آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

-پوپر، مفهوم ابطال پذیری را چندان بسط داده که بر آن یک نظام فلسفه علم بنا کرده است و بخصوص این رأی را تقویت کرده است که منطق علم در اساس عبارت است از ابطال حدسها.(روم هاره)
اگر بتوان وجه تمایز دیدگاههای پوپر را با دیگر فلاسفه علم، بر پایه‏ای مختص به خود او پی‏ریزی کرد، مطابق نوشته وی«از این دو مسئله(استقراء و تحدید حدود)-سرچشمه تقریبا همه مسائل دیگر نظریه شناخت-مسئله تحدید حدود به نظر من بنیادیتر است». (1) همچنان که گذشت، باید از لحاظ منطقی، نظریه ابطال پذیری در روش شناختی علوم را مد نظر قرار داد که در مقابل دیدگاه پوزیتویستی تحقیق پذیری و فلسفه تحلیل زبانی در اوایل دهه سوم از قرن حاضر در کتاب پرآوازه THE LOGIC OF SCIENTIFIC DISCOV ERYA.(منطق اکتشاف علمی)عرضه شده است: «مسئله یافتن ملاکی را که به ما قابلیت تمیز دادن علوم اختباری از یک سو و ریاضیات و منطق و نیز دستگاههای ما بعد الطبیعی از سوی دیگر ببخشد، من به نام«مسئله تحدید حدود»می‏خوانم. (2)
از زمانی که ایمانوئل کانت، فیلسوف شهیر آلمانی، با انتقاد از ما بعد الطبیعه، به نوعی دستور توقف به بلند پروازی‏های عقل انسانی را صادر کرد، به نحوی تازه مسئله تعیین حدود علم تجربی با ما بعد الطبیعه را وجهه نظر خود قرار داد، و«با کانت این مسئله به صورت مسئله مرکزی نظریه شناخت درآمد، اگر به پیروی از کانت، مسئله استقراء را«مسئله هیوم» بنامیم، ممکن است مسئله تحدید حدود را به نام مسئله کانت بخوانیم.» (3)
بعد از وی این مسئله توسط مکتب ایده‏آلیستی و مشرب تجربه‏گرایی به انحای مختلف دنبال شد، تا اینکه در اوایل قرن بیستم، فلاسفه استقراگرای علم که ادامه دهندگان راه مکتب تجربه‏گرایی«اگوست کنت»بوده و با افکار«جان استوارت میل»نضج گرفته بود، تأمل در مورد رابطه متافیزیک و علم تجربی را به‏ یکی از مباحث محوری خود تبدیل کردند.
استقراگرایان که قائل بودند تنها راه شناخت و دستیابی به معرفت، فقط مشاهده و تجربه حسی است و از طرفی چون متافیزیک بهره‏ای از شناخت حسی نبرده است و نمی‏توان نظریات متافیزیکال را به بوته اثبات پذیری محک زد، لذا نتیجه گرفتند که ما بعد الطبیعه حاصل علمی ندارد و ثمره بو الفضولی عقل انسان است که بعدا با ظهور حلقه وین و تشکیل نظریات پوزیتویستی و مباحثی که در حول زبان به عنوان وظیفه اصلی فلسفه انجام گرفت، فیلسوفانی که در این حلقه بودند اعلام کردند که متافیزیک حاصل معنایی نیست و نمی‏توان آن را جزو علوم بشری بشمار آورد.
مقدمات تاریخی ابطال پذیری
کارل پوپر، در مصاف با این افکار پوزیتویستی، در زمینه شناخت علمی و به دنبال تجربه عینی، در برخورد با سه نظریه مهم عصر خود، به این نتیجه رسید که ملاک فارق علم از غیر علم، درجه ابطال پذیری * نظریات علمی است، نه درجه تأیید پذیری آن.و به این ترتیب پوپر تحدید حدود را از محدوده معنا به وادی تمیز علمی بودن نظریات کشانید.
بر اساس گزارش پوپر در سخنرانی ایراد شده پیتر هاوزکیمبریج در تابستان 1953، سه حادثه بزرگ در اوایل قرن بیستم باعث شدند که ادعای آنها در دارا بودن وضع و حال علمی مورد شک او واقع شده و به نتایج مهمی انجامید، چون دارای منع بودن هر نظریه علمی در واقع شدن بعضی چیزها، و کوشش برای تخطئه یا رد کردن یک نظریه یا آزمونی اصیل. این شک در نتیجه رهنمون به نظری شد که«ملاک وضع علمی یک نظریه تخطئه پذیری یا ابطال پذیری یا آزمون پذیری آن است.» (4)
حادثه اول مربوط به برخورد توجیه گرایانه هواداران مارکس با مسائل اجتماعی بود، یک نفر مارکسیست ممکن نبود روزنامه‏ای را باز کند و در هر صفحه آن تأییدی از نظر خود در تفسیر تاریخ نبیند، نه تنها در اخبار، بلکه نیز در شکل عرضه کردن آنها-که نماینده جانبداری طبقاتی روزنامه بود-و البته مخصوصا در آنچه روزنامه نمی‏گفت». (5)
حادثه دوم برخورد پوپر با نظریه ابداعی عقده حقارت آدلر بود که آن را تأثیر خفی رفتارهای ظاهر و منش و شخصیت و حرفه انسانها می‏دانست.پوپر حالتی را در سال 1919 به آدلر گزارش می‏کند که با نظریات وی مطابقت نمی‏کرده، آدلر بدون اینکه کودک مورد نظر را دیده باشد، از طریق نظریه احساسات خود کم‏بینی خود، حالت او را توجیه می‏کند، پوپر که از این برخورد یکه خورده بود، از آدلر دلیل اطمینانش را می‏پرسد، او در پاسخ پوپر می‏گوید:«به سبب تجربه هزار جانبه خودم و من که این سخن وی را شنیدم، نتوانستم از گفتن این جمله خودداری کنم:گمان می‏کنم که این حالت تازه آزمایش شما هزار و یک جانبه شده است». (6)
(*)در شماره‏های 39 و 40 و 43 از این نشریه در طی چند گفتار ملاک جدیدی برای جداسازی مسائل علمی از غیر علمی ارائه شده، این ملاک عبارت است از نقد پذیری که جایگزین ابطال پذیری پوپر و تحقیق پذیری پوزیتیویسم و تجربه پذیری مکتبهای تجربی می‏باشد.بر طبق نظریه نقدپذیری که با شرطها و مختصه‏هایش تبیین گردیده است تنها معیار علمی بودن این است که فرضیه به گونه‏ای باشد که بتوان درباره‏اش بر پایه معیارهای مستقل از ذهنیت و حتی مستقل از حواس همچون جهات نفسیتی نه همچون جهات اکتشافی به داوری نشست این معیار همانا نقدی است ابطالگرانه بر نقد عقل نظری کانت و دیدگاههای پوزیتیویسم منطقی و حسیگری مسلک استقرائی و ابطالپذری کارل پوپر، بر طبق این معیار، متافیزیک دوباره به جایگاه خود که مبدئیت علوم است بازگشته و دیگر علوم نیز تنها در محدوده خویش و به شرط دارا بودن خاصه‏های نقدپذیری در قلمرو علم جای می‏گیرند.برای توضیح بیشتر مراجعه شود به مقاله نقد مبانی نظریه‏های علمی(در شماره 39)و مقاله اصلاح و تتمیم(در شماره 40)و مقاله عناصر کلی تئوری نقدپذیری (در شماره 43).«کیهان اندیشه» پوپر به دنبال این برخورد غیر علمی آدلر، در آزمایشات قبلی وی نیز مشکوک می‏شود و از چگونگی تأیید آن سؤال می‏کن و سپس با دو مثال متفاوت از حال شخصی که کودکی را با هدف غرق کردن در آب به پیش می‏راند، و شخصی که خود را به خطر هلاکت می‏اندازد تا جان کودکی را از غرق شدن نجات دهد، که هر دو حات را نظریه آدلر قابل تفسی می‏دانسته و عمل شخص اول را ناشی از رنج احساس حقارت و عمل شخص دوم را ناشی از احساس جسارت می‏شمارد، «گمان نمی‏کنم که رفتاری بشری باشد که با این یا آن نظریه نتوان آن را تفسیر و تعبیر کرد.درست همان واقعیت-اینکه همیشه شایستگی دارند و پیوسته تأیید می‏شوند-در چشم ستایندگان این نظریّه‏ها محکمترین حجت و برهان برای درستی آنها به شمار می‏رفت.بر من آشکار شد که این استحکام ظاهری در حقیقت ضعف آنها بود.» (7)
حادثه سوم پیدایش نظریّه نسبیّت اینشتین بود که با آزمایش ادینگتون مورد تأیید قرار گرفت و هر آن امکان داشت که با نتیجه آزمایش دیگری تن به ابطال بدهد و این با ملاک پوپر در تشخیص وضع علمی نظریّه که ابطال پذیری یا آزمون پذیری آن بود وفق می‏داد و«مسئله بسیار مهم در این مورد خطری است که در یک پیشگویی از این گونه وجود دارد.» (8) این نظریّه به این نتیجه انجامیده بود که نور به هنگام گذشتن از نزدیکی خورشید جذب شده و قابلیّت اندازه‏گیری می‏یافت و این امری بود که به جهت مجاورت نور شدید به طور متعارف قابل مشاهده نبود و عکسبرداری از آن زمان کسوفی را می‏طلبید که امکان پیش‏بینی نظریّه اینشتین را وارسی می‏کرد، همانطور که گذشت این تئوری با آزمایش ادینگتون در زمان کسوف به اثبات رسید و هر آن ممکن بود که با نتایج دیگر باطل می‏شد و این نشان می‏داد که تئوری اینشتین با هر آزمایشی سازش نداشت و این مسئله مطلوب پوپر را از صفت ممیّزه علم از غیر علم در ابطال پذیری برآورده می‏ساخت.
به دنبال این سه حادثه مهم بود که پوپر تئوری ابطال پذیری را در فکر خود پی‏ریزی کرد و با تکیه به جزمیّت افکار مارکس و آدلر که آنان را از وادی علم(تجربی)خارج می‏کرد، به حقانیّت علمی نظریّه اینشتین رسید.«در همه اینها من متوجه طرز برخوردی غیر از برخورد جزمی مارکس، آدلر، فروید و از آنها بدتر شاگردان و مردیدانشان شدم. اینشتین به دنبال تجربیات مهمی بود که تازه اگر هم به نتیجه مثبت می‏رسد نظریه‏اش را قطعی قلمداد نمی‏کرد، در حالی که خلاف آن کلیه نظراتش را به هم می‏ریخت و خودش اولین کسی بود که به این مطلب اشاره کرده بود.و این، به نظر من، برخوردی واقعا علمی بود در برابر برخورد دیگر.برخورد جزمی، که مرتبا دلایلی بر صحت نظرات مورد علاقه خود می‏یابد.بدین سان بود که برخورد علمی، برخوردی انتقادی است، به دنبال تأیید نمی‏رود، تجربیات اساسی را می‏جوید، تجربیاتی که ممکن است نظریّه مورد آزمایش را باطل کند، ولی هرگز نمی‏تواند قطعیت آن را اثبات نماید.» (9)
معنی ابطال پذیری و تحقیق منطقی آن
حال که مقدمات پیدایش نظریّه ابطال پذیری مشخص شد، شایسته است که معنی این نظریّه انقلابی در وادی فلسفه علم را وجهه نظر قرار داده تا مراد مبدع آن را به دست آوریم:
همانطور که در بحث از تئوری نسبیّت اینشتین معلوم شد، هر قانون تجربی که به توسط وقوع آن آزمایشاتی تن به ابطال بدهد و تجربه جدید ناقض آن باشد، معنای ابطال‏پذیری را خواهد داد که در این حال این قانون علمی تجربی نسبت به جهان خارج‏ بی‏تفاوت نخواهد بود و به تعبیر دیگر«قوانین علمی اگر نادرست باشند، نادرستی‏شان را می‏توان به تجربه آشکار کرد(مفهوم دقیق ابطال پذیری)» (10) لذا بایستی گفت:تئوری‏های تجربی با باطل شدن در حقیقت با ارزیابی تجربی تن به نقد پذیری داده‏اند و می‏توان ابطال‏پذیری را معادل با نقدپذیری * گرفت.
کارل پوپر با استفاده از زبان منطق، تئوری ابداعی خود را اینگونه صورت بندی می‏کند:«...راهی که در آن ابطال یک نتیجه، مستلزم ابطال سیستمی است که این نتیجه از آن متفرّع شده-همان قیاس استثنایی با نتیجه منفی منطق رسمی است-آن را می‏توان چنین بیان کرد:فرض کنیم P نتیجه‏ای از سیستم t از گزاره‏هایی است که ممکن است عبارت از نظریّه‏ها و شرطهایی بوده باشد(که به منظور سادگی میان آنها تفاوتی قائل نمی‏شوم).سپس می‏توانیم نماد رابطه متفرّع شدن(ملازمه تحلیلی)Pرا از t به صورت«t?P»نشان دهیم که خوانده می‏شود:«P نتیجه t است».فرض کنید P نادرست باشد، که می‏توانیم آن را به صورت«?»بنویسیم که«نه P»خوانده می‏شود.با در نظر گرفتن رابطه تفرّعپذیری، t?P، و فرض ؟، می‏توانیم ؟را استنتاج کنیم(بخوانید«نه‏t»، یعنی t را باطل شده در نظر می‏گیریم.اگر به تقارن(اظهار همزمان)دو گزاره با قرار دادن نقطه‏ای میان نمادهای آنها اشاره کنیم، می‏توانیم استنتاج باطل کننده را چنین بنویسیم:؟که با کلمات چنین خوانده می‏شود:«اگر Pمتفرّع از t، و P نادرست باشد، در آن صورت t نیز نادرست است».به وسیله اینگونه استنتاج تمام سیستم(هم نظریّه و هم شرایط ابتدایی)را که برای استنباط گزاره P، یعنی گزاره باطل شده لازم بود، باطل کرده‏ایم...». (11)
مراد کارل پوپر این است که اگر در قیاس شرطی رفع تالی قابل استنتاج باشد، نمی‏توان نتیجه‏ای به دست آورد که به زبان نمادین نوشته شود:؟، ولی اگر تالی سالبه باشد، نتیجه قیاس منتج است، به زبان نمادین، ؟»یعنی نتایج منفی، به نفی قانون منتهی می‏شوند؛اما نتایج مثبت، قدرت اثبات قانون را ندارند». (12) بنابراین می‏توان گفت:با تمسک به ابطال پذیری در نظریّه‏های علمی(تجربی) قدرت پیش‏بینی افزایش می‏یابد و نادرستی تئوریها به تجربه عیان می‏شود و از این‏جا معلوم می‏گردد، ابطال‏پذیری مربوط به قضایای معنی‏دار است که بین قضایای علمی با قضایای متافیزیکال و غیر علمی حد فاصل معقول را ایجاد می‏کند.
کار پوپر با توجه به اینکه برخلاف پوزیتویستها، قضایای متافیزیکال را جزو گزاره‏های بامعنا می‏داند و در مواردی به اهمیت نقش آنها در پیدایش نظرات علمی اشارات متقنی دارد، در جلوگیری از سوء تعبیر از ملاک تحدید حدود خود و تعیین حیطه عمل آن گوید:«توجه داشته باشید که من ابطال‏پذیری را به عنوان ملاک تحدید حدود معرفی می‏کنم، ولی نه ملاک معنی.علاوه بر این متوجه به این نکته باشید که من بیش از این به شدت استعمال اندیشه معنی را همچون ملاکی برای تحدید حدود مورد انتقاد قرار دادم...بنابراین افسانه محض است(هر چند عده‏ای از ابطالهای نظریّه من مبتنی بر این افسانه بوده باشد)که من هرگز ابطال‏پذیری را همچون ملاک معنی پیشنهاد کرده باشم.ابطال‏ناپذیر.خطی در داخل زبان معنی‏دار ترسیم می‏کند نه در پیرامون آن». (13)
پیدایش و ترویج افسانه پوپر، از فیلسوف پوزیتویست انگلیسی ALFRED J.Ayer(آلفرد ج آیر)می‏باشد که در کتاب مشهور زبان، حقیقت و منطق، Language Truth and Logic در سال 1936 به آن دامن زده است که با انتشار ترجمه انگلیسی«منطق اکتشاف (*)در اصطلاح جایی برای تأیید و ابطال نیست، لیک طبق پانوشت قبلی نقد پذیری دارای مختصه‏هایی جز مختصه‏های ابطال پذیری است-به سخن دیگر میان این دو معیار نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است چون هر فرضیه ابطال پذیر نقد پذیر نیز می‏باشد، اما چنین نیست که هر نقد پذیر می‏تواند بطور تجربی ابطال پذیر باشد.«کیهان اندیشه» علمی»در سال 1959، معلوم شد معیار ابطال پذیری مربوط به قضایای بامعنی است که متمایز کننده گزاره‏های علمی از غیر آن می‏باشد.
آلفرد، ج آیر، در بحث از حذف ما بعد الطبیعه با اشاره به نظر پوپر و برداشت اشتباه از آن گوید:«هر جمله فقط آنگاه دارای معنی است که حاوی امری باشد که بوسیله تجربه قابل رد و تکذیب باشد.» (14)
آیر سپس بر مبنای برداشت اشتباه خود به تشریح تئوری پوپر می‏پردازد.
اظهار این معیار از طرف پوپر همانطور که در اول بحث گذشت، در مقابل نظریات پوزیتویستی بود که با تکیه بر استقراگرایی نظریّه اثبات پذیری را در تعیین حدود علوم تجربی با غیر علم(متافیزیک)مطرح کرده بودند و با قبول این نظریّه هر آن چه که خارج از محدوده علوم تجربی قرار می‏گرفت، مهمل و چرند اعلام شده بود.
در همین رابطه است که لودویک وینگنشتاین Ludwig wittgenstein در«...Tractatus»(رساله منطقی-فلسفی)با اشاره به نقش مرکزی زبان در عالم فلسفه، گوید:«روش صحیح فلسفه شاید این می‏بود:هیچ چیز را نبایستی گفت، مگر آنچه را که می‏تواند گفته شود، یعنی گزاره‏های دانش طبیعی را -بنابراین چیزی را که اصلا با فلسفه سر و کار ندارد، -و سپس هر گاه کس دیگری بخواهد چیزی متاگیتیانه(متافیزیک)بگوید، باید برای او ثابت کرد که او به پاره‏ای از نشانه‏ها در گزاره‏های خود نشانگری نبخشیده است، هر چند این روش برای فرد دیگر خرسند کننده نیست-هر چند او این احساس را نخواهد داشت که ما بدو فلسفه می‏آموزیم-ولی این روش یگانه روش فرسختانه صحیح است». (15)
بر این مبنی، قضیه‏ای علمی است که درستی آن به تجربه درآمده و دارای معنا باشد، و گزاره‏های خارج از تجربه چون افاده معنایی را نمی‏کنند، مهمل می‏باشند که از نظرگاه پوزیتویستی قضایای متافیزیکال نیز جزو آنان هستند و لذا کار اصلی فلسفه روشن کردن قضایای علمی(تجربی)است.
فیلسوف و مورخ معاصر، فردریک کاپلستون نیز در ضمن اشاه به تعدیلات انجام گرفته در افکار بعد از نظریات پوزیتویستی با اشاره به اصل تحقیق‏پذیری در علوم تجربی، گوید:«سرکارل پوپر، از اصل خطا (ابطال)پذیری بیشتر از اصل پژوهش(تحقیق) پذیری دفاع کرده، و آن را معیار تشخیص دهنده فرض‏های علمی از غیر علمی دانسته است. (16)
به دنبال رساله«تراکتاتوس»ویتگنشتاین، در میان فیلسوفان متأثر از فکر وی، پروفسور گیلبرت رایل، در سال 1931 اعلام کرد که در کنار کند و کاو فلسفه در روشن نمودن بد ساخته‏های زبانی، فلسفه اهداف متعالی‏تری هم دارد که این قبیل اقوال، نطفه‏های اولیه برگشت از جزم پردازی‏های ویتگنشتاین (متقدم)و اصحاب پوزیتویستی حلقه وین را پی‏ریزی کردند، اگر چه کارل پوپر، در حدود دهه سوم قرن حاضر در کتاب«منطق اکتشاف علمی»وظیفه فلسفه را بیش از کاوش‏های زبانی اعلام کرده بود، و بر مبنای این نظر خود منطق علم(تجربی)تازه‏ای را به جهان فلسفه علم در وادی سرگشتگی‏های زبانی و تحلیل منطقی که ثمره تکیه بیش از حد متعارف بر تجربه‏گرایی و استمداد از منطق ابتر استقرایی بود، عرضه داشت.
توابع و کاربرد ابطال پذیری
حال که معنی منطقی ابطال پذیری تا حدودی روشن شد، مباحثی که بر این مترتب می‏شود را متذکر می‏شویم، با توجه به این مسئله که به قول روم هاره به اعتباری تمامی فلسفه علم کارل پوپر در هماهنگی با منطق علم، بر پایه تئوری ابطال پذیری بنا شده است:
1-با بکار بستن تئوری ابطال پذیری، تفکیک علم از غیر علم حالت رسمی به خود گرفته و فیلسوف را از خلط معرفت تجربی به معرفتی فلسفی بیمه خواهد کرد، چون او متوجه این امر است که اگر قضیه‏ای ابطال‏پذیر شد، مربوط به وادی معارف تجربی است و اگر در مقدمات فلسفی بکار می‏آید باید به عنوان اصل موضوعی منظور شود. *
2-با تقویت مبطلات گزاره‏ای، مضمون تجربی آن نیز بیشتر خواهد شد و لذا تن به خطر بزرگتری خواهد داد که لازمه آن ناسازگاری با قضایای دیگر خواهد بود و با تقطن به عدم سودرسانی تجربی غیر علم معلوم می‏شود که آنان مبرای از ابطال پذیری می‏باشند، زیر مجموعه محتوای خبری را که مرکب از گزاره‏های بنیادی(تجربی)باشد، کارل پوپر مجموعه «ابطال کننده بالقوه»یک نظریه نامیده که همان محتوایی تجربی مراد است.
3-معیار ابطال پذیری روشن می‏گرداند که علم را قضایای نامحتملی در برگرفته‏اند که در تعبیر پوپر همان حدسها را تشکیل می‏دهند، لذا می‏توان گفت:
علم چیزی جز حدسها و ابطالها نیست، پس:
4-علم فاقد قانون است و هر آنچه که در مجاری علم جاری می‏گردد، عبارت از تئوریهای موقتی می‏باشند که هر آن با ظهور تئوری تازه‏ای ممکن است تن به ابطال بدهند و این مسئله مبین رشد معرفت از طریق پرورش مسئله‏هاست، همانطور که کارل‏پوپر می‏گوید:
«مسائل نقطه آغاز علم هستند». (17)
5-با قبول معیار ابطال پذیری، قضایای شخصیه تجربی به دو دسته مخالف و بی‏طرف، قابل تقسیم می‏گردد و اگر قضیه‏ای عاری از مخالفت یا بی‏طرفی باشد، فاقد مضمون علمی شمرده می‏شود، و برخلاف تئوری‏های پوزیتویست‏ها عاری از معنا نخواهند بود، لذا:«دو شرط مهم هر قضیه علمی این است که اولا بی‏تناقض و ثانیا ابطال پذیر باشد». (18)
بنابراین:
6-اسانسیالیزم EssentiaIism که تفسیر راستین حوادث را در طبایع اشیاء و اوصاف ذاتی آنها می‏جوید و اینسترومنتالیزم که تئوریهای علمی را ابزاری بی‏صدق و کذب دانسته و هویتی برای عناصر نامحسوس در اکتشافات علمی قائل نیست، اعتبار منطقی ندارد و تنها راهی که تئوری علمی دارد و همان ابطال پذیری است که از نظر معرفتی متضمن رئالیست بودن قائلین به آن است.
7-معیار ابطال پذیری معلوم می‏دارد که«پیشرفت علمی جمع‏آوری هر چه بیشتر مشاهدات نیست، بلکه رد نظریه‏های ضعیفتر و جانشین ساختن آنها با نظریه‏های بهتر و بخصوص با نظریه‏هایی از جهت محتوا غنیتر است» (19) ، این همان رشد داروینی نظریه‏ها را می‏رساند و در جهت مقابل نظریه‏هایی که بر جنبه آموزندگی محیط اصرار دارند، لامارکی خوانده می‏شوند.
کارل پوپر خود در رابطه با این نامگذاری می‏گوید:
«کتاب منطق شناخت من حاوی نظریه‏ای در مورد افزایش شناخت بر اساس آزمایش و رد اشتباهات بود که به انتخاب طبیعی داروین نزدیکتر بود تا نظرات لامارک...چنین به نظر می‏رسد که داروینیسم با لامارکیسم همان رابطه را دارد که:
استنتاج‏گرایی با استقراءگرایی
انتخاب با آموزش از طریق تکرار
حذف انتقادی اشتباه با توجیه
نادرستی منطقی آنچه در قسمت چپ ستون آمده است خود نوعی توضیح منطقی داروینیسم است که در سمت راست جدول آورده‏ایم». (20)
پوپر این توضیح را کاربردی(منطق مقتضیات) نامیده و با عطف توجه به نظریه خود در مورد افزایش (*)در همان گفتارها به نشانی‏های یاد شده و نیز در چندین شماره بیشتر در چند گفتار دیگر درباره ماهیت علم و فرضیه‏های علمی سخن آمده است از این مراجعه به آنها می‏تواند کارساز باشد و به پیشرفت بازبودن علم کمک کند، پیشرفتی که با روشهای غیر اکتشافی و یا شیوه‏های حسیگری و یا تحصلگری محدود و کند گردیده آنچنانکه با طریقه‏های غیر انتقادی نیز دچار همین محدودیت و کندی شده است.«کیهان اندیشه» معرفت، شباهت دو نظریه را مبین می‏گرداند.
در این مورد جدول اندیشه‏های پوپر که در ایراد بر فلسفه‏های زبانی تنظیم شده و حاکی از مواضع رئالیستی او می‏باشد، می‏تواند کمک شایسته‏ای در این زمینه باشد:
پس نظریه‏هایی که به صدق * نزدیکترند و از دیگر نظریه‏های رقیب تبیین بیشتری از حقیقت دارند، ارزش کنکاش نظری دارند و لذا:«رابطه بین یک نظریه(یا یک حکم)و کلمات تشکیل دهنده آن را جهات عدیده نظیر همان رابطه‏ای است که بین یک نوشته و حروفی که برای نوشتن آن بکار رفته است وجود دارد». (22) بنابراین طرح درست مسئله‏ها و ارائه نظریه‏های رقیب هستند که از نظر فکی ارزشمند می‏باشند و این همان مدعای معیار ابطال‏پذیری است.
8-بر حسب آنچه که در معنی ابطال‏پذیری و توابع آن گذشت معلوم می‏شود که قضایای توتولوژیک (اینهمانی در اصطلاح ویتگنشتاین)-قضایای منفصله حقیقیه-قضایای فلسفی(وجودیه)- قضایای موجبه ثنائیه-و قضایای مجردیه که درباره موجودات مجرد مثل تجرد نفس و...بحث می‏کنند، همه ابطال‏ناپذیرند و از حدود علمی * خارج.
9-مواردی که از کاربرد معیار ابطال‏پذیری را می‏توان در فیزیک نیوتن و نسبیت اینشتین و اصل پائولی و نظریه‏های جامعه‏شناسی و فلسفه سیاست و فلسفه دین و فلسفه اخلاق سراغ گرفت.
در زمینه معرفت شناسی نیز می‏توان معیار ابطال‏پذیری را با پرسش درست از امیدواری به کشف خطا در معرفت و از بین بردن آن(بر خلاف دیدگاههای سنتی معرفت شناسانه)جاری کرد و به هسته اصلی مکتب عقلیگری نقدی رسید.پوپر در این رابطه گوید:«جواب شایسته به پرسش«چگونه می‏توانیم امیدوار به اکتشاف اشتباه و خطا و از میان بردن آن باشیم؟»به اعتقاد من چنین است:«با نقادی نظریه‏ها یا حدسهای دیگران و-اگر بتوانیم خود را به این کار عادت دهیم-با نقادی * نظریه‏ها یا (*)در تفسیر ملاک نقدپذیری در برخی گفتارهای این نشریه آمده است که تقریبا صدق پوپری دچار محذور منطقی است چنانکه نظریه صدق و کذب پوپری نیز گرفتار محذور منطقی می‏باشد. بدین جهت بجای ابطال پذیری و تحقیق پذیری و تجربه پذیری محض، معیار قابلیت نقد منطقی مطرح گردید و برای تحقیق صدق و کذب به نظریه اکتشافی پیشین ارجاع داده شد و تقریبات صدق بر پایه اکتشافهای پیشانه و معیارهای نفس الامری نقدپذیری تفسیر گشتند.«کیهان اندیشه»
( *)در پرداخت اصطلاح چون کار علمی نیست جای رّد و قبول نمی‏باشد، اما اگر واقعی وراء اصطلاح مقصود باشد آنگاه رّد و قبول سزاوار خواهند بود.از این‏رو گوییم اگر معیار ابطال پذیری از کار افتاد و بجایش معیار نقدپذیری نشست، آن معیار را این توان هست که گزاره‏های ما بعدالطبیعی را در جرگه علم آورد. «کیهان اندیشه»
( *)نقادی نظریه‏ها به محکهایی مستقل از نظریه‏ها و از ابزارها و عنصرهای ذهنی و روانشناختی نیازمند است که چون در تئوری ابطال پذیری تجرب چنان محکهایی حضور ندارد، آن تئوری نمی‏تواند پایگاهی برای نقادی حدسهای ما یا حدسهای دیگران باشد برای شرح این انتقاد بر ابطال پذیری رجوع شود به گفتارهایی در همین نشریه با عنوانهای«نقد مبانی نظریه‏های علمی و تحقیقی»و«اصلاح و تتمیم»و«عناصر کلی تئوری نقد پذیری»در شماره‏های 39، 40 و 43 در شماره‏های پیشتر نیز در همین زمینه سخن آمده است.به خواست خداوند گفتارهای تکمیلی دیگری در همین راستا منتشر خواهد شد. «کیهان اندیشه» حدسهای خودمان.» (23)
پوپر این امتیاز خود را مدیون یونانیان دانسته و با بنیادهای اخلاقی کانت در منع از اساس قرار گرفتن یک منبع قدرت در علم اخلاق و برخورد نقادانه با آن نزدیک شمرده و با تواضع علمی خاص خود در پاسخ به پرسش‏هایی از منابع دانایی برخلاف سنت معمول که عقل یا حواس را اظهار می‏داشته‏اند، گوید:«من نمی‏دانم؛ادعای من فقط یک حدس بوده است». (24)
این اقرار به نادانی تقریر پوپری از آموزه روش سقراطی بر مبنای تعیین رابطه بین دانش و بینش است که در تئوری نورافکن بودن ذهن در مقابل ایستار کشکولی، بیکن، استوار شده و حکایت از انسجام عقلانی مکتب فلسفی پوپر دارد، بر این مبنا تئوری شناخت بعنوان مقدمه تمام فلسفه و علوم و دغدغه دینی دانسته شده (25) ، پوپر سپس با آوردن نقل قولی از گزنفون، فیلسوف ماقبل سقراطی یونان مبنی بر اینکه:«خداوندان هرگز همه چیز را از ابتدا بر موجودات فناپذیر فاش نساختند، اما در گذر زمان ما جستجوگرانه قادر خواهیم بود بهتر را بیابیم» (26) ، نتیجه کشف سقراط در نادانی بشر را نظریات نقدپذیر دانسته است. (27)
پوپر بعد از تقریر نگرش ابطال پذیری خود در مسئله ترسم خط مرزی گزاره‏های علم اختباری و غیر آن، گوید:«علاوه بر این(چنانکه در این اواخر یافته‏ام)، آزمون پذیری درجات دارد:بعضی از نظریه‏ها متهورانه‏تر از بعضی دیگر خود را در معرض ابطالهای ممکن قرار می‏دهند.مثلا، نظریه‏ای که بتوانیم از آن پیشگوییهای عددی دقیقی درباره شکافته شدن خطوط طیف نور صادر شده از اتمها در میدانهای مغناطیسی با قدرت متغیر استخراج کنیم، بیش از نظریه دیگری در معرض ابطال است که تنها این مطلب را پیشگویی می‏کند که میدان مغناطیسی در صدور نور مؤثر است.نظریه‏ای که دقیقتر از نظریه دیگر و آسانتر از آن قابل ابطال است، همیشه از آن جالبتر است.چون متهورانه‏تر است، نظریه‏ای با احتمال کمتر است.ولی بهتر قابل امتحان و آزمایش است، چه می‏توانیم آزمونهای خود را سختتر و دقیقتر کنیم.و اگر بتوانیم در برابر آزمونهای سخت ایستادگی نماید، بوسیله این آزمونها بهتر تأیید یا تقویت پذیری)باید با آزمون پذیری افزایش پیدا کند.» (28)
بر اساس آنچه که گذشت، معلوم می‏شود ابطال پذیری دارای درجات مختلف است.ذو درجات بودن معیار فوق، به کمک رابطه ساختاری زیر طبقه‏ای قابل مقایسه می‏باشد که با محتوای منطقی قضایا منطبق هستند.پوپر از طبقات مبطل کننده به نام:طبقات باطل کننده‏های بالامکان نام برده و ضمن اینکه این مسئله را در حالتی نسبی به شرط ابطال پذیری عنوان کرده، گوید:«یک نظریه در صورتی ابطال پذیر است که... دست کم یک طبقه ناتهی از گزاره‏های شالوده‏ای همگونه وجود داشته باشد که آن نظریه آن را منع کرده باشد، یعنی در صورتی که طبقه ابطال گرهای بالامکان آن تهی نباشد.» (29)
پوپر در توضیح این مسئله گوید:«اگر یک گزاره اختباری و یک گزاره حشوی یا متافیزیک(مثلا یک گزاره وجودی محض)را به ترتیب باe و t نمایش دهیم، در آن صورت می‏توانیم برای گزارشهای حشوی و متافیزیکی، درجه ابطال پذیری صفر قائل شویم و چنین بنویسیم:Fsb)t( Fsb)m( o و Fsb)e(o یک گزاره خود متناقض را(که می‏توانیم آن را با«c» نمایش دهیم)می‏توان گفت که طبقه همه گزاره‏های شالوده‏ای منطقا ممکن را به عنوان طبقه ابطال‏گرهای بالامکان خود دارد.و این بدان معنی است که هر گزاره به هر شکل با یک گزاره خود متناقض به عنوان درجه ابطال‏پذیری خود همسنجش‏پذیر است.می‏توانیم چنین بنویسیم:
Fsb)c(Fsb)e(.o.اگر به صورت من عندی Fsb)c( 1 فرض کنیم، یعنی من عندی درجه ابطال پذیری یک گزاره خود متناقض را 1 فرض کنیم، در آن صورت می‏توانیم حتی گزاره اختباری e را با شرط 1Fsb)e(o تعیین کنیم.
بنابراین فرمول، Fsb)e( همیشه در فاصله میان 0 و 1 واقع می‏شود و با این دو حد در خارج آن قرار می‏گیرد، یعنی در«فاصله گشاده»محدود به این دو عدد.با کنار گذاشتن تناقض و حشو(و نیز گزاره‏های متافیزیکی)این فرمول در عین حال بیان کننده شرط هم سازگاری و ابطال پذیری است». (30)
حال که خواص ساختاری درجه ابطال پذیری مشخص شده، پوپر این مسئله را همانطور که گذشت بعنوان همسنجش پذیری مطرح کرده و با نمودار زیر، روابط زیر طبقه‏ای و آزمون پذیری که ناظر به آنهاست را نمایش داده است: (31)
حال می‏توان گفت:اگر گزاره‏ای مصادیق موضوعش اعم از مصادیق محمولش باشد، ابطال پذیر است، کارل پوپر با ذکر مثالی از اجرام و سیارات، قابلیت استنتاج گزاره‏ای که ترازهای کلیت و درجات دقت با محتوای اختباری بالاتری دارد، (تقاضای عالیترین تراز قابل وصول کلیت و تقاضای عالیترین درجه قابل وصول دقت)مورد آزمایش قرار می‏دهد:
«P:همه اجرام آسمانی که بر مدارهای بسته حرکت می‏کنند، بر روی دایره‏ها در حرکتند:یا به اختصار:
همه مدارها اجرام آسمانی دایره است.
q:همه مدارهای سیارات دایره است.
r:همه مدارهای اجرام آسمانی بیضی است.
s:همه مدارهای سیارات بیضی است.» (32)
همانطور که از شکل نمادین فوق معلوم است از گزاره P به گزاره q کاهش درجه کلیت، به سبب اینکه زیر طبقه خاصی را اعلام می‏کند، مشخص است، لذا ابطال p آسانتر از ابطال q است و«اگر q ابطال شود، p نیز چنین می‏شود»همچنین گزاره r درجه دقت کمتری را نسبت به p نشان می‏دهد و در نهایت با رسیدن به گزاره s درجه کلیت و درجه دقت توأما کاهش یافته‏اند، لذا می‏توان نتیجه گرفت که«با درجه بالاتری از کلیت یا دقت، محتوای بزرگتر (منطقی یا)اختیاری، و بنابر آن درجه بالاتری از آزمون پذیری متناظر است.» (33)
البته اگر قوانین چهارگانه بالا را به صورت دلالت تضمنی عام یا گزاره کلی مشروط نمایش دهیم، سنجش پذیری درجات کلیت با درجات دقت را آسانتر به دست خواهیم آورد.
10-به لحاظ آنکه هر نظریه‏ای با بعد کمتر آسانتر از نظریه‏ای با بعد زیادتر قابل ابطال‏پذیری است، نقش معیار ابطال پذیری در روشن کردن مسئله سادگی مشخص می‏گردد، پوپر با انتقال مقایسه درجات آزمون پذیری(ابطال پذیری)به مسئله سادگی، گوید:«به گزاره‏های ساده، در صورتی که هدف ما شناخت باشد، بسیار بیش از گزاره‏های با سادگی کمتر ارج می‏نهیم، بدان جهت که چیز بیشتری به ما می‏گویند، بدان جهت که محتوای اختباری آنها بزرگتر است و بدان جهت که بهتر آزمون پذیرند.» (34)
مراد از این گفتارها همچنان که خود پوپر متذکر شده اندازه‏گیری آزمون پذیری با عدم احتمال منطقی‏ است که تقدم آن را برابر با کمی پارامترهای تنظیم‏پذیر اندازه‏گیری سادگی اعلام می‏کند و در نهایت آزمون پذیری با سادگی درجه بالا یکی گرفته می‏شود، «نگارش من می‏تواند چنین بیان شود:
آزمون‏پذیری سادگی کمی پارامترها درجه بالاتری عدم احتمال» (35) و با این نگرش پاسخ سئوالات معرفت شناختی که ارتباطی با مفهوم سادگی در ذهن دارند، روشن خواهد شد و ما تبیین مفهوم سادگی و همچنین احتمال از دیدگاه فلسفه عقلانیت نقادانه کارل پوپر را به فرصت دیگری واگذار می‏کنیم.
یادداشتها
(1)-منطق اکتشاف علمی، کار ریموند پوپر، ترجمه احمد آرام، انتشارات، سروش، 1370، ص 38.
(2)-همان مأخذ.
(3)-همان مأخذ.
(4)-حدسها و ابطالها، کارل ریموند پوپر، ترجمه احمد آرام، شرکت سهامی انتشار 1368، ص 45.
(5)همان مأخذ، ص 43.
(6)-همان مأخذ.
(7)-همان مأخذ، ص 44.
(8)-همان مأخذ.
(9)-جستجوی ناتمام، کارل ریموند پوپر، ترجمه ایرج علی آبادی، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1369، ص 47.
(10)-علم چیست، فلسفه چیست؟عبدالکریم سروش، مؤسسه فرهنگی صراط، 1371، ص 34.
(11)-منطق اکتشاف علمی، ص 79.
(12)-محک تجربه(2)عبد الکریم سروش، فصلنامه فرهنگ، شماره(2 و 3)، ص 74، پاورقی 3.
(13)-منطق اکتشاف علمی، ص 45(پاورقی 3).
(14)-زبان حقیقت ومنطق، الف/ج آیر، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص 23.
(15)-رساله منطقی-فلسفی، لودیویک وتگنشتاین، ترجمه میر شمس الدین ادیب سلطانی، ص 115.
(16)-فلسفه معاصر، فردریک کاپلستون، ترجمه علی اصغر حلبی، ص 25، پاورقی 54.
(17)-منطق علوم اجتماعی، کارل ریموند پوپر، ترجمه غلامرضا خدیوی، (نسخه مترجم)، تز 4.
(18)-محک تجربه(2)، ص 55.
(19)-جستجوی ناتمام، ص 96.
(20)-همان مأخذ، ص 206 و 207.
(21)-حدسها و ابطالها، ص 23.
(22)-جستجوی ناتمام، ص 29.
(23)-حدسها و ابطالها، ص 32.
(24)-همان مأخذ، ص 33.
(25)-منطق علوم اجتماعی، تز 27.
(26)-همان مأخذ.
(27)-همان مأخذ.
(28)-حدسها و ابطالها، ص 319.
(29)-منطق اکتشاف علمی، ص 115.
(30)-همان مأخذ، ص 119.
(31)-همان مأخذ.
(32)-همان مأخذ، ص 124.
(33)-همان مأخذ.
(34)-همان مأخذ، ص 143.
(35)-همان مأخذ.

تبلیغات