آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

مسئله محبت به خاندان پیامبر و در نهایت مسئله پیدایش تشیّع و گسترش آن در مغرب اقصی و به خصوص در اندلس، یکی از مسائل مهمی است که سزاوار توجه و نیازمند تحقیق و بررسی می‏باشد.به خصوص که آثار این محبت و بقایای این تشیّع، هنوز در بسیاری از قبائل و قومها و سرزمینها و خاندان‏های تونس، الجزایر و مغرب باقی است.
در مغرب اقصی، پیدایش تشیّع دو مرحله داشته:یک، پیدایش تشیّع به صورت حرکتهای مقطعی و منطقه‏ای شیعی که در برهه‏ای از زمان پدید آمده و در نهایت سرکوب شده است.مرحله دیگر، به صورت یک آگاهی و بیداری و بازگشت مردمی است که بیشتر یک حرکت فرهنگی است تا یک قیام شخصی.
در عین حال در مغرب عربی دو حکومت به نام حمایت از اهل بیت پیامبر، تأسیس شده که در واقع نوعی حکومت شیعی بوده‏اند که به اختصار در این نوشته به آن اشاره شده است.
حرکتهای شیعی در اندلس
1-از همان آغاز تأسیس امارت امویّه، برخی تمردات و شورش‏ها در اندلس روی داد که تا حد زیادی ریشه‏های شیعی داشت؛چنانکه اولین شورشها، به سرپرستی عبداللّه بن سعد بن عمار بن یاسر است که یک فرمانده اموی در دمشق بود که علیه یوسف الفهری، حاکم اندلس، قیام کرد. یوسف فهریقیام او را توسط عبد الرحمن داخل سرکوب و به سخت‏ترین وجه، آنانرا کشتار نمود و پراکنده ساخت. (1)
در حقیقت، عبداللّه بن سعد بن عمار، به مناسبت قتل جانگداز عمار در واقعه صفین در حمایت از خلافت علی(علیه السلام)و جهاد با فرقه باغیه معاویه، پیوسته حامی خاندان علی (علیه السلام)بود.
در همه جا سلاطین بنی‏امیه و سلاطین آل مروان را محکوم می‏کرده است.به سال 143 ه قیام عبداللّه درهم شکسته شد و یوسف الفهری اموی نیز در همین سال درگذشت. (2)
2-در سال 146 ه علاء بن مغیث جذامی قیام کرد و به رسم جهادگران عباسی، پرچم‏های سیاه را علامت خود قرار داد و قیام او صبغه شیعی داشت -مانند پیش کسوتان از بنی‏عباس.این قیام نیز توسط عبد الرحمن الداخل المروانی درهم شکسته شد و بزرگان آن به قتل رسیدند.
3-به سال 165 ه حسین بن یحیی بن سعد بن عبادة انصاری، از یک خاندان شیعی قیام کرد؛ لیکن به طوری که دکتر محمود مکّی، در مجله «البیان المغرب»می‏گوید:این قیام در ظاهر به نام محبت اهل بیت و تشیع علی(ع)بوده و در واقع به هدف رسیدن به حکومت روی داده است.چرا که در نهایت حسین بن یحیی با عبد الرحمن داخل، راه آشتی و سازش در پیش گرفت و بر دوست شیعه خودش سلیمان بن یقظان طغیان کرد و تغییر مسیر داد.
4-بزرگترین حرکت شیعی در اندلس که یک انقلاب بربری به حساب می‏آید، حرکتی است که در منطقه سنتایر SANTAYERبه زعامت شقیابن عبد الواحد مکناسی پدیدار شد.نامبرده از اهل وادی الحجارة بوده، مادرش فاطمه نام داشته و در حال، خودش را فاطمی و از خاندان پیامبر و از شرفاء می‏شمرده است.در میان مردم به نام عبیداللّه بن محمد، شهرت داشته است.در آغاز معلم صبیان بوده و درس قرآن و فقه داشته است و از همین طریق عقاید خود را انتشار می‏داد.در آن روزگار، شغل معلمی یکی از طرق فاطمیون مصر برای نفوذ در جوامع اسلامی بوده است.
در هر حال قیام عبیداللّه تا به سال 151-160 ه ادامه پیدا می‏کند و بعد از موت او نیز شاگردانش به عقاید او پای‏بند باقی می‏مانند و زعامت حرکت به عهده وجیه الغسّانی می‏افتد.وی از فرماندهان لشکر عبد الرحمن داخل بود که به حرکت شیعی عبیداللّه بن محمد پیوست. (3)
5-به سال 237 ه.قیامی شیعی در پایتخت اندلس(قرطبه)روی داد.زعیم این حرکت معلمی دیگر بود که عقاید باطنی داشت و حرکت او، شیعی به حساب می‏آمد.تعالیم مخصوص نیز ترویج می‏نمود که نوعی بدعت و زندقه به حساب می‏آمد.دکتر محمود مکّی او را منتسب به اسماعیلیه باطنیّه می‏دادند.
این قیامهای محلی و ناموفق که در جای جای اندلس و در حکومت اموی روی می‏داد، نشانگر وجود زمینه‏های مساعد در طبقات مردم و طبقات اندیشمند جامعه بوده است.
تشکیل حکومتهای شیعی
در کنار این جنبشها در اندلس، در مغرب دو حرکت موفق شیعی پدید آمد:یکی در مغرب اقصی و دیگری در تونس، توسط ادارسه مغرب و فاطمیون تونس که موفق به تشکیل حکومت شیعی شدند. پیدایش حکومتهای شیعی در مغرب، مغرب اقصی، تونس و سپس مصر یک فاصله و شکافی بین مرکز خلافت عبّاسی در بغداد و عراق و بین سرزمین مغرب از سوئی و سرزمین اندلس از سوی دیگر، پدید آورد و در حقیقت سه مرکز و سه خلافت(البته در نامهای مختلف) پدیدار شد.
عراق همچنان در سلطه خلفاء عباسی باقی ماند.درگیریهای عقیدتی با شیعیان و درگیریهای محلی با قدرتهای محلی و سرزمین مغرب عربی، تا مدتها دور از سلطه خلافت بغداد ادامه داشت و امراء اموی و مروانی نیز اندلس را در اختیار خود داشتند.
در طول تاریخ، تا سقوط اندلس، درگیری بین این سه مرکز قدرت ادامه یافت.هرگاه یکی از این سه قدرت نیرو می‏گرفت در سررزمین‏های مجاور تأثیر می‏گذارد.
در عین حال، پیدایش دو حکومت شیعی با بینش‏های متفاوت در جوار یکدیگر، چیزی است که سرانجام منجر به زوال این دو حرکت شیعی و پیروزی نهائی قدرتهای رقیب گردید.
ترویج و گسترش مذهب مالکی، و انتقال موطأ مالک به مغرب و تدریس فقه مالکی در سراسر خطه مغرب اسلامی، طرحی است که توسط امراء و ملوک مغرب انجام گرفت، تا از یک سوی جنبشهای شیعی را متوقف سازند و از سوی دیگر نفوذ فقه حنفی را سدّ نمایند، تا مذهب حنفی عراقی، که مورد تأیید خلفاء بنی‏عباس بوده است در مغرب جایگاهی پیدا نکند، و در حقیقت خوش‏آمد گفتن به فقه مالکی یک انتخاب مغربی است.بعد از زوال حکومت ادارسه، برای جلوگیری از گسترش فقه و عقائد شیعی و جلوگیری از مذهب حنفی به عنوان مذهب خلفاء عباسی انتخابی حکومتی‏ است که از طرف مردم نیز مورد توافق واقع شده است. (4)
ابن السلام هراس، در تحقیق خودش در مقدمه بر کتاب«درر السمط فی اخبار السبط»، تألیف ابن الابار بلینس اندلس، می‏گوید:اگر جنگهای مداوم عبد الرحمن الناصر بالحکم نبود، تاریخ اندلس تغییر می‏کرد و تحت سلطه شیعی قرار می‏گرفت.لیکن ضعف و تشتّت امور در حکومت ادارسه و شدت عمل برخی حکام اموی، راه را بر نفوذ گسترش شیعه در سرزمین مغرب و اندلس مسدود نمود. آنان مساجد و منابر شیعیان را سوزاندند و متابعت امراء اموی را اعلام داشتند.امراء و حکام شیعی را تعقیب کردند و پیروان ایشان را پراکنده ساختند؛به طوری که بسیاری از شعراء شیعی ناچار به ترک اندلس شدند، مانند:ابن هانی که به بلاد آفریقا فرار کرد.
اندلس و تشیّع
دکتر عبد السلام هراس محقق مغربی، در مقدمه کتاب«درر السمط فی خبر السبط» چنین نظر می‏دهد که:اصولا فرهنگ اسلامی اندلس، پذیرای اندیشه‏های شیعی نیست و عقاید شیعی در توده‏های مردمی اندلس زمینه رشد نیافت.امراء اموی اندلس، در تاریخ و سیرت خود، متعرض ایامی به نام ایام خلافت علی(علیه السلام)نمی‏شوند و به نظر آنان، خلیفه چهارم بعد از قتل عثمان، معاویة بن ابی سفیان است و نامی از خلافت علی بن ابیطالب، برده نمی‏شود.
این تجاهل نسبت به خلافت علی(علیه السلام)در خوابی که از امیرمحمد اموی نقل شده است، تجلی می‏کند.منقول است که نامبرده در حالی که برای تعیین قاضی اندلس متحیر بوده و می‏اندیشیده است، شبی پیامبر اکرم(ص) را خواب می‏بیند که همراه سه خلیفه راشدین ابو بکر و عمر و عثمان وارد اندلس می‏شوند و به زیارت فقیه ابراهیم بن باز می‏روند.این خواب دلالت می‏کند که ابراهیم بن باز مورد تأیید بزرگان اسلام است و هم اوست که باید قاضی اعظم باشد.
مسئله مهم در این خواب این است که خلفاء راشدین فقط سه نفر هستند.
این خواب پادشاه که محتوای آن از یک جهت دلالت بر تعیین ابراهیم بن باز دارد، و از جهت دیگر دلیلی است بر عدم حضور حضرت علی در محفل خلفاء راشدین، توسط بسیاری از شعراء اموی مورد توجه قرار می‏گیرد و موضوع اشعار فراوانی می‏شود.از این پس یک زائده‏ای هم برای خواب اضافه می‏شود و معاویه، خلیفه چهارم به حساب می‏آید.چون اگر قرار است خلفاء چهار عدد باشند و حضرت علی هم داخل آنان نباشد، تحقیقا خلیفه چهارم همان معاویة بن ابی سفیان خواهد بود.
شاعر اموی درباری، ابن عبد ربّه، این خواب و این مضمون را به شعر درآورده و علی(علیه السلام)را از ردیف خلفاء حذف کرده است.بدین جهت، قاضی جماعت منذر البلوطی، سخت به این عبد ربّه غضب کرده او را لعنت می‏کند و در جواب او می‏گوید:
«ای کسی که لعنت می‏کنی امام را، ای فرزند مادر خبیث، آیا تو امام علی را به حساب نمی‏آوری؟در حالیکه امام علی صاحب کساء است و بهترین آل محمد است، از همه نزدیکتر به محمد(ص)و از همه پیشتر در اسلام است.» (5)
لیکن از کلام دکتر عبد السلام هراس استفاده‏ می‏شود که عدم آمادگی برای گسترش عقاید شیعی، تنها در طبقه حاکمه بوده است و خواب را امیر اموی دیده و اشعار را شاعر دربار سروده است و قاضی جماعت و قهرا افکار عامه مردم، مخالف آن بوده است.
دکتر عبد السلام هراس، در بخش دیگر از مقدمه می‏گوید:امرای اموی، در اندلس اهتمام شدید در گسترش و تثبیت مذهب سنی بر اساس مذهب امام مالک داشتند و این سیاست را در مغرب نیز اعمال می‏کردند، و تلاش می‏نمودند تا هر اثر شیعی را نابود کنند. به خصوص در روزگار ناصر و مستنصر خصومت با آثار شیعه افزایش یافت.چنانچه بنوعافیه در هر کجا مسجد و محلی از برای شیعیان بود، نابود کردند.
مع ذلک در یک برهه‏ای از زمان حکومت شیعی بر مغرب مستولی شد و در سراسر مغرب حکومت شیعی حکومت رسمی اعلام گردید.در روزگار یحیی بن ادریس ادریسی، حکومت شیعی در مغرب به گسترده‏ترین حد رسید؛جز اینکه از این پس نزاع‏های داخلی در درون حکومت ادریسی پیش آمد و حکومت، راه ضعف و سپس زوال در پیش گرفت، لکن ریشه‏های تشیّع و بخصوص احترام به محبت آل بیت پیوسته در قلوب مغاربه باقی ماند. (6) آخرین حاکم ادریس شیعی، قاسم بن محمد بن قاسم بن ادریس ثانی، ملقب به«کنّون»است که رسما به نام شیعه قیام کرد و حکم شیعی را گسترش داد.در حالیکه فرزند او به خاطر رسیدن به حکومت، اظهار اطاعت از امراء اندلس کرده راه صلح در پیش گرفت. (7) حکومت ادارسه در مغرب حدود 203 سال به طول انجامید که وسعت آن از منطقه سوس تا شهر و هران بود.
نظریه عبد اللطیف سعدانی
مرحوم عبد اللطیف سعدانی، در این مورد می‏گوید: فرق مغرب و ایران در برخورد با تشیّع این است که ایران دارای تمدن عظیم و اندیشه‏های عمیق بودند و تشیّع توانست در آنجا حامیان و مخاطبان خودش را پیدا کند؛در حالیکه مردم مغرب به خاطر دور بودن از حضارات علمی و اندیشه‏های فلسفی عمیق، نتوانستند رسالت تشیّع را حفظ کنند.وی می‏افزاید:فرق دیگر این است که شیعه در ایران توسط فرزندان حضرت امام حسین نفوذ پیدا کرد که دارای خون حسینی و شور حسینی بودند و واقعه کربلا پیوسته آنانرا به حرکت می‏آورد و عهد آنانرا تجدید می‏کرد، در حالیکه شیعه مغرب شیعه حسنی بود و توسط اولاد حسن بن علی وارد مغرب شد که صاحبان حزم و درایت حسنی بودند و حماسه عاشورا، آن گونه که باید گسترش نیافت.شاید علت این بود که ادریس اکبر بعد از مدت کمی شهید شد و مسموما درگذشت و ادریس دوّم در محافل اهل سنت پرورش یافت و علوم و کتب و روایات و فقه شیعه به مغرب راه نیافت و عقیده تشیّع با فقه مالکی مخلوط شد و روات شیعه وارد مغرب نشدند.
در هر حال دوره دویست ساله حکومت ادریسیان، سراسر به معارک و مقاتل گذشت و فرهنگ شیعی گسترش نیافت و انقلاب فکری و فلسفی به وجود نیامد و قیام ادراسه گرفتار لغزش‏ها و شکافها گردید و سرانجام منقرض شد. (8)
البته نویسندگان اخیر در مغرب، به خصوص همزمان با حرکتهای استقلال، حکومت مغرب را از آغاز تأسیس که همان تأسیس دولت ادارسه است حکومت سنی مذهب معرفی کرده‏اند و نویسندگانی مانند علاّل فاسی، تشیّع حکومت‏ ادارسه را نمی‏پذیرد و تشیّع آنانرا رد می‏کند.البته این اظهارات بیشتر جنبه سیاسی دارد تا تاریخی، و یک استنباط شخصی است. (9)
لکن آنچه از کلام صاحب استقصاء (10) استفاده می‏شود این است که مذهب شیعی، تا اواسط قرن پنجم، مذهب رایج مغرب بوده است.
استدلال علال فاسی بر سنی مذهب بودن ادریس اکبر، این است که نامبرده در وصیّت خودش به اهل مغرب، و در همه رسائل خود دعوت به اقامه سنت رسول اللّه می‏نماید، و بنابراین وی طرفدار اقامه سنت و سنی مذهب است.گویا شیعه دعوت به نقض سنت رسول اللّه(ص)می‏نمایند!
ایام امارت ناصر و مستنصر
چنانکه گذشت در میان امراء اموی اندلس، همزمان با اوج‏گیری تشیّع در مغرب در روزگار ادارسه، دو تن از امیران اموی قیام به براندازی عقاید و افکار شیعی در اندلس و دیگر نقاط نموده، شعراء و گویندگان شیعی را قلع و قمع و حتی حکومت ادارسه را تهدید کرده و شهر فاس پایتخت آنانرا تصرف نمودند.
این دو، امیر ناصر و امیر مستنصر اموی می‏باشند.با این فرق که ناصر، سیاست قلع و قمع داشته و مستنصر سیاست مماشات و تزویر.در زمان مستنصر، حکومت اموی و به خصوص شخص مستنصر، کتابهائی در انساب طالبین و علویین و شرفائی که به مغرب آمده‏اند، تألیف کرد و به تبعیت از او ابن شبانیه کتاب«التاج السّنی فی نسب آل علی»را تألیف نمود که شامل اخبار شیعیان مغرب و اندلس است.اینان مسئله محبت اهل بیت رسول اللّه و مودّة در قربی را که مستمسک مردم بود، مورد عنایت و توجه قرار داده، خود را حامیان و محبان اهل بیت شمردند.
در حقیقت، سیاست مأمون عباسی را در پیش گرفتند، تا بدینگونه با مخلوط کردن حق با باطل، از سختی استدلال و برهان حرکت شیعی جلوگیری کنند.دکتر محمود مکّی می‏گوید:این نه به خاطر طرح مسائل علمی و قرآنی بلکه یک شیوه سیاسی بود که اخیرا خلفاء اندلس آنرا انتخاب کرده بودند و در سراسر شمال آفریقا به این سیاست عمل می‏شد:اظهار محبت آل البیت و در عین حال سرکوب شیعیان، به عنوان عناصر اخلال‏گر و شورشی و تفرقه‏انداز بین امت اسلامی.
انقراض دولت امویّه در اندلس
در روزگار حمودّیین که آثار ضعف و تشتّت در امر خلافت اموی آشکار گردید، مردم یکباره از بنی‏امیه منحرف شدند و در عین حال ادب تشیّع و عقاید شیعی ظاهر شد و با زائل شدن سلطه جبّاره اموی، بازگشت به سلاله علوی آغاز گردید و مردم عقاید باطنی خود را اظهار کردند.بنابراین هر چند خلفاء اموی تلاش کردند که اساس حکومت را باز گردانند، هر بار با عدم استقبال مردم مواجه شدند.علت آن بغض شدیدی بود که مردم از آنان داشتند و به خاطر سلوک بد و زشتی که در آنان مشاهده می‏شد.
ابن سعید در این مورد می‏گوید:«در این اواخر، بنی‏امیه نام اموی را از خود برداشته بودند و به عنوان قرشیین خوانده می‏شدند، و نسبت خود به بنی‏امیه را مخفی می‏داشتند.زیرا مردم از آنان رنجیده خاطر شده بودند و در همه جا ذکر ماتم حسین برقرار بود و مردم از رفتار بد بنی‏امیه با حسین بن علی(رضی اللّه عنه)یاد می‏کردند».
در این روزگار، امراء بنی‏امیه و منسوبین به ایشان از انتساب خود به بنی‏امیه رنج بسیار دیدند.چنانچه در ایام مرابطین، کار به آنجا کشید که ابن باجه فیلسوف بزرگ اندلس و وزیر حکومت مرابطین به ایوب بن سلیمان سهیلی، شاعر اموی، نصیحت می‏کند که جلای وطن گوید و اسم خودش را تغییر دهد و نسب خودش به بنی‏امیه را انکار کند.او در جواب می‏گوید:«حمد برای آن خدائی که ما را به سبب انتساب به بنی‏امیه در آغاز گرامی داشت و سپس در آخر ما را به جهت این نسبت خوار و گرفتار نمود.»
ابن سعید در دنباله این روایت می‏گوید: سرانجام ایوب بن سلیمان راه فرار در پیش گرفت و در راه به یک بدوی بیابان نشین وارد شد و بدوی از او پذیرایی کرد.اما هنگامی که غلام ایّوب اعلام کرد که او اموی است، آن مرد بدوی شمشیر کشید و در حالیکه فریاد می‏زد، قسم خورد که در زیر یک خیمه با او جمع نخواهد شد و بنابراین ایوب بن سلیمان خیمه را رها کرده، روانه صحراها شد و به غلام خودش گفت:به هر جا وارد شدیم، بگو این شخص، یهودی است که وارد این بلاد شده است؛این برای من به سلامت نزدیکتر است. (11)
این روایت قهرا یک مفهوم مخالف هم دارد و آن این است که عامه مردم متقابلا پذیرای اهل بیت پیامبر و محب آل علی بوده‏اند و از رفتار بنی‏امیه با خاندان پیامبر تنفر داشتند.
مردم و شعراء
چنانکه دیدیم در اواخر حکومت امویین در اندلس، در حالیکه دربار اموی قدرت و نفوذ و سلطه خود را از دست می‏دهد، مردم به محبت اهل بیت روی می‏آورند و ذکر وقایع عاشورا و مکارم اخلاق آل البیت جنبه مردمی و عمومی پیدا می‏کند.بنابراین در چنین جوّی شعراء و خطباء، یکی به جهت عقائد شخصی خود و دیگری به جهت همگامی و همراهی با مردم، گرایش به عقاید شیعی می‏یابند و در این دوران بهترین مدایح نبوی و سوزناکترین مراثی حسین در ادب اندلس ظاهر می‏شود.
این همان حرکتی است که دکتر عبد السلام هراس از آن بنام«فتنه کور»نام می‏برد، یعنی حرکتی که سراسر اندلس را در بر گرفته است.وی می‏گوید:اعراض مردم از امراء بنی‏امیه در اندلس و روی آوردن آنان به اندیشه‏های شیعی، چنان موج خطرناک و فتنه عمیاء و کوری را در صحنه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی پدید آورد که بسیاری از شعراء اندلس ناچار به اظهار تشیّع شدند، تا اینکه مورد محبت مردم قرار گرفته از صله و بخشش‏های آنان استفاده کنند.چنانکه این دراج، ابن الحناط و عبادة بن ماء السماء و ابن مقانا الاشبونی اظهار تشیع نموده در اشعار خود ادب شیعی را ترویج کردند.
تشیع این شعراء چنانکه دکتر عبد السلام می‏گوید، یک تشیع سطحی و بی‏اساس بود؛زیرا اینان فی الواقع از لحاظ مذهبی شیعه نبودند و وجه شباهت آنان با شیعه تنها در مسئله حب آل البیت و مسائل کلی مربوط به طهارت اهل البیت و برخی مسائل کلی قرآنی بوده است.
حتی امراء سلسله حمودیین نیز شیعه به معنی مصطح نبودند و به دلخواه مردم مغرب و به دلخواه قبائل بربر رفتار می‏کردند و در ضمن ناچار بودند، مذهب تسنن را نیز محترم بشمارند.
بنابراین تشیّع اینان یک امری بود که با تسنن اهل مغرب سازگار بود و نه عنوان یک مذهب، بلکه عنوان یک مسلک داشت.مانند:طریقه صوفیه و مذهب فلاسفه که منافات کلی با مذهب عامه مردم نداشت.در روزگار حکومت حمودیین اواخر قرن پنجم هجری، ادب شیعه در اندلس رواج یافت.حمودیین از خاندان‏های علوی بودند و نسب آنان به ادارسه مغرب می‏رسید.در این دوره، تعدادی از شعراء مدیحه‏های غرائی در مدح پیامبر و اهل بیت سرودند و در این مدائح مراثی‏ فراوانی نیز پیرامون واقعه کربلا و ماتم حسین(ع) یافت می‏شودکه مردم به شنیدن آن شوق فراوان نشان می‏دادند.
در این میان، ابن درّاج مشهورترین و اولین شاعری است که با اسلوبی حزین بکاء بر حسین(ع)را رایج نمود و اشعار او مقدمه‏ای برای اشعار دیگران شد.اشعار و مراثی و هشامیات ابن دراج، شهرتی گسترده پیدا کرد، به طوری که ابن بسام در برخی مجالس خود، با خواندن اشعار ابن دراج بر شعراء شیعه شرق اسلامی افتخار می‏کرد. (12)
اشعار حزین ابن دراج در مورد اسراء از آل البیت، و بد رفتاری با آنان و وقایع حزن‏آور ایتام آل محمد(ص)، همزمان با گرفتاریهای مسلمانان در اندلس و آوارگی آنها و قحطی‏ها و شکست‏ها و فرارهای پی در پی، که آغاز انقراض اندلس را اعلام می‏کرد، طرفداران فراوانی یافت که در حقیقت به صورت بیان حال مسلمانان و اطفال و خانواده آنان بود.در ایامی که جائی برای عیش و سرور و شادمانی نبود، قطعا ادب تشیّع که شامل ادب حزن است، رواج کامل یافت.
دکتر عزالدین عمر موسی، در تحقیق خودش بر«درر السمط فی خبر السبط»می‏گوید (13) :ابن درّاج هر چند در مدح و مراثی اهل بیت اشعار فراوان و مضامین بلندی دارد، لیکن هرگز عقاید شیعه را در کلمات خود نیاورده است.اولین شاعری که عقاید مخصوص شیعی را که متضمن عصمت و وصایت می‏باشد در اشعار خود آورد، ابن الحناط الکفیف است که می‏گوید:
امام وصیّ المصطفی و ابن عمه
ابوه ختم الفخر بین اب و ابن
که علی علیه السلام را وصیّ و جانشین پیامبر(ص)می‏خواند و اشعار دیگری نیز در این مضمون دارد.
ابن بسام چنانکه در کتاب الذخیره آمده است می‏گوید:عبادة بن ماء السماء نیز، در کلمات و اشعار خود مضامینی دارد که بیان کننده عقاید شیعی می‏باشد.
مدائح نبویه و مراثی حسنیّه
در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم به پیروی از سبک ابن دراج، مدائح نبوی و اشعار حزن بر آل بیت النبی رواج پیدا کرد.
در این روزگار مردم از دو طبقه بیزاری می‏جستند، یکی طبقه حاکمه و خاندان حکومتی و دیگر طبقه علماء و فقهاء که همکاران و مؤیدین حکومت بودند.
طبعا در چنین جوّی که مردم از حکومت و از فقهاء حکومتی کناره‏گیری می‏کردند، ادب شیعی و مدائح نبوی و توجهبه آخرت و توجه به مصائب اهل بیت پیامبر، رواج یافته و شعراء فراوانی در جهت همکاری و همدردی با مردم به مدائح نبوی روی آورده‏اند.در این عصر، خوف از سوء عاقبت و فرار از حوادث سوء به مدح بنی مصطفی پرداخته جهت شفاعت در دنیا و آخرت متوجه معنویت نبوی شدند و بخصوص بکاء بر حسین علاوه بر بیان حال آنان، تنها راه تقرب به پیامبر و جلب شفاعت محسوب می‏شد.
در این دوره، بسیاری از خاندان‏های بزرگ که شاهد کشتارها و مظالم فراوان و هرج و مرج روزگار و سقوط امراء و خلفاء و زوال قدرت و ثروت و جان و مال خود بودند، گروهی را می‏فرستادند تا اشعار و مدایح نبوی و مراثی بکاء بر حسین شهید غریب و درخواست شافعت نبوی را، در روضه نبوی در مدینه منوره بخوانند و در سایه تقرب به پیامبر و اهل بیت رسالت، طالب عفو گناهان و تقصیرات در درگاه احدیت شوند.
از میان این خاندان‏ها و شعراء، ابو بحر صفوان‏ بن ادریس التجیبی المرسی متوفای 598 ه را می‏توان نام برد که کتابی در آثار و برکات بکاء بر حسین و اهل بیت نوشته است. (14)
دیگری محمد بن عبد الرحمن التجیبی متوفای-610 ه-که کتاب«مناقب السبطین الحسن و الحسین»را نوشته است. (15)
دیگری ناهض الوادی آش متوفای سال 615 ه که قصیده در بکاء حسین گفته است. (16)
نیز شاعر دیگری ابو الربیع ابن سالم الکلاعی متوفای 624 ه که قصیده‏ای در مدح نعل النبوی آورده است. (17)
و سرانجام ابو عمران موسی بن عیسی بن المناصف متوفای سال 627-ارجوزه فی مقتل الحسین را در مدح نبی و مصائب اهل بیت سروده است. (18)
در عین حال در همین هنگام قاضی ابو بکر ابن العربی می‏گوید حسین با شمشیر شریعت جدش کشته شده است، یعنی هنوز برخی از فقهاء و علماء حکومتی عمل یزید و ابن زیاد در روز عاشورا را تأیید می‏کرده‏اند. (19)
بنابراین، به نظر دکتر عزالدین عمر موسی و به تبع نظریه دکتر عبد السلام الهراس و به دنبال نظر دکتر محمد مکّی مصری، مسئله بر بکاء بر حسین و مدح النبی در اندلس، به معنای رواج اندیشه مذهب شیعه نیست و تنها زاییده تلخی‏های روزگار و تحمل شکست‏های ناگوار در اندلس می‏باشد.حتی دکتر احسان در مقدمه خودش بر اشعار ابن سهل یهودی، ترجیح می‏دهد که آغازگر مدایح نبوی و به تبع بکاء بر حسین در اندلس را ابن سهل یهودی بداند.
این در حالی است که خوف و حزن یهودیان ساکن اندلس، به خاطر شکست مسلمانان در اندلس و آمدن حکام مسیحی، بیش از خود مسلمانان بود؛زیرا که یهودیان در سراسر اروپا و در بلاد مسیحی مورد تعقیب بودند و همزمان با انقراض حکم اموی در اندلس، یهودیان به طور دسته جمعی از اندلس گریخته، روانه سرزمینهای اسلامی و مغرب عربی شدند و انقراض حکومت اموی در اندلس، مهاجرت و آوارگی یهودیان را نیز به همراه داشت. (20)
در هر حال، در دوره نکبت خلفاء اموی و سقوط اندلس و عدم موفقیت موحدین و مرابطین در حفظ سرزمین اندلس، ادب شیعی و بکاء بر حسین و عقائد تصوف در اندلس ظاهر شد و هر کجا شعر و شاعری وجود داشته، مدایح نبوی و مراثی حسینی نیز پدید آمده است.این اشعار در ضمن از لطافت فراوانی برخوردار بوده، به جهت آسان بودن قرائت، به صورت حماسی و سداسی، در صنعت تخمیس و تسدیس سروده شده است. در این مورد، کتاب ابن المطار المغربی-«نظم الدرر فی مدح سید البشر»و کتاب«منتهی السول فی مدح الرسول»تألیف حسن بن عبد الرحمن بن عبد الرحیم بن عذره، از شهرت فراوانی برخوردار است که برای انشاد به مدینه نبوی ارسال شده‏اند.
یکی از مهمترین آثار این دوره، کتاب«درر السمط فی خبر السبط»تألیف محمد بن عبداللّه ابن ابی بکر القضاعی معروف به ابن الابار است که از اهم این کتب شمرده می‏شود و کتابی ادبی و در عین حال بسیار عمیق است.بحث پیرامون این کتاب و نویسنده آن از حوصله این مقاله بیرون است.برخی از تاریخ نویسان مغرب تلاش می‏کنند تا او را شاعری سنی مذهب قلمداد کنند و گروه دیگر، مانند دکتر سعدانی او را شاعری شیعی مذهب می‏دانند.
نظریه و پیشنهادها
1-چنانکه از مطالعه کتابها و آثار خطی و سنگنبشته‏های مغربی به دست می‏آید، در روزگاران گذشته، عقاید شیعی بر نقاط گوناگون مغرب مسلط بوده و علماء و دانشمندان فراوانی که اندیشه‏های شیعی داشته‏اند در مغرب عربی و در اندلس ظهور کرده‏اند و به تقلید از حرکتهای شیعی و ادب شیعی در مشرق بلاد اسلامی، جنبشهایی در غرب جهان اسلام پدید آورده‏اند و گاهی هم با اندیشه‏های شیعی در شرق به رقابت پرداخته‏اند که این آثار، در کتب فراوان کشورهای مغرب عربی یافت می‏شود.
2-پیشنهاد می‏شود در حوزه‏های علمیه و مؤسسات تحقیقاتی، مراکزی جهت تحقیق پیرامون تشیّع در مغرب عربی و نیز در موریتانی و دیگر نقاط آفریقا پدید آید و این گوشه از تاریخ تشیّع مورد بررسی قرار گیرد.
3-پیشنهاد می‏شود، سازمان جهانی مجمع اهل البیت(ع)ترتیبی بدهد که برنامه‏ای برای جمع‏آوری کتابها و مدارک شیعی در کشورهای مغرب عربی تهیه گردد و جهت تحقیق اساتید و پژوهشگران مورد بهره‏برداری قرار گیرد.
4-کشف رابطه بین ظهور تشیّع در اندلس و سقوط قدرت مرکزی حکام و امراء اموی می‏تواند به ما نشان بدهد که چگونه در آینده‏ای نه چندان دور، بعد از تسلیم و استسلام بسیاری از سران کشورهای اسلامی در برابر مطامع دنیای مادی غرب و سازش با کفر و فساد جهانی، دنیای اسلام به ناچار به سوی تنها منادی اسلام و توحید و قیام و جهاد، یعنی عقاید شیعی سوق داده خواهد شد.
شایسته است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی و دیگر مؤسسات مربوط، سرمایه‏گذاری عظیمی در راه کشف این حقیقت و تحقق آن بنمایند.
یادداشتها
(1)-درر السمط فی خبر السّبط، تصحیح دکتر عبد السلام هراس.
(2)-نفخ الطیب، ج 2، ص 330.
(3)-همان مأخذ.
(4)-«درر السمط فی خبر السبط»تألیف ابن ابار اندلسی، تصحیح دکتر عزالدین عمر موسی، ص 26 طبع لبنان.
(5)-درر السمط فی خبر السبط، مقدمه، چاپ تطوان 1972.
(6)-حرکات التشیّع فی المغرب، نوشته دکتر عبد اللطیف سعدانی، چاپ مشهد.
(7)-انیس المغرب بروض القرطاس فی ملوک المغرب و مدینه فاس، ابن ابی زرع، ج 1، ص 127.
(8)-تاریخ اسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج 3، ص 167.
(9)-امام ادریس مؤسس الدولة المغربیة، الجمعیة المغربیة للتضامن الاسلامی، ص 28.
(10)-استقصاء، ج 1، ص 138، حرکات التشیّع فی المغرب، ص 9، طبع در سال 1348.
(11)-المغرب فی حلّی المغرب، ج 1، ص 61.
(12)-نفخ الطیب، ج 1، ص 203-202؛الذخیره، ج 88-1 و 91؛ دیوان ابن دراج، ص 81-75.
(13)-درر السمط فی خبر السبط، تحقیق دکتر عزالدین عمر موسی، چاپ بیروت، ص 360.
(14)-المقتصب من تحفة، القادم، ص 153، 154؛المغرب، ج 2، ص 260.
(15)-الذیل و التکمله، ج 6، ص 352-357.
(16)-نفخ الطیب الازهریّه، ج 5، ص 70.
(17)-ازهار الریاض، ج 3، ص 224.
(18)-نفخ الطیب
(19)-العواصم و من القواصم، ص 214 و بعد از آن تا ص 232.
(20)-نفخ الطیب تألیف المقری، ج 4، ص 632.

تبلیغات