آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

اسرار حروف!
حضور محترم سروران گرامى‏ام در مجله ارزشمند کیهان اندیشه سلام علیکم، خسته نباشید؛چندى است که خداوند متعال این توفیق را نصیبم نموده تا خواننده مجله شما باشم و از دریاى بیکران معارف آن، جرعه جرعه بنوشم.
اگر چه در پاره‏اى موارد، مقالات، تخصّصى و بالاتر از سطح درک اینجانب مى‏باشد امّا همین دشوار بودن مطالب، این مجال را به من داد تا در کنار این مجله و براى فهم بهتر مقالات آن، کتابهاى دیگرى را نیز به یارى بطلبم و از آنها فایده ببرم.
غرض از نگارش این نامه، در مرحله اوّل، سپاس و تشکّر از شما به خاطر ارائه این مجله با صفحات پربار و مطالب گرانبهایش مى‏باشد که دریچه‏اى از نور را به روى صاحبان خرد گشوده است و در مرحله دوّم، شبهه‏اى بود که برا یمن بعد از خواندن یکى از مقالات این نشریه پیش آمده است(از آنجا که کوچکتر از آن هستم که بخواهم مقاله‏اى را نقد کرده یا بر آن ایراد و اشکالى بگیرم، واژه«شبهه»را به میان آوردم تا خطاب به خودم باشد و احیانا جسارت بر ساحت مقدّس نویسنده مقاله نکرده باشم).
در شماره 68، مهر و آبان ماه 1375 کیهان اندیشه، مقاله‏اى با عنوان«تفسیر رمزى کعب الأحبار»(در بخش تفسیر و علوم قرآن)به قلم جناب آقاى نعمت اللّه صالحى نجف‏آبادى به چاپ رسیده بود.
اینجانب چندین بار آن مقاله را مطالعه نموده، از دلایل مبرهنى که نویسنده محترم به آنها اشاره کرده بود، بهره بردم؛امّا از آنجا که با سخنانى نظیر آنچه «کعب الأحبار»به آن شیوه در تفسیر استفاده کرده است، آشنایى مختصرى دارم، لذا بر خود واجب دانستم تا این شبهه را با نویسنده گرامى مقاله در میان بگذارم و از ایشان و سایر نویسندگان محترم آن نشریه، راهنمایى
اى ز پیدائى خود بس آشکار
چون تو هستى چون بود کس آشکار؟!
(عطار نیشابورى)
بخواهم.بدین منظور مصدّع اوقات شریفتان مى‏گردم و در صفحات آتى به شرح بیشتر این شبهه مى‏پردازم.
در انتظار پاسخ و راهنماییهاى ارزنده شما توسط آن مجلّه مى‏باشم.
نویسنده محترم مقاله:تفسیر رمزى«کعب الأحبار»جناب آقاى نعمت اللّه صالحى نجف‏آبادى، ضمن عرض سلام و ادب حضور شما استاد گرامى.در مجموع آنچه شما در مقاله خویش به آن اشاره نموده‏اید، معتقدید که:«حرف«به»در حالت مجرّد براى هیچ معنایى وضع نشده است...زیرا حرف«ب» در حالت ترکیبى معناى حرفى و ربطى دارد، نه معناى اسمى و«سین»و«میم»هیچ معنى جداگانه‏اى ندارند.»و لبّ کلام آنکه به اسرارى که در حروف و احیانا در اعداد نهفته است، اعتقادى ندارید.
استاد گرامى، اینجانب نه«کعب الأحبار»را به خاطر یهودى‏الاصل بودنش نفى مى‏کنم و نه تفسیر او را به علّت دلنشینى و همرنگى با آنچه که خود نیز به آنها یقین دارم، مى‏پذیرم، بلکه با بى‏طرفى کامل، به این تفسیر-آنگونه که شما در طى چند صفحه به معرّفى آن پرداخته‏اید-نگاه مى‏کنم.
اعتقاد و یقین من به اسرار و رموز حروف و اعداد نشأت گرفته از لطفى است که خداوند متعال به مدد استادان عزیزم و با قرار دادن کتابهاى گرانبهایى در سر راهم، مرا مشمول آن قرار داده است و من عاجزم از حمد و سپاس او به خاطر این شخاوت بى‏منتهایش.در ادامه به ذکر پاره‏اى از این کتابها خواهم پرداخت و توجّه شما را جلب مى‏کنم به مواردى نظیر آنچه«کعب»گفته است و این کتابها بر آن صحّه مى‏گذارد.
اینجانب تا آنجا که به منابع مستدلّ دسترسى‏ داشته‏ام، به ذکر چند نمونه اکتفا مى‏کنم:
«1-شرح گلشن راز شبسترى، تألیف شمس الدین محمّد لاهیجى با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمّد رضا برزگر خالقى و عفّت کرباسى، انتشارات زوّار.
از این کتاب به ذکر چند نمونه خاصّ مى‏پردازم: «میم احمد اشارت به دایره موجودات است که مظهر حقیقت محمّدى‏اند(ع)چنانچه اشارت کرده شد.شعر:
ز احمد تا أحد یک میم فرق است
جهانى اندر آن یک میم غرق است«؟»
و حرف میم، در عدد چهل است و مراتب موجودات اگر چه از روى جزویّت لاینحصرند، فامّا از روى کلیّت هم چهل است و مجموع این چهل مرتبه کلّى، مجلا و مظهر حقیقت محمّدى‏اند(ع)و آن حضرت، من حیث الحقیقة، ظاهر و متجلّى بر همه است.»
«حرفى که به کنه سرّ او گر برسى
در وى همه کتاب پیداست منم»
دیوان اسیرى و در ادامه نیز شارح این مثنوى، 40 مرتبه کلّى را بیان مى دارد.[رجوع کنید به صفحه 22]
«سیمرغ، عبارت از ذات واحد مطلق است و«قاف» که مقرّ اوست، عبارت از حقیقت انسانى است که مظهر تمام آن حقیقت است و حقّ به تمامت اسماء و صفات به او متجلّى و ظاهر است...و هر که به معرفت حقیقت انسانى رسید، به موجب«من عرف نفسه فقد عرف ربّه» رؤیت و شناخت حقّ، آن کس را میسّر است، که«من رآنى فقد رأى الحقّ»، چنانچه هر که به«کوه قاف» رسید، به سیمرغ مى‏رسد.»(صفحه 112)
2-شرح شطحیات، تألیف شیخ روزبهان بقلى شیرازى، به تصحیح هانرى کربن.
«فصل فى اللام و حقیقة شطحها:لا مات از متشابهات و التباس صرف قدم در جلالیات از حقّ بحقّ، در عشق بر عشق، اشارات ازلیات بر ابدیّات است. اوست معشوق، عاشق شد به عشق خویش بر عشق خویش، زیرا که صاحب جمال ازل است.»
«فى معنى المیم:میمات از حروف سواقى [نهرهاى کوچک-نگارنده‏]بحار محبّت است، که از قدم در اسرار افعال مى‏گذرد...»
3-«مصایب حلاّج»ج 1، تألیف لوئى ماسینیون، ترجمه دکتر ضیاء الدین دهشیرى و همچنین«حلاج و راز أنا الحقّ»، تألیف عطاء اللّه تدیّن.
«هر کو خداى را در وراء«میم و عین»[مع:اتحاد- میم محمّد(ص)و عین على(ع)]جست، او را یافت و هر کس او را در حرف صامت اضافه«یاء»جست، بین «الف و نون»او را گم کرد!(صفحه 144 مصایب حلاج)
توضیح آنکه منظور از«الف، یاء و نون»کلمه«أین» مى‏باشد که خداوند متعال از(من أین)، (إلى أین)و(فی أین)برى مى‏باشد.
«کلام بر سه حرف بى‏نقطه و دو حرف نقطه‏دار ختم مى‏شود.نخستین حرف نقطه‏دار نماینده هر جذبه و شوق است(تاء)و حرف نقطه‏دار دیگر براى تأکید آن (یاء).امّا سه حرف دیگر، اسرار و معمّاهایى است که در آن دیگر نه از سفر سخنى است و نه از مرحله‏اى(توحید لید این معمّاست).»(صفحه 140-مصائب حلاّج).
4-ترجمه«مکیال المکارم»در معرفت و ولایت امام زمان(عج)، تألیف عالم فقید سیّد محمّد تقى موسوى اصفهانى، ترجمه سیّد مهدى حائرى قزوینى، انتشارات بدر، در دو مجلّد به ذکر نمونه‏اى از این کتاب مى‏پردازم که در کتاب«حسین-ع-نفس مطمئنه»تألیف آیت اللّه محمد على عالمى و دیگر کتابها نیز به آن اشاره شده است:
«سعد ابن عبد اللّه قمى اشعرى مى‏گوید:...عرضه داشتم بفرمایید تأویل(کهیعص)چیست؟[حضرت حجّت(عج)]فرمود:این حروف از خبرهاى غیبى است که خداوند بنده‏اش زکریّا را بر آن مطلّع ساخت، سپس بر محمّد(ص)آن را حکایت فرمود...(ک)نام کربلا است و(هاء)هلاکت عترت پیغمبر و(یاء)یزید است که ستم کننده بر حسین(ع)است و(عین)عطش حسین(ع)و(صاد)صبر اوست....»(صفحه 45، ج 1)به نقل از کتاب احتجاج، شیخ ثقه جلیل احمد بن ابیطالب‏ طبرسى.
5-مصیب‏نامه عطّار نیشابورى، این شاعر و عارف گرانقدر در ص 20 مصیبت‏نامه‏اش مى‏گوید:
«نیست عالم را مگر یک«میم»قسم
پس«محمّد»را دو«میم»آمد ز اسم
هشت جنّت جرعه‏اى از جام او
هر دو عالم از دو میم نام او
خواجه اولاد عالم اوست بس
شمع جمع هر دو عالم اوست بس»
6-بالاترین و بهترین منبعى که یکى از استادان ارجمندم به آن اشاره فرمودند، و آن کتاب تفسیرى است که آیت اللّه شهید حاج مصطفى خمینى(ره)بر کلمه«بسم اللّه الرحمن الرحیم»نوشته‏اند.و البتّه، متأسفانه، اینجانب از آنجا که در کتابخانه‏ها و کتابفروشى‏ها به این کتاب دسترسى نیافتم، نتوانستم اشاره‏اى به مطالب آن بنمایم، لذا از شما استدعا دارم در صورت دسترسى به این کتاب ارزشمند، حتما آن را مطالعه بفرمایید.
و در آخر، سه سؤال را مطرح مى‏نمایم که شما با پاسخ خود مرا مستفیض گردانید:
1-آیا در اینکه قرآن، بین دو حرف حسین(ع) یعنى(حاء)حمد و(سین)ناس، واقع شده است، اسرارى نیست؟
2-حرف(الف)چرا 3 حرف دارد:(ا ل ف)و چرا در خوشنویسى به اندازه 3 نقطه(الف)را مى‏کشند و چرا به حساب ابجد 111 مى‏شود(یعنى 1+1+1 3)؟
3-چرا در«بسم اللّه»که در اصل«ب اسم اللّه»بوده است، (الف)حذف شده است امّا در سایر موارد این (الف)باید نوشته شود، نظیر:باسمه تعالى»؟
از این نمونه‏ها بسیار است و من به این مختصر، بسنده مى‏کنم و بار دیگر اذعان مى‏دارم که در این مقاله، قصد جسارت به مقام علمى شما نویسنده محترم را نداشته و ندارم.
امیدوارم بر آنچه که گذشت، اگر خطایى موجود بود، بزرگان به دیده اغماض نگرند.إنشاء اللّه.
با آرزوى سلامتى و سعادتمندى و موفقیت روزافزون براى شما و با تشکّر فراوان از حسن توجّهتان.

تبلیغات