ملا صدرا و فلسفه نبوت
آرشیو
چکیده
متن
صدر الدین محمد بن ابراهیم القوامی شیرازی، مشهور به صدر المتألهین یا ملا صدرا(1050- 979 ه.ق)فیلسوفی با مذاق عرفانی و اشراقی است.فلسفه او را از جهت برهانی کردن(به ادعای ملا صدرا و پیروان او)مسائل ذوقی و الهی، حکمت متعالیه مینامند.
همه تلاش ملا صدرا مصروف این امر شده که چهار نهر عرفان، کلام، فلسفه اشراقی و فلسفه مشائی را به هم پیوند زد و هر یک از این معارف را میتوان در آثار او سراغ کرد.فلسفه اشراقی و فلسفه مشائی در حوزه، فرهنگ اسلامی فلسفه به معنای خاص آن نیست، بلکه انواعی از الهیات و کلام هستند.بدین لحاظ ملا صدرا نیاز به تلاش زیادی برای همنوا کردن کلام با فلسفههای اشراقی و مشائی نداشته است.
و اما در مورد عرفان نیز کار ملا صدرا چندان صعب نبوده است.فیلسوفان مشائی که با ادعای برهان وارد صحنه میشدند و با برهان به همانگویی میافتادند-البته خود از این همانگوییها غفلت داشتند-بالاخره در مواضعی احساس میکردند که عقل را یارای اثبات آنچه آنها میخواهند تبیین و اثبات کنند نیست و لذا به عرفان پناه میآوردند.
عرفان برای آنها و برای عموم عقلی مشربانی که میخواهند مبانی دینی خود را تحکیم کنند، همیشه بعنوان نوعی پناهگاه یا آخرین پناهگاه بوده است.چون عرفان خود را با وضع احکام و اصول ابطال ناپذیر چند قدم و پله بالاتر از عقل مینشاند و دغدغهها و مشکلات عقلی را حل میکند یا به بیان بهتر پشت سر میگذارد.
در فلسفه مشائی این پناه آوردن به عرفان کاملا آشکار است.بوعلی در نمطهای پایانی اشارات مشخصا از عرفان بحث میکند که در آثار دیگر او کم نظیر است.فلسفه اشراقی نیز از آغاز، خود را با اشراق و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی درگیر میکند.
بدین واسطه ملا صدرا برای یکی آن چهار نهر فقط باید صورتی تازه به همان مباحث قدیم میداده که همین کار را انجام داده است.از همین جهت نیازی نیست که پیش از بحث از آراء ملا صدرا در مورد نبی و نبوت به مبادی فکری خاص او بپردازیم.
آراء ملا صدرا در باب رابطه عقل و وحی، انسان کامل و مدینه فاضله همان است که در فارابی مذکور افتاد. (1) تئوری سلسله مراتبی موجودات، تفکیک نفس و بدن و ضرورت زندگی اجتماعی و عدالت که در بحث از فلسفه نبوت بوعلی خواهد آمد، در ملا صدرا نیز به همان نحو تکرار شدنی است. (2)
اصالت نور سهروردی در اینجا به اصالت وجود تبدیل میشود، بدون آنکه ساخت و چارچوب بحث تغییر کند:به راحتی میتوان هر جا که سهروردی«نور»گذاشته، آن را برداشت و به جای آن«وجود»در نوشتههای ملا صدرا گذاشت.
جوهر ملکوتی نفس و اعتقاد به عالم رب النوعی و مثالی نیز در فلسفه ملا صدرا، همانند فلسفه سهروردی است. (3)
ملا صدرا بحث از نبوت را مانند دیگر فلاسفه از مدنی الطبع بودن انسان آغاز میکند، از مدنی الطبع بودن میرسد به ضرورت قانون برای رجوع مردم در اختلافات به آن و از قانون میرسد به شارعی«که معین نماید از برای مردم منهجی را که به سلوک آن منبع معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد و سنت قرار دهد از برای ایشان طریقی را که وصول به جوار خدا به واسطه آن حاصل شود.» (4)
این شارع باید انسان باشد«زیرا که تعلیم ملک انسان را و تصرفش در ایشان بر این وجه ممتنع است و درجه باقی حیوانات از این مرتبه انزل است.» (5)
این شارع نمیتواند صرفا از میان خود انسانها و فردی مثل همه آنها باشد، چون در این صورت به اعتقاد ملا صدرا مردم از او تبعیت نخواهند کرد:«و باید که مخصوص باشد به آیاتی از جانب خدا که دلالت کند که شریعت او از جانب خداوند عالم قادر منتقم است تا آنکه نوع در نزد او خاضع گردند و باعث شوند آن آیات از برای کسی که واقف شود بر آنها اینکه اقرار به نبوت او نماید و آن معجزه است.» (6)
برای خداوند نیز واجب است که چنین کسی را ارسال کند، چون«عنایت»او اقتضای این رحمت را میکند. (7)
وظیفه و کار نبی بیشتر در قلمرو تعالی انسان و بردن او از زمین به آسمان قرار میگیرد.وظیفه این پیامبر آن است که برای مردم عباداتی مقرر کند:«و باید که آن پیامبر عبادات را برای مردم قرار دهد...» (8)
و آنها را از مقام حیوانی به مقام ملکی سوق دهد:
«پس واجب است که این نبی مردم را در شرع خودش به طاعات و عبادات ملزم کند تا آنها را با یادآوری از معا از مقام حیوانیت به مقام ملکی و فرشتهای سوق دهد.» (9)
این تفسیر از وظیفه و نقش نبی در جوامع نشانه آن است که فلسفه ملا صدرا به نتایج فلسفههای اشراقی و افلاطونی نزدیکتر است تا نتایج فلسفههای مشّائی.
در نظریه صدرایی که همه چیز را دارای ظاهری و باطنی است، نبوت نیز دارای ظاهر و باطن است.
ظاهر نبوت همان شریعت است و باطن آن ولایت.
نبی با ولایت خویش از خداوند یا فرشته او معانیای را اخذ میکند که همان معانی او را به کمال مرتبه خویش در ولایت و نبوت میرساند.سپس آنچه را که کسب نموده به نحو مستقیم یا غیر مستقیم به خلائق میرساند و آنها را تعلیم و تزکیه میکند و این هم ممکن نیست مگر با شریعت.شریعت نیز کتاب و سنت و احکام فقهیه و اجماع علماست. (10)
پس باطن نبوت همان ارتباط او با غیب و ظاهر آن ارتباط با خلائق است.همین ارتباط دوگانه و دو سویه را فیلسوفان دیگر نیز بدون قائل شدن به ظاهر و باطن یا نام ظاهر و باطن بر آن گذاشتن، اظهار داشتهاند.
بر اساس نظر ملا صدرا دیگر قائلان به باطن طبیعتا کسانی هم هستند که میتوانند با این مقام باطن ارتباط پیدا کنند.اینان میتوانند مسائلی را از باطن رسول و باطن کتاب و سنت کشف کنند، حتی اگر ظاهر آن مخالف با شریعت باشد. (11)
ولی ملا صدرا و دیگر پیروان نظریه باطنی ملاکی برای تمایز اهل ظاهر و باطن ارائه نمیکنند.هر کس میتواند به نحو ابطال ناپذیر ادعای تماس با باطن داشته باشد و یافتههای خویش را باطنی اعلام کند.
همین تفکیک عرفانی میان شریعت و طریقت باعث میشود که نبوت، روح شریعت باشد و این ارتباط نبی با عالم بیرون از غار در باور افلاطونی است:«بدان که نبوت نسبت به شریعت همچون روح نسبت به جسدی است که روح در میان آن جای دارد و سیاستی که از شرع جدا باشد همانند جسدی بیجان است.» (12)
شریعت نیز گر چه قانون اداره انسان و جامعه در دنیای خاکی است، اما با سیاست تفاوت دارد، چون افعال سیاست جزئی و ناقصاند و شریعت آنها را کمال و بقا میبخشد.همچنین شریعت برای متشرع لازم است، ولی سیاست از سیاستمدار جدا شدنی است. (13)
البته فهم ملا صدرا از سیاست، فهمی ابتدایی است.او در مقایسه شریعت و سیاست، برای شریعت نماز خواندن و روزه گرفتن را مثال میزند که برای شخص سودمند هستند، اما سیاست صرفا تجمل و ریاکاری پنداشته میشود:وی معتقد است:
«سیاست شخص را دستور میدهد تا در لباسهایی فاخر و با تجملاتی خیره کننده نمایان شود که بدیهی است این امر به خاطر ببنندگان است نه به خاطر پوشنده آن لباسها و دارنده آن تجملات.» (14)
ملا صدرا شأن نبی را آسمانی و معنوی میداند و به همین دلیل نقش سیاسی او را نیز نقشی معنی بداند.به همین دلیل به سراغ«رئیس اول»افلاطون یا فارابی میرود و به رئیس مدینه نقشی الهی میدهد و او را انسانی کامل فرض میکند و همه کمالات را برای او مقرر میدارد.
او میگوید:«باید رئیس مطلق انسانی باشد که نفسش کامل و در مرتبه عقل بالفعل باشد و باید قوه متخیلهاش به حسب طبع و قوه در غایت کمال باشد و همچنین قوه حساسه و محرکهاش در غایت کمال باشد، همه آنها به نوعی از فعل نه به انفعال محض.» (15)
هر یک از این قوای«حساسه، متخیله و عاقله، نقشی در ریاست او خواهند داشت:«پس به قوه حساسه و محرکهاش مباشر سلطنت گردد و احکام الهیه را جاری گرداند و با دشمنان خدا محاربه کند و دشمن را از مدینه فاضله دفع کند و با مشرکین و فاسقین از اهل مدینه جاهله و ظالمه و فاسقه مقاتله کند، تا برگردند به سوی امر خدا.و به قوه متخیله مهیای قبول جزئیات با نفسها و کلیات به حکایاتها در بیداری یا در خواب از عقل فعال بوده باشد.و به قوه عاقله به حیثیتی که عقل منفعلش مستکمل شده باشد به همه معقولات به آن غایت که باقی نمانده باشد بر او چیزی از معقولات و عقل بالفعل شده باشد.» (16)
این انسان همین طور که مراتب عقل را از عقل منفعل به عقل بالفعل و از عقل بالفعل به عقل مستفاد و از آنجا به عقل فعال طی کند، به سوی مرتبه نبی طی مراحل میکند:«و هر انسانی که عقل منفعلش به همه معقولات کامل گردد و عقل بالفعل و معقول بالفعل شود و معقولش عاقل شود عقل مستفاد میگردد.واقع در میان عقل فعال و عقل منفعل و میان او عقل فعال چیزی یعنی واسطهای میباشد.
پس عقل فعال به منزله ماده و موضوع است برای عقل مستفاد، و عقل مستفاد به منزله ماده و موضوع است برای عقل فعال و قوه ناطقه که هیئت طبیعه است ماده و موضوع عقل منفعل است که عقل بالفعل شده است.» (17)
اگر عقل فعال در انسان حلول کند به مرتبه انسان کامل و نبی میرسد، البته با حفظ درجات و مراتبی: «و این حالت(حلول عقل فعال)اگر برای جزو نظری از قوه ناطقه حاصل شود، آن انسان حکیم و فیلسوف خواهد بود، و اگر در قوه نظریه و عملیه و متخیله حاصل گردد، آن انسانی میباشد که وحی بر او نازل گردد به توسط ملک و آن ملک عقل فعال است.پس به اعتبار آن که هر چه از جانب خدا بر عقل فعال فائض میگردد عقل فعال، آن را بر عقل منفعل او فائض میگرداند، حکیم و ولی و فیلسوف است، و به اعتبار آنچه بر قوه متخیله او از آنجا فائض میشود، نبی و منذر است به آنچه خواهد شد و خبر میدهد از آنچه گذشته است و از آنچه الحال موجود است از جزئیات واقع در عالم.» (18)
بدین ترتیب ملا صدرا تلاش میکند که نبی را به نحوی در چارچوب سلسله مراتب عقول یونانی جای دهد.عقل فعال همان جبرئیل است و در تفسیر دینی فلسفه یونانی به فرشته تعبیر میشود.نبی نیز کسی است که عقل فعال در قوه نظریه و عملیه و متخلیه او حلول کرده است.
ذکر این مراتب برای نبی طبیعی است که نقش او را بیشتر آسمانی خواهد کرد تا زمینی و نقش زمینی او به عنوان رئیس اول هم باید بیشتر آسمانی فهمیده شود تا خاکی.رئیس مطلق غیر از کمالات اولیه مذکور باید دارای کمالات ثانویهای نیز باشد.این رئیس برای اینکه قدرت زبانی برای تقریر آنچه میداند و قدرتی بر جودت ارشاد و هدایت سعادت و به اعمالی که سعادت به آنها حاصل میشود و قدرت دفاع از عقاید خویش داشته باشد باید دارای خصائل زیر باشد:
«اول آن که تام الاعضاء و قوی الاعضاء باشد که موافقت و متابعت کند او را اعضایش بر اعمالی که شان رئیس میباشد که مباشر آنها شود.
دوم آنکه فهم و تصورش در آنچه میشنود نیکو باشد و هر چه به او گفتنی میشود به همان نحو که مقصود قائل است و به همان نحو که در نفس الامر واقع است بفهمد.
سیّم آنکه حفظش نیکو باشد و آنچه را میفهمد و احساس میکند فراموش نکند.
چهارم آنکه ذکا و فطنش قوی باشد، به نحوی که ادنی دلیل در نظرش بر مدلول دلالت کند.
پنجم آنکه حس العباره باشد و تواند که از آنچه در خاطرش هست تعبیر نماید به عبارتی که مطلب از آن مفهوم شود.
ششم آنکه محب علم و حکمت باشد و از تأمل در معقولات ملالی به هم نرساند و از تعب آن متأذی نشود.
هفتم آنکه بالطبع حریص نباشد بر شهوات و بالطبع دوری کند لعب را و لذات کانیه فاسده را دشمن باشد.
هشتم آنکه کبیر النفس و محب کرامت باشد و بالطبع از هر چه عیب و عار است متنفر بوده، ارفع از آن را راغب بوده باشد.
نهم آنکه در هم و دینار و سایر اعراض دنیویه در نظرش خوار و بیمقدار باشد.
دهم آنکه به حسب طبع، محب عدل و اهل آن و مبغض جور و ظلم و اهل آن باشد و درباره اهل خودش و غیر اهل خودش انصاف مرعی دارد و بر آن ترغیب نماید و بر جوری که بر کسی وارد شود اندوهناک گردد و در مقام تدارک آن باشد.
یازدهم آنکه در هر جا که به عدل و حسن و جمیل دعوت کرده شود به آسانی انقیاد نماید و در دعوت به عدل چموش و لجوج نباشد و اگر به جور و قبیح دعوت کرده شود منقاد نباشد.
دوازدهم آنکه عزمش در آنچه وقوعش سزاوار باشد قوی باشد.و جسور و مقدام و غیر خائف و قوی النفس باشد.» (19)
صفات دوازده گانه مذکور نیز دلالت خاصی بر شأن سیاسی نبی در اندیشه صدرایی(یا افلاطون یا فارابی)ندارد.همه این صفات دلالت دارند بر یک ابلاغ کننده موفق یا یک مراد معنوی مورد قبول و موّجه.به این ترتیب هم کمالات اولیه و هم کمالات ثانویه مذکور بیشتر بر شأن تعالی بخش نبی تأکید دارند تا بر شأن سیاسی و رهبری اجتماعی او.
تأکید بر شأن معنوی و فاروق عادت نبی است که ملا صدرا را به آنجا میکشاند که نبی را با کاهنان مقایسه کند و به نحوی این دو را از هم جدا کند.
ملا صدرا جمع انوار عقلی، نفسی و حسی را فقط در نبی ممکن میداند.نبی با روح و عقل خویش از ملائک مقرب است.با نفس و ذهن، فلکی است بلند مرتبه و با حسن خویش سلطانی از سلاطین بزرگ:«جوهر النبوة کانه مجمع الانوار العقلیة و النفسیه و الحسیه، فیروحه و عقله یکون ملکا من المقربین و بمرئات نفسه و ذهنه یکون فلکا مرفوعا عن ادناس الحیوانیه و لوحا محفوظا من مس الشیاطین و بحسه یکون ملکا من عظماء السلاطین.» (20)
این صفات سه گانه نیز به نبی اختصاص دارد: «اعلم ان مجموع هذه الامور الثلاثه علی الوجه المذکور یختص بالانبیاء». (21)
البته هر جزئی از این سه را میتوان در دیگر انسانها یافت، اما جمع هر سه فقط در نبی ممکن است.
اولیاء و کاهنان فقط میتوانند برخی از این صفات را داشته باشند:«قد یوجد فی الاولیاء علی وجه التعابعیة لهم و کذا الاخبار ببعض المغیبات الجزئیه من الحوادث ربما یوجد ضرب منه فی اهل الکهانه و المستنطقین و کذا قوة التاثیر للنفس المتعدی الی بدن آخر قد یوجد فی اشخاص ذوات نفوس قویه». (22)
اصول معجزات و کرامات نیز از نظر ملا صدرا سه چیز است، همان ادراکات سه گانه تعقل و تخیل و احساس که در برابر سه عالم قرار دارند.در نظام فلسفی ملا صدرا و دیگر قدما به ازای هر یک از این مراتب شناخت، سلسله مراتبی در عالم وجود قرار دارد که انسان با رسیدن به هر مرتبه از شناخت به همان مرتبه از عالم نیز درست مییازد:«انسان ملتئم از سه عالم است، از جهت مبادی ادراکات ثلاث که تعقل و تخیل و احساس است.و پیش از این مذکور شد که هر ادراکی نوعی از وجود است.پس شدت و کمال تعقل موجب مجاورت قدیسین و مصاحبت مقربین و اتصال به ایشان و انخراط در سلک ایشان میگردد، و شدت قوه مصوره مؤدی میشود به مشاهده اشباح مثالیه و اشخاص غیبیه و تلقی اخبار جزئیه از ایشان و اطلاع بر حوادث ماضیه و آتیه.و شدت قوه حاسه که مساوق کمال قوه تحریک است موجب انفعال مواد از او و خضوع قوی و طبایع جرمانیه برای او میشود.پس درجه کامله از انسان که به سبب نشأه جامعه جمیع عوالم باشد آن است که انسان به آن در هر سه قوه قوی باشد تا مستحق خلافت خدا و ریاست ناس تواند بود.و از آنچه مذکور شد معلوم گردید که اصول معجزات و کرامات سه کمال است و سه خاصیت است برای سه قوه». (23)
هر یک از این سه خاصیت برای قوای نظریه، متخیله و حاسه کمال محسوب میشوند:«خاصیت اول کمال قوه نظریه است و آن این است که نفس چنان صفایی بهم رساند که شباهتش به عقل فعال به مرتبهای شدید گردد که اتصالش به آن به تفکر و تأمل بسیار محتاج نباشد و علوم از عقل فعال بدون توسط تعلیم بشری بر او فائض گردد...و خاصیت دوم کمال قوه متخلیه است.و آن این است که قوه متخلیه چنان قوی باشد که در بیداری عالم غیب را مشاهده نماید و صور جمیله و اصوات حسنه منظومه را احساس و مشاهده کند بر وجه جزئی...و خاصیت سیم قوتی است در نفس از جهت جزء عملیاش و قوه تحریکیهاش که تأثیر میکند در هیولای عالم به اینکه صورتی از آن را میکند و صورتی را بر آن میپوشاند.» (24)
بیان ملا صدرا از این سه خاصیت، هر سه آنها را آسمانی و تعالی بخش میکند.حتی در مورد قوه یا خاصیت سوم نیز که حسی است، این قوه«پس هوا را ابری میگرداند و باران را حادث میکند و طوفان حاصل مینماید برای هلاک گروهی که در امر خدا و رسول عناد و عتو ورزیدهاند و بیماران را شفا میدهد و تشنگان را سیراب میکند و حیوانات در نزد او خاضع میشوند». (25)
در این مورد شأن زمینی و سیاسی نبی مغفول است.
اما چون فلاسفه سنتی بالاخره میخواستند او را در مقام انسان کامل جای دهند، بدین جا کشانده شدهاند که شأن ریاست زمینی را نیز بدو محول دارند بدون آنکه در مورد صفات ویژه این شأن تأمل چندانی روا دارند، و همان صفات معنوی را برای این کار کافی دانستهاند، و در تئوری آن علم حقیقی را همان زهد و علمای حقیقی را همان زهاد میانگاشتهاند، چندان مشکلی هم وجود نداشته است. (26)
البته در روزگار ملاصدرا و دیگر فلاسفه سنتی، دنیای سیاست، پیچیدگی امروز را نداشته است و اینان میپنداشتهاند که زهد و رنج برای ریاست دنیایی کافی است.تئوری زندگی فلاسفه سنتی«تئوری ریاضت»است، دوری از متاع دنیوی همه مشکلات بشری را حل میکند.«پس خداوند پیامبر خود را از خیره شدن به متاع دنیا و زیباییهای زندگی فانی آن نهی میفرماید تا پاکی ذات مجرد و چشم مقدس او به ناپاکیهای لذتها و خواستههای آن آلوده نشود.با این که قوت یقین او صلی الله علیه و آله...در بالاترین حد ممکن بود و چیزی او را از یاد خدا باز نتوانست داشت.» (27)
و اما در صورتی که تئوری زندگی تئوری رفاه باشد-که در دوران اخیر همین است و در متون دینی هم میتوان ریشههای آن را پی گرفت-آیا باز این زهد و دوری از متاع دنیوی میتواند تواناییهای لازم برای اداره جامعه را فراهم آورد؟چندان روشن نیست.
یادداشتها
(1)-ر ک:فارابی و فلسفه نبوت، مجید محمدی، کیهان اندیشه شماره 40.و در باب مدینه ر ک:مبدأ و معاد، ترجمه احمد بن محمد الحسینی اردکانی، به کوشش عبد الله نورانی تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362.مقاله چهارم، فصول هفتم، هشتم و نهم.در باب انسان کامل ر ک:به مفاتیح الغیب، مع التعلیقات للمولی علی النوری، صححه و قدم له محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363، ص 55-53:در باب ترجیح وحی بر عقل(به تعبیری که خود این فلاسفه از عقل دارند و آن را جوهری ملکوتی میانگارند)ر ک:به مفاتیح الغیب، ص 481
(2)-در باب ضرورت زندگی اجتماعی و عدالت ر ک:مبدأ، و معاد، ص 56، در باب تفکیک نفس و بدن ر ک:الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تعلیق، تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی 1360، ص 7-196.در باب تئوری سلسله مراتبی موجودات ر ک:مفاتیح الغیب، المفتاح الثالث عشر، فی اثبات العالم الروحانی و دار النفوس البشریه
(3)-در باب جوهر ملکوتی نفس ر ک:مفاتیح الغیب، المفتاح الخامس عشر، ص 510، در مورد عالم رب النوعی و مثالی ر ک:الشواهد الربوبیه، الشاهد الثانی من المشهد الثانی.
(4)-مبدأ و معاد، ص 557، نیز ر ک:مفاتیح الغیب، ص 479.شواهد الربیوبیه ص 6-359.این بحث حتی در عبارات مانند عبارات بوعلی در شفاست.عبارات سه کتاب فوق نیز مانند هم است.ملا صدرا همانند دیگر فیلسوفان ما یک کتاب اصلی بیشتر ندارد و بقیه آثار همان مطلب را تکرار میکنند، با اندکی مطالب تازه یا با اجمال و تفضیل همان مطلب.
(5 و 6)-مبدأ و معاد، ص 557.
(7)-منبع قبل، ص 558، مفاتیح الغیب، ص 479.
(8)-مبدأ و معاد، ص 558.
(9)-الشواهد الربوبیه، ص 361:«فهذا النبی یجب ان یلزم الخلائق فی شرعه الطاعات و العبادات لیسوقهم بالتعوید عن مقام الحیوانیه الی مقام الملکیه»
(10)-مفاتیح الغیب، ص 485.
(11)-مفاتیح الغیب، ص 487.
(12 و 13 و 14)-المظاهر الالهیه، ترجمه و تعلیق سید حمید طبیبیان، تهران، امیر کبیر، 1364، ص 114، همین عبارات را به زبان عربی میتوان در الشواهد الربوبیه، ص 6-364، فی الفرق بین النبوة.و الشریعة.و السیاسه، یافت.
(15)-مبدأ و معاد، ص 563.
(16)-همان مأخذ، ص 563.
(17)-همان مأخذ، ص 4-563
(18)-مبدأ و معاد، ص 564، در مورد این بحث همچنین ر ک:الشواهد الربوبیه ص 40-337 و ص 56-355.
(19)-مبدأ و معاد، ص 6-565، این خصائص به همین ترتیب در الشواهد الربوبیه، ص 9-357 نیز آمده است.
(20)-الشواهد الربوبیه، ص 344.
(21)-همان مأخذ.
(22)-همان منبع، ص 45-344
(23)-مبدأ و معاد، ص 546
(24)-همان مأخذ، ص 48-546
(25)-همان مأخذ، ص 548
(26)-عرفان و عارف نمایان(ترجمه کتاب کسر اصنام الجاهلیه ملا صدرا)ترجمه محسن بیدارفر، تهران، انتشارات الزهراء، [بیتا]، ص 153.
(27)-منبع قبل، ص 148.