اراده حق
آرشیو
چکیده
متن
معرفت حق سبحانه و تعالی، اولیترین معارف در حوزه معرفت انسانی است.لیکن چون ذات حق تعالی چنان است که به قول امیرالمومنین(ع)لایدرکه بعد الهمم و لایناله غوص الفتن»پس باید گوش جان به سخن ثامن الحجج داد که فرمود:
«ان الله عزوجل یدرک معرفته بالصفات و الاسماء...» چرا که به فرموده همان امان همان«الصفات و الاسماء تدل علی الکمال و الوجود».پس بر ماست بکوشیم تا با شناخت صفات حق تعالی، دریچهای در جهت معرفت وجود لایتناهی او بگشائیم، باشد که درونمان بیتی گردد از بیوتی که خدای سبحان اذن رفعت نامش را در آنها«اذان»نموده است.
اما از آنجا که سخن به تفصیل گفتن در همه ابواب صفات حق، در ظرفیت یک مقاله نیست، بر آن شدیم که تنها در بابی از ابواب معرفت صفاتی حق تعالی، یعنی اراده او جل عزه به خواست او و با الهام از کلام او و با تدبرت در کلمات نبی مکرمش و اوصیاء معظمش و سالکان صراط اقومش، کلماتی چند بنگاریم.امید است که قول حق را از اقوالب ناصواب آن گروه از فلاسفه و متکلمین و محدثین که از دریافت قول حق درماندهاند و تاریخ علم کلام مشحون از نزاعهای بیحاصل آنان است.ممیز نماییم.
همانگونه که اشاره شد، چون اراده از صفات حق تعالی است، لازم است برای شناخت آن، ابتدا بینشی کلی از صفات او«جل جلاله»کسب نماییم و سپس آراء نحلههای مذکور را ابتدا در باب صفات جویا شویم تا بتوانیم بطور زیربنایی در مسئله اصلی، یعنی اراده حق، بحث و بررسی نماییم.
صفات حق تعالی از نظرگاه نحلهها
صفات حق تعالی را از دو جهت میتوان بررسی نمود:
1-از دیدگاه وجودشناسی
2-از دیدگاه معرفتشناسی
از دیدگاه اول میتوان گفت:صفات حق تعالی کمالات وجود او هستند که بنحوم لایتناهی و متحد با ذات بحت بسیط لایتناهی او موجودند. از دیدگاه دوم میخواهیم ببینیم آنچه را که به مدد عقل یا وحی یا الهام، یافتهایم، چگونه میتوانیم در قالب مفاهیمی بریزیم که معرف مصادیق لایتناهی صفات باشد.اینجاست که دچار مشکل میشویم، چرا که مفاهیم توصیف نماییم او را مقید به تقیید مفهومی کردهایم.اما بهر حالب چارهای نیست که در مقام توصیف باید با همین الفاظ سخن بگوییم و در نهایت اظهار نماییم«سبحان الله عما یصفون».
اینک چون باید این مسئله را به نحو تطبیقی بین حکما و متکلمین و محدثین بحث نماییم، بهتر است از اطاله کلام صرف نظر نموده و عنان سخن را در جهت اصلی سوق دهیم.
ابتدا دیدگاه متکلمین(معتزله و اشاعره و شیعه)و سپس آراء محدثین(شیعه و اهل سنت)و در نهایت سخن حکمای اسلام را در صفات حق تعالی بیان نموده، و در مقام داوری، آن سخن را که مطابق عقل و نقل تشخیص دادهایم بر میگزینیم و سپس به بحث اصلی یعنی اراده حق میپردازیم.
دیدگاه متکلمین
1-معتزله:دیدگاه معتزل را بطور کلی میتوان سه قسم نمود:
الف:نظریه واصل بن عطا و پیروانش که انکار صفات الهی کردند و ذات را نائل مناب صفات دانستند.
ب:نظریه ابوالهذیل علاف و همفکرانش که به صفات متحد با ذات معتقد بودند و میگفتند خدای سبحان متصف به صفاتی است که عین ذات اوست.
ج:نظریه ابوهاشم و تابعینش که معتقد به«حالّ» بودند و در تعریف حال میگفتند:«الحالّ صفة لموجود، لاموجود و لا معدوم»برای صفات خدا نیز چنین حالتی فرض کردند که«نه خدایند نه جز خدا»
2-اشاعره:تقریبا میتوان گفت آنها بالاتفاق قائل به صفاتی موجود در خدا و زاید بر ذات و قدیم ذات بودهاند، چنانکه ابوالحسن اشعری، بنیانگذار این مکتب میگوید:
«خداوند دارای صفاتی است که از لا قائم به ذات اوست و در عین حال زائد بر ذات اوست». (1)
او در اثبات نظر خویش میگوید:
«افعال همچنانکه دلالت میکند بر آنکه حق تعالی عالم است، قادر است و مرید(یعنی صاحب اراده) همچنین دلالت میکند بر علم و قدرت و اراده...در این شکی نیست که عالم را صفت علم باشد و قادر را صفت قدرت و مرید را صفت ارادت...و در نهایت گوید:باری تعالی عالم است به علم و قادر است به قدرت و حّی است به حیات و مرید است به ارادت و.. و این صفات ازلی است قائم به ذات تعالی و نگوییم که این صفات عین ذات الهی است و نگوییم که غیر ذات الهی است». (2)
دیگر صاحب نظران مکتب اشعریت در بحث صفات حق تعالی، همان راه اشعری را رفتند، جز اینکه غزالی این معانی را«اعیان ثابته»نامیده میگوید:
«بدان که صفات هفتگانه علم، حیات، قدرت اراده، سمع و بصر و کلام، زاید بر مفهوم ذات، به عنوان اعیان ثابته»هستنمد و معنی اعیان ثابته این است که این صفات نه عین ذاتند و نه خارج از ذات...». (3)
3-متکلمین امامیه:افکار آنان غالبا از مکتب وحی و وارثان این مکتب یعنی ائمه هدی علیهم السلام نشأت گرفته بود.شاید بتوان گفت آنها بالاتفاق قائل به عینیت صفات ذاتی با ذات بودند، نه چون معتزله انکار صفات نمودند، و نه چون اشاعره به صفات زاید بر ذات معتقد بودند.
چنانکه شیخ مفید گوید:
«اقول ان الله عزوجل اسمه حی لنفسه لابحیاة و انه قادر لنفسه و عالم لنفسه لابمعنی لما ذهب الیه المشبهه من اصحاب الصفات و الاحوال...هذا مذهب الامامیه کامّة... (4)
این دیدگاه توسط علمای خلف او نظیر شریف مرتضی و شیخ طوسی و خواجه نصیر طوسی و دیگر بزرگان امامیه تا عصر حاضر تأیید گردید، چنانکه خواجه نصیر گوید:
«وجوب الوجود یدل علی نفی المعانی و الاحوال و الصفات الزائده عینا» (5) به این بیان که واجب الوجود بودن حق تعالی دلالت میکند بر نفی معانی و احوال و صفات زائده که اشاره به ردّ نظر ابوهاشم و محدثین اهل سنت و اشاعره دارد.
دیدگاه محدثین
چون محدثین اهل سنت و امامیه در این زمینه تفکر کاملا متمایز داشتند لازم است مستقلا دیدگاههایشان را بررسی کنیم:
1-محدثین اهل سنت:آنان تابعان صفاتیه قدیم بودند که اعتقاد به زیادت صفات بر ذات داشتندو در این جهت از اشاعره هم گام فراتر نهاده و با تمسک به ظواهر آیات برای خدا صفات جسمانی نیز قائل شدند، چون هیچگونه تأویل و تفسیر در آیات و روایات را جایز ندانسته و همه را حمل بر معنی ظاهری میکریدند، شهرستانی در بیان عقیده آنان گوید:
«صفاتیه برای خدا صفتهای ازلی از علم و قدرت و حیات و شنوایی و بینایی و ارادت و کلام و اکرام و جود ثابت کردهاند...همچنین بعضی صفات را که به خبر ثابت شده آنها را صفات خبریه گویند، مثل:یدین و وجه، و این صفات را هیچ تأویل نکنند...و این طریقت احمد بن حنبل و...بود. (6)
2-محدثین شیعه:از محدثین متقدم(عصر غیبت امام عصر«عج»)میتوان شیخ صدوق را نام برد که در مسائل اعتقادی شیعه سخن بسیار گفته و کتابها نوشته است.وی صفات ثبوتیه حق را به نفی صفات سلبیه بر میگرداند، چنانکه میفرماید:
«هر چه ما وصف نمودیم خدا را از صفات ذاتش، غرض و قصد ما از هر صفتی نفی ضد آن صفت از ذات مقدس اوست». (7)
لکن این عقیده صدوق مورد قبول محدثین بعد از او قرار نگرفت و در بیان صفات حق همان راهی را رفتند که متکلمین امامیه و حکماء الهی پیمودند.در اینجا جهت اختصار کلام از بیان نظرات آنان صرف نظر میکنیم.
دیدگاه حکما
حکمای اسلام اعم از مشائیین و اشراقیین و حکمت متعالیه، جمیعا به عینیت ذات و صفات معتقد هستند، چنانکه معلم ثانی فارابی گوید:
«وقتی میگوییم خدا حیّ است، یعنی عین حیات است...». (8)
و ابن سینا شیخ الرئیس از قاعده فلسفی«واجب الوجود بالذات واجب جمیع الجهات»، همه صفات کمالیه و عینیت آن بالذات را اثبات مینماید و مفهوم اینها را در خدای سبحان یک چیز میداند. (9)
صدرالمتألهین که حکمت متعالیه او نقطه عطفی در تاریخ تفکر فلسفی در جهان اسلام بشمار میآید، میگوید:
«واجب الوجود و ان وصف بالعلم و القدره و غیرها لکن لیس وجود هذه الصفات فیه الاوجود ذاته بذاته فهی و ان تغایرت مفهوماتها لکنها فی حقه تعالی موجودة بوجود واحد». (10)
و تابعان حکمت متعالیه نیز همین صراط را پیمودند. حال که دیدگاه کلی نحلههای فکری مذکور را در باب صفات حق تعالی فهمیدیم، اکنون به دیدگاهشان در باب اراده حق تعالی میپردازیم.
اراده حق از نظر نحلههای فکری
مسئله اراده حق تعالی از مسائل مهم کلامی و فلسفی است که در طول تاریخ اسلام بسیار مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است.
اراده حق تعالی را از سه دیدگاه میتوان مورد بررسی قرار داد:
الف-دیدگاه وجودشناسی، یعنی خدای سبحان هم در مرتبه ذات متصف به مرید بودن است و یا اینکه اراده تنها صفت فعل اوست و اینکه آیا اراده او صفتی قدیم است یا حادث و اگر قدیم است عین ذات است یا زائد برذات.
ب-از جهت معرفتشناسی، به این معنی که این لفظ را چگونه در مورد خدای سبحان بکار بریم که متناسب با مقام ربوبی او باشد.
ج-از جهت ارتباط اراده حق تعالی با اراده انسان که به عبارت دیگر بحث جبر و اختیار است.
اینک به اختصار در بیان حقیقت اراده به گونه تطبیقی به بیان و بررسی مواضع فکری نحلههای مورد بحث از دو دیدگاه وجودشناسی و معرفتشناسی میپردازیم:
نظر متکلمین در اراده حق
1-معتزله:غالب آنان نظیر و اصل بن عطا و پیروان او، همانگونه که تعلق صفات را به ذات، نفی نمودند اراده را هم بعنوان یک صفت ذاتی نفی کردند.اما برخی چون ابوالهذیل علاف و جبائی و ابوهاشم، قائل به حدوث اراده از دیدگاه وجودشناسی شدند و برخی چون عبد الجبار، آن را صفت فعل و لافی المحل میداند. (11) و از لحاظ معرفت شناسی برخی چون نظام و ابوالقاسم بلخی، اراده را صفتی سلبی و به معنی مجبور نبودن خدا بر کاری تفسیر کردند.و برخی مثل ابوالهذیل و ابوالحسین بلخی و نظّام، اراده حق تعالی را از سنخ ادراک دانسته و آن را به علم به مصلحت یا نفع در افعالش تفسیر نمودند که ابوالحسین آن را داعی مینامد.
2-اشاعره:آنان همانگونه که اشاره شد به صفات زائد بر ذات و قائم به ذات معتقدند، پس اراده را هم از نظرگاه اول یکی از صفات هفتگانه قدیم زائد بر ذات حق تعالی میدانند و از لحاظ معرفتشناسی آن را به مخصص احد المقدورین در قیاس به قدرت حق تعالی تفسیر میکنند.به این بیان که ممکنات نظر به قدرت حق تعالی همه در ایجادشان علی السواء هستند، پس اینکه در مرتبه تحقق خارجی برخی تقدم یافتند و برخی تأخر صفتی دیگر لازم است که مقدورهای علی السواء را مقدم یا مؤخری گرداند و این «اراده»است، چنانکه صاحب مواقف که این کتابش از کتب معتبر در تفکر اشاعره است در تعریف اراده گوید:
«صفة مخصصة لاحذ طرفی المقدور بالوقوع»یعنی اراده صفتی است که مخصص یکی از دو طرف مقدور به وقوع میباشد.
نتیجه اینکه اشاعره اراده را هم در ذات ثابت میدانند و هم در مقام فعل.
3-متکلمین امامیه:متکلمین امامیه گر چه در بحث صفات دیدگاه مشترک داشتند، اما در بحث اراده در میان آنها اختلاف نظر به چشم میخورد.برخی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی آن را از صفات فعل دانستند، چنانکه شیخ مفید میفرماید:«ان الاراده من الله جل اسمه نفس الفعل...». (12)
اما برخی دیگر نظیر سیدمرتضی و خواجه نصیر طوسی قائل به اراده ذاتی خدا هم هستند، چنانکه سید مرتضی میفرماید:«فوصفه عند التحقیق با نه مرید لیس من صفات الافعال...». (13)
و خواجه نصیر در شرح رسالة العلم میفرماید:
«کانت القدرة و العلم و الارادة شیئا واحدا فی ذاته مختلفا بالاعتبارات العقلیه...». (14)
به این بیان که قدرت و علم و اراده از لحاظ وجود شناسی دارای یک وجود واحد در ذات حق تعالی میباشند، لکن از جهت مفهومی، مفاهیم مختلف و متعدد هستند.
و خواجه طوسی اراده را تفسیر به داعی میکند که همان علم به مصلحت و خیریت در فعل است و میفرماید:
«و لیست زائدة علی الداعی و الاّلزام التسلسل اوتعدد القدما»و برخی چون شیخ طوسی، اراده را صفتی جدا و مستقل از موصوف و حادث میداند و آن را از صفات فعله میشمارد و اراده ذاتی را هم نفی میکند. (15)
نظر محدثان درباره اراده حق
1-محدثین اهل سنت:محدثین اهل سنت اراده حق را از لحاظ وجودشناسی، همانگونه که در باب صفات گفتیم، صفتی زائد بر ذات میدانند.اما از دیدگاه دوم آن را به مشیت و خواست تفسیر نمودند. چنانکه عبد القاهر بغدادی در بیان عقیده اهل سنت و جماعت میگوید:«اهل سنت بر این نظر همداستان شدند که اراده خدای تعالی، مشیت و خواست اوست و«مراد»اراده اوست به چیزی که کراهت او در عدم آن است». (16)
2-محدثین شیعه:از این محدثین برخی چون ثقة الاسلام کلینی صاحب اصول کافی و شیخ صدوق و علامه مجلسی صاحب بحار الانوار، به استناد روایات، اراده را جزو صفات فعل دانسته و اراده در حق تعالی را عین ایجاد میدانند.اما محدثین متأخر، چون فیض کاشانی، اراده را در دو مرتبه ذات و فعل ثابت میداند، چنانکه او در تبین اراده ذاتی میفرماید:
«ان الارادة و المشیة ایضا لهما معنی ثابت فی الازل و هو کون ذاته بذاته فی الازل یکفی علمه بالخیر فی خلقه ایاه علی حسب القدرة و الاختیار فیما لایزال و هو من صفات الذات. (17)
نظر حکما درباره اراده حق
از اکابر فلسفه چون فارابی، ابنسینا، شیخ اشراق، ملاصدرا، اراده را از لحاظ وجودشناسی در مقام ذات ثابت میدانند.چنانکه فارابی گوید:
«یجب ان یکون فی الوجود وجود بالذات...و فی الارادة ارادة بالذات حتی تکون هذه الامور فی غیره لابالذات». (18)
و ابنسینا در مبدأ و معاد در اثبات اراده ذاتی گوید:
«اما الواجب الوجود فلایجوز ان تکون ذاته حاملة لارادة و قدرة غیر الماهیة...المعقولة التی هی ذاته..» یعنی:جایز نیست که در ذات واجب الوجود اراده یا قدرتی غیر از هویت وجودی واجب باشد.
صدرالمتألهین در اثبات اراده ذاتی گوید:
«ان کل کمال یلحق بالاشیاء بواسطة الوجود فهو لمبدء الوجود لذاته و لغیره بسببه فهو تعالی الحی.. المرید بذاته لابالصفات الزائبده». (19)
بدیهی است که وقتی اراده ذاتی را اثبات کنند، اراده در مقام فعل را هم ثابت میدانند، چنانکه ملاصدرا آن را اجل ضروب اراده میداند ولی در تفسیر اراده بین ابنسینا و صدرالحکماء و المتألهین اختلاف نظر وجود دارد.ابن سینا اراده را از نظر مفهوم هم عین علم میداند، چنانکه میگوید: «...فواجب الوجود لیست ارادته مغایرة الذات لعلمه و لا مغایرة المفهوم لعلمه..» (20) یعنی اراده او چه از جهت ذات و حقیقت و چه از نظر مفهوم، عین علم او جلجلاله است.
اما صدرالمتألهین اراده و علم را مصداقا یکی میداند، نه از جهت مفهوم، همانگونه که در بحثخ صفات اشاره نمودیم، صدرالمتألهین در تفسیر اراده گوید:
«الارادة و المحبة معنی واحد کالعلم و هی فی الواجب تعالی.عین ذاته و هی بعینها عین الداعی» (21) یعنی اراده و محبت معنی واحدی است، مثل علم که در واجب تعالی عین ذات و عین داعی است.
تابعین صدرالمتألهین، نظیر سبزواری و ملاعبداللّه زنوزی، از دیدگاه صدرالمتیألهین در اثبات وجود اراده ذاتی و تفسیر اراده پیروی کردند که به جهت اختصار از ذکر سخن آنها خودداری میکنیم.
اینک به نقد و بررسی و نتیجهگیری مطالب ذکر شده میپردازیم:
بررسی آراء و نتیجهگیری
در سطور گذشته با دیدگاههای مختلف نحلههای فکری در باب صفات و بالأخص اراده حق تعالی آشنا شدیم.اما سخن حق کدام است؟سخن حق نظر آن دسته از حکمای الهی و متکلمینن و محدثین اسلام است که قائل به عینیت صفات حق تعالی با ذاتش در مصداق و تغایر آنها مفهوما هستند و مرید بودن حق تعالی را، هم در مرتبه ذات و هم در مرتبه فعل، مسلم میدانند و«اراده»را از دیدگاه وجود شناسی صفت وجودی متحد با سایر صفات کمالیه و از دیدگاه معرفتشناسی معنائی قریب به حب و علم میدانند.
مدعای مذکور هم به دلیل عقل و هم به دلیل نقل ثابت میشود:
1-به براهین ساطعه حکمای اسلام ثابت است که واجب الوجود با الذ ات، بسیط الحقیقه و واجبالوجود من جمیع الجهات است.یعنی ذات واجبیه حق تعالی در مرتبه ذات نمیتواند از هیچیک از صفات کمال و جمال خالی باشد، چون به قول فارابی و تأیید و تأکید ابنسینا و صدرالمتألهین واجب است که در داروجودی وجود بالذات و در علم، علم با لذات و در ...ارداه، اراده بالذات داشته باشیم، تا اینکه درغیر واجب، به نحو غیر ذاتی و امکانی متحقق باشد، زیرا فاقد کمال نمیتواند معطی کمال باشد.
2-دلایل نقلی از آیات و روایات در اثبات صفات جمال و کمال و مرید بودن خداوند بیشمار است، از آن جمله قرآن کریم میفرماید:«تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام» (22) که مفسرین جلال را به صفات سلبیه و جمال را به صفات ثبوتیه تفسیر نمودهاند.
و ما از انبوه روایات منقوله از نبی گرامی اسلام و ائمه اطهار، تنها به ذکر یک روایت از امام صادق(ع)که در آن به صراحت عینیت صفات حق تعالی با ذات اثبات شده اکتفا میکنیم:
«عن ابی بصیر قال:سمعت ابا عبداللّه علیه السلام یقول:لم یزل اللّه عزوجل ربنا و العلم ذاته و لا معلوم و السمع ذاته و لامسموع و البصر ذاته و لامبصرو القدرة ذاته و لامقدور». (23)
از این روایت قدیم بودن صفات و هم عینیت آنها با ذات و هم عینیت صفات با یکدیگر اثبات میشود.
و اینک به ذکر آیات و روایات در باب اراده حق میپردازیم:
الف:آیاتی که بر مرید بودن خداوند دلالت دارد، نظیر«فعال لمایرید»و«...فمن یملک لکم من اللّه شیئا ان اراد بکم ضرا او اراد بکم نفعا». (24)
ب-روایات:امام علی(ع)میفرماید:«مرید لابهمة صانع لابجارحة». (25) و این صفت را در مرتبه ذات ثابت میدانیم، به استناد روایت:
«و الارادة فی المراد قبل قیامه». (26)
و اراده را در مقام فعل ثابت میدانیم و اراده او را جلجلاله در مقام فعل عین فعل او میدانیم، به استناد روایت:
«فارادته احداثه لاغیر ذلک...فارادة اللّه الفعل لاغیر ذلک». (27)
و از دیدگاه امامیه اراده خدا، اراده مطلقه است و این منافی با مرید و مختار بودن انسان نیست، چون اراده و اختیار انسان موهبت الهی و در طول اراده خداست نه در عرض اراده او که اثبات یکی مستلزم نفی دیگری باشد.
یادداشتها
(1)-تاریخ فلسفه در اسلام، م.م.شریف، ج 1، ص 323.
(2)-ملل و نحل شهرستانی، ص 121 و 122.
(3)-تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 555.
(4)-اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، شیخ مفید، ص 18.
(5)-کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، ص 290.
(6)-ملل و نحل، ص 118-119.
(7)-اعتقادات صدوق، ص 68.
(8)-تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 397.
(9)-ر ک:مبدأ و معاد، ابنسینا، انتشارات دانشگاه تهران، ص 21.
(10)-شرح اسفار، جوادی آملی، انتشارات حکمت، چاپ اول، ج 6، ص 415 و 416.
(11)-ر ک:اندیشههای کلامی شیخ مفید، مکدرموت، ترجمه احمد آرام.
(12)-ر ک:بحار الانوار، ج 4، ص 137-139.
(13)-الذخیره، علم الهدی، ص 600.
(14)-اسفار، ج 6، ص 331.
(15)-ر.ک:تمهید الاصول، ترجمه مشکوة الدینی، ص 118-121.
(16)-کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد.
(17)-وافی، فیض کاشانی، نسخه خطی، ص 98.
(18)-شرح اسفار، جوادی آملی، ج 6، ص 365.
(19)-همان مأخذ، ج 1، ص 445.
(20)-النجاة، ابنسینا، چاپ دانشاه تهران، ص 601 و 602.
(21)-اسفار، ج 6، ص 341.
(22)-سوره الرحمن، آیه 78.
(23)-اصول کافی، ج 1، ص 143.
(24)-سوره فتح، آیه 11.
(25)-نهجالبلاغه، خطبه 179.
(26)-اصول کافی، ج 1، ص 205.
(27)-همان مأخذ، ج 1، ص 148.