ضرورت بازنگری در نظام متوسطه و رشته های تحصیلی
چکیده
متن
بدون تردید در عصر حاضر و دنیای پیچیده علوم و فنون برتر، ستیز فناوریها، چالش خلاقیتها و نوآوریها و نگرشهای تخصصی و فوق تخصصی به رشتههای ظریف علمی، اخذ دیپلم متوسطه یا تحصیلات پیشدانشگاهی به عنوانحداقل دانش پایه در جوامع رشد یافته و در حال رشد تلقّی میگردد.
امروزه در اغلب رشتههای تحصیلی که در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به زحمت در سطح لیسانس ارائه میشد، دورههای کارشناسی ارشد و دکتری دایر گردیده است و در برخی از کشورها لازمه ورود به بعضی از رشتههای تخصصی برخورداری از مدرک تحصیلی لیسانس در علوم پایه میباشد. به سخن دیگر برای ورود به بعضی رشتههای تخصصی کسب مدرک لیسانس به عنوان دانش پایه محسوب میشود.
در کشور ما در دهههای 1330 و 1340 یعنی حدود نیم قرن پیش در شرایطی که بیش از پنجاه درصد مردم در مناطق شهری و روستایی از توان خواندن و نوشتن محروم بودند، توفیق دستیابی به مدارک تحصیلی ششم ابتدایی، سوم متوسطه و به ویژه دیپلم برای بسیاری از جوانان فوقالعاده چشمگیر بود.در واقع با توجه به قلّت دانشآموختگان دانشگاهی، یعنی فارغالتحصیلان چند دانشگاه و دانشسرای محدود کشور، دارندگان مدرک تحصیلی دیپلم به عنوان اصلیترین و مستعدترین داوطلبان مشاغل مختلف، بالاخص شغل معلّمی به شمار میآمدند.
بنابراین با عنایت به این مهم که اکثر نیروی انسانی مورد نیاز دولت در پنجاه سال پیش برای مشاغل مختلف از بین دیپلمهها تأمین میگردید، بالطبع اندیشه ایجاد شاخهها و رشتههای مختلف در دوره دوم متوسط با مقاصد خاص، به ویژه تدریس دروس مختلف در مدارس میتوانست تا حدی قابل توجیه باشد.
اما امروزه که تحصیلات دوره متوسط به مثابه دانش پایه و عمومی محسوب میگردد، تخصصی کردن دوره متوسط چه معنا و مفهومو ضرورتی میتوند داشته باشد؟
اگر این روش برای حدود ده درصدی است که میخواهند در گروههای آزمایشی کنکور سراسری شرکت کنند، باید توجه داشت که کنکور سراسری و رونق کنکورگری در جامعه ایران اسلامی نیازمند تجدیدنظر بنیادین است. چرا که در کنار کنکور به اصطلاح سراسری پدیده نامیمون بازارچههای داغ کنکورگری دولتی و غیردولتی نمیبایست نظام آموزش متوسطه کشور را متأثر سازد و همه هدفها و جهتها در دوره متوسطه متوجه کنکور گردد، به نحوی که مدیر موفق در دبیرستان کسی است که بیشترین قبولی کنکور را در بین شاگردانش داشته باشد، نه این که لزوما شاهد تبلور بیشترین قابلیتهای فکری، خلاقیتهای ذهنی و تعالی شخصیت دانشآموزانش باشد!
خلاصه کلام آن که مقطع متوسطه در نظام آموزش و پرورش کشور نیازمند بازاندیشی است.
به نظر میرسد با عنایت به آن چه شرح آن به اختصار گذشت و اذعان به این واقعیت که دوره تحصیلی پیشدانشگاهی(دیپلم)حداقل دانش پایه برای جامعه در حال رشد ایران اسلامی است و نیز گذشته از سرنوشت حدود ده درصدی که فرصت راه یافتن به دانشگاه را مییابند، شایسته آن است که همه فارغالتحصیلان مقطع دبیرستان در دوره نظری به طور مشابه از حداقل دانش پایه و ضروری برخوردار گردند، به گونهای که دیپلمههای دبیرستانی در صورت تمایل و توان بتوانند در هر رشتهای که مایل باشند در دانشگاه ادامه تحصیل دهند.به عبارت ساده دانشگاهتخصصی، اما دوره دبیرستان عمومی باشد. بنابراین در دوره نظری مقطع دبیرستان، دیگر ضرورتی برای تقسیم کردن دانشآموزان به رشتههای علوم انسانی(ادبی سابق)، ریاضی- فیزیک(ریاضی سابق)و علوم تجربی(طبیعی سابق)مطابق پنجاه سال پیش وجود ندارد.
بدیهی است که در این صورت همه دانشآموزان دبیرستان از همه دروس و علوم پایه و ضروری اعم از ادبیات، ریاضیات، فیزیک، شیمی، و...در حد ضرورت، به دور از مباحث نظری غیر لازم و به صورت کاربردی، مشابه و همگانی برخوردار گردیده، مشارکت فعال خواهند داشت، همانگونه که در بسیاری از کشورهای پیشرفته تجربه میشود.
به یقین این نگرش نه تنها با رغبتها و استعدادهای خاص شاگردان هیچگونه منافاتی نمیتواند داشته باشد، بلکه بر عکس، استعدادها به طور طبیعی و در بستری از خلاقیتها و نوآوریها در کنار همسالان، آن هم در دوره تحصیلی مشابه به منزله علوم پایه متبلور میشود.
امروزه در اغلب رشتههای تحصیلی که در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به زحمت در سطح لیسانس ارائه میشد، دورههای کارشناسی ارشد و دکتری دایر گردیده است و در برخی از کشورها لازمه ورود به بعضی از رشتههای تخصصی برخورداری از مدرک تحصیلی لیسانس در علوم پایه میباشد. به سخن دیگر برای ورود به بعضی رشتههای تخصصی کسب مدرک لیسانس به عنوان دانش پایه محسوب میشود.
در کشور ما در دهههای 1330 و 1340 یعنی حدود نیم قرن پیش در شرایطی که بیش از پنجاه درصد مردم در مناطق شهری و روستایی از توان خواندن و نوشتن محروم بودند، توفیق دستیابی به مدارک تحصیلی ششم ابتدایی، سوم متوسطه و به ویژه دیپلم برای بسیاری از جوانان فوقالعاده چشمگیر بود.در واقع با توجه به قلّت دانشآموختگان دانشگاهی، یعنی فارغالتحصیلان چند دانشگاه و دانشسرای محدود کشور، دارندگان مدرک تحصیلی دیپلم به عنوان اصلیترین و مستعدترین داوطلبان مشاغل مختلف، بالاخص شغل معلّمی به شمار میآمدند.
بنابراین با عنایت به این مهم که اکثر نیروی انسانی مورد نیاز دولت در پنجاه سال پیش برای مشاغل مختلف از بین دیپلمهها تأمین میگردید، بالطبع اندیشه ایجاد شاخهها و رشتههای مختلف در دوره دوم متوسط با مقاصد خاص، به ویژه تدریس دروس مختلف در مدارس میتوانست تا حدی قابل توجیه باشد.
اما امروزه که تحصیلات دوره متوسط به مثابه دانش پایه و عمومی محسوب میگردد، تخصصی کردن دوره متوسط چه معنا و مفهومو ضرورتی میتوند داشته باشد؟
اگر این روش برای حدود ده درصدی است که میخواهند در گروههای آزمایشی کنکور سراسری شرکت کنند، باید توجه داشت که کنکور سراسری و رونق کنکورگری در جامعه ایران اسلامی نیازمند تجدیدنظر بنیادین است. چرا که در کنار کنکور به اصطلاح سراسری پدیده نامیمون بازارچههای داغ کنکورگری دولتی و غیردولتی نمیبایست نظام آموزش متوسطه کشور را متأثر سازد و همه هدفها و جهتها در دوره متوسطه متوجه کنکور گردد، به نحوی که مدیر موفق در دبیرستان کسی است که بیشترین قبولی کنکور را در بین شاگردانش داشته باشد، نه این که لزوما شاهد تبلور بیشترین قابلیتهای فکری، خلاقیتهای ذهنی و تعالی شخصیت دانشآموزانش باشد!
خلاصه کلام آن که مقطع متوسطه در نظام آموزش و پرورش کشور نیازمند بازاندیشی است.
به نظر میرسد با عنایت به آن چه شرح آن به اختصار گذشت و اذعان به این واقعیت که دوره تحصیلی پیشدانشگاهی(دیپلم)حداقل دانش پایه برای جامعه در حال رشد ایران اسلامی است و نیز گذشته از سرنوشت حدود ده درصدی که فرصت راه یافتن به دانشگاه را مییابند، شایسته آن است که همه فارغالتحصیلان مقطع دبیرستان در دوره نظری به طور مشابه از حداقل دانش پایه و ضروری برخوردار گردند، به گونهای که دیپلمههای دبیرستانی در صورت تمایل و توان بتوانند در هر رشتهای که مایل باشند در دانشگاه ادامه تحصیل دهند.به عبارت ساده دانشگاهتخصصی، اما دوره دبیرستان عمومی باشد. بنابراین در دوره نظری مقطع دبیرستان، دیگر ضرورتی برای تقسیم کردن دانشآموزان به رشتههای علوم انسانی(ادبی سابق)، ریاضی- فیزیک(ریاضی سابق)و علوم تجربی(طبیعی سابق)مطابق پنجاه سال پیش وجود ندارد.
بدیهی است که در این صورت همه دانشآموزان دبیرستان از همه دروس و علوم پایه و ضروری اعم از ادبیات، ریاضیات، فیزیک، شیمی، و...در حد ضرورت، به دور از مباحث نظری غیر لازم و به صورت کاربردی، مشابه و همگانی برخوردار گردیده، مشارکت فعال خواهند داشت، همانگونه که در بسیاری از کشورهای پیشرفته تجربه میشود.
به یقین این نگرش نه تنها با رغبتها و استعدادهای خاص شاگردان هیچگونه منافاتی نمیتواند داشته باشد، بلکه بر عکس، استعدادها به طور طبیعی و در بستری از خلاقیتها و نوآوریها در کنار همسالان، آن هم در دوره تحصیلی مشابه به منزله علوم پایه متبلور میشود.