آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

معرفت حق سبحانه و تعالی، اولی‏ترین معارف در حوزه معرفت انسانی است.لیکن چون ذات حق تعالی چنان است که به قول امیرالمومنین(ع)لایدرکه بعد الهمم و لایناله غوص الفتن»پس باید گوش جان به سخن ثامن الحجج داد که فرمود:
«ان الله عزوجل یدرک معرفته بالصفات و الاسماء...» چرا که به فرموده همان امان همان«الصفات و الاسماء تدل علی الکمال و الوجود».پس بر ماست بکوشیم تا با شناخت صفات حق تعالی، دریچه‏ای در جهت معرفت وجود لایتناهی او بگشائیم، باشد که درونمان بیتی گردد از بیوتی که خدای سبحان اذن رفعت نامش را در آنها«اذان»نموده است.
اما از آنجا که سخن به تفصیل گفتن در همه ابواب صفات حق، در ظرفیت یک مقاله نیست، بر آن شدیم که تنها در بابی از ابواب معرفت صفاتی حق تعالی، یعنی اراده او جل عزه به خواست او و با الهام از کلام او و با تدبرت در کلمات نبی مکرمش و اوصیاء معظمش و سالکان صراط اقومش، کلماتی چند بنگاریم.امید است که قول حق را از اقوالب ناصواب آن گروه از فلاسفه و متکلمین و محدثین که از دریافت قول حق درمانده‏اند و تاریخ علم کلام مشحون از نزاعهای بی‏حاصل آنان است.ممیز نماییم.
همانگونه که اشاره شد، چون اراده از صفات حق تعالی است، لازم است برای شناخت آن، ابتدا بینشی کلی از صفات او«جل جلاله»کسب نماییم و سپس آراء نحله‏های مذکور را ابتدا در باب صفات جویا شویم تا بتوانیم بطور زیربنایی در مسئله اصلی، یعنی اراده حق، بحث و بررسی نماییم.
صفات حق تعالی از نظرگاه نحله‏ها
صفات حق تعالی را از دو جهت می‏توان بررسی نمود:
1-از دیدگاه وجودشناسی
2-از دیدگاه معرفت‏شناسی
از دیدگاه اول می‏توان گفت:صفات حق تعالی کمالات وجود او هستند که بنحوم لایتناهی و متحد با ذات بحت بسیط لایتناهی او موجودند. از دیدگاه دوم می‏خواهیم ببینیم آنچه را که به مدد عقل یا وحی یا الهام، یافته‏ایم، چگونه می‏توانیم در قالب مفاهیمی بریزیم که معرف مصادیق لایتناهی صفات باشد.اینجاست که دچار مشکل می‏شویم، چرا که مفاهیم توصیف نماییم او را مقید به تقیید مفهومی کرده‏ایم.اما بهر حالب چاره‏ای نیست که در مقام توصیف باید با همین الفاظ سخن بگوییم و در نهایت اظهار نماییم«سبحان الله عما یصفون».
اینک چون باید این مسئله را به نحو تطبیقی بین حکما و متکلمین و محدثین بحث نماییم، بهتر است از اطاله کلام صرف نظر نموده و عنان سخن را در جهت اصلی سوق دهیم.
ابتدا دیدگاه متکلمین(معتزله و اشاعره و شیعه)و سپس آراء محدثین(شیعه و اهل سنت)و در نهایت سخن حکمای اسلام را در صفات حق تعالی بیان نموده، و در مقام داوری، آن سخن را که مطابق عقل و نقل تشخیص داده‏ایم بر می‏گزینیم و سپس به بحث اصلی یعنی اراده حق می‏پردازیم.
دیدگاه متکلمین
1-معتزله:دیدگاه معتزل را بطور کلی می‏توان سه قسم نمود:
الف:نظریه واصل بن عطا و پیروانش که انکار صفات الهی کردند و ذات را نائل مناب صفات دانستند.
ب:نظریه ابوالهذیل علاف و همفکرانش که به صفات متحد با ذات معتقد بودند و می‏گفتند خدای سبحان متصف به صفاتی است که عین ذات اوست.
ج:نظریه ابوهاشم و تابعینش که معتقد به«حالّ» بودند و در تعریف حال می‏گفتند:«الحالّ صفة لموجود، لاموجود و لا معدوم»برای صفات خدا نیز چنین حالتی فرض کردند که«نه خدایند نه جز خدا»
2-اشاعره:تقریبا می‏توان گفت آنها بالاتفاق قائل به صفاتی موجود در خدا و زاید بر ذات و قدیم ذات بوده‏اند، چنانکه ابوالحسن اشعری، بنیانگذار این مکتب می‏گوید:
«خداوند دارای صفاتی است که از لا قائم به ذات اوست و در عین حال زائد بر ذات اوست». (1)
او در اثبات نظر خویش می‏گوید:
«افعال همچنانکه دلالت می‏کند بر آنکه حق تعالی عالم است، قادر است و مرید(یعنی صاحب اراده) همچنین دلالت می‏کند بر علم و قدرت و اراده...در این شکی نیست که عالم را صفت علم باشد و قادر را صفت قدرت و مرید را صفت ارادت...و در نهایت گوید:باری تعالی عالم است به علم و قادر است به قدرت و حّی است به حیات و مرید است به ارادت و.. و این صفات ازلی است قائم به ذات تعالی و نگوییم که این صفات عین ذات الهی است و نگوییم که غیر ذات الهی است». (2)
دیگر صاحب نظران مکتب اشعریت در بحث صفات حق تعالی، همان راه اشعری را رفتند، جز اینکه غزالی این معانی را«اعیان ثابته»نامیده می‏گوید:
«بدان که صفات هفتگانه علم، حیات، قدرت اراده، سمع و بصر و کلام، زاید بر مفهوم ذات، به عنوان اعیان ثابته»هستنمد و معنی اعیان ثابته این است که این صفات نه عین ذاتند و نه خارج از ذات...». (3)
3-متکلمین امامیه:افکار آنان غالبا از مکتب وحی و وارثان این مکتب یعنی ائمه هدی علیهم السلام نشأت گرفته بود.شاید بتوان گفت آنها بالاتفاق قائل به عینیت صفات ذاتی با ذات بودند، نه چون معتزله انکار صفات نمودند، و نه چون اشاعره به صفات زاید بر ذات معتقد بودند.
چنانکه شیخ مفید گوید:
«اقول ان الله عزوجل اسمه حی لنفسه لابحیاة و انه قادر لنفسه و عالم لنفسه لابمعنی لما ذهب الیه المشبهه من اصحاب الصفات و الاحوال...هذا مذهب الامامیه کامّة... (4)
این دیدگاه توسط علمای خلف او نظیر شریف مرتضی و شیخ طوسی و خواجه نصیر طوسی و دیگر بزرگان امامیه تا عصر حاضر تأیید گردید، چنانکه خواجه نصیر گوید:
«وجوب الوجود یدل علی نفی المعانی و الاحوال و الصفات الزائده عینا» (5) به این بیان که واجب الوجود بودن حق تعالی دلالت می‏کند بر نفی معانی و احوال و صفات زائده که اشاره به ردّ نظر ابوهاشم و محدثین اهل سنت و اشاعره دارد.
دیدگاه محدثین
چون محدثین اهل سنت و امامیه در این زمینه تفکر کاملا متمایز داشتند لازم است مستقلا دیدگاههایشان را بررسی کنیم:
1-محدثین اهل سنت:آنان تابعان صفاتیه قدیم بودند که اعتقاد به زیادت صفات بر ذات داشتندو در این جهت از اشاعره هم گام فراتر نهاده و با تمسک به ظواهر آیات برای خدا صفات جسمانی نیز قائل شدند، چون هیچگونه تأویل و تفسیر در آیات و روایات را جایز ندانسته و همه را حمل بر معنی ظاهری می‏کریدند، شهرستانی در بیان عقیده آنان گوید:
«صفاتیه برای خدا صفتهای ازلی از علم و قدرت و حیات و شنوایی و بینایی و ارادت و کلام و اکرام و جود ثابت کرده‏اند...همچنین بعضی صفات را که به خبر ثابت شده آنها را صفات خبریه گویند، مثل:یدین و وجه، و این صفات را هیچ تأویل نکنند...و این طریقت احمد بن حنبل و...بود. (6)
2-محدثین شیعه:از محدثین متقدم(عصر غیبت امام عصر«عج»)می‏توان شیخ صدوق را نام برد که در مسائل اعتقادی شیعه سخن بسیار گفته و کتابها نوشته است.وی صفات ثبوتیه حق را به نفی صفات سلبیه بر می‏گرداند، چنانکه می‏فرماید:
«هر چه ما وصف نمودیم خدا را از صفات ذاتش، غرض و قصد ما از هر صفتی نفی ضد آن صفت از ذات مقدس اوست». (7)
لکن این عقیده صدوق مورد قبول محدثین بعد از او قرار نگرفت و در بیان صفات حق همان راهی را رفتند که متکلمین امامیه و حکماء الهی پیمودند.در اینجا جهت اختصار کلام از بیان نظرات آنان صرف نظر می‏کنیم.
دیدگاه حکما
حکمای اسلام اعم از مشائیین و اشراقیین و حکمت متعالیه، جمیعا به عینیت ذات و صفات معتقد هستند، چنانکه معلم ثانی فارابی گوید:
«وقتی می‏گوییم خدا حیّ است، یعنی عین حیات است...». (8)
و ابن سینا شیخ الرئیس از قاعده فلسفی«واجب الوجود بالذات واجب جمیع الجهات»، همه صفات کمالیه و عینیت آن بالذات را اثبات می‏نماید و مفهوم اینها را در خدای سبحان یک چیز می‏داند. (9)
صدرالمتألهین که حکمت متعالیه او نقطه عطفی در تاریخ تفکر فلسفی در جهان اسلام بشمار می‏آید، می‏گوید:
«واجب الوجود و ان وصف بالعلم و القدره و غیرها لکن لیس وجود هذه الصفات فیه الاوجود ذاته بذاته فهی و ان تغایرت مفهوماتها لکنها فی حقه تعالی موجودة بوجود واحد». (10)
و تابعان حکمت متعالیه نیز همین صراط را پیمودند. حال که دیدگاه کلی نحله‏های فکری مذکور را در باب صفات حق تعالی فهمیدیم، اکنون به دیدگاهشان در باب اراده حق تعالی می‏پردازیم.
اراده حق از نظر نحله‏های فکری
مسئله اراده حق تعالی از مسائل مهم کلامی و فلسفی است که در طول تاریخ اسلام بسیار مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است.
اراده حق تعالی را از سه دیدگاه می‏توان مورد بررسی قرار داد:
الف-دیدگاه وجودشناسی، یعنی خدای سبحان هم در مرتبه ذات متصف به مرید بودن است و یا اینکه اراده تنها صفت فعل اوست و اینکه آیا اراده او صفتی قدیم است یا حادث و اگر قدیم است عین ذات‏ است یا زائد برذات.
ب-از جهت معرفت‏شناسی، به این معنی که این لفظ را چگونه در مورد خدای سبحان بکار بریم که متناسب با مقام ربوبی او باشد.
ج-از جهت ارتباط اراده حق تعالی با اراده انسان که به عبارت دیگر بحث جبر و اختیار است.
اینک به اختصار در بیان حقیقت اراده به گونه تطبیقی به بیان و بررسی مواضع فکری نحله‏های مورد بحث از دو دیدگاه وجودشناسی و معرفت‏شناسی می‏پردازیم:
نظر متکلمین در اراده حق
1-معتزله:غالب آنان نظیر و اصل بن عطا و پیروان او، همانگونه که تعلق صفات را به ذات، نفی نمودند اراده را هم بعنوان یک صفت ذاتی نفی کردند.اما برخی چون ابوالهذیل علاف و جبائی و ابوهاشم، قائل به حدوث اراده از دیدگاه وجودشناسی شدند و برخی چون عبد الجبار، آن را صفت فعل و لافی المحل می‏داند. (11) و از لحاظ معرفت شناسی برخی چون نظام و ابوالقاسم بلخی، اراده را صفتی سلبی و به معنی مجبور نبودن خدا بر کاری تفسیر کردند.و برخی مثل ابوالهذیل و ابوالحسین بلخی و نظّام، اراده حق تعالی را از سنخ ادراک دانسته و آن را به علم به مصلحت یا نفع در افعالش تفسیر نمودند که ابوالحسین آن را داعی می‏نامد.
2-اشاعره:آنان همانگونه که اشاره شد به صفات زائد بر ذات و قائم به ذات معتقدند، پس اراده را هم از نظرگاه اول یکی از صفات هفتگانه قدیم زائد بر ذات حق تعالی می‏دانند و از لحاظ معرفت‏شناسی آن را به مخصص احد المقدورین در قیاس به قدرت حق تعالی تفسیر می‏کنند.به این بیان که ممکنات نظر به قدرت حق تعالی همه در ایجادشان علی السواء هستند، پس اینکه در مرتبه تحقق خارجی برخی تقدم یافتند و برخی تأخر صفتی دیگر لازم است که مقدورهای علی السواء را مقدم یا مؤخری گرداند و این «اراده»است، چنانکه صاحب مواقف که این کتابش از کتب معتبر در تفکر اشاعره است در تعریف اراده گوید:
«صفة مخصصة لاحذ طرفی المقدور بالوقوع»یعنی اراده صفتی است که مخصص یکی از دو طرف مقدور به وقوع می‏باشد.
نتیجه اینکه اشاعره اراده را هم در ذات ثابت می‏دانند و هم در مقام فعل.
3-متکلمین امامیه:متکلمین امامیه گر چه در بحث صفات دیدگاه مشترک داشتند، اما در بحث اراده در میان آنها اختلاف نظر به چشم می‏خورد.برخی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی آن را از صفات فعل دانستند، چنانکه شیخ مفید می‏فرماید:«ان الاراده من الله جل اسمه نفس الفعل...». (12)
اما برخی دیگر نظیر سیدمرتضی و خواجه نصیر طوسی قائل به اراده ذاتی خدا هم هستند، چنانکه سید مرتضی می‏فرماید:«فوصفه عند التحقیق با نه مرید لیس من صفات الافعال...». (13)
و خواجه نصیر در شرح رسالة العلم می‏فرماید:
«کانت القدرة و العلم و الارادة شیئا واحدا فی ذاته مختلفا بالاعتبارات العقلیه...». (14)
به این بیان که قدرت و علم و اراده از لحاظ وجود شناسی دارای یک وجود واحد در ذات حق تعالی می‏باشند، لکن از جهت مفهومی، مفاهیم مختلف و متعدد هستند.
و خواجه طوسی اراده را تفسیر به داعی می‏کند که همان علم به مصلحت و خیریت در فعل است و می‏فرماید:
«و لیست زائدة علی الداعی و الاّلزام التسلسل اوتعدد القدما»و برخی چون شیخ طوسی، اراده را صفتی جدا و مستقل از موصوف و حادث می‏داند و آن را از صفات فعله می‏شمارد و اراده ذاتی را هم نفی می‏کند. (15)
نظر محدثان درباره اراده حق
1-محدثین اهل سنت:محدثین اهل سنت اراده‏ حق را از لحاظ وجودشناسی، همانگونه که در باب صفات گفتیم، صفتی زائد بر ذات می‏دانند.اما از دیدگاه دوم آن را به مشیت و خواست تفسیر نمودند. چنانکه عبد القاهر بغدادی در بیان عقیده اهل سنت و جماعت می‏گوید:«اهل سنت بر این نظر همداستان شدند که اراده خدای تعالی، مشیت و خواست اوست و«مراد»اراده اوست به چیزی که کراهت او در عدم آن است». (16)
2-محدثین شیعه:از این محدثین برخی چون ثقة الاسلام کلینی صاحب اصول کافی و شیخ صدوق و علامه مجلسی صاحب بحار الانوار، به استناد روایات، اراده را جزو صفات فعل دانسته و اراده در حق تعالی را عین ایجاد می‏دانند.اما محدثین متأخر، چون فیض کاشانی، اراده را در دو مرتبه ذات و فعل ثابت می‏داند، چنانکه او در تبین اراده ذاتی می‏فرماید:
«ان الارادة و المشیة ایضا لهما معنی ثابت فی الازل و هو کون ذاته بذاته فی الازل یکفی علمه بالخیر فی خلقه ایاه علی حسب القدرة و الاختیار فیما لایزال و هو من صفات الذات. (17)
نظر حکما درباره اراده حق
از اکابر فلسفه چون فارابی، ابن‏سینا، شیخ اشراق، ملاصدرا، اراده را از لحاظ وجودشناسی در مقام ذات ثابت می‏دانند.چنانکه فارابی گوید:
«یجب ان یکون فی الوجود وجود بالذات...و فی الارادة ارادة بالذات حتی تکون هذه الامور فی غیره لابالذات». (18)
و ابن‏سینا در مبدأ و معاد در اثبات اراده ذاتی گوید:
«اما الواجب الوجود فلایجوز ان تکون ذاته حاملة لارادة و قدرة غیر الماهیة...المعقولة التی هی ذاته..» یعنی:جایز نیست که در ذات واجب الوجود اراده یا قدرتی غیر از هویت وجودی واجب باشد.
صدرالمتألهین در اثبات اراده ذاتی گوید:
«ان کل کمال یلحق بالاشیاء بواسطة الوجود فهو لمبدء الوجود لذاته و لغیره بسببه فهو تعالی الحی.. المرید بذاته لابالصفات الزائبده». (19)
بدیهی است که وقتی اراده ذاتی را اثبات کنند، اراده در مقام فعل را هم ثابت می‏دانند، چنانکه ملاصدرا آن را اجل ضروب اراده می‏داند ولی در تفسیر اراده بین ابن‏سینا و صدرالحکماء و المتألهین اختلاف نظر وجود دارد.ابن سینا اراده را از نظر مفهوم هم عین علم می‏داند، چنانکه می‏گوید: «...فواجب الوجود لیست ارادته مغایرة الذات لعلمه و لا مغایرة المفهوم لعلمه..» (20) یعنی اراده او چه از جهت ذات و حقیقت و چه از نظر مفهوم، عین علم او جل‏جلاله است.
اما صدرالمتألهین اراده و علم را مصداقا یکی می‏داند، نه از جهت مفهوم، همانگونه که در بحثخ صفات اشاره نمودیم، صدرالمتألهین در تفسیر اراده گوید:
«الارادة و المحبة معنی واحد کالعلم و هی فی الواجب تعالی.عین ذاته و هی بعینها عین الداعی» (21) یعنی اراده و محبت معنی واحدی است، مثل علم که در واجب تعالی عین ذات و عین داعی است.
تابعین صدرالمتألهین، نظیر سبزواری و ملاعبداللّه زنوزی، از دیدگاه صدرالمتیألهین در اثبات وجود اراده ذاتی و تفسیر اراده پیروی کردند که به جهت اختصار از ذکر سخن آنها خودداری می‏کنیم.
اینک به نقد و بررسی و نتیجه‏گیری مطالب ذکر شده می‏پردازیم:
بررسی آراء و نتیجه‏گیری
در سطور گذشته با دیدگاههای مختلف نحله‏های فکری در باب صفات و بالأخص اراده حق تعالی آشنا شدیم.اما سخن حق کدام است؟سخن حق نظر آن دسته از حکمای الهی و متکلمینن و محدثین اسلام است که قائل به عینیت صفات حق تعالی با ذاتش در مصداق و تغایر آنها مفهوما هستند و مرید بودن حق‏ تعالی را، هم در مرتبه ذات و هم در مرتبه فعل، مسلم می‏دانند و«اراده»را از دیدگاه وجود شناسی صفت وجودی متحد با سایر صفات کمالیه و از دیدگاه معرفت‏شناسی معنائی قریب به حب و علم می‏دانند.
مدعای مذکور هم به دلیل عقل و هم به دلیل نقل ثابت می‏شود:
1-به براهین ساطعه حکمای اسلام ثابت است که واجب الوجود با الذ ات، بسیط الحقیقه و واجب‏الوجود من جمیع الجهات است.یعنی ذات واجبیه حق تعالی در مرتبه ذات نمی‏تواند از هیچیک از صفات کمال و جمال خالی باشد، چون به قول فارابی و تأیید و تأکید ابن‏سینا و صدرالمتألهین واجب است که در داروجودی وجود بالذات و در علم، علم با لذات و در ...ارداه، اراده بالذات داشته باشیم، تا اینکه درغیر واجب، به نحو غیر ذاتی و امکانی متحقق باشد، زیرا فاقد کمال نمی‏تواند معطی کمال باشد.
2-دلایل نقلی از آیات و روایات در اثبات صفات جمال و کمال و مرید بودن خداوند بی‏شمار است، از آن جمله قرآن کریم می‏فرماید:«تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام» (22) که مفسرین جلال را به صفات سلبیه و جمال را به صفات ثبوتیه تفسیر نموده‏اند.
و ما از انبوه روایات منقوله از نبی گرامی اسلام و ائمه اطهار، تنها به ذکر یک روایت از امام صادق(ع)که در آن به صراحت عینیت صفات حق تعالی با ذات اثبات شده اکتفا می‏کنیم:
«عن ابی بصیر قال:سمعت ابا عبداللّه علیه السلام یقول:لم یزل اللّه عزوجل ربنا و العلم ذاته و لا معلوم و السمع ذاته و لامسموع و البصر ذاته و لامبصرو القدرة ذاته و لامقدور». (23)
از این روایت قدیم بودن صفات و هم عینیت آنها با ذات و هم عینیت صفات با یکدیگر اثبات می‏شود.
و اینک به ذکر آیات و روایات در باب اراده حق می‏پردازیم:
الف:آیاتی که بر مرید بودن خداوند دلالت دارد، نظیر«فعال لمایرید»و«...فمن یملک لکم من اللّه شیئا ان اراد بکم ضرا او اراد بکم نفعا». (24)
ب-روایات:امام علی(ع)می‏فرماید:«مرید لابهمة صانع لابجارحة». (25) و این صفت را در مرتبه ذات ثابت می‏دانیم، به استناد روایت:
«و الارادة فی المراد قبل قیامه». (26)
و اراده را در مقام فعل ثابت می‏دانیم و اراده او را جل‏جلاله در مقام فعل عین فعل او می‏دانیم، به استناد روایت:
«فارادته احداثه لاغیر ذلک...فارادة اللّه الفعل لاغیر ذلک». (27)
و از دیدگاه امامیه اراده خدا، اراده مطلقه است و این منافی با مرید و مختار بودن انسان نیست، چون اراده و اختیار انسان موهبت الهی و در طول اراده خداست نه در عرض اراده او که اثبات یکی مستلزم نفی دیگری باشد.
یادداشتها
(1)-تاریخ فلسفه در اسلام، م.م.شریف، ج 1، ص 323.
(2)-ملل و نحل شهرستانی، ص 121 و 122.
(3)-تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 555.
(4)-اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، شیخ مفید، ص 18.
(5)-کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، ص 290.
(6)-ملل و نحل، ص 118-119.
(7)-اعتقادات صدوق، ص 68.
(8)-تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 397.
(9)-ر ک:مبدأ و معاد، ابن‏سینا، انتشارات دانشگاه تهران، ص 21.
(10)-شرح اسفار، جوادی آملی، انتشارات حکمت، چاپ اول، ج 6، ص 415 و 416.
(11)-ر ک:اندیشه‏های کلامی شیخ مفید، مکدرموت، ترجمه احمد آرام.
(12)-ر ک:بحار الانوار، ج 4، ص 137-139.
(13)-الذخیره، علم الهدی، ص 600.
(14)-اسفار، ج 6، ص 331.
(15)-ر.ک:تمهید الاصول، ترجمه مشکوة الدینی، ص 118-121.
(16)-کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد.
(17)-وافی، فیض کاشانی، نسخه خطی، ص 98.
(18)-شرح اسفار، جوادی آملی، ج 6، ص 365.
(19)-همان مأخذ، ج 1، ص 445.
(20)-النجاة، ابن‏سینا، چاپ دانشاه تهران، ص 601 و 602.
(21)-اسفار، ج 6، ص 341.
(22)-سوره الرحمن، آیه 78.
(23)-اصول کافی، ج 1، ص 143.
(24)-سوره فتح، آیه 11.
(25)-نهج‏البلاغه، خطبه 179.
(26)-اصول کافی، ج 1، ص 205.
(27)-همان مأخذ، ج 1، ص 148.

تبلیغات