آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

لازم است در طلیعه مقال، از یک قاعده بسیار پراهمیت و شاخص و مشتهر فلسفی سخن رود که مبحث وجود منبسط، از آن، منبعث می‏گردد.و آن قاعده پرآوازه«الواحد لایصدر عنه الا الواحد»است:از یکی جز یکی پدید نمی‏آید.
این قاعده، اصل اصیل، و رکن رکین، و پایه متین، در خطّه فلسفه و حکمت بشمار می‏رود و از امهات اصول عقلیه است که ریشه به اعماق قرون و اعصار دوانیده و در سپیده دم فلسفه، چهره نموده است و درخت تنومند گشن پرریشه، در بیشه حکمت و فلسفه است که شاخه‏های مستور از جوانه بسیاری از مباحث و اصول و مسائل فلسفه و میوه‏های پخته عقل پرور حکمت بر مبنای آن جلوه‏گر است.
به عبارت دیگر:افروخته‏ترین قله پرارتفاع، در قلمرو گسترده فلسفه است که سلسله جبال اغلب مطالب و مسائل و مبانی فلسفی به آن منتهی می‏گردد و بنیان مستحکم و بنلاد مشیّد دارد.
حکما و فلاسفه، در طیّ قرون و اعصار، برای اثبات این قاعده، به اقامه براهین و دلایل پرداخته، بسی برهان قاطع و دلیل ساطع نگاشته‏اند.
همه حکما و فلاسفه، چه از مکتب مشّاء و چه از مکتب اشراق و قاطبه عرفا و اندیشه‏وران متکلم، بر بداهت و مسلمیّت این قاعده، متفق القول و همداستانند.
در این میان، تنی چند ازمتکلمین، با براهین نزار و نوان، به مخالفت با این قاعده برخاسته‏اند و حکمت پژوهان ژرف اندیش، بنیان آنها را برانداخته‏اند. استقصای کامل و غوررسی و تحقیق وافی درباره این قاعده و استیفای ادله و دقایق آن، مستلزم نگاشتن کتاب پرنکته عمیق قطور است.
در این مقدمه، این قاعده، بر سبیل ایجاز و اختصار، مورد تفسیر و تحلیل قرار می‏گیرد و دلیل نقلی نورانی چند، زیوربند آن می‏آید.
ضروری است، فراز تحلیل و تفسیر قاعده، تعریف «وحدت»مطرح گردد، تا معنی«واحد»چهره گشاید که متصف به چه وحدتی است؟
مراد از واحد در اینجا واحد به وحدت عددی نیست، بلکه واحد به وحدت حقّه حقیقی است که از سر تدفیق به تفسیر و تبیین آن مبادرت می‏شود.
وحدت حقّه حقیقی
در افق دید حکماء وحدت، مساوق هستی و همپای اوست و با وجود، متحد است.از نظرگاه عرفا، همدوش عشق و پیوسته به اوست، در جلوه‏گاه دیده اشراقییون همراه نوریت است و حکم هستی را دارد و چون قدرت و علم و مشیت است که عین هستی می‏باشد.مفهومش بدیهی و ساطع و کنه و ژرفایش از احاطه اذهان و افهام و اندیشه‏ها، بسیار متعالی است.
واحد به وحدت حقّه حقیقی به جز ذات باری تعالی نیست که صرف هستی و وجود بحت است و ذاتش عین وحدت است و در دار وجود غیر او دیّاری نیست و هر چه هست اوست و وحدت، عین ذاتش می‏باشد.
حق تعالی وجود بحت نامتناهی و صرف حقیقت هستی است و برای صرف هستی، ثانی، متصور نیست و تعدّد و تکرّری بدو راه ندارد، چه«صرف الشی‏ء لایتثنّی و لایتکرّر»و گرنه خلف لازم می‏آید.
استوارتر و پرعمق‏تر از قاعده مذکور، این قاعده است:«بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء و لیس بشی‏ء منها» ذات اقدس حق، بسیط بحت نامتناهی، همه حقایق هستی و عین وجود حقیقی و کل الوجود است که همه کمالات را در بردارد، و هیچ کمالی از حیطه هستی او بیرون نیست، همه او و به جز او هیچ است و هیچ شی‏ء بعنوان حمل شایع، بر او حمل نمی‏گردد، فاقد کمالی نیست، کمالات دیگر، رقایق آن صرف حقیقت هستی است که از او نشأت گرفته و فیضان کرده است، وحدت حقّه حقیقی همین است.
حقیقت واحد موجود، حق تعالی است که همه هستی و کلّ الوجود می‏باشد و وجودش عین حقیقت وجود، صرف صرف هستی است و هیچ نوعی از انواع کثرت و هیچ قسمی از اقسام دویی به ذات مقدس او راهی ندارد، بلکه نمی‏تواند متصور شود.واحد به وحدت حقّه و بسیط به بساطت صرف است.
در جهان هستی، واحد شخصی آن است که هرگز کثرتی در برابرش متصور نیست، همه کثرت از اشعّه شمس ذات او و اثر تجلی وی‏اند، وحدت آن واحد شخصی که به همه ماسوای خود محیط و قاهر است؛ وحدت حقّه حقیقی اطلاقی است، این وحدت، به ذات مقدس حضرت حق اختصاص دارد که در عین وحدت ذاتش محیط بر همه موجودات است.«الا انّه بکلی شی‏ء محیط»\}(فصلت/53)حقیقت وجود، به ذات خود، واحد است و مقتضای آن نیز واحد است.
جلوه علیت ابداعی در قاعده
«الواحد لایصدر عنه الا الواحد»
معنی متجلی درصدور، در قاعده مزبور، صدور ایجادی و ایجابی و افاضه و ابداع است، هستی بخش اعطای وجود است، یعنی پیدایی و رخ‏نمایی معلول از ظلمتستان عدم و اعماق نابودی، با هستی بخشی علت، صورت می‏پذیرد و عدم از وی با نور وجود طرد می‏گردد.
فاعل و علت در اینجا در آفاق نظر حکمای متألّه، معطی وجود و هستی‏بخش است، و مشتمل بر علل اعدادی نیست.
در آیینه این قاعده عالیه، علیت، بدینگونه تجلی می‏کند:یک علت واحد بسیط که از هر جهت واحد است و هیچ نوع کثرتی اعم از کثرت جنسی، نوعی، مفهومی، فصلی، وجودی، ماهیت و وجودی، در او متصور نیست، از این واحد تنها و تنها یک واحد بیشتر به وجود نمی‏آید، علت بسیط و واحد معلول واحدی دارد و بس، قاعده الواحد، بیانگر است که از علت واحده و مبدأ واحد، جز یک فعل واحد و شی‏ء واحد، صدور نمی‏یابد.
با تبیین و تمرکز نظر و عطف توجه به جوانی این قاعده و حکم و صدق آن برملا می‏گردد که قاعده الواحد، ضروری الثوبت است و بیرون از منطقه متن خود به دلیل، نیازمند نیست، اگر موضوع قاعده، ژرف‏اندیشانه مدّنظر واقع شود، محتوای قاعده اثبات می‏گردد و اثبات صدور، نوع دیگر علیت و معلولیت را متجلی می‏سازد که با علیت و معلولیت معروف و با قاعده علیت و معلولیت در اجسام از زمین تا آسمان‏ فرق دارد.از این علیت و معلولیت که به معنی صدور است، ضرورت منطقی مستخرج می‏گردد و بین علت و معلول، ضرورت منطقی جلوه‏گری می‏کند، وجود این عالم، چون جلوه و ظهور حق تعالی است، با ضرورت منطقی ما را به وجود مبدأ سوق می‏دهد.
قاعده مزبور، به ذات مقدس الهی اختصاص دارد. پس بدین سیاق در جلوه‏گاه دیده ژرف‏اندیشان متجلی می‏آید و در منصه ثبوت رخ می‏نماید که از حق تعالی که واحد به وحدت حقه حقیقی وجوبی ذاتی است، فقط و فقط یک چیز و یک معلول صادر می‏گردد، و آن معلول اول که از حق تعالی صادر شده، به ذات خود همه چیز است، و فیض واحدی است که بر همه اشیاء بسط و گسترش دارد.
در عرف عرفا، از آن معلول اول و صادر و فیض نخستین با«وجود منبسط»، «فیض مقدس»، «نفس رحمانی»و«حقیقت محمدیه»و با دیگر القاب و عناوین تعبیر می‏رود و حکما به آن«عقل اول»گویند.
حکیم متأله حاج ملاهادی سبزواری در کتاب «اسرار الحکم»خود(ص 50)انتشارات مولی، چنین ترسیم می‏سازد:«و از آن جمله است مشیت، حدیث است که:«خلق الله الاشیاء بالمشیة و المشیة بنفسها» یعنی خلق کرده است خدای تعالی مهیات امکانیه را به وجود منبسط که امر الله و مشیة الله است و وجود منبسط را بنفسه نه به وجود دیگر انضامی، کمامر».
همچنین در صفحه 119 همین کتاب می‏فرماید:
«بلی از فیض منبسط او چیزی خالی نیست و هر موجودی مظهر اسمی است و در تحت تربیت آن است، کمامر».
باز در صفحه 147 کتاب مزبور می‏نگارد:
«ایجاب حقیقی حق، وجود منبسط است.»که در عقل، عقل است و در نفس، نفس است و در طبع طبع است و ماء سیال در اودیه است به قدر آنها، و اشراق حق است بر مهیات جبروتیه ملکوتیه و ناسوتیه و مقام ظهور و معروفیت ذات است...».
و ما امرنا الا واحدة\}فرمان ما جز یکی نیست.
سورة القمر 54/39
کلمه«امر»در آینه‏ستان آفاق ادب و از نظرگاه ادب‏ورزان واژه‏گر واژه‏شناس، در هاله معانی متعدد جلوه‏گری می‏کند:چون شی‏ء و طلب و مطلق فعل و فعل عجیب و شأن و قدرت و صفت و حادثه و غرض.
بعضی از پژوهشگران برآنند که تعدادی از آن معانی، حقیقی و تعداد دیگر از مصادیق معانی حقیقی بشمار می‏روند که از باب اشتباه مصداق به مفهوم، همه را در ردیف مفاهیم و معانی جای داده‏اند.
راغب اصفهانی در معجم مفردات الفاظ القرآن (تحقیق ندیم مرعشلی، انتشارات دار الکتاب العربی) می‏نگارد:امر:به معنی شأن و جمع آن امور، لفظ عامی است که به افعال و اقوال جملگی اطلاق می‏گردد، شاهد بر این، قول حق تعالی است‏«الیه یرجع الامر کله»\}.«ابداع»را«امر»گویند، مانند آیه «الا له الخلق و الامر»\}.
و این ابداع، به حق تعالی، اختصاص دارد و دست خلائق از آن کوتاه است.از نظرگاه حکما در این آیه کریمه، امر به معنی ابداع است‏«قل الروح من امر ربی»\} ای من ابداعه.«انما قولنا لشی‏ء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون»\}اشارتی به ابداع اوست، «و ما امرنا الا واحدة»\}امر به معنی ابداع است، از سرعت ایجاد حق، سریع‏تر از آنچه وهم ما ادراک می‏کند، تعبیر رفته است.
عالم امر، در جلوه‏گاه دید حکماء جهان عقول و عالم ارواح است که به امر حق تعالی بدون واسطه ماده وحدت، تنها با امکان ذاتی در قبول فیض وجود، بی‏نیاز به امکان استعدادی، هستی نیافته است، این جهان ابداع بدین جهت«امر»نامیده شده که جبل انیّاتش در وجود مبدأ علی مندرک است.ذاتشان محو و طمس و محق، در ذات حق تعالی دارد، نه پذیرنده امر، به عین امر تکوینی وجود الهی بشمار می‏روند، وجود منبسط و ذات فیض مقدس و حق مخلوق به‏اند، که حکم وجود وسعه و اطلاق و کلیت در آنها چیرگی دارد و تعیّن و حد را در آنها راهی نیست.
انحصار وحدت در امر، از این جهت است، که وحدت حقه حقیقی، اوست و امر واحدش که وجود منبسط است، وحدت حقه ظلیّه است.
حاج ملا هادی حکیم سبزواری در کتاب اسرار الحکم(ص 134)حکیمانه خامه را چنین به نقش پردازی می‏گمارد و می‏نگارد:«بعضی گمان برده‏اند که از مخالفین در مسئله عموم قدرت و مشیتند؛حکمایی که گویند:الواحد لایصدر عنه الا الواحد، چه معلول حق تعالی بنابراین قاعده، همین عقل اول خواهد بود و این گمان داخل در«بعض الظن اثم»باشد، زیرا این واحدی که از احد واحد تعالی فایض شده، وحدت حقه ظلیه دارد نه عددیه، چه اگر وجود منبسط باشد، چنانکه سابق اشارت به آن شد ظاهر است که چون ما وسایل در اودیه در هر شی‏ء به قدر قابلیت هست، و اگر عقل اول باشد، یبنوع الفعلیات است...»
مقام ذات غیب الغیوب
حقیقت وجود، که حقیقت حق تعالی است، حقیقت صرف، صرف هستی و وجود بحت و محض است، وجود لابشرط مقسمی است، وجود صرفی که وجودش به غیر خود متعلق نیست، وجودی که هیچ تعیّن و اسم و رسم و نعتی در این مرتبه برای وی نیست، نهایت نشان، ازو بی‏نشانی است، دست ادراک و معرفت به بلندایش نمی‏رسد، نهایت عرفان و شناخت وی، حیرانی و سرگردانی است، مقام لاتعیّن است و از اطلاق نیز بری است، این اطلاق، امر سلبی است، مستلزم سلب همه اوصاف و احکام و نعت‏ها از کنه ذات اوست؛
در عرف عرفا و جهان عرفان، از مقام ذات حق سبحان، با اصطلاحات و القاب متعدد تعبیر می‏رود، از این قرار:حضت غیب الغیوب، هویت غیبیه، حقیقة الحقایق، هو هویت مطلقه، مقام جمع الجمع، کنز مخفی، غیب مطلق، غیب مغیّب، وجود مطلق، احدیت مطلقه، حق اول، ازل اول، صرف الوجود، عنقای مغرب، عالم هاهوت، مقام لااسم له و لارسم له، احدیت قهاریه، مرتبه عمائیه.همه این کلمات و القاب، بر حقیقت حق که هستی صرف بی‏هیچ تعین و اسم و رسم است؛اطلاق می‏گردد.و اغلب از لسان نبوت فیضان یافته است.
تعیّن اوّل
تعیّن اوّل، همان تجلی اوّل است که حق تعالی، شاهد خلوتخانه غیب‏ها خود به خود بر خویشتن خویش متجلی است؛تعیّن اوّل، تالی غیب هویت ولاتعیّن است که ذات حق، برای ذات خود جلوه‏گری کند، حضور و شهود ذات برای ذات است، همه اسماء و صفات، نهفته در ذاتند، تعیّن، ما به الامتیاز، شی‏ء است از غیر خود، به نحوی که غیر در آن با او شریک نباشد، گاه ما به الامتیاز عین ذات است، مانند تعیّن واجب الوجود که بالذات متمایز از غیر است.
در مرتبه تعیّن اوّل تنها یک تعیّن است که تجلی ذات به ذات است و از لاتعین، امتیاز دارد و همه اسماء و صفات در این تعیّن، مندرج در ذاتند، نه از یکدیگر و نه از ذات، متمایز نیستند.تجلّی اوّل را تجلی احدی ذات گویند که تجلی ذات حق برای ذات خود، در حضرت احدیت اوست.
تجرّد الواجب من صفاته
فذاته حاضرة لذاته
و لیس للحضور و الشهود
معنی سوی حقیقة الوجود
آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانی غروی. در مرتبه تعیّن اوّل، ملک از ملکوت که جهان ارواح و نفوس مجرّده است؛و ملکوت از جبروت که عالم امر و عقول طولیه است و جبروت از لاهوت که نشأة اعیان ثابته است؛ممتاز نیست، بلکه اندراج و اندماج در این تعیّن دارند.این تعیّن اول، به وحدت آراسته است و اصل همه قابلیّات است.تعیّن اوّل، وحدت صرف و قابلیّت محضی است که همه قابلیّات را در بردارد، چه قابلیّتی که متّصف به آنهاست، به اعتبار تجرّد از همه اعتبارات وصفات، مرتبه احدیّت است، به اعتبار اتّصافش به همه صفات و اعتبارات، مرتبه و احدیت است.پس تعیّن اوّل، جامعه بین احدیت و واحدیت، رخ می‏نماید.
اگر متعلق این وحدت، بطون ذات، اعتبار شود، احدیث از آن تعبی می‏رود، و اگر متعلقش ظهور ذات، اعتبار شود و احدیت نامند.اوّل تعیّنات، حقیقت وجود حق است، فوق او جز مرتبه لاتعیّن نیست.در این مرتبه حق، ذاتش را با ذاتش مشاهده می‏کند و کمالات ذاتش را به تبع شهود ذاتش شهود احدی جمعی بسیط مبرا از کثرت تعیّنات و تعدّد مفاهیم اسماء و صفات می‏نماید.
این مرتبه، مرتبه علم احدی ذاتی جمعی قضایی است که به وحدت حقّه حقیقی‏اش عقل بسیط اجمالی قرآنی برای حق تعای نسبت به همه حقایق الهی اسمایی و صفاتی و مظاهر امکانی آن جزئی و کلی‏اش بشمارمی‏رود که هیچ چیز از حیطه علمش بیرون نیست، تعین اوّل را مقام جمع الجمع، اصل الجمع، حقیقة الحقایق، برزخ البرازخ اکبر، محتد التعیّنات، حقیقت محمدیّه، طامه کبری، مقام اوادانی، افق اعلی گویند.
تعین دوّم(فیض اقدس)
فیض اقدس، ظهور و تجلی حق سبحان، در حضرت علم، بر خود به صور اعیان و قابلیّات و استعدادهایشان است.به عبارت دیگر:فیض اقدس، حصول اعیان ثابته و قابلیّات و استعدادهای اصلی آنها در علم باری تعالی است.باعث این جلوه، عشق ذات به ذات، که مستلزم عشق و ابتهاج به آثار ذات است.
رقیقه عشقی حبّی ذاتی اوّلی است که باعث تجلی علمی تفصیلی حق تعالی و ظهور اسماء و صفات و مظاهر و مجلاهایشان که اعیان ث ابته و صور علمیه در حضرت لاهوت و مقام و احدیت می‏گردد که از آن رقیقه عشقی حبّی، به مشیت ذاتی، و از فیض و تجلی منبعث از آن به(فیض اقدس)تعبیر می‏رود، پس در مقام فیض اقدس، ذات حق، با همه شئون و اسماء و صفات و حقایق فاعلی الهی خود و با همه مظاهر و مجالی و رقایق آنها که اعیان ثابته قابله‏اند؛متجلی است.
با تجلی حق تعالی به فیض اقدس، اعیان ثابته و حقایق علمیه از خفاء مطلق و کنز مخفی در مقام تقدیر و تفصیل علمی، جلوه‏گر آمدند و از حضرت احدیت و بطون ذات در حضرت و احدیت و مقام جلاء چهره گشودند و وجود علمی یافتند نه عینی.
در عرف عارفان، مرتبه تعیّن دوّم را مقام و احدیت، حضرت اسماء و صفات، علم تفصیلی، نشأه اعیان ثابته، مقام قاب قوسین، رحمت وصفیه، حقیقت محمدیه بیضائیه، صبح ازل، برزخیه ثانیه، گویند.
وجود منبسط«فیض مقدس»
با تجلی حق، به فیض مقدس که تجلی وجودی ایجادی است، اعیان ثابته و ماهیات از کتم عدم و خفای علمی در موطن وجود و ظهور عینی جلوه‏گر آمدند، هر یک از اعیان ثابته، در حضرت علمیه، به لسان استعداد، خواستار وجود خارجی بودند، حق چون جواد مطلق است؛با ظهورش به فیض مقدس، اشیاء از علم در عین و مقام استجلاء رخ نمودند.
فیض مقدس، نفس فیض و ربط است و مفاض و مرتبط به نیست، مجعول به ذات خود است و اشیاء با جعل او مجعولند، چنانکه در حدیث است:«خلق الله الاشیاء بالمشیة، و المشیة بنفسها».
حکیم سبزواری در کتاب اسرار الحکم(ص 166) چنین می‏نگارد:
«و شاید به حسب تأویل و الصبح اذا تنفس، فیض اقدس، صبح ازل باد و فیض مقدس، تنفس باشد.»
تجلی ایجادی و فیض مقدس را به اعتبار که بر همه اشیاء انبساط دارد، وجود منبسط گویند.
این تجلی که ظهور فعل حق به صورت ممکنات است؛افاضه وجود بر همه موجودات فرمود، هر عینی از اعیان هستی یافته در خارج را دو اعتبار است:یکی از حیث حقیقت که عبارت است از تجلی حق در مظاهر ممکنات که از آن تجلی شهودی تعبیر می‏رود، اعتبار دیگر از حیث تعیین و تشخیص است که با این اعتبار، اعیان واشیاء را خلق و ممکن نامند، همه نقایص و موجودات ممکن از این جنبه است.
اشیاء که کثرات جهان است، در واقع عدم است، اصل همه اشیاء حق است، چه اصل هر شی‏ء در حقیقت هستی اوست و عالم که نیستی است، به حق که هستی است موجود شده و بازگشت همه بدوست و به جز او دیاری نیست، پرتو وجود حق است که ممتد و منبسط بر کثوات و اعیان ممکنات است؛
تجلی ایجادی و فیض مقدس را در عرف عرفاء وجود منبسط، اضافه اشراقی، اضافه قیومی، نفس رحمانی، اضافه رحمانی، رحمت واسعه، نور وجه، وجه الله الواحد، امر الله الواحد، تجلی فعلی، روح اول، آدم اول، حقیقت محمدیه، ظل ممدود، حق مخلوق به، کلمه کن وجودی، آب حیات ساری، مشیت ساری در ذراری و دراری، هباء منثور و رق منشور گویند.
اصل و مصداق حقیقت وجود، به واسطه احاطه بر اشیاء از همه چیز نمایان‏تر است«یا من دل علی ذاته بذاته و تنزه عن مجانسة مخلوقاته».
مآخذ و منابع
(1)-تعیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، میرزا مهدی مدرس آشتیانی، به اهتمام عبد الجواد فلاطوری و مهدی محقق و مقدمه انگلیسی پرفسور ایزوتسو، تهران 1367.
(2)-شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، سید جلال الدین آشتیانی:مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی پائیز 1365.
(3)-شرح گلشن راز:شیخ محمد لاهیجی، کتابفروشی محمودی چاپ سوم 1366 ه.ش.
(4)-اساس التوحید، مهدی آشتیانی، چاپخانه دانشگاه تهران، 1330 ه.ش.
(5)-اسرار الحکم، :حاج ملا هادی سبزواری با مقدمه ایزوتسو، انتشارات مولی 1361 ه.ش.
6-حکمت الهی، محیی الدین مهدی الهی قمشه‏ای، 1363، چاپ سوم.
7-علم الحدیث، سید محمد کاظم عصار، چاپ دانشگاه تهران، 1369.
8-شرح مقدمه قیصری، به کوشش محمد فاضل(یزدی مطلق)1360 شمسی.
9-ایقاظ النائمین، صدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی با مقدمه و تصحیح:محسن مؤیدی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
10-تعلیقه بر فصوص ابن عربی، محمد حسین فاضل تونی، با مقدمه بدیع الزمان فروزانفر انتشارات مولی، تهران 1360.
11-تعلیقة رشیقه علی شرح منظومة السبزواری، فی المنطق، مهدی الآشتیانی.
12-انوار جلیه، ملا عبد الله زنوزی، با تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، تهران 1354 ه.ش.
13-هزار و یک نکته، حسن حسن‏زاده آملی، جلد اول مرکز نشر فرهنگی رجاء.

تبلیغات