(ع)
امام باقر(ع) از فرصتى که بر اثر رویارویى بنى عباس با بنى امیه پیش آمده بود استفاده کرد و به تشکیل حوزه علمیه, و تربیت شاگرد پرداخت, و بدین سان, کارى عمیق و فرهنگى را پایه گذارى نمود که بعدها فرزندش امام صادق(ع) با حدود چهار هزار شاگرد آن را توسعه داد.(9) امام باقر(ع) شاگردان برجسته اى مانند: محمد بن مسلم, زراره, ابوبصیر, جابر بن یزید جعفى, ابان بن تغلب, حمران بن اعین, سدیر صیرفى, ابوصباح کنانى, عبدالله بن ابى یعفور و... تربیت کرد, که هر کدام فقیهى بزرگ و محدثى سترگ, و عارفى دل آگاه و مرجعى ربانى شدند, و نقش به سزایى در گسترش اسلام ناب و فرهنگ تشیع داشتند. جابر جعفى مى گوید: ((هیجده سال در خدمت سرور انسانها حضرت محمد بن على(ع) (امام باقر) بودم, و از خرمن پرفیض او خوشه چینى مى کردم, هنگام خداحافظى و وداع ـ براى مراجعت از مدینه به کوفه ـ تقاضا کردم باز مرا بهره مند سازد, فرمود: پس از هیجده سال (بس نیست) عرض کردم: ((آرى شما دریایى هستید که آبش تمام نمى شود و به قعر آن نمى توان رسید.)) فرمود: ((بلغ شیعتى عنى السلام واعلمهم انه لاقرابه بیننا و بین الله عزوجل, و لایتقرب الیه الا بالطاعه له. یا جابر من اطاع الله و احبنا فهو ولینا, و من عصى الله لم ینفعه حبنا; سلام مرا به شیعیانم برسان, و به آنها اعلام کن که بین ما و خداوند خویشاوندى نیست, و به پیشگاه خدا کسى جز در پرتو اطاعت و عمل, نزدیک نگردد. اى جابر کسى که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد,او دوست ما خواهد بود, و کسى که نافرمانى خدا کند, دوستى ما به حال او سودى نخواهد بخشید.))
نقل شده: جابر هفتاد هزار حدیث, از امام باقر(ع) آموخت.(10)
یکى از شاگردان برجسته امام باقر(ع) ابان بن تغلب است که امام باقر(ع) به او فرمود: ((اجلس فى مسجد المدینه و افت الناس فانى احب ان یرى فى شیعیتى مثلک; در مسجد مدینه بنشین, و براى مردم فتوا بده, چرا که من دوست دارم در میان شیعیانم فردى مثل تو دیده شود.))(11)
نهضت فکرى و حوزه علمى و مجالس تدریس امام باقر(ع) در مدینه در سطحى بود که دانشمندان بزرگ آن عصر, در برابرش, بسیار خاضع و کوچک به نظر مى رسیدند, یکى از آنها ((حکم بن عتیبه)) بود, که یکى از دانشمندان به نام ((عطا)) مى گوید: ((رإیت الحکم عنده کانه عصفور مغلوب; حکم بن عتیبه را در محضر امام باقر(ع) همانند گنجشگ شکست خورده دیدم.))(12)
عبدالله بن عطا مکى, یکى از دانشمندان برجسته اهل تسنن در عصر امام باقر(ع) مى گوید: ((من حکم بن عتیبه را با آن جلالت و شکوهى که در میان قوم خود داشت, در محضر امام باقر(ع) همانند کودکى دیدم که در برابر امام زانوى ادب بر زمین زده و شیفته و مجذوب کلام و شخصیتش شده است.))(13)
آثار علمى, اخلاقى, سیاسى و اجتماعى درخشانى که از حوزه علمیه امام باقر(ع) نشإت گرفته بود, آن چنان چشمگیر و عمیق بود, که همگان اعتراف داشتند که رسول خدا(ص) درست فرمود که امام باقر(ع) شکافنده علوم و گشاینده درهاى دانش است.
امام باقر(ع) در حق گویى و روشن ساختن مسائل, بسیار صریح و قاطع بود, در مسائل اصولى هرگز پرده پوشى و مسامحه نمى کرد, گرچه قاطعیت او موجب رنجش و خشم طاغوتهاى عصرش مى گردید و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموى) مسموم شده و به شهادت رسید. امام باقر(ع) با صراحت مى فرمود: ((نحن خزنه علم الله, و نحن ولاه امر الله و بنا فتح الاسلام و بنا یختمه; کانون علم خدا, ما هستیم, رهبران و مجریان امر خدا, ما مى باشیم, اسلام به وسیله ما آغاز گردید, و به وسیله ما پایان مى یابد.))(14)
پاورقی ها:پى نوشتها: 1 ) شیخ محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج1, ص528. 2 ) علامه مجلسى, بحارالانوار, ج46, ص228. 3 ) وصیتنامه الهى سیاسى امام خمینى(ره), ص3. 4 ) علامه علیارى تبریزى, بهجه الامال, ج2, ص;484 آیه الله العظمى خویى, معجم رجال الحدیث, ج2, ص;99 محدث قمى, سفینه البحار, ج1, ص368. 5 ) علامه مجلسى, بحارالانوار, ج43, ص262. 6 ) شیخ محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج1, ص469. 7 ) همان. 8 ) شیخ صدوق, علل الشرایع, ج2, ص;233 علامه مجلسى, بحارالانوار, ج46, ص225. 9 ) ابوعمرو, محمدبن عمربن عبدالعزیزکشى,رجال کشى,ص125. 10 ) محدث قمى, سفینه البحار, ج1, ص142 11 ) همان, ص7. 12 ) سید محسن امین, اعیان الشیعه, ج1, ص651. 13 ) اعلام الورى, ص263. 14 ) همان, ص262.
و امام صادق(ع) در شإنش فرمود: ((ان لابى مناقب لیست لاحد من آبائى; همانا براى پدرم (امام باقر) فضایل و کمالاتى هست که هیچ یک از پدرانم داراى آن مناقب نیستند.))(2) بر همین اساس حضرت امام خمینى ـ قدس سره ـ در وصیت نامه الهى سیاسى خود, از امام باقر(ع) باعظمت مخصوص یاد کرده و مى فرماید: ((ما مفتخریم باقرالعلوم که بالاترین شخصیت تاریخ است, کسى که جز خداوند تعالى و رسول(ص) و ائمه معصومین(ع) مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد, از ماست.))(3)
با این اشاره, در این گفتار, به توضیح راز گفتار فوق مى پردازیم, به امید آن که درسهاى سازنده اى از مکتب امام باقر(ع) بیاموزیم.
عصر امام باقر (ع)
با روى کار آمدن معاویه و سپس حاکمان جبار و فضیلت کش بنى امیه, اسلام ناب محمدى در انزواى کامل قرار گرفته بود و همه ابعاد زندگى مسلمانان در تاریکى جهل, تعصب, خفقان فریب, زر و زور و انواع انحرافها و آلودگیها و نامردمى ها فرو رفته بود. بنى امیه به قدرى افکار مردم را مسموم کرده بودند و با تهاجم فرهنگى خود, عقلها و اندیشه ها را ربوده بودند, که یزید و سردمداران شرک و نفاق, امام حسین(ع) جگر گوشه رسول خدا(ص) و یارانش را با آن وضع فجیع کشتند, و همه ارزشهاى اسلامى را تار و مار کردند, در عین حال به حکومت ننگین خود ادامه دادند, شراب نوشیدند, خوش رقصى کردند و به نام اسلام, تعالیم محمد(ص) و على(ع) را زیر پاى ناپاک خود قرار دادند, شرایطى به وجود آوردند که یاد کردن از نام حسین(ع) قدغن بود, و مى خواستند آثارى از خاندان نبوت باقى نماند.
پس از ماجراى جان سوز کربلا, مظلومیت امام سجاد(ع) به جایى رسید که در مدینه تنها چهار نفر نزد ایشان مىآمدند, با این که سزاوار بود هزاران نفر در مجلس درسش شرکت نمایند و از فیوضات وجودش بهره مند گردند. امام صادق(ع) در این باره فرمود: ((ارتد الناس بعد الحسین الا اربعه; ابو خالد الکابلى, و یحیى بن ام الطویل و جبیر بن مطعم و جابر بن عبدالله الانصارى, ثم ان الناس لحقوا و کثروا; بعد از شهادت امام حسین(ع) همه مردم (از راه و خط حسین ـ علیه السلام ـ) مرتد شدند, جز چهار نفر که عبارتند از: ابوخالد کابلى, یحیى بن ام طویل, جبیر بن مطعم و جابر بن عبدالله انصارى, سپس کم کم مردم به این افراد پیوستند, و جمعیتشان زیاد شد. ))(4)
توضیح این که: پس از شهادت امام حسین(ع) بر اثر خفقان و دیکتاتورىهاى بى رحمانه حاکمان جبار اموى, غالب مردم به خاطر ترس, جهل, دنیاپرستى و علل دیگر از خاندان نبوت بریده بودند, بعضى به دشمنان پیوستند, برخى به بى تفاوتى رو آوردند, و عده اى سرگردان بودند و حتى بعضى دهان به اعتراض گشودند که مثلا چرا حسین بن على(ع) با افراد اندک خود قیام کرد؟ و این قیام چه نتیجه اى داشت؟! جهل و تیره دلى آنان به جایى رسیده بود که از خون پشه مى پرسیدند که آیا پاک است یا نجس, ولى در مورد خون شهیدان کربلا نمى پرسیدند که چرا ریخته شد و چه کسى ریخت؟ چنان که روایت شده: شخصى از اهالى کوفه از ((ابن عمرو)) (یکى از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسید, او به حاضران گفت: ((به مرد کوفى بنگرید که از من در مورد خون پشه مى پرسد با این که پسر رسول خدا امام حسین(ع) را کشتند, از آن نمى پرسد.))(5)
به این ترتیب مى بینیم که اکثر مردم در عمل از دین و خاندان پیامبر(ص) روى برگرداندند و تنها چهار نفر در محضر امام سجاد(ع) باقى ماندند. پس قبل از هر چیز سزاوار بود که یک انقلاب عمیق و گسترده فرهنگى صورت گیرد, و آحاد مردم بین اسلام محمد(ص) و على(ع) با اسلام حاکمان جبار اموى, فرق بگذارند, تا پس از این انقلاب فرهنگى بتوان اسلام ناب را از زیر ابرهاى تیره و تار بیرون آورد و آن ابرها را کنار زد تا نور ولایت امامان راستین, چون خورشید, در آسمان اسلام ناب همه جا را روشن کند, و چنین کار مهمى جز با انقلاب فرهنگى فراگیر, راه دیگرى نداشت.
زمینه سازى و پایه گذارى انقلاب فرهنگى
امام سجاد(ع) در فرصتهایى که به دست آورد, توانست با بهره گیرى از پیام خون شهیدان کربلا, زمینه هاى چنین انقلاب فرهنگى را به وجود آورد, ولى به دنبال این زمینه ها, نیاز به قیام و نهضت فرهنگى بزرگ مردى از خاندان نبوت بود, تا با پشتوانه آن زمینه ها, و تشکیل حوزه علمیه, و تربیت شاگردان, پرده ها را بشکافد و علوم ناب اسلام را آشکار کند, و در معرض افکار جهانیان قرار دهد, آن بزرگمرد امام باقر(ع) بود, که خداوند او را براى پایه گذارى چنین انقلابى, ذخیره نموده بود. او خود در ایام کودکى (در حدود چهار سالگى) در کربلا حضور داشت, همه صحنه ها را دیده بود, با اسیران از کربلا به کوفه و از آن جا به شام ره سپرده بود, خطبه هاى پدرش امام سجاد(ع) و عمه هایش زینب, ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین(ع) را شنیده بود, و به خوبى دریافته بود که تاریخ اسلام به قهقرا برگشته, باید به یارى شهیدان کربلا شتافت و به آرمانهاى آنها که آشکار نمودن اسلام آنهاست, جامه عمل پوشانید.
بر همین اساس, بارها پیامبر اسلام(ص) از او به عنوان ((باقرالعلوم)) (شکافنده علم ها) یاد کرده بود, و جابر بن عبدالله انصارى صحابى معروف رسول خدا(ص), سخن پیامبر(ص) را به طور مکرر براى مردم مى خواند, تا بیدار شوند, و چون هاله اى به گرد باقرالعلوم حلقه زنند, و آب زلال اسلام را از سرچشمه حقیقى آن به دست آورند. پیامبر(ص) به جابر فرموده بود: ((انک ستدرک رجلا منى اسمه اسمى, و شمائله شمائلى, یبقر العلم بقرا; اى جابر, تو به مردى از خاندان من مى رسى که همنام و همشکل من است, علم را مى شکافد, و درهاى دانش را مى گشاید, و آن دانش را تفسیر و توضیح مى دهد.))(6)
خداوند عمر طولانى به جابر داد, تا آن وقت که امام باقر(ع) را در دوران کودکى در محضر پدرش امام سجاد(ع) مشاهده کرد, نزد او آمد و گفت: ((بابى انت و امى, ابوک رسول الله یقرئک السلام و یقول ذلک; پدر و مادرم فدایت, پدرت رسول خدا(ص) به تو سلام رسانید و چنین فرمود... .)) (7)
جابربن عبدالله انصارى به طور مکرر با امام باقر(ع) ملاقات مى کرد, و سخن پیامبر(ع !) و ابلاغ سلام آن حضرت را یادآورى مى نمود, و جمله ((باقرالعلوم)) را تکرار مى کرد, تا به سرزبانها بیفتد و قلوب همه مردم براى پذیرش گفتار او و انقلاب فرهنگى او آماده گردد.
روزى نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: ((یا باقر اشهد بالله انک قد اوتیت الحکم صبیا; اى شکافنده علوم, خدا را گواه مى گیرم که در خردسالى به تو حکمت و علم (امامت) داده شده است.))
زمانى دیگر نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: ((یا باقر انت الباقر حقا, انت الذى تبقر العلم بقرا; اى باقر! تو به راستى شکافنده علم هستى, تو اعماق علم را با شکاف عمیق, مى شکافى و اسرار و پنهانیهاى علم را آشکار مى سازى.))(8)
اینها همه خبر از آینده مى داد, و یک نوع زمینه سازى قلبها, و جلب توجه مردم به سوى امام باقر(ع) بود, تا او و موقعیت و شخصیت ملکوتى و علمى او را بشناسند, و خود را براى پذیرش انقلاب فرهنگى اش آماده سازند.
نمودارى ازانقلاب فرهنگى امام باقر(ع)
امام باقر(ع) از فرصتى که بر اثر رویارویى بنى عباس با بنى امیه پیش آمده بود استفاده کرد و به تشکیل حوزه علمیه, و تربیت شاگرد پرداخت, و بدین سان, کارى عمیق و فرهنگى را پایه گذارى نمود که بعدها فرزندش امام صادق(ع) با حدود چهار هزار شاگرد آن را توسعه داد.(9) امام باقر(ع) شاگردان برجسته اى مانند: محمد بن مسلم, زراره, ابوبصیر, جابر بن یزید جعفى, ابان بن تغلب, حمران بن اعین, سدیر صیرفى, ابوصباح کنانى, عبدالله بن ابى یعفور و... تربیت کرد, که هر کدام فقیهى بزرگ و محدثى سترگ, و عارفى دل آگاه و مرجعى ربانى شدند, و نقش به سزایى در گسترش اسلام ناب و فرهنگ تشیع داشتند. جابر جعفى مى گوید: ((هیجده سال در خدمت سرور انسانها حضرت محمد بن على(ع) (امام باقر) بودم, و از خرمن پرفیض او خوشه چینى مى کردم, هنگام خداحافظى و وداع ـ براى مراجعت از مدینه به کوفه ـ تقاضا کردم باز مرا بهره مند سازد, فرمود: پس از هیجده سال (بس نیست) عرض کردم: ((آرى شما دریایى هستید که آبش تمام نمى شود و به قعر آن نمى توان رسید.)) فرمود: ((بلغ شیعتى عنى السلام واعلمهم انه لاقرابه بیننا و بین الله عزوجل, و لایتقرب الیه الا بالطاعه له. یا جابر من اطاع الله و احبنا فهو ولینا, و من عصى الله لم ینفعه حبنا; سلام مرا به شیعیانم برسان, و به آنها اعلام کن که بین ما و خداوند خویشاوندى نیست, و به پیشگاه خدا کسى جز در پرتو اطاعت و عمل, نزدیک نگردد. اى جابر کسى که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد,او دوست ما خواهد بود, و کسى که نافرمانى خدا کند, دوستى ما به حال او سودى نخواهد بخشید.))
نقل شده: جابر هفتاد هزار حدیث, از امام باقر(ع) آموخت.(10)
یکى از شاگردان برجسته امام باقر(ع) ابان بن تغلب است که امام باقر(ع) به او فرمود: ((اجلس فى مسجد المدینه و افت الناس فانى احب ان یرى فى شیعیتى مثلک; در مسجد مدینه بنشین, و براى مردم فتوا بده, چرا که من دوست دارم در میان شیعیانم فردى مثل تو دیده شود.))(11)
نهضت فکرى و حوزه علمى و مجالس تدریس امام باقر(ع) در مدینه در سطحى بود که دانشمندان بزرگ آن عصر, در برابرش, بسیار خاضع و کوچک به نظر مى رسیدند, یکى از آنها ((حکم بن عتیبه)) بود, که یکى از دانشمندان به نام ((عطا)) مى گوید: ((رإیت الحکم عنده کانه عصفور مغلوب; حکم بن عتیبه را در محضر امام باقر(ع) همانند گنجشگ شکست خورده دیدم.))(12)
عبدالله بن عطا مکى, یکى از دانشمندان برجسته اهل تسنن در عصر امام باقر(ع) مى گوید: ((من حکم بن عتیبه را با آن جلالت و شکوهى که در میان قوم خود داشت, در محضر امام باقر(ع) همانند کودکى دیدم که در برابر امام زانوى ادب بر زمین زده و شیفته و مجذوب کلام و شخصیتش شده است.))(13)
آثار علمى, اخلاقى, سیاسى و اجتماعى درخشانى که از حوزه علمیه امام باقر(ع) نشإت گرفته بود, آن چنان چشمگیر و عمیق بود, که همگان اعتراف داشتند که رسول خدا(ص) درست فرمود که امام باقر(ع) شکافنده علوم و گشاینده درهاى دانش است.
امام باقر(ع) در حق گویى و روشن ساختن مسائل, بسیار صریح و قاطع بود, در مسائل اصولى هرگز پرده پوشى و مسامحه نمى کرد, گرچه قاطعیت او موجب رنجش و خشم طاغوتهاى عصرش مى گردید و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموى) مسموم شده و به شهادت رسید. امام باقر(ع) با صراحت مى فرمود: ((نحن خزنه علم الله, و نحن ولاه امر الله و بنا فتح الاسلام و بنا یختمه; کانون علم خدا, ما هستیم, رهبران و مجریان امر خدا, ما مى باشیم, اسلام به وسیله ما آغاز گردید, و به وسیله ما پایان مى یابد.))(14)
پاورقی ها:پى نوشتها: 1 ) شیخ محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج1, ص528. 2 ) علامه مجلسى, بحارالانوار, ج46, ص228. 3 ) وصیتنامه الهى سیاسى امام خمینى(ره), ص3. 4 ) علامه علیارى تبریزى, بهجه الامال, ج2, ص;484 آیه الله العظمى خویى, معجم رجال الحدیث, ج2, ص;99 محدث قمى, سفینه البحار, ج1, ص368. 5 ) علامه مجلسى, بحارالانوار, ج43, ص262. 6 ) شیخ محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج1, ص469. 7 ) همان. 8 ) شیخ صدوق, علل الشرایع, ج2, ص;233 علامه مجلسى, بحارالانوار, ج46, ص225. 9 ) ابوعمرو, محمدبن عمربن عبدالعزیزکشى,رجال کشى,ص125. 10 ) محدث قمى, سفینه البحار, ج1, ص142 11 ) همان, ص7. 12 ) سید محسن امین, اعیان الشیعه, ج1, ص651. 13 ) اعلام الورى, ص263. 14 ) همان, ص262.