آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

آنچه در این مختصر مورد نظر می‏باشد، عبارت است از بیان کیفیت تنزل وجود در قوس نزول و تأمل در مراتب وجود و ارتباط آنها با یکدیگر و بخصوص توجه به عالم ماده و خصوصیات ویژه آن.
بایستی بدین نکته توجه داشت که بعضی از امور مورد بحث که بدان اشاراه شد بطور مجمل، و برخی از آنها که توجه نویسنده بیشتر بدان سو میباشد، به صورت مفصل مورد بحث قرار خواهد گرفت
در ایم مقال، سعی بر این است که از تکرار اقوال و آراء گذشتگان پرهیز شود و آنچه در بیانات معاصرین و تفاسیر و تعبیرات جدید و ارزنده ایشان در باب آنچه پیشینیان بیان داشته‏اند استفاده گردد.
در آغاز مناسب است اصولی را که در این نوشتار بر اساس آنها بهاستدلال پرداخته و نتایجی را اخذ نموده‏ایم، بیان داریم.چرا که احیانا اگر سخنی و مطلبی و قضیه‏ای به اجمال برگزار شد، خواننده بتواند مرجع و منبع این حکم و استنباط را با جستجو در این قواعد و اصول مطرح شده، بیابد.و شاید این امر زمینه‏ای برای تکاپوی فکری خواننده باشد.و چه بسا، با این تکاپو، اندیشه‏ای متعالی‏تر و بهتر از آنچه در این وجیزه گرد آمده، ارائه دهد.
1-اصالت وجود
وجود اصیل است، نه ماهیت، بدین معنی که وجود آن حقیقت عینی است که به عنوان واقعیت خارجی موجودارت، تحقق دارد. (1) این وجود است که در خارج منشأ اثر می‏باشد و بس. (2) ادله قاطی در این مورد بطور مبسوط در کتب فلسفی آورده شده است. (3)
2-تنزل وجود
وجود، یقینا ازهمن حالت بحث و صرف و بساطت مطلق تنزل نموه و کثرات را تحقق بخشیده است وجود موجودات متعدددلیل تنزل وجود و تحقق بخشیدن به این موجودات است.اگر موجوداتی تحقق دارند غیر از وجود محض، پس وجود حتما قوس نزول را محقق ساخته است، زیرا منشأ اثری غیر از وجود نیست.
بایستی به این نکته اشاره نمود که این واجب الوجود به عنوان وجود بحت و بسیط نیست که تنزل می‏کند بکله این«ایجاد»و«فعل»و«اثر»اوست که تنزل می‏کند؛وجودی که از وجود او نشأت گرفته و صادر شده است، تنزل می‏نماید. (4)
3-تشکیک وجود
مفهوم وجود، گر چه واحد و مشترک معنوی است، اما صدق آن بر مصادیق مختلف متفاوت بوده، طبعا مصادیق وجود نیز بعضی نسبت به بعضی دیگر داری تقدم، تأخر، الویت، شدت، ضعف و... می‏باشند. (5) وجود دارای مراتب مختلف می‏باشد و هر مرتبه از وجود نیز بواسطه وجود وکمالات وجودی از مرتبه دیگر متمایز می‏شود.
اشتراک و اختلاف موجودات به امور وجودی است و به وجود برمی‏گردد.یعنی چه ما سلسله طولی وجود را درنظر بگیریم و چه سلسله عرضی وجود را همه اشتراک و اختلاف موجودات این سلسله‏ها به وجود برمی‏گردد. (6)
4-امکان اشرف
هر ممکن شریف و اشرف از نظر وجودی مقدم بر ممکن اخس است.این امر در مراتب تشکیکی وجود جاری است که هر مرتبه اشرف همواره مقدم بر مرتبه اخس است.این قاعده حداقل در مورد مراتب طولی عالم هستی ساری و جاری است، هر چند صدر المألهین آن را بسیار تعمیم داده و شامل سلسله عرضی هم نموده است. (7)
5-تعدد عوالم وجود و عدم مرز مشخص بین آنها
عوالم وجودی متعددی در دایره هستی وجود دارند.این عوالم به گونه‏ای نیستند که بین آنها تباین و جدایی و انفکاک کاملا معینی وجود داشته باشد«هستی»یک امر متصل و واحد است که آرام آرام و به صورت تدریجی تنزل یافتهاست.در اینجا منظور از تدریج، زمانمندی نیست بلکه منظور این است که خصوصیات هستی از آن مرحله ناب و خالص به تدریج از دست می‏رود و مراتب پایین متحقق می‏شود.
خلاصه بین مراتب هستی خلأ به معنای عدم راه نمی‏یابد.هر مرتبه از هستی بواسطه«وجودی»با مرتبه دیگر در ارتباط است.مراتب هستی به تعبیری در داخل یکدیگر فرو رفته و مرز مشخصی پیدا نمی‏کنند.هستی مانند نور است که هر مرتبه شدید و ضعیف در هم فرو رفته و مرز مشخصی میان آنها نیست.در هر مرتبه، ضعفی بر هستی عارض شده و تنزل نموده است.
6-سیر هستی ازتجرد محض بسوی مادیت
موجود مجرد بر دو نوع است:یا ماهیت‏دار است، یا بدون ماهیت.آنچه معروض تنزل به سوی مراتب پایین هستی است، همانا مجرد ماهیت‏دار است. همین مجرد ذوماهیت سه مرتبه از هستی را-بنا به قول معروف فلاسفه اسلامی و بعضی فلاسفه غیر اسلامی-شکل می‏دهد که عبارتند از:1-مرتبه تجرد محض یا عالم عقل 2-مرتبه تجرد برزخی یا عالم مثال 3-مرتبه عالم مادی.
«ممکن است ایراد شود که شما عالم مادی را از اقسام تجرد محض قرار دادید و این صحیح به نظر نمی‏رسد.»
در پاسخ باید گفت:اولا ما عالم مادی را قسم تجرد محض قرار ندادیم، بلکه گفتیم که بر اساس حکمت متعالیه این ترد محض است که بر اثر تنزل وجودش عالمی به نام عالم مادی نیز شکل می‏گیرد.یعنی موجد عالم ماده، عالم مجرد محض است که آنهم البته واسطه ایجاد است.
ثانیا ممکن است با تأملی در حکمت متعالیه به نتیجه‏ای گفت و جالب رسید؛و آن اینکه تجرد نیز مانند هستی ذومراتب است و آنچه را ما مادی می‏انگاریم و بطور متباین، از مجرد جدا می‏کنیم، خود قسمی ضعیف از تجرد است و مرتبه‏ای کم توان از مراتب مختلف تجرد می‏باشد.بر این اساس که تجرد و مادیت دو امر قیاسی و نسبی است.این تقسیم به نسبت سنجی میان موجودات برمی‏گردد که مرتبه‏ای را در مقایسه با مرتبه دیگر مجرد و مرتبه اخری را ماید بدانیم و...از جهت دیگر حکمت متعالیه خود وجود را مساوق علم می‏داند و علم، خود، مجرد یا مساوق با تجرد است.پس وجود مساوق با تجرد می‏باشد و...». (8)
به دلیل اینکه این اصل و فرض یکی از اصول اساسی در نتیجه‏گیریهای بعدی ما بشمار می‏آید بر این اساس، اندکی در حول و حوش آن، تأملی افزون بر اصول دیگر را جایز می‏دانیم.
واژه«مجرد»اسم مفعول از«تجرید»-بر وزن تفعیل-و به معنای«برهنه شده»است و این معنی را به ذهن می‏آورد که چیزی دارای لباس یا پوسته‏ای بوده که از آن کنده شده و برهنه گردیده است.ولی‏در اصطلاح فلاسفه نظری به معنای دقیق لغوی آن، نمی‏شود و به معنای مقابل«مادی»یعنی«غیرمادی» بکرا می‏رود.از اینرو برای فهم معنای دقیق آن باید نخست مفهوم«مادی»را روشن کرد.
«ماده»در اصطلاح علوم، دارای معانی متعددی است و در فلسفه از نظر استعمال«تقریبا»مساوی با کلمه«جسمانی»است (9) اصطلاح«تقریبا»به این جهت است که احیانا بعضی از فلاسفه، مادی را مساوی جسمانی نگرفته‏اند و شاید هم این نظر- البته تنها ازجهت سلبی-درست باشد.زیرا برای یک فیلسوف، که در اساسی‏ترین و بنیادی‏ترین و ژرفترین لایه‏های هستی-اعم از مجرد و مادی- تفکر می‏کند، این سؤال مطرح است که مگر موجود مادی منحصر در موجود جسمانی است؟او می‏داند که برخی تکاپوی فلاسفه متقدم و متأخر و حتی برخی مفتکرین معاصر، در صدد اثبات و بیان وجود موجوداتی غیرجسمانی بوده‏اند.
بر این اساس-و حتی با تأمل در گستره هستی مادی-بایستی تعریفی از ماده و مادی بدست داد، که فراگیر و عام باشد.برای دست‏یابی به این تعریف عام و فراگیر از ماده بایستی تأملی در تعریف علمایی‏ که مادی را مساوی جسمانی گرفته‏اند، بنماییم تا بلکه توشه راهی برای ما باشد و مایه‏ای برای پروراندن تعریف عام بگردد.
این متفکرین گرانقدر چنین می‏گویند که جسم (-ماده)امری است یا جوهری است که در آن سه خط متقاطع عمود بر هم قابل فرض است یعنی دارای ابعاد سه گانه(طول، عرض، عمق)می‏باشد.
در اینکه جسم دارای ابعاد سه گانهاست«به هیچ وجه تردید روا نیست» (10) و روشن‏ترین ویژگی جسم (-ماده)امتداد وکشش آن در سه بعد است» ویژگیهای دیگر جسم مکان داری و زمان داری است.صفاتی مثل:رنگ، شکل، مزه، وزن، بار، اسپین و...که به تبع اجسام قابل انقسام‏اند و امور منسوب به جسم یعنی جسمانی خوانده می‏شوند، نیز ویژگیهای زمان و مکان را دارند و جسمانی و ماد اند.(نه ماده و نه جسم). (11)
پس طبیعت ماد(-جسم)ویژگی بنیادی و اساسی آن همانا متداد در سه جهت است * حال که ما می‏خواهیم ماده را به عنوان اینکه صرفا صورت جسمانی دارد، نفی کنیم، تنها کافی است قید«سه جهت»را حذف نماییم و بگوییم ماده همان امتداد است، و به تعبیر دقیق‏تر، ماده هر جوهر ذو امتداد م باشد.هر جوهر امتداددار ماده است و خصوصیاتی مانند زمانمندی و مکان‏مندی و رنگ و بو و مزه و وزن و...می‏توانند بر حسب نوع آن جوهر ذو امتداد بر آن عارض شوند.یعنی وجود در تنزل خود به مرحله‏ای می‏رسد که ممتد می‏شود و کشش پدا می‏کند ودر جهات مختلف منبسط می‏گردد.
7-شدت و ضعف ماده از جهت خصوصیات ثانوی
وقتی که ما در مورد موجودات مادی به تحقیق بپردازیم به آسانی در خواهیم یافت که خصوصیات ثانوی برای مواد جهان یک امر ثابت و لا یتغیر نمی‏باشند.
آنچه ذاتی ماده و یا امر لازم و ضروری برای ماده است، امتداد می‏باشد و خصوصیاتی مانند مکان داری، زمان‏داری، جرم، وزن، حرارت، سرعت و..... اموری دارای شدت و ضعف است.
مثلا برخی مواد مکان زیادی اشغال می‏کنند، بعضی مکان کمتر، برخی زمان زیادی را اشغال می‏کنند و بعضی زمان کمتری دارند، برخی وزن زیادی دارند، عده‏ای کمتر و برخی اصلا وزن ندارند، برخی حرارت زیاد دارند و برخی حرارت زیادی ندارند و بعضی اصلا دارای حرارت نیستند.
از این دو امر و مقدمه-یعنی ضرورت بعد برای ماده و شدت و ضعف و حذف بعضی خصوصیات ثانوی از ماده-می‏توان نتیجه گرتف که لازم نیست ماده همه خصوصیات ثانوی را دارا باشد، بلکه خصوصیات ثانوی بعضا از ماده قابل انفکاکند.یعنی ماده می‏تواند از جهت خصوصیات ثانوی بسیط یا مرکب باشد.پس مادیت خود یک امر دارای مراتب مختلف است * بسیطترین حالت ماده که جوهر یک بعدی صرف است، امری عقلی و ذهنی است و نمی‏تواند واقعیت خارجی داشته باشد.یعنی ما نمی‏توانیم جوهری یک بعدی که هیچ خصوصیت ثانیو مادی نداشته باشد، در عالم خارج، موجود فرض کنیم، زیرا حداقل این است که این موجود با موجودات یک بعدی و چند بعدی دارای وضع و محاذات است.پس دارای خصوصیت«وضع» می‏باشد.خصوصیت دیگر که می‏توان بطور یقینی آن را باور داشت«قابل انقسام بودن»آن موجود یک (*)این نتیجه‏ای است که هم فلاسفه اسلامی و هم فلاسفه غرب در آن مشترک هستند.
(*)این بیان با آنچه قبلا بطور گذرا در مورد«ذومراتب بودن تجرد» گذشت، منافاتی ندارد.چرا که در اینجا ما از جهان ماده شروع نموده و به اصطالح از پایین به بالا نگاه می‏کنیم، ولی در باین قبلی از مراتب عالی هستی شروع نموده بودیم.از پایین ماده به سوی تجرد گام برم دارد و از دیدگاه جهان برین، عالم تجرد به سوی عالم مادون سرازیر است. بعدی است، یعنی کمیت‏پذیر می‏باشد، ترکّب ماده هم، در جهت افزایش ابعاد و مکان‏مندی و زمان‏مندی و داشتن خصوصیاتی مانند، جرم، وزن، اینرسی، حرکت (عرضی و جوهری)، بار، اصطکاک، دما و... می‏باشد.
8-تحقق سیر نزولی هستی با فقدان تدریجی بساطت
در اینجا مفهوم«تدریج»در برابر«دفع»نیست.
(این بحث مربوط به بحث حرکت و زمان است)بلکه منظور ما از تدریجی یعنی اینکه هستی گام به گام و آرام، آرام و یا از دست دادن صفات و ویژگیهای بسیط خویش به سوی ترکّب قدم برمی‏دارد.
بساطت هستی به آرامی و با از دست دادن یک به یک خصوصیات خویش تنزل می‏کند.اینجا باز مفهوم یک به یک به معنای همان گام به گام وآرامی است.
این همه کثرات که در عالم می‏بینیم یک دفعه از منبع هستی موجود نشده‏اند، بلکه واسطه یا واسطه‏هایی در میان بوده که به تدریج این کثرات را ایجاد کرده‏اند.اصل سنخیت علت و معلول، بهترین دلیل برای تنزل تدریجی وجود است.هر چند منبع هستی یعنی باری تعالی در عین بساطت، مستجمع جمیع صفات و کمالات است، لیکن نباید فراموش کرد که واجب تعالی در عین تجرد مطلق می‏باشد و این تجرد به تدریج عوالم مادون را شکل بخشیده است.
برای تنبه و یادآوری باید گفت:همین بس که حتی در عالم ماده هم(یعنی عالم طبیعت) موجودات از بساطت، بطور تدریجی به ترکّب گراییده‏اند وعالم طبیعت آئینه مراتب عالی هستی گردیده است.بعلاوه وجود عوالم و مراتب شدید و ضعیف وجود، نشان از نزول تدریجی وجود دارد.هر مرحله از وجود در ایجاد مرحله بعد نزدیکرین و با سنخ‏ترین مرتبه را با خود، تحقق می‏بخشد.هر چند ممکن است در مراحلی و مراتبی با ایجاد یک مرتبه عوارض متعددی بر آن مرتبه عارض شوند و کثرت عرضی پیدا کند و این کثرت خود زمینه ایجاد کثرات گردد.در همین مرحله هم اصل کلی صادق است و این مرحله خود، در ایجاد مرتبه بعد نزدیکترین حالت را نسبت بخود ایجاد می‏نماید
9-وجود حرکت جوهری در ماده عالم طبیعت
حرکت مخصوص اعراض مواد جهان طبیعت نیست، بلکه جواهر عالم طبیعت نیز در سیلان و حرکت است.پس وجود جوهر دمادم در حال نو شدن است.همه جهان طبیعت در حال نابود شدن و پدید آمدن است و هیچ موجود ثابت و ساکنی در آن یافت نمی‏شود. (12) حرکت خود از عوارض تحلیلی وجود است، یعنی این صفت وجود است که در مرتبه‏ای بگونه‏ای است که معروض حرکت واقع می‏شود، یا به تعبیر دقیق‏تر حرکت نحوه وجود است.یعنی ما می‏توانیم وجود را تقسیم کنیم به موجود ثابت و موجود متغیر.
پس ما در عالم طبیعت موجود ثابتی یا به تعبیر دقیق‏تر ساکنی نداریم، همه جواهر و موضوعات در تغییر و حرکت هستند.آنچه ما به عنوان موضوعات و ماهیات نوعی خاص بر موجودات حمل می‏کنیم، در واقع انتزاعی است که از حدود مختلف حرکت موجودات انجام می‏دهیم و بر آنها حمل می‏کنیم.
یعنی ما با سیلان و حرت مواجه هستیم و ذهن ما هر مقطع از این سیلان را به عنوان ماهیتی لحاظ می‏کند که از حد دیگر آن همان را انتزاع نمی‏کند.
ما در اصل با یک وجود پیوسته و متصل مواجه می‏باشیم که دائما در حال«شدن»است و این شدن‏ و سیلان دائما نمودها و صور و اشکال گوناگونی را تحقق می‏بخشد.
این«شدن»همان تجدید و نو شدن وجود است.
حرکت بطور مطلق عبارت از خروج از قوه به فعل و تحقق صور جدید در بستر زمان است؛لیکن گاه این صور نسبت به صور قبلی ارای اشتداد و کمال است، بهتعبیر دیگر ما در جواهر مادی با حرکت تکاملی و اشتدادی نیز روبرو هستیم. (13) حرکتی که در آن صورت تغییر می‏کند و ماهیت نوینی تشکیل می‏گردد ماهیتی که آثار و خصویات وجودی برتری نسبت به حالت و مقام و صورت قبلیداشته است.به تعبیر دقیق‏تر وجود در حال حرکت جوهری اشتداد می‏یابد و ماهیات مختلفی نسبت به مراتب قبلی خود که از آنها کاملتر و شدیدتر است، کسب می‏کند.این نکته قابل تذکر است که هم این شدن و وجود دهی و این اشتداد از ناحیه باری تعالی است.
10-هیولای اولی یا ماده فیزیک
تعریفی که عموما از ماده یا هیولای اولی می‏کنند چنین است:ماده جوهری است که در ذات و جوهر قوه محض است و هیچ فعلیتی در آن نیست و تنها فعلیت آن، فعلیت نداشتن است (14) و این ماده در همه اجسام عالم موجود است و در این عالم که عالم عناصر است، انواع صور را می‏پذیرد.
به نظر می‏رسد:چنین«موجودی»که از آن نفی هر نوع وجود می‏کنیم در فضای حکمت متعالیه غیر قابل تصور باشد؛زیرا بالأخره این ماده، یا هیولای اولی موجود است، حال به هر نحوه و مرتبه از وجود که فرض کنید، وجودی در نهایت ضعف و ناتوانی.از طرف دیگر در فضای«اصالت وجود»هر موجود ماسوق با فعلیت است.پس هیولای اولی ذو فعلیت می‏باشد.
بنابراین ما در عالم طبیعت یک موجود بالفعل متعین مادی داریم که بنیاد و اساس مواد عالم طبیعت بشمار می‏رود.این ماده فیزیکی و طبیعی، ذوابعاد، زمان‏مند، مکان‏مند و دارای حرکت جوهری است.
11-نفس محصول ماده(النفس جسمانیة الحدوث) (15)
این ماده است که بر اثر حرکت جوهری استکمالی به تدریج راه کمال را می‏پوید و رفته رفته تلطیف می‏گردد وخصوصیات نوینی پیدا می‏کند که از جهت شدت و وسعت و آثار وجودی بسی فراتر از ویژگیهای قبلی او است.ماده در عین حال که خود باقی است، میوه‏ای از بطن خویش بوجود می‏آورد که حاکم بر او و مدبر اوست.ما در اصل، ابتدا جز ماده هیچ چیزی نداریم و این ماده است که تنها استعداد حرکت جوهری را دراد و خود را در طی این روند به طرف بالا می‏کشد و نفس را بوجود می‏آورد.
ماده استعداد«نفس»شدن را دارد، لیکن در طی روند حرکت جوهری؛یعنی ماده در عین ثبوت و سکون، «نفس»نمی‏شود بلکه با قرار گرفتن در یک جریان پویا و ذاتی و جوهری، تبدیل و تبدلات بسیاری می‏یابد تا آنگاه که آفتاب نفس از افق ماده نمایان شود.ماده هر قدر لطیف‏تر می‏شود و هر قدر ویژگیهای خود را عوض می‏کند و هر قدر لباس مادیت را از تن خلع می‏کند به افق نفس و نفسانیت نزدیکتر می‏شود.ماده گام به گام به جلو می‏رود و ویژگیهای خود را عوض می‏کند و هر قدر لباس مادیت را از تن خلع می‏ند به افق نفس و نفسانیت نزدیکتر می‏شود.ماده گام به گام به جلو می‏رود و ویژگیهای اختصاصی خود را از قیل وزن، جرم، حرکت مکانی، بار، مکان‏مندی، زمان‏مندی، بعد و ...را از دست می‏دهد تا آنکه نفس در دامت او و متصل به او، تحقق یابد، یا به تعبیر دیگر«ماده»، «نفس»گردد.این لباس کندن ماده عین تلبیس او به ویژگیها و خصوصیات وجودی غنی‏تر و شدیدتر است.
12-جهان یک واحد شخصی ذونفس
«پیوستگی اجزاء جهان عمیق‏تر از پیوستگی اجزاء یک ماشین است، از نوع پیوستگی اعضای یک پیکر است.
یعنی حیات واحد و شخصیت واحد بر جهان حکومت می‏کند مجموع جهان یک واحد شخصی است، همانطور که فرد انسان با همه اعضاء و اجزاء فراوان که بالغ بر میلیاردها سلول می‏شود و هر سلول به نوبه خود از قسمتها تشکیل شده است و هر قسمتی، از ذرات فراوان فراهم آمده است داری یک شخصیت و یک روح است نه شخصیتها و حیاتها و روحها». (16)
این مسأله در فیزیک جدید هر چه بیشتر رخ می‏نماید.
پس از طرح نظریه نسبیت و نظریه کوانتوم، جهان چهره بسیار پیچیده‏ای بخود گرفته و ساده انگاریها و ماشین انگاری قرون قبلی در مورد جهان به فراموشی سپرده شده است. (17)
تصویر عالم هستی در قوس نزول
حال پس از بیان اصولی چند از پیش فرضهای این مقاله، به تصویر تحقق عوالم هستی می‏پرازیم:
تمام هستی و مراتب آن در نهایت به مرتبه‏ای بسیار عالی که در نهایت بساطت و وحدت می‏باشد و هیچ شائبه کثرت در او راه ندارد، منتهی می‏گردد همه کمالات در او به نحو بسیط و بدون نیاز به ترکیب، جمع می‏باشد.
اولین مرتبه از هستی امکانی از برکت فیضان وجود لایتناهی بما لا یتناهی جامه وجود بخود می‏پوشد، مرتبه تجرد محض می‏باشداین مرتبه در نهایت تجرد وجدایی از ماده و مادیات است.هیچ ویژگی مادی در این مرتبه راه نتواند داشت.خود این مرتبه یک امر واحد ذو مراتب است.
نخستین مرتبه امر واحد، خود معروض تنزل واقع می‏شود وعوالم بعدی را به تدریج تشکیل می‏دهد.این وجود مجرد، در نهایت به موجودی که از لحاظ سعه وجودی نسبت به مراحل برتر از خود دارای شدت کمتری است، منتهی می‏گردد، بگونه‏ای که تنزل وجود پس از این مرحله دیگر از قالب مجرد بدر آمده و قالب اولین خصوصیات مادی و ابتدائی‏ترین اشکال ماد یرا بخود می‏گیرد.
دومی مرتبه هستی که محصول مراتب قبل است، تشکیل تجرد مثالی یا برزخی است.یعنی مجرد محض به تدریج ویژگیهای خود را از دست می‏دهد و تنزل می‏کند.نخستین قالبی که مجرد محض پس از تنزلات پی در پی بخود می‏گیرد، قالب «عبد »است.اولین مرتبه وجود برزخی، وجود مجرد برزخی یک بعدی است.این وجود مرز میان عالم قل و عالم مثال است و پل انتقال از آن عالم به این عالم مثال بشمار می‏آید.پس از تنزل آن وجود به تحقق موجودات برزخی دو بعدی و آنگاه سه بعدی و... می‏انجامد.کثرت موجودات یک یا دو یا سه و... بعدی ناشی از مراتب عالی‏تر از خودشان است که در مرتبه عقل تحقق دارند.چون حداقل کثرت در ذات این موجودات وجو دارد بر این اساس تحقق آنها توسط عالم عقل و کثیر بودن کمّی آنها، خللی بر تجرد مراتب عالی وارد نخواهد ساخت.این موجودات جواهری هستند که تنها بخشی اندک از ویژگیهای مادی را در خود جمع کرده‏اند.این موجودات نه زمان‏مند و نه مکان‏مند و نه دارای حرکت و غیره هستند بلکه وجود آنها عبارت از جوهری ذوبعد به اضافه بعضی عوارض مادی مانند، شکل، وضع و....است.
سومین مرتبه یا مرحله از هستی تشکیل عالم ماده است.هستی در جریان تنزل خویش آنگاه که نوبت به تحقق بخشیدن عالم ماده می‏رسد، بسیطترین و ساده‏ترین و بنیادی‏ترین، وجود مادی را بوجود می‏آورد.آنگاه که وجود، گام به علام مادم می‏گذارد در ابتدا موجودی را تحقق می‏بخشد که سنخیت بسیاری با عالم برتر از خود دارد و به عنوان مرزی و پلی بشمار می‏آید که دو عالم را از یکدیگر جدا می‏کند(یا می‏توان چنین فرض نمود).
اولین قالبی که هستی در میدان ماده و در حوزه عالم مادی بخود می‏گیرد و ابتدائی‏ترین لباسی که‏ بر تن می‏کند«بعد»و«زمان»و«مکان»است، که در عین حال عوارض مخصوص دیگری بر آن عارض می‏گردد.عنصر اساسی دیگری که این موجود بسیط را مشخص می‏کند«حرکت»است.
برای دریافت دقیق مطلب لازم است توضیحی مختصر در این مقام داده شود:
از نتایج حکمت متعالیه چنین می‏آموزیم:هر موجودی که لباس ماده بر تن نماید الاّ و لا بدّ دارای حرکت جوهری است.و این مطلب نیز روشن است که زمان اندازه حرکت است.منشأ انتزاع زمان خود وجود حرکت است.زمان و حرکت دو روی یک سکه هستند.و هرگز قابل انفکاک از یکدیگر نمی‏باشند بلکه این ذهن است که برای درک و فهم خود این دو را اینگونه از هم منفک می‏کند.
و نیز از حکمت متعالیه می‏آموزیم:«زمان»بعدی دیگر از ابعاد ماده است.ماده غیر از اینکه بعد مکانی دارد در یک هت دیگر نیز کشش و امتداد پیدا می‏کند و ذات او معروض امتدادی بس مهم و بنیادی واقع می‏شود که همان زمان است.
در اینجا سئوالی پیش می‏آید و آن اینکه آیا خود «حرکت»بعدی از وجود مادی بشمار نمی‏آید؟و آیا اشیاء عالم ماده بعد دیگری به نام حرکت ندارند؟
در پاسخ بایستی به اجمال گفت:حرکت یا به تعبیر دقیق حرکت جوهری نحوه وجود شئ مادی است.به عبارت دیگر:همه وجود شئ حرکت است، نه بعدی از وجود شئ.نه اینکه شئ وجودی دارد و آن وجود، متحرک است بلکه وجودش، حرکت است.نحوه وجودش و نوع وجودش و تمام وجودش، سیلان است.این، حرکت است که موجد بعد مکانی و زمانی است.پس حرکت نمی‏تواند بعدی از وجود ماده باشد.
برای تکمیل بحث بایستی نظری نیز به تعریف مکان بیندازیم.با تعریفی که از ماده نمودیم و آن را محصور در سه بعدی بودن نکردیم، می‏توان مکان را چنین تعریف نمود:«مکان حقیقی هر شئ عبارت از مقداری از جهان که مساوی با ماده مکان‏دار باشد از آن جهت که در آن گنجیده شده است. (18) شمول این تعریف به اندازه‏ای است که وجود مادی هر اندازه که از بعد برخوردار باشد، آن را در بر می‏گیرد.
بر اساس آنچه به اختصار گذشت می‏توان جریان تکوین عالم ماده را چنین بیان کرد:ساده‏ترین و بسیطترین وجود عالم ماده، که لباس هستی بر تن نمود یک موجود دو بعدی بود.یعنی یک بعد مکانی و یک بعد زمانی داشت.موجود عالم ماده حداقل در دو بعد قابل تصور است، دو بعدی که یکی امتداد مکانی موجود است و دیگری امتداد زمانی آن.
عوارض دیگری نیز همین موجود می‏تواند داشته باشد، مانند وضع، شکل، حرکت مکانی و...(منتهی متناسب با وضع و نحوه وجودی خودش)چنانکه قبلا روشن شد این ماده اساسی عالم دارا یحرکت جوهری است.حرکت جوهری در ماده دوبعدی موجبات تحقق دو امر را فراهم می‏آورد که عبارتند از:
1-افزایش ابعاد
2-تحقق صورت نفسانی
ماده اولی یا ماده دوبعدی در بستر زمان به تدریج هم بر ابعاد خود می‏افزاید و هم دارای نفس و روح واحدی می‏شود که حاکم بر آن و مدبّر آن قرار می‏گیرد.جهان یک بعدی، دوبعدی، سه‏بعدی و... که دارای یک شخصیت واحد و مستقل، و روح واحد است، به تدریج در دامن حرکت جوهری تحقق می‏یابد
در این میان جهان تکامل می‏یابد و روح جهانی نیز تکامل یافته و بر سعه وجودی خود می‏افزاید.در این نظریه ما چه قائل به حدوث عالم و ماده آن باشیم و چه ماده عالم را قدیم فرض کنیم، اشکالی پیش نمی‏آید و قابل تبیین و توجیه است.این نفس واحد با جهان متحد است و تدبیر و تحکیم آن قائم به اوست، در جهان هر فعالیتی که رخ می‏دهد ناشی از مدیریت و نفوذ بسیار اصیل و واقعی اوست.در این مرحله به تدریج مجموعه کرات و سیارات و ستارگان‏ و منظومه‏ها و کهکشانها و خوشه‏های کهکشانی و ابرخوشه‏ها و...تشکیل می‏گردد.
چهارمین مرحله از تکوین عالم امکانی، تشکیل و تحقق موجودات زنده برا روی کرات و اجسام سماوی است.باید در نظر گرفت که نبایستی حیات را منحصر در سیاره واحدی نمود.حیات عنصری است که می‏تواند بر حسب ساختار مخصوص سیارات دیگر در انها نیز ظهور پیدا کند حیات در جهان-چه دوبعدی و چه سه یا چهار یا...بعدی-محصول ماده است.حیات محصول ماده در حرکت است.حیات در بستر زمان و در نتیجه حرکت جوهری از ماده به عمل می‏آید.حیات ابتدا در صورتهای بسیار ابتدائی تحقق می‏یابد و آنگاه در نتیجه حرکت جوهری اشتدادی این موجودات روند تکامل را طی می‏کنند و موجودات ذوحیات بسیاری ایجاد می‏شود.این روند منظم و تدبیر شده به تحقق موجودی به نام انسان می‏انجامد.پس این حیات است که از مراتب ضعیف بسوی مراتب بالا و شدید و عالی طی مسیر می‏کند. (19)
مجال بحث با توجه بهاین نظریات مخصوصا در نتایج آن-چه نتایجی فلسفی و جه نتایج علمی و چه نتایج مذهبی-بسیار است لیکن در اینجا سخن را به پایان برده و نتیجه‏گیری را به عهده خوانندگان وا می‏گذاریم.
یادداشتها
(1)-علامه طباطبایی، نهایة الحکمه، ترجمه مهدی تدین، ص 16.
(2)-غرویان، محسن، درآمدی بر آموزش فلسفه، ص 124.
(3)-رک:ملا صدرا، کتاب المشاعر، المشعر الثالث.نهایة الحکمه.شرح مختصر و مبطسوط، ج 1، شهید مطهری.آموزش فلسفه، استاد مصباح، ج 1.
(4)-ملا صدرا، المشاعر، با شرح ملا محمد جعفر لایهیجی، تعلیقه و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، ص 284، پاورقی، ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، ج 1، ص 30.
(5)-درآمدی بر آموزش فلسفه، ص 139.
(6)-استاد مصباح، آموزش فلسفه، دروس 27 و 28.دروس نهایة الحکمه و نیز تعلیقه بر نهایة الحکمه.
(7)-قواعد کلی فلسفی، ج 1، ص 18 به بعد.و نیز رک:پاورقیهای شهید مطهری به اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5.
(8)-ملا صدرا، شواهد الربوبیه، ترجمه دکتر جواد مصلح، ص 19.
(9)-درآمدی بر آموزش فلسفه، ص 9-208.
(10)-نهایة الحکمه، ص 151.
(11)-درآمدی بر آموزش فلسفه، ص 10-209.
(12)-همان مأخذ، ص 264.
(13)-نهایة الحکمه، ص 285.
(14)-همان مأخذ، ص 159.
(15)-ملاّ صدرا، الاسفار الاربعه، ج 8، ص 347.و نیز رک:الشواهد الربوبیّه، شاهد دوم، اشراق ششم.
(16)-شهید مطهری، پاورقی روش رئالیسم، ج 5، ص 113.
(17)-رک:فیزیک و فلسفه، ج جینز.جزء و کل، فیزیک و فلسفه، هاینزنبرگ.تائوی فیزیک، و دوران دگرگونی، فریتیوف کاپرا.
(18)-آموزش فلسفه، ج 2، ص 138 با کمی تصرف.
(19)-برای اطلاعات بیشتر در مورد پیدایش حیات و تفسیر فلسیفی در مورد آن رک:مقالات فلسفی، استاد شهید مطهری ج 1.

تبلیغات