گوشه اى از فضایل زهرا(س)
آرشیو
چکیده
متن
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ را فضیلتى بسیار است که شرمسارانه اندکى از آن را برمى شمریم:
نخست آن که: وجود شریف وى به تصریح روایات, کوثر زلال معرفت الهى است و دوست و دشمن معترفند که اهم معارف الهیه پس از رسول خدا (ص) بر زبان فرزندان این بانوى ارجمند, جارى شده است و اگر روایات رسیده از طریق ائمه معصومین ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ نبود هر آینه گنجینه معرفت دینى کاستى مى گرفت و دست رهزن خائنین به احادیث پیامبر(ص) گوهرهاى تابان آن را مى ربود.
دوم آن که: وجود نازنین زهرا ـ علیها السلام ـ ملجإ اولیاى الهى است و آنان در دنیا و آخرت امید به افاضات و عنایات وى دارند و هر شیعه پاک دلى چون مى خواهد پیک دعایش به آستان هر کدام از ائمه(ع) راه یابد آنها را به نام مادر ارجمندشان سوگند مى دهد آن گاه حاجت خود مى طلبد.
سوم آن که: فاطمه اسوه زنان است و اگر وجود نورانى آن حضرت نبود زنان مسلمان نمى دانستند که براى نیل به تعالى و علو روحى بایست به چه شخصیتى اقتدا نمایند و رفتار و کردار چه کسى را نصب العین خود قرار دهند.
و اینک تفصیل برخى از فضایل آن حضرت:
خدا ترسى
زهرا(س) اسوه تقوا و پرهیزگارى بود و هیبت و سطوت الهى چنان در دل وى خانه کرده بود که هرگاه آیات عذاب را مى شنید, دهشت وجود نازنین او را فرا مى گرفت و از خوف جهنم مى گریست.
هنگامى که این آیه شریفه بر پیامبر(ص) نازل گشت: ((و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعه ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم;(1) بدرستى که دوزخ میعادگاه تمامى ایشان است. آن را هفت در است که براى هر در گروهى از آنان در نظر گرفته شده اند. ))
رسول خدا(ص) گریست و یاران نیز به خاطر گریه آن جناب به گریه درآمدند, لیکن نمى دانستند که جبرئیل(ع) چه آیاتى را آورده است و هیچ یک از صحابه را زهره آن نبود که در این حال با رسول خدا(ص) سخنى گوید و چون پیامبر(ص) هرگاه فاطمه(س) را مى دید شادمان مى شد, بعضى از اصحاب به در خانه زهرا(س) رفتند و فاطمه(س) را دیدند که مقدارى جو روبروى اوست و آنها را دستاس مى کند و مى گوید: ((ما عندالله خیر و ابقى;(2) آنچه در نزد خداست بهتر و پاینده تر است.))
آنان فاطمه(س) را سلام گفتند و او را از حال پیامبر(ص) و گریه وى آگاه نمودند. فاطمه(س) ردایى کهنه را برخود پیچید که دوازده جاى آن, با شاخه هاى نازک درخت خرما وصله شده بود. چون بیرون شد سلمان فارسى او را نگریست و چشمش آن رداى کهنه را بدید, بگریست و گفت: ((واى از این اندوه! دختران قیصر و کسرا حریر و دیبا بر تن دارند و دختر محمد(ص) ردایى پشمینه و کهنه درپوشد که دوازده جاى آن وصله شده است!))
وقتى زهرا(س) به حضور رسول خدا(ص) رسید, عرض کرد: ((اى رسول خدا(ص)! سلمان از لباس من درشگفت شد, سوگند به خدایى که تو را به حق به پیامبرى برانگیخت, پنج سال است که من و على(ع) را تنها پوست گوسپندى است که روزها شترمان را روى آن علف دهیم و چون شب فرا رسد, آن بستر ماست و ما را متکایى است از پوست که داخل آن را از لیف خرما آکنده ایم!))
پیامبر(ص) فرمود: ((اى سلمان! به راستى که دخترم با گروه پیشتازان است!)).
فاطمه (س) پرسید: ((اى پدر! چه چیز تو را به گریه آورد؟ رسول خدا(ص) آیاتى را که جبرئیل(ع) آورده بود بر او بخواند. فاطمه(س) از وحشت آن آیات بیفتاد, در حالى که مى گفت: اى واى! اى واى! بر کسى که داخل آتش گردد.))
سلمان چون این سخنان بشنید, گفت: ((اى کاش گوسفندى بودم و اهل خانه مرا مى کشتند و پوست مرا مى دریدند و گوشتم مى خوردند, اما وصف جهنم را نمى شنیدم!)).
ابوذر گفت: ((اى کاش مادرم نازا بود و مرا به دنیا نمىآورد و درباره آتش چیزى نمى شنیدم!))
مقداد گفت: ((اى کاش پرنده اى در صحراهاى دور بودم و بر من حسابى نمى نوشتند و عقابى در کار نبود و سخن جهنم را نمى شنیدم!))
و امیرالمومنین(ع) فرمود: ((اى کاش درندگان گوشت تن مرا مى دریدند و اى کاش مادر, مرا نزاییده بود و نام جهنم را نمى شنیدم!))
آن گاه على(ع) دستهایش را بر سر گذاشت و مى گریست و مى گفت: ((واى از دورى راه و کمى توشه در سفر قیامت[ .گناهکاران] در آتش مى روند و ربوده مى شوند. بیمارانى هستند که کس آنان را عیادت نکند و مجروحینى هستند که کس زخم ایشان را مرهمى ننهد. اسیرانى هستند که کسى آنان را آزاد نسازد! از آتش مى خورند و از آن مىآشامند و بین طبقات جهنم گردانیده مى شوند و پس از آن که لباسهاى پنبه اى مى پوشیدند جامه هایى از آتش درپوشند و پس از آن که در آغوش همسران خود بودند با شیاطین دمساز و همزنجیر مى گردند.))(3)
تسبیحات زهرا (س)
تسبیحات فاطمه(س) را فضیلتى بسیار است و گفتن آن در پى نمازهاى پنج گانه, بلکه همه نمازها ثوابى فراوان دارد و مصداق ذکر کثیرى است که قرآن مجید به آن امر فرموده است, چنان که صادق آل محمد(ع) را پرسیدند: این که خداى عزوجل مى فرماید: ((اذکروا الله ذکرا کثیرا;(4) خداى را یاد کنید یادکردنى بسیار, مقصود از ذکر کثیر در این آیه چیست؟))
فرمود: ((هر کس تسبیح فاطمه(س) را بگوید, از خداى یاد کرده و ذکر کثیر را به جاى آورده است!))
و نیز فرمود: ((تسبیح فاطمه(س) در پى هر نماز, نزد من محبوبتر است از این که هر روز هزار رکعت نماز به جاى آورم!))(5)
و ابوهارون را گفت: ((اى ابوهارون! ما کودکان خود را همان گونه که به خواندن نماز امر مى کنیم, به گفتن تسبیحات فاطمه(س) نیز فرمان مى دهیم پس تو هم بر این ذکر مواظبت کن و هر بنده که پیوسته تسبیح زهرا(س) را بگوید, هیچ گاه بدبخت نگردد. ))(6)
دعا پس از تسبیحات فاطمه(س) مستجاب است و این ذکرهاى شریف را در ترازوى اعمال بندگان, وزن بسیارى است.
ابوجعفر(ع) فرمود: ((هر کس تسبیح فاطمه(س) را به جاى آورد سپس ازخداى آمرزش طلبد, خداوند وى را بیامرزد. این ذکرها گرچه با زبان صد کلمه بیش نیست اما در ترازوى عمل, هزار است و شیطان را دور مى سازد و خداوند رحمن را خشنود مى کند.))
در حدیث دیگرى فرمود: ((تسبیح فاطمه(س) از جمله ذکر کثیرى است که خداى از ما خواسته و فرموده است:((اذکرونى اذکرکم;(7) از من یاد کنید تا از شما یاد کنم. ))(8)
به راستى سعادتمند کسى است که پیوسته از خواندن این ذکرهاى نورانى غفلت نورزد, چرا که این کلمات شریف هدیه اى است ربانى که رسول خدا(ص) فاطمه(س) را عطا فرمود, چنان که در خبر است که باقر(ع) فرمود: ((خداوند به چیزى از تسبیح و تمجید پرستش نشده است که فضیلت آن از تسبیحات زهرا(س) بیشتر باشد و اگر ذکرى از این تسبیحات افضل بود, هر آینه رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) مىآموخت.))(9)
هدیه اى نورانى
رسول خدا(ص) به سبب محبت و شفقت بسیارى که نسبت به فاطمه(س) داشت, این تسبیحات را به وى هدیه داد. على(ع) در این باره به مردى از بنى سعد چنین فرمود: آیا از ماجراى خودم و فاطمه(س) تو را آگاه سازم!؟ فاطمه(س) با من زندگى مى کرد ـ و محبوبترین خویشاوندان نزد رسول خدا(ص) بود ـ او آن قدر مشک آب به دوش کشید تا این که سینه اش مجروح گشت و با آسیاب گندم آرد کرد تا این که دستانش تاول زد و خانه را جارو مى کرد تا آن که لباسهایش غبارآلود مى شد و در زیر دیگ, آتش مى افروخت, تا جایى که جامه وى سیاه مى شد و به این سبب دچار سختى بسیارى گشت.
من[ وقتى این وضع را مشاهده کردم] فاطمه(س) را گفتم: نزد پدر خود رو و از او بخواه تا تو را خادمى دهد که کمک تو باشد و تو را از این سختى برهاند!
زهرا(س) پیش رسول خدا(ص) رفت اما گروهى را دید که بر گرد حضرت(ص) نشسته اند و با او سخن مى گویند. حیایش مانع شد که با پیامبر(ص) چیزى بگوید, پس بازگشت.
رسول خدا(ص) دانست که فاطمه(س) از براى حاجتى آمده است. صبح فردا پیش ما آمد ما در بستر خفته بودیم. رسول خدا(ص) فرمود: السلام علیکم!
از حالتى که داشتیم حیا کردم که رسول خدا(ص) را پاسخ گویم.
پیامبر(ص) دوباره فرمود: السلام علکیم! لیکن ما هیچ نگفتیم. براى سومین بار فرمود: السلام علیکم! در این لحظه دانستم که اگر جواب حضرت(ص) را نگویم, باز مى گردد, زیرا شیوه آن جناب چنین بود که تا سه بار بر اهل خانه سلام مى گفت, اگر رخصت مى دادند, داخل مى شد وگرنه باز مى گشت. پس گفتم: و علیک السلام اى رسول خدا(ص)! داخل شوید.
پیامبر(ص) به اندرون خانه آمد و همان بالاى سر ما نشست. آن گاه پرسید: اى فاطمه(س)! تو را دیروز چه حاجتى به محمد(ص) بود[فاطمه (س) ساکت ماند] و من ترسیدم اگر جواب حضرت(ص) را نگویم, برخیزد. پس سر را بیرون آوردم و گفتم: به خدا سوگند, اى رسول خدا(ص)! من شما را خبر خواهم داد[ .سپس ماجراى سختى معیشت و کارهاى طاقت فرساى فاطمه(س) را براى پیامبر(ص) بیان نمودم و گفتم که فاطمه(س) نیازمند چیست].
رسول خدا(ص) فرمود: آیا به شما چیزى نیاموزم که برایتان از خادم سودمندتر است؟ هرگاه خواستید بخوابید سى و سه بار خداى را تسبیح و سى و سه بار حمد گویید و سى و چهار بار ذکر الله اکبر را بر زبان آرید.
در این لحظه فاطمه(س) سر خود را بیرون آورد و سه بار گفت: من از خدا و رسول خدا(ص) راضیم!(10)
کرامات
جابربن عبدالله گوید: چند روزى بود که رسول خدا(ص) غذایى نخورده بود به گونه اى که به سختى افتاد و چون در خانه همسران خود چیزى نیافت, پیش فاطمه(س) آمد و فرمود: ((دخترم آیا در نزد تو طعامى هست که آن را تناول کنم, زیرا که من گرسنه ام!))
فاطمه(س) گفت: ((نه به خدا سوگند! پدر و مادرم فداى شما باد!)).
وقتى پیامبر(ص) از خانه فاطمه(س) بیرون شد, همسایه اى دو گرده نان و پاره اى گوشت براى فاطمه(س) فرستاد. زهرا(س) آن طعام را گرفت و در ظرفى نهاد و روى آن بپوشانید و با خود گفت: ((من این غذا را به جاى خود و فرزندانم, به رسول خدا(ص) مى دهم!)) و در آن زمان همه اهل خانه نیازمند وعده اى غذا بودند.
زهرا(س) حسن و حسین(ع) را در پى رسول خدا فرستاد. هنگامى که پیامبر(ص) بازگشت فاطمه(س) گفت: ((پدر و مادرم فداى تو باد! خداوند طعامى براى ما رساند که آن را پنهان ساخته ام!))
فرمود: ((آن را بیاور!))
وقتى زهرا(س) ظرف طعام بیاورد و درپوش آن را برگرفت مشاهده کرد که آن ظرف لبریز از نان و گوشت است. چون این بدید درشگفت شد و دانست که این بخشش از جانب خداى عزوجل مى باشد. پس پروردگار را سپاس گفت و بر پیامبر وى درود فرستاد.
رسول خدا(ص) وقتى ظرف پر از غذا را دید فرمود: ((دخترم, این طعام از کجا تو را رسیده است!؟))
گفت: ((هو من عندالله ان الله یرزق من یشإ بغیر حساب;(11) آن از جانب خداست و خداوند هر که را خواهد روزى بى حساب عطا فرماید.))
رسول خدا فرمود: ((سپاس خدایى را که تو را مانند سیده زنان جهان در میان بنى اسرائیل ـ در زمان آنها ـ قرار داد و هرگاه خداوند به مریم روزى عطا مى کرد چون از وى مى پرسیدند[ این طعام از کجا آمده است].))
مى گفت: ((هو من عندالله ان الله یرزق من یشإ بغیر حساب.))
آن گاه رسول خدا(ص) در پى على(ع) فرستاد و سپس جملگى از آن طعام بخوردند. (12)
سلمان گوید: فاطمه(س) نشسته بود و پیش روى وى آسیاب دستى بود که با آن جو آرد مى کرد, در حالى که از دستان وى بر عمود آسیاب خون جارى بود و حسین(ع) در گوشه خانه از گرسنگى مى گریست. من عرض کردم: ((اى دختر رسول خدا(ص)! دستانت مجروح شده است! این ((فضه)) خادمه توست[ .چرا او این کار را انجام نمى دهد؟]))
فرمود: ((رسول خدا(ص) مرا سفارش کرده است که خدمت خانه, روزى بر عهده من و روزى بر عهده او باشد و دیروز نوبت فضه بود.))
سلمان گوید: ((گفتم من آزاد کرده پیامبرم, بگذارید یا جو را آرد کنم یا حسین(ع) را آرام سازم.))
فرمود: ((من براى ساکت کردن حسین(ع) مهربانتر هستم. تو جو را آرد کن.))
چون مقدارى از جو را آرد کردم, صداى اقامه نماز را شنیدم, برخاستم و به مسجد رفتم و با رسول خدا(ص) نماز گزاردم, وقتى نماز پایان یافت آنچه دیده بودم به على(ع) گفتم. اشک از چشمان وى فرو ریخت و به سوى خانه رفت, سپس بازگشت در حالى که خندان بود.
رسول خدا(ص) سبب را پرسید. گفت: ((نزد فاطمه(س) رفتم و او بر پشت خوابیده بود و حسین نیز بر روى سینه اش به خواب رفته بود و در رو به رویش آسیاب مى گشت, بدون آن که دستى آن را بگرداند!))
رسول خدا(ص) لبخندى زد و فرمود: ((یا على(ع) مگر نمى دانى که خدا را فرشتگانى است که در زمین مى گردند و تا روزى که قیامت بر پاى گردد, محمد(ص) و آل محمد(ع) را خدمت مى کنند!))(13)
نقل است که گاه مى شد که فاطمه(س) در نماز بود و فرزند وى مى گریست و مى دید که گهواره به حرکت درآمد و فرشته اى آن را مى جنباند!(14)
شفاعت زهرا (س)
دوستى فاطمه و فرزندانش موجب نجات مومنان و راه رسیدن به سعادت جاودان است.
ابوجعفر(ع) فرمود[ :روز قیامت] آن هنگام که فاطمه(س) به در بهشت رسد, مى ایستد پس خداى وى را خطاب کند که اى دختر[محمد(ص]( حبیب من, چه مى خواهى!؟ من فرمان داده ام که تو را به بهشت درآورند!
فاطمه(س) گوید: پروردگارا! دوست دارم درمانند چنین روزى قدر و مرتبت من دانسته شود.
خداوند فرماید: اى دختر حبیب من, باز گرد و بنگر, پس هر که را یافتى که در قلب وى دوستى تو یا یکى از فرزندانت جاى دارد, دست وى بگیر و او را به بهشت درآور!
آن گاه ابو جعفر (ع) فرمود: سوگند به خدا, اى جابر! در آن روز فاطمه(س) شیعیان و دوستان خود را[ از میان اهل محشر] جدا مى سازد, همان گونه که پرنده اى دانه هاى خوب را از بین دانه هاى بد برمى گیرد[ .سپس دوستان خود را به بهشت داخل مى کند].(15)
پاورقی ها:پاورقیها: 1 ) حجر(15) آیات43 و 44. 2 ) قصص (28) آیه60. 3 ) بحارالانوار, ج43, ص87, ح9. 4 ) احزاب(33) آیه41. 5 ) وسائل الشیعه, (تحقیق موسسه آل البیت (ع), چاپ اول, 1409 هـ.ق) ج6, ص443, ح5 و 2. 6 ) همان, ص441, ح2. 7 ) بقره (2) آیه152. 8 ) وسائل الشیعه, ج6, ص442, ح3 و 4. 9 ) همان, ص443, باب9, ح;1 بحارالانوار, ج43, ص64, ح56. 10 ) بحارالانوار, ج43, ص82. 11 ) آل عمران (3) آیه37. 12 ) بحارالانوار,ج43, ص68, ح60. زمخشرى در کشاف همین حدیث را در هنگام بیان قصه زکریا و مریم آورده است. 13 ) همان, ص28, ح33. 14 ) همان, ص45. 15 ) همان, ص65, ح57.
نخست آن که: وجود شریف وى به تصریح روایات, کوثر زلال معرفت الهى است و دوست و دشمن معترفند که اهم معارف الهیه پس از رسول خدا (ص) بر زبان فرزندان این بانوى ارجمند, جارى شده است و اگر روایات رسیده از طریق ائمه معصومین ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ نبود هر آینه گنجینه معرفت دینى کاستى مى گرفت و دست رهزن خائنین به احادیث پیامبر(ص) گوهرهاى تابان آن را مى ربود.
دوم آن که: وجود نازنین زهرا ـ علیها السلام ـ ملجإ اولیاى الهى است و آنان در دنیا و آخرت امید به افاضات و عنایات وى دارند و هر شیعه پاک دلى چون مى خواهد پیک دعایش به آستان هر کدام از ائمه(ع) راه یابد آنها را به نام مادر ارجمندشان سوگند مى دهد آن گاه حاجت خود مى طلبد.
سوم آن که: فاطمه اسوه زنان است و اگر وجود نورانى آن حضرت نبود زنان مسلمان نمى دانستند که براى نیل به تعالى و علو روحى بایست به چه شخصیتى اقتدا نمایند و رفتار و کردار چه کسى را نصب العین خود قرار دهند.
و اینک تفصیل برخى از فضایل آن حضرت:
خدا ترسى
زهرا(س) اسوه تقوا و پرهیزگارى بود و هیبت و سطوت الهى چنان در دل وى خانه کرده بود که هرگاه آیات عذاب را مى شنید, دهشت وجود نازنین او را فرا مى گرفت و از خوف جهنم مى گریست.
هنگامى که این آیه شریفه بر پیامبر(ص) نازل گشت: ((و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعه ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم;(1) بدرستى که دوزخ میعادگاه تمامى ایشان است. آن را هفت در است که براى هر در گروهى از آنان در نظر گرفته شده اند. ))
رسول خدا(ص) گریست و یاران نیز به خاطر گریه آن جناب به گریه درآمدند, لیکن نمى دانستند که جبرئیل(ع) چه آیاتى را آورده است و هیچ یک از صحابه را زهره آن نبود که در این حال با رسول خدا(ص) سخنى گوید و چون پیامبر(ص) هرگاه فاطمه(س) را مى دید شادمان مى شد, بعضى از اصحاب به در خانه زهرا(س) رفتند و فاطمه(س) را دیدند که مقدارى جو روبروى اوست و آنها را دستاس مى کند و مى گوید: ((ما عندالله خیر و ابقى;(2) آنچه در نزد خداست بهتر و پاینده تر است.))
آنان فاطمه(س) را سلام گفتند و او را از حال پیامبر(ص) و گریه وى آگاه نمودند. فاطمه(س) ردایى کهنه را برخود پیچید که دوازده جاى آن, با شاخه هاى نازک درخت خرما وصله شده بود. چون بیرون شد سلمان فارسى او را نگریست و چشمش آن رداى کهنه را بدید, بگریست و گفت: ((واى از این اندوه! دختران قیصر و کسرا حریر و دیبا بر تن دارند و دختر محمد(ص) ردایى پشمینه و کهنه درپوشد که دوازده جاى آن وصله شده است!))
وقتى زهرا(س) به حضور رسول خدا(ص) رسید, عرض کرد: ((اى رسول خدا(ص)! سلمان از لباس من درشگفت شد, سوگند به خدایى که تو را به حق به پیامبرى برانگیخت, پنج سال است که من و على(ع) را تنها پوست گوسپندى است که روزها شترمان را روى آن علف دهیم و چون شب فرا رسد, آن بستر ماست و ما را متکایى است از پوست که داخل آن را از لیف خرما آکنده ایم!))
پیامبر(ص) فرمود: ((اى سلمان! به راستى که دخترم با گروه پیشتازان است!)).
فاطمه (س) پرسید: ((اى پدر! چه چیز تو را به گریه آورد؟ رسول خدا(ص) آیاتى را که جبرئیل(ع) آورده بود بر او بخواند. فاطمه(س) از وحشت آن آیات بیفتاد, در حالى که مى گفت: اى واى! اى واى! بر کسى که داخل آتش گردد.))
سلمان چون این سخنان بشنید, گفت: ((اى کاش گوسفندى بودم و اهل خانه مرا مى کشتند و پوست مرا مى دریدند و گوشتم مى خوردند, اما وصف جهنم را نمى شنیدم!)).
ابوذر گفت: ((اى کاش مادرم نازا بود و مرا به دنیا نمىآورد و درباره آتش چیزى نمى شنیدم!))
مقداد گفت: ((اى کاش پرنده اى در صحراهاى دور بودم و بر من حسابى نمى نوشتند و عقابى در کار نبود و سخن جهنم را نمى شنیدم!))
و امیرالمومنین(ع) فرمود: ((اى کاش درندگان گوشت تن مرا مى دریدند و اى کاش مادر, مرا نزاییده بود و نام جهنم را نمى شنیدم!))
آن گاه على(ع) دستهایش را بر سر گذاشت و مى گریست و مى گفت: ((واى از دورى راه و کمى توشه در سفر قیامت[ .گناهکاران] در آتش مى روند و ربوده مى شوند. بیمارانى هستند که کس آنان را عیادت نکند و مجروحینى هستند که کس زخم ایشان را مرهمى ننهد. اسیرانى هستند که کسى آنان را آزاد نسازد! از آتش مى خورند و از آن مىآشامند و بین طبقات جهنم گردانیده مى شوند و پس از آن که لباسهاى پنبه اى مى پوشیدند جامه هایى از آتش درپوشند و پس از آن که در آغوش همسران خود بودند با شیاطین دمساز و همزنجیر مى گردند.))(3)
تسبیحات زهرا (س)
تسبیحات فاطمه(س) را فضیلتى بسیار است و گفتن آن در پى نمازهاى پنج گانه, بلکه همه نمازها ثوابى فراوان دارد و مصداق ذکر کثیرى است که قرآن مجید به آن امر فرموده است, چنان که صادق آل محمد(ع) را پرسیدند: این که خداى عزوجل مى فرماید: ((اذکروا الله ذکرا کثیرا;(4) خداى را یاد کنید یادکردنى بسیار, مقصود از ذکر کثیر در این آیه چیست؟))
فرمود: ((هر کس تسبیح فاطمه(س) را بگوید, از خداى یاد کرده و ذکر کثیر را به جاى آورده است!))
و نیز فرمود: ((تسبیح فاطمه(س) در پى هر نماز, نزد من محبوبتر است از این که هر روز هزار رکعت نماز به جاى آورم!))(5)
و ابوهارون را گفت: ((اى ابوهارون! ما کودکان خود را همان گونه که به خواندن نماز امر مى کنیم, به گفتن تسبیحات فاطمه(س) نیز فرمان مى دهیم پس تو هم بر این ذکر مواظبت کن و هر بنده که پیوسته تسبیح زهرا(س) را بگوید, هیچ گاه بدبخت نگردد. ))(6)
دعا پس از تسبیحات فاطمه(س) مستجاب است و این ذکرهاى شریف را در ترازوى اعمال بندگان, وزن بسیارى است.
ابوجعفر(ع) فرمود: ((هر کس تسبیح فاطمه(س) را به جاى آورد سپس ازخداى آمرزش طلبد, خداوند وى را بیامرزد. این ذکرها گرچه با زبان صد کلمه بیش نیست اما در ترازوى عمل, هزار است و شیطان را دور مى سازد و خداوند رحمن را خشنود مى کند.))
در حدیث دیگرى فرمود: ((تسبیح فاطمه(س) از جمله ذکر کثیرى است که خداى از ما خواسته و فرموده است:((اذکرونى اذکرکم;(7) از من یاد کنید تا از شما یاد کنم. ))(8)
به راستى سعادتمند کسى است که پیوسته از خواندن این ذکرهاى نورانى غفلت نورزد, چرا که این کلمات شریف هدیه اى است ربانى که رسول خدا(ص) فاطمه(س) را عطا فرمود, چنان که در خبر است که باقر(ع) فرمود: ((خداوند به چیزى از تسبیح و تمجید پرستش نشده است که فضیلت آن از تسبیحات زهرا(س) بیشتر باشد و اگر ذکرى از این تسبیحات افضل بود, هر آینه رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) مىآموخت.))(9)
هدیه اى نورانى
رسول خدا(ص) به سبب محبت و شفقت بسیارى که نسبت به فاطمه(س) داشت, این تسبیحات را به وى هدیه داد. على(ع) در این باره به مردى از بنى سعد چنین فرمود: آیا از ماجراى خودم و فاطمه(س) تو را آگاه سازم!؟ فاطمه(س) با من زندگى مى کرد ـ و محبوبترین خویشاوندان نزد رسول خدا(ص) بود ـ او آن قدر مشک آب به دوش کشید تا این که سینه اش مجروح گشت و با آسیاب گندم آرد کرد تا این که دستانش تاول زد و خانه را جارو مى کرد تا آن که لباسهایش غبارآلود مى شد و در زیر دیگ, آتش مى افروخت, تا جایى که جامه وى سیاه مى شد و به این سبب دچار سختى بسیارى گشت.
من[ وقتى این وضع را مشاهده کردم] فاطمه(س) را گفتم: نزد پدر خود رو و از او بخواه تا تو را خادمى دهد که کمک تو باشد و تو را از این سختى برهاند!
زهرا(س) پیش رسول خدا(ص) رفت اما گروهى را دید که بر گرد حضرت(ص) نشسته اند و با او سخن مى گویند. حیایش مانع شد که با پیامبر(ص) چیزى بگوید, پس بازگشت.
رسول خدا(ص) دانست که فاطمه(س) از براى حاجتى آمده است. صبح فردا پیش ما آمد ما در بستر خفته بودیم. رسول خدا(ص) فرمود: السلام علیکم!
از حالتى که داشتیم حیا کردم که رسول خدا(ص) را پاسخ گویم.
پیامبر(ص) دوباره فرمود: السلام علکیم! لیکن ما هیچ نگفتیم. براى سومین بار فرمود: السلام علیکم! در این لحظه دانستم که اگر جواب حضرت(ص) را نگویم, باز مى گردد, زیرا شیوه آن جناب چنین بود که تا سه بار بر اهل خانه سلام مى گفت, اگر رخصت مى دادند, داخل مى شد وگرنه باز مى گشت. پس گفتم: و علیک السلام اى رسول خدا(ص)! داخل شوید.
پیامبر(ص) به اندرون خانه آمد و همان بالاى سر ما نشست. آن گاه پرسید: اى فاطمه(س)! تو را دیروز چه حاجتى به محمد(ص) بود[فاطمه (س) ساکت ماند] و من ترسیدم اگر جواب حضرت(ص) را نگویم, برخیزد. پس سر را بیرون آوردم و گفتم: به خدا سوگند, اى رسول خدا(ص)! من شما را خبر خواهم داد[ .سپس ماجراى سختى معیشت و کارهاى طاقت فرساى فاطمه(س) را براى پیامبر(ص) بیان نمودم و گفتم که فاطمه(س) نیازمند چیست].
رسول خدا(ص) فرمود: آیا به شما چیزى نیاموزم که برایتان از خادم سودمندتر است؟ هرگاه خواستید بخوابید سى و سه بار خداى را تسبیح و سى و سه بار حمد گویید و سى و چهار بار ذکر الله اکبر را بر زبان آرید.
در این لحظه فاطمه(س) سر خود را بیرون آورد و سه بار گفت: من از خدا و رسول خدا(ص) راضیم!(10)
کرامات
جابربن عبدالله گوید: چند روزى بود که رسول خدا(ص) غذایى نخورده بود به گونه اى که به سختى افتاد و چون در خانه همسران خود چیزى نیافت, پیش فاطمه(س) آمد و فرمود: ((دخترم آیا در نزد تو طعامى هست که آن را تناول کنم, زیرا که من گرسنه ام!))
فاطمه(س) گفت: ((نه به خدا سوگند! پدر و مادرم فداى شما باد!)).
وقتى پیامبر(ص) از خانه فاطمه(س) بیرون شد, همسایه اى دو گرده نان و پاره اى گوشت براى فاطمه(س) فرستاد. زهرا(س) آن طعام را گرفت و در ظرفى نهاد و روى آن بپوشانید و با خود گفت: ((من این غذا را به جاى خود و فرزندانم, به رسول خدا(ص) مى دهم!)) و در آن زمان همه اهل خانه نیازمند وعده اى غذا بودند.
زهرا(س) حسن و حسین(ع) را در پى رسول خدا فرستاد. هنگامى که پیامبر(ص) بازگشت فاطمه(س) گفت: ((پدر و مادرم فداى تو باد! خداوند طعامى براى ما رساند که آن را پنهان ساخته ام!))
فرمود: ((آن را بیاور!))
وقتى زهرا(س) ظرف طعام بیاورد و درپوش آن را برگرفت مشاهده کرد که آن ظرف لبریز از نان و گوشت است. چون این بدید درشگفت شد و دانست که این بخشش از جانب خداى عزوجل مى باشد. پس پروردگار را سپاس گفت و بر پیامبر وى درود فرستاد.
رسول خدا(ص) وقتى ظرف پر از غذا را دید فرمود: ((دخترم, این طعام از کجا تو را رسیده است!؟))
گفت: ((هو من عندالله ان الله یرزق من یشإ بغیر حساب;(11) آن از جانب خداست و خداوند هر که را خواهد روزى بى حساب عطا فرماید.))
رسول خدا فرمود: ((سپاس خدایى را که تو را مانند سیده زنان جهان در میان بنى اسرائیل ـ در زمان آنها ـ قرار داد و هرگاه خداوند به مریم روزى عطا مى کرد چون از وى مى پرسیدند[ این طعام از کجا آمده است].))
مى گفت: ((هو من عندالله ان الله یرزق من یشإ بغیر حساب.))
آن گاه رسول خدا(ص) در پى على(ع) فرستاد و سپس جملگى از آن طعام بخوردند. (12)
سلمان گوید: فاطمه(س) نشسته بود و پیش روى وى آسیاب دستى بود که با آن جو آرد مى کرد, در حالى که از دستان وى بر عمود آسیاب خون جارى بود و حسین(ع) در گوشه خانه از گرسنگى مى گریست. من عرض کردم: ((اى دختر رسول خدا(ص)! دستانت مجروح شده است! این ((فضه)) خادمه توست[ .چرا او این کار را انجام نمى دهد؟]))
فرمود: ((رسول خدا(ص) مرا سفارش کرده است که خدمت خانه, روزى بر عهده من و روزى بر عهده او باشد و دیروز نوبت فضه بود.))
سلمان گوید: ((گفتم من آزاد کرده پیامبرم, بگذارید یا جو را آرد کنم یا حسین(ع) را آرام سازم.))
فرمود: ((من براى ساکت کردن حسین(ع) مهربانتر هستم. تو جو را آرد کن.))
چون مقدارى از جو را آرد کردم, صداى اقامه نماز را شنیدم, برخاستم و به مسجد رفتم و با رسول خدا(ص) نماز گزاردم, وقتى نماز پایان یافت آنچه دیده بودم به على(ع) گفتم. اشک از چشمان وى فرو ریخت و به سوى خانه رفت, سپس بازگشت در حالى که خندان بود.
رسول خدا(ص) سبب را پرسید. گفت: ((نزد فاطمه(س) رفتم و او بر پشت خوابیده بود و حسین نیز بر روى سینه اش به خواب رفته بود و در رو به رویش آسیاب مى گشت, بدون آن که دستى آن را بگرداند!))
رسول خدا(ص) لبخندى زد و فرمود: ((یا على(ع) مگر نمى دانى که خدا را فرشتگانى است که در زمین مى گردند و تا روزى که قیامت بر پاى گردد, محمد(ص) و آل محمد(ع) را خدمت مى کنند!))(13)
نقل است که گاه مى شد که فاطمه(س) در نماز بود و فرزند وى مى گریست و مى دید که گهواره به حرکت درآمد و فرشته اى آن را مى جنباند!(14)
شفاعت زهرا (س)
دوستى فاطمه و فرزندانش موجب نجات مومنان و راه رسیدن به سعادت جاودان است.
ابوجعفر(ع) فرمود[ :روز قیامت] آن هنگام که فاطمه(س) به در بهشت رسد, مى ایستد پس خداى وى را خطاب کند که اى دختر[محمد(ص]( حبیب من, چه مى خواهى!؟ من فرمان داده ام که تو را به بهشت درآورند!
فاطمه(س) گوید: پروردگارا! دوست دارم درمانند چنین روزى قدر و مرتبت من دانسته شود.
خداوند فرماید: اى دختر حبیب من, باز گرد و بنگر, پس هر که را یافتى که در قلب وى دوستى تو یا یکى از فرزندانت جاى دارد, دست وى بگیر و او را به بهشت درآور!
آن گاه ابو جعفر (ع) فرمود: سوگند به خدا, اى جابر! در آن روز فاطمه(س) شیعیان و دوستان خود را[ از میان اهل محشر] جدا مى سازد, همان گونه که پرنده اى دانه هاى خوب را از بین دانه هاى بد برمى گیرد[ .سپس دوستان خود را به بهشت داخل مى کند].(15)
پاورقی ها:پاورقیها: 1 ) حجر(15) آیات43 و 44. 2 ) قصص (28) آیه60. 3 ) بحارالانوار, ج43, ص87, ح9. 4 ) احزاب(33) آیه41. 5 ) وسائل الشیعه, (تحقیق موسسه آل البیت (ع), چاپ اول, 1409 هـ.ق) ج6, ص443, ح5 و 2. 6 ) همان, ص441, ح2. 7 ) بقره (2) آیه152. 8 ) وسائل الشیعه, ج6, ص442, ح3 و 4. 9 ) همان, ص443, باب9, ح;1 بحارالانوار, ج43, ص64, ح56. 10 ) بحارالانوار, ج43, ص82. 11 ) آل عمران (3) آیه37. 12 ) بحارالانوار,ج43, ص68, ح60. زمخشرى در کشاف همین حدیث را در هنگام بیان قصه زکریا و مریم آورده است. 13 ) همان, ص28, ح33. 14 ) همان, ص45. 15 ) همان, ص65, ح57.