رهیافت فکری کارل پوپر
آرشیو
چکیده
متن
-پوپر، مفهوم ابطال پذیری را چندان بسط داده که بر آن یک نظام فلسفه علم بنا کرده است و بخصوص این رأی را تقویت کرده است که منطق علم در اساس عبارت است از ابطال حدسها.(روم هاره)
اگر بتوان وجه تمایز دیدگاههای پوپر را با دیگر فلاسفه علم، بر پایهای مختص به خود او پیریزی کرد، مطابق نوشته وی«از این دو مسئله(استقراء و تحدید حدود)-سرچشمه تقریبا همه مسائل دیگر نظریه شناخت-مسئله تحدید حدود به نظر من بنیادیتر است». (1) همچنان که گذشت، باید از لحاظ منطقی، نظریه ابطال پذیری در روش شناختی علوم را مد نظر قرار داد که در مقابل دیدگاه پوزیتویستی تحقیق پذیری و فلسفه تحلیل زبانی در اوایل دهه سوم از قرن حاضر در کتاب پرآوازه THE LOGIC OF SCIENTIFIC DISCOV ERYA.(منطق اکتشاف علمی)عرضه شده است: «مسئله یافتن ملاکی را که به ما قابلیت تمیز دادن علوم اختباری از یک سو و ریاضیات و منطق و نیز دستگاههای ما بعد الطبیعی از سوی دیگر ببخشد، من به نام«مسئله تحدید حدود»میخوانم. (2)
از زمانی که ایمانوئل کانت، فیلسوف شهیر آلمانی، با انتقاد از ما بعد الطبیعه، به نوعی دستور توقف به بلند پروازیهای عقل انسانی را صادر کرد، به نحوی تازه مسئله تعیین حدود علم تجربی با ما بعد الطبیعه را وجهه نظر خود قرار داد، و«با کانت این مسئله به صورت مسئله مرکزی نظریه شناخت درآمد، اگر به پیروی از کانت، مسئله استقراء را«مسئله هیوم» بنامیم، ممکن است مسئله تحدید حدود را به نام مسئله کانت بخوانیم.» (3)
بعد از وی این مسئله توسط مکتب ایدهآلیستی و مشرب تجربهگرایی به انحای مختلف دنبال شد، تا اینکه در اوایل قرن بیستم، فلاسفه استقراگرای علم که ادامه دهندگان راه مکتب تجربهگرایی«اگوست کنت»بوده و با افکار«جان استوارت میل»نضج گرفته بود، تأمل در مورد رابطه متافیزیک و علم تجربی را به یکی از مباحث محوری خود تبدیل کردند.
استقراگرایان که قائل بودند تنها راه شناخت و دستیابی به معرفت، فقط مشاهده و تجربه حسی است و از طرفی چون متافیزیک بهرهای از شناخت حسی نبرده است و نمیتوان نظریات متافیزیکال را به بوته اثبات پذیری محک زد، لذا نتیجه گرفتند که ما بعد الطبیعه حاصل علمی ندارد و ثمره بو الفضولی عقل انسان است که بعدا با ظهور حلقه وین و تشکیل نظریات پوزیتویستی و مباحثی که در حول زبان به عنوان وظیفه اصلی فلسفه انجام گرفت، فیلسوفانی که در این حلقه بودند اعلام کردند که متافیزیک حاصل معنایی نیست و نمیتوان آن را جزو علوم بشری بشمار آورد.
مقدمات تاریخی ابطال پذیری
کارل پوپر، در مصاف با این افکار پوزیتویستی، در زمینه شناخت علمی و به دنبال تجربه عینی، در برخورد با سه نظریه مهم عصر خود، به این نتیجه رسید که ملاک فارق علم از غیر علم، درجه ابطال پذیری * نظریات علمی است، نه درجه تأیید پذیری آن.و به این ترتیب پوپر تحدید حدود را از محدوده معنا به وادی تمیز علمی بودن نظریات کشانید.
بر اساس گزارش پوپر در سخنرانی ایراد شده پیتر هاوزکیمبریج در تابستان 1953، سه حادثه بزرگ در اوایل قرن بیستم باعث شدند که ادعای آنها در دارا بودن وضع و حال علمی مورد شک او واقع شده و به نتایج مهمی انجامید، چون دارای منع بودن هر نظریه علمی در واقع شدن بعضی چیزها، و کوشش برای تخطئه یا رد کردن یک نظریه یا آزمونی اصیل. این شک در نتیجه رهنمون به نظری شد که«ملاک وضع علمی یک نظریه تخطئه پذیری یا ابطال پذیری یا آزمون پذیری آن است.» (4)
حادثه اول مربوط به برخورد توجیه گرایانه هواداران مارکس با مسائل اجتماعی بود، یک نفر مارکسیست ممکن نبود روزنامهای را باز کند و در هر صفحه آن تأییدی از نظر خود در تفسیر تاریخ نبیند، نه تنها در اخبار، بلکه نیز در شکل عرضه کردن آنها-که نماینده جانبداری طبقاتی روزنامه بود-و البته مخصوصا در آنچه روزنامه نمیگفت». (5)
حادثه دوم برخورد پوپر با نظریه ابداعی عقده حقارت آدلر بود که آن را تأثیر خفی رفتارهای ظاهر و منش و شخصیت و حرفه انسانها میدانست.پوپر حالتی را در سال 1919 به آدلر گزارش میکند که با نظریات وی مطابقت نمیکرده، آدلر بدون اینکه کودک مورد نظر را دیده باشد، از طریق نظریه احساسات خود کمبینی خود، حالت او را توجیه میکند، پوپر که از این برخورد یکه خورده بود، از آدلر دلیل اطمینانش را میپرسد، او در پاسخ پوپر میگوید:«به سبب تجربه هزار جانبه خودم و من که این سخن وی را شنیدم، نتوانستم از گفتن این جمله خودداری کنم:گمان میکنم که این حالت تازه آزمایش شما هزار و یک جانبه شده است». (6)
(*)در شمارههای 39 و 40 و 43 از این نشریه در طی چند گفتار ملاک جدیدی برای جداسازی مسائل علمی از غیر علمی ارائه شده، این ملاک عبارت است از نقد پذیری که جایگزین ابطال پذیری پوپر و تحقیق پذیری پوزیتیویسم و تجربه پذیری مکتبهای تجربی میباشد.بر طبق نظریه نقدپذیری که با شرطها و مختصههایش تبیین گردیده است تنها معیار علمی بودن این است که فرضیه به گونهای باشد که بتوان دربارهاش بر پایه معیارهای مستقل از ذهنیت و حتی مستقل از حواس همچون جهات نفسیتی نه همچون جهات اکتشافی به داوری نشست این معیار همانا نقدی است ابطالگرانه بر نقد عقل نظری کانت و دیدگاههای پوزیتیویسم منطقی و حسیگری مسلک استقرائی و ابطالپذری کارل پوپر، بر طبق این معیار، متافیزیک دوباره به جایگاه خود که مبدئیت علوم است بازگشته و دیگر علوم نیز تنها در محدوده خویش و به شرط دارا بودن خاصههای نقدپذیری در قلمرو علم جای میگیرند.برای توضیح بیشتر مراجعه شود به مقاله نقد مبانی نظریههای علمی(در شماره 39)و مقاله اصلاح و تتمیم(در شماره 40)و مقاله عناصر کلی تئوری نقدپذیری (در شماره 43).«کیهان اندیشه» پوپر به دنبال این برخورد غیر علمی آدلر، در آزمایشات قبلی وی نیز مشکوک میشود و از چگونگی تأیید آن سؤال میکن و سپس با دو مثال متفاوت از حال شخصی که کودکی را با هدف غرق کردن در آب به پیش میراند، و شخصی که خود را به خطر هلاکت میاندازد تا جان کودکی را از غرق شدن نجات دهد، که هر دو حات را نظریه آدلر قابل تفسی میدانسته و عمل شخص اول را ناشی از رنج احساس حقارت و عمل شخص دوم را ناشی از احساس جسارت میشمارد، «گمان نمیکنم که رفتاری بشری باشد که با این یا آن نظریه نتوان آن را تفسیر و تعبیر کرد.درست همان واقعیت-اینکه همیشه شایستگی دارند و پیوسته تأیید میشوند-در چشم ستایندگان این نظریّهها محکمترین حجت و برهان برای درستی آنها به شمار میرفت.بر من آشکار شد که این استحکام ظاهری در حقیقت ضعف آنها بود.» (7)
حادثه سوم پیدایش نظریّه نسبیّت اینشتین بود که با آزمایش ادینگتون مورد تأیید قرار گرفت و هر آن امکان داشت که با نتیجه آزمایش دیگری تن به ابطال بدهد و این با ملاک پوپر در تشخیص وضع علمی نظریّه که ابطال پذیری یا آزمون پذیری آن بود وفق میداد و«مسئله بسیار مهم در این مورد خطری است که در یک پیشگویی از این گونه وجود دارد.» (8) این نظریّه به این نتیجه انجامیده بود که نور به هنگام گذشتن از نزدیکی خورشید جذب شده و قابلیّت اندازهگیری مییافت و این امری بود که به جهت مجاورت نور شدید به طور متعارف قابل مشاهده نبود و عکسبرداری از آن زمان کسوفی را میطلبید که امکان پیشبینی نظریّه اینشتین را وارسی میکرد، همانطور که گذشت این تئوری با آزمایش ادینگتون در زمان کسوف به اثبات رسید و هر آن ممکن بود که با نتایج دیگر باطل میشد و این نشان میداد که تئوری اینشتین با هر آزمایشی سازش نداشت و این مسئله مطلوب پوپر را از صفت ممیّزه علم از غیر علم در ابطال پذیری برآورده میساخت.
به دنبال این سه حادثه مهم بود که پوپر تئوری ابطال پذیری را در فکر خود پیریزی کرد و با تکیه به جزمیّت افکار مارکس و آدلر که آنان را از وادی علم(تجربی)خارج میکرد، به حقانیّت علمی نظریّه اینشتین رسید.«در همه اینها من متوجه طرز برخوردی غیر از برخورد جزمی مارکس، آدلر، فروید و از آنها بدتر شاگردان و مردیدانشان شدم. اینشتین به دنبال تجربیات مهمی بود که تازه اگر هم به نتیجه مثبت میرسد نظریهاش را قطعی قلمداد نمیکرد، در حالی که خلاف آن کلیه نظراتش را به هم میریخت و خودش اولین کسی بود که به این مطلب اشاره کرده بود.و این، به نظر من، برخوردی واقعا علمی بود در برابر برخورد دیگر.برخورد جزمی، که مرتبا دلایلی بر صحت نظرات مورد علاقه خود مییابد.بدین سان بود که برخورد علمی، برخوردی انتقادی است، به دنبال تأیید نمیرود، تجربیات اساسی را میجوید، تجربیاتی که ممکن است نظریّه مورد آزمایش را باطل کند، ولی هرگز نمیتواند قطعیت آن را اثبات نماید.» (9)
معنی ابطال پذیری و تحقیق منطقی آن
حال که مقدمات پیدایش نظریّه ابطال پذیری مشخص شد، شایسته است که معنی این نظریّه انقلابی در وادی فلسفه علم را وجهه نظر قرار داده تا مراد مبدع آن را به دست آوریم:
همانطور که در بحث از تئوری نسبیّت اینشتین معلوم شد، هر قانون تجربی که به توسط وقوع آن آزمایشاتی تن به ابطال بدهد و تجربه جدید ناقض آن باشد، معنای ابطالپذیری را خواهد داد که در این حال این قانون علمی تجربی نسبت به جهان خارج بیتفاوت نخواهد بود و به تعبیر دیگر«قوانین علمی اگر نادرست باشند، نادرستیشان را میتوان به تجربه آشکار کرد(مفهوم دقیق ابطال پذیری)» (10) لذا بایستی گفت:تئوریهای تجربی با باطل شدن در حقیقت با ارزیابی تجربی تن به نقد پذیری دادهاند و میتوان ابطالپذیری را معادل با نقدپذیری * گرفت.
کارل پوپر با استفاده از زبان منطق، تئوری ابداعی خود را اینگونه صورت بندی میکند:«...راهی که در آن ابطال یک نتیجه، مستلزم ابطال سیستمی است که این نتیجه از آن متفرّع شده-همان قیاس استثنایی با نتیجه منفی منطق رسمی است-آن را میتوان چنین بیان کرد:فرض کنیم P نتیجهای از سیستم t از گزارههایی است که ممکن است عبارت از نظریّهها و شرطهایی بوده باشد(که به منظور سادگی میان آنها تفاوتی قائل نمیشوم).سپس میتوانیم نماد رابطه متفرّع شدن(ملازمه تحلیلی)Pرا از t به صورت«t?P»نشان دهیم که خوانده میشود:«P نتیجه t است».فرض کنید P نادرست باشد، که میتوانیم آن را به صورت«?»بنویسیم که«نه P»خوانده میشود.با در نظر گرفتن رابطه تفرّعپذیری، t?P، و فرض ؟، میتوانیم ؟را استنتاج کنیم(بخوانید«نهt»، یعنی t را باطل شده در نظر میگیریم.اگر به تقارن(اظهار همزمان)دو گزاره با قرار دادن نقطهای میان نمادهای آنها اشاره کنیم، میتوانیم استنتاج باطل کننده را چنین بنویسیم:؟که با کلمات چنین خوانده میشود:«اگر Pمتفرّع از t، و P نادرست باشد، در آن صورت t نیز نادرست است».به وسیله اینگونه استنتاج تمام سیستم(هم نظریّه و هم شرایط ابتدایی)را که برای استنباط گزاره P، یعنی گزاره باطل شده لازم بود، باطل کردهایم...». (11)
مراد کارل پوپر این است که اگر در قیاس شرطی رفع تالی قابل استنتاج باشد، نمیتوان نتیجهای به دست آورد که به زبان نمادین نوشته شود:؟، ولی اگر تالی سالبه باشد، نتیجه قیاس منتج است، به زبان نمادین، ؟»یعنی نتایج منفی، به نفی قانون منتهی میشوند؛اما نتایج مثبت، قدرت اثبات قانون را ندارند». (12) بنابراین میتوان گفت:با تمسک به ابطال پذیری در نظریّههای علمی(تجربی) قدرت پیشبینی افزایش مییابد و نادرستی تئوریها به تجربه عیان میشود و از اینجا معلوم میگردد، ابطالپذیری مربوط به قضایای معنیدار است که بین قضایای علمی با قضایای متافیزیکال و غیر علمی حد فاصل معقول را ایجاد میکند.
کار پوپر با توجه به اینکه برخلاف پوزیتویستها، قضایای متافیزیکال را جزو گزارههای بامعنا میداند و در مواردی به اهمیت نقش آنها در پیدایش نظرات علمی اشارات متقنی دارد، در جلوگیری از سوء تعبیر از ملاک تحدید حدود خود و تعیین حیطه عمل آن گوید:«توجه داشته باشید که من ابطالپذیری را به عنوان ملاک تحدید حدود معرفی میکنم، ولی نه ملاک معنی.علاوه بر این متوجه به این نکته باشید که من بیش از این به شدت استعمال اندیشه معنی را همچون ملاکی برای تحدید حدود مورد انتقاد قرار دادم...بنابراین افسانه محض است(هر چند عدهای از ابطالهای نظریّه من مبتنی بر این افسانه بوده باشد)که من هرگز ابطالپذیری را همچون ملاک معنی پیشنهاد کرده باشم.ابطالناپذیر.خطی در داخل زبان معنیدار ترسیم میکند نه در پیرامون آن». (13)
پیدایش و ترویج افسانه پوپر، از فیلسوف پوزیتویست انگلیسی ALFRED J.Ayer(آلفرد ج آیر)میباشد که در کتاب مشهور زبان، حقیقت و منطق، Language Truth and Logic در سال 1936 به آن دامن زده است که با انتشار ترجمه انگلیسی«منطق اکتشاف (*)در اصطلاح جایی برای تأیید و ابطال نیست، لیک طبق پانوشت قبلی نقد پذیری دارای مختصههایی جز مختصههای ابطال پذیری است-به سخن دیگر میان این دو معیار نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است چون هر فرضیه ابطال پذیر نقد پذیر نیز میباشد، اما چنین نیست که هر نقد پذیر میتواند بطور تجربی ابطال پذیر باشد.«کیهان اندیشه» علمی»در سال 1959، معلوم شد معیار ابطال پذیری مربوط به قضایای بامعنی است که متمایز کننده گزارههای علمی از غیر آن میباشد.
آلفرد، ج آیر، در بحث از حذف ما بعد الطبیعه با اشاره به نظر پوپر و برداشت اشتباه از آن گوید:«هر جمله فقط آنگاه دارای معنی است که حاوی امری باشد که بوسیله تجربه قابل رد و تکذیب باشد.» (14)
آیر سپس بر مبنای برداشت اشتباه خود به تشریح تئوری پوپر میپردازد.
اظهار این معیار از طرف پوپر همانطور که در اول بحث گذشت، در مقابل نظریات پوزیتویستی بود که با تکیه بر استقراگرایی نظریّه اثبات پذیری را در تعیین حدود علوم تجربی با غیر علم(متافیزیک)مطرح کرده بودند و با قبول این نظریّه هر آن چه که خارج از محدوده علوم تجربی قرار میگرفت، مهمل و چرند اعلام شده بود.
در همین رابطه است که لودویک وینگنشتاین Ludwig wittgenstein در«...Tractatus»(رساله منطقی-فلسفی)با اشاره به نقش مرکزی زبان در عالم فلسفه، گوید:«روش صحیح فلسفه شاید این میبود:هیچ چیز را نبایستی گفت، مگر آنچه را که میتواند گفته شود، یعنی گزارههای دانش طبیعی را -بنابراین چیزی را که اصلا با فلسفه سر و کار ندارد، -و سپس هر گاه کس دیگری بخواهد چیزی متاگیتیانه(متافیزیک)بگوید، باید برای او ثابت کرد که او به پارهای از نشانهها در گزارههای خود نشانگری نبخشیده است، هر چند این روش برای فرد دیگر خرسند کننده نیست-هر چند او این احساس را نخواهد داشت که ما بدو فلسفه میآموزیم-ولی این روش یگانه روش فرسختانه صحیح است». (15)
بر این مبنی، قضیهای علمی است که درستی آن به تجربه درآمده و دارای معنا باشد، و گزارههای خارج از تجربه چون افاده معنایی را نمیکنند، مهمل میباشند که از نظرگاه پوزیتویستی قضایای متافیزیکال نیز جزو آنان هستند و لذا کار اصلی فلسفه روشن کردن قضایای علمی(تجربی)است.
فیلسوف و مورخ معاصر، فردریک کاپلستون نیز در ضمن اشاه به تعدیلات انجام گرفته در افکار بعد از نظریات پوزیتویستی با اشاره به اصل تحقیقپذیری در علوم تجربی، گوید:«سرکارل پوپر، از اصل خطا (ابطال)پذیری بیشتر از اصل پژوهش(تحقیق) پذیری دفاع کرده، و آن را معیار تشخیص دهنده فرضهای علمی از غیر علمی دانسته است. (16)
به دنبال رساله«تراکتاتوس»ویتگنشتاین، در میان فیلسوفان متأثر از فکر وی، پروفسور گیلبرت رایل، در سال 1931 اعلام کرد که در کنار کند و کاو فلسفه در روشن نمودن بد ساختههای زبانی، فلسفه اهداف متعالیتری هم دارد که این قبیل اقوال، نطفههای اولیه برگشت از جزم پردازیهای ویتگنشتاین (متقدم)و اصحاب پوزیتویستی حلقه وین را پیریزی کردند، اگر چه کارل پوپر، در حدود دهه سوم قرن حاضر در کتاب«منطق اکتشاف علمی»وظیفه فلسفه را بیش از کاوشهای زبانی اعلام کرده بود، و بر مبنای این نظر خود منطق علم(تجربی)تازهای را به جهان فلسفه علم در وادی سرگشتگیهای زبانی و تحلیل منطقی که ثمره تکیه بیش از حد متعارف بر تجربهگرایی و استمداد از منطق ابتر استقرایی بود، عرضه داشت.
توابع و کاربرد ابطال پذیری
حال که معنی منطقی ابطال پذیری تا حدودی روشن شد، مباحثی که بر این مترتب میشود را متذکر میشویم، با توجه به این مسئله که به قول روم هاره به اعتباری تمامی فلسفه علم کارل پوپر در هماهنگی با منطق علم، بر پایه تئوری ابطال پذیری بنا شده است:
1-با بکار بستن تئوری ابطال پذیری، تفکیک علم از غیر علم حالت رسمی به خود گرفته و فیلسوف را از خلط معرفت تجربی به معرفتی فلسفی بیمه خواهد کرد، چون او متوجه این امر است که اگر قضیهای ابطالپذیر شد، مربوط به وادی معارف تجربی است و اگر در مقدمات فلسفی بکار میآید باید به عنوان اصل موضوعی منظور شود. *
2-با تقویت مبطلات گزارهای، مضمون تجربی آن نیز بیشتر خواهد شد و لذا تن به خطر بزرگتری خواهد داد که لازمه آن ناسازگاری با قضایای دیگر خواهد بود و با تقطن به عدم سودرسانی تجربی غیر علم معلوم میشود که آنان مبرای از ابطال پذیری میباشند، زیر مجموعه محتوای خبری را که مرکب از گزارههای بنیادی(تجربی)باشد، کارل پوپر مجموعه «ابطال کننده بالقوه»یک نظریه نامیده که همان محتوایی تجربی مراد است.
3-معیار ابطال پذیری روشن میگرداند که علم را قضایای نامحتملی در برگرفتهاند که در تعبیر پوپر همان حدسها را تشکیل میدهند، لذا میتوان گفت:
علم چیزی جز حدسها و ابطالها نیست، پس:
4-علم فاقد قانون است و هر آنچه که در مجاری علم جاری میگردد، عبارت از تئوریهای موقتی میباشند که هر آن با ظهور تئوری تازهای ممکن است تن به ابطال بدهند و این مسئله مبین رشد معرفت از طریق پرورش مسئلههاست، همانطور که کارلپوپر میگوید:
«مسائل نقطه آغاز علم هستند». (17)
5-با قبول معیار ابطال پذیری، قضایای شخصیه تجربی به دو دسته مخالف و بیطرف، قابل تقسیم میگردد و اگر قضیهای عاری از مخالفت یا بیطرفی باشد، فاقد مضمون علمی شمرده میشود، و برخلاف تئوریهای پوزیتویستها عاری از معنا نخواهند بود، لذا:«دو شرط مهم هر قضیه علمی این است که اولا بیتناقض و ثانیا ابطال پذیر باشد». (18)
بنابراین:
6-اسانسیالیزم EssentiaIism که تفسیر راستین حوادث را در طبایع اشیاء و اوصاف ذاتی آنها میجوید و اینسترومنتالیزم که تئوریهای علمی را ابزاری بیصدق و کذب دانسته و هویتی برای عناصر نامحسوس در اکتشافات علمی قائل نیست، اعتبار منطقی ندارد و تنها راهی که تئوری علمی دارد و همان ابطال پذیری است که از نظر معرفتی متضمن رئالیست بودن قائلین به آن است.
7-معیار ابطال پذیری معلوم میدارد که«پیشرفت علمی جمعآوری هر چه بیشتر مشاهدات نیست، بلکه رد نظریههای ضعیفتر و جانشین ساختن آنها با نظریههای بهتر و بخصوص با نظریههایی از جهت محتوا غنیتر است» (19) ، این همان رشد داروینی نظریهها را میرساند و در جهت مقابل نظریههایی که بر جنبه آموزندگی محیط اصرار دارند، لامارکی خوانده میشوند.
کارل پوپر خود در رابطه با این نامگذاری میگوید:
«کتاب منطق شناخت من حاوی نظریهای در مورد افزایش شناخت بر اساس آزمایش و رد اشتباهات بود که به انتخاب طبیعی داروین نزدیکتر بود تا نظرات لامارک...چنین به نظر میرسد که داروینیسم با لامارکیسم همان رابطه را دارد که:
استنتاجگرایی با استقراءگرایی
انتخاب با آموزش از طریق تکرار
حذف انتقادی اشتباه با توجیه
نادرستی منطقی آنچه در قسمت چپ ستون آمده است خود نوعی توضیح منطقی داروینیسم است که در سمت راست جدول آوردهایم». (20)
پوپر این توضیح را کاربردی(منطق مقتضیات) نامیده و با عطف توجه به نظریه خود در مورد افزایش (*)در همان گفتارها به نشانیهای یاد شده و نیز در چندین شماره بیشتر در چند گفتار دیگر درباره ماهیت علم و فرضیههای علمی سخن آمده است از این مراجعه به آنها میتواند کارساز باشد و به پیشرفت بازبودن علم کمک کند، پیشرفتی که با روشهای غیر اکتشافی و یا شیوههای حسیگری و یا تحصلگری محدود و کند گردیده آنچنانکه با طریقههای غیر انتقادی نیز دچار همین محدودیت و کندی شده است.«کیهان اندیشه» معرفت، شباهت دو نظریه را مبین میگرداند.
در این مورد جدول اندیشههای پوپر که در ایراد بر فلسفههای زبانی تنظیم شده و حاکی از مواضع رئالیستی او میباشد، میتواند کمک شایستهای در این زمینه باشد:
پس نظریههایی که به صدق * نزدیکترند و از دیگر نظریههای رقیب تبیین بیشتری از حقیقت دارند، ارزش کنکاش نظری دارند و لذا:«رابطه بین یک نظریه(یا یک حکم)و کلمات تشکیل دهنده آن را جهات عدیده نظیر همان رابطهای است که بین یک نوشته و حروفی که برای نوشتن آن بکار رفته است وجود دارد». (22) بنابراین طرح درست مسئلهها و ارائه نظریههای رقیب هستند که از نظر فکی ارزشمند میباشند و این همان مدعای معیار ابطالپذیری است.
8-بر حسب آنچه که در معنی ابطالپذیری و توابع آن گذشت معلوم میشود که قضایای توتولوژیک (اینهمانی در اصطلاح ویتگنشتاین)-قضایای منفصله حقیقیه-قضایای فلسفی(وجودیه)- قضایای موجبه ثنائیه-و قضایای مجردیه که درباره موجودات مجرد مثل تجرد نفس و...بحث میکنند، همه ابطالناپذیرند و از حدود علمی * خارج.
9-مواردی که از کاربرد معیار ابطالپذیری را میتوان در فیزیک نیوتن و نسبیت اینشتین و اصل پائولی و نظریههای جامعهشناسی و فلسفه سیاست و فلسفه دین و فلسفه اخلاق سراغ گرفت.
در زمینه معرفت شناسی نیز میتوان معیار ابطالپذیری را با پرسش درست از امیدواری به کشف خطا در معرفت و از بین بردن آن(بر خلاف دیدگاههای سنتی معرفت شناسانه)جاری کرد و به هسته اصلی مکتب عقلیگری نقدی رسید.پوپر در این رابطه گوید:«جواب شایسته به پرسش«چگونه میتوانیم امیدوار به اکتشاف اشتباه و خطا و از میان بردن آن باشیم؟»به اعتقاد من چنین است:«با نقادی نظریهها یا حدسهای دیگران و-اگر بتوانیم خود را به این کار عادت دهیم-با نقادی * نظریهها یا (*)در تفسیر ملاک نقدپذیری در برخی گفتارهای این نشریه آمده است که تقریبا صدق پوپری دچار محذور منطقی است چنانکه نظریه صدق و کذب پوپری نیز گرفتار محذور منطقی میباشد. بدین جهت بجای ابطال پذیری و تحقیق پذیری و تجربه پذیری محض، معیار قابلیت نقد منطقی مطرح گردید و برای تحقیق صدق و کذب به نظریه اکتشافی پیشین ارجاع داده شد و تقریبات صدق بر پایه اکتشافهای پیشانه و معیارهای نفس الامری نقدپذیری تفسیر گشتند.«کیهان اندیشه»
( *)در پرداخت اصطلاح چون کار علمی نیست جای رّد و قبول نمیباشد، اما اگر واقعی وراء اصطلاح مقصود باشد آنگاه رّد و قبول سزاوار خواهند بود.از اینرو گوییم اگر معیار ابطال پذیری از کار افتاد و بجایش معیار نقدپذیری نشست، آن معیار را این توان هست که گزارههای ما بعدالطبیعی را در جرگه علم آورد. «کیهان اندیشه»
( *)نقادی نظریهها به محکهایی مستقل از نظریهها و از ابزارها و عنصرهای ذهنی و روانشناختی نیازمند است که چون در تئوری ابطال پذیری تجرب چنان محکهایی حضور ندارد، آن تئوری نمیتواند پایگاهی برای نقادی حدسهای ما یا حدسهای دیگران باشد برای شرح این انتقاد بر ابطال پذیری رجوع شود به گفتارهایی در همین نشریه با عنوانهای«نقد مبانی نظریههای علمی و تحقیقی»و«اصلاح و تتمیم»و«عناصر کلی تئوری نقد پذیری»در شمارههای 39، 40 و 43 در شمارههای پیشتر نیز در همین زمینه سخن آمده است.به خواست خداوند گفتارهای تکمیلی دیگری در همین راستا منتشر خواهد شد. «کیهان اندیشه» حدسهای خودمان.» (23)
پوپر این امتیاز خود را مدیون یونانیان دانسته و با بنیادهای اخلاقی کانت در منع از اساس قرار گرفتن یک منبع قدرت در علم اخلاق و برخورد نقادانه با آن نزدیک شمرده و با تواضع علمی خاص خود در پاسخ به پرسشهایی از منابع دانایی برخلاف سنت معمول که عقل یا حواس را اظهار میداشتهاند، گوید:«من نمیدانم؛ادعای من فقط یک حدس بوده است». (24)
این اقرار به نادانی تقریر پوپری از آموزه روش سقراطی بر مبنای تعیین رابطه بین دانش و بینش است که در تئوری نورافکن بودن ذهن در مقابل ایستار کشکولی، بیکن، استوار شده و حکایت از انسجام عقلانی مکتب فلسفی پوپر دارد، بر این مبنا تئوری شناخت بعنوان مقدمه تمام فلسفه و علوم و دغدغه دینی دانسته شده (25) ، پوپر سپس با آوردن نقل قولی از گزنفون، فیلسوف ماقبل سقراطی یونان مبنی بر اینکه:«خداوندان هرگز همه چیز را از ابتدا بر موجودات فناپذیر فاش نساختند، اما در گذر زمان ما جستجوگرانه قادر خواهیم بود بهتر را بیابیم» (26) ، نتیجه کشف سقراط در نادانی بشر را نظریات نقدپذیر دانسته است. (27)
پوپر بعد از تقریر نگرش ابطال پذیری خود در مسئله ترسم خط مرزی گزارههای علم اختباری و غیر آن، گوید:«علاوه بر این(چنانکه در این اواخر یافتهام)، آزمون پذیری درجات دارد:بعضی از نظریهها متهورانهتر از بعضی دیگر خود را در معرض ابطالهای ممکن قرار میدهند.مثلا، نظریهای که بتوانیم از آن پیشگوییهای عددی دقیقی درباره شکافته شدن خطوط طیف نور صادر شده از اتمها در میدانهای مغناطیسی با قدرت متغیر استخراج کنیم، بیش از نظریه دیگری در معرض ابطال است که تنها این مطلب را پیشگویی میکند که میدان مغناطیسی در صدور نور مؤثر است.نظریهای که دقیقتر از نظریه دیگر و آسانتر از آن قابل ابطال است، همیشه از آن جالبتر است.چون متهورانهتر است، نظریهای با احتمال کمتر است.ولی بهتر قابل امتحان و آزمایش است، چه میتوانیم آزمونهای خود را سختتر و دقیقتر کنیم.و اگر بتوانیم در برابر آزمونهای سخت ایستادگی نماید، بوسیله این آزمونها بهتر تأیید یا تقویت پذیری)باید با آزمون پذیری افزایش پیدا کند.» (28)
بر اساس آنچه که گذشت، معلوم میشود ابطال پذیری دارای درجات مختلف است.ذو درجات بودن معیار فوق، به کمک رابطه ساختاری زیر طبقهای قابل مقایسه میباشد که با محتوای منطقی قضایا منطبق هستند.پوپر از طبقات مبطل کننده به نام:طبقات باطل کنندههای بالامکان نام برده و ضمن اینکه این مسئله را در حالتی نسبی به شرط ابطال پذیری عنوان کرده، گوید:«یک نظریه در صورتی ابطال پذیر است که... دست کم یک طبقه ناتهی از گزارههای شالودهای همگونه وجود داشته باشد که آن نظریه آن را منع کرده باشد، یعنی در صورتی که طبقه ابطال گرهای بالامکان آن تهی نباشد.» (29)
پوپر در توضیح این مسئله گوید:«اگر یک گزاره اختباری و یک گزاره حشوی یا متافیزیک(مثلا یک گزاره وجودی محض)را به ترتیب باe و t نمایش دهیم، در آن صورت میتوانیم برای گزارشهای حشوی و متافیزیکی، درجه ابطال پذیری صفر قائل شویم و چنین بنویسیم:Fsb)t( Fsb)m( o و Fsb)e(o یک گزاره خود متناقض را(که میتوانیم آن را با«c» نمایش دهیم)میتوان گفت که طبقه همه گزارههای شالودهای منطقا ممکن را به عنوان طبقه ابطالگرهای بالامکان خود دارد.و این بدان معنی است که هر گزاره به هر شکل با یک گزاره خود متناقض به عنوان درجه ابطالپذیری خود همسنجشپذیر است.میتوانیم چنین بنویسیم:
Fsb)c(Fsb)e(.o.اگر به صورت من عندی Fsb)c( 1 فرض کنیم، یعنی من عندی درجه ابطال پذیری یک گزاره خود متناقض را 1 فرض کنیم، در آن صورت میتوانیم حتی گزاره اختباری e را با شرط 1Fsb)e(o تعیین کنیم.
بنابراین فرمول، Fsb)e( همیشه در فاصله میان 0 و 1 واقع میشود و با این دو حد در خارج آن قرار میگیرد، یعنی در«فاصله گشاده»محدود به این دو عدد.با کنار گذاشتن تناقض و حشو(و نیز گزارههای متافیزیکی)این فرمول در عین حال بیان کننده شرط هم سازگاری و ابطال پذیری است». (30)
حال که خواص ساختاری درجه ابطال پذیری مشخص شده، پوپر این مسئله را همانطور که گذشت بعنوان همسنجش پذیری مطرح کرده و با نمودار زیر، روابط زیر طبقهای و آزمون پذیری که ناظر به آنهاست را نمایش داده است: (31)
حال میتوان گفت:اگر گزارهای مصادیق موضوعش اعم از مصادیق محمولش باشد، ابطال پذیر است، کارل پوپر با ذکر مثالی از اجرام و سیارات، قابلیت استنتاج گزارهای که ترازهای کلیت و درجات دقت با محتوای اختباری بالاتری دارد، (تقاضای عالیترین تراز قابل وصول کلیت و تقاضای عالیترین درجه قابل وصول دقت)مورد آزمایش قرار میدهد:
«P:همه اجرام آسمانی که بر مدارهای بسته حرکت میکنند، بر روی دایرهها در حرکتند:یا به اختصار:
همه مدارها اجرام آسمانی دایره است.
q:همه مدارهای سیارات دایره است.
r:همه مدارهای اجرام آسمانی بیضی است.
s:همه مدارهای سیارات بیضی است.» (32)
همانطور که از شکل نمادین فوق معلوم است از گزاره P به گزاره q کاهش درجه کلیت، به سبب اینکه زیر طبقه خاصی را اعلام میکند، مشخص است، لذا ابطال p آسانتر از ابطال q است و«اگر q ابطال شود، p نیز چنین میشود»همچنین گزاره r درجه دقت کمتری را نسبت به p نشان میدهد و در نهایت با رسیدن به گزاره s درجه کلیت و درجه دقت توأما کاهش یافتهاند، لذا میتوان نتیجه گرفت که«با درجه بالاتری از کلیت یا دقت، محتوای بزرگتر (منطقی یا)اختیاری، و بنابر آن درجه بالاتری از آزمون پذیری متناظر است.» (33)
البته اگر قوانین چهارگانه بالا را به صورت دلالت تضمنی عام یا گزاره کلی مشروط نمایش دهیم، سنجش پذیری درجات کلیت با درجات دقت را آسانتر به دست خواهیم آورد.
10-به لحاظ آنکه هر نظریهای با بعد کمتر آسانتر از نظریهای با بعد زیادتر قابل ابطالپذیری است، نقش معیار ابطال پذیری در روشن کردن مسئله سادگی مشخص میگردد، پوپر با انتقال مقایسه درجات آزمون پذیری(ابطال پذیری)به مسئله سادگی، گوید:«به گزارههای ساده، در صورتی که هدف ما شناخت باشد، بسیار بیش از گزارههای با سادگی کمتر ارج مینهیم، بدان جهت که چیز بیشتری به ما میگویند، بدان جهت که محتوای اختباری آنها بزرگتر است و بدان جهت که بهتر آزمون پذیرند.» (34)
مراد از این گفتارها همچنان که خود پوپر متذکر شده اندازهگیری آزمون پذیری با عدم احتمال منطقی است که تقدم آن را برابر با کمی پارامترهای تنظیمپذیر اندازهگیری سادگی اعلام میکند و در نهایت آزمون پذیری با سادگی درجه بالا یکی گرفته میشود، «نگارش من میتواند چنین بیان شود:
آزمونپذیری سادگی کمی پارامترها درجه بالاتری عدم احتمال» (35) و با این نگرش پاسخ سئوالات معرفت شناختی که ارتباطی با مفهوم سادگی در ذهن دارند، روشن خواهد شد و ما تبیین مفهوم سادگی و همچنین احتمال از دیدگاه فلسفه عقلانیت نقادانه کارل پوپر را به فرصت دیگری واگذار میکنیم.
یادداشتها
(1)-منطق اکتشاف علمی، کار ریموند پوپر، ترجمه احمد آرام، انتشارات، سروش، 1370، ص 38.
(2)-همان مأخذ.
(3)-همان مأخذ.
(4)-حدسها و ابطالها، کارل ریموند پوپر، ترجمه احمد آرام، شرکت سهامی انتشار 1368، ص 45.
(5)همان مأخذ، ص 43.
(6)-همان مأخذ.
(7)-همان مأخذ، ص 44.
(8)-همان مأخذ.
(9)-جستجوی ناتمام، کارل ریموند پوپر، ترجمه ایرج علی آبادی، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1369، ص 47.
(10)-علم چیست، فلسفه چیست؟عبدالکریم سروش، مؤسسه فرهنگی صراط، 1371، ص 34.
(11)-منطق اکتشاف علمی، ص 79.
(12)-محک تجربه(2)عبد الکریم سروش، فصلنامه فرهنگ، شماره(2 و 3)، ص 74، پاورقی 3.
(13)-منطق اکتشاف علمی، ص 45(پاورقی 3).
(14)-زبان حقیقت ومنطق، الف/ج آیر، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص 23.
(15)-رساله منطقی-فلسفی، لودیویک وتگنشتاین، ترجمه میر شمس الدین ادیب سلطانی، ص 115.
(16)-فلسفه معاصر، فردریک کاپلستون، ترجمه علی اصغر حلبی، ص 25، پاورقی 54.
(17)-منطق علوم اجتماعی، کارل ریموند پوپر، ترجمه غلامرضا خدیوی، (نسخه مترجم)، تز 4.
(18)-محک تجربه(2)، ص 55.
(19)-جستجوی ناتمام، ص 96.
(20)-همان مأخذ، ص 206 و 207.
(21)-حدسها و ابطالها، ص 23.
(22)-جستجوی ناتمام، ص 29.
(23)-حدسها و ابطالها، ص 32.
(24)-همان مأخذ، ص 33.
(25)-منطق علوم اجتماعی، تز 27.
(26)-همان مأخذ.
(27)-همان مأخذ.
(28)-حدسها و ابطالها، ص 319.
(29)-منطق اکتشاف علمی، ص 115.
(30)-همان مأخذ، ص 119.
(31)-همان مأخذ.
(32)-همان مأخذ، ص 124.
(33)-همان مأخذ.
(34)-همان مأخذ، ص 143.
(35)-همان مأخذ.