آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

در بین فرقه‏های اسلامی هیچ فرقه‏ای مانند اسماعیلیه به این شدت دارای مخفی کاری نیست.می‏توان گفت بعد از گذشت سالهای متمادی هنوز ابهامات زیادی در مورد اسماعیلیه وجود دارد، این مسئله دلایل گوناگونی دارد، من جمله:اسماعیلیه اقلیت تحت فشار بوده و معمولا در اوایل کار خود کمتر به شکل یک جریان رسمی مطرح شده‏اند و دشمنان مذهبی آنان سعی در تحریف عقاید و بد جلوه دادن آنها داشتند.
با توجه به اینکه اسماعیلیه رقیب سرسخت سیاسی مذهبی عباسیان بودد و تا قبل از تشکیل خلافت فاطمی در شمار آفریقا در سرزمینهای مختلف پراکنده بودند و امامان اسماعیلی جهت حفظ جان خود و محفوظ ماندن از تعقیب عمال عباسی و حکام طرفدار آنها زمانی درستر و زماین در کشف به سر می‏بردند، لذا نمی‏توانستند با دعات درجه یک خود که با آنها در ارتباط مستقیم بودند رابطه کتبی کامل داشته باشند و فرمانها و دستورات خود را به صورت شفاهی برای این دعات می‏فرستادند، از اینرو سند مکتوبی از آنها در این دوره در دست نیست.
با توجه به مسائل ذکر شده، اسماعیلیه تا قبل از تشکیل خلافت فاطمی، تشکیلات سیاسی مذهبی منظمی نداشتند و دعات آنها در هر سرزمین که بودند علی القاعده تحت تأثیر عقاید رایج در آن سرزمینها قرار می‏گرفتند.
علاوه بر این مطالب، مخفی کاری شدید و تقیه آنان که یکی از سباب سلامت آنها در برابر عباسیان بود، باعث می‏شد تا تشکیلات سیاسی و مسائل عقیدتی آنها تا قبل از تشکیل خلافت فاطمی در شمال آفریقا و سپس استقرار حسن صباح در الموت قزوین در بوته ابهام قرار بگیرد، و در عین حال چهره حقیقی این فرقه مذهبی شناخته نشود.
مسائل فوق سبب می‏شد که اسماعیلیان در تاریخ به صورت یک جریان مذهبی مجزا از جامعه مسلمین به حساب اورده شده و نزدیکی آنان با سایر مسلمین در کمترین میزان آن دانسته شوند.
واضح است که با توجه به حرکات مخفیانه و مستور بودن امامان اسماعیلی، آثار کمی از آنان بدست محققین برسد.چون امامان اسماعیلیه در همه زمانها نمی‏توانستند میان مردم ظاهر باشند، لذا اسماعیلیان به دو دوره ستتر و ظهور امامان قائل شدند و گفتند پیش از رسول اکرم(ص)و شریعت اسلام دوره ستر بود که حجتهای خدا مستور بودند و به روزگار علی(ع)، که امام آن دوره بود، دوره ظهور آغاز شد و از عهد او تا اسماعیل بن جعفر الصادق ظاهر بودند و ابتدای دوره ستر دوباره از امامت محمد بن اسماعیل آغاز گشت تا ظهور عبید الله مهدی در آفریقا.
این دوره ظهور به عقیده اسماعیلیان نزاری، تا امامت المستنصر بالله خلیفه فاطمی ادامه داشت.و پس از او، تا قیام حسن دوم علی ذکره السلام دوره ستر برقرار شد و در این فاصله امام نزار و فرزندان او در الموت مستور زندگی و امامت می‏کردند.
پس از امامت رکن الدین خورشاه و پس از سقوط الموت باز دوباره ستر امامان اسماعیلی شروع می‏شود، تا سلسله آقاخانی که اکنون دوره ظهور آنها است.
«و پیش از دور اسلام، دور ستر بود، امامان پوشیده بودند و به روزگار علی علیه السلام که امام آن دور بود امامت ظاهر شد و از عهد او تا اسمعیل و محمد پسرش که هفتم بود ظاهر بودند.و ابتدای ستر باز از اسمعیل بود و از محمد که آخر دور ظهور بود حمایت مستور شدند و بعد از او امامان مستور باشند تا وقتی که باز زمان ظهور باشد». (1)
مجموع این مسائل که توضیح داده شد، باعث ایجاد ابهامات فراوانی در مورد اسماعیلیه می‏شد، در نتیجه همین ابهامات تحلیل رسمی خلفای بنی عباس و به تبعیت از آنان مورخین و نویسندگان اهل سنت، کتب تاریخی و ملل و نحل در برگیرنده مسائل بخصوص شد که در بیشتر آثار آنان به مناسبت فقط سخنی از اسماعیلیه گفته می‏شد، و این نکات هم با توجه به توضیحات قبل و وابستگی اکثر نویسندگان به دربار خلافت، حقیقت این مذهب را از نظر مذهبی و سیاسی روشن نمی‏کردند.بلکه برعکس سبب آشفته‏تر شدن اذهان عمومی از این فرقه می‏شدند.
منسوب کردن اسماعیلیه به مزدکیان و زرتشتیان
فرمانی که القادر بالله عباسی در تکفیر و مخدوش کردن سلسله نسب فاطمیان مصر و منسوب کردن این فرقه به مزدکیان و زرتشتیان و یا انتساب آنان به یهود و عبد الله بن میمون القداح توسط القادر بامرا لله عباسی بیست و ششمین خلیفه عباسی(467-422 ه.ق) بیانگر نظری است که بعدها در کتب ملل و نحل آورده شد. (2)
این فرمان ردیه‏ای بر فاطمیان مصر بعنوان رقیب سرسخت سیاسی خلفای عباسی در سرزمینهای اسلامی محسوب می‏شد، زیرا فاطمیان موفق شده بودند قسمتهای زیادی از بخش غربی مناطق تحت نفوذ عباسی را از چنگ آنان خارج کرده و خصوصا خلیفه هم زمان خود الحاکم بامر الله بود.
القادر بالله ضمن ذکر این مطلب که این سند توسط عده‏ای از علماء مثل شیخ مفید و علویان و سید مرتضی و سید رضی و پدرشان ابو احمد موسوی- تأیید شده است می‏گوید:
«این حاکم در مصر خود و تبارش جزو کافران و گنهکاران و زندقیان و ملحدان تعطیل کنندگان و منکران اسلام و از پیروان مذاهب ثنوی و مجسوسی هستند که حد و احکام اسلامی را تعطیل کرده و زنا را مباح دانستند و خون ریزی را حلال نمودند و پیامبران را دشنام داده و ادعای خدایی کردند.» (3)
خواجه نظام الملک، وزیر معروف و متعصب سلجوقیان، نیز سعی می‏کند با توجه به خطر تهدید کننده اسماعیلیان برای حکومت سلاجقه و همچنین رقابتی که پیش از این در درون دستگاه دولت‏ سلجوقی با حسن صباح داشت و به دلیل تعصبات مذهبی خواجه نظم الملک و دشمنی وی با فاطمیان و اسماعیلیان و بطور کلی تمام فرق شیعه، آنها را به مزدک و حرکتهای سنباد، بابک خرم دین و یهود نسبت دهد.
او در این مورد می‏گوید:
«بر پادشاهان و پیغمبران هیچ گروهی نیست شوم‏تر و بد دین‏تر و بد فعل‏تر از این قوم نیند، بداند که پس از دیواره‏های بدی این مملکت می‏سگالند و فساد دین میجویند.گوش به آواز نهاده‏اند و چشم به چشم زدگی، اگر نغوذ بالله این دولت قاهره ثبتها الله تعالی را از آفتی حدیثه آسیبی العیاذ بالله پیدا شود.
این سگها از نهفتها بیرون آیند و برین دولت خروج کنند و دعوی شیعت و قوت ایشان بیشتر از رافضیان و خرمدینان باشد و هر چه ممکن باشد کرد از فساد و قیل و قال و بدعت چیزی باقی نگذارند.» (4)
علی رغم موضعگیری خصمانه خواجه نظام الملک گرداننده امور سیاسی، مذهبی حکومت سلاجقه در برابر شیعیان خصوصا اسماعیلیه و تعصب خاص ترکمانان سلجوقی در حمایت از مذاهب اهل سنت و جماعت و خلافت عباسی، اسماعیلیان سرسختاته امر تبلیغ و دعوت مردم به آیین خود را دنبال می‏کردند.
حجت معروف اسماعیلیه که همزمان با انقراض سلسله ترکان غزنوی و روی کار آمدن ترکمانان سلجوقی و در اوج قدرت تثبیت شده طغرل سلجوقی در خراسان فعالیت خود را در ایران زمین آغاز کرد، شاعر و حکیم معروف ایرانی ناصر بن خسرو قبادیانی * است. (5)
ناصر خسرو از خانواده محتشمی بود که به امور دولتی و شغل دیوانی اشتغال داشته‏اند.بطوریکه از اشعار ناصر خسرو بر می‏آید در جوانی در دربار سلاطین و امرا راه داشته:
دستم رسید بر مه ازیرا که هیچ وقت
بی من قدح بدست نگیرد خواجه امیر
پیش وزیر با خطر وحشتم بدانک
میرم همی خطاب کند خواجه خطیر
(6) ناصر خسرو در سفرنامه خود به این مسأله اشاره دارد و می‏گوید:«من مردی دبیر پیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و عمّال سلطانی و بکارهای دیوانی مشغول بودم، و مدتی در آن شغل مباشرت نموده و در میان اقران شهرتی یافته بودم.» (7)
بعد از تصرف بلخ به دست سلاجقه و شکست سلطان مسعود غزنوی از ترکمانان سلجوقی در دشت داندانقان در نزدیکی مرو، ناصر خسرو و برادرش به خدمت سلجوقیان انتقال یافته و به شهر مرو که مقر حکومت چغری بیک داود بن میکائیل بود و به نام او در شهر خطبه خوانده بودند نقل مکان کرد. (8) در همین دوران است که از جانب دستگاه سلجوقیان در خراسان مأمور امور دیوانی در پنج دیه مروالرود می‏شود. (9)
بطوری که از آثار مختلف ناصر خسرو بر می‏آید وی از آغاز جوانی به تحصیل علوم و فنون پرداخته و در تمام علوم عقلی و نقلی زمان خود از حیطه علوم یونانی، مثل نجوم، فلسفه، هندسه اقلیدسی و همچنین علم کلام و حکمت متألهین تبحر پیدا کرده است.
وی در کتاب زاد المسافرین که در سال 453 ه.ق تألیف نمود، اشارات مکرری به نظرات و اسامی (*)ناصر خسرو در سال 444 به خراسان بازگشت.یعنی درست سه سال قبل از حمله طغرل به بغداد ولی به دلیل تبلیغ آئین اسماعیلی مجبور به فراز از بلخ شد(ر.ک:ناصر خسرو، زاد المسافرین، ص 402) فلاسفه یونانی مثل سقراط، افلاطون، ارسطو و سایر فلاسفه و اندیشمندان می‏کند و با تبحر و هوش و ذکاوت خاصی به بحث پیرامون آراء و نظرات آنان پرداخته و در ضمن نظرات خود درباره مسائل مختلف فلسفی از دید یک حجت اسماعیلی بیان می‏کند. (10)
ناصر خسرو زمانی که در مصر اقامت داشت، حساب و هندسه و جبر و مقابله تدریس می‏کرد. (11)
حتی یک بار بنا به ضرورت و اصرار مردم شهر عیذاب، مدتی خطیب آن شهر شد:
خود در این باره چنین می‏گوید:
«مردم آنجا آن وقت که مرا دیدند گفتند ما را خطیبی می‏کن.با ایشان مضایقه نکردم و در آن مدت خطابت ایشان می‏کردم، تا آنگاه که موسم رسید و کشتیها روی به شمال نهادند و بعد از آن به جده شدم». (12)
ناصر خسرو حتی در نقاشی هم دستی داشته است.
زمانی که وی از آخرین سفر خود به مکه و حج گزاردن به وطنش بر می‏گشت، در ناحیه فلج در بیابان از شدت گرسنگی باشنگرف ولاجورد که همراه خود داشت، محراب مسجد فلج را نقاشی کرد و در ازای آن یکصد من خرما مزد گرفت. (13)
مهارت او در هندسه و ریاضیات زمانی آشکار می‏شود که به ذکر مسافت بین شهرها و خصویات ساختمانی و معماری قلاع و مساجد و سایر بناها که نظرش را حلب می‏کردند پرداخته است، به این ترتیب می‏توان گفت ناصر خسرو قبادیانی شایسته اطلاق نام حکیم می‏باشد.
از دوران جوانی و میان سالی ناصر خسرو به جز اشاره‏ای که خود در اشعار و قصایدش دارد، اطلاعی دردست نیست.وی بخشی از جوانی را در دربار غزنویان و سپس سلجوقیان بعنوان کارمند دیوانی مشغول به کار بوده است.در این دوران شور جوانی در سر ناصر خسرو بود و به ملازمت ارکان دولت به باده خواری و عیش عشرت گذرانده و پس از سر خوردن و پشیمانی از کار دولتی چند سال از عمر خود را در بین اهل علم گذراند و مدتی هم در جستجوی کیمیا بود:
گایه ز درد عش پس خوبچهرگان
گاهی ز حرص مال پس کیمیا شدم
و زمال شاه و میرچو نومید شد دلم
زی اهل طیلسان و عمامه وردا شدم
(14)
تحول در زندگی ناصر خسرو
ناصر خسرو عاقبت بواسطه خوابی که در ششم جمادی الاخر 7 ه.ق در جوزجانی دیده بود، برای شناسایی حقیقت و راه درست و عقیده اصلی به همراه برادرش عازم سفر حج شد.این خواب در واقع یک دوره ناآگاهی و دوری از حقیقیت است که ناصر خسرو به آن دچار بود.برای پایان دادن به این ناآگاهی و شناسایی حقایق دین و شریعت و باطن مسائل آن، پیک و پیام‏آوری لازم بود تا انگیزه اولیه را در ناصر خسرو قبل ایجاد کند و او را از خواب جهالتی که خود می‏گوید بیدار کند.
به احتمال زیاد ناصر خسرو قبل از آغاز مسافرت طولانی خود باد اعیان و مذهب اسماعیلی آشنا شده بود و بعنوان یک اسماعیلی مذهب به طرف مصر حرکت کرده بود.
مسافرت ناصر خسرو مدت هفت سال طول کشید که ثمره آن سفرنامه معروف است که از خد بجا گذاشته و اطلاعات دقیق و جامعی از وضعیت سرزمینهای اسلامی بدست می‏دهد.این دوران در واقع مبدأ یک زندگی جدید برای ناصر خسرو می‏باشد.وی در طول مسافرت خود، چهار بار به حج مشرف شد و از قسمتهای مختلف ایران و آسیای صغیر شامات، طرابلس، فلسطین، بحرین، مصر، سودان و تونس دیدن کرد. (15) .و بعد از آن که بیشتر ایام اقامت خود را در قاهره پایتخت خلفای فاطمی گذراند به مراتب بالایی در مذهب اسماعیلی رسید.
اسماعیلیان فردی را که تازه به کیش آنان گرویده باشد مستجیب می‏نامیدند.فردی که در طریق و دین اسماعیلی اعتقاد کاملی پیدا می‏کرد مأذون می‏گفتند و زمانی که به درجه دعوت می‏رسید داعی خوانده می‏شد.بالاترین مرتبه بعد از داعی در سلسله مراتب دعوت اسماعیلی به غیر از امام، حجت بود و فردی که از جانب امام زمان اسماعیلیان به این مقام منصوب می‏شد گفتارش حجت خدا بود. (16) ناصر خسرو قبل از رفتن به مصر مراتب ابتدایی یعنی مستجیب وداعی را پشت سر گذاشته و در مصر به مقام حجت می‏رسد.
زیرا یک تازه اسماعیلی نمی‏توانست بعد از رسیدن به مقر امام اسماعیلی به این مقام برسد.
خوابی که ناصر خسرو در ابتدای سفرنامه خود نقل می‏کند، می‏توان دیلیل این مدعی باشد، زیرا به دلیل سیاست فشار و سرکوب اسماعیلیان و همچنین تقیه و مخفی کاری شدیدی که آنان رعایت می‏نمودند، ناصر خسرو از گرایشات اولیه خود نسبت به اسماعیلیه صریحا و ارتباط باداعیان اسماعیلی سخن نمی‏گوید. (17)
ناصر خسرو در مصر از جانب المستنصر بالله فاطمی(487-427 ه.ق)به سمت حجت جزیره خراسان، یعنی بالاترین مقام در سلسله مراتب اسماعیلی منسوب می‏شود.
به این ترتیب ناصر خسرو با این مأموریت یعنی دعوت مردم خراسان به مذهب اسماعیلیه و بیعت با خلفای فاطمی مصر بعنوان امامان حاضر به ایران بازگشت.وی در این باره می‏گوید:
«مرنوشته الهی را که اندر آفاق وانفس است، به متابعان خاندان حق نمائیم بدستور که خداوند روز خویش یافتیم اندر جزیره خراسان». (18)
ناصر خسرو، اسماعیلی مؤمنی بوده و اعتقادی راسخ به خلافت و امامت المستنصر بالله فاطمی داشته و به این نکته در تمام اشعار (19) دیوان و همچنین دیگر آثار خود اشاره دارد.وی سرزمین مصر را در زمان خلافت المستنصر بالله فاطمی، یکی از چهار موضعی می‏داند که عدالت و امنیت در آن برقرار است. (20)
ناصر خسرو در سه‏شنبه چهاردهم ذی الحجه سنه احدی واربعین واربعمائه 441 ه.ق به قصد بازگشت به وطن خویش بعد از رفتن به مکه و حج گذاردن به سمت ایران حرکت کرد. (21)
وی بعد از عبور از شهرها و کشورهای مختلف که با دقت قابل تحسینی در سفرنامه خود از آنها یاد می‏کند، به شهر طبس گیلکی که به دروازه خراسان معروف است رسید.در این زمان امیر ابو الحسن کیلکی بن محمد در طبس حکومت می‏کرد.وی به عنوان یک اسماعیلی مذهب را حجت جزیره خراسان به گرمی استقبال کرد و ضیافتهای زیادی به افتخار او داد. (22) علت اشتهار یکی ازدو طبس به طبس گیلکی استیلای امیر ابو الحسن گیلکی بر آنجا بوده که بعد از سرکوب دزدان و راهزنان کویر بر آنجا مسلط شده و امنیتی بی‏نظیر در آن منطقه برقرار کرده بود.طبس دیگر طبس مسینان-به احتمال زیاد مزینان امروزی- نام داشته.این دو شهر به هم متصل بوده و در اصطلاح جغرافی دانان به آن طبسین گفته می‏شد و دروازه خراسان بود. (23)
علت تعریف و تمجید ناصر خسرو از امیر ابو الحسن گیلکی هم اسماعیلی بودن وی و حضور بی دغدغه اسماعیلیان در طبس بود، زیرا در آن دوران غیر ممکن بود که از یک حجت بلند مرتبه اسماعیلی چنین استقبال گرمی به عمل آورد.ناصر خسرو بعد از عبور از شهرهای تون، قاین مروالرود فاریاب، سمنگان به شهر خود بلخ رسید و در شنبه بیست و ششم جمادی الاخر 444 ه.ق با برادر خود ابو الفتح عبد الجلیل که از عمّال دیوانی خراسان بود دیدار کرد. (24)
ناصر خسرو بعد از اقامت در بلخ ضمن ترک دنیا و عبادت خداوند با سعی و کوشش تمام به نشر عقاید اسماعیلی و دعوت مردم بسوی بیعت فاطمیان«به میانجی زمان خویش المتسنصر بالله» (25) پرداخت.
با توجه به شهرت ناصر خسرو در فلسفه و حکمت و مهارت وی در بحث و جدل و مناظره و تسلط او بر علوم مختلف وی پیشرفت زیادی در دعوت اسماعیلیه کرده بود.ولی بواسطه همین مسأله و مناظره‏های وی با علمای اهل سنت بر اثر فشار شدید آنها و به اتهام بد دینی و پیروی از مذهب قرامطه و کفر و الحاد و رفض و تهمتهای دیگر که آن زمان به اسماعیلیان می‏زدند مجبور به فرار از بلخ می‏شود.!در این دوران کار بر شیعیان خصوصا اسماعیلیان و پیروان خلفای فاطمی مصر بسیار سخت و خطرناک بود.
در جوانی ناصر خسرو دیده بود که سلطان مسعود غزنوی برای توسیه حساب سیاسی و شخصی به بهانه ارتباط با فاطمیان مصر و دریافت خلعت از آنان، حسنک وزیر را بردار کرده بود و پدرش هم سفیر نگون بخت فاطمیان، تاهرتی را گردن زده بود.
سلجوقیان هم که بعد از غزنویان روی کار آمدند در تعصب سنی‏گری و حمایت از حقوق خلافت عباسی و سرکوبی اهل بدعت شدت عملی کمتر از غزنویان نداشتند و بعد از گذشت زمان و ثبیت قدرت و حکومت خود، خصوصا در دوران وزارت خواجه نظام الملک طوسی وزیر کار آمد ولی متعصب خود برخوردی شدیدتر نسبت به حکام قبلی از خود در پیش گرفتند.
امری که ناصر خسرو بعهده گرفته بود، یعنی دعوت اسماعیلی در خراسان بزرگ، کاری سخت و خطرناک بود و افرا زیادی جان خد را بر سر این کار گذاشته بودند.در خراسان شیعیان خصوصا شیعیان اسماعیلی اقلیتی کوچک و به شدت تحت فشار بودند و دشمنان و مخالفین آنان یعین اهل سنت و جماعت در اکثریت کامل و حامیان نیرومند و خشن و وحشی مثل ترکان غزنوی و سپس ترکمانان سلجوقی از آنان جانبداری می‏کردند.در این بین داعیان اسماعیلی تنها با تقیه و زندگی شدیدا مخفیانه می‏توانستند از تیغ غضب و تعصب حکام اهل سنت رهایی یابند، که ناصر خسرو هم از این قاعده مستثنی نبود.
ناصر خسرو بعد از فرار از بلخ در مکان مشخصی ساکن نشد و فقط عده‏ای از خواص جای او را می‏دانستند.وی برای در امان ماندن از تعقیب و دستگیری توسط دشمنان خود به مازندران که قبل از این دارای حکومت مستقل شیعی و مردم آن اکثرا تمایلات شیعی داشتند پناه برد. (26)
ناصر خسرو خود می‏گوید:
گر چه ما را اصل خراسانیست
از پس پیری و مهی و سری
دوستی عترت و خانه رسول
کرد مرایمگی و مازندری
(27) ناصر خسرو بعد از مدتی اقامت در مازندران، بار دیگر به خراسان رفت و در شهر نیشابور ساکن شد.
از فعالیتهای ناصر خسرو در مسیر مازندران تا خراسان هیچ اطلاعی در دست نیست و خود او هم در آثاری که از خود بجا گذاشته به این مسأله اشاره‏ای ندارد که این با توجه به سیاست تقیه و مخفی کاری شدید اسماعیلیان و سیاست سرکوب آنان امری طبیعی بود، ولی آنچه مسلم است فعالیت و تبلیغات ناصر خسرو در مازندران و خراسان باعث شده بود که فرقه خاصی از اسماعیلیان به نام ناصریه در این نواحی بوجود آید. (28)
ناصر خسرو در اواخر عمر خود برای زندگی به وطن خود از یک طرف و حضور در خراسان که محل مأموریت او بود و ساکن شدن در مکانی مستحکم و دور از دسترس مخالفین خود به قصبه یمگان از توابع جبال و همسایه بدخشان که دارای برج و باروی مستحکم و راهی صعب العبور بود پناه می‏برد. (29) و در آنجا از حمایت امیر بدخشان علی بن اسد بن حارث که اسماعیلی بود برخوردار شد و حتی بنا بدرخواست علی بن اسد در سال 462 ه.ق در جواب سئوالات خواجه ابو الهیثم احمد بن حسن الجرجانی که از امیر بدخشان کرده بود کتابی بر اساس اعتقادات اسماعیلی تألیف نمود که خود به آن نام جامع الحکمتین می‏دهد. (30) ناصر خسرو تا آخر عمر خود در یمگان زندگی کرد و در آنجا به اداره دعوت اسماعیلیه در خراسان مشغول بود.خود در این باره می‏گوید:
گوشه یمگان گرفت و کنج کوه
تا نبیند روی شوم آن گروه
ناصر خسرو بعنوان یک داعی فعال و عالم اسماعیلی آثار زیادی از خود بجای گذاشت.از جمله:«خوان الاخوان»که اثری است به نثر فارسی در اخلاق و حکمت و موعظه، «زاد المسافرین»کتابی است درباره حکمت الهی به زبان فارسی و بر اساس اعتقادات اسماعیلیان:ناصر خسرو این کتاب را در 453 ه.ق به نام خلیفه فاطمی مصر المستنصر بالله تألیف کرده و در همین کتاب است که به نفی بلد شدن خود از بلخ و انتصاب به مقام حجت خراسان اشاره دارد.زاد المسافرین مشتمل بر 27 قول و ابواب و مباحث متعدد است و در همین کتاب است که ناصر خسرو به نقل نقد آراء و عقاید فیلسوف معروف زکریاء رازی میپردازد.
«گشایش و رهایش»رساله فارسی است که ناصر خسرو در جواب سئوالات همکیشان خود تألیف کرده و حاوی 30 سؤال و جواب بازبانی ساده و منطقی می‏باشد.«وجه دین»رساله‏ای است به زبان فارسی درباره مسائل کلامی و تأویلات ظاهر و باطن و عبادات و احکام شریعت بر اساس عقاید اسماعیلیان.از دو اثر دیگر ناصر خسرو یعنی «بستان العقول»و«دلیل المتحیرین»اثری در دست نیست و فقط بیان الادیان از آنها یاد می‏کند. (31)
بعد از گوشه گرفتن ناصر خسرو در دره یگمان و سپس مرگ وی دعوت اسماعیلیه تا زمان عبد الملک عطاش و آغاز دعوت جدید بوسیله حسن صباح دچار وقفه شد و اسماعیلیان یک دوره رکود و فترت را پشت سر گذاشتند.
یادداشتها
(1)-خواجه رشید الدین فضل الله، جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان، تصحیح:دکتر محمد تقی دانش پژوه و دکتر مدرس رضوی، بنگاه نشر و ترجمه کتاب 1338، ص 16.
(2)-اسماعیل بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایه، ج 12، ص 8 و نیز ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 16، ص 5-294.
(3)-عطا ملک جوینی، جهانگشای جوینی، تصحیح منصور ثروت، ص 351.
(4)-ابو علی حسن بن علی خواجه نظام الملک، سیاست نامه، تصحیح و حواشی:علامه محمد قزوینی و تصحیح مجدد و تعلیقات:مرتضی مدرسی، ص 210.
(5)-ناصر خسرو، سفرنامه ناصر خسرو، به کوشش دکتر نادر وزین‏پور، نشر کتابهای جیبی، ص 123.
(6)-ناصر خسرو، دیوان شعر، ص 156.
(7)-سفرنامه ناصر خسرو، ص 1.
(8)-ر.ک:همان منبع و نیز ر.ک:الکامل فی التاریخ، ج 16، ص 7-186.
(9)-سفرنامه، ناصر خسرو، ص 1.
(10)-ناصر خسرو، زاد المسافرین، به سعی محمد بزل الرحمن، کتابفروشی محمودی، تهران، ص 280، 278، 297، 421، 272.
(11)-ر.ک:همان منبع، ص 272.
(12 و 13)-سفرنامه ناصر خسرو، ص 83، 3، 102.
(14)-ناصر خسرو، دیوان شعر، ص 272.
(15)-رجوع شود به صفحات مختلف سفرنامه ناصر خسرو.
 (16)-دکتر محمد جواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه‏های اسلامی تا قرن چهارم هجری قمری، ص 8-229.
(17)-ناصر خسرو، سفرنامه ص 2.
(18)-زاد المسافرین، ص 397، ناصر خسرو، در جامع الحکمتین، ص 17-16 به این مأموریت اشاره دارد.
(19)-به عنوان نمونه:داغ المستنصر بالله نهاد ستم-بر برو سینه و بر پهنه پیشانی.ر.ک:دیوان ناصر خسرو، ص 431.
(20)-سفرنامه ناصر خسرو، ص 102.
(21)-همان مأخذ، ص 97.
(22)-همان مأخذ، ص 120.
(23)-یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 20.
(24)-سفرنامه ناصر خسرو، ص 22-120.
(25)-زاد المسافرین، ص 402.
(26)-محمد حسین علوی، بیان الادیان انتشارات ابن سینا، تصحیح:عباس اقبال، ص 39.و نیز ر.ک:امیر دولت شاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، ص 50.
(27)-ناصر خسرو و دیوان، ص 413.
(28)-بیان الادیان، ص 39.
(29)-زکریا بن محمد بن محمود القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص 252.
(30)-ناصر بن خسرو قبادیانی، جامع الحکمتین، ص 18 و 17.
(31)-بیان الادیان، ص 39.

تبلیغات