آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

مقدمه
تشیّع در نیم سده نخست از موجودیت خود، نهضتى سیاسى و کاملا عربى با تکیه بر حقانیّت حضرت على بن ابیطالب(ع)به عنوان جانشین پیامبر(ص)بود و در این مدت، ویژگى عربى خود را کاملا حفظ کرد و تا زمانى که دچار اولین انشعاب شد، فراز و نشیبهاى زیادى به خود دید. بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، حضرت على(ع) براى حفظ وحدت جامعه نوپاى اسلامى، ناگزیر از پذیرش واقعیتهاى سیاسى حاکم بر جامعه زمان خود شد، ولى با این وجود او بر این مسأله که شایستگى بیشترى براى خلافت دارد و با سیاست ناعادلانه‏اى از خلافت مسلمین کنار گذاشته شده بود، تأکید زیادى داشت.احساسات و عقاید على(ع)نسبت به خلفاى قبل از خود به بهترین وجهى در خطبه‏هایى که در دوران خلافتش در مسجد کوفه خوانده بود، خصوصا در خطبه شقشقیه (1) دیده مى‏شود. در دوران خلافت پنج مساله حضرت على(ع)اسلام سخت‏ترین جنگهاى داخلى را پشت سر گذاشت.
در سه جنگ جمل، صفین و نهروان افرادى بر روى على(ع)شمشیر کشیدند که نه شخصیت والاى حضرت را درک مى‏کردند و نه قادر به تحمل دیندارى، تقوا و عدالت وى بودند.بعد از شهادت حضرت به دست یکى از بازماندگان خوارج نهروان و سپس شهادت فرزندش امام حسن مجتبى(ع)و به قدرت رسیدن معاویه، بنیان‏گذار سلسله اموى، دوران اختناق و سرکوبى شدید شیعه آغاز مى‏شود.
معاویة بن ابو سفیان دست به مبارزه‏اى فرهنگى زد که اساس آن لعن حضرت على(ع)، جعل فراوان احادیث در مدح معاویه و خلفاى بنى امیه و توجه به بعضى از فرقه‏هاى انحرافى مثل«مرجئه»بود. این فعالیت‏ها در دوران حکومت بنى امیه با شدت تمام دنبال شد. تا زمانى که حضرت امام حسین(ع)به عنوان سومین امام و رهبر شیعه، زنده بود، شیعیان متحد و یکپارچه بودند و او را تنها امام و جانشین بر حق پیامبر مى‏دانستند، ولى بعد از شهادت ناگوار و مظلومانه حضرتش و پس از قیام مختار بن ابى عبید ثقفى در کوفه و حمایت وى از محمد بن حنفیه به عنوان امام زمان شیعیان و مهدى موعود، نه تنها باعث جلب حمایت و کمک گروهى از شیعیان شد، بلکه اولین انشعاب و جدایى را در تاریخ شیعه بوجود آورد.این گروه از شیعیان که معتقد به امامت محمد بن حنفیه بودند، در تاریخ به«کیسانیه»معروف شدند.
کیسانیه، که از پیکره اصلى تشیع جدا شده بودند، خود به چندین فرقه تقسیم شد و این آغاز انشعاب دسته‏هاى متعدد با عقاید مختلف در تاریخ تشیع شد. در طول سالیان بعدى، «زیدیه»و سپس«اسماعیلیه» بر سر اختلافات عقیدتى درباره شرایط امامت شیعیان و اختلافات عقیدتى درباره شرایط امامت شیعیان و اختلاف درباره وجود نص بر امامت امام محمد باقر(ع)و امام جعفر صادق(ع)از پیکره تشیع جدا شدند این دو فرقه نیز به نوبه خود به فرق متعددى تقسیم شدند.
زیدیه، بعد از قیام زید بن على در کوفه و یحیى بن زید در خراسان و سپس محمد بن عبد الله معروف به «نفس زکیه»و یحیى بن عبد الله در مدینه و بصره، بعد از فراز و نشیبهاى فراوان به رهبرى ادریس بن عبد الله بن حسن بن على(ع)از بازماندگان قیام محمد بن عبد الله در مدینه، که به شمال آفریقا گریخته بود-موفق به تشکیل اولین حکومت مستقل شیعى(زیدى مذهب)در سال 172 ه.ق در مراکش شدند که تا 364 ه.ق دوام داشت.گروه دیگر از علویان به رهبرى«حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن على»(ع)در سال 250 ه.ق بعد از بیعت گرفتن از مردم طبرستان، علم مخالفت را علیه خلفاى عباسى برافراشته و اولین سلسله شیعى مذهب زیدى-را در ایران تأسیس کردند تا سال 270 ه.ق بر مناطق شمالى ایران حکم مى‏راند.اسماعیلیان نیز که بر اثر  اختلاف درباره جانشین امام جعفر صادق(ع)و نص امامت بعد از ایشان، از شیعیان جدا شده بودند، موفق به تشکیل حکومت قدرتمند فاطمیان به رهبرى ابو محمد عبید الله ملقب به مهدى در سال 297 ه.ق شدند که تا سال 567 ه.ق بر قسمت اعظم شمال آفریقا یعنى تونس، مراکش، لیبى، مصر، و هم چنین سرزمینهاى سوریه، اردن، لبنان و شبه جزیره عربستان حکومت مى‏کرد.در دوران حکومت خلفاى فاطمى در مصر و بعد از مرگ المستنصر بالله هشتمین خلیفه فاطمى، در 487 ه.ق گروهى از اسماعیلیان که معتقد به خلافت«نزار»پسر بزرگ المستنصر بالله بودند، به رهبرى حسن صباح حکومت پراکنده ولى مقتدر اسماعیلیان الموت(نزاریان)را در ایران تأسیس کردند.البته پیش از این، حسن صباح در 483 ه.ق قلعه الموت را تصرف کرده و پایه این حکومت را گذاشته بود.قرامطه نیز که یکى از فرق انشعابى اسماعیلیه بودند، به رهبرى ابو سعید گناوه‏اى در بحرین موفق به تشکیل حکومت قدرتمندى شدند که بارها سپاهیان خلفاى عباسى را درهم کوبید.
این مقاله قسمتى از تاریخ شیعه(اسماعیلى)را دربر مى‏گیرد و نگرشى است بر چگونگى آغاز فعالیت داعیان اسماعیلى در ایران که از جانب خلفاى فاطمى در مصر هدایت مى‏شدند و نیز برخورد آنان با حکومت سامانیان که در زمان خود بر قسمتى از ایران، ماوراء النهر و خراسان بزرگ حکومت مى‏کردند.
آن چه از منابع تاریخى بدست مى‏آید، نشان مى‏دهد که فعالیت سیاسى اسماعیلیه در ابتدا در عراق و ایران شکل گرفته، ولى بعدا سوریه و سپس مصر، مرکز عمده اسماعیلیان شد. (2) عقیده اصلى و اساسى تمام اسماعیلیان پذیرفتن امامت اسماعیل، فرزند ارشد حضرت امام صادق(ع)است.
محمد، فرزند اسماعیل که بر اساس عقاید اسماعیلیان، نص امامت را از پدرش به ارث برده بود، به همراه عده‏اى از داعیان خود به طرف رى حرکت‏ کرد.اواخر قرن دوم هجرى قمرى در شهر رى، «اسحاق بن عباس فارسى»که گرایشهاى اسماعیلى داشت او را در امر دعوت یارى داد. هارون الرشید پس از اطلاع از این ماجرا، حاکم رى را احضار کرد و او را به ضرب تازیانه کشت.بعد از این واقعه، محمد بن اسماعیل براى در امان ماندن از تعقیب و دستگیرى توسط عمال هارون، از رى به نهاوند رفت و در آنجا با دختر حاکم نهاوند، «ابو منصور جوش»ازدواج کرد، که این خود بیانگر تمایلات اسماعیلى حاکم نهاوند است.این خبر بر هارون رسید، و او سپاهى را براى دستگیرى محمد بن اسماعیل به نهاوند اعزام کرد و محمد هم به ناچار از نهاوند فرار کرد و به دماوند رفت و دهکده محمودآباد، یا محمدآباد-را که هنوز باقى است بنا کرد- * وى بعد از چندى، مخفیانه به سلمیه در حمص شام رفته و در سال 191 ه.ق آنجا را که به پایگاهى براى فعالیتهاى خود که اسماعیلیان از بلاد مختلف به آنجا مى‏آمدند تبدیل کرد. (3) بعد از محمد، فرزندش عبداللّه بن محمد از مقر اصلى خود در سلمیه سوریه براى گسترش دعوت اسماعیلیه به دیلم و بعد از بازگشت به سلمیه، دوباره به محل تولد خویش، محمدآباد که پدرش بنا کرده بود رفت و در سال 212 ه.ق در آنجا جان به جان آفرین تسلیم کرد. نوادگان محمد بن اسماعیل، یعنى احمد بن عبداللّه و فرزندش حسین بن احمد، با اقامت در سوریه و مسافرت به نقاط مختلف دعوت اسماعیلیه را توسعه مى‏دادند.
عبیداللّه مهدى، از نوادگان محمد بن اسماعیل به دلیل هجومهاى قرامطه به سرزمین شام و غارت محل اقامت وى، به شمال آفریقا گریخت و با یارى داعى اسماعیلى، ابو عبداللّه شیعى، بربرهاى کتامه را به کیش اسماعیلى در آورده و موفق شد سلسله خلفاى فاطمى را در تونس امروزى تأسیس کند.
داعیان اسماعیلى از قرن سوم در ایران دست به فعالیت زده و در حدود سال 286 ه.ق در اطراف رى نزدیک تهران ظاهر شدند.اولین رهبر دعوت 2l
اسماعیلى در خراسان ابو عبداللّه خادم است، که مقر اصلى وى در نیشابور بوده و از آنجا نایبانى به سایر شهرهاى خراسان و ماوراء النهر اعزام مى‏کرد. 40)
سازمان دهندگان دعوت اسماعیلى از همان ابتداى کار با توجه به تجربه موفقیت‏آمیزى که عباسیان در قیام خویش در خراسان داشتند، به این نکته پى برده بودند که در صورت موفقیت‏آمیز بودن دعوت اسماعیلیان و پیروزى آنان در خراسان بزرگ، نه تنها بر قسمت اعظم شرقى امپراتورى اسلامى مسلط خواهند شد، بلکه قادر خواهند بود خلافت عباسى را نیز منقرض کنند.ولى آنان در این راه با فقها و علماى اهل سنت و جماعت در ماوراءالنهر و خراسان بزرگ که مورد حمایت کامل حکام محلى سنى مذهبى و داراى منافع مشترک سیاسى، اجتماعى و حتى اقتصادى با یکدیگر بودند و نیز با سامانیان که به علماى اهل سنت احترام بسیار گذاشته و آنان را از زمین بوسى در برابر امیر معاف کرده و بر مناظرات دینى آنان نظارت مى‏کردند، روبرو شدند نوح بن نصر، امام حنفى مذهب، ابوالفضل السلمى را که عالیترین فقیه زمان خود بود، به وزارت برگزید ** .مى‏توان گفت علاقه سامانیان به گردآورى کتب مختلف و تأسیس کتابخانه‏هاى بزرگ در بخارا و سمرقند که در تمام سرزمینهاى اسلامى معروف بود و همچنین حمایت قاطع آنان از اهل سنت و خلفاى بغداد، باعث شد تا سرزمینهاى شرقى امپراطورى اسلامى به پایگاه مستحکم پیروان اهل سنت و جماعت تبدیل شود.
در سال 295 ه.ق والى هرات، «محمد بن هرثمه» (*)عطا ملک جوینى در تاریخ جهانگشا(ج 3)و خواجه رشید الدین فضل الله در جامع التواریخ، از این دهکده با عنوان محمدآباد نام مى‏برند.با توجه به اینکه جوینى یقینا از منابع کتابخانه الموت در تألیف کتاب خود سود برده و خواجه رشید الدین نیز از کتاب جوینى استفاده کرده است، نام محمد آباد، صحیحتر به نظر مى‏رسد.
( **)محمد بن جعفر نرشخى در کتاب خود«تاریخ بخارا»(ص 114) از این فقیه با نام ابوذر یاد مى‏کند. به امیر اسماعیل سامانى خبر داد که مردى به نام ابو بلال در کوهپایه غور و غرچه خروج کرده و دست به تبلیغ علنى مذهب قرامطه زده است و همچنین مرکز دعوت خود را دارالعدل نامیده و افراد زیادى نیز، خصوصا از روستاهاى اطراف هرات با او بیعت کرده‏اند.حضرت عده‏اى از روستائیان هرات در این شورش، بیانگر فشار مالیاتى حکومت شامانى بر کشاورزان این منطقه بوده که براى خلاصى از آن، دعوت ابو بلال را پذیرفته و به همراه او سر به شورش برداشته بودند. (5)
با توجه به این که منطقه غور، از مناطق آباد و پردرآمد اطراف هرات بوده و به داشتن معادن طلا و نقره معروف بود (6) و بدین لحاظ، سخت مورد توجه سامانیان بود، امیر اسماعیل، افراد زیادى را بسیج کرده و به ولایت غور اعزام مى‏کند.به احتمال زیاد، درگیرى بین سپاه اعزامى سامانى و پیروان ابو بلال به دلیل کوهستانى و صعب العبور بودن راههاى منطقه، خونین و سنگین بوده، ولى سپاه سامانى بعد از هفتاد روز جنگ و گریز موفق مى‏شود ابو بلال، رهبر قیام را به همراه ابورکا و ده تن دیگر از رؤساى اسماعیلیه دستگیر و عده زیادى را نیز قتل عام کرده به بخارا باز گردد.«ابو بلال را به زندان کهن دژ بردند تا هم آن جایگاه مرده.یازده تن دیگر را به بلخ و سمرقند و فرغانه و خوارزم و مرو و نیشابور و به هر شهر فرستادند و بردار کردند و مادت ایشان از غور و غرچه به یکبارگى بریده شد.» (7)
پراکنده کردن رهبران قیام نافرجام اسماعیلى در غور و غرچه در شهرهاى مختلف خراسان، مى‏تواند بیانگر نفوذ عقیده در شهرهاى مختلف باشد، زیرا حکومت سامانى به این ترتیب مى‏خواست به اسماعیلیانى که مخفیانه در این شهرها زندگى مى‏کنند، ضرب شستى نشان داده و آنان را تهدید کند.
در واقع، طاهریان و بعد از آنان سامانیان و سپس غزنویان، قدرتهایى بودند که جداى از رابطه سوددهى متقابل با خلافت عباسى، به مذهب سنت و جماعت  اعتقاد راسخ داشتند.تندرویهاى تشیع در غرب ایران و سرزمینهاى جنوبى دریاى خزر و همچنین سیاست توسعه طلبى آل بویه که مذهب شیعه امامیه را به عنوان سمبل استقلال سیاسى خود پذیرفته بودند و نیز تسلط آنان بر بغداد و داشتن طمع نسبت به تصرف خراسان بزرگ، حکام محلى خراسان و به طور کلى فرمانروایان سرزمینهاى شرقى ایران را برانگیخت تا براى دفاع از مذهب سنت و جماعت و در اصل براى حفظ موقعیت سیاسى اجتماعى خود، در مقابل تشیع-عمدتا اسماعیلى و زیدى-ایستادگى کرده و پیروان این عقیده را به شدت سرکوب کنند.در این میان، داعیان اسماعیلى براى پیروزى خود در خراسان مى‏بایست با قدرت غالب اهل سنت و جماعت که توسط حکام مختلف حمایت و پشتیبانى مى‏شد، مبارزه کنند.
یکى دیگر از داعیان اسماعیلى در ایران«خلف بن احمد کاشانى»است (8) او اولین داعى اسماعیلى در شهر رى، مرکز ولایت جبال است.حوزه فعالیت خلف بن احمد بسیار گسترده بوده و مناطق مختلفى را دربر مى‏گرفت.وى به رى رفت و در روستاى«گلین» ساکن شد و دست به دعوت مردم به کیش اسماعیلى زد.او به پیروان خود مى‏گفت، آن چه که به آنها تعلیم مى‏دهد، همان مذهب اهل بیت است و باید آن را آموخت، زیرا زمان ظهور مهدى و امام زمان نزدیک است و در هنگام ظهور نباید از این مذهب بى‏خبر بود. روزى بر حسب تصادف، بزرگ رسوتا سخنان خلف به احمد را-که در مسجد ویرانه و متروکى به تعلیم مذهب اسماعیلیه براى پیروان مؤمن و وفادار خود مى‏پرداخت-شنید و به این ترتیب ماهیت واقعى او به عنوان داعى اسماعیلى برملا شد، خلف بن احمد به ناچار از ده گریخت و به رى رفت و بعد از یک دوره زندگى مخفیانه در آن جا درگذشت و نام وى به عنوان اولین داعى مذهب اسماعیلیه در آن ولایت باقى ماند (9) بعد از خلف بن احمد، پسرش احمد، جانشین او شد.
در بین پیروان احمد، مهمتر از همه مردى عالم به نام«غیاث»بود که دستى هم در ادب داشت.وى  اصول اعتقادات اسماعیلیه را طبق آیات قرآن و اخبار و احادیث رسول اکرم(ص)و همچنین امثال عرب و ادبیات و حکایات مختلف، مدون کرد.و کتابى به نام البیان تألیف کرد او براى این که مخالفان اسماعیلیه، خصوصا اهل سنت به اعتقادات اسماعلیان پى نبرند، در این کتاب به بحث درباره نماز، روزه و طهارت و زکات پرداخت (10) غیاث که بعد از حمد، پسر خلف عهده‏دار دعوت اسماعیلى شده بود، با اهل سنت مناظره هم مى‏کرد، شهرت وى در این باره به قم و کاشان رسید و از آن شهرها و حتى رى، مردم به او روى آوردند، اما در ردى مردى به نام«عبد الله زعفرانى» پیشتواى فرقه‏اى به همین نام که از انشعابات فرقه نجاریه * بود و حضور غیاث را مانعى بر سر راه شهرت خود مى‏دید، اهالى رى را علیه غیاث برانگیخت و موفق شد جمع اسماعیلیان را پراکنده کند.غیاث نیز به ناچار به خراسان گریخت و در مرورود با«امیر حسین بن على مرورودى»که از قدرت و نفوذ زیادى در طالقان و هرات برخوردار بود، آشنا شد و موفق گردید او را به کیش اسماعیلى در آورد.با گرایش حسین بن على مرورودى به اسماعیلیه، عده زیادى از  (*)نجاریه از اصحاب حسین بن محمد نجارند.در نفى اثبات و در آفریدن افعال بندگان و در مسائل قدر، مخالف معتزله‏اند. نجاریه معتقد بودند ایمان، معرفت و شناسایى خدا و پیامبران او فرایضى هستند که همه مسلمانان دنیا در ورد آن اتفاق نظر دارند و همچنین فروتنى به درگاه خداوند تبارک و تعالى و اقرار به زبان جزء ایمان محسوب مى‏شود. حسین بن محمد نجار معتقد بود کلام خداى تعالى هرگاه خوانده شود، عرض است و اگر نوشته شود جسم است و اگر با خون نوشت هشود آن خون لخته لخته پاره‏هایى از کلام خداست، البته هنگام که آن خون ریخته شود، کلام خدا نیست و همچنین معتقد بود که این خون خیر و شر و نیک و بد بندگان است.
نجاریه به سه فرقه عمده تقسیم شدند که عبارتند از برغوثیه، مستدرکه و زعفرانیه، زعفرانیه-که فرقه مورد نظر ماست-از پیروان عبد الله زعفرانى هستند که در رى زندگى مى‏کرد. زعفرانیه اعتقاد داشتند که کلام خداوند غیر از اوست و هر چه عیر او باشد، مخلوق است.ولى با وجود این اعتقاد، زعفرانى رهبر آنان مى‏گفت هر که بگوید کلام خدا مخلوق است کافر است و سگ بر او برتى دارد.این سخن زعفرانى به دلیل ترس از سروبى توسط اهل سنت بوده است.عبد الله زعفرانى علاقه داشت تا در دنیاى اسلام شهرت زیادى به هم بزند و به همین دلیل مردى را استخدام کرد و او را در موسم حج به مکه مى‏فرستاد تا در حضور حجاج کشورهاى مختلف او را دشنام دهد و لعن و نفرین کند تا بدین ترتیب در بین مسلمانان مشهور شود.و دقیقا به دلیل همین حس شهرت طلبى بود که علیه اسماعیلیان رى وارد عمل شد و مردم را به سرکوبى آنان تحریک کرد؛زیرا سرکوبى اسماعیلیه دستاویز خوبى براى کسب شهرت در آن روزگار بود.
درباره توضیحات فوق رجوع شود به:ابو منصور عبد القاهر بغدادى، الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، به سعى دکتر محمد جواد مشکور، انتشارات اشراقى و همچنین ابوالفتح محمد بن عبد الکریم شهرستانى، الملل و النحل (تحریر نواز مصطفى خالقداد هاشمى)، مقدمه و حواشى و تصحیح و تعلیقات از سید محمدرضا جلالى نائینى، ج 1، ص 11 و 15 و 14». مردم نواحى، به علت نفوذ او به مذهب اسماعیلى روى آوردند. (11)
داعیان اسماعیلى در این دوران، بیشتر با توجه به مناطق روستانشین سعى در جذب روستاییان داشتند.به همین دلیل تا مدها نفوذ اسماعیلیه در شهرها محدود بود.ترکیب اجتماعى اسماعیلیه از منطقه به منطقه فرق مى‏کرد.در عراق، روستاییان ناحیه سواد کوفه و دهکده‏هاى اطراف و همچنین قبایل جنوب عراق، مهمترین پیروان اسماعیله را تشکیل مى‏دادند.در یمن و خصوصا بحرین و سوریه، قبایل بدوى و صحرانشین، پیروان اصلى نهضت قرامطه و نیروى جنگجوى آن بودند.قرامطه با اتکاى به همین نیروى جنگى بود که در شام و بحرین دست به قیام زده و راههاى عبور و مرور کاروانهاى تجارتى و زیارتى را ناامن کرده و حتى کوفه و مکه را تصرف کردند و شکستهاى سختى بر لشکریان خلیفه عباسى وارد کردند.در ایران نیز دعوت اسماعیلى در آغاز کار، کشاورزان تهیدست و طبقه‏هاى محروم شهرى را مخاطب قرار مى‏داد، ولى از زمانى که داعیان اسماعیلى پى بردند با این روش نخواهند توانست قیامهاى موفقى را رهبرى کنند، سیاست خود را تغییر دادند و همه کوشش خود را متوجه هیأت حاکم و طبقه‏هاى مرفه جامعه کردند.گرایش امیر حسین بن على مرورودى، از اشرف خراسان، به آیین اسماعیلى و سپس رسیدن وى به ریاست داعیان اسماعیلى خراسان، رسمیت دهنده چنین تحولى بود.حسین مرورودى در سلسله مراتب دعوت اسماعیلى پیشرفت زیادى کرد، وى جانشین «ابا سعید شعرانى»بود که از جانب عبید الله مهدى، اولین خلیفه فاطمى، مأمور دعوت خراسان شد. *
حسین بن على مرورودى در زمان امیر احمد بن اسماعیل(295-301 ه.ق)در فتح سیستان شرکت داشت و از امیر تقاضا کرد تا حکومت سیستان را به او گذارد.ولى احمد بن اسماعیل برخلاف انتظار حسین مرورودى، «سیمجور دواتى»را به حکومت سیستان منصوب کرد.به همین دلیل بود که حسین مرورودى علیه امیر سامانى سر به شورش برداشت و منصور بن اسحاق، حاکم نیشابورى را تحریک به شورش علیه سامانیان کرد.شاید حسین بن على مرورودى با گرویدن به آیین اسماعیلیه به دنبال حامیى نیرومند و مشروع براى حمایت از آرزوهاى بلندپروازانه خود بود.در سال 301 ه.ق احمد بن اسماعیل به قتل رسید و این فرصت مناسبى بود براى حسین مرورودى تا با استفاده از هرج و مرج ناشى از کشته شدن امیر سامانى و به تخت نشستن فرزند خردسالش نصر، به تحکیم موضع خود بپردازد.وى براى بى‏رقیب بودن در این جنگ قدرت منصور بن اسحاق، حاکم نیشابور را مسموم کرد ولى نتوانست در برابر سپاه سامانى مقاومت کند و به هرات گریخت و با کمک شحنه بخارا، محمد بن جنید که او نیز با حکومت سامانى اختلاف پیدا کرده بود، به نیشابور بازگشت و آنجا را تصرف کرد. (12) از آنجا که حسین مرورودى در مقام رهبر دعوت خراسان توانسته بود عده زیادى از مردم را به مذهب اسماعیلى جذب کند، شورش وى اهمیت زیادى پیدا کرده بود؛زیرا هم علیه حاکمیت سامانى بود و هم علیه خلافت عباسى.امیر سامانى براى خاتمه ددن به این شورش، احمد بن سهل را که نسب خود را به یزدگرد آخرین پادشاه ساسانى مى‏رساند، با سپاهى مجهز به نیشابور اعزام کرد.احمد بن سهل موفق شد شورش اسماعیلیان را سرکوب و حسین مرورود ى را دستگیر و به بخارا اعزام کند. (13) در سال 317 ه.ق منصور، ابراهیم، یحیى(برادران امیر نصر)که در کهن دژ بخارا در حبس بودند، به کمک فردى به نام ابو بکر خبّاز از زندان گریخته و به کمک علویان و دیلمیان بخارا و همچنین عیاران شهر و پسر حسین مرورودى، شهر را تصرف کرده و کاخ و خزانه نصر را به آتش (*)ابن ندیم در الفهرست(ص 351)و نیز مقریزى در«اتعاظ الحنفاء...»(ص 247)به نقش ابا سعید شعرانى در جریان دعوت اسماعیلیه در خراسان اشاره دارد. کشیدند. (14) به احتمال زیاد اسماعیلیان در این قیام حضور فعالى داشتند و با این عمل خود قصد انتقام از سرکوب و کشتار همکیشان خود در شورش نافرجام حسین مرورودى را داشتند.نصر که در نیشابور اقامت داشت به سرعت بخارا بازگشت و آنجا را محاصره کرد، اما به دلیل سازش پسر حسین مرورودى با محمد بن عبد الله بلعمى وزیر نصر بن احمد، شورشیان شکست خورده، ابو بکر خباز دستگیر شده و برادران شورشى نصر نیز گریختند. (15)
به جز ولایت خراسان، اسماعیلیان در سایر مناطق ایران از جمله طبرستان نیز فعال بودند.ابو حاتم رازى، پنجمین داعى اسماعیلى در ولایت جبال دست به فعالیت گسترده‏اى زد و داعیان متعددى از جانب خود به مناطق مختلف مثل طبرستان، گرگان، اصفهان و آذربایجان فرستاد و حتى موفق شد حاکم رى، احمد بن على را به آئین اسماعیلى درآورد. (16)
تا زمانى که احمد بن على در رى حکومت مى‏کرد و در قید حیات بود، ابو حاتم، در حمایت او براحتى زندگى و فعالیت مى‏کرد، ولى بعد از مرگ احمد بن على، ابو حاتم که شاهد تسلط دوباره قدرت غالب اهل سنت بر شهر رى بود، ناچار از آن شهر گریخت و به طبرستان رفت.وى در طبرستان نفوذ زیادى به هم زد و موفق شد افراد مهمى از رجال سیاسى طبرستان، مثل«اسفار بن شیرویه»و«مرد اویج زیارى»را به مذهب اسماعیلى وارد کند. (17)
ابو حاتم که موفق شده بود با ادعاى ظهور قریب الوقوع مهدى-امام-زمان-عده زیادى از دیلمیان را به مذهب اسماعیلى جذب کند، براى ضربه زدن به علویان که رقیب عمده و اصلى دعوت وى در طبرستان بودند، خطاب به دیلمیان گفت:
«علویان بد اعتقاد و بد مذهب باشند»ولى دیلمیان که وعده‏هاى ابو حاتم درباره ظهور امام زمان را عملى نشده دیدند، گفتند:«این مذهب پندارى مذهب مردگى طرار است‏[مذهب مزدکى‏]»و تصمیم به قتل ابو حاتم و یارانش گرفتند. (18) در این بین، مرداویج- زیارى که با به قتل رساندن اسفار شیرویه، رقیب سرسخت خود، قدرت را به طور کامل در طبرستان بدست گرفته بود، با برگشتن عده زیادى از دیالمیان از دعوت اسماعیلى، زمانى که براى جنگ با نصر بن احمد سامانى به گرگان رفت، اسماعیلیان را قتل عام کرد و کسى از آنها را باقى نگذاشت.این عمل مرداویج، احتمالا براى کسب وجهه مذهبى در برابر مقام خلافت بغداد و همچنین براى از میان بردن یک گروه رقیب در طبرستان بود.تعقیب و آزار اسماعیلیان طبرستان به وسیله مرداویج زیارى در سخن مبهم خواجه نظام الملک که مى‏گوید:پیروان ابو حاتم بیدار شده و از او روى برگردانید، منعکس شده است (19) در این بین، ابو حاتم رازى موفق مى‏شود از مهلکه بگریزد و به دربار«مفلح»غلام یوسف بن ابى الساج که بعد از قتل یوسف به دست قرامطه در کوفه، حکومت مستقلى در آذربایجان تشکیل داده بود برود و او را به مذهب اسماعیلى دعوت کند.مفلح بعد از شنیدن سخنان ابو حاتم، به آیین اسماعیلى گروید.ابو حاتم رازى به سال 322 ه.ق بعد از یک دوره فعالیت گسترده به عنوان داعى اسماعیلى دربار مفلح، در آذربایجان درگذشت. (20)
در خراسان، اسماعیلیان همچنان با سرسختى دعوت اسماعیلى را دنبال مى‏کردند.بعد از مرگ امیر حسین بن على مرورودى در زندان بخارا، ابو عبد الله نسفى به جاى او عهده‏دار دعوت اسماعیلى در خراسان شد.نسفى موفق شد افراد مهمى از دولتمردان سامانى از جمله:«اشعث»، دبیر خاص خراسان، «ابو منصور چغانى»از بزرگان دربار سامانى و«آیتاش»حاجب خاص را جذب دعوت اسماعیلى کند.بعد از اسماعیلى شدن این افراد و عده‏اى از ندیمان دربار سامانى، آنان نزد نصر بن احمد از ابو عبد الله نسفى به نیکى یاد کرده و او را به نصر بن احمد نزدیک کردند، تا این که امیر سامانى دعوت اسماعیلیه را پذیرفت.احتمالا نصر بن احمد با اتکاى به این افراد و اسماعیلیان قصد داشت با قدرت امراى نظامى و روحانیان سنى مذهب‏ که نفوذ زیادى در دولت وى به هم زده بودند، مقابله و آنان را سرکوب و یا شدیدا محدود کند.ابو عبد الله نسفى بعد از این، به حدى بر امیر سامانى و اوضاع دربار وى مسلط مى‏شود، که امیر سامانى تمام نظرهاى او را به کار مى‏بست و در واقع صاحب اختیار واقعى دربار سامانى شده بود؛حتى یکصد و دوازده دینار مخصوص-که هر دینار آن معادل هزار دینار بود-به عنوان خون بهاى حسین مرورودى که در زندان مرده بود، از نصر بن احمد گرفت و گفت آن را براى خلیفه فاطمى به مصر ارسال مى‏کند. (21)
دربار سامانى از همان آغاز، مرکز و حامى قاطع اهل سنت و جماعت در ماورا النهر و خراسان بزرگ محسوب مى‏شد و آنها پیوسته در مسیر اطاعت از خلفاى عباسى گام برداشته و هیچ گاه علیه آنان شورش نکرده بودند. (22) به همین دلیل بعضى از درباریان براى جلوگیرى از تضعیف قدرت و نفوذ و همچنین موقعیت سیاسى و اجتماعى خود، با کمک سپهسالار سامانى و عده‏اى از سران سپاه توطئه‏اى ترتیب داده و قصد داشتند نصر بن احمد و اسماعیلیان را به قتل برسانند، ولى نوح، فرزند امیر نصر از توطئه آنان باخبر شده و با کمک پدر و سربازان وفادار، شورشیان را سرکوب و سپهسالار را گردن زد و خود بعد از استعفاى پدر بر تخت امارت نشست.نوح بعد از به قدرت رسیدن، محمد نسفى را بعد از مناظره علما با وى و محاکمه و پس گرفتن چهل دینار پولى که او از پدرش نصر گرفته بود، گردن زد و سپس به سرکوب شدید اسماعیلیان پرداخت. (23) اسماعیلیان که در دوران امیر نصر بن احمد، علنا اظهار عقیده مى‏کردند، بار دیگر به زندگى مخفى روى آوردند. در این دوران نوح بن نصر هر فرد اسماعیلى مذهب را مى‏یافت، بیدرنگ به قتل مى‏رساند. (24)
بعد از مرگ نوح بن نصر در سال 343 ه.ق پسرش ابو الفوارس عبد الملک به قدرت رسید. عبد الملک وزیر خود ابو منصور به قدرت رسید. عبد الملک وزیر خود ابو منصور محمد بن عزیز و یکى از سرداران سپاه خود به نام ابو سعید بکر بن مالک  فرغانى را به دلیل قرمطى بودن اعدام کرد. (25) گرچه اعدام در آن دوران، امرى رایج و وسیله‏اى براى مصادره اموال و قتل مخالفان بود، ولى هیچ بعید نیست که اسماعیلیان موفق شده بودند بعد از دوران سرکوبى نوح بن نصر دوباره در دربار سامانیان نفوذ کنند.
در این دوران با وجود سرکوب شدید و قتل عام اسماعیلیان در زمان منصور بن نوح بن نصر(350، 366 ه.ق)بار دیگر دعوت اسماعیلى اوج گرفت و گسترشى دوباره یافت. (26) «ابو الفضل رنگرز بردیجى»و مردى اعور به نام«عتیق»از داعیان اسماعیلى بودند که موفق شدند تا بار دیگر عده‏اى از افراد سرشناس دربار سمامانى از جمله:منصور بایقرا، سعید ملک، ابوالعباس جراح، خمارتگین، بکینک، ابو عبد الله جیهانى و امیر عبدالرزاق را جذب آئین اسماعیلى کنند.
اسماعیلیان بار دیگر به حدى در دربار نفوذ پیدا کردند که با سخن‏چینى و توطئه در نزد منصور بن نوح موفق شدند دو تن از مخالفان سرسخت خود، امیر على بلعمى وزیر و بکتوزون سردار ترک را به زندان بیندازند.اوضاع دربار سامانى بار دیگر به سود اسماعیلیان پیش مى‏رفت و آنها خود را براى یک قیام و درگیرى جدید با مخالفان آماده مى‏کردند.الپتکین، حاکم خراسان و سپهسالار معروف سامانى که بعدها با سامانیان اختلاف پیدا کرد و با کوج کردن به غزنه سنگ بناى اولین سلسله ترک نژاد غزنوى در ایران را گذاشت، در نامه‏اى به امیر سامانى، منصور بن نوح بن نصر گفت:
«بیشتر خواص تو و درگاه و دیوان، مذهب قرامطه گرفته‏اند و که و مه در این مذهب آمده‏اند و در تدبیر آنند که خروج کنند و در همه مملکت تو دو مرد مسلمان و نیکخواه بودند، بلعمى و بکتوزون.به قول ایشان هر دو را محبوس کرده‏اى.من بنده آمده بودم تا تدبیر ایشان بدست گیرم؛چون سخن بنده نمى‏شنوى و سخن قرمطیان مى‏شنوى، فردا کیفر بر من بنده را معلوم کردم و اینک به سوى بلخ رفتم.» (27) منصور بن نوح به دلیل نامه تهدیدآمیز الپتکین و نیز تحریک ابو احمد قاضى القضات بخارا و با توجه به هرج و مرج ایجاد شده در مملکت و ناامنى ناشى از شورش اسماعیلیان در طالقان، براى تثبیت حکومت خود تصمیم به سرکوبى اسماعیلیان گرفت و با کمک وزیرش بلعمى و سردارش بکتوزون که از زندان آزاد کرده بود، شورش اسماعیلیان را درهم کوبید.عتیق و ابوالفضل رنگرز دستگیر و بعد از شکنجه بسیار به مرو و خوارزم تبعید شدند.تعداد زیادى از اسماعیلیان کشته شده و اموال و ثروت آنان مصادره شد.بکتوزون نیز شورشیان اسماعیلى طالقان را که از زمان امیر حسین مرورودى، دعوت اسماعیلى را پذیرفته بودند، سرکوب کرده و با کمک ابوالحسن سیمجور هر که را که قرمطى شده بود[بعد از مصادره تمام اموال‏]، کشتند. (28)
به رغ تبلیغات وسیع داعیان متعدد اسماعیلى در خراسان، به دلیل پافشارى و تعصب امراى سامانى در حمایت از مذهب اهل سنت و جماعت در خراسان بزرگ و ماوراء النهر و به طور کلى شرق ایران، تلاش داعیان، نه تنها باعث تضعیف هر نوع حرکت شیعى در این مناطق گردید، بلکه شرق ایران را به پایگاه سنتى و مستحکم اهل سنت و جماعت تبدیل کرد.البته حکومت نصر بن احمد، استثنا بود.اسماعیلیان بعد از این، هیچگاه موفق نشدند که موقعیت ایجاد شده در زمان نصر بن احمد را در بخارا و دیگر نقاط خراسان  بزرگ تجدید کنند و مذهب سنت و جماعت، براى همیشه برترى خود را در این مناطق نگاه داشت و اسماعیلیان به مناطق کوهستانى و صعب العبور آسیاى مرکزى و افغانستان رانده شدند.
مى‏توان گفت که دست کم تا دهه چهارم قرن بیستم، تعدادى از مردم بعضى نواحى شرقى تاجیکستان و اهالى پامیر، اسماعیلى بودند و به زبان تاجیکى سخن مى‏گفتند.اسماعیلیان همچنین در ناحیه بدخشان(شمال شرقى افغانستان)حضور داشتند.حتى امروزه هم نمى‏توان گفت که آنان یکسره در مناطق شرقى خراسان بزرگ، که شامل بخشهایى از افغانستان امروزى است، کاملا نابود شده‏اند؛بلکه هنوز به صورت فرقه‏اى کوچک در این مناطق حضور دارند.اما باید اذعان کرد که اسماعیلیان هیچگاه موفق نشدند قدرتى برتر و یا همپایه با اهل سنت پیدا کنند.
پس از انقراض سامانیان، بیشتر قلمرو آنان به دست سلطان محمود غزنوى تصرف شد و از این زمان به بعد، این غزنویان بودند که در قلمرو وسیع خود به حمایت سرسختانه از مذهب سنت و جماعت و خلافت عباسى ادامه دادند و در سرکوبى اسماعیلیان (قرامطه)خشونت بیشترى بکار برده و سلطان محمود غزنوى«انگشت گرد جهان کرده، هر جا قرمطى مى‏دید بر دار مى‏کرد.»
یادداشتها:
(1)-ر ک:نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، صص 12-09
(2)-مقریزى در«اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطمیین و الخلفا» و عطا ملک جوینى در«تاریخ جهانگشاى جوینى»و خواجه رشید الدین در«جامع التواریخ»(در قسمت مربوط به اسماعیلیان، رفیقان، نزاریان)و حافظ ابرو در«مجمع التواریخ سلطانیه»(در قسمت مربوط به اسماعیلیه)و ابن کثیر در«البدایة و النهایه»(ج 10)، به این مسأله اشاره دارند.
 (3)-الخراسانى الفدایى، محمد بن زین العابدین، تاریخ اسماعیلیه با هدایة المؤمنین الطالبین، به اهتمام و تصحیح:الکساندر سیمیونوف.انتشار اساطیر، صص 46-45.
(4)-تقى الدین احمد بن على، مقریزى، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطمیین و الخلفا؛به سعى و تصحیح دکتر جمال الدین الشیال، مصر، 1367 ه.ق 1948 م، ص 247.
 (5)-ابو على حسن بن على معروف به خواجه نظام الملک، سیاست نامه، به سعى هیوبرت دارک، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، 134 ه.ش، ص 277.
(6)-ابو القاسم محمد بن حوقل بغدادى، بن حوقل، ایران در صورة الارض، تصحیح و ترجمه دکتر جعفر شعار، انتشارات امیر کبیر، صص 179-178.
(7)-خواجه نظام:سیاست نامه، ص 278.
(8)-محمد بن اسحاق، ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و توضیحات از محمدرضا تجدد، چاپخانه بانک بازرگانى ایران، 1346، ص 351.ابن الندیم از خلف بن احمد بن عنوان مردى پنبه زن یاد مى‏کند.
(10 و 9)-خواجه نظام الملک:سیاست نامه، صص 264-263.
(11)-رجوع شود به:سیاست نامه، ص 264-263 و نیز خواجه رشید الدین فضل اللّه، جامع التواریخ(قسمت مربوط به اسماعیلیان، رفیقان، نزاریان)، ص 13 و 12.
(13 و 12)-گردیزدى، زین الاخبار:ص 325 و 332-331 و نیز ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 13، ص 139.
(15 و 14)-ر ک به:زین الاخبار، صص 336-335 و الکامل، ص 343-341.
(16)-سیاست نامه، ص 266.
(17)-جامع التواریخ، (قسمت مربوط به اسماعیلیان، رفیقان، 2l
نزاریان)، ص 12 و نیز، الفرق بین الفرق، ص 203.
(18)-سیاست نامه، صص 267-266.
(20 و 19)-اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطمیین و الخلفا، ص 247 و نیز سیاست نامه، ص 267.
(21)-الفهرست، ص 351.
(22)-محمد بن على شبانکاره‏اى، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشمى محدث انتشارات امیر کبیر، 1363، صص 23-24 و نیز محمد بن جعفر النرشخى، تاریخ بخارا، ص 101.
(24-23)-سیاست نامه، صص 271 و 274 و 275»278 و نیز الفهرست، ص 351.
(25)-قاضى منهاج السراج جوزجانى، طبقات ناصرى، تصحیح و مقابله از عبد الحى حبیبى، انتشارات دنیاى کتاب، 1363 ص 210.عبدالجلیل رازى قزوینى در اثر معروف خود، «النقض»خبر از شورش بوسعید ملک در زمان نوح بن نصر مى‏دهد که کیش گبرکى داشت و دعوت الحاد کرد و فتوى کرد به استحلال محارم، تعطیل شرایع و به دستور عبد الملک نوح اعدام شد.
(28 و 27 و 26)-سیاست نامه، صفحات 278، 279، 284، 275، 276.

تبلیغات