چند نکته بلاغی از قرآن کریم
آرشیو
چکیده
متن
ادباء سه علم معانی، بیان و بدیع، علوم بلاغی گویند و علوم بلاغی در زبان فارسی برای شناخت نظم و نثر فصحا و بلغا بوجود آمد و در زبان عربی، برای شناخت اعجاز قرآن.
در کتب عربی پیشینیان، مباحث بلاغت و نقد ادبی، بطور مختلط نوشته شده است ولی بعدها همین نوشتهها، به تألیف کتبی مستقل در باب صور بیان و اعجاز قرآن منتهی شد.
نخستین گام را، در باب علوم بلاغی، متکلمان و مفسران و ادبیان برداشتند، زیرا متکلمان بر آن بودند که ثابت کنند، قرآن مجید، کلام خدا و معجزه میباشد و دلیلی است بر صدق نبوت پیامبر اکرم.و قرآن، دارای فنون مختلف بلاغی بوده و از فصاحت خاصی برخوردار است و در مقام تحدی و نظیرهگویی، کسی نمیتواند همانند آن سخنی عرضه کند و نظم اعجابآمیز و شگفتآور آن، همگان را مبهوت و متحیر ساخته و به تعجب واداشته است. (1)
مفسران نیز در پیشرفت علوم بلاغی و کشف اسرار قرآنی، از جنبه بلاغی، مؤثر بودهاند، زیرا در قرن دوم و سوم هجری، به علت اختلاط عرب با غیرعرب، درک اسرار قرآن، برای همه فراهم نبود و همگان نمیتوانستند به اسرار و زیباییها و محسنات قرآن پی ببرند.و روی همین اصل برخی از دانشمندان بر آن شدند که برای بیان نکات ظریف و رموز و اسرار قرآنی، کتاب بنویسند.
نام کتب تألیف شده در این قرون همچون:«معانی القرآن»فراء(م 207)و«مجاز القرآن»ابوعبیده معمر بن مثنی(م 209 یا 210)گواه بر این مطلب است.
فراء، در کتاب خود به نام«معانی القرآن»علاوه بر اینکه کلمات را از جنبه لغوی مورد بحث قرار داده، به ترکیب و اعراب کلمات نیز توجه داشته، و گهگاه از انواع فنون بدیعی و زیباییهای لفظی و معنوی کلمات هم غفلت نورزیده، بحث کنایه را طرح کرده، از تشبیه سخن گفته و در برخی از آیات به مناسبت از مجاز و استعاره بحث کرده است.حتی گاه از همآهنگی الفاظ قرآنی و نظم ترتیب کلمات ربانی و اثر آنها در جان و روح شنونده سخن گفته است. (2) ابوعبیده معمر بن مثنی با آنکه هدفش از نوشتن کتاب«مجاز القرآن»بیان فنون بدیعی و زیباییهای اسلوب قرآنی نبوده، ولی در ضمن، برخی از مطالب بلاغی را هم توضیح داده و کتاب او از این جهت که هسته اولیه مباحث بیانی است، حائز اهمیت میباشد. (3)
ابن قتیبه(م 276 ه-)کتاب«تأویل مشکل القرآن» را در اصل برای رد بر طاعنان قرآن نوشت و مشکلاتی را که طاعنان میپنداشتند خللی در نظم و اسلوب قرآنی وارد کرده، توضیح داد.ابن قتیبه معتقد بود که قرآن کتابی است که معانی فراوانی را در الفاظ کمی بیان کرده و نیز عقیده داشت که بلاغت قرآن، به نظم و سلاست معانی و عذوبت الفاظ و تأثیرش در اذهان، مربوط میشود. (4)
همواز:مجاز، استعاره، حذف و اختصار، تکرار کلام، کنایه و تعریض نیز سخنن گفته است. (5)
محمدبن جریر طبری(م 310 ه )در تفسیر بزرگ خود به اسم:«جامع البیان عن تأویل آی القرآن» به برخی از مسائل بلاغی قرآن اشاره دارد و مثلا گفته است:وقتی میگوییم:«الحمداللّه»یعنی جمیع محامد و شکر کامل، از آن خداست ولی آنگاه که میگوییم:«حمداللّه»یعنی حمد گوینده کلام و نه تمام محامد، برای خداست و میان این دو تفاوت زیاد است. (6)
و نیز طبری در موارد گوناگون از حذف سخن گفته و گهگاه برای تأیید سخن خود از اشعار شعرا هم مثال آورده است. (7) وی، از استعاره نیز سخن گفته و بر آن است که«من شأن العرب استعارةالکلمة و وضعها مکان نظیرها» (8) همچنین از تمثیل بحث کرده و گفته است:بسیاری از مفاهیم و موضوعات با استدلال و مقاییس معمولی، درک نمیشود و لذا آدمی به«تمثیل»متوسل میشود. (9)
روی هم رفته، طبری در تفسیر خود از مباحث بلاغی، به تفصیل سخن گفته است.
ابوالحسن علیبن عیسی ملقب به:زمانی (م 374 ه )در رساله معروف خود به اسم«النکت فی اعجاز القرآن»*یکی از جهات اعجاز قرآن را، بلاغت آن دانسته است.او بلاغت را که به سه درجه:
اعلی، ادنی، حد وسط منقسم ساخته، بلاغت درجه اعلی را ویژه قرآن دانسته و آن را در حد معجزه شمرده است و درجه متوسط را از آن بلغاء از سخن رمانی چنین استنباط میشود که قرآن، به سبب دارا بودن الفاظ شیوا و اسلوب استوار و نظم شگفتآور و تأثیرش د نفوس و اذهان معجزه است. (11)
در همین قرن چهارم هجری، حمدبن ابراهیم بن خطاب بستی، معروف به:خطایی (م 388)، دانشمند معاصر رمانی، رسالهای نوشته است، به نام«بیان اعجاز القرآن»که در آن، بلاغت قرآن را، به الفاظ زیبا و نظم نیکو و معانی عالی، مرتبط ساخته و به صراحت گفته است:اگر در قرآن، تأمل و تفکر بشود، این محاسن بخوبی درک میشود، زیرا نمیتوان الفاظی فصیحتر و جزیلتر و خوشایندتر از الفاظ قرآنی، جست.و نیز قرآن از لحاظ نظم، احسن التالیف است و از لحاظ معنا هم برای ذوی الالباب و اهل دانش و بینش روشن است و این مجموعه محاسن، جز در کلام خدای علیم یافت نشود. (12)
روی هم رفته، خطابی، بلاغت قرآن و در نتیجه اعجاز آن را، در معانی عالی و اسلوب محکم و استوار و تأثیرش در نفوس و اذهان دانسته و از تأثیر آیات قرآنی در قلوب، غفلت نکرده و معتقد است که هرگز نمیتوان کلام منظوم و یا منثور دیگری را جست که همچون قرآن در اذهان و نفوس اثر بگذارد.
قرآن خود بدین نکته اشاره کرده و گفته است:
«لوانزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا (*)گویا رمانی، رساله مزبور را در پاسخ سؤالاتی که درباره اعجاز قرآن از رمانی شده، نوشته است.
من خشیة الله ...»(حشر/21)
ابوبکر محمد بن الطیب، معروف به:باقلانی * (م 403 ه-)، هر چند که کتاب«اعجاز القرآن»خود را در رد بر منکران اعجاز قرآن نوشته ولی در ضمن از بلاغت قرآن و تاثیرش در اذهان شنوندگان نیز بحث کرده است. (13)
باقلانی بر آن بود که فنون بدیعی موجود در قرآن، از اسباب و وسائلی نیست که موجب اعجاز قرآن بشود و بتوان گفت:قرآن از این جهت معجزه است که فنون بدیعی در آنها بسیار است، زیرا این فنون بدیعی و صنایع ادبی در شعر شاعران و نثر ناثران نیز فراوان هست، بلکه آنچه در بلاغت قرآن.حائز اهمیت است و آن را از دیگر کتب، متمایز میسازد، اسلوب شگفتآور و نظم عجیب آن است که با اسلوب دیگر آثار هیچگونه شباهتی ندارد.
روی هم رفته باقلانی، بلاغت قرآن را در اسلوب خاص و نظم بدیع و الفاظ استوار و تأثیرش در نفوس و اذهان دانسته است (14) و در عین حال در کتاب گرانقدر خود از فنون بدیعی هم بحث کرده است. (15)
سید شریف رضی(م 406)، در کتاب «تلخیص البیان عن مجازات القرآن»بسیاری از غرائب آیات و غوامض اسرار کلام ربّانی و شگفتیهای معانی قرآنی را، روشن نموده و سر اعجاز قرآن و اصول براعت کلام خدا را بیان کرده است.
سید شریف رضی، از استعاره سخن گفته ولی نه از استعاره به مفهوم اصطلاحی آن که از تشبیه متفرع است، از مجاز بحث کرده ولی نه از مجاز اصطلاحی، بلکه منظور او اعم مجاز است، و مجاز لغوی و عقلی و تشبیه و دیگر اقسام را شامل میشود.
عبدالقاهر جرجانی(م 471 ه-)در باب بلاغت قرآن، نظریه کاملا ابداعی ابراز کرده.او میگوید: بلاغت قرآن یعنی آوردن الفاظ متلائم با معانی متناسب، در عین حالی که در اذهان شنونده هم اثر داشته باشد.بلاغت قرآن، از این جهت نیست که در قرآن، استعاره و دیگر انواع فنون بدیعی وجود دارد، زیرا برخی از آیات از صنایع ادبی و فنون بدیعی خالی است، بلاغت قرآن، به تناسب الفاظ و تلاؤم معانی میباشد و درک این بلاغت، در اشخاص متفاوت است و نیاز به ذوق و احساس درونی و روحی دارد، زیرا شخص ملحد و بیدین، آن احساس و ذوق یک انسان مؤمن را ندارد و در نتیجه درک آنها هم متفاوت خواهد بود. (16)
پس معلوم شد که بلاغت قرآن، از بحث لغوی، به وسیله مفسران و ادباء آغاز شد و به بحث مسائل بلاغی و شناخت فنون بدیعی و وجوه محاسن کلام، منتهی شد و در عین حال، نظم شگفتآور و اسلوب ویژه قرآن و تناسب الفاظ و تلاؤم معانی و تأثیر آن، در اذهان و قلوب هم، مورد توجه بوده است.
اینک برای نمونه آیه:«و قیل یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر وا ستوت علی الجودی و قیل بعد اللقوم الظالمین».(هود/44) را که دارای بیست قسم از فنون بدیعی و بلاغی است مورد بحث قرار میدهیم:
1-به قول ابن ابی الاصبع مصری در این آیه، صنعت«ابداع»وجود دارد.وی در معنی صنعت «ابداع»میگوید:«و هوان تکون کلّ لفظة من لفظ الکلام علی انفرادها متضمنة بدیعا او بدیعین بحسب قوة الکلام، و ما یعطیه معناه بحیث یأتی فی البیت الواحد و بالجملة الواحدة عدة ضروب من البدیع ولا یخلو لفظة منه من بدیع فمازاد علیه». (17)
(*)باقلاتی:بعدالالف قاف مکسورة هذا النسبة الی الباقی و بیعه باقلی و باقلا.و هذه النسبة شاذة لاجل زیادة النون فیها و هی نظیر قولهم فی النسبة الی صنعاء:صنانی و الی بهراء:بهرانی.ر.ک:شمس الدین احمدبن محمد معروف به:ابن خلکان(م 681 ه )وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق و تعلیق از:محمد محیی الدین عبدالحمید، مکتبة النهضة المصریة، قاهره 1948 م-1367 ه الطبعة الاولی، ج 3، ص 400 و 401.)
(*)یعنی:و به زمین خطاب شد که فورا آب را فوربر و به آسمان امر شد که باران را قطع کرد و آب به یک لحظه خشک شد و حکم(قهر الهی) انجام شد و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و فرمان هلاک ستمکاران در رسید. و به قول استاد مرحوم جلالالدین همائی که گفته است. (18) ابداع در اصل به معنی چیز تازه و نوآوردن است و در اصطلاح آن است که در یک عبارت نظم و یا نثر، چند صنعت بدیعی با یکدیگر جمع شده باشد مثلا در این بیت سعدی:
ندانم از سر و پایت کدام خوبتر است
چه جای فرق که زیبا ز فرق تا قدمی
که علاوه بر فصاحت و بلاغت و انسجام و سلاست، چند صنعت بدیعی دیگر هم در آن به کار رفته است:
1-تجاهل عارف:ندانم از سر و پایت2-جناس تام:
ما بین فرق و فرق، 3-مراعات نظیر:سروپا4-تضادّ و مطابقه:از فرق تا قدم.
2-میان دو کلمه«ابلعی و اقلعی»مناسبت تامه هست.و تناسب، آن است که در سخن اموری بیاورند که در معنا با یکدیگر متناسب باشد، مانند:گل، لاله و خواه تناسب آنها از جهت مشابهت یا تضمن و ملازمت باشد، مانند:شمع و پروانه-تیر و کمان-خسرو و شیرین، دهن و عنچه-چشم و نرگس (19)
3-در دو کلمه«سماء»و«ارض»مطابقت لفظی هست.و صنعت مطابقه که آن را تضاد و طباق هم میگویند، در اصطلاح آن است که کلمات ضد یکدیگر بیاورند، مانند:روز و شب، زشت و زیبا، نیک و بد، تاریک و روشن (20)
4-در دو کلمه«ابلعی»برای ارض«و«اقلعی»برای «سما»یک نوع استعارة تخییلیه هست، زیرا«ارض»و «سماء»به موجودی تشبیه شده و مشبّه به در لفظ نیامده، لیکن چیزی از لوازم مشبّه به، ذکر شده است.
5-خطاب«یا سماء اقلعی»مجاز است و میدانیم که وقتی لفظ در غیر معنای اصلی و موضوع له حقیقی خود به مناسبتی که آن مناسبت را علاقه گویند، به کار رود، مجاز میباشد.و چنانچه مجاز نمیبود لازم بود گفته شود:«و یا مطر السماء اقلعی».
6-با دو کلمه«و غیض الماء*»که معانی فراوانی با آن بیان شده، صنعت«اشاره»به کار رفته است.درباره صنعت اشاره گفتهاند:«ان یکون اللفظ القلیل دالا علی المعنی الکثیر حتی تکون دلالة اللفظ کالاشارة بالید، فانهاتشیر بحرکة واحدة الی اشیاء کثیرة لو عبّر عنها با سمائها، احتاجت الی عبارة طویلة و الفاظ کثیرة» (21)
و تفاوت میان ایجاز و اشاره * آن است که در ایجاز، الفاظی برای معنای موضوع له، وجود دارد، ولی در اشاره، لمحه و نگرشی، دالّ بر مفهومی است.به عبارت دیگر دلالت لفظ بر مفهومی در«ایجاز»مطابقه است، در صورتی که دلالت لفظ بر مفهومی در«اشارة» یا تضّمن است و یا دلالت بالالتزام. (22)
اینکه گفتیم صنعت اشاره به کار رفته، از آن جهت است که آب خشک نمیشود مگر اینکه باران، از آسمان قطع شود، و زمین، هم آب فرو باریده از آسمان را و هم آنچه که از چشمههای زمین در آمده را فرو برد، تا در نتیجه آب کم شود و به تدریج خشک گردد.در واقع، «غیض الماء»اشاراتی دارد به قطع آب از جوشش زمین و بارش آسمان و اگر چنین نباشد، اطلاق «و غیض الماء»صحیح نیست.
7-در جمله«واستوت علی الجودّی»«صنعت ارادف»هست و«ارادف»آن است که متکلم، مفهومی را با لفظی که برای آن، وضع شده بیان نکند، بلکه آن مفهوم را به لفظی که مترادف آن است و معنایش بدان نزدیک، بیان کند، همچون که در آیه:«فیهن قاصرات الطرف لم یطمئهن انس قبلهم ولاجان(الرحمن/56)«والمعنی:فیهن عفیفات قد قصرت عفتهن طرفهن علی بعولتهن»که در واقع با صنتعت«ارادف»مفهوم را فهمانیده و خواسته است بگوید که در آن بهشتها، زنان زیبای با حیای دیده فروهشتهای هستند، زیرا هر کس عفیف باشد، نظر باز نخواهد بود و از نگریستن به این و آن، خودداری میکند و در واقع زنی که به جز (*)یعنی آب به یک لحظه خشک شد.
(*)از صنعت«اشارة»قدامةبن جعفر، در صفحه 90«نقدالشعر»و ابن رشیق قیروانی، در جلد یکم صفحه 206«العمدة»و ابوهلال عسکری، در صفحه 348«الصناعتین»و اسامةبن منقذ، در صفحه 50«البدیع» بحث کردهاند. شوهرش به دیگری نظر نداشته باشد، بالضرورة عفیف خواهد بود.«فکل قاصرة الطرف عفیفة ولیست کل عفیفة قاصرة الطرف». (23)
و اینکه گفتیم در جمله«و استوت علی الجودی» صنعت ارداف هست، از این جهت است که سفینه در آن مکان[ کوه جودی]به آرامی قرار گرفت و هیچ گونه اضطراب و دلهرهای برای اهل کشتی نبود.
8-در جمله«و قضی الامر»صنعت تمثیل وجود دارد، زیرا قرآن با این جمله کوتاه نابودی هلاک شوندگان و رهایی رهیافتگان و انجام شدن حکم یعنی قهر الهی را، بیان کرده است.
در معنای تمثیل گفتهاند:«ان یرید المتکلم معنی فلا یعبر عنه بلفظ الخاص، و لابلفظی الاشارة و لا الارداف، بل لفظ هو ابعد من لفظ الارداف قلیلا یصلح ان یکون مثلا بلفظ الخالص ...» (24)
البته تمثیل، معنای دیگر هم دارد و آن، این است که چیزی و کلمهای برای معنای مورد نظر بیاورند، هر چند که معنا و لفظ، در ظاهر چیزی جز معنا و لفظ ظاهری باشد، همچون آیه:«ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة ...»(بقره/7).
و به قول استاد همائی: (25) «تمثیل آن است که عبارت نظم یا نثر را به جملهای که مثل یا شبیه مثل و متضمن مطلبی حکیمانه است بیارایند و این صنعت همه جا موجب آرایش و تقویت بنیه سخن میشود همانند این شعر حافظ:
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
9-در آیه مورد بحث، صنعت تعلیل هم مشهود است، زیرا خشک شدن آب«غیض الماء»علت قرار گرفتن کشتی بر کوه جودی شد.صنعت تعلیل آن است که متکلم و سخنگوی، حکمی را که رخ داده و واقع شده و یا آنچه را که متوقع است تا واقع شود، پیشاپیش علت آن را ذکر کند، زیرا علت بر معلول، تقدیم بالمرتبه دارد.مانند آیه«... ولولا رهطک لرجمناک»*(هود/91)که وجود«رهط»شعیب علت و سبب سلامت ماندن اوست از رجم قومش.
در زبان فارسی، «صنعت حسن تعلیل»را آن میدانند که برای صفتی یا مطلبی که در سخن آوردهاند، علتی ذکر کنند که با آن مطلب، مناسبت لطیف داشته باشد و بیشتر ادباء شرط کردهاند که این علت، ادعائی باشد نه حقیقی.
آن زلف مشکبار بر آن روی چون بهار
گر کوته است، کوتهی از وی، عجب مدار
شب در بهار روی نهد سوی کوتهی
وان زلف چون شب آمد و آن روی چون بهار
پیداست که کوتاهی زلف، برای آن است که اصلا کوتاه است و یا اینکه عمدا با قیچی آن را کوتاه کردهاند، اما شاعر برای این امر، یک علت ادعایی، آورده است که چون شب در بهار کوتاه میشود و زلف محبوب چون شب است و رخسار او چون بهار، بدین سبب زلف او کوتاه است.
10- دیگر از اقسام فنون بدیعی که در آیه مورد بحث وجود دارد، صنعت«صحت تقسیم»است و این صنعت بنابرآنچه که ابن ابی الاصبع (26) گفته است، عبارت میباشد از:«صحة الاقسام عبارة عن استیفاء المتکلم جمیع اقسام المعنی الذی هو آخذ فیه بحیث لایغادر منه شیئا».
قرآن مجید هم، در آیه مورد بحث، تمام مفاهیم متبادر به ذهن را مورد توجه قرار داده و چیزی فروگذار نکرده است.
11-در آیه، صنعت«احتراس»در عبارت«...و قیل بعد اللقوم الظالمین»هست، زیرا ممکن بود، توهم شود که هلاک و نابودی، همه را فرا خواهد گرفت و عمومیت خواهد داشت و کسی هم که استحقاق هلاکت را ندارد، هلاک خواهد شد، در صورتی که عدل خدایی ایجاب میکند که درباره غیر مستحق، نفرین نشود.
و شاید به ذهن کسی خطور کند که کلمه«قوم»در (*)اگر به خاطر کسانت نبود سنگسارت کرده بودیم. اینجا زائد است و چنانچه گفته میشد«و قیل بعدا للظالمین»درست بود و معنا کامل.لیکن در جواب باید گفت که چنین نیست و بلاغت قرآنی، اقتضاء میکند که لفظ«قوم»هم در این عبارت، ذکر شود تا معلوم گردد که منظور همان«قوم»میباشد که در آیه پیشین از آنها، ذکری به میان آمده و قرآن گفته بوده است:«...و کلما مرعلیه ملاء من قومه سخروا منه...» * (هود/37).
پس معلوم شد که لفظ«قوم»نه تنها زیادی نیست، بلکه بودن آن نیز بسیار ضروری است.
12-در آیه مورد بحث، صنعت مساوات نیز هست، زیرا الفاظ موجود در آیه، نه فزونتر است از معنا و نه کمتر.
ابن ابی الاصبع در تعریف مساوات گفته است: (26)
«و هو ان یکون اللفط مساویا للمعنی لایزید علیه و لاینقص عنه، و هو من اعظم ابواب البلاغة...»وی نه تنها مساوات را از مهمترین ابواب بلاغت دانسته، بلکه گفته است:«هو بعینه نفس البلاغه»و حتی نوشته است که در ستایش برخی از بلغاء گفتهاند:«کانت الفاظه قوالب لمعانیه» (27)
بلاغتدانان زبان فارسی هم نوشتهاند: (28) «مساوات، حد وسط معتدل ما بین ایجاز و اطناب است، یعنی لفظ و معنا برابر باشد، نه کوتاه سخنی و نه درازگویی».
13-در آیه مورد بحث، صنعت«حسن نسق»هم وجود دارد، زیرا جملههای این آیه با واو حرف عطف به یکدیگر مرتبط شده و در آنها ترتیبی رعایت شده که بر بلاغت آیه، افزوده است، آنچه از کلمات که با هم تناسب دارند به ترتیب معینی بر یکدیگر عطف شده همچون:«امر الارض بالابتلاع»و سپس امر به«اقلاع سماء»و آنگاه«غیض الماء».سرانجام فرمان و حکم الهی به هلاک هالکین و نجات ناجین، صادر شده و بالاخره استقرار سفینه بر کوه جودی و در آخر هم برای ستمکاران دعای منفی[ نفرین]انجام شده است.که اگر خوب توجه کنیم به این نتیجه میرسیم که عطف این جمل و عبارات بر یکدیگر نظم و ترتیب خاصی دارد.
«حسن نسق»بنا بر گفته ابن ابی الاصبع این است که گوینده در نظم و نثر، کلمات و ابیاتی بیاورد که آنها با یکدیگر مرتبط باشند و توالی معنایی داشته و تناسب آنها مستحسن باشد. (29)
14-از دیگر صنایع بدیعی موجود در آیه، صنعت «ائتلاف لفظ با معنی»است، یعنی هر لفظ در جای خود قرار گرفته باشد و نتوان به جای آن، کلمهای دیگر قرار داد و کلمات از لحاظ لفظ و معنا ملائم و متناسب یکدیگر باشند و نسبت به یکدیگر تنافر نداشته و به قول ابن ابی الاصبع (30) «کلها موصوف بحسن الجوار» باشند.یعنی:معنا و مفهوم غریب و نامأنوس با الفاظ غریب و نامأنوس و مفاهیم مأنوس با الفاظ مأنوس و نزدیک به ذهن، بیان شود.
ابن ابی الاصبع بهترین مثال در این مورد را، آیه:
«قالو اتالله تقتوا تذکر یوسف حتّی تکون حرضا...» * (یوسف/84)دانسته، زیرا در این آیه اغرب و دورترین الفاظ قسم یعنی تاء قسم * را به کار برده و در برابر اغرب صیغههای افعال ناقصه که«تفتوا»باشد * نیز به کار رفته و لفظ«حرض» * از کلمات متشابه و هم خانواده خود نیز نامأنوستر و استعمال آن اغرب میباشد.
15-در آیه مورد بحث، هنر ایجاز نیز به خوبی مشهود است، زیرا مطلب در کوتاهترین عبارات آمده و با الفاظ اندک، معنای بسیاری بیان شده، بدون اینکه موجب اخلال و ابهام گردد، یعنی به اصطلاح ایجاز مخل نیست، بلکه با رعایت ایجاز، مقصود هم بازگو (*)یعنی:...و هر وقت بزرگان قوم نوح بر او میگذشتند، مسخرهاش میکردند...».
(*)یعنی:فرزندان یعقوب[به ملامت گفتند]به خدا سوگند که تو آن قدر دائم از یوسف یاد کنی تا از غصه فراقش مریض شوی...
(*)فان التاء اقل استعمالا و ابعد من افهام العامة و الباء و الواو اعرف عند الکافة و هی اکثر دورانا علی الالسنة...»(ر.ک:بدیع القرآن، ص 77)
(*)کان و دیگر افعال ناقصه در نزد همگان اعرف و متداولتر است تا «تفتوا».
(*)لفظ حرض:گداختگی جسم...یستوی فیه الواحد و الجمع و المؤنث.
و گاه تجمع آن احراض و حرضان و حرضه آید.آنکه از عشق و اندوه گداخته باشد.(ر.ک:فر.نفیسی، ذیل ماده حرض) شده است و به قول ابن ابیالاصبح«الایجاز اختصار بعض الالفاظ لیأتی الکلام و جیزا من غیر حذف لبعض الاسم ...». (31)
درباره تفاوت میان ایجاز و اختصار، باید گفت که اختصار حذف کلمات اضافی است بدون اینکه به معنای کلام، خللی وارد شود و روی همین اصل، گاه میگویند:فلانی کتب دیگران را مختصر کرد، یعنی الفاظ اضافی را حذف کرد و معانی مورد نظر را در کمترین الفاظ بیان کرد، بنابراین اختصار در موردی است که قبلا بیان شده باشد، در صورتی که ایجاز، کلامی است که با کمی لفظ، معانی فراوانی را بیان کند. (32)
16-در آیه مورد بحث، صنعت«تسهیم»نیز هست.و صنعت تسهیم آن است که در آغاز مطلب، کلامی بیاورند که آخر کلام، همان مطلب را اقتضاء کند و یا بالعکس.
و به قول ابنابیالاصبع:«و هوان یکون مایتقدم من الکلام دلیلا علی مایتاخر منه اوالعکس». (33)
17-صنعت دیگری که در آیه مورد بحث وجود دارد صنعت«تهذیب»است، زیرا کلمات آیه، هر یک دارای صفات خوبی است، و به اصطلاح، ادای هر لفظ «سهل المخرج»است و فصیح و برای گوش خوش آهنگ است و مأنوس و میان حروف آن، تناسب و سازگاری و هم آهنگی نیز وجود دارد و به اصطلاح، متلائم است و سازگار و متناسب. (34)
18-«حسن بیان»از صنایعی است که بنابه گفته ابنابیالاصبع، در آیه مورد بحث وجود دارد، زیرا شنونده در فهم معنای آیه، نیاز به تأمل فراوان ندارد و معنای آیه، برای خواننده بخوبی روشن میشود و چیزی از معنای آن، برایش دشوار نیست.
ابنابیالاصیع در باب«حسن البیان»گفته است: (35) حقیقت«حسن بیان»آن است که معنا و مفهوم چیزی در بهترین عبارات و نیکوترین شکل ممکن و سادهترین شیوه به شنونده برسد و در واقع عبارات، زیبا و شیوا باشد.
19-از دیگر صناعات موجود در آیه مورد بحث، صنعت«تمکین»است، یعنی هر کلمه در جای خود قرار گرفته و رعایت همه چیز شده باشد.
20-در آیه مورد بحث صنعت«انسجام»نیز وجود دارد، زیرا سخن یک دست است و هموار و روان و سلیس، و به قول ابنابیالاصبع (36) ، کلامی منسجم است که«بسهولة سبک و عذوبة الفاظ و سلامة تألیف» موصوف باشد.در عین حال ابنابیالاصبع از تأثیر در نفوس و قلوب نیز، غفلت نورزیده و آن را شرط اساسی کلام منسجم دانسته است.*
یادداشتها:
(1)-برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:اثر القرآن فی تطور النقد العربی، دکتر محمد زغلول سلام، دارالمعارف، مصر، الطبعه الثالثة، ص 8، مقدمه، به قلم استاد محمد خلف الله.
(2)-ر.ک:معانی القرآن، ابوزکریاء یحیی بنزیاد فراء، تحقیق از:دکتر عبدالفتاح اسماعیل شلبی-الاستاذ علی النجدی ناصف، الهیئةالمصریة العامیة لکتاب 1972، ج 3، ص 16 و 69.
(3)-برای آگاهی بیشتر از مباحث بیانی کتاب، رجوع شود به:مجاز القرآن، ابوعبیده معمربن مثنی، تحقیق از:دکتر محمد فواد سزگین، مکتبة الخانجی، الطبعة الثانیة 1390 ه -1970 م، ج 1، ص 70 و 20 و-8.
(4)-ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، شرح و تحقیق از:السید احمد، قاهره، دارالتراث، الطبعة الثانیة 1393 ه - 1973 ص 22.
(5)-ر.ک:مأخذ سابق، برای مجاز، ص 103 و استعاره ص 135 و حذف و اختصار ص 210 و تکرار کلام، ص 232 و کنایه و تعریض ص 256.
(6)-ر.ک:جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ابوجعفر محمدبن جریر طبری، تحقیق و تعلیق و حواشی از:محمود محمد شاکر-احمد محمد شاکر، دارالمعارف مصر، ج 1، ص 138.
(7)-مأخذ سابق، ج 1 ص 279.
(8)-مأخذ سابق، ج 2، ص 163.
(9)-مأخذ سابق، ج 3، ص 64.
(10)-النکت فی اعجاز القرآن، ابوالحسن علیبن عیسی الرمّانی، ضمن مجموعه«ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن»للرمّانی و الخطّابی و عبدالقاهر الجرجانی، مصر، دارالمعارف تحقیق از:محمد خلف الله، دکتر محمد زغلول سلاّم 1387 ه 1961 م الطبعة الثانیة، ص 22.
(11)-ر.ک:مأخذ سابق، ص 70-95.
(12)-بیان اعجاز القرآن، ابوسلیمان، حمدبن ابراهیم خطابی، ضمن مجموعه«ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن»، ص 28.
(13)-اعجاز القرآن، ابوبکر محمدبن الطیب باقلانی، تحقیق از:
السید احمد صقر، دارالمعارف بمصر، الطبعه الثالثة، بیتا، ص 35.
(14)-مأخذ سابق، ص 35 و 111.
(15)-ر.ک:مأخذ سابق، ص 69-107.
(16)-برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:دلائل الاعجاز، ص 254 و 255 و 256.
(17)-بدیع القرآن، ابنابیالاصبع مصری، تحقیق و مقدمه از:محمد حفنی شرف، الطبعة الاولی، مکتبة نهضة مصر بالفجالة 1377 ه 1957 م، ص 340.
(18)-فنون بلاغت و صناعات ادبی، استاد جلال الدین همایی، انتشارات توس، ص 313.
(19)-مأخذ سابق، ص 257.
(20)-مأخذ سابق، ص 273.
(21)-بدیع القرآن، ص 82.
(22)-همان مأخذ.
(23)-مأخذ سابق، ص 84.
(24)-مأخذ سابق، ص 85.
(25)-فنون بلاغت و صناعات ادبی، ص 299.
(26)-بدیع القرآن، ص 341.
(27)-مأخذ سابق، ص 79.
(28)-فنون بلاغت و صناعات ادبی، ص 410.
(29)-بدیع القرآن، ص 164.
(30)-مأخذ سابق، ص 77.
(31)-مأخذ سابق، ص 179.
(32)-برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:الفروق فی اللغة، ابوهلال عسکری، ترجمه و تحقیق از:دکتر محمد علوی مقدم، دکتر ابراهیم الدسوقی شتا، چاپخانه دانشگاه مشهد، 1363، ص 61.
(33)-بدیع القرآن، ص 100 برای آگاهی بیشتر در باب صنعت«تسهیم» علاوه بر«بدیع القرآن»میتوان به مأخذ زیر نیز مراجعه کرد. نقد الشعراء قدامةبنجعفر، ص 99، تحت عنوان«توشیح». الصناعتین، ابوهلال عسکری، ص 383.المثل السائر، ص 296. العمدة، ابن رشیق قیروانی، ج 2، ص 26.سزالفصاحة، ابن سنان خفاجی، ص 15، تحت عنوان«معاظلله».بدیع، ابن منقذ، ص 64. «خزانة الادب»ابن حجة، ص 374.نهایة الارب، نویری، ج 7، ص 142.
(34)-بدیع القرآن، ص 158.
(35)-مأخذ پیشین، ص 204.
(36)-مأخذ سابق، ص 166.