آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

مرحوم آیة اللّه علامه ذو الفنون آقا میرزا ابو الحسن شعرانى شرف اللّه نفسه الزکیة فرزند مرحوم حاج شیخ محمد و از نوادگان ملا فتح اللّه کاشانى، صاحب تفسیر منهج الصادقین، به سال 1320 هجرى قمرى در شهر تهران دیده به جهان گشود و در بیت علم و فضیلت و تقوا نشو و نما کرد.در کودکى و نوجوانى قرآن، تجوید و ادبیات عرب را از پدر خود فرا گرفت و کتب متداول درسى در رشته‏هاى مختلف را نزد برخى افاضل و علماى قم و تهران بخصوص مدرّسان مدرسه فخریه(مرورى)فرا گرفت.
اساتید ایشان در این دوره عبارتنداز:
حکیم محقق میرزا محمود قمى(مشهور به رضوان)، در علوم عقلى.
فاضل متبحر شیخ آقا بزرگ ساوجى، در فقه.
پدر و استاد پدرشان میرزا حبیب اللّه ذى الفنون، در علوم ریاضى از جمله هیئت و نجوم و کار با اسطرلاب و استخراج زیجات و...
ایشان همچنین از محضر محدث فاضل سید ابو تراب خوانسارى در مجف اشرف استفاده فراوان برد. (1)
در تهران، ضمن اقامه جماعت در مسجد ملاّ ابو الحسن(جد ایشان)معروف به مسجد حوض و بیان معارف اسلامى براى مردم، عمر خود را به مطالعه، تحقیق، تألیف و تدریس گذراند و در حدود سى سال حوزه درس داشت.
مرحوم علامه شعرانى، ضرب المثل پایدارى در کسب علم و جامعیّت در علوم مختلف و تعلیم آن به دیگران بود.
استاد حسن‏زاده آملى در مورد شخصیت علمى ایشان چنین آورده‏اند.
«این قهرمان علمى، در جمیع علوم مختلف، منحصر به فرد بود، هیچکدام از علماى معاصر را عدیل ایشان در جامعیت علوم و احاطه به آنها ندیدم.
ادیبى بارع و صاحب قلمى وزین و رصین و محکم و سنجیده در علوم ادبى فارسى و عربى بود.به زبانهاى فرانسه، عبرى و ترکى کاملا مسلّط و به انگلیسى به اندازه رفع احتیاج آشنا بود.فقیهى مجتهد و جامع شرایط فقهى در حد کمال بود، فیلسوفى الهى و متبحر و حکیمى متضلع در حکمت متعالیه و مشّاء و اشراق بود.در علوم ریاضى بخصوص در افلاک و هیئت، کم نظیر بود.طبیبى بود که قانون شیخ الرئیس و شرح اسباب را درس مى‏گفت و مخترع حاذقى که با ذهن بلند نگر و قریحه و قّاد خود برخى آلات رصدى در شناخت قبله بلاد مختلف را اختراع نمود.و محدثى خبیر که از مشایخ حاملان روایات شمرده مى‏شد و رجالى ماهرى در درایت و تشخیص ثقات از ضعفا بود و مفسرى متبحر در تفسیر قرآن کریم و علم قرائات بود.بالجمله هنگام اشاره به علمایى که جامع علوم و فنون مختلف بودند.مشار بالبنان است، و آثار درخشان ایشان بهترین شاهد صدق بر آنچه بر این قلم رانده شد، مى‏باشد.» (2)
علامه شعرانى بر مسند تدریس
وسعت و عمق علمى وى، از دروسى که در طى سالیان متمادى توسط ایشان تدریس شده بخوبى واضح است.استاد حسن‏زاده آملى، مباحثى را که در طى سیزده سال از محضر آن مرحوم فرا گرفته‏اند، چنین ذکر کرده‏اند.
الف-فقه و اصول:1-رسائل شیخ انصارى 2- مکاسب با تحقیق کامل 3-کفایه مرحوم آخوند خراسانى 4-برخى از ابواب جواهر الکلام از جمله طهارت، صلوة، خمس، زکات، حج، ارث، به طریق درس خارج.
ب-علوم عقلى:1-شرح اشارات خواجه طوسى، 2-اسفار صدر المتألهین، 3-بعضى از کتب شفاى شیخ الرئیس از جمله کتابهاى نفس، نبات حیوان تا آخر طبیعیات.
ج-تفسیر قرآن کریم:تفسیر مجمع البیان طبرسى از ابتدا تا انتها.
د-تجوید و علم قرائات:1-شرح شاطبیه(موسوم به سراج المبتدى)، 2-تذکار المقرى المنتهى.
ه-حدیث و روایت:کتاب جامع وافى(اثر فیض کاشانى).
و-درایه و رجال:1-دوره کامل رساله خود در درایه، 2-جامع الروات اردبیلى.
؟؟؟-طب:ا-قانونچه چغمنى، 2-شرح اسباب از تألیفات نمیس بن عوش‏ض بن حکیم الطبیب، 3- تشریح کلیات قانون شیخ.
ح-ریاضیات و هیئت:1-رساله هیئت فارسى از ملاّ على قوشچى، 2-شرح قاضى‏زاده روحى معروف به شرح چغمینى، 3-استدراک بر تشریح الافلاک شیخ بهایى(از مؤلفات خود استاد)، 4-کتاب الاصول مشهور به اصول اقلیدس به تحریر خواجه نصیر، 5- اکرمالاناووس به تحریر خواجه نصیر، 6- اکرثاوذوسیوس در مثلثات کرویه ایضا به تحریر خواجه نصیر، 7-شرح علامه خفرى بر تذکره در هیأت محقق طوسى، 8-تعلیم زیج بهادرى، 9-مجسطى بطلمیوس به تحریز محقق طوسى، 10-عمل به آلات رصدى نظیر اسطرلاب و ربع مجیب و... (3)
در کتاب چهره درخشان به نقل از یکى از علما آمده است:ایشان هیئت فلا ماریون را از فرانسه به فارسى ترجمه کردند و براى جمعى...درس گفتند و مرحوم سید حسن مدرس اعلى اللّه مقامه دستور داد آیة اللّه شعرانى در مدرسه عالى سپهسالار ریاضى تدریس بفرمایند. (4)
نکته قابل ذکر اینکه درس استاد منحصر به خواص و شاگردان نبود، بلکه در جلسات متعددى به بیان اصلو و احکام و اخلاق دینى و رفع شبهات مى‏پرداختند، در همین رابطه در کتاب چهره درخشان چنین آمده است:«به یاد دارم درس تفسیر سیّارى شروع کرده بودند که جنبه تبلیغى نیز داشت و پس از نماز جماعت مى‏آمدند و ایشان را از مسجد مى‏بردند، در آن جلسه سیّار که اهل فضل نیز شرکت داشتند شبهات افراد را پاسخ قاطع با مثالهاى مناسب بیان مى‏کردند». (5)
تألیفات علامه شعرانى
آثار مطبوع و نیز چاپ نشده ایشان فراوان است، که با تدبر و تأمل در این آثار، وسعت احاطه علمى و تتبع و عمق فهم و نکته‏یابى و دقت استاد روشن مى‏گردد.
فهرست بخشى از آثار مطبوع و دست‏نویس ایشان را در اینجا ذکر مى‏کنیم: (6)
الف-در تفسیر و علوم قرآن:
1-حاشیه بر مجمع البیان در ده جلد با تصحیح کامل و اعراب اشعار و توضیح آنها، 2-تصحیح کامل تفسیر صافى در دو جلد، 3-حواشى و تعلیقات بر تفسیر کبیر منهج الصادقین در ده جلد، 4-مقدمه و جواشى و تصحیح کامل تفسیر ابو الفتوح رازى با توضیح اشعار و شواهد عربى و فارسى در دوازده جلد، 5-نثر طوبى:دائرة المعارف اصطلاحات قرآن-تا حروف صاد-که به سبک جالبى معانى متفاوت واژه‏هاى قرآنى به حسب استعمالات در آیات مختلف مطرح شده و مورد تفسیر قرار گرفته و حاوى معراف مختلف فلسفى و کلامى و نکات دقیق فقهى و تاریخى است.6-تجوید قرآن:که از مفیدترین تجویدها بشمار مى‏آید.7-طبع متجاوز از 60 نسخه قرآن-در اندازه‏هاى مختلف-که با دقت نظر ایشان تصحیح و اعراب گذارى شده است.
ب-در حدیث و درایت:
1-جمع حواشى و تحقیق و تصحیح کتاب وافى مرحوم فیض در سه جلد، 2-تعلیقات شرح اصول کافى ملاّ صالح در دوازده جلد، مى‏توان این دو کتاب را شاهکار ایشان در زمینه درایة الحدیث و فقه الحدیث دانست.با تأمل در این حواشى، وسعت نظر و نکته سنجى و شیوه فهم روایات و استنباط معارف اسلامى از اصول و فروع(کلام و فقه)واضح مى‏شود، 3-تعلیقات بر وسائل الشیعه از جلد 16 تا جلد، 2، 4-حاشیه بر ارشاد القلوب دیلمى، 5-ترجمه و شرح دعاى عرفه سید الشهداء(ع)ضمیمه کتاب فیض الدموع، 6-ترجمه و شرح مفص صحیفه کامله سجادیه، 7-تحقیق و تصحیح جامع الروات به امر آیه: اللّه العظمى بروجردى، 8-رساله در علم درایه.
ج-فقه و اصول:
1-المدخل الى عذب المنهل در اصول، 2-شرح 2-کفایة الاصول بر طریقه قال اقول که به تفسیر و توضیح مقاصد آن به عبارت واضح اکتفا شده است، 3-شرح تبصره علامه حلى که حاوى مختصرى از کلیه کتب فقهى شیعه امامیه مى‏باشد، 4-حاشیه کبیره بر قواعد، 5-رساله در شرح شکوک صلاة در عروة الوثقى، 6-فقه فارسى مختصر جهت تدریس در مدارس، 7-مناسک حج با حواشى 9 نفر از مراجع تقلید.
د-فلسفه و کلام:
1-شرح تجرید در علم کلام، 2-حاشیه بر فصل الخطاب(حاجى نورى)فى عدم تحریف الکتاب، 3-کتاب راه سعادت در اثبات نبوت و ردّ شبهات یهود و نصارى، 4-ترجمه کتاب الامام على صوت العدالة الانسانیة با انتقاد از لغزشهاى نویسنده آن، 5-تعلیقاتى بر کتاب محمد پیامبر و سیاستمدار نوشته مونتگمرى وات، 6-اصطلاحات فلاسفى، 7-مقدمه و حواشى محققانه بر اسرار الحکم سبزوارى.
ه-هیئت و نجوم:
1-شرح عمل به رنج هندى و براهین عملیات آن مبتنى بر هیئت جدید، 2-تعلیقه و مستدرک تشریح الافلاک در اشاره به هیئت جدید، 3-هیئت فلاماریون ترجمه از زبان فرانسه، 4-تقاویم شبانه‏روزى.
و-تاریخ:
1-ترجمه نفس المهموم اثر شیخ عباس قمى، 2-مقدمه، تصحیح و تحقیق کشف الغمه، 3-مقدمه و تصحیح منتخب التواریخ، 4-مقدمه کتاب وقایع السنین مرحوم خاتون آبادى، 5-مقدمه، تصحیح و تعلیقات بر کتاب روضة الشهداء.
ز-فنون دیگر:
تصحیح کامل و مقدمه و حاشیه جلد اول و سوم نفائس الفنون و عرائس العیون آملى.
در این جا باید یادآورى کرد که بسیارى از رسالات و مقالات استاد در نزد برخى از شاگردان محقق ایشان قرار دارد که لازم است این بزرگان کمر همّت بسته به نشر این آثار اقدام نمایند.
خصایص اخلاقى و علمى علامه شعرانى
شاگردان و تلامیذ فاضل استاد خاطرات فراوانى حاکى از صفاى درونى و سادگى و خوش خلقى و پایدارى ایشان در تعلیم و تعلم و بى‏پیرایگى استاد در عین فراست و دقت، نقل مى‏کنند، به چند نمونه اکتفا مى‏شود.
در مورد روش تدریس و بیان استاد چنین آورده شده:«آیة الله شعرانى مطالب عالیه علمى را تنزل مى‏دادند تا همگان بتوانند از مواهب دانش که خدا نصیب ایشان کرده بهره‏مند گردند و شاگردان آن عالم عالیقدر توسط مثالهایى که به خود استاد اختصاص داشت مطالب علمى را بخوبى درک مى‏کردند. (7)
استاد حسن‏زاده آملى در مورد استقامت در تعلیم و تعلم مرحوم شعرانى، چنین آورده‏اند:
«در سال تعطیلى نداشتیم بنده از یادم نمى‏رود که سال بر ما گذشت و دو روز تعطیل کردیم، یکى روز عاشورا، یکى روز شهادت حضرت امام مجتبى(ع)و بقیه روزها را درس خواندیم ایشان خودشان شایق بودند.یکى از خاطرات خوشى که از محضر شریف ایشان دارم، این است که یک زمستان که برف خیلى سنگینى آمده بود، من در مدرسه مروى حجره داشتم و آنجا بسر مى‏بردم از حجره بیرون آمدم، مردد بودم که به کلاس درس بروم یا نروم.به هر حال تصمیم گرفتم بروم، رفتم تا در خانه ایشان در سه راه سیروس، خواستم در بزنم، با آن برف سنگین که آمده بود خجالت کشیدم، مدتى ایستادم که کسى بیرون بیاید اما کسى نیامد.دیدم وقت درس دارد مى‏گذرد.در هر صورت در زدم آقازاده ایشان در را باز کرد، وارد شدم دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند، با انفعال وارد شدم سلام کردم و به محض نشستن عذرخواهى کردم.که در چنین روز برفى نمى‏بایست مزاحم بشوم، فرمودند:شما که از مدرسه مروى تا اینجا آمدید گداها بودند یا نبودند؟گفتم:چرا بودند امروز که روز کسب و کار آنهاست.ایشان گفتند:خوب آنها که تعطیل نکردند چرا ما تعطیل کنیم». (8)
نوشته‏اى که معرف پارسایى و تواضع و صفا و اخلاص علامه شعرانى به اهل بیت(ع)مى‏باشد، اخلاص علامه شعرانى به اهل بیت(ع)مى‏باشد، مقدمه ایشان بر ترجمه نفس المهموم است که ذیلا نقل مى‏شود:
«اما بعد چنین گوید این بنده فانى ابو الحسن بن محمد بن غلامحسین بن ابى الحسن المدعو بالشعرانى که چون عهد شباب به تحصیل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت و اقتدائا با سلافى الصالحین من عهد صاحب منهج الصادقین از هر علمى بهره گرفتم و از هر خرمنى خوشه برداشتم، گاهى به مطالعه کتب ادب از عجم و عرب و زمانى به دراست اشارات و اسفار و زمانى به تتبع تفاسیر و اخبار، وقتى به تفسیر و تحشیه کتب فقه و اصول و گاهى به تعمق در مسائل ریاضى و معقول تا آن عهد بسر آمد.
لقد طفت فى تلک المعاهد کلها
و سرحت طرفى بین تلک المعالم
سالیان دراز شب بیدار و روز در تکرار، همیشه ملازم دفاتر و کراریس و پیوسته مرافق اقلام و قراطیس، ناگهان سروش غیب در گوش این ندا داد که علم براى معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت و طاعت بى‏اخلاص نشود و اینهمه میسر نگردد مگر به توفیق خدا و توسل به اولیاء، مشغولى تا چند؟
علم چندانکه بیشتر خوانى
چون عمل در تو نیست نادانى
شتاب باید کرد و معاد را، زادى فراهم ساخت، زود برخیز که آفتاب برآمد و کاروان رفت تا بقیتى باقى است و نیرو تمام از دست نشده، توسلى جوى و خدمتى کن...».
مرحوم آیة الله شعرانى در طول عمر پر برکت خود تلامیذ فاضل و شاگردان برجسته‏اى پرورش داده که از باب نمونه مى‏توان حضرات آیات استاد جوادى آملى و استاد حسن‏زاده آملى را نام برد.
رحلت علامه شعرانى
ایشان در سن 73 سالگى دچار ضعف و نقاهت و بیمارى قلب و ریه گردید، و پس از چندى بواسطه شدت بیمارى به آلمان اعزام شد، و در یکى از بیمارستانهاى شهر هامبورگ بسترى گردیدند.لیکن معالجات سودى نبخشید و پس از نیمه شب یکشنبه 12 آبانماه 1352(هفتم شوال المکرم 1393)در بیمارستان جان به جان آفرین تسلیم نمود.چند روز بعد به طهران منتقل شده و در جوار حضرت عبد العظیم در مقبره خانوادگى بخاک سپرده شدند. (9)
در اینجا متنى را که به منزله وصیت‏نامه علمى، اخلاقى و معنوى ایشان خطاب به طلاب و دانشجویان علوم دینى بوده و در انتهاى جلد سوم حاشیه وافى درج شده نقل مى‏کنیم. (10)
گزیده وصیت‏نامه آیة الله شعرانى
توصیه‏اى به برادرانم:یعنى طالبان علوم دین، و پژوهندگان آثار سرور انیاء(ص)که بدین کتاب * مى‏نگرند، بزرگترین چیزى که بر طالب علم واجب و ضرورى است، خالص گردانیدن نیت اوست که بنده را توفیق مى‏دهد و وسایل طاعت خویش را برایش فراهم مى‏آورد و هموست ه راه درست را در قلوب بندگانش الهام مى‏بخشد.اگر اخلاص نیت نباشد هیچ‏کس موفق نمى‏شود از نردبان دانش بالا رفته، یا از آموخته‏هاى خود سودى برد...از دیگر امورى که بر طالب علم واجب است، پارسایى و پرهیز از حرامها و مسائل شبهه‏ناک، و نیز مواظبت بر عبادات است، زیرا هیچ‏کس از علم خود سودى نمى‏برد مگر آن را با عمل مقرون سازد.دلهاى مردمان نیز بواسطه عالم بى‏تقوا آرامش نمى‏یابد...
طالب علم، اوقاتى را که در راه علم صرف نمى‏کند به عبادات مستحبى و نوافل اختصاص دهد و از بیکارگى و صرف وقت در مباحثات، و نیز خواندن‏مطالبى که نفعى براى دین او ندارد، مثل روزنامه‏هاى سیاسى * و حکایتها و داستانهاى خالى از عبرت و پند، بکاهد.
و واجب است بر طالب علم که قرائت قرآن کریم را در طول شبانه روز ترک نگوید و آن قرائت را، به اندازه توانایى خویش، با تدبر و تأمل در ریزه‏کارى‏ها و معانى آیات همراه سازد، و در آیاتى که به اشکال برمى‏خورد به تفسیر مراجعه کند.و نیز واجب است بر او که گفتار و رفتار و مطالعه آنچه را که بیهوده است و بدو ارتباطى ندارد واگذارد.
اگر زمانى احساس کرد کسالت و خستگى به درون او راه یافته و او را از مسائل علمى باز مى‏دارد، پس باید قلب خود را-چنانکه در حدیث وارد شده-با حکمت‏هاى تازه، آسودگى و شادابى بخشد و از پرداختن به بازیها و بیهوده کاریها و خواندن اشعار (*)مرحوم شعرانى، این مقاله را در حاشیه به کتاب وافى، و انتهاى جلد 3 نگاشته‏اند و منظور از ک تاب، همان وافى است.
(*)ظاهرا مقصود آن مرحوم پرداختن به تحلیلهاى قلم به مزدان روزنامه‏هاى وابسته به رژیم طاغوت بوده.P} و داستانها دورى گزیند مگر آنهایى را که حاوى عبرت و پنداشت.
و باید طالب علم نسبت به علما گمان نیکو داشته باشد.و این، راز موفقیت و وسیله کامیابى و پیروزى است.و بدگمانى به آنان، شقاوت و بدبختى به بار مى‏آورد، بلکه گاهى به کفر و گمراهى و جهل مرکب مى‏انجامد.پس باید در کلام آنها با عنایتى کامل و تدبرى راستین نگریست، زیرا خداوند متعال براى هر چیزى سببى نهاده است که طالب آن، باید در جستجوى آن برآید و از اسباب تعلیم هم یکى استاد است و عنایت به استاد حاصل نمى‏آید مگر با خوش‏بینى و حسن‏ظن.و این(قاعده)در تمام علوم شرعى و عقلى و صنعت‏ها جارى است.اگر شیخ ابو على سینا به ارسطو و فرابى خوش‏بین نبود، آن توجه کامل در فهم کتابهاى آنان، و آن مقام شامخ در فلسفه، هرگز براى او حاصل نمى‏شد...البته مقصود ما این نیست که این بزرگان، معصوم از خطا هستند، بلکه منظور این است که جایز نیست در اولین برخورد، سریعا آنان را تخطئه کرد.
و نیز واجب است بر طالب علم که عادت به تعصب و خشکى نسبت به کتاب خاص یا طریقه‏اى خاص پیدا نکند، به ویژه در فقه، که این حرکت به معناى تقلید و پیروى از دیگران است.بسیار دیده شده که طلاب، به تبعیت از مؤلفین دیگر، تنها به نوشته‏هاى جدید اکتفا مى‏کنند، در حالى که اساتید و اساطین علم، در میانه سده چهارم تا دهم(هجرى قمرى) مى‏زیسته‏اند.و حتى پاره‏اى از طلاب، در آنچه که از «ابن جنید»و«ابن ابى عقیل»و«على بن بابویه»نقل شده، تأمل و دقت نمى‏کنند.فتواى آنان را نسخ شده و غیر قابل نظر مى‏دانند...
یک طالب علم باید در تهذیب نفس خویش کوشا باشد و خود را به اخلاق فاضله آراسته سازد.و در این راه تنها به خواندن احادیث وارد شده بسنده نکند، بلکه عمده آن است که با اهل اخلاق همنشین و معاشر گردد، و اعمال خود را بر آنان عرضه بدارد و عیوب و کاستى‏هاى خویش را دریابد و از آنان راه‏هاى اصلاح نفس را بجوید.
شایسته است بر تو که از معاشرت‏هاى خالى از تعلیم با مردم بکاهى، بویژه با ثروتمندان و مترفین و دنیاخواهان، باید آنچه را که آخرت را از یاد تو مى‏برد و میل و رغبت به دنیا را در تو ایجاد مى‏کند، رها کنى، و با صلاحان و پارسایان و اهل عبادت همراه گردى، زیرا این عمل بطور کلى در تهذیب نفس مؤثر است.
چه بسا نادانى بپندارد که در صدر اسلام، مجتهد و مقلد و علم اصول و علم نحو وجود نداشته و مدرسه و خانقاه و مرشد و ذکر و حلقه‏اى در کار نبوده است، پس به این افراد(و گفتارشان)نباید توجه کنى، زیرا دشمنان علم در هر زمان زیاد بوده‏اند و در عصر ما-به جهت غلبه کفار و نصارى-بیشتر هم شده‏اند.اگر بنا باشد که هر چه در صدر اسلام وجود نداشته، اکنون حرام باشد، پس ساختن مدارس، آموختن نحو و صرف، حفظ اصطلاحات حدیث و نثل و روایت آنها و اجازه روایت-چنانکه میان اهل حدیث متداول است-نیز باید حرام باشد.[در صورتى که چنین نیست‏].گمان خود را نسبت به مردم و خداوند متعال نیکوگردان.و آخرین سفارش من ورع و تقوى است.
خداوند ما و شما را در راه خشنودى خود موفق بدارد.
بدان که(رشته‏هاى)علوم شرع، بسیار است و کمتر اتفاق مى‏افتد که شخصى در تمامى آنها، کاردان و صاحب مهارت گردد.و لذا بر هر طالب علمى واجب است که بخشهایى ازین علوم را برگزیند که:الف- فائده آن براى مردم بیشتر باشد.ب-در جهت تمایل و رغبت به دین، از قوت و عون بیشترى برخوردار باشد، ج-در جهت رهایى از گمراهى نیز از توانائى بیشترى بهره‏مند باشد.
و از آنجا که فراگیرى و آموزش همه این علوم، واجب کفایى است، اگر در یک رشته، تعداد عالمان افزایش یافت، و در رشته دیگر رو به کاستى یا نابودى نهاد، پس بر طلبه مستعد واجب است که این رشته را برگزیند، هر چند که منزلت و منافع دنیایى او در رشته دیگر نهفته باشد.و این از نشانه‏هاى اخلاص نیت در راه فراگیرى دانش است.و از همین امر دانسته مى‏شود
که هدف این دانشجو، تنها خداوند متعال است.
علومى هستند که در همه رشته‏ها، بدانها نیاز هست، مانند:[1]زبان عربى...[2]علم قرائت... هر چند اگر به قرائت یکى از قراء هم اکتفا کند...زیرا حفظ کلمات و الفاظ قرآن از واجبات است و این هم وظیفه اهل علم مى‏باشد، و از همین رهگذر است که معجزه بودن قرآن پایدار مى‏ماند...[3]سیره...[4] حدیث:...باید از احادیث پیامبر(ص)و اهل بیت او(ع) نمونه‏هاى خوب و شایسته‏اى را بداند، زیرا با نگریستن در آن احادیث است که ایمان در قلب آدمى، استقرار مى‏یابد، و بر راستى آنان در نبوت و امامت، یقین حاصل مى‏شود...[5]اصول اعتقادات:واجب است بر طالب علم که بر اصول مذهب و آنچه که به اعتقادات وابسته است، معرفت داشته باشد...زیرا هر عالمى، احتیاج به بحث و تقریر و تعلیم دارد و این امور جز از رهگذر علم تفصیلى امکان‏پذیر نیست.برخلاف عوام مردم، که نوعا به دانستن مختصر و اجمالى، اکتفا مى‏کنند...
و نباید در فراگیرى علمى قدم پیش گذارد، مگر آنکه مقدمات آن را تکمیل کند، مثلا براى پرداختن به تفسیر و حدیث از فقه و کلام را نیز آموخته باشد.
یا مثلا زمانى به علم کلام روى آورد که علم منطق را فرا گرفته و در تشخیص ادله مهارت یافته باشد...
مشکل‏ترین علوم، علم فقه است.یکى به دلیل زیاد بودن مقدمات آن و دیگرى آنکه:یک فقیه امکان ندارد در رشته خود مهارت کافى به دست آورد، مگر آنکه از استعداد جامع بهره‏مند باشد که این کمتر براى کسى اتفاق مى‏افتد...
براى اهل تحقیق درک دقیق‏ترین دانشها و مشکل‏ترین مسائل، آسان است.هر چند که همین ذهن دقیق اهل تحقیق، گاهى از درگ لطافت‏هاى ادبى و زیبایى‏هاى گفتارى، ناتوان مى‏ماند.و این در حالى است که ذهن یک فقیه باید مستهد درک همه این امور باشد، زیرا فقه تمام این اقسام را در برمى‏گیرد، برخلاف فلسفه و ریاضى و نحو و غیره که هر کدام نیاز به یک نوع استعداد خاص خود دارد...
و همچنین چون موضوع فقه، پیرامون«افعال مکلفین»که مشتمل بر تمام کارها و وابسته به همه موجودات است مى‏باشد، پس باید ذهن فقیه به گونه‏اى باشد که درک امور ذیل بر او آسان جلوه کند: -اعداد و مساحت‏ها و حساب،
-تاریخها و سیره‏ها،
-اخلاق مردم، و عادت‏هاى آنان در نقل اتفاقات، و نیز چگونگى تأثیر این عادات در تغییر وقایع.
-امراض نفسانى و خلوص نیت در عبادات،
-نحو، صرف، محسنات گفتار و لغت،
-معاملات و حیله‏هاى معاملاتى، و عادات تجار در شیوه کارشان و نیز چگونگى زیان وارد شدن بر آنها،
-سیاستها و غیر اینها.
و ذهن مستعد براى فهم تمام این امور گوناگونى که ذکر شد-و نیز آنهایى که ذکر نکردیم-اندک است.و این چنین است که شخص نامستعد، چهره این علم را دگرگون مى‏کند، و زمانى آن را به سوى فلسفه مى‏کشاند، زمانى به سوى ادبیات، و در وقتى دیگر به سوى آنچه که متناسب با اندیشه او و در راستاى فهم و ضمیر اوست...
فقیه باید حافظه قوى، دقت نظر، درک جان کلام مخاطب، را در خود جمع داشته باشد و اینها صفاتى است که غالبا در یک ذهن گرد نمى‏آید...
آن علومى که بیشتر مورد نیاز مردم است، مستعدین فهم آنها نیز بیشترند و راه دست‏یابى به آنها نیز آسان‏تر است.مانند قرآن، زبان عربى، اصول دین، معارف، موعظه‏ها، بیان سیره‏ها، اخلاق، علم کلام، دفع شبهات مخالفین، بیشترین آیات قرآن نیز در این زمینه‏ها وارد شده است...
بر حکما و متکلمین واجب است که میزان درک شنوندگان خود را بدانند و به اندازه عقلشان با آنان سخن بگویند، زیرا در ذهن آنان-از لوازم و ملزومات- امورى یافت مى‏شود که در ذهن خواص نیست.گمان‏ و تو هم آنان-بر خلاف اندیشه علما-از هر کلمه‏اى، متوجه چیز دیگرى مى‏شود.مثلا اگر براى آنان گفته شود:«الله للدنیا کلبنا للبناء»چنین برداشت مى‏کنند که آفریدگان در تداوم وجود، بى‏نیاز از خالق هستند...
روش‏شناسى علمى
با توجه به وسعت و تنوع معارف اسلامى که در طول قرنها توسط عالمان دین در رشته‏هاى مختلف بالیده و هر کدام به تناسب زمان خود ثمر داده است، و با در نظر گرفتن این نکته که در هر شعبه‏اى ا زشعبه‏هاى علمى برجستگانى روشن‏نگر و فرزانگانى نوآور ظهور کرده‏اند، لازم است سیره علمى و عملى آنان مورد مطالعه قرار گیرد.یعنى علاوه بر زندگینامه‏هاى معمول که در کتب تراجم و رجال و نیز کتب اخلاق مطرح شده، ضرورى به نظر مى‏رسد که بررسى و تحقیقى نیز جهت تعیین نحوه حیات فکرى و روش شناسى علمى این بزرگان به عمل آید، باشد که چراغى فرار راه طالبان علم گردد.
مع الأسف على رغم ضرورت این امر، که خود مى‏تواند جنبه‏هایى ازتاریخ علوم اسلامى و سیر تحولات فکرى و روش‏شناختى علماء، مفسرین، فلاسفه، عرفا، فقها، اصولیان و رجالیون مسلمان و على الخصوص شیعه را واضح نماید، کمتر تاکنون بدین علم پرداخته شده است.
هدف این مقاله ارائه طرحى مقدماتى جهت ورود به روش‏شناسى کلامى یکى از اندیشمندان شیعه در قرن اخیر مى‏باشد.قرنى که شخصیت‏هایى برجسته، روش‏اندیش و زمان‏شناس و مبتکر نظیر حضرت امام خمینى قدس سره، علامه طباطبایى، شیخ محمد حسین اصفهانى و علامه امینى، علامه شعرانى، علامه شهید سید محمد باقر صدر، علامه شهید استاد مطهرى، شیخ محمد جواد مغنیه و استاد هاشم معروف الحسنى و...را در رشته‏هاى گوناگون معارف به جهان اسلام تحویل داده است.
روش‏شناختى علامه شعرانى
با توجه به گستردگى آثار آن مرحوم در ارائه ابعاد مختلف دین، به ناچار به معرفى گزینشى در این آثار دست مى‏یازیم.مدرک ما در این بخش، تعلیقات علامه شعرانى بر شرح اصول کافى، اثر ملا صالح مازندرانى است (11)
ما در این بررسیها تنها به برداشتها و روشهاى علامه شعرانى در زمینه اصول دین و کلام و فلسفه، با عنایت به آیات و روایات شیعه توجه داریم، که روشهاى مذکور در غالب موارد از شیوه کلى تعلیقات و نحوه برداشتهاى ایشان انتزاع شده است و گاه نیز خود بدانها تصریح نموده‏اند.بدیهى است که آراء اصولى ایشان و نیز روشهاى آن مرحوم در علومى مانند تاریخ و رجال و غیره خود نیاز به تحقیقى جداگانه دارد.ب در این مقاله در مورد هر کدام از روشهاى کلى و برداشتهاى مربوط به آن که خواهد آمد به ذکر نمونه یا نمونه‏هاى واضح در آن عنوان اکتفا شده و سعى مى‏گردد به بقیه موارد قابل رجوع، ارجاع داده شود.
البته در طى این تحقیق از کتب دیگر ایشان نظیر، «شرح تجرید»در علم کلام، شرح تبصره در فقه، و نثر طوبى در توضیح لغات قرآن، که همه از آثار ماندنى و دقیق آن مرحوم مى‏باشد، استفاده شده است.
هدف نگارنده در درجه اول به دست آوردن قراعد، اصول و ارکان روش‏شناسى مکتب بر پایه سه منبع مهم قرآن، سنت و عقل در آثار یکى از اسلام‏شناسان برجسته قرن حاضر مى‏باشد که در این زمینه هفده قاعده مهم توسط نگارنده استخراج و مطرح شده است، و در ضمن نمونه‏هاى عملى استفاده از آنها نیز ذکر مى‏شود.
از اهداف فرعى این نوشتار، یکى مقایسه آراء شعرانى با آراء شارح کافى(مرحوم ملا صالح مازندرانى، م 1081)در بعضى زمینه‏ها مى‏باشد، که بخوبى نمایانگر نقش، وسعت علمى، دقت در معارف و، حدت در کیفتى استفاده از منابع شریعت است.همچنین اشاره به برخى مباحث مهم‏ فلسفى-کلامى که از روایات اهل بیت علیهم السلام قابل استنتاج بوده و مى‏تواند راهگشاى پویندگان طریقت معرفت و جویندگان یقین باشد.
قبل از پرداختن به اصل مطلب به مهمترین شاخصه‏هاى فکرى و دین‏شناسانه ایشان در کلیه علوم اسلامى بطور اعم اشاره مى‏کنیم و تذکر مى‏دهیم که اصل مطلب یعنى قواعد و ارکان روش شناختى اعتقادى و کلامى شعرانى به علت عدم گنجایش آن در شمار آینده این نشریه خواهد آمد.
شاخصه‏هاى علمى علامه شعرانى
اینک به ذکر شاخصه‏هاى کلى فکرى و علمى ایشان در زمینه مبادى و روشهاى کلامى و دین‏شناسى، به قرار ذیل مى‏پردازیم:
1-وسعت گستردگى معلومات
از آنجا که قرآن و سنّت، به جهت هدایت بشر، هر مسأله و موضوعى را که در هدایت انسان به طریق سعادت نقش دارد، به تصریح یا به کنایه یا به صورت طرح براهین فلسفى و اعتقادى یا نقل تاریخ، در قالب ضرب المثل و یا به صورت مواعظ اخلاقى و یا جدال احسن مطرح نموده‏اند، یکى از ارکان برخوردارى صحیح و استفاده کامل از دو منبع مذکور، احاطه به علوم مختلف و موارد متنوعى است که در آیات یا روایات مطرح شده است.
مرحوم شعرانى از این جهت داراى امتیاز برجسته‏اى است، چرا که ایشان از معدود افرادى بود که در قرن اخیر جامع بین معغقول و منقول و حتى صاحب‏نظر در علومى چون نجوم، ریاضى و طب بوده‏اند این جامعیت و وسعت معلومات، براى اسلام شناسى، امتیازى مهم محسوب مى‏شود.
2-دقت و تعمق
در تاریخ شاهد افرادى هستیم که على رغم سعه علمى و گستردگى اطلاعات به هنگام تحلیل و استنتاج لوازم از ملزومات، نوعى ناتوانى در آنها مشاهده مى‏شود.و افرادى که این خصوصیت را با دقت و تعمق و ابداع جمع کنند، معدود هستند.
مرحوم علامه شعرانى را مى‏توان به شهادت آثارش در دقت و تعمق در مسائل علمى و آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام جزو آن معدود افراد دانست.
این مسأله بعلاوه بیان رسا و روشن و واضح ایشان که غالبا با ذکر موارد و امثال جالب توأم بوده و نیز ویژگى موجز نویسى ایشان-بطورى که گاه مطلب بلندى را در سطرى بیان مى‏نمود-از امتیازات خاص ایشان است.
3-روحیه نقادى
گر چه احاطه علمى و دقت و بیان واضح براى طالب حق و حقیقت لازم است، اما کافى نیست، و حق طلبى جز با بررسى و نقادى منصفانه آراء حاصل نمى‏شود.این ویژگى، غالبا مرحوم شعرانى را به نکاتى برجسته و دقیق و راهگشا در زمینه‏هاى علوم عقلى و نقلى(همچون تاریخ و فقه و رجال)و نیز فهم آیات و روایات رهنمون مى‏گشت.
نکته قابل توجه اینکه:احترام عظیمى که ایشان براى علما، قائل بود، هیچ گاه مانع از نقادى آثار و آراء آنان نمى‏شد، چرا که وى ادامه حیات علم را در تحرّى حقیقت و تمییز صحیح از سقیم مى‏دید.
4-شرح صدر و تقواى علمى
شرط لازم معرفت‏طلبى و حقیقت‏جویى، دورى از تعصبات خام و بدون دلیل و پرهیز از توجیه بى‏مورد است.
آنانکه در برخورد با نظریات مخالف، به حرجه تهمت و تکفیر متمسک مى‏شوند، بیش‏از هر چیز خامى فکر (*)در مورد تأثیر این ویژگى در نحوه برداشت از احادیث مراجعه شود به شرح اصول کافى، ج 3، ص 69-76، که از حدیثى سه سطرى حدود شش برهان بر اثبات وجود حق تعالى استنتاج نموده همچنین رجوع شود به ج 3، ص 369-383، شرح حدیث 1، از باب حدوث الاسماء که کیفیت ظهور اسماء الهى را تبیین نموده‏اند.P} خود را ه نمایش مى‏گذارند.مرحوم شعرانى واحد خصلت انصاف و تقواى علمى بود، اولین سعى او در فهم هرچه بهتر نظریات دیگران و استدلالهاى آنان بود و آنگاه هب تجزیه و تحلیل منطقى و عارى از هر گونه تعصب خام و جهت‏گیرى و رأى استدلالى مى‏پرداخت.گاه در طرح دقیق ادله مخالفین از خود آنها فراتر مى‏رفت و ابتدا ادله را استحکام مى‏بخشید، سپس به بررسى و نقد و قبول یا ردّ آنها مى‏پرداخت.
در مقام تحقیق در عقاید یک‏دین یا نحله خاص، هیچ‏گاه به مسموعات و منقولات درجه دوم اکتفا نمى‏نمود و خود به منابع دست اول رجوع و از آنجا که به چند زبان آشنا بود، حتى الامکان منابع اصلى را مورد مطالعه و بررسى قرار مى‏داد.
در نقل اقوال و آراء نیز نهایت مرتبه امانت‏دارى را به خرج مى‏داد و نظریه دیگران را هیچ‏گاه به نام خود مطرح نمى‏ساخت، و هر جا که چنین مواردى را مشاهده مى‏نمود با رعایت ادب آن را متذکر یم‏شد.
ایشان در مذمت بکار بردن حربه تکفیر چنین مى‏فرماید:تکفیر توسط اهل ظاهر، مصیبتى است که مسلمانها در اکثر زمانها به جهت اغواى شیطان به آن مبتلا بوده‏اند.تا اینکه چهره دین را نزد ملحدین مشوه ساخته و علما را از تجهیز و مهارت در دفع شبهات منکرین بازداشته تا نتوانند مبادى عقاید را محکم نمایند. (12)
؟؟؟ملاک کفر بودن عقیده‏اى چنین مى‏فرماید:ملاک کفر بودن عقیده‏اى و خروج صاحب آن از دین، این است که اولا این عقیده ملازم با نفى و انکار یکى از ضروریات دین باشد.ثانیا این ملازمه به نحو بیّن و واضح باشد، نه غیر بیّن تا محتاج استدلال و دقت عقلى باشد، به نحوى که معتقد به این عقیده توالى فاسد عقیده خود را ملتفت باشد و لذا به صرف تلازم عقیده خاصى با شرک یا کفر، نمى‏توان صاحب آن را از دایره مسلمانى خارج دانست و تکفیر نمود، بلکه او مسلمان است، منتها جاهل به لوازم عقیده خود مى‏باشد و چه بسار اگر بدان توالى فاسد ملتفت شود از آن برگردد.و به هر حال ملاک، اسلام ایمان قلبى و یقینى است و الاّ اگر غیر از این باشد کمتر فردى را مى‏توان یافت که داراى عقایدى که مستلزم تالى فاسد است، نباشد و حتى متلکمین و برخى مذاهب اسلامى نیز چنین‏اند و گاه بر اقوالى پاى مى‏فشارند که لازمه‏اش نفى یکى از ضروریات دین است مانند قول به مادى بودن هویت اسنان نزد بسیارى از متکلمین و محدثین عامه و خاصه که مستلزم نفى معاد است و نیز قول به حدوث زمانى عالم(به معناى رایج آن)که با دقت عقلى به حدوث اراده خداوند و رسوخ تغییر در ذات منجر مى‏شود یا قول به انکار علیت-نزد اشاعره-که مستلزم سد باب ادله اثبات واجب الوجود است. (13)
ایشان در مورد حقیقت ایمان نیز چنین مى‏فرماید: اولا آنچه در ایمان معتبر است یقین است و تقلید را در آن راهى نیست، البته ماده اصلى حصول یقین و روش تفکر در اختیار همه مردم مى‏باشد، به نحوى که حتى اصول موضوعه برهان وجوب و امکان-یعنى بطلان دور و تسلسل-نزد همه مسلّم مى‏باشد ولو اسم اصطلاحى آنرا ندانند، چنانکه کسى احتمال نمى‏دهد که غذا شورى خود را از نمک و نمک نیز شورى‏اش را از غذا گرفته باشد، یا اینکه بى‏نهایت غذاى غیر شور هر یک شورى خود را از دیگرى کسب نموده و فعلا هم شور باشد. (14)
5-روشن‏بینى و قدرت درک مفاهیم و موضوعات جدید
کنجکاوى فطرى شعرانى و دید روشن ایشان در درک و فهم علوم بشرى، علاوه بر علوم دینى، همراه با آشنایى به چندین زبان زنده روز، منجر به ایجاد «زاویه دید جدیدى»در بینش ایشان شده بود، به نحوى که در استنتاج و بیان مفاهیم اسلامى گاه از نتایج علوم روز و نظریات علمى استفاده مى‏نمود، و گاه براى توضیح آیه یا روایتى و یا جهت تبیین فلسفه احکام فردى یا اجتماعى اسلام از تحلیلهاى تاریخى جامعه‏شناسى یا روان‏شناختى یا اقتصادى استفاده مى‏نمود، البته با رعایت دقت و وسواس علمى براى‏ پرهیز از تفسیر به رأى(از جمله در بعد احکام رجوع شود به شرح فارسى بر تبصره مباحث پول، بانک ربا، اوراق بهادار، ص 272 تا 280 و نیز رجوع شود به تحلیلهاى علم الاجتماعى در جاى جاى کتاب نثر طوبى ذیل ماده‏هاى حکم، دین، خلف...ه خواست خداوند در مقاله‏اى جداگانه از بینش اجتماعى علامه شعرانى سخن به میان خواهد آمد.)
نظر شعرانى راجع به عرفان و تصوف
از مصادیق انصاف علیم و شرح صدر مرحوم شعرانى این بود که، على رغم مخالفتها و تکفیرهاى برخى افراد، ایشان ضمن اینکه عرفان را از علوم شرعیه دانسته‏اند، و بر ارکان اصلى عرفان عملى، (همچون احتیاج به استاد و همچنین تأیید ریاضیات شرعیه)صحه مى‏گذراند، در عین حال همگان را از افراط و تفریطهاى که در برخى فرق تصوف مشاهده مى‏شود، بر حذر مى‏دارند.
در شرط اصول کافى، على رغم اینکه شارح(ملا صالح مازندرانى)حکمت و عرفان را از علوم شرعى ذکر نمى‏کنند، (15) مرحوئم شعرانى مى‏نویسند: «ملاک در علم شرعى آن است:هرچه که موافق شرع باشد، از علوم شرعى است، و چنین نیست که اگر بخشى از مسائل علمى بر طبق برخى مبانى(یا بعضى از نظریات در یک علم)موافق شریعت نباشد دیگر داخل در علوم شعرى نباشد و الاّ باید فقه و اصول فقه نیز از علوم شرعى خارج شود، چرا که مشتمل بر بعض مسائل مانند قیاس و رأى یا عول یا تعصیب(که تنها در مذهب اهل سنت مطرح شده)است، در حالى که نزد شیعه باطل مى‏باشد.
همچنین حکمت و فلسفه و کلام و عرفان نیز گر چه در برخى نحله‏هایشان امورى غیر موافق با مذهب با وجود داشته باشد، اما موجب خروج آنها از علوم شرعیه نمى‏شود.و اما مورد طبیعیات، حق این است که علومى مانند ریاضى و طب خارج از علوم شرعى است، چرا که مبتنى بر وضع یا عقل(یا تجربه) مى‏باشد، گر چه گاهى اوقات به نحوى در علوم شرعیه دخالت دارند. (16) نیز شرح کلام امام در مورد گروهى از مردم که هدایت شده‏اند، مرحوم ملاّ صالح مازندرانى مى‏نویسد:این سخن امیر المؤمنین(ع)که: «رحم الله عبدا سمع حکما فوعى و دعى الى رشاد فدنا و اخذ بحجزة هاد«فنجا»یعنى:خدا رحمت کند بنده‏اى را که حکمتى را گوش دهد و آن را فراگیرد و به سوى رشد و صلاح دعوت شود، پس به آن نزدیک شود و به دامن هدایت‏گرى چنگ زند، سپس نجات یابد.در مورد همین گروه مى‏باشد و سپس اشاره مى‏کند که:این فرمایش امیر المؤمنین(ع)دلالت دارد بر اینکه مردم از استاد عالمى ناگزیرند تا به واسطه او نجات یابند...و بین اهل سلوک اختلاف است که آیا سالک راه خدا به راهنمایى شیخ عارفى ناچار است یا نه؟و اکثر ایشان به لزوم و وجوب آن قائلند.و علاوه بر فرمایش حضرت امیر(ع)مؤید دیگر اینست که راه مرید با تمسک به شیخ عارف به هدایت نزدیکتر است.
مرحوم شعرانى در ذیل این کلام مى‏فرماید:شکى نیست که شارح به تصوف مایل بوده و لیکن همانطور که در فقه و استنباط احکام شرعى دو راه وجود دارد: یکى مورد رضایت شارع و صحیح یعنى طریقه ائمه(ع) و دوم طرق غیر مرضى شارع و غلط یعنى قیاس و رأى و...همچنین در تصوف نیز دو راه هست:یکى راهى صحیح و مشروع که عبارت است از تعبد به عبادات و ریاضات شرعیه، و دیگرى راهى غیر آن.و توهم نرود که شارح از آن دسته متصوفه بدعت گزار جاهل بوده که نه معنى سلوک را مى‏دانسته و نه شیخ و مریدى را و نه فائده ارادت و ارشاد را مى‏دانسته است.بلکه مراد شارح سلوک شرعى و تهذیب نفس و تکمیل معرفت و ریاضت بر وفق مجوزات شرعى است.»
سپس خود ایشان مى‏فرماید:حق آن است که سالک احتیاج به استاد عارف دارد، چرا که مبتدى هنگامى که قصد تهذیب نفس از رذایل را داشته باشد نمى‏داند چطور شروع در سلوک کند و چه چیزى شایسته است تا انجام دهد و از آنچه باید بپرهیزد چگونه عمل کند و چه بسا براى او صنعت رذیله عجب‏ حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهیزد، و لذا محتاج معلمى است تا به او تنبه دهد و او را به راه تخلص از آن ارشاد کند، پس همان‏طور که در صنایع و مهارتها به استاد احتیاج است، در تحصیل ملکه تهذیب نفس، نیز به استا احتیاج مى‏باشد بکله احتیاج در این راه شدیدتر است.
یادداشتها
(1)-به نقل از مقدمه حاشیه وافى(سه جلدى)طبع دارالکتب الاسلامیه.
(2)-ه نقل از نسخه دست‏نویس شرح‏حال استاد به قلم خود ایشان جهت درج در مستدرک اعیان الشیعه:سید حسن الامین
(3)-به نقل از صفحات 8 تا 11 جزو دست‏نویس استاد آیت الله حسن‏زاده آملى.
(4)-چهره درخشان، آیة الله شعرانى، دکتر قوامى واعظ، ص 9.
(5)-همان مأخذ ص 11.
(6)-با استفاده از دو کتاب چهره درخشان و نیز مقدمه حاشیه وافى، به قلم مرحوم شعرانى.
(7)-چهره درخشان، ص 11.
(8)-کیهان فرهنگى، سال اول، شماره 5، و نیز جزو دست‏نویس استاد حسن زاده آملى، ص 11.
(9)-چهره درخشان، ص 17.
(10)-گزینش از ترجمه آقاى محمد دزفولى، از کیهان فرهنگى، سال 4 شماره 3.
(11)-الکافى الاصول و الروضه و شرح جامع للمولى محمد صالح المازندرانى مع تعالیق علمیه للعالم المتبحر الحاج میرزا ابو الحسن الشعرانى من منشورات المکتبة الاسلامیه.
(12)-شرح اصول کافى، ج 2، ص 301.
(13)-ر ک:همان مأخذ، ج 3، ص 213، 223، 265، 321، 323 و ج 1، ص 93.
(14)-ر ک:همان مأخذ، ج 1، ص 149، 169، ج 2 ص 43 و 347.
(15)-همان مدرک، باب فرض العلم، ج 5.
(16)-همان مدرک، ج 2، ص 125.
(17)-همان مدرک، باب اصناف الناس، کتاب فضل العلم ج 1.

تبلیغات