فلسفه علم چیست؟ فلسفه علم چیست؟
آرشیو
چکیده
متن
از جمله مواردی که واژه«فلسفه»به صورت «مضاف»به کار میرود، در خصوص اصطلاح «فلسفه علم»میباشد.در مورد اینکه ماهیت فلسفه علم چیست، جان لازی در کتاب«درآمدی تاریخی به فلسفه علم»چهار دیدگاه را مورد نظر قرار داده است. (1)
یک نظر این است که فلسفه علم عبارت است از صورت بندی و ترتیب و تنسیق جهانبینیهایی که با نظریههای علمی مهم، سازگار، و از برخی جهات بر آنها مبتنی هستند.بر حسب این نظر، این وظیفه فیلسوف علم است که ملازمههای عامتر علم را به دقت تبیین کند.این کار میتواند به صورت تحقیق نظری درباره مقولههای وجودی(هستی شناختی)که در بحث از مطلق وجود بکار میروند، انجام پذیرد.در این مورد میتوان به آلفرد نورث وایتهد(1861-1947)اشاره نمود.وایتهد در صدد پرورش یک طرح مفهومی جامع برآمده بود که مقولاتش چندان کلی بودند که بتوانند همه هستیهای جهان را بنمایانند.در واقع این طرح یا صورتبندی عبارت از یک سلسله از مفاهیم است که بر مبنای آنها همه عناصر تجربه را میتوان تعبیر کرد.این طرح وایتهد با عنوان«فلسفه پویش» خوانده میشود.مراد وایتهد از این فعالیت ابداع یک نظریه علمی جدید نبود بلکه میخواست شیوههایی را پیشنهاد کند که به مدد آنها کلیترین برداشتهای ما در باب ماهیت حقیقت، علم جدید را نیز به حساب بیاورد.و برای مثال بر همین مبناست که وایتهد اصرار داشت که پیشرفتهای اخیر فیزیک ایجاب میکند که مقولات جوهر و عرض با مقولات«پویش»و«تأثیر»عوض شود. (2)
وایتهد در باین دیدگاه خود در خصوص فلسفه علم چنین مینویسد:این وظیفه فلسفه است که به ایجاد سازگاری میان اندیشههای دریافت شده از جهان خارجی و حقایق ملموس جهان واقعی اهتمام ورزد.فلسفه به دنبال آن کلیاتی است که مشخص کننده حقیقت کامل واقعیت بوده باشد. نظام فلسفی باید توضیح روشنی از حقایق ملموسی که علوم آنها را انتزاع کرده است، بدهد. (3)
«باربور»در خصوص دیدگاه وایتهد چنین مینویسد:«وایتهد در پی پرورش یک نظام جامع متافیزیک است که قرار است هم برای علم و هم برای دین، در خور باشد.این نظام، با متافیزیک ماتریالیسم تجزیه گرایانه(atomistic)قرن هیجدهم و اصالت طبیعی تکاملی قرن نوزدهم فرق دارد و این فرق هم در بینش متحولتر و باریکتر آن نسبت به طبیعت است، و هم در ملحوظ داشتن طیف وسیعی از تجربه بشری، اعم از ستحسانی (زیبایی شناختی)، اخلاقی و دینی». (4)
دومین نظر در خصوص فلسفه علم عبارت است از نمایاندن و ظاهر ساختن پیش فرضها و تمایلات باطنی دانشمندان.فیلسوف علم ممکن است نشان دهد که دانشمندان این را مفروض میگیرند که طبیعت بینظم نیست و در طبیعت نظمهایی هست که درجه پیچیدگیشان بقدری کم است که پژوهشگر میتواند به راز آنها دست یابد.علاوه بر این او میتواند رجحانی را که دانشمندان برای قوانین مبتنی بر ضرورت علّی نسبت به قوانین آماری، یا برای تبیینهای مکانیکی نسبت به تبیینهای غایت انگارانه قائل میشوند، آشکار سازد.
سومین نظر این است که فلسفه علم عبارت است از رشتهای که به مدد آن مفاهیم و نظریههای علمی، تحلیل و تشریح میگردند.البته مسأله، عرضه تفسیری تقریبا همه فهم درباره آخرین نظریههای علمی نیست.به عکس مسأله عبارت است از رفع ابهام از معنای اصطلاحاتی نظیر «ذره»، «موج»، «پتانسیل»و«ترکیب»، در کاربرد علمی آنها.البته این آشکار سازی مفاهیم را خود دانشمند انجام میدهد و لزومی ندارد تا فیلسوف علم برای او معانی مفاهیم علمی را تبیین کند.چنین پژوهشی یک فعالیت عادی علمی محسوب میشود.قطعا کسی ادعا نمیکند که هر وقت دانشمند به تحقیقی این چنین میپردازد، به فعالیت فلسفی مشغول است.از آنچه گفته شد باید حداقل این نتیجه گرفته شود که هر تحلیلی از مفاهیم علمی به وصف فلسفه علم موصوف نمیشود.در عین حال میتوان گفت تحلیهایی مفهومی نیز وجود دارند که فراتر زا آشکار سازی و توضیح صرف مفاهیم علمی، گام بر میدارند و دارای جنبه فلسفی میباشند.
چهارمین نظر(که نظر لازی هم همین است) این است که فلسفه علم عبارت است از نوعی معیار شناسی جنبی.فیلسوف علم پاسخ پرسشهایی از این قبیل را جستجو میکند:
1-چه مشخصههایی تحقیق علمی را از سایر انواع پژوهش متمایز میسازند؟
2-دانشمندان در مطالعه و بررسی طبیعت چه روشهایی را باید اتخاذ کنند؟
3-برای آنکه یک تبیین علمی صحیح باشد چه شرایطی باید احراز گردد؟
4-قوانین و اصول علمی از نظر شناسایی یا معرفت بخشی چه مقام و موقعی دارند؟این تعریف مبتنی بر این اصل است که میان فعالیت علمی و تفکر درباره اینکه فعالیت علمی چگونه باید انجام شود، تمایزی وجود دارد و این تمایز لازم است که مطمح نظر قرار بگیرید.این نظر در باب فلسفه علم بعضی از جنبههای نظریات دوم و سوم را به هم میآمیزد و پیوند میزند.
باید افزود مراد از فلسفه علم، در نظر متأخّران و محققانی که در این خصوص تحقیق میکنند، اساسا با نظر لازی موافق و همگام است، در عین حال که چه بسا از جهت دقت و جامعیت و شمول، تفاوتهایی را میتوان میان این نظریات در نظر گرفت.نکتهای که در نظر چهارم باید در نظر گرفت این است که مراد از«علم»در این بیان صرفا به معنای علم تجربی بوده، مثالهایی که لازی برای تعریف خود به کار میبرد از سنخ علوم تجربی است.در برخی از تعاریف دیگری نیز که در خصوص فلسفه علم به عمل آمده است، مراد از علم همانا علوم تجربی است.لیکن باید اضافه کرد که مفاد این تعاریف به گونهای است که میتوانند با حذف قیود خاصی، شامل علوم دیگر نیز بشوند.
به عبارت دیگر میتوان گفت:در چنین تعاریفی یا اساسا مراد گوینده از علم صرفا علوم تجربی است و هیچ نوعی آگاهی دیگری را علم قلمداد نمیکند و در نتیجه تنها به فلسفه علوم تجربی معتقد است و یا اینکه مراد او از علم اعم از علوم تجربی و غیر تجربی است، لیکن موضوع بحث خود را تنها علوم تجربی قرار داده است و به فلسفه علوم تجربی قرار داده است و به فلسفه علوم تجربی اکتفا نموده است.در هر صورت چنانکه گذشت اکثر تعریفاتی که در خصوص فلسفه علم مطرح شده است، قابلیت تعمیم به علوم دیگر را نیز دارند.
تعاریف متعددی از طرف متفکرین در خصوص فلسفه علم صورت گرفته است که به برخی از آنها اشاره میکینم:
متفکرین اسلامی در خصوص فلسفه علم تعریفاتی را مطرح ساختهاند.برخی فلسفه علم را چنین تعریف میکنند که:فلسفه علم، عبارت از تبیین اصول و مبانی، و به اصطلاح«مبادی»علم دیگر است.و بعضا مطالبی از قبیل تاریخچه، بنیانگذار، هدف، روش تحقیق، سیر، تحول آن علم نیز مورد بررسی قرار میگیرد نظیر همان مطالب هشتگانهای که سابقا در مقدمه کتاب، ذکر و به نام «رؤوس ثمانیه»(تعریف، موضوع، فایده، مؤلف، ابواب و مباحث، مرتبه، غرض، نحوه تعلیم)نامیده میشده است. (5)
به عبارت دیگر باید گفت:در فلسفه علم خود علم را به عنوان یک موضوع، مورد بحث قرار میدهند.و سؤالاتی از این قبیل را دنبال میکنند: این علم چگونه پیدا شده است؟چه تحولاتی در آن پدید آمده است؟عواملی که موجب این تحول شده است چه میباشند؟روشهایی که در این علم به کار گرفته شده چه روشهایی هستند؟و احیانا قضاوت درباره اینکه کدام روش صحیح است و کدام روش صحیح نیست؟ (6)
برخی دیگر از محققان اسلامی معتقدند: فلسفه علم عبارت است از معرفت ماهیت علم و انواع اصول و مبادی و نتایج آن، و همچنین شناخت روابط علوم با یکدیگر چه در قلمرو«آنچنانکه هستند»و چه در قلمرو«آنچنانکه میتوانند باشند». (7)
و برخی نیز فلسفه علم را چنین تعریف میکنند که:فلسفه علم یک سیستم فلسفی است که بررسی منظمی را در مورد ماهیت، به ویژه روشها، مفاهیم و پیش تصورات علم و مکان و موقعیت آن را در نظام تعقلی انسان، به عهده دارد. (8) یکی از متفکرین مسلمان در توضیح فلسفه علم چنین مینویسد:«فلسفه علم به معنای«علم شناسی»علم است.برای مثال فیزیک، علمی است که از تحولات ماده و انرژی و روابط جرم، نیرو، سرعت، شتاب، فشار، انرژی و روابط جرم، نیرو، سرعت، شتاب، فشار، انرژی، الکتریسیته، نور، میدان مغناطیس و...سخن میگوید.واقعیتی که در فیزیک مورد تحقیق است، طبیعت خارجی است و دانشی که ما را با چهره خاصی از این واقعیت آشنا میسازد، فیزیک نام میگیرد.پس از آنکه از طبیعت خارجی آگاهیهایی بدست آمد و دانش فیزیک متولد گردید(دانش درجه اول)، حال، خود این دانش(یعنی فیزیک)به منزله یک موجود خارجی مورد مطالعه و کاوش قرار میگیرد.یعنی از چگونگی تولد و رشد علم فیزیک، از ابزار و روش تحقیق در فیزیک، از نوع تئوریهای آن، از واقع نمایی آن، از تحولات آن، از روابط قانونهای آن، از حوزه عمل آن و...سؤال میکنند و بدنبال پاسخ میگردند.اینجاست که فلسفه علم فیزیک(دانش درجه دوم)به وجود میآید.فلسفه علم فیزیک، خود علمی است که در آن علم فیزیک، موضوع تحقیق و بررسی است.در حالی که علم فیزیک، علمی است که در آن، طبیعت خارجی موضوع تحقیق و بررسی است.
یا در مورد علم تاریخ و فلسفه علم تاریخ همین قاعده صادق است.علم تاریخ، علم به حوادث گذشته و نقد و تحلیل آنهاست.اما فلسفه علم تاریخ، علمی است که در آن از چگونگی، توانایی و مرزهای علم تاریخ بحث میشود.سؤالاتی که در علم تاریخ مطرح است از این قبیل است:انقلاب کبیر فرانسه چگونه صورت گرفت!دلائلش چه بود؟به چه نتائجی منجر شد؟اثرات آن برای صنعت چه بود؟برای سیاست چه بود؟چه تأثیراتی در کشورهای دیگر داشت و...اما پرسشهایی که در فلسفه علم تاریخ مطرح است از این قبیل است: چگونه میتوان در تاریخ پیشبینی کرد؟آیا علم تاریخ یک علم تجربی است؟آیا تفسیر پدیدههای تاریخی مانند تفسیر پدیدههای فیزیکی است؟آیا متد کاوش در تاریخ، متدی تجربی است؟ایا میتوان قانونهای تاریخی داشت؟آیا تاریخ یک هنر است یا یک علم؟و...به خوبی دیده میشود که نوع سؤالات متفاوت است و در حالی که در مورد اول، سؤالات ناظر به حوادث خارجیاند(خود تاریخ)در دومی سؤالات ناظر به دانشی است به نام علم تاریخ». (9)
کارل پوپر معتقد است که فلسفه علم یا معرفت شناسی به تحلیل مسائل علمی، تئوریها، شیوهها و از همه مهمتر به تفحّصات علمی میپردازد.به عبارت دیگر باید گفت:این مشرب ما را به کاوش در مباحث علمی و بررسی مبادی و لوازم و لواحق و حدود مسألههای علمی مطرح، میکشاند و از این طریق در فهم تاریخ تفکر علمی به ما کمک میکند. (10)
آلن راین در تعریف فلسفه علم مینویسد: «فلسفه علم پژوهشی درجه دوم است که به تبیین و تحلیل عقلانی روشها و محصولات تحقیقات درجه اول(درباره عینیات)میپردازد». (11)
از دیدگاه پدیدار شناختی نیز، فلسفه علم عبارت از پرسشهای ریشهای در خصوص علم است.از قبیل پرسش از فرضهایی که پیدایش و تکامل علم به سبک گالیله بر آن مبتنی بودهاند، یا سؤال از معنای کل علم جدید و معنای ریاضی کردن طبیعت و... (12)
در نهایت میتوان به طور خلاصه گفت که: فلسفه علم عبارت است از تبیین و تحلیل ویژگیهای علوم(به معنای عام)، تبیین و تحلیل ویژگیها و مختصاتی مانند پیش تصورات و پیش تصدیقات، مفاهیم و قضایای مورد استفاده در علوم روشها، ارتباط علوم با همدیگر، قوانین و تئوریها، حوزه عمل و...
*مسائل فلسفه علم
مسائل متعددی در حوزه فلسفه علم مورد کاوش و تحقیق قرار میگیرد.در گذشته، مسائل فلسفه علم یا علمشناسی، مجموعهای محدود را تشکیل میدانند لیکن اخیرا در طی توجه متفکران، این مسائل به صورت چشمگیری فزونی یافته و دامنه وسیعی پیدا نموده است.در اینجا به نظرات برخی از متفکرین در خصوص مسائل فلسفه علم میپردازیم.
چنانکه پیشتر اشاره شد جان لازی برخی از مسائل اصلی فلسفه علم را از این قرار بیان نموده است:تمایز تحقیق علمی و دیگر تحقیقات، روشهای مطالعه طبیعت از طرف دانشمندان، شرایط صحت تبیین علمی، جایگاه معرفت بخش قوانین و اصول علمی و....آرثر دانتو مباحث اصلی مربوط به فلسفه علم را در قالب سه عنوان:مفاهیم (حدود)، قوانین، و تئوریها بیان میداد. (13)
ردلف کارناپ آنگاه که در صدد کاوش در حیطه فلسفه علم برمیآید به مسایلی از قبیل مسأله قوانین(ارزش قوانین، استقراء و...)مفاهیم، اصول موضوعه نظریات، بحث علیت و...میپردازد. (14)
کارل همیل در کتاب«فلسفه علوم طبیعی»، هشت مسأله را موضوع تحقیق خود قرار داده است که عبارتند از:پژوهش علمی، آزمون فرضیهها، معیارهای تأیید و پذیرش، قوانین و نقش آنها در تبیین علمی، نظریهها و تبیین نظری، مفهوم سازی و تأویل نظری. (15) ژولین فروند در کتاب خود به نام«نظریههای مربوط به علوم انسانی»به مسائلی از قبیل طبقهبندی علوم و روشها و بحث تمایز علوم و نیز به مسأله وحدت و کثرت علوم و...اشاره نموده است. (16) آلن راین مباحث فلسفه علوم اجتماعی را به صورت مباحثی از قبیل:رابطه علم و فلسفه، استنتاج استقرایی مقام قیاس در تبیین علمی، رشد معرفت، مقام تئوریها در علم، مشابهت و تفاوت علوم انسانی و علوم طبیعی، علوم اجتماعی و مسأله پیشبینی و...مطرح میکند. (17)
برخی بر این نظرند که پیکره فلسفه علم (تجربی)را مسائلی از این قبیل تشکیل میدهد: علم چیست؟چگونه زاده میشود؟چگونه رشد میکند؟روش و ابزار کاوش در علم چیست؟چه چیز را میتوان علمی دانست؟قانونهای علمی چگونهاند؟تفسر علمی یعنی چه؟پیشبینی علمی چگونه است؟رابطه متافیزیک و علم چیست؟ محدودیتهای علم و روششناسی آن در کجاست؟ جبر علمی به چه معناست؟استقراء و قیاس در علم چه نقشی دارند؟تجربه و مشاهد، تعمیم و استنتاج در علم چگونه صورت میگیرند؟گزینش، عینیت، ذهنیت، غایتگرایی، میلها(در مقابل قانونها)، تحویلپذیری reduction، احتمالات و آمار، بساطت، مدل سازی، انتزاع(تجرید، کلگرایی، آنتروپوموفیزم)و.... (18)
برخی دیگر مسائلی را طرح کردهاند که باید در حیطه مباحث اصلی فلسفه علم، به ویژه فلسفه علوم انسانی، قرار گیرند.مسائلی از قبیل:تناسب دلیل و مدعا، ارزیابی استدلالات آماری در اثبات قضایای علمی، تقدیس و تمجید علم، تلاش در کاهش بازیگری انسان در درک واقعیات و افزایش جنبه تماشاگری او، جلوگیری از زندانی شدن محققان در دایره محدود موضوعات تخصصی و جلب توجه آنها به دیدگاههای کلی در جهان بینی، بحث در اهمیت و ترجیح بعضی از علوم بر بعضی دیگر و تعیین ملاک آن، تحقیق و تنقیح مسائل فلسفی هر یک از علوم، کشف روابط فلسفههای علوم با یکدیگر برای کشف یک وحدت عالی در معارف فلسفی علوم و... (19)
بعضی دیگر پس از طرح مسائل عمده فلسفه علم در صدد تقسیمبندی مسائل مطرح شده در آن برآمدهاند.مسائل عمده فلسفه علم از این نظر عبارت است از:پیشفرضها، حدود و همبستگیهای علوم، تأثیر اجتماعی علوم، بیطرفی شناخت علمی، متدولوژی، استقرار، قانون و...از این دیدگاه، میتوان مباحث این رشته از دانش بشری یعنی فلسفه علم را به سه قسمت اصلی تقسیم نمود اگر چه هر سه قسمت مستقل از یکدیگر نمیباشند:
1-مطالعه انتقادی درباره روشهای علمی، سمبلها و اساس سیستمهای منطقی علوم.فلسفه علم از جهت بررسی روشها، سعی بر آن دارد تا واژههایی چون استقراء، فرضیه، مواد و دادهها، کشف و تحقیقپذیری، را روشن سازد چون هر علم به عنوان یک سیستم سمبولیک تلقی میگردد، تئوری کلی سمبولها و نشانهها نقش عمدهای را در فلسفه علم ایفا میکند.
2-کوشش در روشن نمودن مفاهیم، پیش تصورات و فرضیات علوم.فلسفه علم متضمن تحلیل انتقادی مفاهیم اساسی علم مانند کمیت، کیفیت، زمان، مکان، علت و قانون میباشد که به وسیله دانشمندان به کار میرود ولی به وسیله آنها مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار نمیگیرد.از طرف دیگر فلسفه علم شامل مطالعه و بررسی مسائلی از قبیل اعتقاد به جهان خارج، اعتقاد به همانند بودن و یک شکل بودن طبیعت و عقلانی بودن جریانات طبیعی میگردد.
3-مطالعه گسترده و پراکنده در جهت تعیین حدود و قلمرو خاص علوم به منظور تعیین همبستگی آنها با یکدیگر و بررسی نحوه ارتباط آنها با یک تئوری کلی جهانی یا ارتباط آنها با بعضی از جنبههای آن تئوری، از جمله مباحث فلسفه علم بشمار میرود.از جمله موضوعات این بخش از فلسفه علم، طبقهبندی علم است. (20)
به نظر میرسد برای آنکه مسائل فلسفه علم دارای یک چارچوب منطقی و منظمی باشد لازم است تا«دیدگاه روششناسی تحقیقاتی»متفکرین اسلامی را که در علوم مختلف از آن استفاده نمودهاند، به کار گیریم.یکی از متفکرین و محققین معاصر در خصوص این روش چنین مینویسد:سر لوحه این متدلوژی تحقیقاتی همین دو بخشی علم به تصور و تصدیق است که در بدایت هر دانش اسلامی باید این دو گونگی به صورت اصل موضوعی با یک روش تعلیماتی پذیرفته شده، مسلم فرض شود، تا یک پژوهنده بتواند کار پژوهشگری خود را آغاز کند و به ترتیب معینی به انجام برساند. (21) این روش تحقیقاتی روشی است که برخی از بزرگان آن را در مباحث معرفت شناختی و هستی شناختی خود به کار گرفتهاند.برای مثال کتاب ارزشمند و وزین «اصول فلسفه و روش رئالیسم»از این قبیل است.
و باید افزود استاد شهید مطهری نیز، خود، به کارگیری این روش اذعان نمودهاند و غفلت متفکرین غربی را در عدم رعایت تفکیک بین این دو مقام(تصور و تصدیق)، در مباحث معرفت شناسی، یادآور شدهاند. (22)
چه بسا بتوان گفت که برخی از محققان غربی بدون اشاره صریح به این نوع تفکیک و مسأله رعایت تقدم و تأخر مباحث، در صدد اعمال این دیدگاه روششناختی، در تحقیقات خود بودهاند.
برای مثال آرثردانتو در بیان مسائل فلسفه علم نقطه شروع بحث خود را مفاهیم قرار داده است و آنگاه بحث قوانین و تئوریهای علمی را مطرح ساخته است (23) لیکن باید اذعان نمود که این دیدگاه روش شناختی، به صورت صریح و کاملا اساسی، به نظر می سد، تنها توسط متفکرین اسلامی مورد تأکید و عمل قرار گرفته است.
بر اساس این روش تحقیقاتی، میتوان مسائل فلسفه علم را در ذیل دو مبحث کلی تصورات و تصدیقات مطرح ساخت.در باب تصورات برای مثال مباحثی مانند:مبادی تصوری علوم(اعم از مبادی عام و خاص)، مفاهیم خاص علوم، کیفیت انتزاع مفاهیم، تقسیمبندی مفاهیم، رابطه مفاهیم با یکدیگر، تحول تاریخی مفاهیم و...قابل طرح است.
در باب تصدیقات به مباحثی از قبیل:مبادی تصدیقی علوم(اصول متعارفه و موضوعه)، تقسیمبندی قضایا، علم بعنوان مجموعه قضایای خاص، رابطه علوم با یکدیگر، روشهای علوم، تمایز علوم، قوانین، تحولات علوم، واقعنمایی قضایای علوم و...میتوان اشاره کرد.
*روش تحقیق در فلسفه علم
برای تعیین روش تحقیق در فلسفه علم میتوان سه راه را پیشنهاد نمود.نخست از طریق تحلیل موضوع فلسفه علم، دوم از راه تأمل در مسائل آن و سوم به واسطه ادعاها و نظرات فیلسوفان علم.حال به ترتیب به بیان این سه طریق میپردازیم.
راه نخست راهی سات که متفکرین اسلامی از آن برای بحث پیرامون روشهای علوم استفاده میکنند.این روش، حداقل، ما را با روشهای ممکن تحقیق در فلسفه علم آشنا میسازد.توضیح این طریق از دیدگاه متفکرین اسلامی چنین است که: اسلوب و روش فکری خاص هر علمی عبارت است از یک نوع ارتباط فکری خاصی که بین انسان و موضوع آن علم باید برقرار شود و بدیهی است که نوع ارتباط فکری بین انسان و شئ از اشیا بستگی دارد به نحوه وجود و واقعیت آن شئ.مثلا اگر شیئی از نوع اجسام است، ناچار باید ارتباط جسمانی و مادی بین انسان و آن شئ برقرار شود و احساس و آزمایش عملی همان ارتباطات مادی است که دستگاه فکر با اشیا پیدا میکند.و اگر آن شئ وجود نفسانی دارد باید به مشاهده حضوری و نفسانی که یگانه وسیله ارتباط ذهن با آن شئ است پرداخته شود و اگر آن شئ کیفیت عقلانی دارد، یعنی حقیقتی است که عقل با عمال قوه انتزاع آن را یافته است باید با سبک قیاس و برهان و تحلیل عقلانی مورد بررسی قرار گیرد. (24)
به عبارت دیگر میتوان گفت نحوه وجود موضوع، نوع یا انواع ارتباط فکری انسان و نگاه او را به موضوع، معین میکند و نحوه آن ارتباطات را تحت تأثیر قرار میدهد.در این حالت الزاما ما تنها یک نحوه ارتباط فکری و نگاه واحد نخواهیم داشت لیکن هر نوع نگاهی نیز نمیتوان به موضوع خاصی انداخت.دو نگاه متفاوت به یک چیز در روش و دو علم مستقل را به وجود تواند آورد.برای مثال فیزیک درباره جسم سخن میگوید و هندسه درباره تعیّن آن جسم.در این حالت ما با دو نگاه دو علم مستقل داریم که یکی با تجربه و دیگری با استنتاج سر و کار دارد.اما هر نگاهی را به هر چیز نمیتوان کرد.همانطور که طعم را نمیشود دید و رنگ را نمیشود لمس کرد و درازا را نمیشود بوئید و...، هر موضوعی را از هر زاویهای نمیشود اعتبار کرد.زوایای اعتبار نیز از نحوه هستی شئ مورد مطالعه، محدودیتهایی را میپذیرد و همین محدودیتهاست که روش خاصی را برای مطالعه اشیا اقتضا میکند.به عبارت دیگر«روش»تابع «موضوع»است.نگاه ریاضی و کمی به مجردات ممکن نیست زیرا هر نگاهی، از ناحیه«هستی» شئ مورد نگاه، تعین میپذیرد.اگر مجردات آثاری در ماده داشته باشند، چنانکه نفس دارد، میتوان به آثار مادی آنها نگاه ریاضی کرد ولی به خود نفس چنین نگاهی امکان ندارد. (25)
حال در ما نحن فیه، به تبع دیدگاه فوق میتوان گفت فلسفه علم همان علمشناسی است.و موضوع فلسفه علم را«علم»تشکیل میدهد.به این اساس تعیین روش تحقیق در این معرفت نیز از نحوه وجود موضوع آن متأثر خواهد بود.علم به عنوان موضوع فلسفه علم، میتواند از دیدگاههای متعددی مورد لحاظ قرار گیرد و روشهای تحقیق متعددی را پذیرا باشد، چرا که نحوه وجود آن اقتضای چنین اعتباراتی را دارد.
علوم به عنوان مجموعهای از تصورات و تصدیقات موجود در ذهن، در یک نگاه مانند سایر واقعیات، اموری واقعی و موجوداتی خارجی و منشأ آثار هستند.همانگونه که خود نفس به عنوان موجودی از موجودات، متعلق بحث فیلسوف است، علم نیز این حیث متعلق بحث فیلسوف و فلسفه(هستیشناسی)خواهد بود.در این مقام در باره علم میتوان سؤال کرد که آیا مجرد است یا مادی؟حادث است یا قدیم؟تفاوت وجود ذهنی و عینی در چیست؟و....
در نگاهی دیگر حیثیت ذهنی علم مورد نظر است.در این مقام نظر به ذهنیات است از آن جهت که وراء خود را به نمایش میگذارند و مرآت برای مرتبه دیگر میباشند.از این جهت ادراکات و علوم ما، موضوع بحث معرفتشناسی و منطق میتوانند قرار بگیرند.از این نگاه میتوان چنینپرسشهایی را مطرح ساخت که:آیا علوم ما حقیقی هستند یا اعتباری؟مفاهیم علم ما ماهوی است یا فلسفی یا منطقی؟این مفاهیم کلی است یا جزئی؟بدیهی است یا نظری؟و...
از دیدگاه دیگر میتوان کیفیت و نحوه حصول مفاهیم علوم را در نظر گرفت.از این جهت میتوان با بحث علم النفس فلسفی(و بلکه تجربی)در مورد آنها پرداخت.
نگاه دیگر به علم، نگاه تاریخی است.یک علم در گذر تاریخ چگونه رشد کرده است؟ مفاهیم و قضایای یک علم چگونه متحول شدهاند؟ و...از جمله پرسشهایی است که در نگاه تاریخی مورد توجه میباشند.از جمله دیدگاههایی که میتوان در مورد علم اتخاذ نمود دیدگاه جامعه شناختی است.جامعهشناسی معرفت یا علم (sociology of knowledge)بخشی از جامعه شناسی است که به مطالعه ماهیت انواع مختلف نظامهای فکری و روابط بین آنها، از یک طرف، و روابط بین نظامها و مجموعه متنوعی از عوامل نهادی(یا اجتماعی-ساختی)و شخصیتی، از طرف دیگر، میپردازد. (26)
این نگاه، نگاه به علم است از آن جهت که در جامعه میباشد و آنگاه متعلق بحث جامعهشناسی علم واقع میشود.و در واقع جامعهشناسی معرفت یا علم تفسیری جامعهشناسی از اندیشه بشر است در این مقام آگاهی و علم انسان به عنوان یک پدیده اجتماعی مانند سایر پدیدههای اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد.
جامعهشناسی علم تفسیر جامعه بر اساس چگونگی پیدایش آگاهی فردی و آگاهی اجتماعی و کاربردشان در تحول سایر ابعاد جامعه از قبیل اخلاق، اقتصاد، دین، سیاست و...است.در این صورت جامعهشناسی علم در ردیف جامع شناسی سیاست، جامعهشناسی دین، جامعهشناسی اقتصاد، جامعهشناسی هنر و...قرار میگیرد. (27)
مباحثی که در این حیطه مطرح میگردد از این قبیل میباشد.تمایز نقش علمی، انگیزش و پاداش برای دانشمندان، زبان، فرهنگ، نهادها و رابطهشان با علم، انواع فعالیتهای علمی و انواع دانشمندان در جامعه، ارزشهای فرهنگی علم، حلقه اجتماعی و تقاضاهایش از دانشمند، پایگاه اجتماعی و عملکرد اجتماعی دانشمند، فشارهای اجتماعی بر خودمختاری علم و...
راه دیگر برای وصول به روش تحقیق در فلسفه علم، تأمل در مسائل مطرح شده در این حیطه میباشد.بررسی مسائل و مباحث عرضه شده در فلسفه علم نشان دهنده استفاده از روشهایی چون روش عقلی و غیر عقلی(نقلی و...)میباشد مباحثی که در فلسفه علم مطرح میشوند سلسلهای از مباحث هستند که مربوط به منطق، روششناسی، معرفتشناسی و تاریخ علوم هستند در عین اینکه باید افزود برخی از متفکرین مسائلی را مطرح کردهاد که در حیطه فلسفه(هستیشناسی)نیز میگنجد مانند مسأله واقعیت علم و نحوه وجود علم و...یا برخی از مسائل است که در قلمرو جامعه شناسی علم قرار میگیرند.
راه سوم برای تعیین روش در فلسفه علم استفاده از آراء فلاسفه علم و محققین این رشته است که در خصوص منابع تحقیق در فلسفه علم بیان داشتهاند.فلاسفه علم در ابتدای قرن بیستم در مباحث خود، اساسا به منطق و روششناسی اهمیت میدادند.پوپر از یک طرف نظر به منطق و روششناسی دارد و از طرف دیگر به تاریخ علم اهمیت میدهد. (28) تامس کوهن نظر به تاریخ علم و بیش از آن به جامعهشناسی علم دارد. (29) ابزار اصلی آلن راین در فلسفه علم عبارت از منطق است. (30) برخی از محققین فلسفه علم را در مجموع محصول منطق، روششناسی، معرفت شناسی و تاریخ میدانند.در عین حال که از هویت جمعی علم و فعالیت و عملکرد عالمان نیز غافل نیستند. (31) برخی دیگر منابع فلسفه علم را متافیزیک(به معنای توصیف کلی طبیعت و هستی و نیز به معنای تحلیل مفاهیم و پیش تصورات)، شناختشناسی و منطق قملداد میکنند، (32) در نهایت میتوان گفت در فلسفه علم هم از روش و منابع عقلی و هم غیر عقلی استفاده میشود.به نظر میرسد برای وصول به یک فلسفه علم همه جانبه، عمیق و گسترده لازم است تا از منابعی چون منطق، معرفتشناسی، فلسفه(هستیشناسی)، تاریخ علم و جامعهشناسی علم استفاده گردد.
*یادداشتها
(1)-لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، مرکز نشر دانشگاهی، سال 62، ص 1-3.
(2)-باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی، سال 62، ص 158 و 159.
(3)-وایتهد، آلفرد نورث، سرگذشت اندیشهها، ج 2، ترجمه دکتر عبد الرحیم گواهی با نقد و بررسی استاد جعفری، ص 343-345.
(4)-باربور، ایان، علم و دین، ص 161-162.
(5)-مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 68.
(6)-مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، ص 10.
(7)-جعفری، محمد تقی، تحقیقی، در فلسفه علم، دانشگاه صنعتی شریف، سال 72، ص 40.
(8)-دهباشی، مهدی، فلسفه علم، ج 1، پیمان، سال 62، ص 27.
(9)-سروش، عبدالکریم، علم چیست، فلسفه چیست، پیام آزادی، سال 61، ص 45-46.
(10)-پوپر، کارل ریموند، منطق اکتشاف علمی، ج 1، ص 33-34.
(11)-راین، آلن، فلسفه علوم اجتماعی، ترجمه عبد الکریم سروش، علمی و فرهنگی، سال 67، ص 29.
(12)-کتاب فرهنگ، شماره 11، سال 72، مقاله پدیدارشناسی و فلسفه علم، آرون گورویچ، ترجمه حسین معصومی همدانی، ص 74-75.
(13)-سروش، عبد الکریم، علمشناسی فلسفی، ترجمه مقالاتی از دانشنامه فلسفی پل ادواردز، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فلسفی، سال 73، ص 109-122.
(14)-کارناپ، ردلف، مقدمهای بر فلسفه علم، ترجمه یوسف عفیفی، نیلوفر، سال 63، ص 7، 11 و 12.
(15)-همپل، کارل، فلسفه علوم طبیعی، ترجمه حسین معصومی همدانی، مرکز نشر دانشگاهی، سال 69، ص سه و چهار.
(16)-فروند، ژولین، نظریههای مربوط به علوم انسانی، ترجمه علی محمد کاردان، مرکز نشر دانشگاهی، سال 72، ص سه و چهار.
(17)-راین، آلن، فلسفه علوم اجتماعی، پیشگفتار مترجم.
(18)-سروش، عبد الکریم، فلسفه تاریخ، چاپخانه طلوع آزادی، سال 58، ص 21.
(19)-جعفری، محمد تقی تحقیقی، در فلسفه عم، ص 107-114.
(20)-دهباشی، مهدی، فلسفه عم، ج 1، ص 28-30.
(21)-حائری یزدی، مهدی، آگاهی و گواهی، ترجمه و شرح رسالة تصور و تصدیق صدر المتألهین شیرازی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، سال 67، ص پانزده.
(22)-علامه طباطبایی، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با پاورقی استاد شهید مطهری، دفتر انتشارات اسلام، ص 236-237.
(23)-سروش، عبدالکریم، علمشناسی فلسفی، ص 109-125.
(24)-علامه طباطبایی، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 365.
(25)-کریمی، عطاء ظم، فقر تاریخینگری، علامه طباطبایی، سال 69، ص 261.
(26)-توکل، محمد، جامعهشناسی علم، مؤسسه علمی و فرهنگی نص، سال 70، ص 25.
(27)-رضوی، مرتضی، گذری بر جامعهشناسی شناخت، کیهان، سال 71، ص 3.
(28)-سروش، عبد الکریم، علمشناسی فلسفی، ص 8 و پوپر، کارل ریموند، منطق اکتشاف علمی، ج 1، ص 39 و 64.
(29)-کوهن، تامس.س، ساختار انقلابهای علمی، ترجمه احمد آرام، انتشارات سروش، سال 69، دیباچه مؤلف و سروش، عبد الکریم، علمشناسی فلسفی، ص 9.
(30)-راین، آلن، فلسفه علوم اجتماعی، ص هفت.
(31)-سروش عبد الکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، مؤسسه فرهنگی صراط، سال 71، ص 258 و سروش، عبد الکریم، علم چیست، فلسفه چیست، ص 46 و 47.
(32)-دهباشی، مهدی، فلسفه علم، ج 1، ص 22-26.