غذا دادن به کودک
چکیده
متن
فرایند غذا خوردن میتواند امری مطلوب به شمار آید و برای بچهها و افراد بالغ خوشایند باشد.
همه ما زندگی را با اشتهایی خوب، قوی و سالم آغاز میکنیم و در حقیقت در دوران نوزادی خیلی متناسبتر و مطلوبتر تغذیه میکنیم تا در دوران بزرگسالی.اما برخلاف وجود این اشتهای طبیعی تکامل نیافته و ارضای مطلوب و سالم نفس در قبال آن، خیلی اوقات تصویر متفاوت است.ما درمییابیم که کودکانمان نسبت به غذا بیتفاوت شدهاند و حتی در مقابل غذایی که پیش روی آنها میگذاریم یا میخواهیم به آنها بدهیم به طور فعال مقاومت نشان میدهند.ما هم در مقابل این واکنش کودک، نگران، آزرده و حتی خشمگین میشویم.هر کاری میکنیم تا این وضع را تغییر دهیم، ولی بدون استثنا شکست میخوریم، زیرا تنها چیزی که عملی و نتیجهبخش است این است که کاری نکنیم!
بهترین روش برای حل مشکل غذا دادن به کودکمان این است که هیچکاری نکنیم.یعنی اگر خودش میخواهد، اجازه دهیم که بخورد و اگر هم نمیخواهد بگذاریم که نخورد.دست از چانهزدن، مجبور کردن، نقنق زدن و تهدید کردن برداریم.به کودکمان نگوییم که اگر غذا نخورد، از دسر یا بستنی خبری نخواهد بود.در واقع باید به طور کلّی حرف زدن درباره غذا را متوقف کرد.همچنین باید هیچ حرفی در مورد زمان غذا خوردن و شیوه آن به میان نیاوریم و این روش را، نه برای دو روز، بلکه به مدت سه ماه ادامه دهیم.
در حقیقت پذیرش این روش رفتار و عمل بسیار دشوار و طاقتفرساست.بسیار بسیار آسانتر است که با انجام دادن کاری یا نشان دادن رفتاری، حداقل یک واکنش از خود بروز دهیم.هیچ کاری نکردن خیلیخیلی سختتر است.ما احساس میکنیم که برای جلوگیری از لاغر شدن، رنگ پریده شدن و بیمار شدن کودک، مجبور کردن و به زور غذا دادن به او
کاری منطقی است.بخی مادران حتی اگر کودکی با وزن زیاد هم داشته باشند.باز این روش را به کار میگیرند.برخی هم به طور ناآگاهانه و در اثر احساسات گرم مادرانه که در غذا دادن به بچه نمود پیدا میکند، نمیتوانند این شیوه را بپذیرند و دچار احساس خشم و رنجش بسیار میگردند.دلیل دیگر برای این امر که ما تلاش میکنیم برای حل این مشکل به طور فعال واکنش نشان دهیم و حالت انفعالی به خود نگیریم این است که همیشه ادامه دادن به کاری که به آن عادت داریم و همواره آن را انجام دادهایم، خیلی سادهتر از پذیرش یک روش کاملا متفاوت است.پس انتظار زیادی است که از والدین بخواهیم یک شبه تغییر کنند و نسبت به امری که قبلا آن را خیلی مهم قلمداد میکردند اکنون بیتفاوت باشند.اگر به روش فوق عمل کنیم ممکن است کودکانمان دوباره اشتهای سالم و خوب خود را بازیابند و دوباره از غذا خوردن لذت ببرند.غذا دادن به انسان به طور اغراقآمیزی توسط نظم و تربیت و آداب خاص احاطه شده است، به طوری که خیلی ساده فراموش میکنیم که کودک ما در مراحل ابتدایی و حیوانی رشد خود است و هنوز فرصت میخواهد، در حالی که ما میخواهیم خیلی با عجله و زود او را تبدیل به یک انسان کامل کنیم.بنابراین تا زمانی که کودک در دیگر جنبههای رفتاری خود این نوع بیتفاوتی و بیانگیزگی را نشان نداده است، بهتر است کل مشکل را فراموش کنیم.
با این روش فرزندانمان میآموزند که ما، غذا و خود زندگی را بیشتر دوست داشته باشند.
همه ما زندگی را با اشتهایی خوب، قوی و سالم آغاز میکنیم و در حقیقت در دوران نوزادی خیلی متناسبتر و مطلوبتر تغذیه میکنیم تا در دوران بزرگسالی.اما برخلاف وجود این اشتهای طبیعی تکامل نیافته و ارضای مطلوب و سالم نفس در قبال آن، خیلی اوقات تصویر متفاوت است.ما درمییابیم که کودکانمان نسبت به غذا بیتفاوت شدهاند و حتی در مقابل غذایی که پیش روی آنها میگذاریم یا میخواهیم به آنها بدهیم به طور فعال مقاومت نشان میدهند.ما هم در مقابل این واکنش کودک، نگران، آزرده و حتی خشمگین میشویم.هر کاری میکنیم تا این وضع را تغییر دهیم، ولی بدون استثنا شکست میخوریم، زیرا تنها چیزی که عملی و نتیجهبخش است این است که کاری نکنیم!
بهترین روش برای حل مشکل غذا دادن به کودکمان این است که هیچکاری نکنیم.یعنی اگر خودش میخواهد، اجازه دهیم که بخورد و اگر هم نمیخواهد بگذاریم که نخورد.دست از چانهزدن، مجبور کردن، نقنق زدن و تهدید کردن برداریم.به کودکمان نگوییم که اگر غذا نخورد، از دسر یا بستنی خبری نخواهد بود.در واقع باید به طور کلّی حرف زدن درباره غذا را متوقف کرد.همچنین باید هیچ حرفی در مورد زمان غذا خوردن و شیوه آن به میان نیاوریم و این روش را، نه برای دو روز، بلکه به مدت سه ماه ادامه دهیم.
در حقیقت پذیرش این روش رفتار و عمل بسیار دشوار و طاقتفرساست.بسیار بسیار آسانتر است که با انجام دادن کاری یا نشان دادن رفتاری، حداقل یک واکنش از خود بروز دهیم.هیچ کاری نکردن خیلیخیلی سختتر است.ما احساس میکنیم که برای جلوگیری از لاغر شدن، رنگ پریده شدن و بیمار شدن کودک، مجبور کردن و به زور غذا دادن به او
کاری منطقی است.بخی مادران حتی اگر کودکی با وزن زیاد هم داشته باشند.باز این روش را به کار میگیرند.برخی هم به طور ناآگاهانه و در اثر احساسات گرم مادرانه که در غذا دادن به بچه نمود پیدا میکند، نمیتوانند این شیوه را بپذیرند و دچار احساس خشم و رنجش بسیار میگردند.دلیل دیگر برای این امر که ما تلاش میکنیم برای حل این مشکل به طور فعال واکنش نشان دهیم و حالت انفعالی به خود نگیریم این است که همیشه ادامه دادن به کاری که به آن عادت داریم و همواره آن را انجام دادهایم، خیلی سادهتر از پذیرش یک روش کاملا متفاوت است.پس انتظار زیادی است که از والدین بخواهیم یک شبه تغییر کنند و نسبت به امری که قبلا آن را خیلی مهم قلمداد میکردند اکنون بیتفاوت باشند.اگر به روش فوق عمل کنیم ممکن است کودکانمان دوباره اشتهای سالم و خوب خود را بازیابند و دوباره از غذا خوردن لذت ببرند.غذا دادن به انسان به طور اغراقآمیزی توسط نظم و تربیت و آداب خاص احاطه شده است، به طوری که خیلی ساده فراموش میکنیم که کودک ما در مراحل ابتدایی و حیوانی رشد خود است و هنوز فرصت میخواهد، در حالی که ما میخواهیم خیلی با عجله و زود او را تبدیل به یک انسان کامل کنیم.بنابراین تا زمانی که کودک در دیگر جنبههای رفتاری خود این نوع بیتفاوتی و بیانگیزگی را نشان نداده است، بهتر است کل مشکل را فراموش کنیم.
با این روش فرزندانمان میآموزند که ما، غذا و خود زندگی را بیشتر دوست داشته باشند.