عدل و حکمت از دیدگاه شیخ مفید
آرشیو
چکیده
متن
یکی از مسائل محوری و مهم در کلام عدلیه، اصل عدل و حکمت است.که زیر بنای بسیاری از مسائل کلامی بشمار میرود و در ابواب مختلف به آن استناد میشود، این مسأله از دیرباز مورد توجه و عنایت خاص متکلمان عدلیه عموما و متکلمان امامیه خصوصا قرار داشته و پیرامون آن بحثهای ارزندهای مطرح گردیده است، از آن میان استاد گرانمایه کلام امامیه، ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی مشهور به شیخ مفید(413-338 یا 336) به مناسبتهای مختلف پیرامون مسأله عدل و حکمت الهی بحث نموده و مطالبی را بیان کرده است.
این نوشتار به انگیزه قدرشناسی و تکریم از شخصیت آن متکلم جلیل القدر، در یک بحث منسجم به علاقمندان بحثهای کلامی عرضه میگردد.بدیهی است شرح و تبیین نظریات شیخ مفید در این زمینه، مستلزم نقل و بررسی آراء دیگر متکلمان اسلامی میباشد، بدین جهت رسالت و هدف این نوشتار در حقیقت، ترسیم چهره نسبتا کامل و گویایی از اصل عدل الهی است.
عناوین کلی مباحث این مقاله عبارتند از:1-تعریف عدل، 2-عدل کلامی و عدل اخلاقی، 3-مظاهر کلی عدل الهی، 4-تاریخ و انگیزه طرح مسأله عدل در کلام اسلامی، 5-حسن و قبح عقلی زیربنای عدل کلامی، 6-رابطه عدل با حکمت الهی، 7-براهین عدل و حکمت، 8-نتایج کلامی عدل و حکمت.
تعریف عدل
در کتابهای لغت برای کلمه«عدل»معانی یا موارد استعمال مختلفی ذکر نمودهاند که شاخصترین آنها در یک جمعبندی عبارت است از تعادل و تناسب، تساوی و برابری، اعتدال در امور و حد وسط میان افراط و تفریط، استواء و استقامت. *
(*)العدل:القصد فی الامور...و التعادل و التساوی...(المصباح المنبر، ج 2، ص 52-51).العدل:التسویة و الامر المتوسط بین طرفی الافراد و التفریط و الاستقامة..و القصد فی الامور(اقرب الموارد، ج 2، ص 753).العدالة:و المعادلة لفظ یقتضی معنی المساوات...فالعدل هو التقسیط علی سواء...(مفردات راغب، ص 325). معنی جامع میان معانی یاد شده، این است که هر چیزی در جایگاه مناسب خود قرار گیرد و بر این اساس میتوان گفت:جامعترین تعریف عدل، همان جمله معروف امام علی(ع)است که فرمود:«العدل یضع الامور مواضعها» (1) عدل هر چیزی را در جایگاه ویژه خود قرار میدهد.
این تعریف در کلمات فلاسفه نیز به چشم میخورد، چنانکه حکیم سبزواری در تعریف عدل گفته است: «وضع کل شیء فی موضعه و اعطاء کل ذی حق حقه» (2) هر چیزی را در جای مناسب خود نهادن، و حق هر صاحب حقی را به او اعطا نمودن.مولانا نیز در مثنوی در این باره چنین سروده است:
عدل چه بود؟وضع اندر موضعش
ظلم چه بود؟وضع در ناموقعش (3)
در یک تحلیل دقیقتر میتوان گفت:عدالت به حسن و زیبایی باز میگردد، زیرا همانگونه که بیان شد حقیقت عدل این است که هر چیزی در جایگاه ویژه خود قرار گیرد.و از طرفی حسن و زیبایی آن است که هر چیزی به گونهای باشد که نفس انسان دلباخته و جذب او گردد، و قرار دادن هر چیزی در جایگاه مناسب آن، برای نفس خوشایند و زیباست. (4)
عدل کلامی و عدل اخلاقی
مقصود از عدل کلامی، عدل در اصطلاح علم کلام میباشد که مربوط به افعال الهی است و موضوع بحث متکلمان میباشد، و مقصود از عدل اخلاقی، عدل از دیدگاه عالمان اخلاقی است که مربوط به افعال بشری بوده و در علم اخلاق مورد بحث واقع میشود.
عدل کلامی که موضوع بحث این نوشتار است از صفات فعل الهی میباشد و معنای آن-از دیدگاه متکلمان عدلیه-این است که افعال الهی همگی پسندیده و زیباست، و از هر گونه قبح و زشتی پیراستهمیباشد.قاضی عبد الجبار معتزلی(م 415)در تعریف عدل کلامی گفته است:«نحن اذا وصفنا القدیم تعالی بانه عدل حکیم، فالمراد به انه لا یفعل القبیح اولا یختاره، و لا یخل بما هو واجب علیه و ان افعاله کلها حسنة؛ (5) ما(متکلمان عدلیه)هر گاه خداوند را به عدل و حکمت توصیف میکنیم، مقصود این است که خداوند فعل قبیح را بر نمیگزیند و به آنچه(به مقتضای صفات کمال)بر او واجب است خلل نمیرساند، و اینکه همه افعال او پسندیده و زیباست.
علامه حلی(م 726)نیز در بیان مراد متکلمان از عدل گفته است:«اطلق المتکلمون العدل علی العلوم التی لها تعلق باحکام افعاله تعالی من حسن الحسن منها وجوب الواجب و نفی القبیح عنها» (6) ؛ متکلمان عدل را بر علومی اطلاق کردهاند که بیانگر احکام افعال الهی است، یعنی وجه حسن افعال پسندیده و ملاک وجوب افعال واجب و برهان نفی صدور افعال قبیح را از خداوند بیان مینماید.و در یک کلام-به تعبیر محقق لاهیجی-میتوان گفت: «همانگونه که توحید کمال واجب است در ذات و صفات، عدل نیز، کمال واجب است در افعال». (7)
تعریف یاد شده از برخی احادیث معصومان(ع) استفاده میشود، چنانکه حضرت علی(ع)در بیان توحید و عدل الهی فرموده است:«التوحید الاّ تتوهمه، و العدل الاّ تتهمه» (8) ؛توحید آن است، که با مقیاس و هم درباره وجود و صفات الهی نظر ندهی، و عدل آن است که خداوند را به افعال ناروا متهم نسازی.
نظیر این سخن از امام صادق(ع)نیز نقل شده است.آنجا که فرمود:«اما التوحید فان لا تجوز علی ربک ما جاز علیک و اما العدل فان لا تنسب الی خالقک مالامک علیه» (9) ؛توحید آنست که صفاتی [چون جسمانیت و حدوث]را که بر تو رواست، بر خداوند جایز ندانی، و عدل آنست که افعالی که خداوند تو را بر انجام آن نکوهش نموده است به او نسبت ندهی.
شیخ مفید نیز در وصف فاعل عادل و حکیم گفته است:«العدل الحکیم هو الذی لا یفعل قبیحا و لا یخل بواجب» (10) ؛فاعل عادل و حکیم کسی است که فعل قبیح انجام نمیدهد، و به انجام فعل واجب اخلال نمیرساند.
مظاهر کلی عدل الهی
عدل الهی دارای سه مظهر کلی است:
الف:عدل تکوینی، یا عدل در آفرینش و تدبیر و مفاد آن این است که خداوند هر موجودی را با توجه به استعداد ذاتی او ایجاد نموده و متناسب با غایت مطلوب وی، اسباب و شرایط لازم حیات را برای او فراهم میآورد.و نظام آفرینش نیز بر اساس بهترین طرح، طراحی شده است.چنانکه حضرت موسی(ع) خطاب به فرعون در وصف خداوند چنین گفت:«ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»(طه/50)؛ پروردگار ما کسی است که هر چیزی را آفرید، آنگاه هدایت نمود.قرآن کریم در جای دیگر میفرماید: «الذی احسن کل شیء خلقه»(سجده/7)؛ آفریدگاری که هر چیزی را نیکو آفرید.و در حدیث نبوی معروف آمده است:«بالعدل قامت السموات و الارض»آسمانها و زمین بر پایه عدل استوار گردیده است.
ب:عدل تشریعی:یعنی اینکه اولا، خداوند موجوداتی که شایستگی دریافت کمالات عقلانی و معنوی را دارند، از هدایتهای تشریعی بهرهمند ساخته و معارف، احکام و تعالیم دینی را-که تأمینکننده نیازهای مادی و معنوی و پرورشدهنده استعدادهای آنان است-به آنان ابلاغ نموده است، بنابراین ارسال رسل، انزال کتب و تشریع شرایع آسمانی از مظاهر بارز عدل تشریعی خداوند است.
ثانیا:تشریع و تقنین الهی بر پایه عدل و حکمت استوار است، و تکلیف ما لا یطاق و خالی از، غایت در تشریع الهی راه ندارد.امام صادق(ع)در پاسخ زندیقی که پرسید:به چه دلیل باید پیامبرانی از جانب خدا برگزیده شده باشند؟اصل حکمت الهی را یادآور شده فرمود:مقتضای آن این است که خداوند سفیرانی به سوی بندگان خود ارسال نماید تا آنان را به آنچه سبب صلاح و بقای آنهاست هدایت نمایند. (11) و قرآن کریم با صراحت اعلام میدارد: «لا یکلف الله نفسا الاّ وسعها»(بقره/286)؛خداوند، هیچ فردی را جز به آنچه در توان دارد تکلیف نمیکند، و نیز:«ما جعل علیکم فی الدین من حرج» (حج/78)؛قانون حرجی برای شما وضع نکرده است.
ج:عدل در مقام جزا:یعنی عقوبتها و کیفرهای الهی عادلانه است و هر کسی را نسبت به گناهانی که مرتکب شده است عقوبت میکند، و از پاداش نیکوکاران نیز چیزی نمیکاهد.قرآن کریم در این باره میفرماید:«و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا»(انبیاء/47)؛روز قیامت میزانهای عدل را برپا میداریم، و به هیچ کس کمترین ظلمی نمیشود.
و نیز میفرماید:«لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط»(یونس/4)؛به مؤمنانی که عمل صالح انجام دادهاند بر پایه عدل جزا داده میشود.
و آیه کریمه:«شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط»(آل عمران/18)به گونهای بر اقسام سه گانه عدل الهی دلالت دارد، چنانکه امین الاسلام طبرسی(م 548)نقل کرده است: 3قیل معنی قوله:«قائما بالقسط»انه یقوم باجزاء الامور، و تدابیر الخلق و جزاء الاعمال بالعدل» (12) ؛ گفته شده معنای جمله«قائما بالقسط»این است که خداوند بر پایه عدل به اجرای امور و تدبیر آفرینش و جزای اعمال قیام میکند.
و شیخ مفید در«اوائل المقالات» (13) مظاهر سه گانه عدل کلامی را یادآور شده و چنین گفته است:«ان الله عدل کریم»:خداوند عادل و بخشنده است، (بدین جهت):
1-«لم یکلف احدا الا دون طاقته و لم یأمره الا بما جعل له علیه الاستطاعة»:هر کس را جز به آنچه در توان دارد تکلیف نکرده، و جز به آنچه بر انجامش تواناست فرمان نداده است.(عدل در تشریع).
2-«لا عبث فی صنعه، و لا تفاوت فی خلقه»:در آفرینش او عبث و ناموزونی راه ندار.(عدل در تکوین).
3-«لا یعذب احدا الا علی ذنب فعله و لا یلوم عبدا الا علی قبیح صنعه، لا یظلم مثقال ذرة»:هر فردی را جز بر گناهی که مرتکب شده کیفر نمیدهد، و جز بر فعل ناروایی که انجام داده نکوهش نمیکند(عدل در جزاء).
تاریخ و انگیزه طرح مسأله عدل در کلام
قبل از آنکه به بررسی موضوع فوق بپردازیم، مقدمه کوتاهی را یادآور میشویم و آن اینکه:کلام اسلامی طی قرنهای اول تا سوم هجری سه دوره کاملا متمایز را پشت سر گذاشته است:
دوره نخست، با طلوع خورشید رسالت آغاز میشود و تا اواسط قرن اول هجری ادامه مییابد.در این دوره از مذاهب و فرق کلامی در دنیای اسلام خبری نیست، زیرا در عصر پیامبر(ص)مباحث کلامی در میان مسلمانان مطرح نبود، و پس از آن اگر چه تا حدی مذاکرات و مباحثات کلامی در میان مسلمانان مطرح بود ولی حضور شخصیت علمی و ممتاز امام علی(ع)و مقبولیت آراء او در نظر همگان مانع از بروز مذاهب و عقاید کلامی گردید.
دوره دوم، از اواسط قرن اول هجری آغاز، و تا اواسط قرن دوم هجری ادامه مییابد، در این دوره بحثهای کلامی در میان مسلمانان رواج یافت و فرقههای کلامی مختلف مانند:خوارج، قدریه، مرجئه و معتزله، پدید آمدند.
دوره سوم، از عصر ترجمه آغاز میشود و به خاطر آشنایی متکلمان با روش بحثها فلسفی و آراء فلاسفه، در شیوه بحثهای کلامی، تحولاتی پدید میآید و مباحث کلامی از مرحله گفتار به نوشتار آمده و تصنیف و تألیف در این زمینه رونق پیدا میکند. (14)
اکنون یادآور میشویم:مسأله عدل الهی، از مباحث پیشینهدار کلامی است، که نخست توسط قرآن کریم مطرح گردید، چنانکه در گذشته با نمونههایی از آیات قرآن در این زمینه آشنا شدیم. علاوه بر این از برخی روایات بدست میآید که از جمله موضوعات مورد بحث میان پیامبر(ص)و اهل کتاب«عدل الهی»بوده است. م شیخ صدوق از حضرت علی(ع)روایت کرده که فرمود:روزی پیامبر(ص)در مسجد نشسته بود، مردی یهودی وارد شد و پرسشهایی را در زمینه توحید و صفات خدا مطرح نمود، و از آن جمله پرسید: آیا پروردگارت ستم میکند؟پیامبر(ص)فرمود:خیر، یهودی گفت به چه دلیل؟پیامبر پاسخ داد:«لعلمه بقبحه و استغنائه عنه»؛چون به زشتی ظلم آگاه است، و نیازی به انجام آن ندارد، یهودی گفت:آیا در این باره از جانب خدا مطلبی بر تو نازل گردیده است؟ پیامبر(ص)فرمود:آری، آنگاه آیاتی از قرآن را برای او تلاوت نمود. (15)
در دوره دوم، هم زمان با رواج بحث پیرامون قضا و قدر و جبر و اختیار، عدل الهی نیز توجه متکلمان اسلامی را به خود جلب کرد، و از آن جمله«قدریه» به انگیزه دفاع از عدل الهی به مبارزه با جبریگری برخاستند و از آنجا که قدر پیشین را مستلزم جبر میدانستند و نیز شمول اراده الهی نسبت به افعال اختیاری انسان را سبب اسناد قبایح به خداوند میپنداشتند، لذا برای تحکیم عدل الهی، افعال اختیاری انسان-و به ویژه کارهای ناروای او-را از قلمرو اراده و قدر پیشین الهی بیرون نمودند.
از حسن بصری(م 110)نقل شد، که میگفت: همه چیز، جز گناهان به قضا و قدر الهی است. (16) و نیز غیلان دمشقی(م 105)در مناظره با میمون بن مروان گفت:«آیا خداوند خواسته است که او را معصیت نمایند؟» (17) .
در احادیث شیعه نیز به این مطالب اشاره شده است، چنانکه در روایتی آمده است:«مساکین القدریة ارادوا یصفوا الله عزّ و جل بعد له فاخرجوه من قدرته و سلطانه» (18) ؛قدریه(از نظر عقیده) افرادی ناتوانند، زیرا به انگیزه دفاع از عدل الهی، خداوند را از قدرت و سلطنت خود بیرون پنداشتند.
واصل بن عطاء(م 131)مؤسس مکتب اعتزال نیز در رد نظریه جبریگری، به اصل عدل الهی استناد نموده و گفته است:«خدای تعالی عادل و حکیم است، و نسبت دادن ظلم و بدی به او روا نیست، بنابر این انسان خود فاعل اعمال نیک و بد خویش میباشد». (19)
عدل الهی در دوره سوم و پس از آن نیز همچنان به عنوان یکی از مسائل مهم کلامی مورد بحث و گفتگوی متکلمان اسلامی بوده و این مسأله در کلام معتزله و امامیه جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده و از اصول اعتقادی و کلامی آنان بشمار آمده است.
در نتیجه هر دو مکتب به عنوان«عدلیه»شناخته شدند، نه به این جهت که فقط آنان خدا را عادل میدانند و مخالفان آنان(اشاعره)معتقد به عدل الهی نیستند، بلکه به خاطر اینکه آنان عدل را بر پایه اصل حسن و قبح عقلی تفسیر کرده و گفتهاند: معنای عدل الهی این است که آنچه از نظر عقل، عدل و نیکوست از خداوند صادر میگردد، و آنچه را عقل زشت و ناپسند میداند از او صادر نمیگردد.
ولی از نظر اشاعره عقل از درک حسن و قبح افعال ناتوان است، و در نتیجه معنای عدل الهی این است که هر چه خداوند انجام دهد عدل است، و اگر به فرض، نیکوکاران را کیفر و بدکاران ار پاداش دهد، عدل خواهد بود!
و از طرفی، چون اشاعره به«خلق افعال»معتقد بوده، و تکلیف ما لا یطاق را بر خدا جایز میدانستند و این دو عقیده با عدل الهی منافات دارد، بدین جهت از نظر متکلمان عدلیه، به عنوان مخالفان عدل الهی شناخته شدند.
حسن و قبح عقلی زیر بنای عدل کلامی
از مطالب گذشته به دست میآمد که موضوع عدل در علم کلام افعال الهی است و مفاد آن این است که افعال خداوند پسندیده و زیبا بوده و از قبح و زشتی منزه و پیراسته میباشند.بدیهی است این بحث مبتنی بر اثبات دو مطلب است، یکی اثبات اینکه افعالی که از فاعلهای قادر و مختار صادر میشود به خودی خود و با قطع نظر از اوامر و نواهی شرعی متصف به حسن و قبح میباشند.و دیگری اینکه عقل به طور مستقل بر درک حسن و قبح(فی الجمله) تواناست.
دو مطلب فوق مفاد قاعده حسن و قبح عقلی میباشد.بنابراین قاعده مزبور، تکیهگاه اصل عدل کلامی بشمار میرود.بدین جهت متکلمان عدلیه در آغاز مبحث عدل، قاعده یاد شده را مورد بحث تحقیق قرار دادهاند.
مؤلف کتاب یاقوت بحث عدل را با عبارت زیر آغاز کرده است:«القول فی العدل، و الافعال قد یستقل العقل بقبح بعضها دون بعض و بحسنه کالظلم و الانصاف و الکذب و الصدق...» (20) :سخن پیرامون عدل است، عقل بر درک حسن و قبح پارهای افعال چون ستمگری و انصاف، و دروغگویی و راستگویی مستقل است.
عبد الرزاق لاهیجی نیز در کتاب«سرمایه ایمان» طی هشت فصل به بررسی مباحث عدل الهی پرداخته و فصل نخست آن را به تحقیق درباره حسن و قبح افعال اختصاص داده است. (21)
در اینجا دو مسأله مهم مطرح میشود:یکی حقیقی یا اعتباری بودن قضایای حسن و قبح عقلی است و دیگری ملاک داوری عقل بر حسن و قبح افعال که در هر دو مسأله آراء مختلفی از جانب صاحب نظران مطرح گردیده است، و نقل و نقد آنها از ظرفیت این نوشتار بیرون است.این بحث را به فرصتی دیگر واگذار میکنیم. (22)
رابطه عدل با حکمت الهی
حکمت در اصطلاح متکلمان در دو معنی بکار رفته است:
الف-حکمت به معنی اعم که به دو شاخه حکمت علمی و عملی تقسیم میشود:حکمت علمی عبارت از معرفت کامل به موجودات است و حکمت عملی دو معنا دارد، یکی اتقان، نظم و استواری فعل، و دیگری تنزه از قبایح و زشتیها.فخر الدین رازی در بیان معانی یاد شده گفته است:
1-«الحکمة عبارة عن معرفة افضل المعلومات یا فضل العلوم، فالحکیم بمعنی العلیم:حکمت عبارت است از دانستن برترین دانستیها به برترین داناییها، پس حکیم به معنی علیم است.
2-معنی الاحکام فی حق الله تعالی فی خلق الاشیاء هو اتقان التدبیر فیها و حسن التقدیر لها: مقصود از احکام در وصف خداوند در آفریدن موجودات، تدبیر متقن و تقدیر نیکوی آنهاست.
3-الحکمة عبارة عن کونه مقدسا عن فعل ما لا ینبغی» (23) :حکمت الهی عبارت است از مقدس و منزه بودن خداوند از افعال ناشایسته.
ب-حکمت به معنی اخص که مقصود از آن معلل بودن افعال الهی به غایات و منزه بودن آن از عبث و لغو میباشد.این معنا که از رایجترین معانی حکمت الهی است، در حقیقت یکی از مصادیق سومین معنای حکمت به معنی اعم میباشد.محقق لاهیجی پنجمین فصل از مباحث عدل الهی را به بیان حکمت الهی به معنای مزبور اختصاص داده و در آغاز آن چنین گفته است:«بدانکه اگر افعال خدای تعالی را غرض نبودی، هر آینه عبث بودی، و صدور عبث ممتنع است از واجب الوجود...پس افعال خدای تعالی معلل است به اغراض» (24) .
اکنون با توجه به تعریف عدل در اصطلاح متکلمان میتوان نسبت میان عدل و حکمت را به دست آورد و گفت:نسبت میان آن دو، عموم و خصوص مطلق است، زیرا آنچه مصداق عدل کلامی است(تنزه از قبایح و عبث)مصداق حکمت نیز میباشد، ولی حکمت دو مصداق دیگر نیز دارد که عدل شامل آنها نیست:یکی حکمت علمی، و دیگری حکمت عملی به معنی اتقان و احکام در آفرینش و تدبیر است.ولی کاربرد قرآنی عدل-چنانکه در گذشته بیان گردید- حکمت به معنی اتقان و احکام را نیز شامل میشود، لیکن میتوان گفت:عدل کلامی که به معنای حسن و زیبایی افعال الهی و تنزه او از کارهای ناروا است، اتقان و احکام در آفرینش و تدبیر را نیز شامل میشود.زیرا فعل غیر متقن و ناموزون فاقد صفت حسن بوده و صدور آن از آفریدگار دانا و توانا روا نیست.
و به عبارت دیگر، حسن و زیبایی افعال الهی، به افعال تشریعی اختصاص نداشته، بلکه افعال تکوینی را نیز شامل میگردد.و در نتیجه عدل و حکمت در بحثهای مربوط به افعال الهی که مورد بحث متکلمان میباشد، مرادف و مساوق با یکدیگر خواهند بود. بدین جهت این دو واژه غالبا با یکدیگر ذکر میشوند چنانکه شیخ مفید در تعریف فاعل عادل و حکیم گفته است:«العدل الحکیم هو الذی لا یفعل قبیحا و لا یخل یواجب» (25) :عادل حکیم کسی است که کار ناروا انجام نمیدهد و به آنچه انجامش واجب است، اخلال نمیرساند.
نامبرده در جای دیگر درباره حکیمانه و عادلانه بودن آفرینش الهی گفته است:«ان خلق ما لا عبرة به لاحد من المکلفین و لا صلاح فیه لاحد من المخلوقین عبث لا یجوز علی الله تعالی و هذا مذهب اهل العدل و قد ذهب الی خلافه جمیع اهل الجبر»:آفریدن چیزی که سبب عبرت هیچ یک از مکلفان نیست و به مصلحت هیچ یک از آفریدهها نمیباشد عبث و بیهوده است و بر خداوند روا نیست.این مذهب عدلیه است، و همه جبرگرایان با آن مخالف میباشند.
وی آنگاه در پاسخ شبهه کسانی که پارهای از آفریدهها را بیفایده دانستهاند گفته است:«ناآگاهی انسان نسبت به فواید این موجودات، دلیل بر فایده نداشتن آنها نیست، و چه بسا موجودات دیگری چون فرشتگان یا جن بر اسرار آنها آگاه باشند، و یا برای برخی از حیوانات سودمند باشد، و بر ما در این رابطه بیش از این لازم نیست که اثبات نماییم آفریدگار بی نیاز، بخشنده و حکیم، چیزی را برای انتفاع خود نمیآفریند، و نفع آفریدههای او به دیگران باز میگردد، و هیچ آفریدهای خالی از فایده نیست، زیرا در غیر این صورت فعل او عبث خواهد بود و خداوند منزه ازانجام فعل عبث میباشد». (26)
براهین عدل و حکمت الهی
متکلمان برای اثبات عدل و حکمت خداوند دو برهان اقامه نمودهاند که عبارتند از:1-برهان کمال مطلق و عدل، 2-برهان بینیازی و علم خداوند.و اکنون توضیح مختصر درباره هر کدام:
1-کمال مطلق و عدل
عدل و حکمت از صفات کمال و جمال بوده، و بیانگر کمال وجودی فاعل میباشند، همانگونه که نقطه مقابل آنها از صفات نقص بوده و بیانگر نقصان وجودی فاعل هستند، و چون خداوند کمال مطلق و جمال نامتناهی است، بنابراین افعال او همگی حکیمانه و عادلانه میباشند.
شیخ مفید در پاسخ این سؤال که دلیل بر حکمت و عدل خداوند چیست گفته است:«الدلیل علی ذلک انه لو لم یکن کذلک لکان ناقصا تعالی اللّه عن ذلک علوا کبیرا» (27) :و دلیل بر این مطلب این است که اگر خداوند عادل و حکیم نباشد ناقص خواهد بود، و خداوند پیراسته از نقصان است.
محقق لاهیجی در این باره میگوید:«محققین گفتهاند:حکم عقل به وجوب اتصاف خدای تعالی به صفات کمال و وجوب تنزه او از صفات نقص راجع است به اینکه عقل هر صفتی را که در خود کمال خود داند، هر آینه حکم کند که خالق و صانع وی البته که متصف باشد به آن کمال به طریق اتم از آنچه در خود یابد، و یا هر صفتی را که نقص خود بیند جزم کند که صانعش بالضرورة منزه است از آن». (28)
محقق طوسی نیز بر پایه اصل«وجوب الوجود بالذات»بسیاری از صفات جمال و جلال الهی را اثبات نموده که از جمله آنها«حکمت الهی»است (29) بدون تردید اصل مزبور تعبیر دیگری از کمال مطلق و نامتناهی است.
2-بینیازی و علم خداوند
برهان دیگری که برای اثبات تنزیه خداوند از افعال ناروا اقامه گردیده، مبتنی بر اصل غناء و علم الهی است.محقق طوسی در این باره چنین گفته است: «استغناؤه و علمه یدلان علی انتفاء القبح عن افعاله تعالی» (30) :بینیازی و علم خداوند بر منتفی بودن قبح از افعال او دلالت دارند.در حدیثی که از پیامبر (ص)نقل نمودیم نیز برای اثبات عدل به دو اصل بی نیازی و علم خداوند استدلال شده است.
علامه حلی در شرح این برهان کلامی دارد که حاصل آن را یادآور میشویم:
الف:فعل از پدیدههای امکانی است و تا علت تامه آن تحقق نیابد ضرورت وجود پیدا نکرده و موجود نمیشود.
ب:توانایی فاعل و داشتن داعی بر انجام فعل از اجزاء علت تامه آن است.
ج:داعی بر انجام فعل سه گونه است:1-نیاز، 2- جهل، 3-حکمت.به مقتضای داعی نیاز و جهل، ممکن است فاعل دست به انجام کار ناروا بزند، ولی داعی حکمت فقط فاعل را بر انجام کارهای نیکو بر میانگیزد و چون دو قسم اول در مورد خداوند متصور نیست، بنابراین صدور فعل قبیح از او محال میباشد. (31)
پاسخ به یک اشکال
برخی بر این برهان اشکال کردهاند که این برهان مبتنی بر این است که خداوند«فاعل بالقصد»باشد، چنانکه متکلمان به آن معتقدند، ولی در فلسفه اولی ثابت شده که خداوند فاعل بالقصد نیست، زیرا در فاعل بالقصد ذات و علم فاعل برای ایجاد فعل کافی نبوده و متوقف بر داعی زاید بر ذات و علم میباشد، یعنی فاعل برای بدست آوردن کمالی که فاقد آن است فعل را پدید میآورد، و این مطلب در مورد خداوند محال است. (32)
پاسخ این است که برهان مزبور را بر پایه«فاعلیت بالتجلی»نیز میتوان چنین تقریر کرد:شکی نیست که در خداوند هیچگونه جهل و نیازی متصور نیست، و در نتیجه داعی جهل و نیازمندی بر انجام فعل قبیح در اونا معقول است، نه به این معنا که او فاعل بالقصد و الداعی است.ولی دواعی یاد شده در او نیست بلکه به مفاد سالبه به انتفاء موضوع.
و مفاد داعی حکمت نیز این است که حسن و زیبایی فعل، فاعل را بر انجام فعل برمیانگیزد، و ملاک حسن فعل این است که از کمالات وجودی باشد.اکنون اگر فاعل، فاقد برخی از کمالات باشد داعی او بر انجام فعل تحصیل آن کمال است، ولی هر گاه بالذات واجد همه کمالات وجودی باشد، همان کمال و حسن ذاتی او را بر ایجاد فعل برمیانگیزد، و در نتیجه داعی او بر انجام فعل عین ذات او است و نه زاید بر ذات.و به عبارت دیگر، ذات و علم به ذات که مستلزم علم به فعل نیز میباشد مبدأ صدور فعل میباشد، و این همان«فاعل بالتجلی»است.
نتایج عدل و حکمت الهی
در علم کلام اسلامی مسائل بسیاری به عنوان نتایج و متفرعات اصل عدل و حکمت خداوند مطرح گردیده است، تا آنجا که میتوان گفت:فصل مربوط به عدل الهی گستردهترین فصلهای متون کلامی را تشکیل میدهد.بدیهی است همه مسائل مربوط به عدل الهی مورد اختلاف عدلیه و اشاعره است.در ذیل نمونههایی از این مسائل را یادآور میشویم، البته بحث و بررسی کامل هر یک به مقالهای جداگانه احتیاج دارد ولی به سبب ضیق مجال به توضیحی مختصر پیرامون آنها اکتفا مینماییم.
1-افعال الهی معلل به غایات و اغراض است
از نظر عقل کاری که مشتمل بر غایت و غرض عقلانی نباشد لغو و عبث بوده، و انجام چنین کاری بر فاعل حکیم روا نیست.بر این اساس، متکلمان عدلیه معتقدند که افعال خداوند بدون استثناء عادلانه و حکیمانه بوده و خالی از غایت و غرض نمیباشد شیخ مفید در این باره گفته است:«آفریدن آنچه سودی برای هیچ یک از مکلفان نداشته و به صلاح هیچ یک از مخلوقین نیست، عبث میباشد و بر خداوند روا نیست و این مذهب عدلیه است و همه جبر گرایان با آن مخالفند.» (33)
و از طرفی، چون خداوند، غنی مطلق و ستوده و بینیاز است، غایت و غرض افعال او به خود او باز نگشته، بلکه عاید مخلوقات-بویژه انسانها- میگردد چنانکه محقق طوسی گفته است:«و نفی الغرض یستلزم العبث و لا یلزم عوده الیه» (34) :نفی غرض از افعال خداوند مستلزم عبث میباشد، و بازگشت آن به خداوند لازم نیست.
2-معاصی بندگان مرضی خداوند نیست
از مسائل مورد اختلاف میان متکلمان عدلیه و اشاعره این است که آیا افعال ناروای مکلفان مشمول اراده الهی است یا نه؟اشاعره طرفدار ایجاب بوده، و عدلیه طرفدار نفی میباشند.
شیخ مفید نظریه متکلمان عدلیه را چنین بیان نموده است:«ان الله تعالی لا یرید الا ما حسن من الافعال و لا یشاء الا الجمیل من الاعمال و لا یرید القبائح و لا یشاء الفواحش تعالی الله عما یقول المبطلون علوا کبیرا» (35) خداوند جز افعال نیک را اراده نمیکند و مشیّت او فقط به اعمال پسندیده تعلق میگیرد و قبایح را اراده نمیکند، او از آنچه باطلگرایان میگویند برتر است.
ولی از نظر اشاعره هر چه تحقق مییابد متعلق به اراده الهی است:«ما شاء الله کان، و ما لم یشأ لم یکن» (36) .
در اینجا مجال طرح و نقد دلایل مثبتان و نافیان نیست ولی از یادآوری نکتهای ناگزیریم، و آن اینکه:در این بحث اراده تکوینی و رضای تشریعی خداوند با یکدیگر خلط گردیده و نظر صحیح این است که گفته شود از جنبه اراده تکوینی همه چیز متعلّق اراده الهی است و این مقتضای اصل توحید در خالقیت است«الله خالق کل شیء»(زمر/26)و«قل کل من عند الله»(نساء/78) و از این نظر هیچ چیز متصف به قبح نیست بلکه همه چیز حسن و زیباست، «الذی احسن کل شیء خلقه»(سجده/7)، حسن و قبحها عناوین و صفات انتزاعی افعال میباشند که از مطابقت و عدم مطابقه آنها با احکام عقلی و شرعی به دست میآیند و این در مرتبه متأخر از اصل واقعیت فعل است که مستند به اراده الهی میباشد.و از طرفی چون خداوند به کارهای پسندیده امر و از کارهای ناپسند نهی نموده است.این امر و نهی تشریعی، گواه بر محبوبیت و عدم محبوبیت فعل در پیشگاه الهی است.و در نتیجه، افعال پسندیده مرضی خداوند بوده و افعال ناپسند مرضی او نمیباشد.
تحلیل یاد شده در عین اینکه مقتضای جمع میان آیات قرآنی است، در برخی از روایات نیز با صراحت بیان گردیده است، چنانکه حضرت علی(ع)طاعات و معاصی را از نظر اینکه متعلّق قضاء و قدر و مشیّت و علم الهی میباشند یکسان دانسته و تفاوت آنها را مربوط به رضای خداوند دانستهاند که طاعت مرضی او بوده و معاصی مرضی او نمیباشند. (37)
3-امتناع تکلیف ما لا یطاق
متکلمان عدلیه گفتهاند:تکلیف ما لا یطاق از نظر عقل قبیح است، و به مقتضای عدل و حکمت الهی، صدور فعل قبیح از خداوند محال میباشد علامه حلی در این باره گفته است:«بر پایه اصل حکمت، محال است خداوند فردی را که توانایی انجام کاری را ندارد بر انجام آن تکلیف نماید» (38)
متکلمان اشعری در این مسأله دو نظر دارند، برخی علاوه بر اینکه تکلیف ما لا یطاق را جایز میدانند، بر وقوع آن نیز اصرار دارند که از آن جمله فخر الدین رازی را میتوان نام برد (39) ، ولی برخی دیگر فقط به جواز آن معتقدند اما وقوع آن را نپذیرفتهاند که از آن جمله سعد الدین تفتازانی میباشد. (40)
4-انسان فاعل مختار است
از مسائل متفرع بر عدل و حکمت الهی مختار بودن انسان در افعالی است که در مدار تکلیف قرار گرفته، مورد ستایش و نکوهش میباشند، زیرا تکلیف نمودن انسان مجبور و ستایش یا نکوهش او بر کاری که از وی صادر گردیده قبیح و نارواست..چنانکه امام علی(ع)در رد اندیشه آنان که قضا و قدر الهی را مستلزم مجبور بودن انسان میدانند فرموده است: «لو کان کذلک لبطل الثواب و العقاب، و الامر و النهی، و الزجر، و لسقط معنی الوعد و الوعید، و لم یکن علی مسیء لائمة و لا لمحسن محمدة» (41) :اگر چنین بود، پاداش و کیفر، امر و نهی و زجر باطل میبود.و وعد و وعید ساقط میگردید، و گنهکار مستحق نکوهش و نیکوکار شایسته ستایش نبود.
و در روایات اهل بیت(ع)بر منافات داشتن جبر با عدل و حکمت الهی تأکید شده است.چنانکه امام رضا(ع)در پاسخ حسن بن علی وشاء که پرسید:آیا خداوند بندگان را به انجام گناهان مجبور کرده است؟ فرمود:«و الله اعدل و احکم من ذلک» (42) خداوند عادلتر و حکیمتر از آن است که چنین کند.
واصل بن عطا مؤسس مکتب اعتزال نیز بر پایه اصل عدل و حکمت الهی بر مختار بودن انسان استدلال کرده و گفته است:«خداوند عادل و حکیم است و جایز نیست که آنان را بر انجام کاری مجبور سازد، و آنگاه به خاطر آن مجازاتشان کند.» (43)
5-حسن و وجوب تکلیف
از جمله مسائلی که در رابطه با عدل الهی مطرح گردیده، حسن و وجوب تکلیف میباشد.محقق طوسی در این باره گفته است:«و التکلیف حسن لاشتماله علی مصلحة لا تحصل بدونه و واجب لزجره عن القبائح»:تکلیف به این جهت که مشتمل بر مصلحت است که بدون آن حاصل نمیگردد، نیکو، و به دلیل اینکه باز دارنده از قبایح است واجب میباشد.
وجه حسن تکلیف این است که اولا:زمینه ساز رشد معنوی انسان و دریافت پاداشهای عظیم اخروی است، و ثانیا:تأمین کننده نظام اجتماعی بشر بر پایه قسط و عدل میباشد و از طرفی، چون قوای شهوانی انسان او را به سوی تباهی بر میانگیزد، هر گاه تکلیف-اعم از عقلی و شرعی-از او برداشته شود به تباهی و فساد میگراید، و این با غرض از آفرینش انسان که نیل به کمالات مطلوب میباشد منافات دارد، بنابراین مقتضای اصل حکمت الهی وجوب تکلیف بندگان میباشد. (44)
6-وجوب لطف بر خداوند
لطف در اصطلاح متکلمان عبارت است از فعلی که انجام آن از طرف خداوند مکلف را به انجام طاعت و ترک معصیت برمیانگیزد و هر گاه به انجام طاعت منتهی گردد«لطف محصّل»و هر گاه مقرّب به طاعت و معبّد از معصیت گردد، «لطف معّرّب»نامیده میشود. (45)
مهمترین برهان وجوب لطف، اصل حکمت الهی است، چنانکه شیخ مفید در پاسخ این سئوال که به چه دلیل لطف بر خداوند واجب میباشد گفته است: «الدلیل علی وجوبه توقف غرض المکلف علیه فیکون واجبا فی الحکمة» (46) دلیل بر وجوب لطف این است که تحقق غرض تکلیف کننده(خداوند)متوقف بر آن است بنابراین بر مبنای اصل حکمت واجب میباشد.
7-وجوب عوض بر آلام ابتدایی
متکلمان عدلیه، آلام و مصائبی را که بر مکلفان وارد میشود به دو قسم:ابتدایی و استحقاقی تقسیم کردهاند.آلام استحقاقی آن است که به خاطر گناهانی که مکلفان مرتکب میشوند بر آنان وارد میشود.ولی آلام ابتدایی آن است که بدون آنکه مستحق عقوبت باشند بر آنان وارد گردد، آنگاه گفتهاند:مقتضای عدل الهی این است که خداوند به کسانی که گرفتار آلام ابتدایی میگردند عوض در خور و مناسب اعطاء نماید.علاوه بر این باید آلام یاد شده نسبت به سایر مکلفان مشتمل بر لطف باشد، تا اینکه لغو و عبث لازم نیاید.
شیخ مفید در این باره کلامی دارد که حاصل آن چنین است:«به مقتضای عدل الهی، در برابر آلامی که بر مؤمنان واقع میشود و موجب صلاح دیگران است عوض واجب است، ولی بر آلامی که بر کافران واقع میشود، عوض واجب نیست، زیرا آلام آنان جز بر سبیل عقوبت و اصلاح خود آنان نیست، اگر چه ممکن است سبب اصلاح دیگران نیز باشد». (47)
مسأله وجوب عوض بر خداوند، یکی از مسائل مهم کلامی در باب عدل است که پاسخگوی شبهه شرور در رابطه با عدل الهی میباشد.تبیین این نکته بحث جامعی را طلب میکند که از ظرفیت این مقاله بیرون است.
8-وجوب انتصاف
انتصاف عبارت است از گرفتن انتقام مظلوم از ظالم.محقق طوسی در این باره گفته است: «و الانتصاف علیه تعالی واجب عقلا و سمعا»:انتصاف به دلیل عقل و شرع بر خداوند واجب است، و شارح علامه در توضیح دلیل عقلی آن گفته است:خداوندبه ظالم توانایی داده و او را در ستم کردن به مظلوم به حال خود واگذار نموده است، با اینکه میتوانست او را (به اجبار)از این کار باز دارد(لیکن به مقتضای اصل تکلیف و اختیار او را به حال خود وا میگذارد)هر گاه به دادخواهی مظلوم قیام نکند، حق او ضایع میگردد و این کار از نظر عقل قبیح است». (48)
این مسأله نیز پاسخگوی برخی از اشکالات در رابطه با عدل و حکمت الهی، و از آن جمله اشکال مربوط به غرض از عقوبت گنهکاران در قیامت میباشد، زیرا در رابطه با گناهانی که مربوط به حق الناس میباشد، میتوان گفت:غرض از عقوبت انتصاف و انتقام از ظالم و گرفتن حق مظلوم است، چنانکه قرآن کریم میفرماید:«انا من المجرمین منتقمون»(سجده/22):ما از مجرمان انتقام میگیریم.
نمونههای یاد شده از مصادیق شاخص اصل عدل و حکمت الهی میباشند که غالبا مورد اتفاق متکلمان عدلیهاند، هر چند در مواردی نیز اختلافاتی به چشم میخورد که مجال شرح آنها نیست.
یادداشتها
(1)-نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 437.
(2)-شرح الاسماء الحسنی، ص 54.
(3)-مثنوی معنوی، چاپ نهم، دفتر ششم، ص 1169.
(4)-المیزان، جلد 12، ص 331.
(5)-شرح الاصول الخمسة، ط قاهره، ص 301.
(6)-انوار الملکوت، طبع دوم، ص 105.
(7)-سرمایه ایمان، انتشارات الزهراء، باب دوم.
(8)-نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 470.
(9)-توحید صدوق، ط دار المعرفه، باب معنی التوحید و العدل، ص 96.
(10)-النکت الاعتقادیة، ص 27.
(11)-توحید صدوق، باب الرد علی الثنویة و الزنادقة، ص 249، روایت 1.
(12)-مجمع البیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 2-1، ص 420.
(13)-اوائل المقالات، طبع دوم، ص 63.
(14)-ر.ک:ملل و نحل شهرستانی، ط دار المعرفه، ج 1، ص 30 و گوهر مراد، ص 23-21.
(15)-توحید صدوق، ص 398-397.
(16)امالی سید مرتضی، مکتبة آیت الله مرعشی، ج 1، ص 106.
(17)-انتصار خیاط، ص 139.
(18)-بحار الانوار، ج 5، ص 54.
(19)-ملل و نحل شهرستانی، ج 1، ص 47.
(20)-انوار الملکوت، ص 104.
(21)-سرمایه ایمان، ص 62-59.
(22)-علاقمندان میتوانند در این باره به کتاب حسن و قبح عقلی، بحثهای استاد جعفر سبحانی، نگارش علی ربانی گلپایگانی، فصل پنجم و هفتم مراجعه نمایند.
(23)-شرح اسماء الله الحسنی، ص 280-279.در این باره به کشف المراد، طبع مصطفوی، ص 233، اسفار، ج 6، ص 368 رجوع شود.
(24)-سرمایه ایمان، ص 73.
(25)-النکت الاعتقادیه، ص 27.
(26)-اوائل المقالات، ص 128.
(27)-النکت، ص 27.
(28)-گوهر مراد، ص 248.
(29)-کشف المراد، ص 233-225.وجوب الوجود یدل علی سرمدیته و نفی الزائد و الشریک و المثل...و علی ثبوت الجود...و الحکمة.
(30)-مدرک قبل، ص 237.
(31)-دلایل الصدق، ط طهران، مکتبة النجاح، ج 2، ص 378.
(32)-الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ط بیروت، الدار الاسلامیة، ج 1، ص 288.
(33)-اوائل المقالات، ط دوم، ص 128.
(34)-کشف المراد، مقصد 3، فصل 3، مسأله 3.
(35)-تصحیح الاعتقاد، ط منشورات الرضی، ص 35.
(36)-ملا علی قوشچی، شرح تجرید العقائدی، ص 340.
(37)-شیخ صدوق، التوحید، باب القضاء و القدر، روایت 9، ص 370.
(38)-دلائل الصدق، ج 1، ص 424.
(39)-تلخیص المحصل، ط دار الاضواء، ص 339.
(40)-شرح المقاصد، ط قم، الرضی، ج 4، ص 297.
(41)-توحید صدوق، باب القضاء و القدر، روایت 28.
(42)-مدرک قبل، باب نفی الجبر و التفویض، روایت 10.
(43)-شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 47.
(44)-کشف المراد، ط قم، مصطفوی، ص 252-249.
(45)-سید مرتضی، الذخیرة قم علم الکلام، ط موسسة النشر العالمی، ص 186.
(46)-النکث الاعتقادیة، ص 32.
(47)-اوائل المقالات، ط دوم، ص 129.
(48)-کشف المراد، ط مصطفوی، ص 264-263.