آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

ای ز دریا بکف کف آورد
و ز ملک صورت صف آورده
مغز و در زان بدست ناوردی
که بگرد صدف همی گردی
زین صدفهاء تیره دست بدار
در صافی ز قعر بحر درآر
گوهر بی‏صدف درون دلست
صدف بی‏گهر درون گلست
قیمت در نه از صدف باشد
تیر را قیمت از هدف باشد
آنکه داند بدیده فهر از قعر
بشناسد ز در دریا بعر
و آنکه بر شط و شطر این دریاست
نه سزاوار لؤلؤ لالاست
سطر قرآن چو شطر ایمانست
که از و راحت دل و جانست
صفت لطف و عزت قرآن
هست بحر محیط عالم جان
قعر او پر ز در و پر گوهر
ساحلش پر ز عود و پر عنبر
زوست از بهر باطن و ظاهر
منشعب علم اول و آخر
پاک شو تا معانی مکنون
آید از پنجره حروف برون
تا برون ناید از حدث انسان
کی برون آید از حروف قرآن
تا تو باشی ز نفس خود محجوب
با تو و عقل تو چه زشت و چه خوب
نکند خیره دوری و دیری
آب در خواب تشنه را سیری
نشود دل ز حرف قرآن به
نشود بز به بجیجی فربه
تو که در بند کلک و انقاسی
چهره را از نقاب چه شناسی
نبود خاصه در جهان سخن
رنگ و بوی سخن چو جان سخن
گر همی گنج دلت باید و جان
شو بدریای فسروا القرآن
تا در و گوهر یقین یابی
تا درو کیمیای دین یابی
چون قدم در نهی در آن اقلیم
کندت ابجد وفا تعلیم
چون بخوانی تو ابجد دین را
ابن و جد دان تو شمس و پروین را
سیرت صادقان چنین باشد
ابجد عاشقان همین باشد

تبلیغات