آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

جریان تشکیک در مظاهر وجود و یا مراتب آن
یکی از مباحث رقیق و لطیف امور عامه عبارت است از اینکه آیا از پی تسلیم به جریان تشکیک در وجود، تشکیک مزبور جاری در مظاهر است و یا در مراتب؟و چندان لطیف است که حتی بر برخی از اهل اصطلاح نیز مشتبه گردیده است، تا بدانجا که در همین روزگار ما استاد فقید جلال الدین همائی سنا طاب ثراه که دارای تحصیلاتی عالیه در علوم عقلانیه بوده است در رقیمه‏ای خطاب به سید الحکماء الابرار، سیدنا السید جلال الدین الاشتیانی ادیمت ظلاله، ایراد فرموده است که:«کسی که به غور گفتار عرفاء و حکماء فهلوی رسیده باشد بین اختلاف مراتب و اختلاف مظاهر فرقی نمی‏یابد؟!
و لنعم ما قال المولوی المعنوی:نور را در مرتبت ترتیب‏ها است، فقلت یا سیدی ما الفرق بین المرتبة و المظهر و التّرتیب؟هنا عین الظهور اذ لیس المراد فی قول الحکماء الراسخین المراتب الطولیّه فقط بل هی اعمّ من الطولیّه و العرضیه و العالم کلّه ظهور الحقّ الاول تعالی شأنه و التشکیک فی المظاهر هو عین التشکیک فی المراتب...؟! * در حالی که به خلاف حکم صریح منجز مذکور، قول به جریان تشکیک در مراتب نه تنها عین قول به جریان آن در مظاهر نیست بلکه اساسا مقابل آن است، به نحوی (*)تصویری که استاد فقید از مسأله کرده است جز آنی است که باید باشد و معلوم می‏گردد که معظم له خود از قائلین به جریان تشکیک در مظاهر بوده است.در حالی که محلّ نزاع به درستی به تحریر نرسیده است.از ان روی که این سخن چنانکه به تلویح در ذکر آمد، عالم را بأسرها ظهور الحق می‏داند و مراتب را اعمّ از طولی و عرضی در حالی که مراد از جریان تشکیک در مراتب قول جریان آن در اصل حقیقت وجود است و نه در مظاهر؛یعنی اظلال و افیاء او، قاصر از بیان مرام است به نحوی که در متن فائدت به هویدائی خواهد رسید و مآلا منصرف است به قول جریان تشکیک در مظاهر فقط و من دون المراتب و هو الحق. که به یاری حق حقت کلمته در تضاعیف سخن آشکار آوریم و هر گونه‏ای که باشد بیان این معنی نیازمند است به ایراد مقدّمه‏ای چند بدین تفصیل:
الف:به نحوی که اصحاب معرفت در جای خود ذکر نموده‏اند و من بدین مقام از تعلیقه آقای آملی طاب ثراه بر شرح منظومه نقل می‏کنم، قائلین به توحید منقسم‏اند به چهار نحله و از توحید آنان به عامّی و خاصّی و خاصّ الخاصّی و اخصّ الخواصّی عبارت می‏کنند به شرح آتی:
1-جماعتی می‏گویند که:هم وجود کثیر است و هم موجود و فردی از آن واجب بالذّات است و افراد دیگر آن ممکن بالذات و واجب بالغیر؛و لکن جمله موجوداند به وجود حقیقی و این قول موافق ظاهر مذهب مشّائیه است و معتقد عامه خلق اللّه و معبّر به توحید عامّی.
2-جمعی دیگر که مقابل آن جماعت‏اند می‏گویند که:هم وجود واحد است و هم موجود، و این قول که منسوب است به صوفیه خود منقسم است به دو قول:یکی قول جهله و دیگر قول محققین.مذهب جهله چنین است که:وجود را صداقی است واحد و مصداق مزبور دارای اطوار و شئون گونه‏گون است تا بدانجایگاه که در آسمان، آسمان است و در زمین، زمین.و او را حقیقتی مجرّد از این مجالی و مظاهر نیست، و هم این کثرات منافی وحدت او نیست.از آنروی که جمله اعتباری هستند.و اما مذهب محققین چنین است که وجود را حقیقتی است مجرّد از مجالی؛و لکن جمیعا یعنی اعمّ از مجالی و جز آن واجب است و این قول معبّر است به توحید خاصی.
3-جمعی دیگر می‏گویند:وجود واحد است و موجود کثیر.بدین بیان که وجود واحد حقیقی است و کثرتی در آن نیست اصلا، نه به حسب انواع و افراد و نه به حسب مراتب.و لکن موجود که ماهیّت است متکثر است و موجودیّت آن (ماهیت)همه به انتساب با وجود است.و این همانی است که به«مذهب ذوق التألّه»شهرت یافته است.
4-و نهایتا جمعی دیگر می‏گویند که:وجود واحد است در عین کثرت و کثیر است در عین وحدت و کثرت آن به تنها منافی وحدت آن نیست بل مؤکّد آن است.
و این است اقوال چهارگانه در توحید، چنانکه بگفتم نامبردار است به توحیدات عامّی و خاصّی و خاصّ الخاصّی و اخصّ الخواصّی.و این معنی نیز بدین مقام در خور ذکر است که مقتضای تعلیم قول چهارمین از اقوال مذکوره بایسته است که کثرت وجود بوده باشد و وحدت موجود، و لکن به گونه‏ای که خود آشکار است و نیازی به بیان نیست که فاقد تصوّر است و بر پایه قول چهارمین از قائلین توحید یعنی همانا قول به وحدت در عین کثرت است و کثرت در عین وحدت.
ب:وجودات از نظر اعتباری منقسم است به چهار قسم:ناقصات، و مسکتکفیات بالذّات، و تامّات.و تام فوق التمام.و این است شرح آن که:
1-وجود ناقص آنی است که بالنسبه با کمالاتی که بهر آن متصوّر است دارای حالت انتظار بوده باشد و بعبارة آخری کمال از پی نقص عارض آن گردد، آن هم به فعل فاعل خارج از ذات او به مدّة وعدّه.
2-وجود مستکفی بالذّات آن است که کمال آن نیز از پی نقص عارض آن گردد همچون وجود ناقص و لکن به خلاف او(وجود ناقص)نیازمند به فاعلی خارج از ذات خویش نباشد و یعنی ذات او در خروج او از نقص به کمال مستکفی باشد.
3-وجود تام آنی است که در مبدأ ذات و فطرت خویش جامع بوده باشد کمالاتی را که بهر او متصوّر است، و مالا از فاعل کمال اعمّ از ذات خویش و یا خارج از ان و هم از حالت انتظار بر کنار باشد و لکن در هر حال کمالات او مجعول است و فی النهایه به همان جعل بسیط ذات مجعول است.
4-وجود تامّ فوق التمام که منحصر است به ذات مقدسه واجب حق حقت کلمته، عبارت است از وجودی تام که نه تنها ذات او واجب بالذّات است کمالات او نیز چنین است.یعنی واجب بالذات است و سرمد و مبرّی از سمات جعل و تبعات آن.
ج:یکی از اعراضی که بالذات عراض کمّ می‏گردد و بالعرض عارض متکمّم(شیئی دارای کمّ)عبارت است از تناهی و لا تناهی، و باز از تعلیقه آقای آملی طاب ثراه می‏آورم که لا تناهی به اعتباری منقسم است به دو قسم:یکی لا تناهی تحتی که از اعراض ممکنات است، یعنی سلسله عقول، و دیگر لا تناهی فوقی که منحصر است به صقع ربوبی؛و بدان لا تناهی فوق لا تناهی نیز می‏گویند، زیرا فائق بر لا تناهی ممکنات است.به اعتباری دیگر منقسم است به سه قسم عدّی(منسوب به عدّه)و مدّی (منسوب به مدّت)و رشّدی(منسوب به شدّت)و لا تناهی عدّی عبارت است از:غیر متناهی بودن شماره فعلیات موجود.و لا تناهی مدّی عبارت است از عدم مسبوقیّت او به زمان و نهایة لا تناهی شدّی عبارت است از بر کرانی آن از محدودّیت به حدّی از حدود.دو قسم نخستین(عدّی و مدّی) مشترک است بین واجب و ممکن؛و لکن قسم اخیر (شدّی)منحصر است به صقع ربوبی، از آن روی که ممکن محدود است لا محاله و لو به حدّ امکان.
د:تشکیک در مقابل تواطی(یعنی صدق کلّی بر افراد خویش بر سبیل تساوی)در یک سخن عبارت است از صدق کلی بر افراد خویش بر سبیل عدم تساوی و مالا به اشدیّت و اضعفیّت و غیرها.و به اعتبار وجود(به گونه‏ای که استادنا الاقدم آقای میرزا مهدی حکیم آشتیانی طاب‏ثراه در تعلیقه شریفه خویش بر منطق شرح منظومه افادت فرموده است)منقسم است به:عامی و خاصّی و خاص الخاصی و اخصّ الخواصّی و صفاء خلاصه خاصّ الخاصّی و صفاء خلاصه اخصّ الخواصی مراد از آن به کمال اختصار این است که:
1-تشکیک عامی:عبارت از اینکه صدق مفهوم بر افراد خویش به اولویت و اخرویت و اشدیّت و اضعفیّت و سائر انحاء تفاوت باشد.
2-تشکیک خاصی:عبارت از اینکه حقیقتی که مفهوم در قبال آن می‏افتد دارای مراتب و درجات بوده باشد و این حقیقت در جمیع مراتب و درجات مزبور جاری باشد بدین گونه که ما به التفاوت عین ما به الاشتراک باشد.
3-تشکیک خاصّ الخاصّی:عبارت است از این که حقیقت منحصر باشد در مصداقی واحد و آن را نه افرادی باشد متباین و نه مراتبی متکثر، بلکه خود یگانه و عاکس و شاخص باشد و باقی عکس‏ها و سایه‏های آن.
4-تشکیک اخصّ الخواصّی:عبارت است از این که حقیقت یگانه مذکور، محقق باشد و آنچه که جز آن است نقش دومین چشم احول باشد.
5-تشکیک صفاء خلاصه خاصّ الخاصّ: عبارت است از اینکه تفاوت نه در حقیقت وجود بلکه در اطوار و ظهورات او باشد.
6-تشکیک صفاء خلاصه اخص الخواصی: عبارت است از اینکه حقیقت، منزّه بوده باشد از وحدت، و کثرت مقابل آن و نیز از جمع میان آن دو، و در عین حال تفاوت در آن(حقیقت)بوده باشد در عین بودن در ظهورات و در ظهورات بوده باشد در عین بودن در آن(حقیقت).
و بدین چهار قسم اخیر اشارت کرده است آن کس که گفته است و چه نیکو نیز گفته است که:
کل ما فی الکون و هم او خیال
او عموس فی المرایا او ظال
*
ممکن است که برخی زا این اقسام ارجاع شود به برخی دیگر از آن.
ه-اکنون همی‏توانم گفت که اگر کسی کنه این سخنانی که بیاوردم فهم کند در می‏یابد که اولا در میان قول به جریان تشکیک در مظاهر با قول به جریان آن در مراتب، تفاوت از زمین تا آسمان است و ثانیا قول به جریان تشکیک در مراتب اصل وجود شایسته اهل معرفت نیست و اگر هم از منتسبین به عوام اهل معقول استماع شده باشد بایسته است که بر آنان رحمت آورند.زیرا که درک لوازم آن قول شنیع نمی‏کنند.به هر حال مؤدای قول به جریان تشکیک در مراتب اصل وجود در حقیقت آن نهاده بر پایه آنچه که بیاوردم این خواهد بود که وجود حقیقتی است ذو مراتب به اصل خویش، و النئهایه مرتبتی از آن اشدّ باشد از مرتبتی دیگر و یا اکمل، و مرتبت اشدّ و اکمل را واجب نام کنند و مرتبت اضعف و انقص را ممکن.و همین مرتبت اضعف و انقص یعنی ممکن نیز خود دارای مراتبی است متعدّد و بدان مراتب نیز تشکیک جاری باشد.
همچون عقول که اشدّ و اکمل است از نفوس.و لکن هر دو آنها مصداق حقیقی وجود هستند.و این سخن افزون بر اینکه گزافه است دارای لوازمی است شنیع؛-اعاذنا اللّه منه-که از تصریح بدان شرم می‏دارم.اما مؤدای قول به جریان تشکیک در مظاهر که قول حق است این است که حقیقت وجود و اصل آن منحصر است به فردی واحد و اصلی فارد و او است ذات واجب و به هیچ رو قابل اثنینیّت و اساسا تکرای نیست، و کثرات ناشی از شدّت و ضعف ظهورات آن در مرایا و مجالی ممکنات است برکران از تجافی از صقع شامخ خویش که در کمال عزّ خود مستغرق است.در یک سخن قول به جریان تشکیک در مراتب عبارة اخرای قول به تحقق کثرت در متن حقیقت وجود است-اعاذنا اللّه من التفوه به فضلا عن قوله-در حالی که قول به جریان آن در مظاهر عبارة اخرای قول به وحدت حقّه حقیقیه متن حقیقت وجود است و هو القول الحق.
(*)کون به اصطلاح عرفانی به خلاف اصطلاح فلسفی که مرادف مطلق الوجود است صرفا مقول بر ما سوی یا عالم است و نهاده بر ین پایه قول عارف:کل ما فی الکون..به خلاف معلوم نظر اوّلی نه تنها نادرست نیست بلکه موافق اصطلاح است.

تبلیغات