نگاهی به عالم ذر
آرشیو
چکیده
متن
یکی از مسائل کلامی و تفسیری که مطمح نظر بوده، بحث از«عالم ذر»یا«الست»است که مورد بحث، میان عالمیان اسلامی قرار گرفته است، و نوشتار حاضر بعد از بیان آیه در خصوص عالم ذر و بررسی روایات مربوطه، متذکر اقوال مختلف شده و زوایای تاریک این مسأله را در حد امکان روشن خواهد نمود.
عالم ذر از نگاه قرآن کریم
خداوند متعال میفرماید:«و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین»(اعراف/172)؛ای پیامبر به مردم یادآورشو زمانی را که پروردگارت از اولاد آدم پیمانی را گرفت و بنی آدم را به ربوبیتش وادار به شهادت کرد و خداوند به آنها فرمود:آیا من پروردگار شما نیستم و اولاد آدم گفتند:بلی ما شهادت و گواهی میدهیم، خداوند این پیمان را اخذ کرد تا اینکه مبادا شما در روز قیامت بگویید ما از این غافل بودیم یا اینکه بگویید پدرانمان ما را مشرک کردند.» این آیه مبارکه به اتفاق تمام مفسرین، ناظر به عالم ذر است.اما بنا به نقل بعضی مفسرین، آیه دیگری هم در این رابطه نازل شده است:«الم اعهدا الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان»(یس/60)«ای فرزندان آدم آیا من با شما عهد نبسم که شیطان را عبادت نکنید».نتیجهای که از این دو آیه گرفته میشود، انعقاد پیمانی است که میان خالق انسان و خود انسان بوده و این دو آیه به آن اشاره میکند، اما اینکه آیا حقیقتا چنین پیمانی بوده است یا اشاره به آن مجرد تمثیل و مثل است، توضیح آن بعدا خواهد آمد.
عالم ذر از نگاه روایات
در مورد وجود عالم ذر، روایات متعددی. (1) از طریق ائمه اطهار(ع)وارد شده که در آنها مطالب مختلفی در جزئیات عالم ذر به میان آمده است.آنچه از روایات استفاده میشود، این است که خداوند متعال با اولاد حضرت آدم خطاب داشته و این اولاد آدم به صورت ذر از صلب آدم و یا از گل اضافی آدم، خارج شده و ندای الهی را شنیدند و سپس دوباره به صلب آدم برگشتند.اما اینکه تمامی بنیآدم به ندای الست، بلی گفتهاند، و یا اینکه بعضی از بنیآدم در آن عالم هم نفاق و دورویی را پیشه ساختهاند، روایات مختلف است.ما در این مقاله جهت پرهیز از اطاله کلام به چهار روایت از روایات وارده درباره عالم ذر بسنده میکنیم.
1-پیامبر اکرم(ص)فرمودهاند:«خداوند متعال بعد از خلق آدم، فرزندان وی را از ظهر و پشت او خارج کرد و فرمود که این گروه در بهشت قرار گیرند و بر این کار ابائی نیست و گروه دیگر در آتش و من از این کار ابائی ندارم».
2-امام باقر(ع)فرمود:«خداوند از پشت آدم ذریه او را تا روز قیامت خارج کرد و اینها مانند ذرات بیشمار خارج شدند، بعد خداوند به آنها قوه شناخت و معرفت فرمود و مرتبه خویش را به آنها شناساند و اگر این نبود هیچکس پروردگار خویش را نمیشناخت.»
3-ابیبصیر به امام صادق(ع)گفت:ذریه آدم در عالم ذر چگونه به خداوند جواب دادند، در حالی که مانند ذر بودند امام(ع)فرمود:«خداوند در آنها قوهای قرار داد که به سبب آن میتوانستند سؤالات را جواب دهند.»
4-شخصی از حضرت علی(ع)در مورد وجود کسی که خداوند با او سخن گفته باشد پیش از حضرت موسی کلیماللّه، سؤال کرد حضرت فرمود: «خداوند با تمام خلقش سخن گفته است، چه مؤمن و چه فاسق و همه به ندای الهی جواب دادهاند»، این فرمایش امام(ع)موجب تعجب سائل شده و دوباره از کیفیت آن سؤال کرد، امام(ع)باز در جواب فرمود: «آیا تا به حال در قرآن آیه و اذا اخذ ربک...، را نخواندی، همانا این مردم با قدرت خداوند، کلام الهی را شنیدند و جواب دادند-کما اینکه تو میشنوی-و سپس به ربوبیت خداوند گواهی دادند.»
گذشته از روایات فوق، روایات دیگری را نزدیک به سی و شش مورد، مرحوم بحرانی در تفسیر قیم خویش نقل نموده است.
وجه تسمیه عالم ذر
حال که از طریق آیات الهی و روایات وارده از پیامبر اکرم(ص)و ائمه اطهار(ع)وجود عالم ذر معلوم شد، باید گفت چرا این عالم را ذریاالست نامیدهاند؟به نظر میرسد اطلاق عالم ذر بدان سبب نیست که اولاد آدم از صلب وی به صورت ذرات ریز و کوچک خارج شدهاند و با همان شکل هم با خداوند عهد و میثاق بستند، بلکه بخاطر کثرت و بیشماری بنیآدم در محضر خداوندی بوده است که به این جمعیت کثیر و لایتناهی ذر گفته شده است، چرا که ذر در لغت به مورچگان اطلاق میشود، بخاطر اجتماعی بودن آنها که با تعداد کثیر و بیشماری زندگی میکنند و این اولاد آدم هم به دلیل کثرت جمعیتشان در آن عالم بود که به آنها ذر گفته شد.و یا اینکه طبق احتمال حاجی سبزواری. (2) این انسانها در مقام الهی، مانند ذر بوده و با آن مقام قابل قیاس نبودند و این لفظ ذر بخاطر حقارت و کوچکی مقام آنهاست، کما اینکه خداوند در وصف قیامت میفرماید:«و ما امر الساعة الا کلمح البصر اوهو اقرب»(نحل/77).و دلیل این قول تعجب حضرت آدم است از کثرت اولاد خود که بعد از مشاهده آن جمعیت، گفت:«ما اکثر ذریتی»یعنی خدایا چه زیاد است اولاد و ذریه من. (2)
دومین دلیلی که به نظر میرسد بر اطلاق لفظ ذر بر آن عالم، اقامه شده، استعمال این کلمه در مورد ذریه و اولاد انسان میباشد و چون در آن عالم همه اولاد و ذریه آدم حاضر بودند، لذا بر آن عالم، عالم ذر گفته شده است.
پس اولین بار بحث از این عالم، در قرآن مجید-آیه 172 سوره اعراف-مطرح شده و بتبع آن مفسرین و محدثین اسلامی هم در حول و حوش آن به ایراد سخن پرداختهاند و این بحث در اوایل، جزء مباحث کلام اسلامی بشمار میرفته است، به این لحاظ لازم است که آراء و دیدگاههای مختلف متکلمان در چگونگی عالم ذر به بحث گذاشته شود.
عالم ذر از دیدگاه کلامی
قول اول در این مسأله از آن محدثین و اخباریین است.این گروه آیه را بر حقیقت و تکوین مادی حمل کردهاند.قائلین این نظریه آیه مبارکه را حمل بر ظاهر آن کردهاند، بدین معنی که خداوند متعال واقعا از همه انسانها، بعد از خلقت آدم پیمان گرفته که فقط او را«رب»خودشان قرار دهند و این انسانها هم حقیقتا خطاب الهی را شنیدند و به آن جواب مثبت و بلی گفتند و سپس این ذریه آدم دوباره به صلب آدم برگشتند.در میان قائلین این نظریه از علامه مجلسی صاحب بحارالانوار. (3) و آقا جمالالدین خونساری. (4) از متأخرین، حسن بصری و اصحابش و نصیرین مسبب در میان اقدمین و محدثین میتوان نام برد.
فخر رازی هم در تفسیرش. (5) این نظریه را به کثیری از مفسرین نسبت داده است.اهم اشکالاتی که بر این نظریه وارد شده، به قرار ذیل است:
اشکال اول
این نظریه خلاف ظاهر قرآن و آیه مبارکه است، چون مراد از ظاهر آیه«اذا اخذ ربک»اخذ میثاق از اولاد اولاد آدم است، نه خود اولاد آدم.توضیح اینکه: در آیه مبارکه تعبیر، «من ظهورهم»وجود دارد، یعنی اخذ پیمان از اولادی است که از پشت اولاد آدم خارج شدند، نه از پشت خود آدم، اگر مقصود اولاد اولیه آدم بود«من ظهره»به صیغه مفرد میفرمود نه جمع.این اشکال را اکثر مفرسین مانند شیخ طوسی و طبرسی نیز ذکر کردهاند.
از این اشکال میتوان اینگونه پاسخ داد که آیه در مقام بیان اخذ میثاق از جمیع بنیآدم میباشد، از اینرو شاید قید من ظهورهم و ذریتهم هم اشاره به این مطلب باشد تا تو هم نشود میثاق فقط از اولاد موجود آدم گرفته شده است؛علاوه بر اینکه قائلین این نظریه اصراری ندارند که این پیمان و خطاب الهی با ذراتی بوده است که مستقیما از صلب آدم خارج شدهاند، بلکه مدعایشان حضور جمیع بنیآدم است؛چه این اولاد، اولاد مستقیم آدم باشند و یا اولادی که از صلب ذرات خارج شده از آدم باشند. همچنان که علامه طباطبائی هم در تحریر محل نزاع به این مطلب اشاره کرده است.
اشکال دوم
آیا کسانی که خداوند از آنها میثاق و پیمان اخذ کرده است، در حین عقد پیمان، دارای قوه معرفت و شناخت بودند یا نه؟اگر عاقل و مدرک بودند باید گفت چرا این همه انسان از چنین پیمانی چیزی به یادشان نمیآید و اگر مخاطبین الهی فاقد قوه معرفت بودند، لازمه آن، لغویت چنین پیمانی است، چرا که اخذ پیمان از آدم بدون درک و شناخت کاری بیهوده و امری لغو است.
این اشکال را مانند اشکال قبلی اکثر مفسرین و نیز شیخ مفید ذکر کردهاند، و لیکن بنظر نگارنده این اشکال نیز قابل دفع است؛بدین صورت که مخاطبین الهی دارای معرفت و شناخت بودند و لکن بخاطر تعلق وابستگی بیش از حد به این عالم مادی چیزی فعلا بخاطرشان نمیآید.علاوه بر اینکه بعضی از انسانهای کمل و اهل کشف و شهود، گاهی یادی از این میثاق کردهاند، چنانکه شیخ اکبر، محیالدین بن عربی چنین ادعائی را کرده است.
اشکال سوم
هدف و انگیزه خداوند از چنین پیمانی که تمامی انسانها آن را فراموش کردهاند چیست؟با اینکه خداوند حکیم مطلق است چه حکمت غایتی را از این میثاق دنبال میکند؟
از این اشکال نیز جواب دادهاند که کسی منکر این واقعیت نیست که اگر شخصی برای بار اول چیزی را فرا گرفت و سپس به عللی آن را کلا فراموش کند درست است که دیگر آن مسأله خود بخود به یاد انسان نمیآید، ولی اگر کسی چنین مطلبی را دوباره به او تعلیم دهد، آن شخص آن مطلب را خیلی سریع در مییابد و شاهد این مدعا تأییدی از علم روانشناسی است.
همچنانکه در مورد بحث فوق هم این مسأله صدق میکند، انسانهای مادی که از عالم مجردات تنزل پیدا کردهاند، شناخت عالم مجردات خصوصا مافوق مجردات، یعنی قله رفیق معرفت که عبارت از شناخت مقام شامخ الهی است، برای این انسانها میسر نیست، مگر اینکه در یک مقامی از طریق لطف الهی به شناخت حضوری نائل گردند، تا این شناخت حضوری مقدمه و به اصطلاح پتانسیل باشد برای شناخت مقام الهی در این دنیای مادی، همانطور که علامه طباطبائی هم به این مطلب دقیق در کیفیت دستیابی به علم حضوری و شهودی در مطاوی کتب تفسیری و فلسفی خود اشاره کردهاند.
اشکال چهارم
قائلین این نظریه معتقدند که خداوند متعال، همان ذرات موجود در صلب آدم و یا بنیآدم را که بعد از خطاب الهی به صلب آدم برگشت داده شدهاند دوباره به ترتیب در آینده به وجود خواهد آورد.این قول به شکل فوق خلاف علم و فلسفه است، چرا که علم ثابت کرده است که تمامی اعضاء و سلولهای بدن انسانی در طول هشت سال حد اکثر به تمامی تغییر و تحول پیدا میکند و بدنی تازه و دیگر میشود و از طرفی در فلسفه طبق اصل حرکت جوهری، ثابت شده که هر لحظه جوهر و ذات اجسام تغییر میکند، بنابراین به دو بچهای که حداقل با هشت سال فاصله از یک والدین متولد شده است، نمیتوان گفت پدر و مادر این دو بچه یکی است، چون سلول و جسم این والدین در عرضی هشت سال تماما عوض شده است، مگر اینکه معتقد به بقاء شخصیت و نیت انسانی بشویم که از آن تعبیر به روح میشود.
با توجه به این مسأله نمیتوان ملتزم شد که صلب ما انسانها در صلب آدم یا اولاد آدم سالها بلکه قرنهای متمادی نهفته بوده و خداوند از این اصلا پیمان اخذ کرده است.
اشکال پنجم
تقریر این اشکال که تحت عنوان«لزوم قول به ادوار و اکوار»بیان شده، از این قرار است:اگر قبول کنیم انسانها دو حیات طبیعی و مادی دارند، یکی حیات در عالم ذر و دیگری در این عالم، لازمه چنین نظریهای اعتقاد به تکرار حوادث در طول اعصار است که از آن تعبیر به ادوار و اکوار میشود و این حرف باطلی است، چون با فرض جهان طبیعت و مادی که دائم در سیلان و حرکت است، یک شیء مادی نمیتواند دو حیات(بعینه)داشته باشد و این نظریه در درون خود تناقض دارد و شاید هم استعمال لفظ جهان به دلیل معنای لغوی آن است که از«جهنده»، میباشد، یعنی در هر لحظه در حال جهیدن و سیلان است.
اشکال ششم
چرا خود آدم و حواء از نعمت حضور در عالم ذر بیبهره ماندند و این نعمت اختصاص به اولادشان یافت؟اما اینکه آدم و حواء از عالم ذر و اخذ میثاق محروم ماندند به لحاظ ظاهر آیه است که دلالت بر اخذ پیمان از بنیآدم دارد و سخنی از خود آدم و حواء به میان نمیآید.
این اشکال را علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان بیان داشتهاند.لیکن میشود از این اشکال جواب داد که عمده تأکید آیه در اخراج ذرات و اصلاب از صلب آدم نیست، بلکه نقطه عطف آیه مبارکه در اخذ میثاق و اقرار بنیآدم به ربوبیت الهی میباشد و اینکه حجت بر آنان در روز قیامت تمام شود و در این مسأله آدم و فرزندان او با هم علی السویه هستند.
اما اینکه در آیه به خود آدم در اخذ میثاق اشاره نشده است، به دلیل عدم خصوصیت خو آدم است. نهایت اینکه ظاهر آیه در مورد حضور حضرت آدم در عالم ذر و اخذ میثاق از او ساکت است و ما این حضور و اخذ میثاق را از آدم با تنقیح مناط ثابت میکنیم، چرا که خداوند غرض از این پیمان را اتمام حجت دانسته و باید این حجت در مورد خود آیه هم تمام بشود؟
این پاسخ بسیار سست است چون در میان ذریه آدم، انبیایی بالاتر از آدم وجود دارند.نتیجه اینکه با توجه به وارد بودن اشکالات چهار و پنج و شش به نظر میرسد که نمیتوان نظریه اول را قبول کرد.
نظریه دوم:حمل آیه بر فطرت و تمثیل
طرفداران این نظریه معتقدند که در حقیقت، خداوند سبحان از انسانها پیمانی اخذ نکرده است و هیچ گفتگویی بین خداوند و انسانها در عالمی به نام ذر صورت نگرفته است و اساسا ما عالمی به نام ذر یا الست نداریم و همه روایات و آیه شریفه از باب حکایت و تمثیل و مجاز است.بلکه منظور آیه آن است که خداوند با اعطای نعمتهای بیشمار و همچنین اعطای عقل به انسان، گویا توقع و انتظار دارد انسان در مقابل این همه نعمت، منعم و ولی نعمت خود را بشناسد و در مقابلش تعظیم و کرنش کند، و این انسان هم طبق ذات و فطرت خود به این خطاب مجازی خداوند، لبیک کفته است.
طرفداران این نظریه، برای توضیح مطلب چند مثال و شاهد از آیات الهی آوردهاند.مثلا تمسک میکنند به قول خداوند در خطاب به زمین و آسمانها، آنجا که میفرماید:«ائتیا طوعا اوکرها قالتا اتینا طائین» (فصلت/11)یعنی خداوند به زمین و آسمان فرمود به سوی من برگردید خواه با تمایل و طاعت و خواه به اجبار و کراهت.و زمین و آسمان گفتند:آمدیم اما با میل قلبی.روشن است که خداوند در حقیقت سخنی با آسمان و زمین نگفته است و همین طور زمین و آسمان نیز سخنی نگفتهاند، بلکه خداوند اینگونه از آسمان و زمین خواسته است و آن دو هم عمل خواسته شده را انجام دادهاند.
خود طرفداران این نظریه در اینکه ظرف و زمان این پیمان مجازی چیست، اختلاف دارند، که به سه وجه آن اشاره میکنیم:
الف)ظرف این پیمان، بطون امهات و مادران است، یعنی مثل اینکه خداوند با تکمیل خلق انسان در شکم مادر و دمیدن روح در آن چنین خطابی را کرده است. این احتمال را سید قطب دانشمندان مصری ذکر کرده است. (6)
ب)از ظاهر آیه استفاده میشود که این پیمان قبل از تکلیف است، تا انسان در ظرف تکلیف، به میثاق خود پایبند باشد و مرتکب خطا نشود.این نظریه را استاد جوادی آملی اختیار کردهاند. (7)
ج)موطن و زمان این پیمان هنگام شکوفائی و بلوغ عقل انسانی میباشد و این قول مشهور در میان عالمان است.
به هر حال این نظریه در میان محققان و علمای دینی طرفداران کثیری دارد که میتوان از آن جمله به بیضاوی (8) ، زمخشری (9) ، شیخ طوسی (10) ، سید قطب، علامه شرفالدین عاملی (11) ، و میرداماد (12) اشاره کرد و از معاصرین میتوان از ظاهر کلام استاد محمد تقی جعفری (13) و مصباح یزدی (14) همین نظریه را استنباط نمود.
در میان قدما، امام رازی این نظریه را صاحبان اندیشه و ارباب عقول نسبت داده است.
این نظریه هر چند از اشکالات عقلی و متعدد نظریه اول مبرا و خالی میباشد و لکن مهمترین اشکال آن مخالف با ظاهر کلام الهی میباشد.زیرا آیه با کلمه «اذ»شروع شده است و ظاهر آن گزارهای از زمان گذشته میباشد و همچنین ظاهر«اخذ ربک»و «اشهدهم»و«قال الست بربکم»و«قالوا بلی»این است که واقعا اخذ میثاق تحقق یافته است و ذریه بنیآدم بر آن گواهی دادهاند، لذا این نظریه به لحاظ ظاهر حداقل با پنج فقره آیه شریفه، مخالفت دارد و همچنین با اکثر روایاتی که در کیفیت عالم ذر نقل شدهاند، تعاند و تنافی پیدا میکند.
نظریه سوم
نظریه دیگری که تفصیل بین دو نظر قبلی است از آن شیخ مفیده (15) است.وی اصل عالم ذر را به صورت حقیقی و تکوینی پذیرفته و قائل بوده که ذراتی از صلب آدم خارج شده و خداوند این ذرات را به صورت انسان به حضرت آدم ارائه کرده است.اما اینکه خداوند متعال این انسانها را مورد خطاب قرار داده و آنها هم در جواب الست بربکم، بلی گفتند، شیخ مفید این خطابها به نحو حقیقی منکر شده و همه آنها را حمل بر تمثیل و مجاز کرده است.این نظریه شیخ مفید همانطور که اشاره شد تلفیقی از دو نظریه سابق است و اشکالات هر دو نظریه، به این نظریه وارد است، و نیازی به اعاده آن اشکالات، نیست.
نظریه چهارم
سید مرتضی (16) معروف به علم الهدی معتقد است که عالم ذر واقعا واقع شده است و لکن تمام ذریه آدم در آن عالم حاضر نشدهاند، بلکه اختصاص به اولاد کفار دارد، زیرا آیه مبارکه هدف از اخذ میثاق را اتمام حجت در روز قیامت بر اولاد مشرکین دانسته است، تا آنان احتجاج نکنند که شرک ما معلول شرک پدرانمان بوده است.لیکن این تحلیل از آیه با حضور اولاد کفار متناسب است نه با حضور کلیه بنیآدم.
افزودن بر این از آیه شریفه بدست نمیآید که هدف نهایی و اصلی میثاق، اتمام حجت بر مشرکین و خلع سلاح آنان باشد، بلکه هدفی فراتر از آن را تعقیب میکند و این هدف فراتر، از جمله«شهدنا»معلوم و استنباط میشود.
توضیح اینکه خداوند با اخذ میثاق و فراهم آوردن زمینه اشهاد ذریه آدم، میخواهد آنان به درجهای از کمال و معرفت ربوبی در مقام شهود و حضور نائل گردند و این انسان ملکوتی با هبوط در زمین به سیر تکاملی خود ادامه دهد و به مراتب مافوق تصور برسد و این در گروه معرفت حصولی و حضوری است و این هدف برای انسان مسیر نمیشود مگر با یک زمینه که آن مقام معرفت شهود قبل از این عالم مادی است و لذا باید جمیع انسانها در آن مرتبه حاضر شوند تا در این دنیا به مقام قرب الهی نائل گردند و این اختصاص به انسانهای مسلمان یا کافر ندارد.
اما مسأله اتمام حجت در قیامت که در کلام سید مرتضی به آن اشاره شده است، از فروع و توابع این غایت اصلی خداوند است و اتمام حجت حکمت است نه تحلیل و اگر بنابر فرض هم قبول کنیم که اتمام حجت، تحلیل است نه حکمت، باز مدعای سید مرتضی ثابت نمیشود، مگر اینکه انحصاری بودن علت نیز ثابت بشود؛در حالی که در ذیل آیه به علت دیگری نیز اشاره شده است و آن این است:«تا اینکه نگویید ما از این پیمان غافل بودیم.»
اشکال سومی که به این نظریه متوجه است، مخالفت آن با ظاهر قرآن و روایات میباشد، چرا که ظاهر آیه و روایات حضور تمام اولاد آدم در عالم ذر میباشد.
نظریه پنجم
گذشته از نظریات چهارگانه عدهای از فلاسفه و عرفا نظریه مستقلی را درباره عالم ذر ارائه دادهاند که شناخت و رسیدن به عمق این نظریه نیازمند درک مسائل فلسفی میباشد و ما در اینجا توضیح مختصری در این باره بیان میکنیم.
در دیدگاه فلاسفه، جهان منحصر به این جهان مادی نیست، بلکه عوالم دیگری نیز وجود دارد، نظیر جهان مجردات محض که مورد اتفاق تمام فلاسفه، اعم از مشائی و اشراقی میباشد، عالم مثال یا ملکوت بنابر مذهب اشراقیین و عالم چهارمی که شیخ اشراق به آن قائل بوده و تعبیر به عالم نفس میکند.
به هر حال حکما معتقدند که هر چه در این عالم مادی موجود میباشد، معلول عالم بالاست، یعنی همه این موجودات اصل وجودشان از عالم بالاست و در آن عالم وجود بسیط و جمعی دارند.
قائلین به این نظریه برای مدعای خود دلائل عقلی و نقلی از قرآن مجید و روایات آوردهاند که بحث از آنها مجال بیشتری میطلبد و اجمالی از این دیدگاه در اشعار بعضی از فلاسفه ذکر شده است.
ابنسینا در ابتدای قصیده معروف به عینیه خود میسراید:
هبطت الیک من المحل الارفع و رقا ذات تعزز و تمنع (فرود آمده است به سوی تو از جایگاههای بلند- پرندهای نازنده و فرازنده) میرفندرسکی نیز در قصیدهای اشاره به عالم مافوق مادیات داشته و میگوید:
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی صورت زیرین اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی بنابراین مقدمه، انسان هم به عنوان جزئی از مجموعه جهان، دارای یک وجود و نشأت مقدم بر این نشأه مادی میباشد و چون آن عالم بالا، عالم مجردات است و امکان وجود این بدن مادی در آن عالم نیست، لذا ذات انسان که همان روح و نفس ناطقه اوست در عالم عقول موجود میباشد.
از طرفی چون وجود انسان در عالم ملکوت وجود مجرد میباشد، خواه نا خواه ذات خود را تعقل میکند -یعنی علم حضوری به وجود خود دارد-و با تعقل ذات خود که صرف امکان میباشد به واجب الوجود معرفت پیدا میکند، چرا که در عالم مجردات حجابی بین عاقل و معقول نیست تا مانع معرفت وجود الهی گردد، بلکه اساسا غرض از خلقت نمایاندن خداوند، ذاتش را به مخلوقات خود میباشد، چنانچه در حدیث قدسی وارد شده است«کنت کنزا مخفیا اریدن اعراف»؛«من یک گنج مخفی بودم قبل از خلقت و اراده کردم تا شناخته شوم.»
پس هدف موجود مجرد، معرفت و شناخت خداوند است.و اگر خداوند با آنان سخنی گوید، متوجه میشوند.البته این توجه به خطاب الهی مانند ما انسانهای مغمر در مادیات با گوشهای مادی نبوده، بلکه مافوق است.
همچنین میتواند مطالب و حرفهای خودشان را به دیگران منتقل نمایند، البته نه با آلت مادی زبان، بلکه با علم حضوری که مافوق کلام لفضی است، پس شنیدن و یا سخن گفتن موجود مجرد متناسب با ظرف وجودی خودشان و عالم مجردات و عقولی که در آن هستند، میباشد، و علی هذا اگر گفته شود خداوند با آنها سخن گفته است، به این معنا نیست که حق تعالی سخن لفضی گفته است و اگر گفته شود مجردات کلام الهی را شنیدند، مراد استماع با جوارح مادی نیست.
بنابراین خداوند که در عالم ذر با انسانهایی از ذریه آدم سخن گفته است، مراد انسانهای مادی نیست، بلکه اصل نوعی این انسانهاست که به صورت مجرد و عقول بسیط در محضر الهی شرف حضور پیدا کردند و کلام الهی را با گوش جان شنیدند و به ندای«الست بربکم»، «بلی»گفتند، پس بین انسان و خداوند حقیقتا خطابی صورت گرفته است البته نه با انسان مادی و نه با کلام و قول لفضی، بلکه متناسب با عالم مجردات و عقول.
اما اینکه آیا این انسان در عالم ذر به صورت انسان عقلی با خداوند سخن گفته است و این میثاق در عالم مادی انجام نشده، بلکه دذ عالم عقل و یا در عالم ملکوت تحقق یافته است.موردقبول بعضی از حکما قرار گرفته که در ذیل به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
صدر المتألهین در این مورد میگوید:«برای نفس آدمی یک وجود سابق بر این بدن مادی میباشد که آیه اذ اخذ ربک و حدیث نبوی به آن اشاره میکند. (17) وی در جای دیگر مینویسد:«در شریعت مقدس و حق ما ثابت شده است که برای افراد انسانی یک عالم جزئی متقدم بر این عالم مادی وجود دارد، چنانکه آیه میثاق اشاره میکند و همچنین از ائمه معصومین روایات متعددی به ما رسیده است.» (18)
عارف بزرگ، شیخ محییالدین عربی نیز با اشاره به آیه میثاق میگوید:«همانا روح انسانی، اولین صورتی را که متلبس شده صورتی است که بر آن امر میثاق اخذ شده است، سپس از آن صورت به صورت مادی دنیوی محشور شده است.» (19) مراد ابن عربی این است که میثاق و اقرار قبل از قالب بدنی مادی صورت گرفته است.
فیض کاشانی هم خطاب الهی را متوجه موجودات عالم عقلی دانسته میگوید:«این خطاب و میثاق الهی زمانی بوده که انسانها در عالم عقول و در صلب پدران عقلیشان قرار گرفته بودند و با قوه و قدرت الهی خطاب الهی را شنیدند.» (20)
حکیم سبزواری ضمن اختصاص عالم ذر به عالم غیر مادی، بر چهار ظرف و عالم، به نامهای عالم لاهوت، جبروت، ملکوت و عالم مثل معلقه قائل بوده و گفته است:«در تمام این مراتب ذات تو بود و تمام هیأتهای ظاهری تو در این چهار عالم اقرار و گواهی به ربوبیت خداوند میدادند.» (21)
در میان معاصرین علامه طباطبائی ذیل آیه میثاق در تفسیر قیم خود بحث بسیار مفید و گستردهای را در ارتباط با عالم ذر افاضه کرده و ظرف عالم ذر را عالم ملکوت میدانند:«این حیات مادی انسان، مسبوق به حیات ملکوتی انسان است که آیه میثاق به آن اشاره میکند.» (22)
این بود چکیدهای از بیانات حکمای اسلام در حول و حوش عالم ذر که ما به ذکر اقوال پنج شخصیت از آنان اکتفا کردیم و اینک به بررسی اشکالاتی که متوجه این نظریه است میپردازیم.
اشکال اول
اینک برای نفس انسانی، نشأت متقدم مجردی بر این نشأت مادی است سخنی بدون دلیل است، بلکه طبق نظریه صدر المتألهین نفس، جسمانیة الحدوث است، نه اینکه نفس وجود قبل از بدن داشته باشد.
از آنجا که بجث و گفتگو در رابطه با نفس نه دروسع نگارنده بود و نه در حوصله خواننده و نه گنجایش این نوشتار، این اجازه را به ما میدهد که در این ارتباط، بسط کلام کنیم، لذا به جهت روشن شدن مطلب فوق مختصرا توضیحی درباره ارتباط نفس و بدن و حدوث نفس انسانی میافزاییم.در رابطه با وجود نفس قبل از بدن سه قول و نظریه بیان شده که عبارتند از:
قول افلاطون و اشراقیون
بنابراین قول، نفس انسان قبل از این قالب مادی، وجودی داشته که بعد از خلق بدن به این قالب تعلق گرفته است، همچنان که بعضی از شعرا و ادبا هم در این رابطه اشعار نغزی سرودهاند.
مانند این شعر منسوب به مولانا:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چندی روزی قفسی ساختهاند از بدنم و یا شعر دیگری از مولوی که با تمثیل نی از نفس انسانی میگوید:
بشنو ازنی چون حکایت میکند
از جدائیها شکایت میکند
ب این سخن، ایرادتی وارد شده که در کتب اهل فن مذکور است.
قول ارسطو و مشائین
به نظر عدهای از فلاسفه، نفس انسانی همراه خلق قالب بدنی به منصه ظهور رسیده است، یعنی در زمان تکمیل بدن مادی انسان در جنین مادر از طرف خداوند متعال نفس انسانی هم خلق شده است، که این نفس نشأه سابق هرگز ندارد.این نظریه مدتها، طرفداران بیشماری در بین دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی داشته است.اما در اوائل قرن دهم هجری، نظریه سومی از سوی ملاصدرا مطرح شد که شاید بتوان گفت تا حدودی نظریه دوم را تحت الشعاع خود قرار داد.
نظریه صدرالمتألهین
این نظریه بر پایه اصل حرکت جوهری و اشتداد وجودی استوار شده که اجمال آن چنین است:
بنابر اصلی که در مقدمه یادآور شدیم، اشیاء و انسان یک وجود بسیط در عالم مافوق مادی (مجردات و عقول)دارند، پس این انسان دارای یک وجود بسیط عقلی در عالم عقول بوده، البته نه به عنوان همین نفس که به بدن ما تعلق گرفته است تا گفته شود این همان قول افلاطون است و اشکال تعطیل بر آن هم وارد شود.بلکه به عنوان وجود عقل که در بعضی از روایات از آن تعبیر به روح و ارواح میشود و فعل و کار این عقل هم تعقل ذات خود و به تبع آن تعقل باری تعالی میباشد.سپس این عقل انسانی بخاطر نیل به کمالات لایتناهی بنا به امر الهی به عالم مادیات تنزل پیدا کرده، یعنی ذات معقولی که وجود مجرد میباشد بنا به حرکت جوهری به وجود مثالی و مادی منقلب شده است.
به عبارت دیگر به امر الهی از وجود مجرد به وجود مادی تنزل پیدا کرد، تا اینکه این وجود مادی در رحم مادر قرار گرفته و شروع به حرکت تکاملی و اشتدادی به سوی کمال خود میکند.و به حرکت تکاملی خود در دائره مادیات ادامه میدهد تا اینکه از این ماده نفس و روح انسانی به تدبیر و قدرت الهی متولد میشود، همانطور که آیه«ثم انشأناه خلقا آخر»هم به این مرحله از تکامل نفس و حرکت آن اشاره میکند.
در نتیجه این نفس انسانی به اعتبار مبدأ اولی خود و سیر نزولیش وجود نشأه سابق بر عالم طبیعت دارد، و آنچه قبل از بدن وجود داشته، مبدأ و اصل این نفس است که در عالم عقول، عقل نامیده میشود و همین وجود عقلی انسان، شرف خطاب الهی را در عالم ذر داشته است و از این لحاظ نفس، وجودی قدیم بوده و اما به لحاظ اینکه با حرکت جوهری از ماده تحقق یافته امری حادث است.
مبتکر این نظریه در توضیح مراحلی که نفس انسانی با حرکت جوهری خود آنها را طی کرده، میگوید:«همانا مبدأ عقلی و عالم عقولی که نفوس بشری از آن ایجاد و منتشر شده است در این عالم مادی، عالم غیر متناهی است از حیث قوه و جهات وجود نفوس در پیش مبدأ عقلی خود که بعنوان پدر عقلی و مقدس محسوب میشود، این مبدأ عقلی وجود شریف و بسیط است.» (23)
بنابراین توضیح مبسوط، نتیجه میگیریم که قول به وجود و نشأه سابق انسان بر این نشأه مادی نه منطبق بر نظریه افلاطونی است و نه منطبق بر نظریه ارسطو، و لذا از اشکالات متوجه بر این دو نظریه مبرا میباشد و خود این نظریه عاری از هر محذور عقلی میباشد.
اشکال دوم
بعضی از معاصرین به کلام علامه طباطبائی در تقسیم عالم به ملکوت و ملک اشکال کرده و مینویسند:«برای جهان دو نشأه وجود ندارد:وجود جمعی و وجود تدریجی، و اگر اختلاف وجود دارد مربوط به پرتوان و کمتوان بیننده است.» (24) ایشان در جای دیگر به عنوان اشکال دوم مینویسد:«حضور پدیدهها و حادثهها نزد خداوند دلیل بر علم خدا بر تمام حوادث است نه سبب علم موجودات به خدا؟»
اما اشکال اول ایشان که منکر وجود عالم جمعی و باطن است، اشکالی است بر یکی از ضروریات فلسفه و خود نویسنده در آثار دیگرش، وجود چنین عالمی را قبول کرده است.
اما در جواب اشکال دوم ایشان باید گفت مقصود علامه از حضور پدیدهها در محضر خداوند، حضور پدیدههای مجرد میباشد که در عالم تجرد حجاب و حاجبی نیست و لذا این مجردات علم حضوری به پروردگارشان دارند، و لو اینکه این علم مجردات درجات قوت و ضعفی دارند، و در اینجا ناقد توهم کرده که منظور از پدیدهها اعم از مادی میباشد که چنین اشکالی را بر سخن علامه وارد دانستهاند در حالی که محل بحث و کلام در عالم ملکوت میباشد که مافوق عالم مادیات میباشد.
همانطور که به مطلب-یعنی علم حضوری نفوس انسانی در عالم ملکوت-ذیل آیه شریفه اشاره شده است، آنجا که نفوس عقلی انسان در جواب الست بربکمگفتند، «بلی شهدنا»معلوم است که مقام شهود مافوق مقام علم حصولی میباشد.
جای دارد که به بررسی و نقد اشکالات دیگری که به کلام علامه طباطبائی از طرف بعضی اعلام شده است پرداخته شود:
اشکال سوم
ناقد محترم مینویسد:«این مسأله(سبقت بعد ملکوتی انسان بر مادی)اختصاص به انسان نداشته و شامل تمام موجودات و پدیدههای طبیعی میشود، با این وجود چرا تنها از انسان اخذ میثاق به عمل آمده است؟» (25)
به نظر میرسد ایشان فقط به سبقت بعد ملکوتی سایر پدیدهها توجه داشتهاند، اما به جهت دیگر مسأله، یعنی اختلاف مقام و رتبه آنها توجهی ننمودهاند، در حالی که همین نقطه است که موجب آثار مختلفی میشود.توضیح اینکه نشأه سابق انسان با نشأه سایر پدیدهها تفاوت اساسی دارد و آن اینکه نشأه انسان، اختصاصی به عالم ملکوتی و برزخی ندارد تا از آن رتبه به عالم عقول نائل آید، و لذا نشأه این دو معبود یعنی انسان و غیر انسان در طول هم هستند نه در عرض یکدیگر.
به عبارت دیگر اصلا نشأه سابق آنها از حیث ذات و جوهر متفاوت است تا اشکال اینکه چرا چنین حق و مزیتی به یکی اختصاص پیدا نکرد وارد آید.و به بیان سوم، آن استعداد و لیاقتی که در بعد انسان برای نیل به مقام الهی وجود دارد به هیچ وجه در غیر انسان موجود نبوده و لذا شرف حضور در عالم ذر اختصاص به انسان یافت و بس و اگر قبول کنیم که یا در عالم ملکوت درجه و مقام انسان با غیر انسان یکی است و با این تفاوت، سبب اختصاص چنین حقی نمیشود، باز میتوان از اشکال فوق بدین مضمون جواب داد که:چون خداوند علام الغیوب، علم دارد که آینده انسان، عالم تکلیف است، به خلاف عالم سایر پدیدهها، لذا خداوند متعال وجود عالم ذر را به انسان اعطاء کرد تا در آن عالم مستعد و آمادگی برای دریافت تکالیف نظری از قبیل شناخت و معرفت الهی و عملی را داشته باشد.و با این کار خداوند عذر و بهانه را از انسان سلب کرد و معلوم و واضح است وجود عالم ذر و اتمام حجت برای غیر انسان که تکلیفی اصلا ندارد، لغو و عبث خواهد بود و این امر از ساحت قدس الهی به دور است.
اشکال چهارم
اگر اخذ میثاق مربوط به عالم ملکوت بوده و در آنجا حجت بالغه تمام شده است، حداقل در یک جای قرآن باید به این حجت اشاره شده باشد.
این اشکالی مبنائی است، چرا که در نظر قائلین عالم ذر، خود این آیه مبارکه دلیل و حجت بر آن عالم میباشد.اما اینکه باید غیر از این آیه، آیه دیگری باشد کلامی تام نیست، چرا که با یک دلیل، چیزی اثبات یا نفی میشود، علاوه بر بعضی آیه«الم اعهد»را شاهد این مطلب گرفتهاند.
اشکال پنجم
برای اینکه ظاهر و محتوای آیه«اذاخذ»را در نظر بگیریم، باید بگوییم که آن موطن، موطن حضور و بیداری است و موطن ملک موطن غفلت است.آیا میتوان گفت که انسان در موطن میثاق بطور معاینه ربوبیت خداوند و عبودیت خویش را دیده و تعهد سپرده تا در عالم دنیا که عالم غرور و غفلت است گناه نکند.عالم میثاق هم باید طوری باشد که بتواند حجت بالغه به حساب آید.
پاسخ:اینکه ناقد محترم از عالم مادی انسان تعبیر به موطن غفلت و خواب کرده است، جای تأمل و تعمق بوده و سخنی غیر قابل قبول است، چرا که این عالم، عالم غفلت و جهل محض نمیباشد بلکه خداوند منان، اسباب معرفت حصولی و حضوری را در ذات انسان قرار داده و شاهد این مطلب، فطرت خداجوئی اوست، پس نمیتوان پذیرفت که عالم دنیا عالم غفلت و خواب محض نیست.
اما غرض از عالم ذر و میثاق الهی، معرفت باری است که این غایت از طریق رسول باطنی که به نام عقل و فطرت نامیده میشود و رسول خارجی به نام انبیا و رسل الهی، قابل تحقق میباشد.
اما اینکه باید عالم در خودش به تنهایی و بدون استمداد از رسول باطنی و خارجی حجت بالغه باشد، این نه از آیه مبارکه استفاده میشود و نه مورد ادعای قائلین به این نظریه است، چرا که هدف از میثاق آمادگی انسانها برای معرفت باری بوده و اگر این زمینه نبود، معرفت الهی هم امکان بروز و ظهور نمییافت و انسان از انجام تکالیف خود ناتوان میشد و این گناه، گناه خودش نبود، بلکه این گناه را نسبت به پدارنش میداد، چنانکه علامه طباطبائی به این نکته ظریف اشاره دارند.
اشکال ششم
تفسیر عالم ذر به ملکوت و معرفت شهودی خلاف بعضی روایات است که دلالت بر نفاق عدهای از نفوس در آن عالم میکنند و چون در عالم مجردات و ملکوت نفاقی نبوده، پس ظرف عالم میثاق عالم ملکوت نیست.
در جواب این اشکال اولا باید گفت این سخن، مضمون تمام اخبار و روایات نیست، بلکه بعضی از روایات هم دلالت میکنند که تمام مخاطبین الهی حقیقتا به ندای الهی«بلی»گفتند، و لذا اخبار متعارفند و نمیشود در اینجا تنها به اخبار وارده تمسک کرد.
و ثانیا طبق قاعده اصولی که هنگام تعارض اخبار، باید خبر موافق قرآن را اخذ کرد.بنابراین ما روایتی را حجت میدانیم که موافقت با ظاهر قرآن بکند و آن ظاهر«قالوا بلی»است که دلالت بر جواب تمامی انسانها در عالم ذر میکند.
و ثالثا این تعارض ظاهری اخبار قابل دفع است، به این بیان که ارواح انسانی در مرتبه عقل و تجرد حقیقتا شهادت به ربوبیت الهی دادهاند ولکن این عقول، چون آگاه بر عالم مادون خود(حیات مادی) بودند، به کلام خود، آگاهی داشتند و بعد از تعلق به قالبهای مادی بر پیمان خود باقی خواهند ماند.پس مسأله ایمان و نفاق نسبت به عالم طبیعت است.و آن ارواحی که در عالم ملکوت واقعا شهادت به ربوبیت الهی دادند میدانستند در آینده، یعنی جهان ماده، خطا خواهند کرد، در لسان روایات، این گروه از ارواح متصف به نفاق شدهاند و آن دستهای که علم داشتند که در آینده جزء مؤمنین خواهند بود، در لسان ائمه اطهار(ع)متصف به ارواح مؤمنین شدند.
شاهد این مطلب، کلام شخصی به امام(ع) میباشد که گفت:یابن رسول(ع)من از پیرامون شما هستم.امام(ع)فرمود:«ارواح پیرامون ما در عالم بالا به ما نشان دادند و من روح تو را ندیدیم»از این کلام امام روشن میشود که روح قبل از تعلق گرفتن به این بدن مادی متصف به شیعه و عدم آن نمیشود. بلکه اتصاف به اعتبار این دنیاست.
اشکال هفتم
اگر ظرف این پیمان عالم ملکوت باشد معلوم است که در آن عالم، مسأله پدر و فرزندی مطرح نبوده، پس چرا خداوند در آیه سخن از ذریه به میان میآورد.
از جواب قبلی تا حدی جواب این اشکال هم روشن میشود، زیرا در عالم تجرد مسأله ازدواج و ابوت و بنوت مطرح نبوده و لکن این ارواح عقلی در عالم طبیعت هر کدام به قالبهایی تعلق خواهند گرفت که در این دنیا بعضی به عنوان پدر و بعضی به عنوان فرزند موصوف خواهند شد، مثلا روح«ب»باید از بدن «الف»که روح الف تدبین آن را به عهده گرفت است، ایجاد شود و لذا به این اعتبار و برای اینکه خداوند به مردم چهارده قرن پیش بفهماند که تمام ارواح در میثاق حاضر بودند سخن از ذریه آدم به میان آورده است.
حال که بیان اشکالات هفتگانه وارد بر نظریه حکما ذکر شد و روشن گردید که این اشکالات ظاهرا وارد نیستند، و همچنین معلوم شد که از اشکالات دیگر اقوال و نظریههای مختلف در رابطه با عالم ذر هم نمیتوان پاسخ منطقی داد، به نظر میرسد که نظریه پنجم تا حدی مورد قبول است و لکن در پایان این نوشتار باید متذکر شد که آیه میثاق در واقع یکی از آیات مشکله قرآن مجید میباشد که در نهفته آن برای احدای به واقع منکشف نشده و هر کسی گمانی زده است.
یادداشتها
(1)-برای تحقیق در روایات مربوط به این بحث میتوان از کتب ذیل استفاده کرد:بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 58، ص 131-مراةالعقول، مجلسی، ج 7-اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، کلینی و تفسیر نور الثقلین و البرهان.
(2)-شرح الاشماء، ملاهادی سبزواری، انتشارات دانشگاه تهران، ص 190.
(3)-بحار الانوار، ج 58، ص 131.
(4)-ر.ک:شرح احادیث طینت، جمال الدین خونساری، نشر نهضت زنان مسلمان.
(5)-ر.ک:تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی، ص 46.
(6)-ر ک:فی ظلال القرآن، سید قطب.
(7)-تفسیر موضوعی، جوادی آملی، ج 5، ص 31.
(8)-ر.ک:تفسیر البیضاوی.
(9)-ر.ک:تفسیر الکاشف، زمخشری، ج 2، ص 129.
(10)-.ک:تفسیر التبیان، شیخ طوسی.
(11-ر.ک:فلسفة المیثاق و الولایه، شرفالدین عاملی، ص 3.
(12)-شرح اصول کافی، میرداماد، (به نقل از تفسیر موضوعی جوادی آملی).
(13)-ر.ک:تفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، ج 7، ص 279.
(14)-معارف قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، ص 38.
(15)-ر.ک:المسائل الکبریه، ص 113 چاپ کنگره هزاره مفید، و تصحیح الاعتقاد، شیخ صدوق، ص 181 و الاسئلة السروریه، مرآة العقول، ج 7.
(16)-ر.ک:غرور الفوائد، سبزواری، ج 1، ص 20، چاپ سنگی، و مرآة العقول، ج 7.
(17)-ر.ک:عرشیه، ملاصدرا، ص 231، دانشگاه اصفهان.
(18)-ر.ک:شرح اصول الکافی، ملاصدرا، ج 2، ص 181.
(19)-ر.ک:الفتوحات المکه، ابن عربی، باب 284، ج 2، ص 627.
(20)-ر.ک:تفسیر الصافی، فیض کاشانی، ج 3، ص 24 و الوافی، فیض کاشانی، بابالعرش و الکرسی، ج 1، ص 111. .
(21)-شرح الاسماء، ص 190.
(22)-المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج 8، ص 319.
(23)-الاسفار الاربعه، ملاصدرا، ج 8، ص 8-367.
(24)-ر.ک:منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج 2، ص 74و75.
(25)-ر.ک:تفسیر موضوعی قرآن، ج 5، ص 300و سلسله مقالات جوادی آملی، مجله پاسدار اسلام، شماره 65و66، سال 1365.