خدا، خلقت و طبیعت در فلسفه اگوستین
آرشیو
چکیده
متن
«دو موضوع-یا تنها موضوع-اساسى مورد علاقه فلسفه عبارت است از:«خدا و نفس انسان»
این نظرگاه اگوستین در کارهاى ابتدائىاش بود (1) و مهمترین مرحله جدایى از این نظریه-که بیشتر مرهون الهام فلسفى است-در تفسیر مفصل او بر کتاب تکوین-نگاشته شده در پانزده یا بیست سال بعد-واقع شد.در اینجاست که او آزادانهترین نظرگاههاى خود را به این مبحث در مورد سؤالهایى که مربوط به طبیعتاند، بدون اینکه در ارتباط با خدا یا بشر باشند، اخذ مىکند.با این حال«طبیعت»به لحاظ فلسفى هیچگاه به عنوان نقطه و مکانت اساسى در علائق اگوستین-که عالم انسان و خداوند در متن این علائق جاى داشتند- اخذ نشده بود.
معضلاتى که بیشتر در این زمینه مورد علاقه و توجه اگوستین واقع شدند، آنهایى بودند که همراه با تعلیم کتاب مقدس، توجه او را به سمت خود جلب مىکرد.ما توجه خود را به سه مورد از آنها معطوف مىکنیم:
1-نظم طبیعت، از آن حیث که وابسته به خداوند است.[نه از آن جهت که در علم فیزیک مطرح شده].
*این مقاله ترجمه فصل 26 از تاریخ فلسفه کمبریج به ویراستارى آرمسترانگ است؛با این مشخصات
Armstrong A.H.The cambridge History of later Greek and Early Medieval philosophy.Cambridge: 1970.
نشانى تفصیلى علامات اختصارى منابع موجود در پانوشت نیز باید از همین کتاب جست.
2-کارکرد طبیعى و گسترش فیض در جهان فیزیکى.
3-و زمان که همگى[این سه]نزد اگوستین از نظریه خلقت ناشى مىشوند.
دو اندیشه مرتبط با هم، هسته تأملات اگوستین در مورد جهان فیزیکى را تشکیل مىدهد.این دو عبارتند از:
1)اینکه خداوند عالم طبیعت را خلق نموده و بدان نظم مىدهد.به عبارت«کتاب حکمت»که غالبا اگوستین آنرا نقل مىکند:«خلقت همراه با اندازه، تعداد و وزن(خاص)»(20,Xi).
2)و اینکه این نظم در جهان به بشر این امکان را مىدهد که جهان را به عنوان دستاورد خداوند در نظر آورد.
نظم و ترتیبى که خداوند، جهان را بر حسب آن آفریده است، عمومى و فراگیر و نافذ در همه مىباشد، مگر در مورد چنان آشفتگىهایى که از گناه یا اثرات آن ناشى مىشوند.اما اگوستین چنین مىاندیشد که این نظم جهانى، تنها براى افراد خاصى از بشر ظاهر مىشود.آگاهى دیگران از هستى جهان محدود است و نمىتوانند هر چیز را در مکان واقعى خود مشاهده کنند(و لذا) ممکن است وضع واقعى بسیارى اشیاء در نظم الهى براى ایشان پنهان بماند.بعلاوه نظم الهى دائما یا ضرورتا منطبق بر تصور بشرى از نظم نیست.گاه ممکن است نظم الهى در نظر ما -نظر گاه محدود ما-بىنظمى به شمار آید. (2) هدف خدا همواره باید در بخش تاریک و مبهم ناشناخته براى ما، در نظر گرفته شود.
حتى شرّ-آن طبیعت و آن اصلى که فعلا در اینجا بحثى در مورد آن نداریم-جایگاه خاص خود را در این نظام و دستگاه دارد.اگوستین حتى با توجه به چنین محدودیت ادراکى نسبت به نظم جهانى، چنین مىاندیشد که:
جهان، خود را به وسیله نظم و تنوع و زیبایى خود به عنوان مخلوق خدا نمایش مىدهد و به یک زیبایى متعالى-آنچنانکه در مبدئش بوده-اشاره مىکند. (3)
اگوستین گاه از آثار و آیات)vestigal(الهى در مخلوقاتى سخن مىگوید که ذهن را به رؤیت آفریدگار در وارى خود قادر مىسازند. (4)
اما هیچکدام از راههایى که در طىّ آنها اشیاء به حضور و نحوه فعل خالق خود گواهى مىدهند، مورد علاقه آگوستین-به عنوان مبدأ برهانى بر اثبات وجود خداوند-واقع نشد.
و در آن برهانى که او به آن علاقه دارد و هدفش جستجوى گواهى در نظم و زیبایى پدیدهها و دلیلى براى خداوند بوده و اساسا برهانى اخلاقى است کاربرد ندارد.او غالبا در صدد استنتاج این نتیجه از این براهین است که ما نیز باید از نظم طبیعت به شیوه صحیحى تبعیت نموده و عالىتر را بر پستتر و بهتر را بر بدتر و هکذا و بخصوص آفریننده را بر آفریده ترجیح دهیم. (5)
عبارت مشهور در«اعترافات» (6) بر اهداف اخلاقى این براهین تأکید مىکند.اگوستین در اینجا از استفهاماتى پیرامون«خداوند»و دریافت جواب براى هر کدام به نوبه خود سخن مىگوید:
«ما پروردگار متعالىتر نیستیم، بالاتر را جستجو کن...اما ما را ساخته است.»
در وراى تصویر(تخیّل)نظرى با شکوه این عبارت، اعتقاد عمیق اگوستین قرار دارد به اینکه:
«اشیاء براى اینکه از خداوند سخن گویند، باید واقعا مورد پرسش واقع شوند».
او در عبارت مشابهى در یک خطابه، (7) در مورد معنى«صامت بودن»پدیدهها به گنگ بودن و فقدان صداى آنها براى ستایش و تحمید خالق اشاره مىکند.اما او ادامه مىدهد:
«هنگامى که ما پدیدهها را از طریق جستجو در زیبائیهاى آنها آزمون و تفحص مىکنیم، به هر پدیده نداى خاص آن را اعطا مىکنیم که:
«آنچه تو در آن پدیده یافتهاى، ندایى از اعتراف به آن است که به وسیله آن پدیده، پروردگارت را تمجید و ستایش مىکنى.»
بنابراین، خود اشیاء به تنهایى نیستند که ما را به سوى تأیید وجودى که بدان وابستهاند سوق مىدهند.
بعلاوه، این دیدگاه مناسبى است که از آن موضع پدیدهها بر ما تأثیر گذاشته و این دیدگاه ما را به سوى تأیید وجود آفریدگارى فوق آنها و نیز ستایش او در پدیدههایش راهنمایى مىکند.
او در اعترافات (8) اشاره مىکند که اشیاء به همه سؤالهاى ما جواب نمىدهند، آنها فقط به سؤالهایى که با توانایى قضاوت همراه باشند، پاسخ مىدهند.اما عشق مفرط انسانها به اشیاء آنان را از توانایى قضاوت محروم مىنماید:آنها تنها هنگامى جواب دریافت مىکنند که بتوانند قضاوت در پرتو نور حقیقى را که در خود آنهاست به کار اندازد.
هدف و مقصود این برهان این نیست که از وجود نظم و زیبایى در طبیعت، وجود خداوندى که موجد آنهاست، استنتاج شود؛بلکه در عوض، چون خداوند همه چیز را خلق نموده، باید براى جستجوى او در وراى آنها و براى ارزیابى آنها در نظم واقعى مورد نظر او کوشش کنیم، همچنین براى ارجاع انسان به تمجید و ستایش آفریدگار، به جاى پرستش آفریدههاى او(باید تلاش خود را مصروف کنیم).
هنگامى که اگوستین اقدام به اقامه برهان بر وجود خدا نمود. (9) -(همانطور که در یکى از آثار اولیه خود آورده)-او از آزمون توانایى ذهن بشر آغاز کرد.این آزمون، اگوستین را به حکم به اینکه«ذهن در فعالیت مخصوص به خود (قضاوت کردن)در معرض معیارهایى است که مستقل از ذهن و وراى آن مىباشد»راهنمایى مىکند.
و این معیارها با«ایدههاى الهى»مشخص(و تعریف)مىشوند، این معیارها حقیقتى درونى در پرتو نور قضاوت ذهن است.اگوستین با وجود اصرار بر تواناییهاى بشر براى شناختن خداوند، از راه اشیائى که ساخته و آفریده شدهاند، در دفاع از تعالى الهى(نیز)دقیق و محتاط بود.او در یکى از نخستین آثار خود مىنویسد:«خداوند با(اعتراف به)جهل بهتر شناخته مىشود». (10)
وى هیچگاه از تأکیدش بر تنزه و غیرقابل دسترسى بودن خداوند براى ادراک بشر و نیز بىکفایتى زبان بشرى براى سخنى صریح و حقیقى در مورد حضرتش دست بر نمىدارد. (11)
خداوند همه جهان محسوس و رؤیت پذیر را در قالب نظمى آفریده، تا خود را فرا روى آنها بنمایاند و به سوى خویش اشاره کند.اما او آنچنانکه در ذات خود مىباشد، در آنها(پدیدهها) ظاهر نشده و غالبا در وراى این امر(وجود پدیده) به همان نحو مخفى مىشود که در رازهاى درونى هستى مختفى شده است. (12) راه مخصوصى که خداوند خود را به وسیله آن در طبیعت نشان مىدهد، طریقه«حوادث معجزهآسا»ست.تأمل در این حوادث، ما را به دومین معضلى که براى آگوستین-در ارتباط با نظریه خلقت-ظاهر مىگردد، رهنمون مىشود.اشکالى که آشکارا مىتوانیم آن را«معضل طبیعت»بنامیم.این امر اساسا معضل تمایز در روندهاى حوادث طبیعت، یعنى تمایز بین فعالیت الهى-که در هر امرى که اتفاق مىافتد حضور دارد-و بین فعالیت طبیعى هر پدیده مىباشد.
این مطلب، توجه اگوستین را از یک جهت به ظهور تناقضى جلب نمود که بین نظریه مبتنى بر نص(در کتاب مقدس)-که خداوند همه چیز را همزمان در بدو خلقت آفریده-و بین واقعیت واضح و بدیهى-که بسیارى چیزها به وجود آمده و برخى هنوز در معرض به وجود آمدناند-از طرف دیگر، وجود داشت.حتى داستان آفرینش در هفت روز در کتاب تکوین، خلقت را به عنوان تالى و نتیجه کارهاى مختلفى در عرصه آفرینش قلمداد مىکند؛حال این ظهور تدریجى فعل آفرینش چگونه با اعتقاد به خلقت(دفعى)الهى هر شىء در بدو آفرینش وفق مىدهد؟بعلاوه، چگونه مىتوانیم در مورد گسترش و رشد طبیعى و تکوین پدیدههایى که تا به حال به وجود آمدهاند(یا در حال به وجود آمدن مىباشند)بدون کنار زدن آنها از حیطه فعل آفرینش پروردگار، یا محروم کردن آنها از اصول مشخص رشد و گسترش و نیز کارکرد امورى که آنها را«طبائع»مىنامیم، توضیح دهیم؟
اساس جواب اگوستین ساده و مبتنى بر تمثیل زیستشناسانه مبتنى بر رشد یک بذر مىباشد.او اصرار دارد که خداوند اشیاء را(بتامه)در ابتداء خلقت، خلق نمود؛ اما مىپذیرد که برخى از آفریدههاى او به صورت مکتوم و پنهان، در حالت بالقوه و انتظار براى شرایط مناسب تا رسیدن به ظهور بالفعل به سر مىبرند.
او در این موضع، به مخلوقاتى اشاره مىکند که در شرایطى به نحو بالقوه و بدوى، غیر محسوس و علّى آفریده شدهاند و از طرف دیگر به وجود آمدن آنها را به روییدن یک بذر و رشد آن به سمت تحقق یک گیاه کامل در شرایط مناسب، تشبیه مىکند. (13)
او در تبعیت از رواقیان پیشین، توازن(تعادل) یک بذر را از آنچه گیاهان رشد مىیابند، علل بذرى rationes seminals یا علل عقلى rationes causales مىنامد و آنها را نوعى از وجودهاى بذرى رشد یا بنده از مخلوقات(پدیدههاى)بالفعل مىداند که مبادى رشد بعدى آنها را در بر دارند. (14) اگوستین وجود این علل بذرى را به عنوان امکانى جهت توجیه ابداعات غیرمنتظره در جهان، مطرح نساخت و نیز آنچنانکه پنداشته شده، او در جستجوى این نبود که به وسیله آنها ابداعات فراوان موجود در عالم تکوین را با این اعتقاد انکار کند که:چیزى که واقعا نو و جدید باشد نمىتوان یافت؛چرا که هر چیزى از آغاز، به نحو پنهان و کمون، حضور(و وجود)داشته است.
(البته)ابداع خالص و امکان یا امتناع آن امرى جدى که مورد علاقه اگوستین باشد نیست. او بیشتر متوجه لوازم و توالى متباین این نظریه در ارتباط با تفسیر کتاب مقدس بود و نظریه خود متون مقدس بود.
این مطلب، در واقع مثال دیگرى از علاقه او به درک و دریافت اعتقاد مذهبى به مدد مفاهیم فلسفى مىباشد و این علاقه-در اینجا به او- کمک مىکند؛چرا که او را قادر به دفاع از «طبیعت»و«اثر علّى اشیاء»و«ظهور زمانى و توالى علّى(جهان)»مىسازد.این بینش فلسفى همچنین تمسک همزمان به همه آن موارد را در تحت نظرگاه(واحد)«فعالیت آفرینشى خداوند» براى او میسّر مىسازد.رشد یک درخت از یک بذر (بذر افکنى)یا رشد یک بوته از یک بذر، هر دو مخلوق خداوند مىباشند؛بنابراین، آفریدگار همه مبادى نامرئى مؤثر در رشد همان آفریدگار همه اشیاء قابل رؤیتى است که از او نشأت مىگیرد. (15) بنابر این تفسیر ابتدائى، تصور علل بذرى فى نفسه(به خودى خود)توالى بعیدهاى (مباین و گستردهاى)از نظرگاه اگوستین راجع به طبیعت دارد.
این نظریه، مفهومى از طبیعت را به عنوان نظامى از روندها و حوادث عرضه مىکند که [اولا موضوع قوانین خود واقع شده است و ثانیا]مربوط به فعل و انفعالات اشیاء و کارکرد و گسترش و رشد مطابق با مبدأ اعلاى وجود آنهاست.اگوستین در یک عبارت (16) در ارتباط با قانون طبیعت در مورد«علل بذرى»چنین مىگوید:
«تمام انواع معمولى طبیعى، موضوع قوانین طبیعى مىباشند؛بر طبق این مطلب، پدیدههاى (آفریدههاى)زنده سرشت معین ویژه خود را دارند:و عناصر اشیاء مادى غیر زنده نیز صفات و نیروهاى معین و ویژه خود را دارا مىباشند.واقع عملکرد آنها چنانکه نیروها عمل مىکنند و رشد آنها آنچنانکه صفات عمل مىکنند مىباشد، نه بالعکس.»
از این مبادى اولیه(عناصر نخستین)است که هر چیزى که به وجود مىآید در وقت خاص خود و در ارتباط با نوعى از حوادث ظاهر مىشود و براى رسیدن به غایت خاص خود، هر کدام در ارتباط با طبیعت خود مسیرى را طى مىکند.
نظریه علل بذرى در اینجا براى نهادن یک تئورى از قوانین طبیعى مورد استفاده واقع شده و اگوستین معتقد بود که این تئورى شامل تمایز و تفریق در توصیف ارتباط آفرینشى(على و معلولى)-بین علت اولى مىباشد.او مىنویسد: «این(دو)یک چیز است». (17)
تنها خداوند است که ساختن و حکومت بر مخلوقات از درون و(حکومت)از اوج سلسله (اتصال)کلى علّى(و معلولى آنها)را بعهده دارد آنهم بدان نحو که نیروهاى خارجى و قواى ارزانى شده(به مخلوق)را به کار مىگیرد تا مخلوق را لحظه به لحظه و از شکلى به شکلى (دیگر)جلو مىبرد.
همه مخلوقات در ابتداى خلقت عنصر نخستینى دارند که در شالوده عالم نهاده شده (و در تار و پود عالم بافته شده)اما آنها (مخلوقات)در انتظار فراهم شدن فرصتى براى ظهور خویش مىباشند؛نظیر(انتظار) مادران باردار(براى)زایش فرزند خود؛جهان نیز باردار از علل اشیاست تا هنگامى که به عرصه ظهور برسند.همه اشیاء ممکن، در عالم آفریده شدهاند و این آفرینش توسط وجودى برتر است که در او نه زاد و ولدى است و نه مرگى؛همچنانکه نه آغازى دارد و نه پایانى.
آگوستین راه خود را به سوى تمایز اسکولاستیکى دیگرى بین علت اولى و علت ثانیه مىیابد.بر طبق این تمایز، اگر حادثه یا جریانى در تطابق با نظم معمولى طبیعت باشد، مىتواند در دو سطح مختلف به عنوان معلول مطرح شود:
این حادثه یا جریان، مىتواند در قالب اصطلاحات«قوانین طبیعى»بر طبق مناسبتهاى اصول فیزیکى-شیمیایى-زیستشناختى و...توضیح داده شود.همچنین مىتواند در قالب اصطلاحات«اراده خداوند و فعالیت»و خلقت او، توضیح مىیابد.این دو نحو توضیح در دو سطح متفاوت بوده و این دو نوع از علت در دو معنى مختلف عمل مىکنند.اگوستین گاه موضعى بسته(جزمى)نسبت به این دید از طبیعت اتخاذ مىکند بدان نحو که آن را همچون«کل ترکیب یافتهاى»از جریانات اشیاء و حوادثى که هر کدام موضوع و معروض قوانین خاص خود و قابل توضیح توسط اصطلاحات ساختارى خاص خود مىباشند، قلمداد مىکند.اما اینکه او چه مقدار واقعا به نظرگاه خود در مورد طبیعت به این شیوه پایدار مىماند، از خلال آنچه در باب معجزه اظهار داشته، روشن مىشود.
در پایان عبارتى که فوقا (18) نقل شد، اگوستین این چنین مىگوید:«خداوند(چنان)قدرت و سیطرهاى بر مخلوقات دارد که[مىتواند]آنها را بر انتاج نتیجهاى مغایر با(مقتضاى)طبیعت خود قادر سازد.»چنین وقایع غیر عادى در طبیعت «معجزات»مىباشند و اگوستین آنها را صرفا نتیجه کارکرد و اعمال قدرت الهى مىداند بدون علیتى اضافى(مدخلیتى از علیت مخلوقات).بنابراین، آنها در قالب اصطلاحات طبیعت توضیح پذیر نیستند، بلکه تنها اصطلاحات غایات خفیّه الهى» (مىتواند آنها را توضیح دهد).
در اینجا اگوستین هنوز تمایزى اساسى بین حوادث و جریاناتى که«طبیعى»هستند، با آنها که«غیر طبیعى»مىباشند، قائل است. اما بعدا در نوشتههایش چنین تمایزى محو مىشود.حتى در این آثار، مفهوم«علل بذرى» گاه (19) بدین نحو توضیح داده مىشود که این اعتقاد که رشد طبیعى و غیرطبیعى هر دو «طبیعى»بوده و به طور بالقوه در مبادى علّى نخستین مندرج و مشمول واقع مىشوند، تفاوت اساسى بین این دو نوع حادثه وجود ندارد و تنها متفاوت، در توالى و استمرار نسبى وقوع آنها مىباشد.
حوادث معجزهآسا، از آنجا ضد طبیعى قلمداد مىشوند که تصور ما از طبیعت، از وقایع معمولى اقتباس شده است.اما از نظرگاه خداوند، آنها ضد طبیعت تلقى نمىشوند؛چرا که براى او این (حوادث نادر)همان طبیعتى است که او خلق کرده است. (20)
آگوستین، به طور کلى چنین مىاندیشد که خداوند آماده حفظ نظم روزمره(عالم)است:
«او(خدا)بر همه اشیائى که خلق نموده، به این شیوه حکومت مىکند که آنها چنان عملکرد و رفتارى را در راهى که(توسط او)براى آنها معین شده است مىپذیرند.» (21)
خداوند، قادر مطلق(همه توانا)است، اما نه به قدرت گزافى و دلبخواهى)potenta Temeraria( بلکه به قدرتى توأم با حکمت )sapientiae virtute. (22) اما آگوستین معتقد نیست که شکستن نظم طبیعت، دلخواهانهتر از آنچه مورد مشاهده است مىباشد(یعنى هر دو بنحو یکسانى طبیعىاند).در نهایت هر دو از نقطه نظر علم نامحدود خداوند، طبیعى مىباشند.
ما از وقایع و حوادث معجزهآسایى که در محاورات روزمره(متعارف)غیر طبیعى محسوب مىشوند، سخن مىگوییم.اما آگوستین چنین مىنویسد که:این وقایع چنین نیستند، آیا ممکن است چیزى مطابق خواست خداوند اتفاق افتد (رخ مىدهد)و ضد طبیعت باشد؟!(خیر)چرا که اراده و خواست آفریننده، همانا طبیعت هى شىء آفریده مىباشد.
بنابراین، معجزات، مخالف طبیعت نیستند؛ بلکه«مخالف طبیعت متعارف و معهود» (23) مىباشند.تفاوت بین نظم طبیعى و انحراف از آن در اینجا-در تعریف همه پدیدهها به عنوان مقضىّ خداوند-بىاهمیت تلقى مىشود.و ما مىمانیم با مفهومى از طبیعت که با هر رویداد ممکن سازگار است.و این مفهوم با«طبیعت معهود»و متعارف که(محصول)فهمى ناقص بوده و غالبا با پیشداورى بشر توأم و مبتنى بر تجارب معمولى او مىباشد، متفاوت است.چنانکه دیدیم، اگوستین در تاریکى به دنبال مفهومى ناب از طبیعت روانه مىشود، و فهم اینکه چرا آنرا ترک مىکند، مشکل نیست.دلیل آن در جاى جاى رساله De civitate چنین آمده:او امید داشت به قول معارض بىدین خود، تمسک جوید(و جواب دهد):
«خلقت آنچه که محتمل و اعتقاد پذیر باشد.»(بلامانع است).دفاع او از این نظریه، درباره عذاب جسمانى پس از مرگ در کتاب 21 )XXI(نمونه واضحى از روشن مستقل اوست و بخشى از رساله او پیرامون معجزات، این را بوضوح نشان مىدهد:
ما احتیاجى به بحث بیشترى پیرامون این نکته نداریم که:آنچه انکار مىشود که خداى نادیده(نادیدنى)معجزات دیدنى را اعمال کند، اشکال واردى نیست چرا که او عالم را آفریده -چنانکه آنها نیز مىپذیرند-و آنها نمىتوانند دیدنى بودن این عالم را انکار کنند.(و همینطور نادیدنى بودن خداوند را)و هر معجزهاى که در این عالم اعمال مىشود، کمتر و حقیرتر از خود این عالم است، (یعنى)کمتر از آسمانها و زمین و هر چه در آنهاست مىباشد و خداوند همه آنها را آفریده؛هم کسى که آنها را آفریده و هم شیوه خلقت آنها براى بشر رمزآمیز و تصور نکردنى است.
گر چه افزایش دفعات«دیدن عادى و معمولى» این معجزات، قابل رؤیت در طبیعت باعث مىشود که ما آنها را شگفت تلقى نکنیم، در عین حال اگر ما آنها را با دقت به حساب آوریم، از نادرترین و جالبترین معجزات محسوب مىشوند.و بشر خود معجزهاى بزرگتر از هر معجزهاى است که در بین افراد بشر رخ داده است.اختیار خداوند براى صدور فعل از طبیعت، محقّق است(اثبات شده) اما طبیعت خود در اختیار و مشیت آزاد خداوند محو و متوغّل است.
مشکل«زمان»و ارتباط بین«ابدیت و زمان» یکى دیگر از موضوعاتى بود که مورد علاقه اگوستین در خلال تأمل او پیرامون خلقت بود. نقطه شروع بحث او یک بحث ضد مانوى نسبت به نظریه مسیحى خلقت مىباشد.اگوستین در «شرح»چنین مىگوید که:جدل مانوى بر نظریه گزافى خلقت(خلقت دلبخواه)حمله مىبرد(بدین نحو که:) اگر خداوند، جهان را خلق نموده و آن را از عدم خلق نموده، چرا او جهان را در زمانى که خلق نمود ایجاد کرد و زودتر یا دیرتر اقدام نکرد؟و قبل از اینکه عالم را خلق نماید چه مىکرده؟ (24)
اگوستین به جواب دادن به وسیله این شوخى که او(خدا)خود را براى پاسخگویى به مردمى که چنین سؤالاتى را مىپرسند، آماده مىکرد، قانع نشد؛هر چند او در مقابل رسوخ آن شوخى در اعترافات (25) خودش ایستادگى نکرده(و معضل را به همان ترتیب جواب داده)او کوشید که معضلى را که زیر این نوع براهین قرار دارد تصویر نماید؛ یعنى مشکلاتى را که در گفتار و گفتگو مندرجاند آنچنانکه نظریه مسیحى خلقت.در مورد آغاز مطلق به بشر، آموخته، بیان کند، مبانى جواب او شامل طرد و ردّ«مفهومى از زمان»مىباشد که چنین اعتراضاتى آن را در بردارد.
بر اساس آن تصور، زمان نه به عنوان امرى اساسا متفاوت با حوادث خاص یا وقایعى خاص(زمانیات)مىباشد، (چرا که) این(نحو تصور)نوعى جوهریت مشابه جوهریت اشیائى که در زمان منقضى مىشوند به زمان نسبت مىدهد.
مغز و جوهر جواب اگوستین به اعتراضهاى مبتنى بر این تصور، ردّ و انکار فرضى است که در وراى آن نهفته است و توجّه به تفاوت جوهرى بین زمان و حوادث زمانى متصرّم.(زمانیات: زمانمندها)؛پرسیدن اینکه«قبل از زمان چه اتفاقى افتاد؟»دقیقا مانند این سؤال است که به عنوان مثال«قبل از انقلاب فرانسه چه اتفاقى افتاد».
شخص مىتواند زمان را براى خود به همین طریق تصویر کند که اگر ما به اندازه کافى همراه با نوع دوم از سؤال سیر کنیم، و یک سلسله سؤالهاى مناسب که«قبل از...چه اتفاقى افتاد؟»، مطرح کنیم بالأخره به(آخرین) اعضاى این مجموعه خواهد رسید که«قبل از آغاز زمان چه اتفاق افتاد؟»، این سؤال به عنوا آغازى منطقى جلب توجه خواهد نمود، نه اینکه زمان فقط در بعد دستورى شبیه و همگن با بقیه اعضاى مجموعه باشد.به هر حال اگوستین این تشابه منطقى را انکار نموده و بر این نکته تأکید مىکند که اینکه بپرسیم«قبل از حادثهاى خاص یا مجموعهاى از حوادث، چه اتفاق افتاده، تفاوتى بین آن سؤال و بین این نیست که بپرسیم«قبل از کل مجموعه حوادث در کلیّت خود چه اتفاق افتاد؟»و این همان کارى است که مانویین کردند.چرا که«قبل»قید و رابطهاى در مورد رخ دادن در زمان است که اقتضاى دو مفهوم مرتبط با یکدیگر را دارد.با توجه به این پیش فرض قبلى exhypothesi هیچ حادثه یا گروهى از حوادث بیرون از«مجموعه از حوادث»قلمداد نمىشود.(کل و مجموعهاى از حوادث وجود مستقلى ندارد)و تنها در بین این مجموعه، رابطه قبلیت و بعدیت مىتواند تشکیل شود. (26) بنابراین، سؤالى(اعتراضى)که با آن، مانویان سعى نمودهاند که نظریه خلقت را به عنوان نظریهاى پوچ و گزافى جلوه دهند، بىمعنى است.
زمان در نظر اگوستین عبارت است از رابطه (نسبت)بین اشیاء زمانمند-در واقع نسبت بین آنچه که مىتوان گفت یکى قبل از دیگرى است- این زمان، با اشیاء زمانى به وجود مىآید و سخن گفتن از زمان قبل از اینکه اشیاء زمانى باشند، معنایى ندارد.
اگوستین در واقع مفهوم زمان جوهرى را که مخالف تصور اوست، ردّ مىکند-مفهومى که مىگوید همانطور که اشیاء زمانى، جوهرىاند زمان نیز امرى جوهرى است، همانطور که از نظر صحبت نمودن در زبان(رایج)در مورد اشیاء و حوادث یا در مورد زمان به یک نحو استعما مىشود (27) اما اگوستین در تأمل خود راجع به زمان، به آنچه در جواب به اعتراض به نظریه خلقت آورده اکتفا نمىکند.او ظاهرا علاقه عمیقترى به این بحث و جدل دارد و چون در تفکر نوافلاطونى، ارتباط نزدیکى بین«زمان»و«نفس»به چشم مىخورد، او به دقت مىتواند حوزهاى را براى انگیزش اندیشهاى مجدّد در مورد نفس داشته باشد آنهم در اصطلاحات خاص به خود که بسیار متفاوت با نظریات دیگر است.
در اعترافات که مهمترین بحث او در مورد زمان را در بردارد، اگوستین با اثبات اینکه زمان، نسبتى بین اشیاء زمانى است.این مطلب را مىآغازد که زمان نسبتى بین اشیائى است که به نحو منظم قابل تحققاند.بنابراین، براى هر آفریدهاى گفتن اینکه شىء زمانمند است» (28) عبارة اخراى آن است که بگوییم:«شىء آفریده شده است.»
همه آفریدگان(پدیدهها)در معرض شدن و تصرّماند؛نحوه وجودات استقبالى یا ماضوى (آینده یا گذشته)ذاتى وجود معلولى آنهاست. فقط خداوند است که در معرض زمان نمىباشد و همواره حال و حاضر است.اما گذشته ادامهاى ندارد، بلکه این(گذشته)فقط بوده است(دوامى ندارد).و آینده هنوز نیامده، بلکه خواهد آمد.و حال-اگر دوام یابد-زمان نخواهد بود، بلکه تنها، «دوام»(ابدیت)خواهد بود.تحقق زمانى«حال» بستگى به دوام تصرّم آن دارد.بنابراین، چه نوع از واقعیت را مىتوانیم به زمان نسبت دهیم؟ (29) «حال حاضر»که ادعاى وجود داشتن را تنها مىتوان در مورد آن نمود، بیشتر به نقطهاى بدون ابعاد مىماند که در مرز بین آینده و گذشته واقع شده است.(لحظهاى که آینده گذشته مىشود یا بالعکس)چرا که هر قطعه زمان مشخص قابل تقسیم به اجزاى کوچکتر مىباشد؛نقطهاى که در آن«واقعیت هنوز رخ نداده»، تبدیل به«واقعیت بىدوام»مىشود.و از آنجا که واقعیتى که دارد نمىتواند مدتى محسوب شود(دوام یابد). (30)
با این همه، نه تنها از زمانهاى طولانى یا کوتاه سخن مىگوییم، بلکه«مدت زمان»را نیز درک مىکنیم.
ما مىتوانیم قطعات زمانى را مقایسه نموده و حتى اندازهگیرى نماییم.
ما به دقت زمان را در گذران خودش اندازه مىگیریم؛چرا که نمىتوانیم آنچه را که بوده است یا هنوز نیامده، اندازه بگیریم. (31)
نزد ما گذشته و آینده یک نوعاند، تا آنجا که «گذشته»یادآورى مىشود و آینده پیشبینى، و بدون این آگاهى، ما خبرى از طول(بعد)و هر امتداد دیگرى نمىداشتیم.
به هر حال، این بدان معنى نیست که گذشته و آینده همواره واقعیت دارند؛آنها تنها تا آنجا واقعیت دارند که نزد ذهن، حافظه و انتظار حاضرند.حضور اشیائى که گذشتهاند، در حافظه است(خاطره)و حضور اشیائى که در حال واقعاند به روشنى واضح است(تداوم).و حضور اشیائى که در آیندهاند، در حدّ انتظار و توقع است (پیشبینى). (32)
مقدار واقعیتى که زمان ممتد یا قطعهاى از آن داراست، آن چیزى است که در ذهن است و حاصل توانائیهاى ذهن در تجمیع و توحید گذشته با آینده در آگاهى حاضر خود مىباشد.بنابراین، تعریف نهایى آگوستین از زمان با تأمّل قابل توجهى چنین ارائه شده:
«به نظر من، زمان چیزى جز امتداد نیست، امّا امتدادى-مطمئن نیستم-شاید از خود ذهن است. (33)
اگوستین در گذشته تلاشهایى براى تعریف زمان در قالب اصطلاحاتى از«حرکت»نموده بود. (34) او تعریف حرکت را به وسیله زمان انکار نمود-چه در حرکت اجسام آسمانى و چه در حرکت اشیاء دیگر.او تذکر مىدهد که این کاملا معنى داراست که گفته شود:خورشید سرعت خود را تغییر مىدهد، یعنى مسافت زیادتر یا کمترى را در زمان مفروض طى کند(حرکت کند).ما حتى مىتوانیم ایستادن خورشید را نیز تحلیل کنیم، چنانکه به دعاى جوشوا*چنین شد، آن زمانى که بنىاسرائیل در نبرد علیه آملایکیتزها Amalekites بر آنان یورش بردند-البته زمان نایستاده بود.بنابراین، قطعا حرکت خورشید، زمان را تعیین نمىکند.همچنین حرکت جسمانى نیز اساسا چنین نمىکند.چرا که حتى اگر حرکت جسمانى قطع نشود(باز هم)ما مىتوانستیم در آگاهى خود درک قطعه کوچکتر یا بزرگترى از زمان باقیمانده را بیابیم.
ما حرکت را با زمان اندازهگیرى مىکنیم- همانطور که حرکتى منظم و تحت قاعده را براى اندازهگیرى زمان به کار مىبریم-بنابراین، زمان و حرکت نمىتوانند یکى باشند. (35) پس اگوستین براى تعریف روانشناسانه خود از زمان، گامى به عقب برداشت.
بخشهایى از کتاب (36) De civitate Die شاهدى است بر شدت و حرارت اگوستین در انکار تعریف نمودن زمان به وسیله حرکت *Joshua اجرام آسمانى.
در این قطعات، او همراه با فلسفه یونانى به مفهومى از زمان همچون حرکت دورانى، گرایش پیدا مىکند.بنابراین نظریه، حوادث، یکدیگر را در نظم مشترکى در یک سلسله غیرمتناهى از بازگشتهاى دورانى تعقیب مىکنند.
البته در آنجا مجالى براى ارائه تصویرى از حوادث و روندهاى زمان به معنایى که توسط مسیحیت با حوادث تاریخى مشخص آورده شده، نیست.و اگوستین با وحشت از این ابهام و تنافر، نسبت به آنچه که زندگى و تاریخ بشریت را محکوم مىنماید، شانه خالى مىکند.
اگوستین حتى در نوشتههاى اولیهاش، ماهیت اساسا تاریخى عقیده مسیحى را احساس و درک نموده است؛(عقیدهاى که)ادعا دارد وحى خداوندى براى نجات انسانها در قالب مجموعهاى معین از حوادث بروز کرده است. (37) اگوستین ادراکى عمیق در مورد وحدت و اتحاد دارد-گرچه به طور جزمى و نیز رمزآمیز-در نظر او هر مفهومى بر دیگرى تأثیر گذاشته و هر لحظه از زمان از عنایت فراگیر الهى متأثّر است. (38)
یادداشتها
(1)-De ord.18.47)PL32.1017(;CF.sol.12.7)PL32. 372(.
(2)-De civ XII 4;XI 16)pl 41.351-2;331(;De Gen. c.man.116.26)pl 34.185-6(;conf.VII 14.20)pl 32.744(.
(3)-De civ.Dei XI 4.2)pl 41.319(.
(4)-E.G.De trin.XII 5.5;Xl 1.1)pl 42 1001;983-5(.
(5)-E.g.Detrinxv 4.6)pl 42.1061(;conf.VII 11.23)pl 32.744-5(En.in ps.26.II 12)pl 36.205-6(.
(6)-X 6.9-10)pl 32.783(.
(7)-En.inps.144.13-14)pl 37.1877-9(;)F.serm o 241..2 )pl 38.1134(.
(8)-conp.above p.396 n.5.
(9)-De lib.arb.II 3.7-15.39)pl 32.124 3-62(.
(10)-De ord II 16.44)pl 32.1015(:scitur melius nescienes.
(11)-CF.Detivin.VI.1-2;VII 4.7;VIII 2.3;XV 27.50, etc.)pl 42.911-12;939-40;948-9 1096-7(.
(12)-Ibid III 4.10)pl 42.874(.
(13)-De Gen.qd litt.vi passim,particularly 6.9-11: 11.18;V409)pl 34.X 342-3;346;324(;CF.Deciv. Dei XII 25)pl 41.374-5(.] XII 26 inc[;De tvin.III 8,13;9.61)pl 42.875;877-8(.
(14)-De Gen.ad litt.V 7.20)pl 34.328(.
(15)-De Tvin.III 8.13)pl 42.875-6(.
(16)-De Gen.ad Litt.IX.17.32)pl 34.406(.
ترجمهاى آزاد از این عبارت:
Omnis iste naturae usitatissimus cursus habet quasdam naturales legcs suas,secundum quas et spiritus vitulpui creatuva est,habet quosdum- appetitussous...
(17)-De trin.III 16.9)pl 42.844-8(.
(18)-p.399 n.2.
(19)-De Gen.ad litt.V 14.25)pl 34.349(.
(20)-Ibid.VI 13.24)pl 34.342(;CF.De ord.I 3.8)pl 32.981-2(.
(21)-De civ.Dei XXI 8.2)pl 41.721(;CF.C.Faust. XXVI 3)pl 42.480-1(.
(23)-De Gen.ad litt IX.17.32)pl 34.406(.
(24)-De Gen.c.Man 12.3)pl 34.114-5(;con F.XI 10.12 )pl 32.815(.
(25)-con F.XI 12.14)pl 32.815(.
(26)-برهان در این اثر خلاصهوار آمده است:
con F.XI 10.12-14.17)pl 32.815-16(;CF.De civ. Dei XI 5-6;XII 15.2)pl 41.320-2.364(.
(27)-De Gen.adlitt V 5.12)pl 34.325-6(in Decive.Dei XI 5)pl 41.320-1(.
اگوستین بیان مىدارد که نظیر همین بحث را مىتوان در ارتباط با مکان نیز بکار برد.
(28)-]on plotinus,a ccount of time as the"life of the soul"see part III)plotinus(,ch.16)al,pp.251-2[.
(29)-con F.XI 14.17)pl 32.815-16(.
(30)-Ibid.XI 15.18-20)pl 32.816-11(.
(31)-Ibid XI 16.21:21.27)pl 32.817;819-20(.
(32)-Ibid.XI 20.26)pl 32.819(.
(33)-Ibid.XI 26.33)pl 32.822(.
(34)-Dn their history,CF.J.F.callahan,Four Views of time in Ancient philosophy)combridge,Mass., 1948(.
(35)-Conf.XI.23.29-24.31)pl 32.820-2(;Cf.De Gen. c.Man.I 14.20-1)pl 34.183(.
(36)-XII 13;17-20)pl 41.360-2;366.72(] XII 14; 18-21 in cc[.
دلیلى احتمالى براى جدلى بودن این مسأله در اثر هابکس نشان داده شده است:
J.Hubeaux.Saint Augustin et la crise cyclique; Augustinus magister,II 91954(,pp.943-50 and in saint Augustin et la crise eschatologique de al fin du IV siecle.Bull,de la class des lettres et des sciencesmorales et politiques 5 serie,xl)1954(pp. 658-73.
(37)-CF.De vera rel.7.13)pl 34.128(CF.above,pp 343-6.
(38)-CF.e.g.conf.VII 15.21)pl 32.744(.