آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

عدم بداهت اشتراک معنوی هستی
در طرح و تدوین ابحاث عمیق فلسفی علی العموم مبنای کاوش آن است که گره‏ای از مشکل مقوله‏ای گشوده شود و به صورت منطقی و علمی از سخن سرایی مفرط و بحثهای شعری و مغالطات ناموزون ادیبانه و دخالت دادن عقاید شخصی در مقام تحقیق فلسفی دوری گردد.زیرا به هیچوجه از نظر عقلانی شایسته نیست که بحث الفاظ شناسی در مباحث دقیق فلسفی چهره بتاباند.در این مقام که بحث فوق بقول حکیم سبزواری از امهات مباحث فلسفی است، اصولا بحث فیلسوف بحث در الفاظ نیست تا سخن از اشتراک لفظی هستی به میان آید و نیز سخن در مفهوم خاص انتزاعی نیست که از آن صرفا جدال معرفتی سر برکشد، بلکه عصاره سخن این است که آیا حقیقت وجود مشترک لفظی است و یا معنوی؟
اگر چه در بحث اشتراک هستی از زمان گذشته تا عصر حکیم سبزواری و تا کنون دعوی بدیهی شده؛ولی چنانکه در آن تأمل و مداقه علمی صورت گیرد روشن می‏شود که علیرغم تأملات عمیق فلسفی بحث در آن بدیهی محض نیست، اگر چه مدعای فیلسوفان سابق از ارسطو تا حکیم سبزواری و پاره‏ای از فیلسوفان معاصر بر ضروری بودن وجود می‏باشد؛اما با جدال منطقی تحقیق و بحثهای رازگشای بی شمار فلسفی چنین ادعایی از نظر عقلانی و با نگرش معنی شناختی بلا دلیل و تهی شمرده شده است.چون اگر مفهوم وجود مشترک لفظی باشد، بالطبع این پرسش مطرح است که پس بحث اشتراک معنوی چه حاصلی را در بر خواهد داشت؟اگر فرض در درست بودن اشتراک معنوی باشد، از دید معرفتی چه دعوی برای آن خواهد بود؟ علاوه، همچنان این پرسش مطرح است که برهان ثبوت اشتراک لفظی و معنوی که فیلسوفان تحمل آفرینش آن را نموده‏اند، چه چیزی را در جهان معارف فلسفی روشن خواهد نمود؟آیا بدیهی بودن با تضاد و ناسازگاری و آرای متعارض با هم سازگار است؟آیا از دید عقلانی معقول است که در اموری که تعارض در بنیان شناخت آن ریشه دوانده اصول بدیهی را در آن جاری ساخت؟پس از مبادی فوق استنباط گردید اصل این سخن که مفهوم هستی و اشتراک آن بدیهی می‏باشد به کلی امری غیر بدیهی است.چون تا کنون بسیار مناقشات فلسفی در آن بوجود آمده که کمال تئوری سابق را خدشه‏دار می‏سازد.
از طرفی صرف وجود مناقشه در بحثی دال بر این واقعیت است که خود مسئله مبهم و از نظر فهم ناقص و نا خالص و کمال نیافته است، زیرا تردیدی وجود ندارد که امری مبهم با ریشه‏ای معولم بدیهی و ذاتی منافات دارد، بطوریکه آن قارد است اساسا ضروری انگاری را مردود بشمارد و به اصالت فهم پذیری مستمر رأی مثبت دهد.
اشتراک لفظی
در اشتراک لفظی سخن در لفظ وجود است که آیا این لفظ اساسا بر تمام ما وضع له خود شمول دارد و یا ضعف تصمیم پذیری در آن مطرح است؟در این مقام محقق باید توجه داشته باشد که بحث اشتراک لفظی عموما نیاز به تأمل فلسفی ندارد، بلکه باید به اهل لغت مراجعه کند و با دقیق نگری، فرهنگ نامه‏های مختلفی را در این رابطه بگشاید تا ببیند که لغویین راجع به لفظ وجو از جهت شمول چه بیان داشته‏اند. آیا ملاک در این نوع موارد وضع جداگانه لفظ وجود برای هر موجودی است؟یا آنکه لفظ وجود را به عنوان لفظ کلی وضع نمودند که بر همه موجودات شمول سریانی داشته باشد؟به هر حال در تبیین منطقی چنین اشتراکی تردیدی وجود ندارد که مبنای دواری اهل لغت می‏باشند و غیر از این سخن دیگری در آن مقام مقبول نخواهد بود.از طرفی اشتراک لفظی مسئله‏ای است که به صورت مستقیم به اهل لغت مربوط می‏شود که مبنای وضع را مشخص سازند و نیز از آنان کار دیگری در این صورت ساخته نیست، تا دیدگاههای آنان ملاک داوری واقع شود.بنابراین نباید از آنان بیش از این انتظار داشت؛ چون تحقیق در خارج از لفظ شناسی در فرای حیطه کار و تخصص آنان است.درست به همین دلیل داوری آنان در این مقام، منشأ نارسایی در معرفت را خواهد داشت.
حال اگر اشتراک را به این معنی تلقی کنیم که لفظ کلی را تحت عنوان وجود در نظر بگیریم و این شمول را بر تمام موجودات تعمیم دهیم؛نه خود آن مسئله بغرنجی است و نه قادر به حل مسئله بغرنجی خواهد بود و نه از اهمین فلسفی برخوردار است. فی المثل در وجودشناسی برای شناخت خالص وجود، نباید تنها به فرهنگ لغات مراجعه کرد.زیرا با مراجعه به فرهنگهای مختلف، فقط لفظ خاص وجود ترجمه و معنی شناخته می‏شود، اما حقیقت وجود همچنان در هاله‏ای از ابهام باقی خواهد ماند و کسانی که خواسته و ناخواسته به صورت مغالطه به این سوی روی آورده‏اند، شکی نیست که راه صوابی را نپیموده‏اند.
در اینکه مفهوم وجود کلی است و به همین صورت بر مصادیق خود حمل می‏شود، دکتر غلامحسین آهنی می‏نویسد:«هر موجودی ماهیت و وجودی دارد، و وجودی نیز مفهوم و مصداقی دارد، این مفهوم نسبت به مصادیق نظیر ماهیت نسبت به وجودهای خاصه است و شامل تمام افراد خود می‏شود و این است معنی اشتراک وجود» (1) .
در این سخن چند نکته وجود دارد که بسیار قابل تأمل است و به نظر می‏رسد که به مداقه بیشتر فلسفی احتیاج دارد.در اینجا بیان شد که هر موجودی، ماهیت و وجودی دارد که این نظر با نگرش و تأمل‏ عقلانی تکرار موجودیت نخست است.چون وقتی که گفته می‏شود امری موجود است، مراد آن است که وجود دارد و اثبات وجود جداگانه ناخواسته به دور و تسلسل مرموز می‏انجامد و یا تکرار و تحصیل حاصل می‏باشد که آن در عرصه تحقیق فلسفی قابلیت ابطال دارد.
و نیز اینکه بیان گردید وجود برای خود مفهوم و مصداقی دارد، اصلی مقرون به توفیق نیست، زیرا اولا وجود خود بخود معنای کلی فهم شده ندارد تا اصول بدیهی مقبول افتند، بلکه انسان مفهوم و معنایی بر مبنای حقیقت آن به مقدار توانایی ادراک خود برای خویش می‏سازد و یا از آن انتزاع می‏کند. ثانیا از وجود ممکن است که به واسطه خرد انسانی مفهومی ساخته و یا انتزاع شود، اما از وجود هرگز بسبب آنکه خود عین خارج و مصداقی عینی است تکرار حقیقت صادق نیست.
ثالثا شایسته نخواهد بود که در مقام وجود شناسی، مفهوم کلی ماهیت انسان را که بر تمام مصادیق خود شمول دارد و تعمیم پذیری در آن ساری است بر مفهوم وجود سرایت دهیم.چونکه وجود همانند مفهوم ماهیت نظیر ماهیت کلی نیست که بدان شکل خاص بر ماهیت خود صدق کند.بنابراین اشتراک وجود در فرای الفاظ شناسی است و بالطبع با الفاظ شناسی صرف وجود شناسی منطقی احراز نمی‏شود.
اشتراک معنوی هستی
بر اساس مباحث سابق این نکته روشن شد که بر شناخت معقول وجود، تنها کنکاش و تأمل در مفهوم کافی نیست.البته شاید مسایلی بر حسب تأملات دیگران برای ما روشن شود، اما یک فکر و یا چند اندیشه معدود از چنان قدرت علمی بر خوردار نیستند که بتوانند حقایق هستی را به صورت دقیق فلسفی درک نمایند و از آن مفهوم جامع و مانع منطقی ارائه بدهند تا بر مبنای اصالت بخشیدن به آن، ما که قرنی پس از آنها زیست می‏کنیم به اخذ همان مفاهیم بازسازی نشده کهن از وجود برداشته شده و یا منسوب بدان است بسنده کنیم.
دیگر آنکه بر حسب درکی که ما از وجود داریم.قادر خواهیم بود که مفاهیم را اخذ کنیم، نه با توجه به مفاهیم اعتباری و یا مفاهیم نقادی نشده که در آنها تحقیق فلسفی صورت نپذیرفته چنان شناختی میسر نیست.اگر چه از نظر عقلانی و در اصل واقع مفهوم وجود یکی است.اما چون افکار بشری دارای مراتب ایت و در وجود نیز تشکیک جریان دارد، خودبخود در سطخ همین مراتب ما مفاهیم انتزاع کرده‏ایم.از طرفی باید توجه داشت که حقیقت وجود نیز دارای مر اتب می باشد؛حال بر اساس ترایط و سنخیت«حقیقت و مفهوم»اخذ مفاهیم از مراتب مختلف اشکالی را در پی ندارد.به هر حال سخن در این است که ما باید پیوسته آثار و لوازم و تبعات تئوری خود را مشخص کنیم و فراگیری و شمول آن را به صورت دقیق علمی بیان کنیم تا با ژرف بینی در حقایق، معانی آنها بدرستی روشن شود.در بحث اشتراک لفظی به این نتیجه رسیدیم که بحث ما اصولا یک بحث لفظی نیست؛زیرا ما عموما نمی خواهیم اثبات کنیم که لفظ وجود کلی است و یا جزئی؟و بر فرض کلی بودن آیا این لفظ بر تمام مصادیق خود به صورت مساوی صدق می‏کند و یا به تفاوت؟بلکه بحث ما در حقیقت هستی است. در این مقام نیز ناخواسته به نوعی همان سخن رخ می‏نماید و فرار تام از آن غیر ممکن است. ولی برخی از جمله«کاتبی»ناخواسته به مفهوم کلی وجود روی آوردند و آن را بر تمام موجودات تعمیم دادند که چندان دور از تأمل نیست.بقول کاتبی: «و هوای الوجود الذی هو متصور بالبدیهه مشترک با لاشتراک معنوی بمعنی ان اطلاق الوجود علی الموجودات بمعنی واحد (2) .
در این بیان کاتبی اذعان دارد وجودی که ابتداء تصور می‏شود، مشترک معنوی است و این حمل وجود بر موجودات به صورت واحد است از محتوای سخن ایشان استباط می‏شود که وجود بر موجودات به معنی واحد اطلاق می‏شود، اما اینکه خود موجودات آیا موجودند و یا خیر؟متن کاتبی تقریبا از بیان آن ساکت است و یا به صورت منطقی گویای این مسئله دشوار نیست و چه بسا چنین نگرشی خود مشکل دیگری را فرا روی افهام ایجاد می‏کند و به هر حال مفهوم وجود در هر موجودی قابل انتزاع است و تنها از جهت مراتب با هم تفاوت دارند.
اما بر خلاف آنان ملا صدرا کلی بودن مفهوم وجود را منتفی دانسته و برای درستی نظریه خود دلیل خاصی ارائه نموده که حقیقت وجود از کلی بودن مصون است و یا اینکه از قید کلیت اساسا بی نیاز است.ایشان می‏نویسد:«المشعر الثانی فی کیفیة شمو له للاشیاء شمول حقیقة الوجود للاشیاء الموجودة لیس کشمول معنی الکلی للجزئیات و صدقه علیها کانبهناک علیه من ان حقیقة الوجود لیست جنسا و لانوعا و لاعرضا و لا کلیّا طبیعیا بل شموله ضرب آخر من الشمول لایعرفه الا العرفا الراسخون فی العلم (3) ».
در این نکته حکیم متأله صدر المتألهین می‏گوید، کیفیت شمول حقیقت وجود بر اشیاء به معنی شمول کلی بر جزئیات و صدق کلی بر جزئیات نیست، زیرا حقیقت وجود دارای جنس و نوع و عرض و کلی طبیعی نیست، بکله شمول حقیقت وجود بر اشیاء نوع دیگری از شمول است که آن را جز عرفای راسخ در علم نمی‏شناسند.
وی در کتاب مشاعر و در این مشعر دوم بسیار عالی و وزین وجود را از جهت شمول بر مبنای جنس، نوع، عرض و کلی طبیعی بودن طرد کرد؛اما در عین حال مسئله دیگری همچنان به عنوان یک معضل مهم فلسفی باقی مانده است و آن اینکه اصولا کیفیت شمول وجود بر اشیاء، آیا خود یک سخن علمی و درستی است؟یا اینکه تأمل و مداقه تازه‏ای می‏طلبد. به نظر نگارنده از نظر اسلوب منطقی بحث، نمی‏توان سخنی را در ابهام نهاد و با وجود سرپوشی بر حقیقت، از آن گذر کرد و آن را ندیده انگاشت، بسا تأملات فلسفی باید در حدی از قدرت و توانایی علمی بر خوردار باشد که بتواند مجهولات حقیقی را که به ظاهر معلوم جلوه می‏کنند روشن نماید.اکنون به نظر می‏رسد که در کیفیت شمول هستی بر اشیاء نیز قضیه این چنین است و در این صورت اشیاء غیر از- نظر حکیم متأله-هستی خواهند بود.حال با بیان فوق این پرسش مطرح است که آیا ما می‏توانیم اشیائی داشته باشیم که با وجود ناهمآهنگ و بیگانه تلقی شوند؟آیا دو گانگی‏ای بین وجود و اشیاء مطرح است؟یا آنکه آن دو مفهوم بیانگر یک حقیقت می‏باشند؟به هر صورت تردیدی نیست که یگانگی در آنها اصالت دارد.چون هیچ چیز به صرف بودن از دایره وجود بیرون نیست، پس شمول مفهوم و حقیقت هستی بر اشیاء(که خود بخود غیر وجود خواهند بود)تعبیر و تلقی‏ای نارساست.
در تبیین نظریه فیلسوفان به دو نکته اساسی باید توجه داشت و هرگز آنها را از تعمق دور نداشت، موقعی بیان می‏شود که وجود مشترک معنوی است و موقع دیگر مفهوم آن مشترک معنوی است.در هر دو صورت بر حسب ادعا دلیل خاصی می‏طلبد تا ادعای مطروحه ثابت شود.در این میان تمام تلاش فیلسوفان بر این اصل استوار است که نشان دهند مفهوم هستی مشترک معنوی است.ولی درباره حقیقت وجود جز تعداد معدودی از فیلسوفان، خاموشی ر بر سخن برهانی ترجیح داده‏اند. فی المثل علامه طباطبایی در نهایة الحکمه می‏نویسد:«الوجود بمفهومه مشترک معنوی یحمل علی مایحمل علیه بمعنی واحد و هو ظاهر بالرجوع الی الذهن حینما نحمله علی اشیاء او تنفیه عن الاشیاء کقولنا:الا نسان موجود و النبات موجود و الشمس موجودة و اجتماع نقیضین لیس بموجود و اجتماع الضدین لیس بموجود (4) ».
در اینجا به خود مفهوم وجودنگریسته شده که آن مشترک معنوی است و بر همه مصادیق خود به معنی واحد حمل می‏شود و درست بر همین مبنا داوری گردیده که آن مشترک معنی است.به نظر می‏رسد حق مطلب آن است که حمل هستی و یا سلب حمل آن بر اشیاء، دلیل متقن و مستحکمی برای اشتراک معنوی مفهوم هستی نخواهد بود.چون خود اشیاء در نهاد خود غیر از هستی نیستند که چنان فرضی صادق آید، و بی شک حمل چیزی بر خود در خصوص اصالت بخشیدن بخود با توجه به عدم ترکیب و غیر پذیری امری معقول نیست.فزون بر این در این مقام چنین پرسشی نیز رخ می‏نماید که آیا بحث را به اعتباریات صرف سوق دادن و جاری ساختن احکام و آثار حقایق بر آن دور از تحقیق دقیق فلسفی نیست؟ به هر حال چنین سئوالی نیز قابل توجه است که از نظر معنی شناسی، مغالطه در مسایل و روش چه معنایی غیر از این در بر خواهد داشت؟ بعلاوه ملا صدرا در شواهد الربوبیه به صورت دقیق‏تری نیز مسئله را طرح نموده و چنین می‏نویسد:«الثالث ان شمول الوجود للاشیاء لیس کشمول الکلی للجزئیات کما اشرنا الیه بل شموله من باب الانبساط و السریان علی هیاکل الماهیات سریانا مجهول التصور». (5) در این تعریف شمول وجود بر اشیاء مانند شمول کلی بر جزئی نیست، بلکه از باب انبساط و سریان بر هیاکل ماهیات است.یعنی بر اساس شمول کلی، کلی بودن هستی و حمل او بر موجودات، خود بخود حمل او بر جزئیات در مجموع منتفی دانسته شده است.اما اکنون جدال و بحث در اصل وجود است که آیا در واقع چنین اصلی وجود دارد و یا چنان فرضی از بن نادرست است؟در صورت پذیرفتن آن اصل، دو لازمه از آن حاصل می‏شود که پذیرش آن دشوارتر از نفی آن است.زیرا اولا حمل وجود چه از باب کلی و چه از باب انبساط و سریان بر ماهیات محض آن تقدم ماهیت بر وجود است و بالطبع قبل از موجود شدن باید موجود باشد.اگر حمل هستی بر مجهول الکنه و یا مجهول التصور باشد در آنجا نیز حمل، معنایی نخواهد داشت.پس روشن شد که اصل موضوع که وجود محمول بر اشیاء باشد، سخن نادرست و نسنجیده است و شاید در واقع مفری برای منطقی طرح بحث است.به دلیل آنکه ازنظر هستی شناسی همه اشیاء از جهت اینکه شی‏ء هستند، موجود می‏باشند و نیازی به این اصل نیست که وجودی بر آنها حمل شود.بنابراین اشتراک هستی، عبارت از مفهومی است که اما از هر یک ازمصادیق وجود انتزاع می‏کنیم که به صورت واحد بر آنها حمل می‏شود.از طرفی چون آن مفهوم در همه وجود دارد، نیاز به حمل مجدد و تکرار بی حاصل و انجام عمل توتولوژی نیست.
در طرح بحث اشتراک معنوی هستی، استاد سید حین امین می‏نویسد:«اگر به اشتراک معنوی وجود قایل شدیم، باید بپذریم که حقیقت وجود یکی بیش نیست.یعنی وجود بر یکان یکان موجودات در مرتبه خود صدق می‏کند و هر موجودی.حصه‏ای از او یافته و بهره‏ای از او گرفته است (6) ».
در این سخن به دلیل آنکه مغالطه‏ای رخ داده بررسی و کاوش عقلانی در آن لازم است.در این مقطع بحث در صدق وجود بر موجودات نیست تا گفته شود که حقیقت وجود یکی است و این یک بر تمام مصادیق خود صدق می‏کند، یا اینکه بیان گردد عموما هر موجودی حصه‏ای از اوست و بهره‏ای از او بر گرفته است.زیرا نتیجه این مبادی چنین می‏شود که وجود کلی است و آن بر تمام موجودات صدق می‏کند.حال آنکه از نظر عقلانی در فلسفه شناسی چنین متدی خلاف برهان فلسفی است، به علت آن که همه موجودات از یک جنس هستند و از یک منشأ رخ نموده‏اند و تخالف و تباینی در میان آنها جز حد و ماهیاتشان نیست.
در عین حال از این نکته نباید غافل بود که همه موجودات یک کلی واحد محض نیستند بلکه تفاوت وجودی بر اساس تشکیک پذیری هستی همانند مراتب آن در همه سطح جاری است.اگر چه همه حقایق وجودی از خدای صمد است، ولی همه عین خدای صمد نیستند و خارج از آفرینش او هم نخواهند بود، بنابراین تردیدی وجود ندارد که تجلی او در همه جا ساری است.پس صرف اشتراک معنوی هستی، ضرورتی ایجاب نمی‏کند که بیان کنیم حقیقت محض جز یکی بیش نیست و حقایق وجودی در عین وحدت‏ مفهومی عام، کثیر تشکیکی هم می‏باشند، مجاری این کثیر تشکیکی وجودی از انا لله وانا الیه راجعون است و اصولا استقلال کامل در موجودات امکانی معنایی ندارد.
فلاسفه برای طرح درست اشتراک معنوی هستی دلایلی چند اقامه نموده‏اند که شایسته است در اینجا بیان شود.حکیم خواجه نصیر طوسی در تجرید الاعتقاد سه برهان برای اشتراک معنوی هستی اقامه نموده که این دلایل از نظر مداقه فلسفی قابل تأمل و نقد است.ایشان می‏نویسد:«و تردد الذهن حال الجزم بمطلق و اتحاد مفهوم نقیضه و قبوله القسمة یعطی الشرکه (7) ».
نقد پذیری نظریه ایشان از آن روست که براهین مطروح از استواری لازم جهت طرح اشتراک معنوی هستی برخوردار نیستند، اولا از نظر اسلوب بحث منطقی، یقین در مطلق وجود طبیعی است و بالطبع شک باید در همان مقام جاری باشد، چون در غیر این صورت مواجه با موانع منطقی خواهیم شد.فی المثل در همین مقام چنانچه شک در جزء آن میسر گردد. مسیر بحث و کاوش را دگرگون می‏سازد.درست به همین دلیل یقین در مطلق وجود و شک در همان و یقین در جزء وجود تردید در آن، دو مفهوم خاصی از آنها انتزاع می‏شود که ترابط منطقی با هم ندارند. بنابراین ادعا جیزی است ودیلیل برای اثبات آن چیز دیگر.ثانیا برهان فلسفی وجود ندارد که نقیض هستی با توجه به تفاوت وجودی یکی باشد.همچنین دلیل عقلانی نداریم که نقیض آن فراوان است، بلکه این فرض تنها ادعای گذشتگاه است. علاوه در خود مفهوم داشتن نقیض هستی کلی از حدال و نزاع عقلانی وجود دارد که در عرصه تحقیق تأملات فزونتری را می‏طلبد.
ثالثا فرض قسمت پذیری در اشتراک لفظی نیز میسر است.زیرا همانگونه که احتمال قسمت پذیری در اشتراک معنوی هستی جاری است.حضور همان احتمال در اشتراک لفظی نیز دور از انتظار نخواهد بود.در هر حال از بحث فوق این نکته ثابت شد که براهین مطروحه برای اثبات اشتراک معنوی هستی در حدی تام و مستدل نیستند که پاسخگوی شبهات وارده باشند.
قریب به همین بیان را حکیم متأله سبزواری در منظومه خود نگاشته و سه دلیل فوق را در جهت اثبات آن بیان داشته است (8) :
یعطی اشتراکه صلوح المقسم
کذلک اتحاد معنی العدم
وانه لیس اعتقاده ارتفع
اذا التعین اعتقاده امتنع
نگارنده در اصل اشتراک معنوی وجود تردیدی ندارد، ولی بحث و جدال بر مبنای براهین و استدلالهای قوم است که چندان کافی برای اثبات چنان نظریه‏ای نیست.در این مقام حکیم سبزواری همان استدلال خواجه را به صورت دیگری بیان داشته و با مداقه خود سخن تازه‏ای بر آن نیفزوده است.اگر چه پاره‏ای از فیلسوفان و یا حتی خود ایشان مواردی بر آن افزودند، اما هیچ یک از آنها در حد دلیل برای اثبات نظریه واقع نمی‏شوند، تا اذهانی را بخود مشغول سازند و به تأمل و کاوش در آن بپردازند. به هر حال آنچه که در استدلالهای قوم مهم به نظر می‏رسد همین سه دلیل فوق می‏باشد که درنظریه حکیم سبزواری بیان گردیده است.این سه دلیل برای اثبات نظریه اشتراک معنوی هستی کافی نیستند؛اما چنین امری دلیل نمی‏شود که خود نظریه درست نبوده باشد، بلکه در این مقام تنها استدلال برای ثبوت آن محکمم و درست نیست، ولی خود آن نظریه درستی است که احتیاج به بازسازی و باز فهمی عقلانی دارد.
اشتراک حقیقت هستی
تا کنون سخن در این نکته بود که مفهوم هستی معنوی است و نشان دادیم که مدعا درست است، ولی برهان درستی برای ارائه آن در اختیار نیست جز آنکه به فهم پذیری آن روی آوریم.اینکه می‏خواهیم بگوئیم که این اشتراک علاوه بر مفهوم در حقیقت نیز وجود دارد، چون در غیر اینصورت تباین حقایق وجودی بر کرسی خواهد نشست که آن از بن نادرست است.ولی با توجه به اینکه، یگانگی و عینیت محض وجودی هرگز امری ممکن نخواهد بود.به این معنی که هستی در همه حقایق هستی، صرف هستی است و آنها به هیچ نحوی به یک حقیقت صرف مبدل نمی‏شوند، بلکه هر یک غیر دیگری است و تفاوت در همه مراتب هستی جاری است که خود بخود ماهیتهای متنوعی از آنها متبلور می‏گردد.
در این قسمت از بحث برخی از حکیمان ادعای بداهت نمودند و عوض کاوش عقلانی تنها به تنبیهات نخستین بسنده کرده‏اند.فی المثل در شوارق الالهام آمده است:«واعلم ان الحق کما صرح به کثیر من المحققین هو ان المطلوب فی هذه المسئله اعنی اشتراک الوجود معنی بین جمیع الموجودات-بدیهی جدا-و هذه الوجوه تنبیهات علیه (9) ».
این ادعا که مسئله اشتراک معنوی هستی امری بدیهی باشد و دنیای کاوش عقلانی به روی آن بسته تلقی شود به چند دلیل قابل نقض و ابرام است، اولا این رأی و نظریه بلادلیل است.ثانیا دلیل بر خلاف آن به وفور موجود است، چون صرف تضاد و تخالف در مسئله حداقل حاکی از عدم بداهت آن است.ثالثا خود این سخن که وجود از نظر معنی مشترک است، تعمیم آن بین جمیع موجودات درست نیست.چون خود موجودات در حقیقت خارج از وجود نیستند تا وجود از دید معنی و شمول مشترک در آنها باشد.بنابراین اشتراک معنوی حقیقت هستی در مقام تشکیک و تفاوت هستی درست است، اما بداهت آن اساسا امری نامعقول است.
عارف متأله قیصری در مقام بیان حقیقت هستی می‏نویسد:«و اعلم الوجود من حیث هوهو، غیر الوجود الخارجی والذهنی، و لا واحد بالوحدة الزائده علی ذاته، و لاکثیر بل یلزمه هذه الاشیاء بحسب مراتبه و مقاماته المنبه علیها بقوله:«رفیع الدرجات ذوالعرش»فیصیر مطلقا و مقیدا و کلیا و جزئیا و خاصا واحد و کثیرا، من غیر الحصول التغییر فی ذاته و حقیقته». (10)
در این بیان علامه قیصری می‏گوید، صرف وجود غیر از وجود ذهنی و خارجی است.زیرا هر یک از این دو نوع وجود حقیقی می‏باشند که غیر مقید بشرط شئی از قبیل:اطلاق، تقید، کلی، جزئی، عام، خاص، واحد به وحدت زائده بر ذات ، کثیر و...است.
در این تفسیر مراد از خارجی تعین آن است و در غیر این صورت هستی منافاتی با حقیقت خارج ندارد.فزون بر این تردیدی وجود ندارد که خود آن صرف خارج است. به بیان دیگر وجود محض خارج است و به هیچ نحوی خارج و عاری از او نیست.زیرا اصولا دو گانگی در این مقام وجود ندارد تا تفکیک وجود و خارج منطقی تلقی شود.اما انکه بیائیم مسئله را به این صورت طرح کنیم که خارجی و ذهین از انواع وجود می‏باشند، فرضی معقول و مقبول نیست.چون حقیقت وجود دارای جنسی نیست که انواعی در آن مستور باشد؛به جهت آنکه با طرح چنین مسئله‏ای جنیس برای جنس بودن به نوع خود محتاج است.بر فرض که در ممکنات چنین اصلی را جاری بدانیم که از نظر علمی نیز بعید نیست، حداقل در وجود نخستین جاری ساختن چنین اصلی نادرست است.بعلاوه حقیقت وجود نمی‏تواند برای خود نوعی داشته باشد، چون نوع داشتن با بسیط الحقیقه سازگار نیست.به هر حال سخن درست همان است که ایشان در تفسیر خود ادامه دادند و حقیقت صرف را از همه تقیدات به هر شکل خاص آن مطرود دانسته‏اند.
استاد سید جلال الدین آشتیانی در طرح بحث فوق سخنی دارد که بسیار قابل توجه است.ایشان می‏نویسد:«شمول خارجی وجود عبارت از ظهور و تجلی وانبساط آن حقیقت در مراتب مختلفه بنابر قول فهلویون، یا تجلی آن حقیقت در مظاهر مختلفه بنابر قول اهل اللّه». (11)
البته باید با سلوک عقلانی نیک نگریست که مراتب و مظاهر مختلفه از نظر هستی‏شناسی خارج از دایره‏ وجودی نیستند تا حقیقت خاص دیگری داشته باشیم که بر آنها شمول یابد.به بیان دیگر مراتب و مظاهر مختلفه صرف وجود می‏باشند و از هر رتبه‏ای از آن می‏توان وجود انتزاع نمود و بواقع ناسازگاری وجودی در آن مقام قابل لحاظ نیست.پس اشکال اساسی در نحوه شمول می‏باشد که بسیاری از محققان را بخود مشغول داشته است.
اینکه باید با هوشمندی توجه داشت که بحث اصلی در شمول، شمول وجود بر موجودات نیست، بلکه با توجه به برخورداری هر موجودی از وجود، بحث در حقایق وجودی است.پس این حقایق در عین تفاوت هر یک مراتبی از وجود را در بردارند که اولین و آخرین آن مراتب از«هستی نخستین» بر خور دارند.چون انا الله وانا الیه راجعون مصداق اتمّی است که هیچ موجد از تعمیم پذیری و احتیاج نهادی بدان بیرن نیست.یعنی همه موجودات در واقع از او رخ نمودند و در نهایت بسوی او بر می‏گردند.
اشتراک تشکیکی مفهوم و حقیقت هستی
تا کنون از مباحث فوق روشن شد که هستی از نظر مفهوم و مصداق مشترک معنوی بوده و ادعای بداهت در آن امری تهی است.ولی در عین حال این سئوال همچنتان به جای خود باقی می‏باشد که تحصل منطقی چنین حقیقتی چگونه میسر است؟و نیز چگونه مفهومی که از موجودات انتزاع می‏شود، همه آن مفهوم خالص وجود است و تمام مراتب آن را در بر دارد و هیچ تضاد و تناقضی در میان آنها مطرح نیست؟به علاوه حقایق وجودی در عین تفاوت با هم تباین ندارند و به نوعی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را تداعی می‏کنند.حتی تا جائی این مسئله ریشه دوانده و مهم تلقی شده که برای بسیاری شبهه ایجاد گردید که آیا جز هستی واحد، هستی دیگری هست؟
البته اینکه همه هستیهااز هستی واحد پدیدار شده‏اند و معلول بی واسطه و یا با واسطه او می‏باشند شکی نیست.اما حرف در این است که این معلولها، معلول واقعی هستند وناشی از ظن وخیال صرف نیستند.از طرفی چون به صورت منطقی معلولند و از ظن و خیال به دور می‏باشند، بنابراین تردیدی وجود ندارد که از حقیقتی برخور دارند.حال این پرسش مطرح است که این حقایق که معلول علت واحد هستند، آیا از آنها تنها یک مفهوم خاص انتزاع می‏شود؟و حقایق وجودی آنها یکی است و حتی بر فرض تعدد، آیا این تعدد تباین وجودی را به کرسی نمی‏نشاند؟
در تبیین تشکیک مفهوم هستی شیخ اشراق در حکمة الاشراق می‏نویسد:«النور کله فی نفسه لایختلف حقیقیة الا بالکمال و النقص، فانه ان کان له جزء ان و کل احد غیر نور فی نفسه کان جوهرا غاسقا او هیئة ظلمانیة فالمجموع لایکون نورا فی نفسه، و ان کان احد هما نورا و الآخر غیر نور فلیس له مدخل فی الحقیقة النوریه و هی احدهما». (12)
در مداقه حکیم اشراق بیان شده که در حقیقت نور اختلافی جز کمال و نقض نیست که یکی نور ضعیف و دیگری نور قوی است.اما از اینکه هر دو نور می‏باشند، شکی در درستی آن وجود ندارد.چون نور ضعیف از نور و چیز دیگری از غیر نور تشکیل نیافته، بلکه تنها عرصه نوری آن کمتر است.به هر حال در حقیقت نورها جز به کمال و نقص اختلافی نیست؛بنابراین از این اصل مراتب و تشکیک وجودی رخ می‏نماید و اشتراک وجودی ممکن می‏شود.
صدرا المتألهین نیز راجع به مفهوم وجود می‏نویسد:«ان الوجود بحسب المفهوم امر عام یحمل علی الموجودات بالتفاوت لا بالتواطو مطلقا» (13)
ملا صدرا می‏گوید وجود بحسب مفهوم امر عامی است که بر موجودات به تفاوت و نه مطلقا به تواطو حمل می‏شود.از این بیان تنها دانسته می‏شود که مفهوم وجود امر عامی است ه بر موجودات به تفاوت حمل می‏شود.اما از اینکه خود وجود امر عام است و یا خاص، حمل آن بر موجودات به تفاوت است و یا به تواطو، به کلی ساکت است.علاوه حمل حقیقی در اینجا معنایی ندارد، چون علی الاصول موجوداتی وجود ندارند که عاری از وجود باشند تا وجود را بر آنان حمل نمائیم و آنان موجودیت یابند، بلکه تنها مراتب موجودات مختلف است و همه آن مراتب از یک منشأ هستند که آن وجود حقیقی کامل است.از طرفی در وجود نخستین حمل مفهومی معنایی ندارد و آن علی العموم با وجوب وجود ناسازگاراست.
در جای دیگر ملا صدرامی‏نویسد:«فی ان مفهوم الوجود مشترک محمول علی ما تحته حمل التشکیک لا حمل التوطو (14) ».
مفهوم وجود مشترک است و بر ما تحت خود به تشکیک و نه به تواطو حمل می‏شود.در اینجا اصل سخن که مفهوم وجود مشترک است درست می‏باشد و دراینکه این اشتراک بر مبنای تشکیک و مراتب است، این هم اصلی صادق است.ولی در حمل وجود بر مجموعه خود بنحو تشکیک امری قابل تأمل است. چون در مقام تشکی اصولا حملی وجود ندارد و نیز بر فرض حمل، حمل هستی بر موجودی، هستی تحصل نمی‏یابد.پس حمل وجود بر حقایق و مصادیق وجودی از بن نادرست است.در ادامه ملا صدرا می‏افزاید:مراد ما از حمل تشکیکی اولویت، اولیت، اقدمیت و اشدیت است.
همانطوریکه سابقا اشاره گردید ما در جهان معارف فلسفی«هستی سمبلی»نداریم که در تحت او موجوداتی قرار بگیرند که این سمبل بر همه ما تحت خود به حمل تشکیک صدق کند.چون اولا تشکیک حملی نیست، مراتبی است.ثانیا با حمل صرف هستی محقق نمی‏شود.به هر حال این سئوال مطرح است که آیا هستی و مفهوم آن از جائی بر گرفته شده‏اند و اکنون به این هستیها سپرده شده‏اند؟یا آنکه خود این هستیها، وجوداتی می‏باشند که از ناحیه باز رخ نموده‏اند؟اگر فرض نخست درست باشد، استدلال شما برای مدعایتان درست است، اما اگر رأی بر درستی فرض دوم داده شود، برهان مدللی برایش پی‏ریزی نشده است.
حکیم سبزواری در شرح منظومه رأی به اشتراک معنوی هستی داده و آن را مقول به تشکیک دانسته است.ایشان می‏نویسد:«هذه المسئله ایضا من امهات المسائل الحکمیة و منها یستنبط حقیقة المذهب الفهلویین الذی سیجی ذکره فانه اذا کان مفهوم الوجود مشترکا فیه لجمیع الاشیاء ومعلوما ان مفهوما واحدا لاینتزع من حقایق متباینه بما هی متباینه لم یکن الوجود الوجودات حقایق المتباینه بل مراتب حقیقة مقولة بالتشکیک (15) ».
ایشان می‏گوید مفهوم وجود مشترک است و این مفهوم نیز واحد است و روشن است که از حقایق متباین مفهوم واحد انتزاع نمی‏شود.بنابراین وجودات حقایق متباین نیستند، بلکه دارای مراتب مقول به تشکیک می‏باشند.
در بحث تشکیک نکته مهم آن است که وجودات همانگونه که با هم متابین نیستند، با هم متساوی هم نخواهند بود و بالطبع از نظر منطق عقلانی با مرتفع بودن تباین و تساوی وحدت«مفهوم»و «حقیقت هستی»لازم نمی‏آید.به علت آنکه هستیها اگر با هم متباین نبوده باشند، متساوی نیز نخواهند بود، بلکه مفهوم و حقیقت وجود دارای مراتب و تفاوت است.
از طرفی تجربه معرفت نشان داده که افهام بشری رویاروی این مراتب واقع می‏باشند نه واحد.و نیز ملاک در شناسایی بر مبنای اصالت بخشیدن به همین قاعده است.بنابراین در هر موقعی مفهومی که از هستی انتزاع شود به تمام معنی همان وجودی نیست که از حقیقت انتزاع گردیده است، زیرا شاید بشر به مرتبه‏ای وقوف یافته و پیوسته همان را طرح می‏کند و یا به چیزی دست نیافته وقدم اصولی در تفهیم و تبیین مفاهیم فلسفی بر نداشته است.به هر صورت همانگونه که مفهوم هستی دارای مراتب است، حقیقت وجود نیز عاری از مراتب نخواهد بود. (چون مفهوم از او انتزاع شده‏است)علاوه بر فهم بشری نیز در هستی و مفهوم آن برهنه از مراتب نیست و مراتب پذیری و تفاوت داری اصل در آن است.
در نتیجه بر اساس مبادی تبیین شده در بحث اشتراک معنوی هستی موارد ذیل به اثبات رسیده است:اولا هستی چیز کلی نیست و مفهوم و حقیقت هستی از کلی بودن برهنه است.
ثانیا حمل در اشتراک معنوی هستی مداخلیتی ندارد و بطور کلی اصالت حمل در آن منتفی است، چون با حمل موجودیتی تحقق نمی‏یابد که بدان اصالت بخشیده شود.ثالثا همانگونه که در میان حقایق هستی تباینی ملحوظ نیست، تساوی و یکسانی هم وجود ندارد، بلکه اصل تشکیک و مراتب در آن تحصل دارد.از بعدی با مراتب در اصل وجود، فهم آن نیز متضمن مراتب است، چون فهم آدمیان در هستی با اصل مراتب وجودی در یک حد نیست. بنابراین فهمها از هستی، نه متباین و نه متساوی، بلکه متضمن مراتب و تفاوت است.رابعا با تنوع و دگرگونی فهم بدیهی بودن اشتراک معنوی هستی، جز خیال واهی بیش نیست.خامسا با منتفی بودن بداهت اشتراک معنوی هستی، فهم حقایق و مفاهیم ممکن از هستی امکان امری ممکن است و طبعا فرار از تحقیق و گریز از کنکاش خرد محض و پناه آوردن به اصول کلی بدیهی پنداشته، چیزی است که از انسان متعمق ساخته نیست.بنابراین اشتراک معنوی هستی فهم پذیر و بدیهی انگاری ذاتی در آن از بن ناراست است.
یادداشتها
(1)-مقدمه مشاعر، ملاصدرا نشر مولی، ص 12.
(2)حکمة العین، نجم الدین کاتبی قزوینی، چاپ دانشگاه مشهد
(3)-مشاعر، ملا صدرا، نشر مولی، ص 15.
(4)-نهایة الحکمه، علامه طباطبائی، نشر دار التبلیغ اسلامی قم، ص 8.
(5)-الشواهد الربوبیه، ملا صدرا، نشر دانشگاهی، ص 7.
(6)-برداشتی از مشاعر، سید حسن امین، نشر مؤسسه فراهانی، ص 83.
(7)-تجرید الاعتقاد، خواجه نصیرطوسی، نشر کتابفروشی اسلامی، ص 3.
(8)-شرح منظومه، ملا هادی سبزواری، نشر علمیه.
(9)-شوارق الالهام، عبد الرزاق لاهیجی، ص 26.
(10)-مقدمه‏ای بر فصوص الحکم، علامه داود قیصری.
(11)-هستی از نظر فلسفه و عرفان، سید جلال الدین آشتیانی، نشر زوار، ص 47.
(12)-همان مأخذ، ص 132.
(13)-اسفار اربعه، صدرا المتألهین، جلد اول، ص 38.
(14)-همان مأخذ، ص 35-36-37.
(15)-شرح منظومه، ملا هاید سبزواری، نشر عملیه، ص 10.

تبلیغات