نگرشی هستی شناسانه در تحقق عالم امکان
آرشیو
چکیده
متن
آنچه در این مختصر مورد نظر میباشد، عبارت است از بیان کیفیت تنزل وجود در قوس نزول و تأمل در مراتب وجود و ارتباط آنها با یکدیگر و بخصوص توجه به عالم ماده و خصوصیات ویژه آن.
بایستی بدین نکته توجه داشت که بعضی از امور مورد بحث که بدان اشاراه شد بطور مجمل، و برخی از آنها که توجه نویسنده بیشتر بدان سو میباشد، به صورت مفصل مورد بحث قرار خواهد گرفت
در ایم مقال، سعی بر این است که از تکرار اقوال و آراء گذشتگان پرهیز شود و آنچه در بیانات معاصرین و تفاسیر و تعبیرات جدید و ارزنده ایشان در باب آنچه پیشینیان بیان داشتهاند استفاده گردد.
در آغاز مناسب است اصولی را که در این نوشتار بر اساس آنها بهاستدلال پرداخته و نتایجی را اخذ نمودهایم، بیان داریم.چرا که احیانا اگر سخنی و مطلبی و قضیهای به اجمال برگزار شد، خواننده بتواند مرجع و منبع این حکم و استنباط را با جستجو در این قواعد و اصول مطرح شده، بیابد.و شاید این امر زمینهای برای تکاپوی فکری خواننده باشد.و چه بسا، با این تکاپو، اندیشهای متعالیتر و بهتر از آنچه در این وجیزه گرد آمده، ارائه دهد.
1-اصالت وجود
وجود اصیل است، نه ماهیت، بدین معنی که وجود آن حقیقت عینی است که به عنوان واقعیت خارجی موجودارت، تحقق دارد. (1) این وجود است که در خارج منشأ اثر میباشد و بس. (2) ادله قاطی در این مورد بطور مبسوط در کتب فلسفی آورده شده است. (3)
2-تنزل وجود
وجود، یقینا ازهمن حالت بحث و صرف و بساطت مطلق تنزل نموه و کثرات را تحقق بخشیده است وجود موجودات متعدددلیل تنزل وجود و تحقق بخشیدن به این موجودات است.اگر موجوداتی تحقق دارند غیر از وجود محض، پس وجود حتما قوس نزول را محقق ساخته است، زیرا منشأ اثری غیر از وجود نیست.
بایستی به این نکته اشاره نمود که این واجب الوجود به عنوان وجود بحت و بسیط نیست که تنزل میکند بکله این«ایجاد»و«فعل»و«اثر»اوست که تنزل میکند؛وجودی که از وجود او نشأت گرفته و صادر شده است، تنزل مینماید. (4)
3-تشکیک وجود
مفهوم وجود، گر چه واحد و مشترک معنوی است، اما صدق آن بر مصادیق مختلف متفاوت بوده، طبعا مصادیق وجود نیز بعضی نسبت به بعضی دیگر داری تقدم، تأخر، الویت، شدت، ضعف و... میباشند. (5) وجود دارای مراتب مختلف میباشد و هر مرتبه از وجود نیز بواسطه وجود وکمالات وجودی از مرتبه دیگر متمایز میشود.
اشتراک و اختلاف موجودات به امور وجودی است و به وجود برمیگردد.یعنی چه ما سلسله طولی وجود را درنظر بگیریم و چه سلسله عرضی وجود را همه اشتراک و اختلاف موجودات این سلسلهها به وجود برمیگردد. (6)
4-امکان اشرف
هر ممکن شریف و اشرف از نظر وجودی مقدم بر ممکن اخس است.این امر در مراتب تشکیکی وجود جاری است که هر مرتبه اشرف همواره مقدم بر مرتبه اخس است.این قاعده حداقل در مورد مراتب طولی عالم هستی ساری و جاری است، هر چند صدر المألهین آن را بسیار تعمیم داده و شامل سلسله عرضی هم نموده است. (7)
5-تعدد عوالم وجود و عدم مرز مشخص بین آنها
عوالم وجودی متعددی در دایره هستی وجود دارند.این عوالم به گونهای نیستند که بین آنها تباین و جدایی و انفکاک کاملا معینی وجود داشته باشد«هستی»یک امر متصل و واحد است که آرام آرام و به صورت تدریجی تنزل یافتهاست.در اینجا منظور از تدریج، زمانمندی نیست بلکه منظور این است که خصوصیات هستی از آن مرحله ناب و خالص به تدریج از دست میرود و مراتب پایین متحقق میشود.
خلاصه بین مراتب هستی خلأ به معنای عدم راه نمییابد.هر مرتبه از هستی بواسطه«وجودی»با مرتبه دیگر در ارتباط است.مراتب هستی به تعبیری در داخل یکدیگر فرو رفته و مرز مشخصی پیدا نمیکنند.هستی مانند نور است که هر مرتبه شدید و ضعیف در هم فرو رفته و مرز مشخصی میان آنها نیست.در هر مرتبه، ضعفی بر هستی عارض شده و تنزل نموده است.
6-سیر هستی ازتجرد محض بسوی مادیت
موجود مجرد بر دو نوع است:یا ماهیتدار است، یا بدون ماهیت.آنچه معروض تنزل به سوی مراتب پایین هستی است، همانا مجرد ماهیتدار است. همین مجرد ذوماهیت سه مرتبه از هستی را-بنا به قول معروف فلاسفه اسلامی و بعضی فلاسفه غیر اسلامی-شکل میدهد که عبارتند از:1-مرتبه تجرد محض یا عالم عقل 2-مرتبه تجرد برزخی یا عالم مثال 3-مرتبه عالم مادی.
«ممکن است ایراد شود که شما عالم مادی را از اقسام تجرد محض قرار دادید و این صحیح به نظر نمیرسد.»
در پاسخ باید گفت:اولا ما عالم مادی را قسم تجرد محض قرار ندادیم، بلکه گفتیم که بر اساس حکمت متعالیه این ترد محض است که بر اثر تنزل وجودش عالمی به نام عالم مادی نیز شکل میگیرد.یعنی موجد عالم ماده، عالم مجرد محض است که آنهم البته واسطه ایجاد است.
ثانیا ممکن است با تأملی در حکمت متعالیه به نتیجهای گفت و جالب رسید؛و آن اینکه تجرد نیز مانند هستی ذومراتب است و آنچه را ما مادی میانگاریم و بطور متباین، از مجرد جدا میکنیم، خود قسمی ضعیف از تجرد است و مرتبهای کم توان از مراتب مختلف تجرد میباشد.بر این اساس که تجرد و مادیت دو امر قیاسی و نسبی است.این تقسیم به نسبت سنجی میان موجودات برمیگردد که مرتبهای را در مقایسه با مرتبه دیگر مجرد و مرتبه اخری را ماید بدانیم و...از جهت دیگر حکمت متعالیه خود وجود را مساوق علم میداند و علم، خود، مجرد یا مساوق با تجرد است.پس وجود مساوق با تجرد میباشد و...». (8)
به دلیل اینکه این اصل و فرض یکی از اصول اساسی در نتیجهگیریهای بعدی ما بشمار میآید بر این اساس، اندکی در حول و حوش آن، تأملی افزون بر اصول دیگر را جایز میدانیم.
واژه«مجرد»اسم مفعول از«تجرید»-بر وزن تفعیل-و به معنای«برهنه شده»است و این معنی را به ذهن میآورد که چیزی دارای لباس یا پوستهای بوده که از آن کنده شده و برهنه گردیده است.ولیدر اصطلاح فلاسفه نظری به معنای دقیق لغوی آن، نمیشود و به معنای مقابل«مادی»یعنی«غیرمادی» بکرا میرود.از اینرو برای فهم معنای دقیق آن باید نخست مفهوم«مادی»را روشن کرد.
«ماده»در اصطلاح علوم، دارای معانی متعددی است و در فلسفه از نظر استعمال«تقریبا»مساوی با کلمه«جسمانی»است (9) اصطلاح«تقریبا»به این جهت است که احیانا بعضی از فلاسفه، مادی را مساوی جسمانی نگرفتهاند و شاید هم این نظر- البته تنها ازجهت سلبی-درست باشد.زیرا برای یک فیلسوف، که در اساسیترین و بنیادیترین و ژرفترین لایههای هستی-اعم از مجرد و مادی- تفکر میکند، این سؤال مطرح است که مگر موجود مادی منحصر در موجود جسمانی است؟او میداند که برخی تکاپوی فلاسفه متقدم و متأخر و حتی برخی مفتکرین معاصر، در صدد اثبات و بیان وجود موجوداتی غیرجسمانی بودهاند.
بر این اساس-و حتی با تأمل در گستره هستی مادی-بایستی تعریفی از ماده و مادی بدست داد، که فراگیر و عام باشد.برای دستیابی به این تعریف عام و فراگیر از ماده بایستی تأملی در تعریف علمایی که مادی را مساوی جسمانی گرفتهاند، بنماییم تا بلکه توشه راهی برای ما باشد و مایهای برای پروراندن تعریف عام بگردد.
این متفکرین گرانقدر چنین میگویند که جسم (-ماده)امری است یا جوهری است که در آن سه خط متقاطع عمود بر هم قابل فرض است یعنی دارای ابعاد سه گانه(طول، عرض، عمق)میباشد.
در اینکه جسم دارای ابعاد سه گانهاست«به هیچ وجه تردید روا نیست» (10) و روشنترین ویژگی جسم (-ماده)امتداد وکشش آن در سه بعد است» ویژگیهای دیگر جسم مکان داری و زمان داری است.صفاتی مثل:رنگ، شکل، مزه، وزن، بار، اسپین و...که به تبع اجسام قابل انقساماند و امور منسوب به جسم یعنی جسمانی خوانده میشوند، نیز ویژگیهای زمان و مکان را دارند و جسمانی و ماد اند.(نه ماده و نه جسم). (11)
پس طبیعت ماد(-جسم)ویژگی بنیادی و اساسی آن همانا متداد در سه جهت است * حال که ما میخواهیم ماده را به عنوان اینکه صرفا صورت جسمانی دارد، نفی کنیم، تنها کافی است قید«سه جهت»را حذف نماییم و بگوییم ماده همان امتداد است، و به تعبیر دقیقتر، ماده هر جوهر ذو امتداد م باشد.هر جوهر امتداددار ماده است و خصوصیاتی مانند زمانمندی و مکانمندی و رنگ و بو و مزه و وزن و...میتوانند بر حسب نوع آن جوهر ذو امتداد بر آن عارض شوند.یعنی وجود در تنزل خود به مرحلهای میرسد که ممتد میشود و کشش پدا میکند ودر جهات مختلف منبسط میگردد.
7-شدت و ضعف ماده از جهت خصوصیات ثانوی
وقتی که ما در مورد موجودات مادی به تحقیق بپردازیم به آسانی در خواهیم یافت که خصوصیات ثانوی برای مواد جهان یک امر ثابت و لا یتغیر نمیباشند.
آنچه ذاتی ماده و یا امر لازم و ضروری برای ماده است، امتداد میباشد و خصوصیاتی مانند مکان داری، زمانداری، جرم، وزن، حرارت، سرعت و..... اموری دارای شدت و ضعف است.
مثلا برخی مواد مکان زیادی اشغال میکنند، بعضی مکان کمتر، برخی زمان زیادی را اشغال میکنند و بعضی زمان کمتری دارند، برخی وزن زیادی دارند، عدهای کمتر و برخی اصلا وزن ندارند، برخی حرارت زیاد دارند و برخی حرارت زیادی ندارند و بعضی اصلا دارای حرارت نیستند.
از این دو امر و مقدمه-یعنی ضرورت بعد برای ماده و شدت و ضعف و حذف بعضی خصوصیات ثانوی از ماده-میتوان نتیجه گرتف که لازم نیست ماده همه خصوصیات ثانوی را دارا باشد، بلکه خصوصیات ثانوی بعضا از ماده قابل انفکاکند.یعنی ماده میتواند از جهت خصوصیات ثانوی بسیط یا مرکب باشد.پس مادیت خود یک امر دارای مراتب مختلف است * بسیطترین حالت ماده که جوهر یک بعدی صرف است، امری عقلی و ذهنی است و نمیتواند واقعیت خارجی داشته باشد.یعنی ما نمیتوانیم جوهری یک بعدی که هیچ خصوصیت ثانیو مادی نداشته باشد، در عالم خارج، موجود فرض کنیم، زیرا حداقل این است که این موجود با موجودات یک بعدی و چند بعدی دارای وضع و محاذات است.پس دارای خصوصیت«وضع» میباشد.خصوصیت دیگر که میتوان بطور یقینی آن را باور داشت«قابل انقسام بودن»آن موجود یک (*)این نتیجهای است که هم فلاسفه اسلامی و هم فلاسفه غرب در آن مشترک هستند.
(*)این بیان با آنچه قبلا بطور گذرا در مورد«ذومراتب بودن تجرد» گذشت، منافاتی ندارد.چرا که در اینجا ما از جهان ماده شروع نموده و به اصطالح از پایین به بالا نگاه میکنیم، ولی در باین قبلی از مراتب عالی هستی شروع نموده بودیم.از پایین ماده به سوی تجرد گام برم دارد و از دیدگاه جهان برین، عالم تجرد به سوی عالم مادون سرازیر است. بعدی است، یعنی کمیتپذیر میباشد، ترکّب ماده هم، در جهت افزایش ابعاد و مکانمندی و زمانمندی و داشتن خصوصیاتی مانند، جرم، وزن، اینرسی، حرکت (عرضی و جوهری)، بار، اصطکاک، دما و... میباشد.
8-تحقق سیر نزولی هستی با فقدان تدریجی بساطت
در اینجا مفهوم«تدریج»در برابر«دفع»نیست.
(این بحث مربوط به بحث حرکت و زمان است)بلکه منظور ما از تدریجی یعنی اینکه هستی گام به گام و آرام، آرام و یا از دست دادن صفات و ویژگیهای بسیط خویش به سوی ترکّب قدم برمیدارد.
بساطت هستی به آرامی و با از دست دادن یک به یک خصوصیات خویش تنزل میکند.اینجا باز مفهوم یک به یک به معنای همان گام به گام وآرامی است.
این همه کثرات که در عالم میبینیم یک دفعه از منبع هستی موجود نشدهاند، بلکه واسطه یا واسطههایی در میان بوده که به تدریج این کثرات را ایجاد کردهاند.اصل سنخیت علت و معلول، بهترین دلیل برای تنزل تدریجی وجود است.هر چند منبع هستی یعنی باری تعالی در عین بساطت، مستجمع جمیع صفات و کمالات است، لیکن نباید فراموش کرد که واجب تعالی در عین تجرد مطلق میباشد و این تجرد به تدریج عوالم مادون را شکل بخشیده است.
برای تنبه و یادآوری باید گفت:همین بس که حتی در عالم ماده هم(یعنی عالم طبیعت) موجودات از بساطت، بطور تدریجی به ترکّب گراییدهاند وعالم طبیعت آئینه مراتب عالی هستی گردیده است.بعلاوه وجود عوالم و مراتب شدید و ضعیف وجود، نشان از نزول تدریجی وجود دارد.هر مرحله از وجود در ایجاد مرحله بعد نزدیکرین و با سنخترین مرتبه را با خود، تحقق میبخشد.هر چند ممکن است در مراحلی و مراتبی با ایجاد یک مرتبه عوارض متعددی بر آن مرتبه عارض شوند و کثرت عرضی پیدا کند و این کثرت خود زمینه ایجاد کثرات گردد.در همین مرحله هم اصل کلی صادق است و این مرحله خود، در ایجاد مرتبه بعد نزدیکترین حالت را نسبت بخود ایجاد مینماید
9-وجود حرکت جوهری در ماده عالم طبیعت
حرکت مخصوص اعراض مواد جهان طبیعت نیست، بلکه جواهر عالم طبیعت نیز در سیلان و حرکت است.پس وجود جوهر دمادم در حال نو شدن است.همه جهان طبیعت در حال نابود شدن و پدید آمدن است و هیچ موجود ثابت و ساکنی در آن یافت نمیشود. (12) حرکت خود از عوارض تحلیلی وجود است، یعنی این صفت وجود است که در مرتبهای بگونهای است که معروض حرکت واقع میشود، یا به تعبیر دقیقتر حرکت نحوه وجود است.یعنی ما میتوانیم وجود را تقسیم کنیم به موجود ثابت و موجود متغیر.
پس ما در عالم طبیعت موجود ثابتی یا به تعبیر دقیقتر ساکنی نداریم، همه جواهر و موضوعات در تغییر و حرکت هستند.آنچه ما به عنوان موضوعات و ماهیات نوعی خاص بر موجودات حمل میکنیم، در واقع انتزاعی است که از حدود مختلف حرکت موجودات انجام میدهیم و بر آنها حمل میکنیم.
یعنی ما با سیلان و حرت مواجه هستیم و ذهن ما هر مقطع از این سیلان را به عنوان ماهیتی لحاظ میکند که از حد دیگر آن همان را انتزاع نمیکند.
ما در اصل با یک وجود پیوسته و متصل مواجه میباشیم که دائما در حال«شدن»است و این شدن و سیلان دائما نمودها و صور و اشکال گوناگونی را تحقق میبخشد.
این«شدن»همان تجدید و نو شدن وجود است.
حرکت بطور مطلق عبارت از خروج از قوه به فعل و تحقق صور جدید در بستر زمان است؛لیکن گاه این صور نسبت به صور قبلی ارای اشتداد و کمال است، بهتعبیر دیگر ما در جواهر مادی با حرکت تکاملی و اشتدادی نیز روبرو هستیم. (13) حرکتی که در آن صورت تغییر میکند و ماهیت نوینی تشکیل میگردد ماهیتی که آثار و خصویات وجودی برتری نسبت به حالت و مقام و صورت قبلیداشته است.به تعبیر دقیقتر وجود در حال حرکت جوهری اشتداد مییابد و ماهیات مختلفی نسبت به مراتب قبلی خود که از آنها کاملتر و شدیدتر است، کسب میکند.این نکته قابل تذکر است که هم این شدن و وجود دهی و این اشتداد از ناحیه باری تعالی است.
10-هیولای اولی یا ماده فیزیک
تعریفی که عموما از ماده یا هیولای اولی میکنند چنین است:ماده جوهری است که در ذات و جوهر قوه محض است و هیچ فعلیتی در آن نیست و تنها فعلیت آن، فعلیت نداشتن است (14) و این ماده در همه اجسام عالم موجود است و در این عالم که عالم عناصر است، انواع صور را میپذیرد.
به نظر میرسد:چنین«موجودی»که از آن نفی هر نوع وجود میکنیم در فضای حکمت متعالیه غیر قابل تصور باشد؛زیرا بالأخره این ماده، یا هیولای اولی موجود است، حال به هر نحوه و مرتبه از وجود که فرض کنید، وجودی در نهایت ضعف و ناتوانی.از طرف دیگر در فضای«اصالت وجود»هر موجود ماسوق با فعلیت است.پس هیولای اولی ذو فعلیت میباشد.
بنابراین ما در عالم طبیعت یک موجود بالفعل متعین مادی داریم که بنیاد و اساس مواد عالم طبیعت بشمار میرود.این ماده فیزیکی و طبیعی، ذوابعاد، زمانمند، مکانمند و دارای حرکت جوهری است.
11-نفس محصول ماده(النفس جسمانیة الحدوث) (15)
این ماده است که بر اثر حرکت جوهری استکمالی به تدریج راه کمال را میپوید و رفته رفته تلطیف میگردد وخصوصیات نوینی پیدا میکند که از جهت شدت و وسعت و آثار وجودی بسی فراتر از ویژگیهای قبلی او است.ماده در عین حال که خود باقی است، میوهای از بطن خویش بوجود میآورد که حاکم بر او و مدبر اوست.ما در اصل، ابتدا جز ماده هیچ چیزی نداریم و این ماده است که تنها استعداد حرکت جوهری را دراد و خود را در طی این روند به طرف بالا میکشد و نفس را بوجود میآورد.
ماده استعداد«نفس»شدن را دارد، لیکن در طی روند حرکت جوهری؛یعنی ماده در عین ثبوت و سکون، «نفس»نمیشود بلکه با قرار گرفتن در یک جریان پویا و ذاتی و جوهری، تبدیل و تبدلات بسیاری مییابد تا آنگاه که آفتاب نفس از افق ماده نمایان شود.ماده هر قدر لطیفتر میشود و هر قدر ویژگیهای خود را عوض میکند و هر قدر لباس مادیت را از تن خلع میکند به افق نفس و نفسانیت نزدیکتر میشود.ماده گام به گام به جلو میرود و ویژگیهای خود را عوض میکند و هر قدر لباس مادیت را از تن خلع میند به افق نفس و نفسانیت نزدیکتر میشود.ماده گام به گام به جلو میرود و ویژگیهای اختصاصی خود را از قیل وزن، جرم، حرکت مکانی، بار، مکانمندی، زمانمندی، بعد و ...را از دست میدهد تا آنکه نفس در دامت او و متصل به او، تحقق یابد، یا به تعبیر دیگر«ماده»، «نفس»گردد.این لباس کندن ماده عین تلبیس او به ویژگیها و خصوصیات وجودی غنیتر و شدیدتر است.
12-جهان یک واحد شخصی ذونفس
«پیوستگی اجزاء جهان عمیقتر از پیوستگی اجزاء یک ماشین است، از نوع پیوستگی اعضای یک پیکر است.
یعنی حیات واحد و شخصیت واحد بر جهان حکومت میکند مجموع جهان یک واحد شخصی است، همانطور که فرد انسان با همه اعضاء و اجزاء فراوان که بالغ بر میلیاردها سلول میشود و هر سلول به نوبه خود از قسمتها تشکیل شده است و هر قسمتی، از ذرات فراوان فراهم آمده است داری یک شخصیت و یک روح است نه شخصیتها و حیاتها و روحها». (16)
این مسأله در فیزیک جدید هر چه بیشتر رخ مینماید.
پس از طرح نظریه نسبیت و نظریه کوانتوم، جهان چهره بسیار پیچیدهای بخود گرفته و ساده انگاریها و ماشین انگاری قرون قبلی در مورد جهان به فراموشی سپرده شده است. (17)
تصویر عالم هستی در قوس نزول
حال پس از بیان اصولی چند از پیش فرضهای این مقاله، به تصویر تحقق عوالم هستی میپرازیم:
تمام هستی و مراتب آن در نهایت به مرتبهای بسیار عالی که در نهایت بساطت و وحدت میباشد و هیچ شائبه کثرت در او راه ندارد، منتهی میگردد همه کمالات در او به نحو بسیط و بدون نیاز به ترکیب، جمع میباشد.
اولین مرتبه از هستی امکانی از برکت فیضان وجود لایتناهی بما لا یتناهی جامه وجود بخود میپوشد، مرتبه تجرد محض میباشداین مرتبه در نهایت تجرد وجدایی از ماده و مادیات است.هیچ ویژگی مادی در این مرتبه راه نتواند داشت.خود این مرتبه یک امر واحد ذو مراتب است.
نخستین مرتبه امر واحد، خود معروض تنزل واقع میشود وعوالم بعدی را به تدریج تشکیل میدهد.این وجود مجرد، در نهایت به موجودی که از لحاظ سعه وجودی نسبت به مراحل برتر از خود دارای شدت کمتری است، منتهی میگردد، بگونهای که تنزل وجود پس از این مرحله دیگر از قالب مجرد بدر آمده و قالب اولین خصوصیات مادی و ابتدائیترین اشکال ماد یرا بخود میگیرد.
دومی مرتبه هستی که محصول مراتب قبل است، تشکیل تجرد مثالی یا برزخی است.یعنی مجرد محض به تدریج ویژگیهای خود را از دست میدهد و تنزل میکند.نخستین قالبی که مجرد محض پس از تنزلات پی در پی بخود میگیرد، قالب «عبد »است.اولین مرتبه وجود برزخی، وجود مجرد برزخی یک بعدی است.این وجود مرز میان عالم قل و عالم مثال است و پل انتقال از آن عالم به این عالم مثال بشمار میآید.پس از تنزل آن وجود به تحقق موجودات برزخی دو بعدی و آنگاه سه بعدی و... میانجامد.کثرت موجودات یک یا دو یا سه و... بعدی ناشی از مراتب عالیتر از خودشان است که در مرتبه عقل تحقق دارند.چون حداقل کثرت در ذات این موجودات وجو دارد بر این اساس تحقق آنها توسط عالم عقل و کثیر بودن کمّی آنها، خللی بر تجرد مراتب عالی وارد نخواهد ساخت.این موجودات جواهری هستند که تنها بخشی اندک از ویژگیهای مادی را در خود جمع کردهاند.این موجودات نه زمانمند و نه مکانمند و نه دارای حرکت و غیره هستند بلکه وجود آنها عبارت از جوهری ذوبعد به اضافه بعضی عوارض مادی مانند، شکل، وضع و....است.
سومین مرتبه یا مرحله از هستی تشکیل عالم ماده است.هستی در جریان تنزل خویش آنگاه که نوبت به تحقق بخشیدن عالم ماده میرسد، بسیطترین و سادهترین و بنیادیترین، وجود مادی را بوجود میآورد.آنگاه که وجود، گام به علام مادم میگذارد در ابتدا موجودی را تحقق میبخشد که سنخیت بسیاری با عالم برتر از خود دارد و به عنوان مرزی و پلی بشمار میآید که دو عالم را از یکدیگر جدا میکند(یا میتوان چنین فرض نمود).
اولین قالبی که هستی در میدان ماده و در حوزه عالم مادی بخود میگیرد و ابتدائیترین لباسی که بر تن میکند«بعد»و«زمان»و«مکان»است، که در عین حال عوارض مخصوص دیگری بر آن عارض میگردد.عنصر اساسی دیگری که این موجود بسیط را مشخص میکند«حرکت»است.
برای دریافت دقیق مطلب لازم است توضیحی مختصر در این مقام داده شود:
از نتایج حکمت متعالیه چنین میآموزیم:هر موجودی که لباس ماده بر تن نماید الاّ و لا بدّ دارای حرکت جوهری است.و این مطلب نیز روشن است که زمان اندازه حرکت است.منشأ انتزاع زمان خود وجود حرکت است.زمان و حرکت دو روی یک سکه هستند.و هرگز قابل انفکاک از یکدیگر نمیباشند بلکه این ذهن است که برای درک و فهم خود این دو را اینگونه از هم منفک میکند.
و نیز از حکمت متعالیه میآموزیم:«زمان»بعدی دیگر از ابعاد ماده است.ماده غیر از اینکه بعد مکانی دارد در یک هت دیگر نیز کشش و امتداد پیدا میکند و ذات او معروض امتدادی بس مهم و بنیادی واقع میشود که همان زمان است.
در اینجا سئوالی پیش میآید و آن اینکه آیا خود «حرکت»بعدی از وجود مادی بشمار نمیآید؟و آیا اشیاء عالم ماده بعد دیگری به نام حرکت ندارند؟
در پاسخ بایستی به اجمال گفت:حرکت یا به تعبیر دقیق حرکت جوهری نحوه وجود شئ مادی است.به عبارت دیگر:همه وجود شئ حرکت است، نه بعدی از وجود شئ.نه اینکه شئ وجودی دارد و آن وجود، متحرک است بلکه وجودش، حرکت است.نحوه وجودش و نوع وجودش و تمام وجودش، سیلان است.این، حرکت است که موجد بعد مکانی و زمانی است.پس حرکت نمیتواند بعدی از وجود ماده باشد.
برای تکمیل بحث بایستی نظری نیز به تعریف مکان بیندازیم.با تعریفی که از ماده نمودیم و آن را محصور در سه بعدی بودن نکردیم، میتوان مکان را چنین تعریف نمود:«مکان حقیقی هر شئ عبارت از مقداری از جهان که مساوی با ماده مکاندار باشد از آن جهت که در آن گنجیده شده است. (18) شمول این تعریف به اندازهای است که وجود مادی هر اندازه که از بعد برخوردار باشد، آن را در بر میگیرد.
بر اساس آنچه به اختصار گذشت میتوان جریان تکوین عالم ماده را چنین بیان کرد:سادهترین و بسیطترین وجود عالم ماده، که لباس هستی بر تن نمود یک موجود دو بعدی بود.یعنی یک بعد مکانی و یک بعد زمانی داشت.موجود عالم ماده حداقل در دو بعد قابل تصور است، دو بعدی که یکی امتداد مکانی موجود است و دیگری امتداد زمانی آن.
عوارض دیگری نیز همین موجود میتواند داشته باشد، مانند وضع، شکل، حرکت مکانی و...(منتهی متناسب با وضع و نحوه وجودی خودش)چنانکه قبلا روشن شد این ماده اساسی عالم دارا یحرکت جوهری است.حرکت جوهری در ماده دوبعدی موجبات تحقق دو امر را فراهم میآورد که عبارتند از:
1-افزایش ابعاد
2-تحقق صورت نفسانی
ماده اولی یا ماده دوبعدی در بستر زمان به تدریج هم بر ابعاد خود میافزاید و هم دارای نفس و روح واحدی میشود که حاکم بر آن و مدبّر آن قرار میگیرد.جهان یک بعدی، دوبعدی، سهبعدی و... که دارای یک شخصیت واحد و مستقل، و روح واحد است، به تدریج در دامن حرکت جوهری تحقق مییابد
در این میان جهان تکامل مییابد و روح جهانی نیز تکامل یافته و بر سعه وجودی خود میافزاید.در این نظریه ما چه قائل به حدوث عالم و ماده آن باشیم و چه ماده عالم را قدیم فرض کنیم، اشکالی پیش نمیآید و قابل تبیین و توجیه است.این نفس واحد با جهان متحد است و تدبیر و تحکیم آن قائم به اوست، در جهان هر فعالیتی که رخ میدهد ناشی از مدیریت و نفوذ بسیار اصیل و واقعی اوست.در این مرحله به تدریج مجموعه کرات و سیارات و ستارگان و منظومهها و کهکشانها و خوشههای کهکشانی و ابرخوشهها و...تشکیل میگردد.
چهارمین مرحله از تکوین عالم امکانی، تشکیل و تحقق موجودات زنده برا روی کرات و اجسام سماوی است.باید در نظر گرفت که نبایستی حیات را منحصر در سیاره واحدی نمود.حیات عنصری است که میتواند بر حسب ساختار مخصوص سیارات دیگر در انها نیز ظهور پیدا کند حیات در جهان-چه دوبعدی و چه سه یا چهار یا...بعدی-محصول ماده است.حیات محصول ماده در حرکت است.حیات در بستر زمان و در نتیجه حرکت جوهری از ماده به عمل میآید.حیات ابتدا در صورتهای بسیار ابتدائی تحقق مییابد و آنگاه در نتیجه حرکت جوهری اشتدادی این موجودات روند تکامل را طی میکنند و موجودات ذوحیات بسیاری ایجاد میشود.این روند منظم و تدبیر شده به تحقق موجودی به نام انسان میانجامد.پس این حیات است که از مراتب ضعیف بسوی مراتب بالا و شدید و عالی طی مسیر میکند. (19)
مجال بحث با توجه بهاین نظریات مخصوصا در نتایج آن-چه نتایجی فلسفی و جه نتایج علمی و چه نتایج مذهبی-بسیار است لیکن در اینجا سخن را به پایان برده و نتیجهگیری را به عهده خوانندگان وا میگذاریم.
یادداشتها
(1)-علامه طباطبایی، نهایة الحکمه، ترجمه مهدی تدین، ص 16.
(2)-غرویان، محسن، درآمدی بر آموزش فلسفه، ص 124.
(3)-رک:ملا صدرا، کتاب المشاعر، المشعر الثالث.نهایة الحکمه.شرح مختصر و مبطسوط، ج 1، شهید مطهری.آموزش فلسفه، استاد مصباح، ج 1.
(4)-ملا صدرا، المشاعر، با شرح ملا محمد جعفر لایهیجی، تعلیقه و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، ص 284، پاورقی، ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، ج 1، ص 30.
(5)-درآمدی بر آموزش فلسفه، ص 139.
(6)-استاد مصباح، آموزش فلسفه، دروس 27 و 28.دروس نهایة الحکمه و نیز تعلیقه بر نهایة الحکمه.
(7)-قواعد کلی فلسفی، ج 1، ص 18 به بعد.و نیز رک:پاورقیهای شهید مطهری به اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5.
(8)-ملا صدرا، شواهد الربوبیه، ترجمه دکتر جواد مصلح، ص 19.
(9)-درآمدی بر آموزش فلسفه، ص 9-208.
(10)-نهایة الحکمه، ص 151.
(11)-درآمدی بر آموزش فلسفه، ص 10-209.
(12)-همان مأخذ، ص 264.
(13)-نهایة الحکمه، ص 285.
(14)-همان مأخذ، ص 159.
(15)-ملاّ صدرا، الاسفار الاربعه، ج 8، ص 347.و نیز رک:الشواهد الربوبیّه، شاهد دوم، اشراق ششم.
(16)-شهید مطهری، پاورقی روش رئالیسم، ج 5، ص 113.
(17)-رک:فیزیک و فلسفه، ج جینز.جزء و کل، فیزیک و فلسفه، هاینزنبرگ.تائوی فیزیک، و دوران دگرگونی، فریتیوف کاپرا.
(18)-آموزش فلسفه، ج 2، ص 138 با کمی تصرف.
(19)-برای اطلاعات بیشتر در مورد پیدایش حیات و تفسیر فلسیفی در مورد آن رک:مقالات فلسفی، استاد شهید مطهری ج 1.