احیای فکر دینی
آرشیو
چکیده
متن
احیای فکر دینی از منظر تحول گفتمان ترقی در ایران
پیشگفتار
دیدگاه آرمانی پیشنهادی دین، آیا در عرصه واقعیات انسانی-اجتماعی در تحول و تغییر و فرایند ترقی و در جهان امروز و در عصر تجدّد مجالی برای حضور دارد؟اگر بلی، چیستی و چگونگی آن باید پاسخ گیرد؟چگونه میتوان جریان خالص آموزهها و تعالیم دین را در این برهه به گونهای کارآمد تأمین نمود؟
در راستای اندیشه برگزیده بازسازی، الگوی سزاوار تفسیر دین و الگوی دین شناختی ترقی کدام است؟پاسخ به این پرسشها ما را بر آن میدارد تا از منظر گفتمانهای متنوع ترقی به موضوع اصلاح فکر دینی در ایران معاصر، نظر کنیم و از دیدگاه برآمده از این نقطه نظر احیاگری، الگوی دین شناختی فرایند ترقی را در دو عرصه فرد و جامعه، به دست دهیم.
کوشش برای احیای فکر دینی، مضمون جنبش دیرپا و گستردهای است که در طول بیش از یک قرن تحت عنوان جنبش احیاگری در آفاق فکری جامعه ما حضور و نمود بارزی داشته است.این جنبش از یک سو وامدار اعتقاد به پیوستگی حیات دین با حیات سعادتمند انسانی و نیز دغدغه مشفقانه مؤمنان برای حفظ چهره جذاب دین است و از سویی دیگر نشانگر بخشی از تلاش فکری جامعه ما در جهت پاسخگویی به نقش دین در زندگی امروز بشر و به ویژه در برابر بحرانهای عینی جهان امروز مانند عقبماندگی، استعمار زدگی، فقر فرهنگی و...، میباشد.این عوامل عینی بحران و آن اعتقاد و دغدغههای مشفقانه، راه گذار جنبش احیاگری دینی را از بحرانهای عدیده هموار کرده است.دیدگاهی که در این تحقیق به دست داده میشود، ارائه بینش و طریقی برای تبیین حلّی نسبت دین(به طور خاص وحی)با امر تغییر و پدیده ترقی یا پیشرفت(Progress)میباشد که میتواند در دیگر حوزههای مطالعاتی به ویژه از جنبه مطالعات ارزشی هنجاری Normative) (Research، به کار گرفته شود.
اندیشه دینی، اندیشه مدیریت فرایند ترقی در دو حوزه انسانی و اجتماعی است که سیر تاریخی بازسازی آن را در هر دوره میتوان به منزله فرایندی پیوسته و دارای وحدت واقعی، یعنی جنبشی که مبدأ حرکت آن، در یک مرکز عقلی-تجدید مستمر مناسبات نو به نوشونده عقل انتقادی و وحی-قرار دارد، و برای هدف برگزیدهای-آرمان ترقی-تلاش میکند، درک کنیم.به این قرار، سیر تاریخی فکر اصلاحی، همواره در راستای تحول گفتمانهای ترقی در درون جریان تاریخی اندیشه دینی شکلگرفته است.در متن این فرایند، اندیشه شکل گرفته در بستر سنن فکری حوزههای دینی، با نمونههایی همچون:شهید مطهری و امام خمینی، در حال ایجاد یک اندیشه نظام واره دین شناختی ترقّیاند.
گفتمان تحول یافته امروز و اندیشه بازسازی فکر دینی، در قرائت تازهای از دین در راستای این احیای نظری، بایستی الگوی دین شناختی مدیریت ترقی را برای تحقق احیای عملی، به دست دهد.
وجه روانشناختی و انسانی فرایند ترقی که خود منظر فرد شناختی دین و مدیریت حیات فردی است، بر اساس نوعی تجربه دینی استوار است که در سه حوزه بینشی، روحی و رفتاری حاصل میشود.
در وجه اجتماعی نیز الگوی دین شناختی ترقی و توسعه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، بر اساس مبانی خاص معرفت شناختی و روش شناختی در سه بخش تحقیقم و توسعه قابل بازشناسی است.در عرصه تحقیق هنجاری (monmative)میتوان رهیافتها، مسائل ارزشی و هنجاری، مطلوبیتها و غایات فرایند ترقی از دیدگاه تعالیم دین را دریافت.در عرصه تحقیق توصیفی(descriptive)به مدد آن بینش از وضعیت مطلوب و نیز حوزههای مستقل علوم غیردینی به توضیح و توصیفم وضعیت موجود که حاوی عناصر تاریخی نیز هست، پرداخت تا در عرصه تحقیق تجویزی(prescirptive)، راهبردهای (استراتژیهای)گذار از وضع موجود به وضع مطلوب را شناسایی کرد.
با آنچه گذشت برای کاوش از مسأله، این مطالعه کوتاه را در دو فصل سامان میبخشیم:
1-فصل اوّل، نگرشی معرفت شناختی به برخی ابعاد اندیشه احیای فکر دینی از منظر تحول گفتمانهای ترقی است.ابتدا تحوّل اندیشه ترقی در حوزه فکر دینی معاصر مورد بحث قرار میگیرد و آنگاه اصول مبانی احیای فکر دینی از منظر اندیشه ترقی، مرور میشود.
2-در فصل دوّم بر پایه نگرش احیایی برگزیده، به ابعاد دیدگاه پیشنهادی دین از دو وجهه مدیریت فرایند ترقی انسانی و اجتماعی نظر میافکنیم و کوشش میکنیم تا الگوی عملی احیا و بازسازی را در عرصه تجدد انسانی-اجتماعی، نشان دهیم.ابتدا به عرصه ترقی روان شناختی یا تجدد درونی و تحوّل انسانی در ابعاد اندیشهای، روحی و رفتاری در تعالیم هدایت فردی دین، نظر میافکنیم، و آنگاه بر پایه آن مبانی نظری و بینش درونی، نوبت به تحیل جامعه شناختی و ساختاری الگوی دین شناختی مدیریت تغییر و ترقی اجتماعی، میرسد.تحلیل ارزشی-هنجاری تعالیم دین در هدایت امر تغییر اجتماعی، مدار این بررسی میباشد.
فصل اول احیای فکر دینی در منظر گفتمانهای ترقی
احیای فکر دینی، قبل از آنکه مسألهای فلسفی- کلامی یا جامعه شناختی باشد مسألهای معرفت شناختی است.ژرفکاری در مبانی نظری مسأله در اوّلین گام تحقیق ضروری مینماید.
قسمت اوّل:تحوّل اندیشه ترقی در حوزه فکر دینی ایران معاصر
کوشش برای ترسیم یک چشمانداز تاریخی از تطوّر اندیشه ترقّی و ارزیابی مضمون کوششهای فکری آن در ایران معاصر، با توجه به تجربه مطالعه نقدی از تطور اندیشه ترقی در غرب، از جمله اقدامات ضروری برای تعمیق هر چه بیشتر جنبش اصلاح فکر دینی به شمار میرود.
قرن چهارم و پنجم هجری را از وجهه نظر اصل خردباوری، میتوان دوره رنسانس اسلامی نامید.این دوره از نظر علمی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی دوره بسیار شکوفایی است.این دوره، دوره خردگرایی، بهاداری عقل و همترازی اقبال به نسبت هماهنگ عقل و نقل و دریافت عقلی از دین از پایگاه آن عقل بهادار است. اندیشه ترقی و تحول را در این دوره میتوان در آثار ابنسینا(در فلسفه)، ابونصر فارابی(در اندیشه سیاسی)، ابوریحان بیرونی(در علوم)و فردوسی(در ادبیات)و ابن مسکویه(در تاریخنگری)، مشاهده نمود.
از قرن ششم به این سو، دوران فروکاهشیب اقبال به تناوری عقل و اندیشه ترقی در هر دو وجهه کیفی و اندیشهای و محسوس و ملموس آن، آغاز میشود، و دوران خردستیزی و بیاعتنایی به مسائل اجتماعی، سیاسی و روابط و مناسبات مردم در جامعه، سر میرسد و آخرین تلاشها برای یک استنباط عقلی از شرع با صدرالمتألهین به پایان میرسد.تصوف از سویی و ظاهریگری (گرایش اصالتمندانه به ظاهر احکام شریعت)و اخباریگری(بهادهی اصالتمندانه به ظاهر نصوص، بیتأمل و نگرش تحلیلی و عقلانی به آنها و بیاعتماد به عقل در استنباط دینی)از سویی دیگر به اضافه سلطنت مطلقه این دروان، دست مایههای افول و انحطاط اندیشه ترقی در ایران میشوند، که نمود روشن آن در حوزه اندیشه سیاسی به طور جدّی قابل مطالعه و عبرتآموزی است. (1)
تصوّر خردستیز از دین، افول اندیشه ترقی در دیدگاه دین شناختی دانشوران دینی را در پی دارد.تا نوبت به دوره معاصر میرسد.خردورزی در حوزه فکر دینی با دانشورانی مانند محقق خوانساری(1098 ه)و محقق بهبهانی(1206 ه) تا شیخ محمد حسن نجفی(1266 ه) (2) ، دوباره مجال حضور مییابد و اندیشه دین شناختی ترقی در راستای خردورزی سامان یافته نو با مصلحانی چون سید جمال الدین اسدآبادی(1314)، شیخ هادی نجمآبادی(1320 ه)و میرزای نایینی (1353 ه)، جانی دوباره میگیرد. (3)
و اینک در دوره معاصر(عصر پی جویی راهکارهای مناسب توسعه همه جانبه اجتماعی) موضوع ترقی از زمره مقولات بحث برانگیز و جدّی معرفتی، و از جمله و به خصوص به عنوان منظر در شناخت و تفسیر دینی، است که البته در کشور ما مورد عنایت مالعاتی چندانی نبوده است و تحوّلات آن به ویژه در دوره معاصر به عنوان مبنای مطالعاتی شناسایی و گزینش گفتمان خود ویژه توسعهای، مورد پژوهش بایستهای قرار نگرفته است.تک نگاریهایی نیز که درباره بعضی مصلحان عصر مشروطیت و احیاگران دینی نوشته شده، بیشتر خصلتی توصیفی دارند، و تاکنون نتوانستهاند به استنباط اصول و ساختار روشمند یک نظریه ترقی به عنوان الگوی صوری و تحقیق و نیز ارائه یک نظریه و الگوی کاربردی ملّی مدیریت توسعهای و آبادانی و ترقی کشور به طور عام و ارائه یک الگوی دین شناختی توسعه به معنای خاص، دست دهند.
تحقیق در این قسمت در بردارنده کوششی آغازین برای طرح ابتدایی این پژوهش در حوزه تاریخ فکر دینی معاصر در ایران، به ویژه از دیدگاه نقشی که تحوّل این گفتمانها در شکلگیری قرائتهایی که از مذهب بهدست داده شدهاند ایفا نموده است.اشاره به ویژگیه و خطوط اصلی قرائتهای اصلی تاریخ اندیشه معاصر از فرایند ترقی، محتوای اصلی این مطالعه اجمالی را سامان میبخشد.
بازنگری مفاهیم اصلی این نگرهها از قبیل ترقی، ارزشها و هنجارهای توضیح دهنده وضعیت آرمانی(مانند رستگاری، سعادت، عدالت و رشد)، روند و فرایند، آرمان، وسیله، تاریخ، آزادی، عقل، ایمان، طبیعت، ولایت، قانون، انسان، روش، جامعه، اخلاق و سنت، و...، را به وسیله روشهای تحلیل گفتمان(Discourse Analysis)میتوان انجام داد؛چرا که این عناصر، الفاظ مشترکی هستند که در هر گفتمان منطوق و مفهوم متفاوتی به خود میگیرند و در ساختارهای متفاوتی جایگیر شده و معنی میدهند.همچنین میتوان نحوه گذار از یک گفتمان به گفتمان دیگر را بررسی کرده و بازسازی عناصر و ساختار یکی را در دیگری پیگرفت.
مبحث اوّل-گفتمان تعالی فردنگرانه از اندیشه ترقی
اندیشه ترقی در نزد حکیمان و عارفان و اخلاقیون از سویی و فقیهان از سویی دیگر، یک خاستگاه کانونی از آموزههای هدایتی کتاب و سنت دارد و یک تأثیرپذیری از ویژگیهای تاریخی این حوزههای معرفتی و عناصر فرهنگی بیرون دینی (فرهنگ ملی و عقلی بشر)که با اندیشهها و حوزههای فکری یاد شده ترکیب شده است و اینک به عنوان نگره به یادگار مانده از عارفان و حکیمان و فقیهان سلف، در دست ماست و حوزههای علمی دینی جایگاه اصلی آن است و به عنوان نگرش غالب این حوزهها، شمرده میشود.
جمعآوردن بینش فیلسوفانه و عارفانه و فقیهانه از اندیشه ترقی، البته در قالب یک نگره واحد دشوار مینماید، لیکن فصل جامع این دیدگاهها را میتوان به صفت نگره تعالی فردنگرانه متصف نمود. (4) به تعبیری دیگر، ارده برای ترقی در این دوره، عزم برای ترقی و بالندگی درون است که به«اراده تعالی و ترقی روانشناختی»نیز میتوان موسوم نمود.
مهمترین ویژگیهای این گفتمان را میتوان به قرار زیر فهرست کرد:
1-نگرش آرمانی این گفتمان در وجه غالب آن را میتوان نگرش فردنگرانه یا روانشناختی و سلوک فردی دانست که بیانگر ضعف عنصر بینش و نگرش اجتماعی در آن است.دغدغه غالب در این گفتمان تفسیر و تبیین ماهیت و راهکارهای رستگاری فردی است.در این منظر، فرد اصالت دارد و جمع و اجتماع ماهیت و هویتی اعتباری دارد.به این قرار، این نگره هم به مفهوم اجتماعی و هم به مفهومن حقوقی فردگرا میباشد.گرایش مزبور هم به غلبه و تأثیر و نفوذ فرد بر محیط و جامعه معتقد است و هم معتقد به اولویت و تقدم حقوق و مصالح فردی بر مصالح و حقوق اجتماعی، میباشد.قرائت عرفانی از دین، برآمده از همین گفتمان است. (5)
2-انسان کامل و مدینه فاضله این گفتمان در عرصهای ماورای مناسبات دنیایی جسته میشود و همواره تصویری ماوراء طبیعی دارد.در این گفتمان بهشت موعود در زمین نیست.
هرگاه اصل بازگشت به خود و جویایی روزگار وصل که در وجهه روانشناختی و عرفانی، تفسیر مناسب خود را دارد، به عنوان چشم انداز در تحلیل جامعه و حرکت تاریخ برگرفته شود، این دیدگاه را به دست میدهخد که جامعه آرمانی در گذشته تاریخ وجود دارد و فرایند رخ نموده برای بشریت، فرایند انحطاط و واپس گرایی بوده است.و ظهور دولت موعود نتیجه انفجاری خلق الساعه در اوج وضعیت انحطاط است.
3-نگره سنتی ترقی از آن رو که بینش روانشناختی و فردنگرانه به امرترقی و پیشرفت دارد، باوردار نوعی نخبهگرایی روانشناختی است از آن رو که راه تعالی را تنها برای معدودی از انسانها هموار میبیند.
4-زمان و فضا در این گفتمان خصلتی اثیری دارد و به جانب دیرند(Deuration) (6) محض تمایل دارد.زمان و فضا امتداد و یا مقدار جریان ماده نیست و با آن نسبتی برقرار نمیکند و راه طرح نظریه کثرت ازمنه و اصالت واقع(Realism) زمان مایه (7) بسته است.به این قرار، ترقی در این گفتمان از مجاری مادی به ویژه واقعیات اجتماعی -تاریخی نمیگذرد.و انواع زمانهای اجتماعی- تاریخی واقعی مورد توجه نیستند.
5-عقل مورد اعتنای این نگره، عقل کلی است و عقل محاسبه(Rational)، عقل جزوی یا عقل معاش و به تعبیری عقل ابزاری، مذموم است و یا دست کم مورد اعتنا نیست و مجالی برای حضور ندارد.
نگره سنتی و فردنگرانه از ترقی با ورود به دوره معاصر، دچار تحولی ماهوی به سوی نگره اراده تغییر اجتماعی گردید و بر پایه یک جنبش آغازین اصلاحی، دو دوره عمومی نواندیشی تکاملی و نگره توسعهای را شاهد بوده است.
نهضت نواندیشی دینی با حرکت آغازین از این گفتمان و در طول تحول گفتمانهای ترقی، در دو مرحله گفتمان تکاملی و توسعهای و پایهگذاریها و بازسازیهای مبانی مورد نیاز معرفت شناختی، روش شناختی و فلسفی-کلامی، و مسأله شناسی و مسأله داری اجتماعی و به ویژه در دید گرفتن تعالیم کلامی-فقهی از منظر اصل اراده تغییر اجتماعی، بینش حوزوی به اصل ترقی را به گونهای بطئی، لیکن ریشهدار و ستبر و مستند به سازمان فکری، مبنا برای تدوین مستند، روشمند و نظامدار ترقی پیوند داده است.جلوهدارهای بارز وجهه فکری این بپاخیزی، مانند علامه شیخ عبد الحسین امینی، علامه سید محمد حسین طباطبایی، استاد محمد تقی شریعتی، استاد محمد تقی جعفری، علامه شهید مرتضی مطهری و استاد محمد رضا حکیمی و به خصوص متأثر از این حوزه فکری، علامه شهید سید محمد باقر صدر، و جلوهدار وجهه عینی این بپاخیزی، امام موسوی خمینی، میباشند.
مبحث دوم-عصر اراده تغییر اجتماعی
اندیشه ترقی در عصر اراده تغییر اجتماعی در گفتمان نواندیشی تکاملیش، همزمان با تروشنفکری دوره مشروطه آغاز شد و دوره تجربی خود را تحت تأثیر تحولات اجتماعی بعد از سال 1320، از سر گذراند و از دهه 50 به بعد تا رخداد انقلاب اسلامی، به گفتمان غالب روشنفکری ایران تبدیل شد.
اوّل-ورود به عصر اراده تغییر اجتماعی
ریشههای شکلگیری و تکوین بینش و گرایش مدیریت تغییر اجتماعی را باید در برخورد میان جوامع مدرن غرب با مدنیت حوزه اسلامی شرق نزدیک و میانه جستجو نمود.همانگونه که جنگهای صلیبی و برخورد غربیها با فرهنگ و تمدن آن روز مسلمانان، یکی از عوامل نوزایش در مغرب زمین بود، شرق اسلامی نیز از طریق تعرضات نظامی غرب به ضعف و عقبماندگی فنی و علمی و انحطاط نظام اجتماعی خود پیبرد. برای مثال در کشور ما، جنگهای میان ایران و روس و شکستهای پیاپی ایران از روسیه، ایرانیان را با مظاهر تمدن جدید آشنا کرد و تکان شدیدی به گروهی از آنان داد و به اصطلاح آن روز«حالت تنبه و انفعالی برانگیخت».تا پیش از آن، هیچ تصوری درباره امکان تغییر اجتماعی و در نتیجه هیچ ارادهای برای تغییر در وضعیت اجتماعی وجود نداشت.مقایسه اوضاع ممالک اسلامی و وضعیت خاص هر کدام از ملّتهای مسلمان و برای مثال ایران، با آنچه در جوامع اروپایی در جریان بود، موجب شد تا پرسشهایی در میان آیند و تلاش برای یافتن راهی برای خروج از وضعیت غیرقابل قبول و نوکردن زندگی فزونی یابد.بدین ترتیب مسأله«تجدد»و ورود به عصر جدید در ایران و دیگر جوامع حوزه شرق نزدیک و میانه مطرح شد.
به درستی میتوان گفت که برخورد این حوزه با تمدن جدید غرب، بعد از برخورد آن با اسلام، مهمترین پدیده فرهنگی تأثیر گذار بر این حوزه بوده است.ابتدا مسلمانان تنها میخواستند که با استفاده از مظاهر تمدن جدید، قدرت نظامی کافی کسب کرده و به کمک آن شکستهای گذشته را جبران کنند، اما اندک اندک آثار برخورد با تمدن جدید و دستاوردهای آن در ابعاد سیاسی (مبارزه با نظامهای استبدادی و شهپدری کهن)، فرهنگی و اجتماعی(تمایل به تغییر جامعه و پیش گرفتن راه و رسمی تازه در اندیشه و زندگی)، خود را نشان داد.
در مواجهه با تحولات عصر جدید و پیامدهای آن، از آغاز در میان ایرانیان دو دیدگاه و دو گرایش پدید آمد:گروهی نو شدن و پذیرش تمدن نو را موجب اضمحلال هویت فرهنگی، دینی و ملی ما دانسته و حاصل آن را سلطه همه جانبه اجانب و کفّار بر کشور دانستند.از نگاه آنان، تمدن و جدید بر مبنای اعراض از بندگی خدا استوار بود و پذیرش آن به تخریب ارزشها و سنتهای گرانقدر جامعه، منجر میگردید.این گروه کوشیدند تا از سنتهای فکری و عملی جامعه، سنگری در مقابل عناصر دنیای جدید بسازند.نماینده برجسته آغازین این جناح، شیخ فضل اللّه نوری و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی بودند. (8) در سر دیگر طیف، گروهی قرار داشتند که بازسازی اندیشه و مناسبات و روابط اجتماعی را به صورت یک آرمان یا حداقل یک ضرورت میپذیرفتند.این گروه، نو شدن را موهبتی میدانستند برای مقابله با جهل و جور و جوع، از این رو دعوتش را پذیرفتند.ریشههای تاریخی و روشنفکری در حوزه شرق اسلامی و به ویژه ایران و از جمله رگههای نهضت اصلاح فکر دینی را باید در میان این گروه دوم جست و جو کرد.از اینرو درک نهضت احیاگری و روشنفکری در این حوزه، با تحلیل فرایند تحول گفتمان ترقی و نواندیشی، پیوند میخورد.
دوم-گرایشهای عصر اراده تغییر اجتماعی
شرقیان مسلمان و نیز ایرانیانی که در برابر تمدن جدید و دستاوردهای آن، برخورد مثبتی داشتند و پیدایش تمدن جدید را حاصل دگرگونی و تحول اساسی در اندیشه میدانستند، دارای دو گرایش عمده شدند:
1-یک رویکرد، گرایش لائیک یعنی گفتمان نوگرایی(Modernism)، است که بر محور پذیرش اقتدار بیبدیل و بیرقیب اصل عقلانیت جزئی (Rationalism)، آزاداندیشی، تفکیک سیاست از دین و تکیه بر حکومتی عرفی و غیردینی و حقوق طبیعی، شکل گرفت که از آن رو که مطلقگرا و همه خواه است و هیچ ساحتی ورای عقل جزئی(عقل کلی)و نیز غیر عقل(وحی)را نمیپذیرد، جریانی غیر دینی یا سکولار بود که بر مبنای نظریه عقل حداکثری جزئی، گماندار آن است که سنت و دین دو مقوله کهنهاند که بایستی مدرن(به مفهوم تمدن تازه غربی)، جایگزین آنها شود.آخوندزاده (1878 م، 1295 ه)، ملکمخان(1908 م، 1326 ه)، آقاخان کرمانی(1896 م، 1314 ه)نمونهای از پیشکسوتان و پس از آنان مانند تقیزاده و صور اسرافیل، نمایندگان این گرایشاند. (9)
2-رویکرد دوم، متأثر از نهضت اخیر احیاء فکر دینی و اصلاح جامعه دینی همانا گفتمان دینی از فرایند ترقی است که با پذیرش انتقادی نواندیشی(Modernity)یعنی خردباوری و تلاش برای سامان دادن خردمندانه همه چیز از یک سو و انتقاد بنیادی از اندیشهها و روشهای مانده از دوران قبل از عصر نو و نه بر نتابیدن همه آنچه به سنت متعلق است از سوی دیگر، به نفی نوگرایی پرداخت و بر این باور بود که عقل نقاد را نیز بایستی با انتقاد پذیرفت و به طوری ورای طور عقل نقاد(جزئی و کلی)باور داشت و حاکمیت مطلق و تام آن را بر تمامی عرصهها نپذیرفت.این رویکرد، بر آن است تا با تعریف مجدد مناسبات عقل و وحی که ناظر بر فرایند ترقی نیز هست، به قرائت تازهای از دین نایل شود، تا در پرتو آن بتواند به ارائه الگوی دین شناختی مدیریت فرایند تترقی در رسد و جریان توانمند اندیشه دینی را در عرصه جهان امروز ممکن سازد.
دوران جدید دین شناسی و تفسیر دین شناختی ترقی، دارای چند ویژگی عمده است:
1-دغدغه اصلی دین شناس و روشنفکردینی در عصر اراده تغییر اجتماعی، به دست دادن روایتی پایدار از دین و در مقابل پرسشگریهای عقل است.
2-شکلگیری نهضت اصلاح فکر دینی و تناوری آن به تناسب دریافتهای معرفت شناختی- روش شناختی تازه و اندوختههای جدید علمی و پرسشهای پیش روی آن.
3-فرایند ستبری فکر اجتماعی در حوزه اندیشه دینی و ظهور قرائتهای گوناگون جامعه شناختی از فکر دینی.
4-کوشش عقلانی برای سامان دهی خردمندانه زندگی جمعی در ابعاد مختلف آن.
5-توجه محوری به اصول تعالی بخش امر اجتماعی، مانند استقلال، آزادی، عدالت، مشروعیت مدنی و...
6-تجربههای متنوع جنبشهای اجتماعی، سیاسی برای تحقق بخشی به دیدگاه بازسازی شده به اندیشه ترقی و فکر دینی، در قالب جنبشهای اصلاحگری(مانند مشروطه)تا نهضتهای منطقهای معارض(مانند نهضت جنگل) تا جنبشهای حقوقی-سیاسی(مانند حرکت مدرس)تا نهضتهای انقلابی دورهای(مانند نهضت 15 خرداد 42)و نهضت انقلابی پایدار(مانند انقلاب اسلامی).
مبحث سوّم-گفتمان آغازین نواندیشی اجتماعی
اندیشه ترقی در دوره معاصر فکر دینی، پیش از آنکه در شرایط نقدی مستقر خود جای گیرد، دورهای آغازین را تجربه میکند که خاستگاه تحوّلات دورههای بعدی شمرده میشود.ویژگی خاص این دوره، حلول اصل اراده تغییر اجتماعی در جامعه ایرانی است.خاستگاه مجموعه تحولات دوره معاصر تا اینک، دوره مقارن با روشنفکری دوره مشروطیت است.چهره نمودین این دوره، سید جمال الدین اسد آبادی است و نیز شیخ هادی نجم آبادی از دیگر اسلاف عالمان دینی ترقیخواه و پس از آنان سید محمد طباطبایی، میرزای نایینی و به خصوص آخوند ملامحمد کاظم خراسانی(1911 م، 1329 ه)برخی چهرههای این دورهاند. (10)
پرسشهایی که در این دوره در مقابل دین قرار میگیرند، چندان عمیق نبوده و از تنوع زیادی برخوردار نیستند.از این رو، پاسخهایی نیز که از جانب روشنفکران مذهبی برای آنها تدارک میشود، چندان متنوع نیست.اصلیترین ویژگیهای این دوره عبارتند از:
1-حضور به تدریج در حال شکلگیری خردگرایی و تأکید بر اصل اجتهاد مستمر.
2-بازگشت به سنت آغازین اسلام پیرایشگری و زدودن خرافات و زواید دین کش بیگانه با دین از ساحت تعالیم اسلام.احیای دین در این دوره احیای پیرایشی است.
3-پذیرش علوم و فنون جدید و اعتقاد از دیدگاه عدم مغایرت دین با آنها.
4-محکوم کردن سنتپرستی کورکورانه و تقلید صرف و پرهیز از یک سویهنگری در دین.
5-کوشش برای بیداری رهبران مذهبی و ایجاد دغدغه اصلاحطلبی و زدودن خلل راه یافته به توانایی دیانت در جوابگویی به موضوعات عصری.
6-حمایت از اصل وحدت میان ملتهای مسلمان و مبارزه با ملیّت گراییهای افراطی.
7-اتکاء بر اصل حاکمیت مردم به عنوان فلسفه برگزیده سیاسی و مبارزه با استبداد. 8-سمت و سوی کلی حرکت فکری در دوره آغازین نواندیشی اجتماعی، بیش از آنکه بر مدار احیای نظام معرفتی-عقیدتی دین باشد، در راستای احیای جامعه دینداران و تصفیه و تقویت روجیه اهل دین بوده است.
مبحث چهارم-گفتمان نواندیشی تکاملی
وهله گرایش به اصل تکامل در اندیشه ترقی، از بینش طبیعت شناختی و جامعهشناختی تا دیدگاه مارکسیستی آن، تحت تأثیر تحوّلات اجتماعی بعد از دهه بیست در نتیجه برخورد روشنفکران دینی با اندیشههای وارداتی به ویژه در دهه پنجاه بر ذهن و اندیشه بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران دینی تأثیر بسزایی داشته است، و آنان را بر آن داشته است تا دیدگاه سازگار تعالیم دین را با این گفتمان از ترقی نشان دهند.این نگره، حامیان بسیاری از حوزههای دینی گرفته تا مجامع روشنفکری، یافت.
مهندس مهدی بازرگان در یکی از از نمونه آثارش در راستای این دیدگاه برگزیدهاش، مینویسد:
سیر کلی انسان از خاک تا به خداست و مسیر عمومی جهان از عدم تا به وجود است.برنامه اسلام نیز که سپردن راه خدا است، چیزی جز تکامل انسان نیست...و تکامل چیزی جز توحید نیست...بنا به آنچه گفته شد و خلاصه مطالب گذشته اینکه رابطه میان طبیعت، تکامل و توحید را به صورت مثلثی میتوان نمایش داد.رأس مثلث خدا یا توحید است، از خدا جهان خلقت یا طبیعت صادر میشود و دست آخر طبیعت را تکامل که قانون ابدی است به سوی خدا سوق میدهد.در آن میان، انسان را میبینیم که با هر سه ارتباط دارد:از طبیعت(یا خاک و مادیات) بر میخیزد، از خدا مدد میگیرد(روح الهی)و تکامل او را بالا برده، به سوی خدا برمیگرداند. (11)
مفسّر بزرگ قرآن کریم، آیة الله طالقانی ذیل آیه:«سبّح اسم ربّک الأعلی» (12) مینویسد:
پدیدههای هستی با همه اختلافاتی که در صورتها و کمالات و مراتب و حدود دارند، در همین معنای لغوی و مفهوم هیئت تسبیح مشترکند؛همه آسان و پیوسته و کوشا و منظم حرکات، شناوری دارند.این حرکات و کوششها، از درون ذات و هسته اصلی و هستی آنها انگیخته میگردد و سر بر میآورد...نمودار آن حرکت ذاتی، حرکات کمی و کیفی و زمانی و مکانی میباشد...و نظامات و قوانین حاکم و حکیمانه، این حرکات را تنظیم و تحکیم مینماید.قدرت نیروی ذاتی، مبدأ این گونه حرکات و قوانین حکیمانه و ناظم سلسله حرکات میباشد، و از حرکات ذاتی متسلسل، رشته زنجیری امواج0 تسبیح صورت میبندد و آهنگهای موزون آن پدید میآید.همین رشته زنجیری امواج است که دانه ریز و بسیار ریز و درشت و بسیار درشت کاینات را به صورت منظم واحدی، به هم پیوسته و هم آهنگ میدارد و قدرت و اراده حکیمانهای را مینمایاند که همه از او و به سوی او میباشند.صورتهای متنوع و متکامل و پیوسته موجودات، پدیدهای از زنجیر حرکات تسبیحی است که ذات و کمال مطلق اللّه را در ظرف و رشته محدود خود ابراز میدارد.... با این بیان و از این نظر، تسبیح سراسری موجودات، ناشی از جنبش ذاتی و طبیعی آنها میباشد و تسبیح خردمندان«فرشتگان و آدمیان»ناشی از شعور به تنزّه ذات و صفات پروردگار است.
گفتمان تکاملی فکر ترقی، با وجود تفاوت درونی مشربهای خاص آن-از اندیشههای قرآنی آیة اللّه طالقانی تا اندیشههای تجربی مهندس بازرگان تا برخی اندیشههای مزدوج مارکس گرایانه، دارای ویژگیهای چندی است.مهمترین ویژگیهای این نگره به اشاره عبارتند از:
1-پایگاه شناختی در این نگره، متکی بر عقلانیت جزوی است، بیاینکه خرد نقدی را در مبنای خرد باورانه خود داخل نموده باشد.
2-فکر فردی و عنصر روانشناختی در این دیدگاه، نشو و نمای چندانی ندارد و اراده موضوع نظر در این نگره، اراده عمل کننده برای ایجاد تغییرات اجتماعی رو به جامعه آرمانی این جهانی است.به این قرار، این نگره هم به مفهوم اجتماعی و هم به مفهوم حقوقی جامعهگراست.
این گرایش، هم به غلبه و تأثیر و نفوذ محیط و جامعه بر فرد معتقد است و هم معتقد به اولویت و تقدم حقوق و مصالح اجتماعی بر مصالح و حقوق فردی، میباشد.
3-اندیشه و علوم تجربی در تفسیر جهانبینی دینی، نقش محوری دارند و قوانین برآمده در علوم تجربی، حقایق علمی مسلّم تلقی میشوند و خود منظر تفسیر و توجیه مفاهیم و احکام دینی میگردند.
4-نگرش دیالک تیکی(در انواع مشربها)- تکاملی به تعالیم دین و تفسیر انسان، طبیعت، جامعه و تاریخ از این منظر.پدیدههای طبیعی، انسانی، اجتماعی و تاریخی دارای حرکتی مستمر برآمده از تکاپوی متضاد و متقابل عناصر و عوامل درونی آن میباشند که با جهشهای کمی و کیفی رو به کمال مطلق خود دارند.
5-گفتمان تکاملی افزون بر جامعهگرایی، تاریخگرا نیز هست و فرایند قانونمندی از تکامل ماده تا فرایند تکامل اجتماعی و تحقق بهشت موعود در زمین است.
6-زمان در گفتمان تکاملی ترقی، خصلتی مادی یافته و هنگام شناساییها و تحلیلها و توصیفها، موضوع مراحل تاریخی پیش میآید؛ قنونمنمدیهای عام حاکمی که پدیدههای طبیعی و انسانی و اجتماعی، محکوم به حکم این قوانیناند، از دیدگاه اندیشه تاریخگرایی از نگره تجربی، پذیرفته میشوند.
7-خواهانی تغییر اجتماعی که بسته به مشربهای درونی آن، گرایش اصلاح طلبانه یا رادیکال دارند.برخی، به ویژه تکاملگرایان نسل اوّل، بر اساس دیدگاه وفاق اجتماعی(تأکید بر ارزشهای مشترک گروهها و قشرها)، هوادار سیاست تغییر ملایم و آرام زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و برخی مانند تکامل گرایان نسل دوم، بر اساس دیدگاه ستیز اجتماعی(تأکید بر ویژگیهای متضاد گروهها و قشرها)، خواهان دگرگونی بنیادی و فوری در نهادهای اجتماعی- سیاسی موجودند.
8-دوگانه انگاری نگرش تکاملی، دوگانهانگاری انسانی نیست.نسل دوم نگره تکاملی، معتقد به بینش ستیزه گرایانه است.
9-تفسیر مردم سالارانه از حکومت اسلامی، چه از وجهه نظر مبنای مشروعیت حکومت، یا شیوه اداره حکومت، یا چارچوبهای رفتاری حکومت، اصلی مورد تأکید این نگره در تمامی مشربهای خاص درونی آن است.مشربی، مردم سالاری آزادیخواه(دموکرات-لیبرال)را مشربی، مردم سالاری هدایت شده(پذیرش اصل عقل جمعی با قبول دولت و رهبری برای هدایت جامعه به سوی آرمانشهر برگزیده)را، اصل مقبول برگزیده است.
مبحث پنجم-گفتمان نواندیشی توسعهای
اندیشه پیشرفت و فکر ترقی (The Idea of Progress)، خاستگاه معرفت شناختی و فلسفی اندیشه توسعه است.یک نظریه توسعه، در واقعیّت معرفتشناختی و فلسفی یک نظریه در باب ترقی و پیشرفت است.
مقصود از گفتمان توسعه(Development)، در تعبیری کوتاه و فراگیر، همانا فرایند ترقی سیاستگذاری و برنامهریزی پذیر بر اساس یک الگوی کلان از وضعیت مطلوب برگزیده ملت و دولت است.این تعریف از جنبه مفهومی دو نظام مدیریت دینی و لائیک را بر میتابد.
گفتمان توسعهای اندیشه ترقی، چند دههای است-پس از جنگ دوم بین الملل-که از درون مرام فکری نواندیش(Modernity)و کارکردگرایی (Functionalism)سر بر آورده است و به تدریج در حال جا خوش کردن بر ذهن و ضمیر روشنفکران دینی ایران است و میرود تا با تجدید معماری مفهومی و ساختاری خود در قالب زبان و فرهنگ دینی جای گیرد و منظری برای به دست دادن قرائت نوینی از مذهب-قرائتی عرفی، عصری و علمی(به معنای تحصّلی)-شود.
نمای بیانی ابتدایی این گفتمان پیش از انقلاب اسلامی، در میان برنامهریزان رسمی حاکم، متکای برداشت نوگرایانه(Modernisty) و غرب انگارانه ذهنیتی بود که در دید روشنفکران رادیکال، محمل فکری و ایدئولوژیک هموار سازنده راه برای ادغام در بازارهای جهانی و تقسیم کار بین المللی بود.و بدین سان از آن رو که قرائت خودیژهای از آن به تناسب اوصاف دینی و ملّی کشور به دست داده نشد، مورد طعن دین شناسان و روشنفکران ملّی بود. به همین دلیل، تا پیش از انقلاب اسلامی، این اندیشه هرگز نتوانست نسبتی با سنن روشنفکری ایران برقرار کند و به قولی نیز انقلاب اسلامی واکنشی در مقابل آن بود.
گفتمان توسعه با بازفهمی دوباره مفهوم و ساختار و مضمون آن، پس از انقلاب اسلامی و مسندنشینی ایدئولوژیک دین برای مدیریت نظام، همراه با فروکاهشی رویکرد اقتصادی به توسعه، و برآمدن نظریه توسعه انسانی پس از دهه 80 میلادی، و نیز شکست الگوهای آمرانه توسعه در سطح بین الملل و در دوره بازسازی و رویکرد نظریههای اصلاح فکر دینی به وجهه کارآمدسازی و توانمندسازی فکر دینی-در برابر پرسش نقش دین در زندگی امروز بشر-میرود تا به اندیشه و گفتمان غالب برنامهریزان و کارگزاران و دانشوران خواهان موضوع ترقی و آبادانی کشور، تبدیل شود.
همراه این رویکرد جدید نهضت روشنفکری به گفتمان توسعهای فرایند ترقی، در حوزه فکر دینی نیز بر اساس اصولی مانند واقع باوری انتقادی به عنوان مبدأ شناخت شناسی و عقلانیت انتقادی، برای آنکه بتوان فکر دینی را به ویژه از وجهه نظر کارآمدی آن در عینیتهای نو به نو شونده امروز به عنوان مبنایی برای نظریهپردازی توسعهای جریان بخشید، کوششهای نظرگیری در حال انجام و ثمردهی است.
ویژگیهای عمومی گفتمان توسعهای فرایند ترقی در قرائتی که از وجههنظر مدیریت ترقی از مذهب به دست داده میشود و نیز تفسیر دینی موضوعات امر انسانی-اجتماعی مرتبط بر مدار مدیریت فرایند ترقی، نیز بایستی مورد نظر باشد، عبارتند از:
1-آرمانهای مطلوب ارزشی-هنجاری به عنوان غایات مطلوب تلقی میشوند که بایستی برای حرکت عملی به سوی آنها، در قالب اهداف جزئی و میانین، تعریف شوند، تا بتوانند موضوع سیاستگذاری و برنامهریزی مدیریت توسعهای قرار گیرند.
2-عقلانیت انتقادی در حوزههای معرفت فلسفی-کلامی، ارزشی-حقوقی، تجربی و دینی، به رسمیت شناخته میشود.عقلانیتی که هم به نقد و سنجشی نقادانه میپردازد و هم به محدودیتهای خود واقف است و عرصه پرسشگری خود را به ساحت خویش نیز فرامیخواند.
3-عقلانیت ابزاری و محاسبهای-و بهطور خاص خرد تکنیکی و خرد دموکراتیک-به مثابه ابزاری معرفت شناختی، در خدمت عقل کلینگر و آرمانخواه قرار میگیرد تا آرمانگرایی موعودی با واقعگرایی ناشی از خرد تکنیکی و دموکراتیک ترکیبی مناسب به وجود آورد.چشمی به هدف و غایت آرمانی برگزیده خویش و چشمی نیز به ابزار و مراحل تحول داشته باشیم، تا بتوان با ترسیم مراحل برنامهریزی شده و تهیه جدولهای زمانی که قادر به ارزیابی و کنترل برنامههاست، فرایند تحولات و تغییرات اجتماعی را رو به آرمانهای برگزیده هدایت نمود.
4-گفتمان توسعه، دیدگاه واقعباوری انتقادی را به عنوان مبدأ شناخت شناسی اجتماعی، میپذیرد.واقع باوری انتقادی اگر چه به وجود واقعیت و قابل حصول بودن آن باور دارد و در عرصه معرفت، وصول به حقیقت را هدف خود میداند، اما اولا ذهن و فاعل شناسایی را صرفا منفعل و آیینهوار نمیبیند و شناخت را حاصل تأثیر و تأثر متقابل میان فاعل شناسایی و موضوع شناخت میداند.ثانیا، شناخت را امر پیچیدهای میداند و معتقد است به آسانی نمیتوان از شناختی حق و کامل دم زد.
5-نهادها و انجمنهای متشکل در جامعه مدنی، عوامل جمعیتی تحول تلقی میشوند-و در وجهه عملی-اصلاحات بنیادی، دیدگاه ستیز انتقادی و نیز دیدگاه ستیز-وفاق، در بین جامعه بشری مجال حضور مییابد.
از سویی حضور در عرصههای بینالمللی و جمع میان تمدن مستقل با مشارکت در گفتگوهای بین الادیان و میان تمدنها، دیدگاه جهانی مورد پذیرش این گفتمان میشود و از سویی با اتکاء به اصل اصلاحات بنیادی-یعنی هدف انقلابی و شیوه عمل اصلاح طلبانه-شیوه مدیریت تحول خاصی برگزیده میشود.
6-در این گفتمان تاریخ گرایی به نفع اصل اراده تغییر به کنار میرود.سازنده تاریخ اراده بشر است.این گفتمان، پذیرای این دیدگاه نیست که تاریخ دارای جهت خاص از پیش مقدری است تنها کاری که از بشر بر میآید، همنوایی با این جهت ساخت گرفته متصلّب باشد.
مبحث ششم-دستاوردهای تحلیل فرایند تحول گفتمانها
مطالعه تحلیلی فرایند تحول گفتمان ترقی در جهان غرب، در اندیشه دینی و در ایران معاصر، و برآورد تطبیقی آنها، آموزههای چندی را به دست میدهد:
1-این گونه دستهبندی فرایند تحول گفتمانهای یادشده، چه در حوزه غربی و چه در حوزه فکر دینی معاصر، به مدد منطق سیستمی البته تا حدودی، ساده کردن یک واقعیات پیچیده است که میتواند الگوی شناختی اجمالیی را برای تحقیق از موضوع فرایند تحول اندیشه ترقی و فکر بازسازی به دست دهد.
2-پایه فلسفی پدیده، تحول و تغییر روانشناختی، توسعه، تغییر اجتماعی، نوسازی، نوگرایی و تجدد، پدیده حرکت و اساسا تغییر است.و پرسش از نسبت سنت و دین با مدرنیسم و تجدد، در واقع بازگشت به پرسش از نسبت این دو مقوله با حرکت دارد که آیا سنت به عنوان مجموعه آموزههای پیشینیان سامان یافته در الگوی زندگانی اجتماعی و نیز دین سره و خاتم(اسلام)و مجموعهای از حقایق ابدی، و فکر دینی به عنوان یک جریان معرفتی سیال نسبت به آن حقایق، آیا امر تغییر و حرکت و تحول را بر میتابد؟با آنها چگونه نسبتی دارد؟و اگر نسبتی برقرار است به چه کیفیت و شیوهای؟
3-رشد بها دهی به عقل و عقلانیت جزوی (Rationalism)، مایه اصلی و درونی تجربه غربی عصر جدید، است.در تعریف برگزیده ما«عقل» به معنای مجموعه دانشهای عقلانی-اعم از عقل کلی و عقل جزوی و نیز عقل نظری و عقل عملی- است که از منبع غیر وحیانی و مستقل از وحی یا ملازم با آن به دست میآیند.
4-تفاوت ما با غربیها در برآمدن و تحول انواع گفتمانهای اندیشه ترقی، این بود که اندیشه ترقی تا گفتمان مدرنیستی و پسامدرنیستی در آن دیار تدریجا زاده شد و شکل گرفت و نمو کرد و به هر تقدیر، فکر دینی مسیحیت در آن تجربه جایگاه درک وضعیت یافتهای دارد؛لیکن در میان ما این فرایند اندیشهای، از سویی به دلیل ساختار و ماهیت متفاوت آموزههای اسلامی از تعالیم کلیسا و نیز فراز و فرود دیگرگونه آن تا سده پیش در این دیار و از سویی هم سرازیری یکجا و ناگهانی دستاوردهای مغربیان بدین جا، اندیشه و تجربه ترقی هنوز به گونهای خود ویژه، به عنوان فرهنگی خودی جا نیفتاده است.اندیشه و تجربه ترقی در حوزه فرهنگی ما ساختار و ماهیتی دیگر گونه از تجربه غربی آن دارد.
5-سیر تاریخی اندیشه بازسازی فکری دینی را در دوره معاصر میتوان به منزله فرایندی پیوسته و دارای وحدت واقعی، یعنی جنبشی که مبدأ حرکت آن در یک مرکز عقلی-تجدید مستمر مناسبات عقل و وحی-قرار دارد، و به سوی هدف برگزیدهای-آرمان ترقی-تلاش میکند، درک کنیم.
6-هدف اساسی اندیشه بازسازی فکر دینی مورد نظر مصلحان دینی، فروپاشی دین نیست، بلکه مصلح دینی با همه نیرو میکوشد تا از منظر و با نیّت تعالی جامعه انسانی، دین را مستقر کند و به حضور آن عمق بخشد.
7-نقطه آغازین در میان آمدن اندیشه بازسازی فکر دینی را بایستی در برآمدن پرسش از نسبت فکر دینی و اندیشه ترقی و توانمندی دین برای حضور در عرصه مدیریت فرایند ترقی، جستجو کرد.پرسشهایی مانند:نسبت اجتهاد و فکر فقهی با زمان-مکان، دین و مدرنیسم، دین و توسعه، از همین پرسش محوری نسبت عقل و دین برمیخیزد.به این قرار، تاریخ اندیشه بازسازی فکر دینی در دوره معاصر را بایستی در فرایند عمومی این سیر تحول گفتمانهای ترقی پی جویی نمود.
8-اندیشه ترقی، فکر دینی و اندیشه بازسازی فکر دینی، با اندکی تقدیم و تأخیر همپای یکدیگر، مسیر تحول خویش را در راستای سنن تاریخی خود تاکنون طی سپردهاند.این فرایند همپا به دلیل ساختار ذاتی تفکر و نیز نسبت تأثیر و تأثر متقابل اندیشه و عینیت، همواره دچار قبض و بسطهایی بوده است.وحی آسمانی، مضمون و رخدادهای جهان معاصر هر دوره فکری در بیرون، عناصر شکل دهنده این دورههای تحولاند.سید حسین نصر مینویسد: میتوان وحی آسمانی را به منزله صورت و روحیّه و خصوصیات فکری اقوامی را که این وحی بر آنان نازل شد، به منزله هیولی نگریست؛صورت و هیولائی که از ترکیب آنها تمدّن اسلامی به وجود آمد...بنابراین، حقیقت مطلق به وسیله صورت خاص هر وحی و خصایص مردمی که این وحی بر آنان نازل شده است، محدود میشود و تعیّن مییابد.این تعیّن و تشخص حقیقت نامحدود ولایتناهی به شکلی خاصّ در کلّیه علوم و خصوصا علوم جهانشناسی که مربوط به عالم صورت است، اثر به سزایی باقی میگذارد...گذشته از«صورت» تمدّن اسلامی که همان وحی آسمانی اسلام است، باید«مادّه»این تمدّن هم که عبارت از نژاد و زبان و بنیاد روحی و روانی و جسمانی مردمانی است که امت اسلام را تشکیل میدهند، در نظر گرفته شود، زیرا چنانکه قبلا ذکر شده این«ماده»در رشد و نمو این تمدّن و علومی که در آن اشاعه یافت، سهم بسزایی داشته است. (13)
به این قرار، نوع گفتمانهای ترقّی در دوره معاصر دارای خصلتی برونزا میباشند که به ویژه در دوره معاصر، متأثّر از رویارویی مدنیّت حوزه اسلامی شرق نزدیک و میانه با جوامع متجدد غرب، میباشد.همان گونه که جنگهای صلیبی و برخورد غربیها با فرهنگ و تمدّن آن روز مسلمانان، یکی از عوامل نوزایی در مغرب زمین بود.گفتمانهای نواندیش معاصر، متأثر از رخداد تجدد در غرب، در میان آمدند و به تدریج در انطباق با اوصاف و مختصات اعتقادی، ساخته و پرداخته میشوند و خود را در قالبهای دینی جای میدهند.گفتمان نواندیشی تکاملی تا اندازهای در این ساخت یابی توفیق یافت، در عین حال به دلایل متنوع معرفت شناختی و روش شناختی و نیز محتوایی-ناظر به مضمون علمی این گفتمان مرتبط با علوم و معارف موجود درون دینی-نتوانست چندان ماندگار باشد و بیشتر دست مایه اندیشههای مزدوج فاصلهدار از کلّیت عناصر محتوایی تعالیم دین، گردید.لیکن گفتمان توسعهای اندیشه ترقی، به تازگی در حال شکلگیری است و تا به دست دادن قرائت تازهای از دین در قالب یک نظریه دینشناختی توسعه، راهی طولانی در پیش دارد.این تحقیق خود نمونه کوششی در دوره معاصر برای دستیابی به این نظریّه، میباشد.
9-فرایند تحلیل شده تحول اندیشه ترقی، بیشتر با نمونههای متنوع آن، از صنف روشنفکران دینی، یافته میشود.خاستگاه ذهنی نوع دانشورابن ترقیخواه در دو گفتمان نواندیشی تکاملی و گفتمان توسعهای برای شکل دهی ساختار دیدگاه پیشنهادیشان، علی رغم گرایش جدی به دینشناسی، سنن اندیشهای و فکری-به ویژه فلسفی، کلامی و سنن اندیشهای حوزههای دینی نسبتی خودی برقرار کند. * از دیگر سو، کوششهایی نیز از بطن حوزههای دینی آشنا با مسألهها، اندیشهها و معارف روز، رفته است که به مدد تعالیم و معارف موجود درون دینی در حوزههای دینی با آغازیدن حرکت فکری از گفتمان تعالی فردنگرانه، با مسألهشناسی، خردباوری انتقادی، رویکرد جامعهشناختی و شناخت اندیشههای روز، ب در اندرون فرایند تحول گفتمانهای ترقی، (*)-دراین زمینه، نظر و همت مفسر بزرگ قرآن آیة الله طالقانی چشمگیر مینماید. میدان نگره حوزههای دینی به اندیشه ترقی را برای شکلیابی اندیشه خود ویژه ترقی مهیا ساختند.شهید آیة الله سید محمد باقر صدر، نمونهای از این جهش درون حوزوی است.
10-پاسداری از سرگی و جامعیت و کارایی اندیشه دین شناختی ترقی، مقصود نظر نوع محییان فکر دینی بوده است که بسته به وضعیت فکر دینی بر یکی یا برخی یا تمامی این اصول توجه داشتهاند؛یکی روش پیرایشی -به هنگامی که اندیشه دینی رایج در میان مردم به ویژه نخبگان در آمیخته با آموزهها و عناصر بیگانه شد-، دیگری روش بازگردانی جامعیت -به هنگامی که پارهای از آموزههای دین مغفول مانده است-و نیز روش کار آمد بخشی-هنگامیکه در قابلیت حضور توانمند و مدبرانه اندیشه دینی خلل افتاده است-، از سوی آنان به کار بسته میشده است.
11-دیدگاه برگزیده دین شناختی توسعه الزاما برابر نهاده گفتمانهای پیشین و پذیرای همه مختصات و اوصاف این گفتمان نیست.و میتواند با برخی ابعاد آنها همزیستی کند و یا عناصر ساخت و محتوایی چندی را از آنها برای سازماندهی اندیشه پیشنهادی خود به وام گیرد، و به ترکیب جدیدی از یک گفتمان نسبتا جامع در رسد.در درون این فرایند تحول گفتمانهای ترقی، اندیشههای ترکیبی جامع نظر را که نمیتوان به تنهایی در یکی از این انواع گفتمانها گنجانید، توانستهاند پشتوانه ستبر، پیرایش و کامل سازی نقصان این قرائتهای گوناگون باشند. در حوزه ایران معاصر بایستی از مانند استاد شهید مطهری نام برد.
مطهّری که بر پایه مبانی معرفت شناختی ستبرش-به ویژه در حوزه فلسفه عام معرفت و روانشناسی ادارک-و مبانی فلسفی-کلامی توانمندش، با دلبستگی یکسان به همه امور و معارف دینی و مسأله شناسی روشن بینانه و تکیه بر اصل خردباوری نقادانه و بهادهی به نگرش تاریخی و مددجویی از آموزههای عرفان دینی، از انواع روشهای احیاگری-پیرایشی، جامعیابی و توانمندبخشی-بهره میجست و با استخراج و به فعلیت همواره میان سه رأس مثلث، نابی و توانمندی و جامعیت در کوشش و تکاپوی فکری بود، تا بتواند بینش و اندیشه کلان حضور فکر دینی در دو عرصه اندیشه و عمل را به دست دهد.اگر چه کامیابی چندانی در سیستمسازی دستاوردهایش برای ارائه الگوی نظام وارهای از نظریه دینی مدیریت ترقی در عصر جدید نداشت.تدوین دوره «مقدمهای بر جهانبینی اسلامی»کوشش آغازین استاد در این وادی بود.
نظریه پیشنهادی دین شناختی توسعه در این تحقیق در راستای این جریان تاریخی تحول گفتمانهای ترقی و در ادامه همت ارجمند محییانی چون:استاد شهید مطهری و علامه شهید سید محمد باقر صدر، انجام میپذیرد، که البته همپای تحولات فکر دینی و اندیشه ترقی، میتواند و بایستی که پذیرای بازسای و تحول باشد.
قسمت دوّم:اصول مبانی احیای فکر دینی ناظر به اندیشه ترقی
مبحث اوّل-تصورات مربوط به بازسازی و ابعاد اصلی آن
احیا و بازسازی امور مربوط به دین، دارای دو فرایند اصلی، یکی در عرصه عینیتهای انسانی- اجتماعی جامعه دینداران و دیگری در عرصه اندیشه دینی، است.یک نظریه جامع بازسازی داری دو رکن است:یکی اصل احیاء نظری یعنی بازسازی در ساختار نظری اندیشه، علوم و معارف دینی که در قلمرو معرفت دین شناسی به مفهوم جامع آن، * جای میگیرد.و دیگری احیای عملی، یعنی بازسازی و تغییر شخصیت فردی و مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی جامعه دینداران بر اساس و در راستای اندیشه دینی بازسازی شده که بر پایه سه اصل خلوص، جامعیت و توانمندی، ساخت گرفته است.عرصه حقیقی و سزاوار فرایند بازسازی همین فرایند از شکلیابی ذهن تا مدیریت عینیت است.
مبحث دوّم-مضمون نهایی بازسازی
دانستیم که مضمون اصلی اندیشه و تجربه ترقی در جهان امروز، اصل مدیریت تغییر در عینیت و عقلانیت در اندیشه است.از این رو میتوان گفت، پرسش از نسبت دین و فرایند ترقی و تجدّد، در واقع پرسش از مناسبات دین با مدیریت حرکت و تغییر در عینیت و با عقل و عقلانیت انتقادی در اندیشه است.مضمون اصلی یاد شده فارغ از انواع تحلیلهای گرایشمند خاص، تجربههای بیرونی توسعه است.
در این دیدگاه مفهوم ملموس بازسازی همانا عبارت از روز آمد نمودن مستمر مناسبات عقل انتقادی و وحی و کارآمد سازی فکر دینی برای جریان یافتن در عینیت، میباشد.
کوشش برای تجدید مناسبات عقل و وحی اصولا یک کوشش ضروری درونی دینی نیز هست، چرا که دین الگوی مدیریت حیات انسانی(فردی- اجتماعی)بر اساس دو منبع عقل و وحی است. جایگاه سزاوار اصل اجتهاد، در راستای همین تجدید مناسبات مستمر، میباشد.اجتهاد کوشش دائمی برای تفسیر روشمند آموزههای دین در برابر نیازهای نو به نو شونده ترقی فرد و جامعه مخاطب، است.اصل اجتهاد بر پایه کاوش مستمر از مناسبات نو به نوشونده وحی با عقل و عینیتهای مرتبط با امر انسانی-اجتماعی برای نوسازی مستمر فکر و معارف دینی به عنوان متکای پژوهشگر در تفسیر دین میباشد.اندیشه بازسازی به معنای تفکر دارای نسبت فعال با اندیشهها و عینیتهای جاری مرتبط با امر انسانی است.پویایی اجتهاد به معنای همین برقراری نسبت متعادل میان فکر دینی با جریان روزآمد شونده اندیشه بشری و عینیتهای نو به نو شونده فردی و اجتماعی است.از این رو بسته جریان پویایی اجتهاد فرایند مستمر بازسازی روشمند فکر دینی است.
مبحث سوّم-دغدغههای اصلی بازسازی با توجه به زیربنای فلسفی آن.
با توجه به دو اصل عقلانیت و عینیت در حرکت، همواره به گونهای توأمان، دو مسأله اصلی بازسازی مدّنظرند:
1-توجه به رخدادهای نو و پرسشهای جدید و کوشش برای پاسخگویی به آنها.
مسأله شناسی و پاسخ دهی به پرسشهایی که پیش روی تعالیم دین نشستهاند و انتظار پاسخ آنها از دین میرود، از زمره شئونات نیک اندیشمند دینی است.چنانکه حفظ«نظام اجتهاد» امری است که ضرورت آن بر آگاهان معلوم است، بسط«مواد اجتهاد»نیز امری است که ضرورت آن بر آگاهان معلوم است.اجتهاد باید محفوظ باشد، (*)-فراگیر شش بخش:مبانی عام معرفت شناختی، فلسفه علوم و معارف، روششناسی، فلسفه زبان و روانشناسی ادراک و جامعهشناسی معرفت. اما محدود نباشد و خود به صورت«تقلید»در نیاید. اجتهاد باید واقعیات متحول زمان را بشناسد، فرهنگ نو و تربیت نو را بشناسد، انسان نو و صنعت نو و کار نو و اقتصاد نو را بشناسد.اجتهاد باید با تجربههای حیات بشری و عینیتهای جهانی روبهرو شود.... (14)
2-ضرورت تجدید بنای وجهه عقلانی دستگاه عقاید دینی بر بنیان اندیشه و عقل نقدی(دیدگاه معرفت شناختی)به عنوان رکن دیگر اندیشه جدید تغییر، فراخوان ما برای توجه به این نکته سودمند است که بازسازی تنها به معنای مواجهه با پرسشهای جدید نیست، بلکه به معنای آن است که بنیان معقول این اندیشهها و فنون نیز در نسبت با خرد جدید باید نسبت سنجی شود و آن پرسشها و مسائل(جدید یا قدیم)بر اساس خرد بنیانی جدید در یافته و پاسخ گیرند.
در تحلیل از دیدگاه پیشنهادی، فرض بر این است که اندیشه و معارف دینی در صورتی پویا و حیاتمنداند که با اندیشه و نیازهای عینی جامعه عصری خود باید در یک نسبت متعادل معقول باشد.هرگاه این تعادل و توازن معقول بر هم خورد و اندیشه دینی و تفسیر پیشنهادی از دین نتوانست پاسخگوی پرسشهای مربوط به قلمرو ادعایی خود باشد که از آن انتظار پاسخ میرود، امر بازسازی ضرورت مییابد.لذا از آن رو که عقل و عینیت در معانی یادشده، مقولههایی تحول یابندهاند، تجدید مناسبت با آن نیز امری مستمر و تاریخی خواهد بود.
مبحث چهارم-شیوه بازسازی در پایههای اندیشه دینی
تحولات جدید اجتماعی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهان اسلام که ناشی از مدل عصر جدید است، یک مسأله کلامی را پیش آورده و آن این است که این تحوّلات جدید با وحی اسلامی چه نسبت و رابطهای میتواند داشته باشد؟
در پاسخ به این پرسش، در واقع باید به این سؤال جواب داد که میان ثبات وحی از طرفی و تحول و ترقّی معرفت و زندگی بشری و از جمله الهیات از طرف دیگر، چه رابطهای متصوّر است؟ چگونه ممکن است وحی ثابت در معرفتهای متحول و زندگیهای گوناگون حفظ شود؟
برای تحقق امر بازسازی، دو اقدام ضروری بایسته است:یکی موضع نقدی در برابر اندیشه و معارف موجود دینی و بازسازی آن، و دیگری طرّاحی و بارورسازی الگوی پیشنهادی دینی تازهای برای مدیریت دو وجهه تجدد درونی و اجتماعی جامعه دینداران.
شیوه بازسازی، عبارت است از تعیین و تبیین مناسبات میان اندیشهها و معارف درون دینی با دستاوردهای عقلانی بشر و پرسشها و انتظارات نو به نو شونده مربوط به حوزه انتظارات سزاوار از دین.
1-در حوزه برآورد نسبت با خرد جاری بشری، در این حوزه فرایند بازسازی در دو مرحله است:
1-1-مرحله اول:ارزیابی نسبت با اندیشههای بیرونی از دو جنبه:
-یکی از وجهه نظر رویکرد نقادانه به اندیشههای جاری برای شناخت آنها و دریافت روشن بینانه و محققانه و نقادانه عناصر مورد نیاز از آنها؛
-دیگری از وجهه نظر تعیین حدود میان اندیشه و علوم دینی و دانشهای غیر دینی و تبیین میزان وفاق و ناسازگاری میان آنها.
1-2-مرحله دوم:طراحی دوباره نظام فکر دینی در کلیت و عوامل و عناصر درونی آن و تنظیم مجدّد مناسبات بخشها و اجزاء اندیشهها و علوم درون دینی با یکدیگر، در این نظام دوباره طراحی شده از سه جنبه:
-یکی از جنبه طراحی دوباره سیستم و نظام فکر دینی؛
-دو دیگری از وجهه نظر نقد آن دسته از اندیشهها و علوم درون دینی که از جایگاه درخور خود خارج شدهاند؛
-سه دیگری از وجهه نظر تعیین منزلت دوباره هر یک از علوم درون دینی و تبیین مناسبات آنها با یکدیگر.
2-در حوزه مدیریت جریان دین در عینیت.
2-1-فهم و تفسیر دوباره تعالیم دین در پرتو خردی که از سر نقد پذیرفته شده و درکی که از جایگاه هر یک از معارف درون دینی به دست آمده است.درک روشنم بینانه از پرسشها و نیازها و تقاضاهای تئوریک جامعه مخاطب، رجوع مجدد به منابع دینی(کتاب و سنت)و عرضه مجدد این تعالیم به جامعه مخاطب، سه مرحله درونی این فرایند میباشد.
2-2-اندیشه جامعنگر دینی، به طور ساختاری و ذاتی قابلیت جریان یافتن در عینیت را دارد.اندیشه و معارف دینی هرگاه دارای ساختار روزآمد بودند، میتوانند در قلمرو انتظاری که از او میتوان برد، در دو حوزه فرد و جامعه، به مدد به کارگیری منطق و اصول روش مناسب سیستمی، الگوی مدیریت کلان فردی و اجتماعی را به دست دهند.
فصل دوّم-ساختار صوری نظریه دین شناختی مدیریت ترقی از منظر برگزیده اندیشه اصلاحی
با دیدگاه عمومی به دست داده شده، اکنون میتوان با توجه به ساختار عمومی اندیشه ترقی و تجدد به سوی ارائه و تحلیل یک نظریه دینیسید جمالالدین اسدآبادی پیشنهادی ناظر به امر ترقی و توسعه، نزدیک شد.
الگوی کلان پیشنهادی بازسازی، در راستای روش برگزیده بازسازی بر پایه مبانی ادراکی [معارف درجه اول و درجه دوم(معرفت شناسی به معنای عام)]معینی دارای دو الگوی کاربردی مدیریت فرایند ترقی انسانی(الگوی توسعه روانشناختی و الگوی توسعه جامعه شناختی) است.مبانی برگزیده ادراکی مزبور دستاورد مرحله اول و دوم بازسازی است.
الگوی کلان اندیشه ترقی، در تحلیلی ساختاری-فرایندی از آن، دارای دو لایه عمومی کلان میباشد:یکی لایه حوزههای علوم و معارف زیرساز و دیگری لایه تربیت انسانی و تحقیق و توسعه اجتماعی)در نسبتهای طولی و عرضی خاصی با یکدیگر.چکیده کلام ما این است که اندیشه دینی در دو حوزه یاد شده، با نسبت و مکانیسم خاصی جریان دارد. مجال اندک این تحقیق، تنها حوصله ارائه الگوی صوری(Formal Mode)یک نظریه جامع ترقی را دارد که آموزههای دین بسته به سبکهای مختلف شناختی در این الگوی صوری، تعریف شدنی هستند.بررسی مبانی ادراکی اندیشه دین شناختی ترقی و نیز مستندآوری و تفصیل محتوایی این نظریه مجالی دیگر میطلبد.
قسمت اوّل:الگوی دین شناختی فرایند توسعه روانشناختی
یک دیدگاه در پاسخ به پرسش از نسبت دین و فرایند ترقّی آن است که این مسأله را از طریق توجه به مسأله تجربه دینی و متکی کردن الهیات بر این تجربه پاسخ داد.
تجربه دینی نوعی تجربه درونی یا انسانی از دین است.دیدگاه اقبال (15) میتواند توضیحی بر این نقطه نظر باشد.
به نظر اقبال، اساس معرفت دینی عبارت است از«تجربه دین».معرفت دینی، تفسیر تجربه دینی است و برهانهای خداشناسی، چیزی غیر از محکها و تحلیلها و توجیههای فلسفی و کلامی کلیات تجربه دینی نیست.ایمان، تنها اعتقادی انفعالی به یک یا چند جمله نیست، بلکه ایمان، روشنبینی قلبی و اطمینان زندهای است که از تجربه ویژهای حاصل میشود.تجربه دینی یک مسلمان در یک تعبیر نمادین و اندکی مسامحی، عبارت است از آفریده شدن صفات خدایی در انسان یا حضور انسان کامل در وجود آدمی.در تماس انسان با وحی، مجموعه وجود آدمی تحت تأثیر قرار میگیرد و از جمله فاهمه وی. ارتباط با وحی در واقع عبارت است از تماس انسان با خدا و تماس خدا با روح آدمی، و این تماس در تجربه دینی انسان مؤمن آشکار و تعبیر میشود.این تجربه، واقعیتی است که تمام وجود انسان را، یعنی نه تنها فاهمه، بلکه اراده و احساس و قلب انسان را نیز تسخیر میکند.وحی در این نقطه نظر، از طریق تجربه درونی و دینی انسان مؤمن دریافت میشود و در زندگی جاری میگردد.حال اگر وحی به صورت تجربه دینی ظاهر و مفهوم میشود و تجربه دینی نیز واقعیتی است که به انسان مربوط میشود، پس در تجربه دینی، غیب و طبیعت یکی میشود و این خداوند است که در عین غیب بودن، در طبیعت، در انسان حضور پیدا میکند.این است که حضور وحی را عمدتا در فرایند تغییر بنیادینی که در زندگی دنیوی انسان پیدا میشود باید پیجویی نمود و نه در افزایش تعدادی معلومات.
این مقدمات فلسفی و دین شناسانه که بر محور تجربه دینی استوار است، خود راه حلی قابل قبول برای ارتباط پویای جامعه دینی با امر ترقی-تحولات انسانی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی-در عین حفظ ثبات وحی است. جمع میان دو مقوله ثابت و متغیر، از این راه ممکن است.
پیشتر دانسته شد، حرکت، توسعه و نوسازی و تجدد در قلمرو امر انسانی، دارای دو حوزه درونی یا فردی و بیرونی یا اجتماعی است؛ با استقراء و تحلیل انواع تعاریف از آنها، میتوان ابعاد درونی امر ترقّی و تجدّد روانشناختی را دریافت:
-در اولین مرحله، تکیه همه این تعاریف بر شیوههای نوین اندیشه است که به انسانها فرصت میدهد که صنعت نو، جامعه نو و حکومت نو، ایجاد نمایند.
-بر اساس آن پایه مفهومی، دومین عنصر مورد توجه این تعاریف، نوسازی و فرایند تحول گرایشها و کششهای درونی است که با واژگانی مانند:ایمان، عقیده و تمایل و احساس و باور و تعهد، معین شده است.
-سومین عنصر مفهومی اصلی فرایند تجدد روانی، کنش و سلوک و یا عمل فردی است که بر اساس آن، دیدگاه اعتقادی و کشش روحی شخص انجام پذیرفته باشد.
-بر اساس سه عنصر مفهومی تجدد درونی، جریان بالندگی شخصیت آدمی قابل تحلیل است.برای تبیین دیدگاه دین شناختی، تجدّد درونی این ابعاد، بایستی تحلیل شوند.جریان تجدد فردی، دست مایه توسعهس انسانی همه جانبه است.
اموزههای دین، نظام تربیتی عظیمی را به دست میدهد که اهداف، شکلها، روشها و مراحل تربیت، الگوهای تربیتی و عناصر و مبنای نظام تربیتی پیشنهادی دین را در خود دارد.
سنت معصومین(ع)هم تفسیری خالص و توانمند از نظام تربیتی دین به دست میدهد و هم این تفسیر را در نمونههای عینی تربیت و رشد انسانی، رشد فکری و شناختی، رشد ایمانی و گرایشی و رشد رفتاری است و مراحل رشد انسان نیز از رشد شناختها و آگاهیها آغاز میشود، تا شکلگیری جریان بالندگی گرایشهای انسانی و باورها و احساسات تا شکلگیری سلوک و رفتار و زندگانی او و رابطههای رفتاری او با خود و خدا و جامعه و طبیعت تا مراحل فراتر رشد انسانی تا عرفان ناب. (16)
آموزههای دین، تمامی این فرایند را در خود دارد، آموختگان و پروردگان این تعالیم هم، خود، آموزگار این جریان عظیم انسانیاند و هم پیشتر، با زندگیشان تبلور این آموزههایند.
قسمت دوّم:الگوی پینهادی دین در عرصه فرایند ترقّی جامعه شناختی
دیدگاه پیشنهادی ما در این فصل تحلیل و توصیه در راستای اندیشه برگزیده بازسازی، دیدگاهی عمدتا روش-شناختی-جامعه شناختی است. کوشش ما آن است که نشان دهیم:
1-در راستای اندیشه بازسازی، میتوان دیدگاه اجتماعی دین را دریافت.
2-میتوان آموزهها و دیدگاه آرمانی پیشنهادی دین را در قالب یک الگوی مدیریت تحول توسعهای فهم و بیان کرد.
مبحث اوّل-بینش اجتماعی به امر تجدّد
در راستای آن بینش مبنایی کلامی-معرفت شناختی، و آن بینش انسانی، بینش جامعهشناختی به امر ترقی و به تعبیری ترقی جامعهشناختی را نیز میتوان به دست داد.جمع آن مباحث این است که در دهههای اخیر بعد سیاسی-اجتماعی اسلام به شدت در میان مسلمانان، برجسته شده است.امروز حرکتهای سیاسی با انگیزه اسلامی از این تفکر ناشی میشود که ایمان اسلامی را نمیتوان از آثاری که در همین حیات دنیوی میگذارد، جدا نمود و اسلام باید آثار دنیوی خود را نشان دهد.روند حضور دنیوی دین در جهان اسلام کاملا قابل مشاهده است.
مبحث دوّم-حوزه پژوهشهای دین شناختی مدیریت ترقّی و توسعه اجتماعی
اندیشه اجتماعی اسلام یا شکلگیری در حوزه علوم و معارف اجتماعی درون دینی بر پایه زیرسازهای خاص معرفت شناختی، به طور عام و کلی در سه حوزه تحقیق و توسعه:تحقیقات هنجاری، توصیفی و راهبردی جریان مییابد.
تعبیر تحقیقات دین شناختی توسعه فراگیر، هر دو منظر دین توسعه(دین از منظر تجربه توسعه)و توسعه دینی(توسعه از منظر اندیشه دینی)است.تحقیق پیشنهادی، به دلیل مجال اندک مقاله، عزم بر گزینی یکی از دو نقطه نظر مزبور را ندارد.
اوّل-حوزه تحقیقات ارزشی-هنجاری
در حوزه تحقیقات دینی شناختی هنجاری توسعه، دو بخش اصلی پژوهشی جای دارد:
1-بخش توجیه نظری و دیدگاههای ارزشی و هنجاری
این بخش، عهدهدار کاوش درباره سیستم مطلوب اجتماعی اسلام و زیر سیستمهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن و سازمان، رفتارها و فرایند اجتماعی با توجه به اهداف برگزیده برای سیستم اجتماعی اسلام و در قالب آرمانها و ارزشهای اسلامی، میباشد و در مورد حسن و قبح و ارزشداری و یا ضد ارزشی بودن هر کدام ازموضوعات یاد شده، تحقیق میکند.در این بخش، کوشش اصلی بر آن است تا بر مبنای تبیین اهداف و فرایند و نظام حاکم بر کلیت سیستم مطلوب اجتماعی و زیر سیستمهای آن، عناصر، عوامل، جریان کلی و خطور و روابط و مناسبات ارزشی هماهنگ با آن مبنای برگزیده، برآورد شده و به دست داده شود.
2-طراحی سیستم مطلوب اجتماعی
فرایند توسعه، لزوما در چارچوبخ یک سیستم اجتماعی صورت میپذیرد.یک سیستم اجتماعی نیز با عوامل و عناصر به هم پیوسته در رابطه معینی شکل میگیرد که بر اساس مبنایی مشخص هدف، جهت، نقش و کارآیی معینی دارد.برآورد از جایگاه مجموعه مؤلفهها و عوامل اقتصادی و غیراقتصادی(فرهنگی و سیاسی)در فرایند توسعه همه جانبه انسانی-اجتماعی و در نسبت با یکدیگر، ارائه یک موقعیت یا جهت حرکت مطلوب در چارچوب مجموعه انسانی، و در این راستا تبیین دیدگاه اسلامی توسعه، طراحی الگوی عملی توسعه یافتگی و الگوهای ابزاری و سیاستگذاری و تصمیمگیری مدیران توسعه و نیز مدل پایه برآورد حرکت پدیدههای واقعی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی(موضوع شناسی توسعه)، الزاما و به ناگزیر بایستی در چارچوبه طرح سیستمهای برگزیده اجتماعی(الگوی وضع مطلوب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی)انجام پذیرد.
کارکرد بینش سیستمی(در اراده یک دیدگاه سیستمی و یک تئوری برای ساختمان سیستم) در حوزه تبیین دیدگاه اسلامی توسعه، نظرگیر است.تعالیم دین در بردارنده مجموعه آموزههایی از ارزشها، قواعد حقوقی، بینشها و شناختها، اهداف، مبانی و روابط توصیفی-از جمله در عرصه اندیشه اجتماعی-است که از سویی قابل شکلگیری در قالب یک الگوی ساختمان سیستم در تفسیر و توصیف نمونهسازی وضعیت مطلوب اجتماعی میباشد و از سویی دیگر مدل و الگوی مزبور، خود میتواند اساس و پایه شکلگیری نظریههای اجتماعی-اقتصادی در چارچوب روشهای علمی و در برآورد و نقد وضعیت موجود سیستم اجتماعی و نیز کار آمد در تنظیم امور اجتماعی باشد.برخی از اصول نظری پایه در تبیین دیدگاه مزبور عبارتند از:
-شناخت دیدگاه دین شناختی ترقی اجتماعی در چارچوبه روششناسی دیدگاه سیستمی و برپایه اصل معرفت شناختی قابلیت تعبیر ایدئولوژیک از دین شکل میگیرد.
-دیدگاه اسلامی طرح سیستم اجتماعی و زیر سیستمهای آن در چارچوب دیدگاه سیستمی کلان فهم دینی یا تفقه در دین، شکل میپذیرد. تفقه در دین، فرآیند اندیشه و شناخت پژوهشگرانه روشمند و سیستماتیک کلیت تعالیم هدایتی دین در همه ابعاد و حوزههای ادراکی است، به گونهای که به تربیت انسانی و مدیریت اجتماعی دست دهد و زمینهساز گرایش اختیاری ارادی افراد و کلیت جامعه به پاسداری از کیان ایمانی آیین و امّت باشد.
-مشکل روش شناختی اساسی ما در حوزه تحقیق از دیدگاه اسلامی توسعه، به طور خاص و در حوزه کلیت نظامواره تعالیم دین به طور عام، عدم اهتمام به برآورد سیستمی تعالیم دین، بویژه در حوزه اندیشه اجتماعین میباشد.
-الگوی پیشنهادی موجود در توسعه و چارچوبهای مرتکزت فهم دینی نقطه نظرهای ثابت تلقی نشده و این الگوها بر پایه اصل تحولپذیری معرفت و شناخت دینی سیال هستند.
اندیشههای درون دینی و معارف بیرون دینی در چارچوب یک دستگاه کلان ادراکی، فرایند طراحی سیستم اجتماعی و زیر سیستمهای آن در دیدگاه اسلامی تا تدوین الگوی سیاستهای توسعه تجربی را هموار میسازند.
2-1-سیستم مطلوب فرهنگی
عبودیت و بندگی خداوند، مبنا و علت مجموع سیستمهای مستنبط از تعالیم دین به مثابه جوهر دین و دینداری تلقی میشود.سیستم فرهنگی(با زیر سیستمهای آن مانند:سیستم فکری، سیستم اخلاقی، سیستم تربیتی و..)الگوی ساختمان مجموع اصول و بایدهای بینشی، ارزشی و هنجاری بر پایه اصل مبنایی عبودیت خداوند میباشد.برخی اصول ثابت سیستم مزبور عبارتند از:اصل کرامت انسان و خلیفة اللّهی او، منزلت علم و عقل، تأکید بر نظام هماهنگ اندیشه، نظمپذیری، نظام قانونی، دیدگاه طریقی نسبت به دنیا، حرمت و منزلت ایمان و تقوا، جایگاه ارجمند جریان رشد انسانی، همبستگی هدفدار انسان و جهان، تحویلپذیری فکر و فهم دینی، انسانسازی به منظور جامعهسازی، جامعهسازی به منظور انسانسازی، بندگی خداوند و نفی تسلط غیر و آرامش اجتماعی، مجموعه اصول کلی و قانونمندیهای عمومی نظام فرهنگی در سه بخش نظام هنجارها و ارزشهای فرهنگی، نظام فرهنگی سیاسی و نظام فرهنگ اقتصادی جایگیرند.
2-2-سیستم مطلوب سیاسی
هدف و خط کلی سیستم سیاسی جریان ولایت الهی، در ایجاد تناسب و نظام دهی فرهنگ و اقتصاد و جریان فهم و ادارک دینی از فرایند مدیریت نظام اجتماعی است.برخی اصول عمومی و ثابت سیستم سیاسی عبارتند از:اصالتمندی ولایت دین در عرصه مدیریت نظام، ثبات و تعادل سیاسی، جریان توزیع قدرت، اقتدار دولت، مشارکت سیاسی، جریان دهی همه جانبه قسط و عدل، قانونیت و....
2-3-سیستم مطلوب اقتصادی
هدف و خط کل سیستم سیاسی براندازی فقر و تکاثر و انواع مظاهر آن و تأمین جریان بالندگی و قوام جامعه بر پایه نفوذ و سریان عدالت و قسط است.برخی اصول عمومی سیستم اقتصادی عبارتند از:براندازی فقر و تکاثر، توازن عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی، تناسب سه گونه مالکیت دولتی، عمومی و خصوصی، توزیع متناسب قدرت اقتصادی در بخشهای دولتی، تعاونی و خصوصی، نظام انگیزهای مبتنی بر تعاون و مشارکت عمومی در جهت مصالح نظام، هماهنگی رقابت سازنده در قیمتها، داد و ستدهای متقابل و توزیع و تبدیل ثروت با نظارت بر بازار از طریق برنامهریزی دولتی، محدودیت کمی و کیفی درآمدها، نفی ربا و استثمار، توزیع متعادل ثروت و درآمد و...
دوّم-حوزه تحقیقات تجویزی-راهبردی
حوزه مطالعات ارزشی-هنجاری خاستگاه جهتبخشی مطالعات تجویز-راهبردی است. الگوی توسعه یافتگی اساس این دو دسته مطالعات است.اندیشه اجتماعی اسلام از مجرای الگوی یاد شدسه در حوزه مطالعات توصیفی- راهبردی جریان مییابد.
الگوی توسعه یک نظام عبارت است از وضعیتی فرضی از یک نظام که اجزای معین آن دارای هنجار و مطلوبیت برخاسته از یک الگوی نظامواره بوده که بر اساس هخدف غایی(تبیین شده در الگوی نظام مطلوب)و با توجه به تغییرات محیطی پیشبینی شده سازگاری میان موضع و وضعیت نظام و با امید حصول به بروز رفتاری مطلب، از نظام، طراحی میشود.در واقع الگوی توسعه نظام، اهداف ساختاری(Goals)را نشان میدهد.الگوی توسعه نظام نه تنها تحت تأثیر شرایط محیطی، شرایط درونی، تغییرات ساختار و رفتار نظام در گذشته، هدف غایی و نظام ارزشی حاکم بر آن میباشد؛بلکه سازگاری و تناسب میان اجزا آن نیز به لحاظ ارتباط نظام یافته اجزا خود سیستم لازم و ضروری است.اندازهگیری توسعه انسانی و هدایت فرایند توسعه برگزیده، همواره بر گرد محورها و شاخصهای کلیدی شکل گرفته در قالب الگوی توسعه تمرکز مییابد.شاخصهای توسعه بر اساس اصول پایه و ثابت توسعه یا قانونمندیهای عمومی شکل گرفته در قالب طرح سیستم اجتماعی و زیر سیستمهای آن-سیستمهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی-برگزیده و استنباط میشوند و در قالب یک طرح سیستمی خاص، با یکدیگر نسبت نظامواره میگیرند و الگوی توسعه را سامان میبخشند.
فهرست کوتاهی از تقسیمات الگوی توسعه یافتگی را با نمونههایی محدود به عنوان مثال، در زیر میتوان دید:
1-الگوی توسعه فرهنگی با شاخصهای چندی مانند:توسعه آموزش و پرورش، آزادی آفرینش فرهنگی، عقلانی شدن فرهنگ و سیاستگذاری و...
2-الگوی توسعه سیاسی با شاخصهای چندی مانند آزادی و امنیت سیاسی، گسترش نهادهای سیاسی غیردولتی، نهادینگی ساختار سیاسی، گسترش اراده عمومی و...
3-الگوی توسعه اقتصادی با شاخصهای چندی مانند:فقرزدایی، افزایش تولید سرانه، اشتغال مولد، کاهش وابستگی اقتصادی با تأکید بر خودکفایی، تعادل در توزیع درآمد، کنترل حجم نقدینگی، بخش خصوصی و...
هر کدام از فرازهای فهرست شده فوق، مستندات بسیاری دارد، که مجال اندک این مقاله بیان و تفسیر آنها را اجازت نمیبخشد.
یادداشتها
(1)-نک از جمله به:طباطبایی، سید جواد؛زوال اندیشه سیاسی در ایران، تهران، انتشارات کویر، 1373.
(2)-الصدر، محمد باقر؛المعالم الجدیده للاصول، تهران مکتبة النجاح، 1395 ه، صص 89-83.
(3)-نک از جمله به:فراستخواه، مقصود؛سرآغاز نواندیشی معاصر، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1374، چاپ دوّم، صص 182-150.
(4)-هانری کربن تعبیر والایش یا تصعید را پیشنهاد میکند.
Corbin Henri,la place de Molla Sadra Shirazi Dans la philosophie lranian,Studia Islamica 81.
(5)-نک:به متون سیر و سلوک مانند منطق الطیر عطّار، منازل السائرین خواجه عبد اللّه انصاری و...
(6)-زمان نامتجانس مربوط به حضور عناصر خودآگاهانه انسانی در آن و به تعبیر دیگر امتداد زمانی جریان اراده آزاد و یا شکلی است که توالی احوال خودآگاه ما به خود میگیرد.در این باره نگاه کنید به برگسن، هانری، زمان و اراده آزاد، ترجمه احمد سعادتنژاد، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1354)، به طور خاص فصل دوم:تعدد احوال خودآگاهی و تصور دیرند، صص 135-76.
(7)-گورویچ، ژرژ؛جبرهای اجتماعی و آزادی انسانی، ترجمه حسن حبیبی، (تهران، شرکت سهامی نشر، چاپ دوّم، 1358)، صص 59-42.
(8)-از جمله نک به فراستخواه، مقصود؛صص 413-397.
(9)-فراستخواه، مقصود؛صص 127-60 و نیز صص 370- 359.
(10)-نک از جمله به:فراستخواه، مقصود؛ص 182-150 و نیز ص 397-373.
(11)-بازرگان، مهدی؛توحید، طبیعت، تکامل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیتا، صص 55-54.
(12)-طالقانی سید محمود؛پرتوی از قرآن، ج 4، شرکت سهامی انتشار، صص 5-3، در تفسیر سوره اعلی.
(13)-نصر، سید حسین؛نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت، تهران، انتشارات خوارزمی، 1359، چاپ سوم، صص 18-11.
(14)-محمد رضا حکیمی و دیگران، الحیاة(گردانیده فارسی)، ترجمه احمد آرام، تهران، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1366، چاپ دوم، صص 25-24.
(15)-لاهوری، اقبال، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه آرام، احمد، تهران، کانون نشر پژوهشهای اسلامی، صص 34-3 و نیز 166-143.
(16)-برای آشنایی اجمالی با نوع مباحث به عنوان مثال نک به: حکیمی، محمدرضا و دیگران، الحیاة، ج 1، تهران، انتشارات اسلامی، 1360، چاپ سوم.و نیز آکوچکیان، احمد، با عاشورا، در دو عرصه سلوک انسانی و مدیریت اجتماعی، مجموع مقالهها، ج 1، اولین کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، 1374، صص 326-277.