ثابت و متغیر در نگاه امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید صدر
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
مقدمه بحث به ذکر سه نکته اختصاص دارد:
1اهمیت و ضرورت بحث:بحث از ثبات و تغیر در اسلام از اهمیت و ضرورت بسیارى برخوردار است.زیرا در سایه این بحث و تعمیق آن مىتوان به اثبات توانمندى اسلام در اداره جوامع پیچیده کنونى پرداخت و خط بطلانى بر شبهات بیهودهاى کشید که احکام اسلامى را در حل مشکلات بشر عاجز و یا غیر کافى معرفى مىکند.زیرا این شبهات با ملاک قرار دادن نیازمندیها، دشواریها و پیچیدگیهاى روز افزون در زندگى بشر، این اندیشه غلط را مىپرورانند که ممکن نیست با احکام ثابت اسلام به تأمین نیازمندیهاى رو به گسترش، رفع دشواریهاى رو به افزایش و اداره جوامع پیچیده انسان پرداخت.
2علمى و حساس بودن بحث:بحث از ثبات و تغیّر در اسلام بحثى ساده نیست که بتوان آن را با ارائه اندیشههاى آنى و گردآوردن مطالبى شعارى، به انجام رسانید.این بحث از یکطرف به آگاهى نسبت به اوضاع پیچیده جوامع انسانى نیازمند است، و از طرف دیگر شناخت نسبت به اسلام و اهداف و اعماق آموزههاى آن و آگاهى نسبت به روش و پایههاى اجتهاد را مىطلبد.این شناختها، شرط ورود در حل این مسأله است و حل این مسأله، خود به نظریه پردازى نیاز دارد؛یعنى کسى که شناختهاى یاد شده را در اختیار دارد باید به صورت جدى و با کمال حساسیت و دقت و رعایت همه جوانب، نظریهاى را ارائه دهد که دو خصلت را دارا باشد از یک طرف تصویر درست و روشنى از تواناییها و قابلیتهاى منحصر به فرد اسلام را به نمایش گذارد؛از طرف دیگر نظریه او بتواند اساس و چارچوبى براى برنامهریزیهاى کلان، سیاستگذاریها، نگرشها و گرایشهاى اسلامى قرار گیرد.
آنچه گفته شد نشانه کمال یک نظریه در این زمینه است.ولى دو ملاک وجود دارد که اگر یک نظریه از آنها عارى باشد از اساس باطل خواهد بود:
اولا:نظریه، بین حوزه هر یک از ثابت و متغیر خلط نکند و مصادیق هر یک را با دیگرى به اشتباه نگیرد.
ثانیا:نظریه، به ورطه اتباع از رأى گرفتار نیاید و غالب کسانى که با علم اصول و اجتهاد آشنائى ندارند و در این زمینه به اظهار نظر مىپردازند، نظریّهشان فاقد این دو ملاک است.علاوه بر اینکه نباید پاى نااهلان بدین وادى خطیر بازگردد، عالمان نیز باید در نظریه پردازى دقت و حساسیت به خرج دهند.
3.حضرت امام، علامه طباطبایى و شهید صدر، هر سه در این زمینه دست به نظریهپردازى زدهاند.نوشتار حاضر ضمن ارائه فشردهاى از هر نظریه، به مقایسه میان آنها مىپردازد و روشن است که با بررسى تطبیقى این نظریات، هر نظریهاى بهتر شناخته مىشود، بحث ثبات و تغیر در اسلام ابعاد جدید و جدىترى پیدا مىکند و در نتیجه راه براى ابطال شبهات در این زمینه باز مىشود.شبهاتى از قبیل: -احکام اسلامى مانع و مزاحم پیشرفت و توسعه است.
-اسلام فاقد نظامهاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى است.
-اسلام در دنیاى مردم دخالتى جدّى نکرده است، زیرا رسالت اصلى خود را توجه دادن به آخرت و پرداختن به امور آن قرار داده است.
بحث در این نوشتار بر اساس دو عنوان زیر سامان مىگیرد:
-فشردهاى از نظریات؛
-مقایسه نظریات؛
-1-فشردهاى از نظریات
1-1-نظریه علامه طباطبایى علامه مىگوید:اسلام مقررات خود را به دو قسم متمایز و جدا از هم تقسیم مىنماید:مقررات ثابت و مقررات متغیر. (1)
مقررات ثابت:احکام و قوانینى است که به اقتضاى نیازمندیهاى طبیعت یکنواخت و ثابت انسان وضع شده است. (2) اسلام این بخش از احکام را که روى اساس آفرینش انسان و مشخصات ویژه او استوار است، به نام دین و شریعت نامیده است:«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة اللّه الّتى فطر النّاس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم.)\} (3)
مقررات متغیر:احکام و مقرراى است که جنبه موقتى و محلى(و یا جنبه اختصاصى دیگرى) داشته و با اختلاف طرز زندگى، اختلاف پیدا مىکنند.این بخش با پیشرفت تدریجى مدنیت و حضارت و تغیّر و تبدیل قیافه اجتماعات و به وجود آمدن و از بین رفتن روشهاى تازه و کهنه، قابل تغییر است (4) و به حسب مصالح مختلف زمانها و مکانها، اختلاف پیدا مىکند.این مقررات به عنوان آثار ولایت عامه، منوط به نظر نبى اسلام(ص)و جانشینان و منصوبین از طرف اوست که در شعاع مقررات ثابته دینى و به حسب مصلحت وقت و مکان، آن را تشخیص داده و اجرا مىنمایند(یا ایها الّذین امنوا اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول و اولى الامر منکم).\}
از این قسم از مقررات، به نام اختیارات والى تغبیر مىشود و این اصل است که در اسلام به احتیاجات قابل تغییر و تبدیل مردم در هر عصر و زمان و هر منطقه و مکانى پاسخ مىدهد و بدون اینکه مقررات ثابته اسلام، دستخوش نسخ و ابطال شود، نیازمندیهاى جامعه انسانى را نیز رفع مىنماید.ولىّ امر مسلمین، نظر به ولایت عمومى که در منطقه حکومت خود دارد و در حقیقت سررشتهدار افکار جامعه اسلامى و مورد تمرکز شعور و اراده همگانى است، تصرفى را که یک فرد در محیط زندگى شخصى خود مىتواند بکند، او در محیط زندگى عمومى انجام مىدهد. (5)
2-1-نظریه حضرت امام
حضرت امام بر دو اصل تأکید مىورزد:
الف.تبدیل شدن موضوع حکم، در سایه روابط حاکم بر یک نظام به موضع دیگر.امام در این رابطه مىفرمایند:
مسألهاى که در قدیم داراى حکمى بوده است، به ظاهر همان مسأله، در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدى پیدا کند.بدان معنى که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است، واقعا موضوع جدیدى شده است که قهرا حکم جدیدى مىطلبد. (6)
اهمیّت و تازگى نظریّه حضرت امام از آن جهت است که از یک طرف عصر کنونى را عصر حاکمیت روابط پیچیده سیاسى، اقتصادى و اجتماعى مىداند؛از طرف دیگر، این اندیشه را القاء مىکند که روابط اقتصادى و سیاسى و اجتماعى در عصر حاضر از نقشى دگرگون کننده برخوردارند؛به نحوى که در بستر خود، موضوعات شرعى را به سادگى و در حدّى چشمگیر دچار تغییر و تبدل مىسازند.ابعاد تازگى و اهمیت و نقش این نظریه به هنگام تحلیل نظرات روشنتر خواهد شد.
مهمترین بعد تازگى نظریّه حضرت امام، این است که بر اساس آن، جریان تبدل پذیرى موضوع، مىتواند به شکلى مخفى و بىسر و صدا انجام گیرد.یعنى در حالى که چهره موضوع، آرام دیده مىشود، در وراى این آرامش ظاهرى، دگرگونگى حاصل آید.تا قبل از این نظریّه، فقیهان، موضوع را هنگامى متبدل به موضوع دیگر مىیافتند که نشانهاى از این تبدل در ظاهر دیده مىشود.همانند: تبدل شراب به سرکه و یا مرداد به نمک و...ولى امام با شناختى که از یکطرف به ماهیّت رویدادهاى متأثر از روابط اقتصادى و سیاسى و از طرف دیگر نسبت به تعریف موضوع حکم شرعى و مناط و فلسفه آن پیدا کردند، جریان تبدل یافتن آنرا منحصر به تبدلهاى داراى نشانه ندانستند و اندیشه تبدلهاى درونى را ارائه دادند.
در واقع به همان اندازه که ملاصدرا با ارائه حرکت جوهرى، تحولى در دیدگاه فلسفى نسبت به موضوع حرکت، ایجاد نمود، امام با ارائه تبدل درونى موضوع، تحولى در دیدگاه اصولى نسبت به تبدل موضوع ایجاد کردند.یعنى همانطور که تا قبل از ملاصدرا در تعیین مصداق حرکت به دگرگونىهاى ظاهرى در کم و کیف اعتبار و اهمیت داده مىشد، قبل از امام نیز در تعیین مصداقهاى تبدل موضوع، به دگرگونىهاى البته با تشبیه نظریه امام به نظریه حرکت جوهرى، بر آن نیستیم که ادعا کنیم:از نظر امام تمام موضوعات در سایه روابط اقتصادى و سیاسى، دچار یک تبدلپذیرى قهرى مىشوند، که این ادّعا بىاساس است!زیرا برخى از موضوعات -مثل موضوعات عبادى و یا بسیارى از موضوعات اخلاقى و...-یقینا در بستر زمان ثابت باقى مىمانند؛بلکه مقصود از این تشبیه این است که تا قبل از نظریه امام، دگرگونگىهاى ظاهرى ملاک قرار داده مىشد.البته این بر عهده اصول است که موارد تبدل موضوع را بحث کرده و تعیین کند.
ناگفته نماند که اثبات نظریّه امام، نیاز به بحثى جداگانه دارد که ما در این مقاله چندان در صدد آن نیستیم و بیشتر در پى مقایسه آن با دو نظریّه علاّمه و شهید صدر هستیم.
ب.ولایت مطلقه فقیه:امام در این رابطه مىفرمایند:
حکومت که شعبهاى از ولایت مطلقه رسول اللّه(ص)است، یکى از احکام اولیّه اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعیه...[است.]حکومت مىتواند از حج که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که صلاح کشور اسلامى دانست، موقتا جلوگیرى کند. (7)
3-1-نظریه شهید صدر خلاصه و چکیده این نظریه عبارت است از:
الف.اسلام در نظام قانونگذارى خود منطقهاى را خالى از حکم الزامى(وجوب و حرمت)قرار داده است. (8)
ب.خالى بودن این منطقه از حکم الزامى، امرى تصادفى و یا برخاسته از اهمال و بىتوجهى و یا نقص و کاستى در نظام قانونگذارى اسلام نبوده است، (9) بلکه این کار با عنایت و از سر حکمت انجام گرفته است.اسلام با آن خواسته است، نظام قانونگذارى خود را جاودانه ساخته و آن را نظامى براى همه زمانها و مکانها قرار دهد. (10)
ج.اسلام این منطقه خالى از حکم را در اختیار ولى امر نهاده، تا آن را بر اساس مصالح و مقتضیات زمان و بر اساس اهداف و مقاصد شریعت پر کند. (11)
-2-نظریات
شناسایى موارد اشتراک و افتراق در نظریات و همچنین نقاط امتیاز و قوت هر یک مىطلبد که به مقایسه میان آنها بپردازیم.ما این مقایسه را بر اساس سه محور انجام مىدهیم:
1-2-آیا نظام قانونگذارى اسلام انعطافپذیر است؟
تردیدى نیست که یک نظام، هنگامى صلاحیت پیاده شدن در شرایط گوناگون را دارد که انعطافپذیر باشد.به گونهاى که بتواند با حفظ هویت، موجودیت، اهداف و اصول خود، براى بحرانها، دگرگونیها و نیازمندیهاى جدید، راه حلّ ارائه دهد.بدینسان روشن مىشود که مقصود از انعطافپذیرى در اینجا خضوع یک نظام در برابر واقعیتها نیست، چه آنکه این نوع انعطافپذیرى به معنى نابودى و متلاشى شدن آن است و نه ادامه دادن به حیات و نقش سازنده خود!هر سه نظریه، از آنجا که جهت اثبات جاودانگى اسلام و قابلیت انطباق آن بر شرایط مختلف شکل گرفتهاند، انعطافپذیر بودن نظام قانونگذارى آن را مبنایى مسلم گرفتهاند.به همین جهت، در این نظریات یافتن موضوعات در سایه زمان و مکان و یا نقش ولى امر در ایجاد دگرگونى، سخن به میان رفته است.
2-2-چگونگى انعطافپذیرى نظام قانونگذارى اسلام
اظهارنظر پیرامون این چگونگى، علمىترین، تعیین کنندهترین و حساسترین موضوع در بحث ثابت و متغیر در اسلام است.در این رابطه، نظریهها با یکدیگر اختلاف دارند، هرچند که هگى نقش ولىامر را در یان زمینه مسلم گرفته و بر اساس آن نظریه خود را بنا کردهاند.از تحلیل این نظریات(و همچنین یک نظریه دیگر که در ادامه بحث اشارهاى گذرا به آن خواهیم داشت) به دست مىآید که چند نقطهنظر پیرامون تعیین مکانیسم در این زمینه(-انعطافپذیرى اسلام) وجود دارد.
نقطه نظر اول
ترک تشریع از جانب شارع(-دخالت نکردن شارع)در محدوده امور دنیاى مردم و واگذارى آن به علم و تجربه آنها.
این نقطهنظر، متأثّر از راه حلهایى است که در غرب جهت جداسازى دیانت از سیاست و اقتصاد ارائه شده است و در داخل کشور کسانى آن را مطرح مىکنند که مبانى پا گرفته در مغرب زمین را آرایش داده و بازگو مىنمایند.
نقطه نظر دوّم
ترک تشریع در یک منطقه خاص و تدارک آن با جعل ولایت در ارتباط با آن منطقه.
این نقطه نظر از نظریه شهید صدر و علامه طباطبایى، که فشرده آنها ذکر شد-استفاده مىشود.کلام شهید صدر، بر این نقطه نظر دلالت واضحترى دارد.البته تفاوتهایى بین نظر شهید صدر و علامه وجود دارد که مهمترنى آنها این است که شهید صدر منطقه فراغ(-منطقهاى که شارع آن را از حکم خالى گذاشته است)را عبارت از منطقه مباحثات در اسلام مىگیرد، در حالى که این منطقه از نظر علامه عبارت از نیازمندیهاى غیر فطرى بشر است.
تفاوتهاى نقطه نظر اول و نقطه نظر دوم
میان نقطه نظر اول(که متأثر از اندیشههاى غربى است)و نقطه نظر دوم(که از علامه و شهید صدر است)تفاوتهاى زیر وجود دارد:
1-بر اساس نقطه نظر اول، محدودهاى که شارع حکم آن را وانهاده است به اندازهاى گسترده است که دنیاى مردم-یا قسمت معظم آن-را در بر مىگیرد، در حالى که بر اساس نقطه نظر دوم، تنها حکم منطقه مباحات و یا منطقه نیازمندیهاى غیر فطرى وانهاده شده است. البته شهید صدر، تصریح مىکند که حکم وانهاده شده، حکم الزامى بوده است وگرنه شارع براى همین منطقه، حکم غیر الزامى در نظر گرفته است و به همین خاطر وى نام این منطقه را منطقه مباحات گذاشته است. (12)
2-نقطه نظر اول، تنها سخن از ترک تشریع به میان مىآورد و این، پیام ناقص بودن اسلام را سر مىدهد؛در حالى که در نقطهنظر دوم مبناى ترک و تدارک برگزیده شده است؛یعنى اگر شارع از یکطرف به ترک حکم در یک منطقه دست زده، از طرف دیگر آن را به گونهاى تدارک کرده است.به این صورت که به تشریع حکم دیگرى پرداخته و آن تشریع احکام حکومتى است.شارع این ترک و تدارک را به جهت انعطافپذیر ساختن نظام قانونگذارى خود انجام داده است.از این جهت، این نقطهنظر پیام کامل و جامع بودن اسلام را سر مىدهد.
3-نقطه نظر اول، حکومت را با توجه دنیاوى بودنش امرى خارج از قلمرو دخالت و تشریع شارع پنداشته است.به همین جهت، تعیین چگونگى حکومت و ساختار آن را در حیطه علم و تجربه دانسته است.در حالى که بنابر نقطه نظر دوم، حکومت داخل در منطقه تشریع و خارج از منطقه فارغ از حکم به حساب مىآید.یعنى حکومت، نه در حیطه مباحات قرار دارد و نه در حیطه نیازمندیهاى غیر فطرى از این جهت شارع نسبت به نوع و ساختار و شرایط حکومت دخالت جدى کرده است این نقطهنظر اصولا فلسفه تشکیل حکومت را این مىداند که خلأ ناشى از ترک حکم، به وسیله آن و متناسب با نظام تشریعىاش پر گردد.
نقطه نظر سوّم
جعل ولایت در ترک یک حکم(-دست کشیدن ولىّامر از یک حکم)به صورت موقّت و تدارک آن بر اساس مصلحت اسلام:
این نقطه نظر از قسمت دوّم نظریه حضرت امام استفاده مىشود.بر اساس این نقطهنظر، فرض دست نزدن شارع مقدس به تشریع حکم در یک محدوده پیش نمىآید و این خود نقطه قوتى است براى نظریه امام.چه آنکه، فرض دست نزدن شارع به تشریع حکم-هرچند در رابطه با یک منطقه محدود-با آنچه از روایات استفاده مىشود، ناسازگار است.
مستفاد از روایات این است که هیچ واقعهاى را شارع بدون حکم باقى نگذاشته است.آنچه بر اساس نقطه نظر امام مطرح است، دست کشیدن ولى امر از حکم است و نه دست نزدن شارع به تشریع حکم.البته ممکن است گفته شود که دست کشیدن از یک حکم، با اشکال دیگرى مواجه است و آن اینکه با روایت«حلال محمد حلال الى یوم القیامة و حرام محمدّ حرام الى یوم القیامة» منافات دارد.پاسخ این اشکال با توجه به سه نکته روشن مىشود:
اولا:فرض این است که از روایات ولایت فقیه، حق جلوگیرى از یک حکم به صورت موقت و بر اساس مصلحت اسلام براى ولى فقیه استفاده مىشود.
ثانیا:فرض این است که ولایت فقیه تقدم بر یک حکم فرعى(مثلا حج)دارد و روشن است که وقتى پاى تقدم به میان مىآید معنىاش این است که موضوع آن حکم در زمان اعمال ولایت موقتا کنار برود.
ثالثا:روشن است که حکم از آنجا که تابع موضوع است، با کنار رفتن موضوع کنار مىرود و دیگر جریان نمىیابد.پیداست که با این کنار رفتن، اعتبارش را از دست نمىدهد؛زیرا جریان نیافتن حکم، غیر از اعتبار نداشتن آن است.چه آنکه، اگر بار دیگر موضوع آن پدیدار شود، حکم نیز جریان مىیابد.
بنابراین سه نکته، اگر سؤال شود:آیا ولى فقیه مىتواند یک حکم فرعى را منع کند؟ پاسخ این است:بلى.چون ادله دلالت مىکنند (البته بحث در اینجا پیرامون بررسى دلالت این ادله نیست تا نیازى به ذکر و طرح آنها باشد، بلکه بحث پیرامون این است که امام از جریان انعطاف در نظام تشریع چه تصویرى ارائه مىدهد و اثبات اینکه این تصویر، تصویرى کامل است.)و اگر سؤال شود:آیا این منع از حکم با اعتبار ابدى احکام الهى منافات ندارد؟پاسخ این است که:کنار فتن حکم در اینجا از باب سالبه به انتفاء موضوع است، نه از باب بىاعتبار شدن آن، و روایت حلال محمد بر این-استمرار اعتبار-دلالت دارد.
نقطه نظر چهارم:تکثیر موضوعات
این نقطه نظر نیز از حضرت امام است که از قسمت اوّل نظریه ایشان-یعنى تغییر یافتن موضوع در سایه زمان و مکان-استفاده مىشود. زیرا فرض تغییر یافتن موضوع در سایه شرایط زمانى و مکانى، این نتیجه را در بردارد که موضوعات، از نظر شارع محدود نیستند، بلکه با کم و زیاد شدن شرایط و یا اختلاف در آنها، موضوعات مستقلى پا به میدان مىگذارند که هر کدام حکمى دارند و این واقع بینى شارع را مىرساند.
تا به حال هیچ نظریهاى به توانمندى این نظریه در این زمینه ارائه نشده است.زیرا:
اوّلا:هیچ اشکالى بر آن وارد نیست، زیرا به موجب آن، اعتقاد به دست نزدن شارع به تشریع حکم نسبت به یک منطقه لازم نمىآید، تا گفته شود بر اساس روایات هیچ مورد و واقعهاى را شارع بدون حکم نگذاشته است بلکه لازم مىآید که بپذیریم شارع در مقام تشریع، بسیار فعال عمل کرده و به اندازه موضوعات فراوانى که در سایه شرایط مختلف عینیت مىیابند، حکم تشریع کرده است.همچنین به موجب آن، اعتقاد به دست کشیدن شارع از بخشى از احکام خود لازم نمىآید.تا با اصل خدشهناپذیر(حلال محمد الخ) مغایرت پیدا کند.زیرا-همانطور که گذشت-کنار رفتن یک حکم، به خاطر منتفى شدن موضوع آن به معنى بىاعتبار شدن آن نیست؛چه بسیارند احکام شرعى که ما آنها را پیاده نمىکنیم، چون موضوع آنها محقق نیست.به عبارت دیگر، نظریه امام، ناظر به دگرگونى موضوع حکم شرعى است نه خود حکم.
ثانیا:دو نظریه علامه و شهید صدر گذشته از آنکه با اشکال اول مواجهند، نتوانستهاند همه مشکل را حل کنند.از باب مثال، گاهى به صورت جدى و واقعى با تطور و تحول در غیر دایره مباحات مواجه مىشویم، در این صورت نظریه شهید صدر(که بر دخل و تصرف ولى امر در دایره مباحات تکیه مىکند)چگونه مىتواند این را حل چکند؟!در حالى که نظریه امام با این محدودیت مواجه نیست.
در اینجا مباحث فراوانى وجود دارد که از حوصله بحث خارج است و وارد بحث آنها نمىشویم.
1-3-2-چگونگى شکلگیرى نظریهها براى بررسى این موضوع لازم است به دو موضوع توجه نشان دهیم:
1-سؤالى که نظریه پرداز با آن موجه بوده و از رهگذر نظریه خود در تکاپوى ارائه پاسخ براى آن است.روشن است که کشف اینکه، هر نظریهپردازى در این زمینه با چه سؤالى روبرو بوده نشان مىدهد که او از دنیاى کنونى چه برداشتى داشته و تلقى او از دگرگونى و پیچیدگى جوامع انسانى و یا نیازمندیهاى آنها چه بوده است.طبیعى است هر چه تلقى در این زمینه صحیحتر و عمیقتر جریان بپذیرد، نظریهپردازى بهتر انجام مىگیرد.
2-ماهیت روشى که نظریهپرداز از آن بهره گرفته و مشکل ثات و تغیر در اسلام را حل کرده است.بدیهى است که درستى، تناسب و عمق روشى که در یک بحث و نظریهپردازى اتخاذ مىشود، تأثیر تعیین کنندهاى بر نتایج آن دارد.
ابتدا موضوع سؤال را پیش مىکشیم و بحث را از علامه شروع مىکنیم:
2-3-2-علامه در بحث خود پیرامون ثابت و متغیر در اسلام سؤالاتى را به صورت زیر مطرح مىکند الف-آیا اسلام به احتیاجات هر عصرى پاسخ مىدهد؟
علامه این سؤال را عنوان یکى از مقالات خود پیرامون این بحث قرار داده است. (13) در این سؤال آنچه مفروض شده، این است که براى هر عصرى احتیاجاتى در کار است.پس این سؤال بر عنصر نیازمندیهاى که در بستر زمان پدید مىآیند، تکیه دارد.
ب-آیا اگر اسلام یک سلسله عقاید و اخلاق و مقرررات ثابت و غیرقابل تغییر را وضع نموده و به جامعه انسانى تکلیف مىکند، آنها را با چه نحو و کیفیتى قابل انطباق بر احتیاجات عصرهاى گوناگون انسانى مىداند؟ (14)
در این سؤال نیز بر عنصر احتیاجات عصرها تکیه شده است.
ج-آیا اسلام مىخواهد جامعه انسانى با مرور زمان در یک حال ثابت بماند و به کلى درهاى پیشرفت به روى مدنیت بسته شود و فعالیت روزافزون انسانى به کلى مهر و موم گردد؟چگونه در مقام مبارزه با طبیعت سیال و نظام طبیعى که علام بشریت از قلمرو آن خارج نیست، درآمده است؟ (15)
در این سؤال بر عنصر طبیعت سیال بشر تکیه شده است که پیشرفت به سوى مدنیت و فعالیتهاى روزافزون داشتن، از آن ناشى مىشود.
علامه در این سؤال اخیر، نگاه جدى و ریشهاىترى به زمان و تطوّرات آن دوخته است. ولى همانطورى که از مطالعه بحث و نظریه ایشان پیرامون ثابت و متغیر برمىآید، بیشتر مبنى را در بحث بر عنصر نیازمندیهاى عصرها که در دو سؤال اول منعکس است، گذاشته است.زیرا وى در بحث، به تقسیم نیازمندیهاى غیرفطرى را متغیر مىشمارد.از آنجا که پیدایش قانون را ناشى از نیازمندى مىداند، نتیجه مىگیرد که بنابراین قوانى نیز به ثابت و غیر ثابت تقسیم مىشوند. (16)
2-3-3-اما سؤالى که نزد شهید صدر مطرح بوده این است که:اسلام چگونه اصول و مبادى خود در قانونگذارى(-نظام اقتصادى و یا سیاسى)را شایسته براى همه عصرها قرار داده است؟در حالى که بشر در هر عصرى براى فائق آمدن بر مشکلاتى که با آن مواجه مىشود، راه حلهاى جدیدى اتخاذ مىکند. (17)
همانطور که پیداست نزد شهید صدر چند چیز مطرح بوده است:
یکى این که بشر هر هر عصرى با مشکلات جدیدى مواجه است.
دوم اینکه این مشکلات جدید راه حلهاى جدید مىطلبند.
سوم اینکه اسلام چگونه نظام و مکتب اقتصادى(و یا سیاسى)خود را تنظیم کرده که مىتواند راه حلهاى اسلامى جهت فائق آمدن بر مشکلات هر عصر ارائه دهد؟
او در پاسخ به این سؤال، دو عنصر اصلى را مطرح ساخت:یکى اینکه اسلام همه جهت گیریها، هدفها و مقاصد لازم را بیان کرده است. دیگر اینکه، به ولى امر حق دخل و تصرف داده است، تا با شناسایى این هدفها و مقاصد، راهحلهاى لازم براى هر عصرى را در پیش گیرد. البته عناصر دیگرى نیز در نظریه ایشان وجود دارد که گذشت.
2-3-4-اما از نظرات امام به دست مىآید که ایشان:
1-جهان را جهان نظامها با روابط اقتصادى و سیاسى و...مىدیده است.
2-این روابط را روابطى پیچیده و تعیین کننده مىدیده است؛تا آنجا که گاه پدیدهها در سایه آن، از هویت قبلى خود قالب تهى کرده و هویتى دگر پیدا مىکنند.از اینرو، براى امام در حقیقت این سؤال مطرح بوده که:در عصر کنونى، اسلام چگونه به اداره دنیاى روابط پیچیده اقتصادى و سیاسى مىپردازد؟
2-3-5-کدام سؤال دقیقتر است؟
با توجه به چند نکته به دست مىآید که سؤال طرح شده نزد امام، جهت نظریهپردازى در زمینه ثابت و متغیر، متناسبتر، کارآمدتر و دقیقتر بوده است.
(1)امام در شناخت خود نسبت به دنیاى کنونى نه به معلول که به علت نظر دارد، زیرا پیدایش نیازمندیهاى جدید-که نزد علامه مطرح بوده-و یا پیدایش مشکلات جدید-که نزد شهید صدر مطرح بوده-دو پدیدهاى هستند که علت آنها وجود روابط پیچیده اقتصادى و سیاسى است.روشن است که جهت حل مشکل ثبات و تغیر، تا علت و سلسله جنبان دگرگونیها کشف نگردد، نمىتوان ریشهاى سخن گفت.البته اذعان باید کرد که مىتوان در بررسى روابط اقتصادى و سیاسى از آنچه علامه و شهید صدر گفتهاند، بهره گرفت به این صورت که نتایج حاصله از این روابط را مىتوان به نیازمندیهاى جدید و مشکلات جدید-که در کلام شهید صدر و علامه آمده است- تقسیم کرد و هر یک را تعریف کرده و براى آن مصادیقى ارائه نمود که این خود گامى بلند در جهت شناخت هرچه بیشتر این روابط است.امام هم به این مسأله، یعنى لزوم بررسى دقیق روابط اقتصادى و سیاسى اشاره مىکند. (18) بدیهى است که تعمیق این مسأله، یعنى بحث ثابت و متغیر، به برداشتن اینگونه گامها نیازمند است.به خصوص که بر هر یک از آنچه این دو شخصیت گفتهاند، مباحثى خاص ممکن است بار شود.مثلا علامه بعد از اینکه بحث از نیازمندى را پیش مىکشد، این موضوع را مطرح مىکند که باید بین نیازمندى واقعى و نیازمندى غیر واقعى تفاوت قائل شد و نیز مطرح مىکند که راه تشخیص نیازهاى واقعى، خواس اکثریت نیست.زیرا خواست اکثرت همیشته با واقعیت تطبیق نمىکند. (19) پیداست که این مباحث بسیار محورى و جدى هستند چه آنکه گاهى در برخى یک علم زدگى و یا توجّه به دموکراسى غربى و یا گرایش به ترجیح نیازهاى غیر ضرورى بر مسائل معنوى دیده مىشود.به هر حال اگرنظریه حضرت امام را ملاک قرار دادیم، بر اساس این نظریه، باید بینیم:آیا اگر روابط حاکم بر جهان، مثلا نیازى را پیش روى ما نهاد این نیاز واقعى است یا نه؟
همچنین آنچه شهید صدر مطرح کره که باید راهحلهاى اسلامى برگرفته از اهداف و جهتگیریهاى اسلامى را در پیش گرفت، درست و استفاده از این هدفها و جهتگیریها، بر اساس نظر امام معنى دیگرى پیدا مىکند و آن اینکه این هدفها، مناطهاى شرعىاى مىشوند که در واقع موضوعات شرعى هستند و در سایه زمان و مکان یک موضوع مناطى را از دست مىدهد و مناط دیگرى را پیدا مىکند و در نتیجه موضوع دیگرى مىشود.البته اینها مباحث دقیقى است که باید حق آنها را در مباحثى مفصلتر اداء کرد به هر حال، نظریه شهید صدر مباحثى ارزنده جهت نظام سازى دارد که باید مستقلا به آن پرداخت.
(2)نظر امام با نگاههایى که در علوم اجتماعى و سیاسى و اقتصادى به پدیدهها مىشود، مطابقت دارد.زیرا در این علوم در بسیارى از مواقع پدیدهها با توجه به نقش آنها در روابط اجتماعى
تعریف مىشوند.برخى از پیشبینىهایى نیز که در این علوم انجام مىگیرد، بر این اساس است، پیشبینىهایى که پیدایش وابستگى شگفتانگیزترى را بین پدیدهها در عالم اقتصاد و یا سیاست نشان مىدهند.
6-3-2-روش بحث در هر یک از نظریهها:
1-6-3-2-علامه طباطبایى به خاطر غالب بودن بعد فلسفىاش، روشى فلسفى گونه در بحث از ثبات و تغیر در پیش مىگیرد وى جهت تعیین موارد ثبات، ملاک را طبیعى انسان قرار مىدهد و مىگوید:
مقررات ثابت مقرراتى است که در وضع آنها واقعیت انسان طبیعى در نظر گرفته شده است. براى تعیین موارد متغیر، ملاک را منضمّات به طبیعى انسان مىداند و مىگوید:
زندگى انسان طبیعى که نظر به ساختمان ویژه خود ثابت و یکنواخت است، نظر به منضمات مکانى و زمانى، پیوسته با حالت تحول و تکامل مواجه و با عوامل انقلابى(-دگرگونى)و شرایط رنگارنگ زمان و مکان کاملا دست به گریبن است و تدریجا شکل خود را عوض نموده و خود را بر محیط تازه منطبق مىسازد.این تغییر اوضاع، حتما تغییر مقررات را ایجاب مىنماید.
2-3-6-2-شهید صدر سعى کرده روشى اصولى را در بحث پیش گیرد.زیرا مثلا سخن از مباحات به میان آورده است.از اینرو نظریه ایشان در برخى جهات، بیشتر از نظریّه علامه درگیر مباحث شده است.
3-6-3-2-مىتوان گفت نظریه امام صد در صد اصولى است.به این معنى که ایشان در محتوا و جوهر نظریه خود تکیه بر اندیشهاى مىکند که در اعماق اصول شیعه جا باز کرده است.کسى که با اصول شیعه آشنا باشد، مىداند که قسمت معظم تدقیقهاى اصولى شیعه(که موجب پیشرفت اصولى ما شده است)در ارتباط با موضوع انجام گرفته است و لذا کلمه موضوع به این بحث خارج از حوصله این نوشتار است مىتوان به مقاله زیر مراجعه نمود. (20)
از آنجا که بحث ثابت و متغیر در اسلام یک بحث اجتهادى است، روش اصولى در این بحث کارایى و توانمندى بیشترى دارد.
جدول زیر، نمایانگر تفاوت نظریات از یکدیگر است.
شماره\نظریّه\شیوه حل مشکل\محدوده ثبات\محدوده تغیّر\روش در بحث
1\نظریّه علاّمه\ترک تشریع از جانب شارع در یک منطقه و تدارک آن با قرار دادن حق دخالت براى ولى امر\نیازهاى فطرى بشر\نیازهاى غیرفطرى\شبه فلسفى
2\نظریّه شهید صدر\ترک تشریع از جانب شارع در یک منطقه و تدارک آن با قرار دادن حقّ دخالت براى ولى امر\دایره غیر مباحات\دایره مباحات\اصولى
3\نظریّه متأثر از اندیشه غربى\ترک تشریع در یک محدوده بدون تدارک\امور اخروى\امور دنیاوى بشر و یا قسمت معظم آن\کلامى(کلام جدید، البته با تأثیر از اندیشههاى غربى)
4\نظریّه حضرت امام(ره)\1-تکثیر موضوعات 2-ولایت مطلقه فقیه.\همهاحکام\موضوعات\اصولى
یادداشتها
(1)-علامه طباطبایى، فرازهایى از اسلام، ص 73.
(2)-همان، ص 76.
(3)-همان ص 69.
(4)-همان، ص 68.
(5)-فرازهایى از اسلام، ص 76-77.
(6)-صیحفه نور، ج 21، ص 98.
(7)-همان، ج 20، ص 170.
(8)-صدر، سید محمد باقر، اقتصادنا، ص 721.
(9)-همان، ص 725.
(10)-همان، ص 722.
(11)-همان، ص 726.
(12)-همان.
(13)-فرازهایى از اسلام، ص 45(برگرفته از مکتب اسلام، شماره 7).
(14)-همان، ص 56.
(15)-همان.
(16)-همان، ص 63.
(17)-اقتصادنا، ص 722 و 723.
(18)-صحیفه نور، ج 21، ص 98. (19)-فرازهایى از اسلام، ص 63.
(20)-مقاله«نظریة الامام الخمینى(قدس سره)حول دور الزمان و المکان فى الاجتهاد»از نگارنده، ج 6، از مجموعه مقالات کنگره بررسى مبانى فقهى حضرت امام.