آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

در آن هنگام که کتاب خدا برای راهنمای بشر فرو فرستاده شد، وجود ذی جود رسول خدا صلی الله علیه و آله دست‏یابی به معانی نامتناهی این کتاب آسمانی را تا حدود طاقت فکری بشر ممکن و میسر می‏ساخت.اما چون پیامبر بزرگوار«رفیق اعلی»را برگزید، مسلمانان در دریافت مفاهیم قرآن با مشکل مواجه شدند، به خصوص که عترت یعنی مفسرین حقیق کتاب خدا رابه فراموشی سپرده بودند.ولی چون نمی‏شد قرآن را نیز کنار نهند، ناچار برخی مطابق سلیقه خود آیات این کتاب پر بار را تفسیر نمودند.گروهی با استفاده از عقل خود، و دسته‏ای با روایات پیامبر(ص)به تشریح و تبیین معانی کتاب پرداختند.عده‏ای بدون توجه به«من فسر القرآن برأیه فلیتبؤ...» کلام خدا را تأویل کرده، آن را مطابق افکار و عقاید خویش تفسیر می‏نمودند.
در این مقال سعی شده است که برای دستیابی به ممیزات تفاسیر نخست هر تفسیر از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گرفته، سپس طریقه و روش تفسیری آن مشخص می‏گردد.
البته این شیوه‏های تفسیری را می‏توان در تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر به احادیث و اخبار، تفسیر ادبی، تفسیر کلامی، تفسیر فقهی، تفسیر فلسفی، و تفسیر عرفانی، خلاصه نمود.
که ما دریان مختصر از میان انبوه تفاسیر موجود، تنها چندی از آنها را که از شهرت بیشتری برخوردار بوده‏اند بر گزیده‏ایم:
آراء فقهی و دقایق روائی در جامع البیان
محمد بن جریر طبری(224-301)در تفسیرش آیات قرآن را معنی کرده، سپس به عنوان شاهد بر مدعای خود، روایات مربوطه را با کلیه سلسله سند ذکر می‏کند.
مثلا در تفسیر آیه«انی اعلم ما لا تعلمون» اقوال را می آورد و آن آراء را با سند به صحابه و تابعین منسوب می‏کند.وی معمولاا بحثی در سلسله سند نمی‏کند ولی گاهی رجال روایت را به بررسی نشسته احادیث غیر موثق را رد می‏کند. اقوال صحابه و تابعین را در تفسیر می‏پذیرد، مگر اینکه با روایات«مجاهد»و«ضحاک»در بسیاری موارد به مناقشه می‏پردازد.قابل ذکر است که طبری در تفسیر برای اجماع منزلتی والا قائل است.چنانکه در تفسیر آیه 230 سوره بقره می نویسد مراد از نکاح عقد و جماع است و اگر سئوال شود که در آیه به عمل مذکور تصریح نشده پس چگونه می‏گوئی هر دو مرادند؟می‏گویم.زیرا جماع امت بر این معنی منعقد شده است.
از آنجا که طبری تفسیر به مأثور را قبول کرده، به آنان که به مجرد معنی لغت و ظواهر الفاظ قرآن را معنی می‏کنند حمله می‏کند، ولی در عین حال خود بر این است که با استفاده از قواعد لغوی می توان معانی گروهی از آیات را استخراج کرد.به علاوه مذاهب نحویان را نقل و بررسی کرده است. طبری در جامع البیان روش تفسیر فلسفی را نپیموده، ولی سرشار از مطالب کلامی است.وی در این تفسیر نظرات موافق با عقیده خویش را پذیرفته و آنها را با قرآن تطبیق می‏دهد و در آراء مخالف خود مناقشه می‏نماید.از این مطالب بر می‏آید که طبری در علم کلام نیز متبحر بوده است.
او در تفسیرش به نقد دیدگاههای«معتزله» و«قدریه»پرداخته و ادله آنان را مخدوش نموده است.مثلا در تفسیر آیه«لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار»نظر مخالفین و نافین رؤیت ا مورد بحص قرار می‏دهد.
طبری در تفسیر خود اقوال فقها را نقل و سپس بررسی نموده، و با تکیه بر ادله علمی خویش رأی و قول برتر را انتخاب می‏کند.به طور نمونه در تفسیر آیه:«ان الصفا و المروة من شعائر الله»می‏گوید:«اختلاف در سعی صفا و مروه وجوهی دارد، گروهی گفته‏اند:تارک سعی صفا و مروه تارک یکی از مناسک حج است، به طوری که تا قضاء آن را بجا نیاورد، حج وی تمام نیست. دسته‏ای دیگر برآنند که فدیه جایگزی سعی صفا و مروه می‏شود، و نیز عده‏ای برآنند که اصلا سعی مستحب و تطوع است».پس از این ادله همه گروهها را ذکر کرده خود می‏گوید:«و الصواب من القول فی ذلک عندنا:ان الطوف بهما فرض واجب و ان علی من ترکه العود لقضائه ناسیا کان او عامدا، لتظاهر الاخبار عن رسول الله(ص)(ج 1، صفحه 50 چاپ مصطفی البابی الحلبی).
جامع البیان طبری با حدود چهار میلیون کلمه اولین و مهمترین کتاب تفسیری به مأثور است و ظاهرا تنها تفسیری مأثوری است که تمامی سلسله سند را نقل می‏کند.
وی تنها به مأثور کفایت نکرده، قائل است: گروهی از آیات را می‏توان با تکیه بر قواعد ادبی تفسیر کرد.این تفسیر در عین حال که مرجعی برای تفسیر اثری است، نزد مفسرین عقلی نیز از اهمیتی خاص برخوردار است.زیرا طبری اقوال مختلف را نقل کرده و با استفاده از روشهای عقلی آنان را تجزیه و تحلیل نموده، یکی را بر دیگری ترجیح می‏دهد و نیز از آنجا که مناقشات کلامی و فقهی در آن نگاشته شده‏اند، برای مباحث کلامی و فقهی تفسیر نیز مرجعی قابل توجه می‏باشد.
ظرائف ادبی در تبیان شیخ طوسی
شیخ طوسی(460-385)در تفسیرش فقط نقل متواتر و واحد محفوف به قرائن قطعی را در این باب حجت می‏داند، لذا روش تفسیر بر حدیث در تبیان کمتر به چشم می‏خورد و اگر هم دیده شود، در عرض بقیه معانی و بدون ترجیح بر دیگر اقوال مذکور افتاده است.مثلا در آیه 26 سوره یونس«للذین احسنوا الحسنی و زیادة و لا یرهق وجوهم قترولا ذلة...»در معنی«زیاده»چنین می‏نویسد:معناه ان لهم زیادة التفضل علی قدر المستحق علی طاعاتهم من الثواب»و سپس می‏نویسد«و قال ابو جعفر»(ع)معناه ما اعطا هم الله فی الدنیا لا یحاسبهم فی الاخرة».
شیخ طوسی در تفسیرش لغت و صرف و نحو آیات را به دقت بررسی می‏کند و برای روشن شدن معنی آیه یا دقایق آن، از این بررسیها کمک می‏گیرد و نکات ظریف معنی را آشکا می‏سازد. چنانچه در آیه 27 سوره توبه«...و رضوان من الله الکبر...»درباره«رضوان»می‏گوید.«و انما رفع رضوان لانه استأنفه للتعظیم».
یا در آیه 57 سوره انفال«الذین عاهدت منهم ثم ینقضون...»می‏گوید:و قوله تعالی«ثم ینقضون» عطف المستقبل علی الماضی، لان الغرض ان من شأنهم نقض العهد مرة بعد اخزی فی مستقبل اوقاته بعد العهد الیهم».
در تبیان روش تفسیر فلسفی به کار گرفته‏ نشده ولی در بعد کلامی شبهات و مطاعن ملحدان و مبطلان پاسخ داده شده است و شیخ در این تفسیر با گروههایی مانند:«مجیرة»، «مشبهه»، «مجسمه»به بحث پرداخته نظریات این گروهها را پس از بررسی، نقد ورد نموده است.
مثلا بعد از تفسر آیه 54 سوره انفعال«ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم»می‏گوید: «و فی الآیة دلالة علی بطلان مذهب المجبرة، لأنها تدل علی انه لا یکون العقاب الابتغییر النفس الی ما لا یجوزان یغیر الیه و هذا یبین انه لا بواجب و ذلک یبطل قول من قال، یجوزان یعاقب الله البری بجرم السقیم».
شیخ طوسی آیات الاحکام را به صورت گسترده تفسیر نکرده، تفصیل مطلب را به کتب فقهی‏اش ارجاع می‏دهد.ولی اقوال فقهی دیگر مذاهب را نقل می‏کند.مثلا در تفسیر آیه«فاعلموا انما غنمتم من شیئ»...می‏نویسد«قال ابن عباس و ابراهیم و قتاده و عطاء:الخمس تقسیم خمسة اقسام فسهم الله و سهم الرسول واحد و قال قوم.یقسم اربعة اقسام سهم لبنی هاشم و ثلاثة للذین ذکرو بعد ذلک من سائر المسلمین ذهب الیه الشافعی و قال اهل العراق..»(ج 5، ص 144)
تبیان شیخ طوسی با حدود یک میلیون و هفتصد هزار کلمه ظاهرا اولین تفسیر بزرگان شیعه است که تفسیر تمامی قرآن را در بردارد و در آن هر دو روش عقلی و نقلی تفسیر به کار گرفته شده است، اما واقعیت این است که طریق عقلی تفسیر لغوی بیش از تفسیر به مأثور پیموده شده است.در این تفسیر مسائل ادبی -لغت و صرف و نحو و غیره-به بحث گذاشته شده و مطالب کلامی نیز در آن فراوان است.
جلوه‏ای از اعجاز بیانی قرآن در کشاف زمخشری
محمود بن عمر زمخشری(467-538)در حالی که روایت«ان القرآن یفسر بعضه بعضا»را قبول دارد، در صفحه 193 جلد دوم کشاف می‏نویسد:«اسد المعانی ما دل علیه القرآن»، از این روش کمتر استفاده می‏کند و گای به عنوان مؤید معنی آیه دیگری را همان معنی را در بر دارد، ذکر می‏کند.
مثلا در تفسیر آیه«فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة»می‏گوید: قال اللّه تعالی«انکم و ما تعبدون حصب جهنم» و این آیه مفسر«وقودها الناس و الحجارة»است و قسمت«انکم و ما تعبدون»مطابق«الناس و الحجارة»است و«حصب جهنم»مطابق«وقود.» (ج 1، ص 103).
کشاف در تفسیر خود گاهی از احادیث کمک می‏گیرد و چون آیه را با حدیث معنی کرد، نظریه خود را مطرح نمی‏کند و در مقابل تفسیری که از حدیث استخراج شده موضع گیری نکرده، آن را قبول می‏کند.به طور نمونه در تفسیر«لائم» در آیه 150 سوره بقره می گوید:«در حدیث آمده که«تمام النعمة دخول الجنة»است و از علی(رض) آمده است:«تمام النعمة الموت علی الاسلام».
زمخشری گاهی برای تأیید معنای مورد نظرش یک یا چند روایت ذکر می‏کند.مثلا در آیه «تتجافی جنوبهم عن المضاجع»می‏نویسد:« و هم المتجهدون»و از رسول خدا صلی اللّه علیه و سلم در تفسیرش آمد است«قیام العبد بمن اللیل»و از حسن رضی الله عنه«انه التهجد و هم المتهجدون».
زمخشری آیات را با استفاده از ظواهرشان معنی کرده، گاهی کلام خدا را از نظر صرف و نحو و لغت مورد بررسی دقیق قرار می‏دهد.مثلا در آیه‏ 26 سوره بقره می‏گوید:فسق خروج از قصد است و رؤ به گفته:فواسقا عن قصدها جوائرا.
وی چون ادیبی پر ذوق است نکات دقیق و ظریف آیه را استخراج کرده بر می‏شمرد و از معجزه این کتاب عظیم پرده برمی‏دارد.مثلا در تفسیر آیه«ان هولاء الشرذمة قلیلون»می‏نویسد: این آیه حاوی چند تأکید بر کم بودن عده بنی اسرئیل می‏باشد:1-شرذمه به معنای عده قلیل است‏2-صفت قلیل را هم آورده است‏3-قلیل را جمع بسته یعنی افراد هر گروهشان هم کم‏اند.4- آن را جمع مذکر سالم بسته که جمع قلد است.»
باید دانست که آیه تأکیداتی دیگر نیز دارد که چون معلوم بوده زمخشری آنان را بیان نکرده است که از آن جمله است:1-جمله اسمیه‏2-لام ابتداء3-ان.
زمخشری، استطراداتی را که در تفسیر آیه کمک می‏کند، ذکر کرده است.برای نمونه در تفسیر آیه«ان اللّه لا یستحیی ان یضرب مثلا» نخست هشت صفحه مطلب ادبی عرفی ذکر کرده، سپس وارد تفسیر آیه می‏شود.
تفسیر زمخشری فلسفی نیست، اما چون خود معتزلی است، از عقل به عنوان ابزار اصلی تفسیر استفاده کرده و طبعا آیاتی را که ظاهرشان مخالف عقیده‏اش بوده، تأویل برده است.
در کشاف، آراء فقهی نیز ارائه شده، احیانا اعتراضاتی هم از مفسر بر آنان وارد آمده است. مثلا در ذیل آیه«الحج اشهر المعلومات»می‏گوید: و اشهر معلومات نزد ابو حنیفه شوال و ذا القعده و 10 روز اول ذی الحجه است و نزد شافعی 9 روز از ذی الحجه و شب نحرو در نظر مالک، همه ذی الحجه می‏باشد.
وی گاهی آیه را تحلیل فقهی کرده، بعضا از حکمت تشریح نیز سخنی به میان آورده است. زمخشری، تفسیر را درس تربیت روحی می‏داند و گاهی به ندرت مطالب و مواعظ مفیدی را ذکر می‏کند و از اوضاع و احوال اجتماعی عصر خود انتقاد می‏کند.
مثلا در تفسیر آیه«یوم تکوی بها...» می‏گوید:اگر بپرسی چرا این اعضاء را مختص به «تکوی بها»کرده؟می‏گویم:زیرا آنها از اموالشان جز اغراض دنیوی مانند وجاهت نزد مردم و... استفاده نمی‏کنند چنانچه ثروتمندان زمان خودت را می‏بینی که عادتشان این است و اغراض و طلباتشان از اموالشان چیزی جز این نیست»(ج 2، ص 268).
کشاف با حدود هشتصد هزار کلمه از شمار تقاسیر کمعتزله است که از گزند حوادث مصون مانده است.زمخشری جز مواردی نادر طریق تفسیر به مأثور در تفسیرش نپیموده است.
وی در استخراج و نشان دادن اعجاز بیانی قرآن منتهای کوشش خود را به کار گرفته است و بدین خاطر تفسیر کشاف برای پی بردن به این بعد از اعجاز قرآن مرجعی مهم بشمار می‏رود.و چون از معتزله است برای دست‏یابی به عقاید این فرقه و استخراج نظریات این گروه در تفسیر، می‏توان از آه بهره فراوان گرفت.
حدیث و لغت د مجمع البیان طبرسی
فضل بن حسن طبرسی(م حدود 550)در مجمع البیان روش تفسیر قرآن به قرآن را کمتر بکار بسته است و فقط گاهی آیه‏ای را برای تأیید معنای آیه مورد تفسیر یادآور می‏شود.مثلا در تفسیر آیه 48 سوره نساء«ان اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک..»آیات 56 سوره حجر و 99 سوره اعراف را به عنوان مؤید معنا ذکر می‏کند.
طبرسی در تفسیر آیه 78 سوره بقره«و ان هم الا یظنون»می‏گوید:در این آیه دلالتی است بر عدم از تقلید در معانی کتاب و دیگر چیزهایی که برای فراگیریشان طریقه علمی موجود است و همین که ظن انسان به جائی رسید در دیانات عمل بر طبق آن جائز نیست.
مشاهده می‏شود که طبرسی نیز مانند شیخ طوسی اخبار آحاد بدون قرینه قطعی را در تفسیر حجت نمی‏داند و بنابر این طبرسی باید روایاتی را نقل کند که قطع به صدورشان دارد.
البته طبرسی گاه هم از حدیثی معنای آیه را استخراج می‏کند، مثلا در تفسیر«لا نذرکم و من بلغ»یکی از وجوهی که نقل می‏کند از ابن عباس است و می‏نویسد:«قال ابو جعفر و ابو عبد اللّه(ع):«من بلغ ان یکون اماما من آل محمد فهو ینذر بالقرآن کما انذر به رسول اللّه (ص)»و علی هذا فیکون قوله و من بلغ فی موضع رفع عطفا علی الضمیر فی«انذر»(ج 2، ص 282)
در مجمع البیان روش تفسیر لغوی پیموده شده، به طور نسبتا کاملی از لغت و اشتقاق و صرف و نحو سخن به میان آمده است و می‏توان گفت مجمع البیان بیش از همه ابعاد تفسیر جنبه ادبی دارد، اگر چه در قسمت بلاغت و اعجاز بیانی قرآن در آن بحثی به میان نیامده است.
طبرسی نخست به تبیین و تشریح مفردات آیه می‏پردازد.و بعضا برای تأیید به شعری نیز استشهاد می‏کند.مثلا در آیه 28 سوره توبه‏«انما المشرکون نجس..فان خفتم علیه...» می‏نویسد:و العیلة، تقول عال یعیل اذا افتقر. قال الشاعر:
و ما یدری الفقیر متی غناه
و ما یدری الغنی متی یعیل
سپس جمله را از نظر اعراب درست کرده و به بررسی معانی آیات می‏پردازد.
طبرسی منهج فلسفی را نپیموده، قرآن را تأویل فلسفی نکرده است، ولی در مجمع البیان مباحث کلامی و اعتقادی را مطرح کرده، پس از آنکه نظریات مختلف را ذکر می‏کندمذهب صحیح را به اثبات می‏رساند.
او در آیات الاحکام نظریات همه فرق را مطرح کرده، رأی شیعه را هم می‏گوید.مثلا در آیه «و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة...»می‏گوید:«ان تقصروا من الصلوه»فیه اقوال واحدها، ان تقصر و امن عدد الرباعیات رکعتین، عن مجاهد و جماعة من المفسرین و هو قول اکثر الفقهاء و هو مذهب ائمة اهل البیت... و ثانیها ان معناه القصر من حدود الصلوة، عن ابن عباس و طاووس و..و ثالثها ان المراد بالقصر الجمع بین الصلاتین و الصحیح الاول»و سپس نظریه فقهای همه مذاه را نقل کرده نقد و بررسی نماید.
مجمع البیان با حدود یک میلیون و هفتصد هزار کلمه تفسیری عقلی با منهج لغوی است که در آن از روش تفسیر به مأثور نیز استفاده شده است.در مأثور از روات شیعه و سنی نقل حدیث دارد.
این تفسیر از نظر لغوی شایان توجه است، چرا که لغت و صرف و اشتقاق و نحو آیات و قراءات مختلف را بررسی می‏کند.آیات الاحکام را هم تفسیر نموده و مباحث کلامی را نیز به مقدار لازم مورد توجه قرار داده است.چنانچه خود وی در مقدمه در تعریف از تفسیرش می‏گوید:«و للمتکلم حجة».
بالاخره مهمترین خصوصیتی که مجمع البیان نسبت به سایر تفاسیر دارد دسته‏بندی مطالب آن است که تحت عنوان«القراءة»اختلاف قراءات و «الحجة»دلیل قراءات مختلف و«اللغة»شرح‏ مفردات آیه و«الاعراب»به نحوی بررسی آیه و «النزول»اسباب نزول و«المعنی»تفسیر آیه و «النظم»رابطه آیه را با آیات قبل از آن تشریح می‏کند.
کلام و فلسفه در مفاتیح الغیب فخر رازی
فخر رازی(4/543-606)روش تفسیری قرآن به قرآن را بهترین طرق می‏داند و آن را مستقیم‏ترین راهها بر می‏شمرد و گاهی أیش را در مورد معنای آیه با ذکر آیه‏ای تأیید می‏کند.مثلا در آیه:«و اذا قیل له اتق الله اخذته العزة بالاثم...» می‏گوید:
«اخذته العزة بالاثم»فیه وجوه: احدها:...ثانیها:اخذته العزدای لزمتة...فمعنی آلایة اذا قیل له اتق الله لزمته العزة الحاصلة بالاثم الذی فی قلبه..و نظیره قوله تعالی‏«بل الذین کفروا فی عزة و شقاق»و الباء ههنا فی معنی الکلام...»(ج 5، ص 222 مطبعه البهیه)
فخر رازی در تفسیر، اعتمادیش بر حدیث کم بوده است ولی در صورت صحت روایت و موافقت با ظاهر آیه و ثبوت نقل، تفسیر به مأثور را رد نمی‏کند.
وی به روایاتی که صحتشان نزد وی ثابت نشده اعتماد ندارد.بعضی گفته‏اند چون فخر رازی فیلسوف و حکمی بوده، به مسائل حدیث نپرداخته، به همین جهت در حدیث مهارتی نداشته، در تفسیرش مرتکب اشتباهاتی شده است، آراء صحابه و تابعین را تا آنجا که با منهج عقلی‏اش متفق باشند می‏پذیرد.
در مفاتیح الغیب از لغت و صرف و نحو بگونه گسترده چیزی به چشم نمی‏خورد، ولی در عین حال، گاهی در معنای کلمه‏ای اطاله کلام می‏کند. و گاهی برای تبیین معنای آیه به شعری استشهاد می‏نماید، وی بین معانی دقیق شده اختلافات و فروق لغات را ذکر می‏کند و به مقدار لازم مطالب نحوی را یاد کرده و گاهی نحو را با معانی و بیان خلط می‏کند و بعضا با نحویان به مناقشه بر می‏خیزد و در جایی که اقوال نحات مختلف است، آراء را مطرح کرده، سپس آن را که موافق منهج خودش است بر می‏گزیند.
رازی تا آنجا که می‏تواند تقدیرهای نحات را مردود شمرده و می‏گوید این اقوال مستلزم این است که ترتیب ظاهری که در قرآن آمده، صحیح نیست.
مثلا در«لا اله الا اللّه»می‏گوید:«اگر جز«لا اله» را«لنا»بگیریم، اشکال دارد و اگر«موجود» بگیریم، هم اشکال دارد، ولی اگر بدون تقدیر بگیریم، نفی ماهیت است.وی در این باره می‏گوید:«لو لم یضمر هذا الاضمار، کان قولک لا اله الا اللّه نفیا لما هیة الا له الثانی و معلوم ان نفی الماهیة اقوی فی التوحید الصرف من نفی الوجوه فکان اجراء الکلام علی ظاهره و الاعراض عن هذا الاضمار اولی».
از جمله آراء فخر رازی، عدم وجود الفاظ غیر عربی در قرآن است وی بر این مدعا«قرآنا عربیا» را شاهد می‏آورد و گوید، شافعی و باقلانی و ابن فارس نیز بر این عقیده بوده‏اند.
مفاتیح الغیب سرشار از مطالب کلام و فلسفه است و آراء حکماء و فلاسفه را ذکر کرده، سپس آنها را بررسی نموده است.فخر رازی چنان در این قسمت قلمفرسایی نموده که بعضی از او انتقاد کرده‏اند در این باره صاحب کشف الظنون می‏گوید:«ان الامام فخر الدین رازی ملأ تفسیره باقوال الحکماء و الفلاسف»(کشف الظنون، ج 1 ص 230) فخر رازی در تفسیر آیات الاحکام، اقوال مذابه را نقل کرده، با ادله خود مذهب شافعی را تقویت می‏کند.مثلا در تفسیر آیه‏«لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم فاذا افضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام و اذکروه کما هداکم»اعمال عرفات و مشعر را مفصلا به بررسی فقهی نشسته است.
فخر رازی اکثرا روش عقلی را به کار گرفته و طریق تفسیر به مأثور را نپیموده است.وی مسائل فلسفی و کلام را به صورت گسترده در تفسیرش بررسی کرده، آنان را رد یا تأیید نموده است وی از منهج لغوی بهره وافر برده بعلاوه دقائق و فروق لغات را بحث می‏کند از آیات الاحکام نیز مفصلا سخن به میان می‏آورد.ریاضیات و علوم طبیعی را در تفسیرش گنجانیده است و خلاصه مقال اینکه مطالب متفرقه بسیاری را در تفسیرش ذکر می‏کند.
در این باره ذهبی، در جلد اول کتاب «التفسیر و المفسرون»می‏گوید:«فالکتاب اشبه ما یکون بموسوعة فی علم الکلام و فی علوم الکون و الطبیعة».
و نیز کشف الظنون در صفحه 231 جلد اول از بحر المحیط ابو حیان چنین نقل کرده است: «جمع الامام الرازی فی تفسیره اشیاء کثیرة طویلة لا حاجة بها فی علم التفسیر و لذلک قال بعض العلماء، فیه کل شئ الا التفسیر.»
و بالاخره قابل ذکر اینکه مفاتیح الغیب را خود رازی به اتمام نرسانده، بلکه بزرگانی پس از وی این کار را به انجام رسانده‏اند که تحقیق این مطالب این مختصر را نشاید.
فقه و لغت در روح المعانی آلوسی
شهاب الدین محمود آلوسی (1217-1270)در روح المعانی از احادیث در استخراج معنای آیه استفاده کرده، زیرا وی تفسیر را متکی بر منقول و مترتب بر آن نمی‏داند، او در صفحه هفتم جلد او تفسیرش آورده است: «و العجب کل العجب ممن یزعم ان علم التفسیر مضطر الی النقل فی فهم معانی التراکیب».ولی با این همه گاهی روایتی را نیز در تفسیر آیه‏ای نقل می‏کند.
مثلا در تفسیر آیه‏«لا تدرکه الابصار»در رد معتزله که می‏گویند:لا تدرکه سالبه کلیه دائمه است، می‏گوید:«جواب آن به چند وجه ممکن است...سوم آنکه اگر تسلیم شویم که ادراک به معنی رؤیت مطلق است و الف و لام«الابصار» برای استفراق است و کلام برای عموم سلب، اما تسلیم نمی‏شویم که این عموم شامل همه اوقات است و دائمی، زیرا ممکن است نفی رؤیت مربوط به دنیا باشد و مؤید آن نیز روایت حکیم ترمذی درنوارد الاصول و ابو نعیم در حلیه است.
از ابن عباس نقل شده:قال تلا رسول الله صلی الله علیه و سلم هذه الایه‏«رب ارنی انظر الیک»فقال(ص)قال الله تعالی یا موسی انه لا یرانی حی الامات و لا یابس الا تدهده و لا رطب الا تفرق و انما یرانی اهل الجنة الذین لا تموت اعینهم و لا تبلی اجسادهم».
مشاهده می‏شود که آلوسی که تفسیر را مضطر به نقل و محتاج بدان نمی‏داند، چگونه با روایت، آیه را مقید می‏کند.
آلوسی روش لغوی را بسیار به کار بسته و معانی آیات را با استفاده از ظواهر الفاظ آن استخراج نموده است.وی در مطالب نحوی زیاده‏روی می‏کند و چندان سخن را گسترش می‏دهد که از تفسیر خارج می‏گردد.
مثلا در تفسیر آیه‏«کیف تکفرون بالله...»سوره بقره می‏نویسد:«کیف اسم اما ظرف و عزی الی سیبویه فمحلها نصب دائما او غیر ظرف و عزی الی‏ الاخفش فمحلها رفع مع المبتدا و نصب مع غیره و ادعی ابن مالک ان احدا لم یقل بظرفیتها اذلیست زمانا و لا مکانا لکن لکونها تفسیر بقولک علی ای حال احلق اسم الظرف علیه مجازا...»و تازه این مقدار که نقل شده کمتر از نصف مطالبی است که در مورد بررسی نحوی کلمه«کیف»در تفسیر روح المعانی آورده شده است.و یا در صفحه 163 جلد اول قریب به دو صفحه در مورد«لو»به بحث نحوی پرداخته است.
از خطبه کتاب روح المعانی چنین برمی‏آید که روش فلسفی را در تفسیر نه تنها تأیید نمی‏کند، بلکه با آن مخالف هم بوده است.چنانچه خود گوید:«و اما من صرف عمره بوساوس ارسطاطالیس و اختار.شوک القنافذ علی ریش الطواویس فهو بمعزل عن فهم غوامض الکتاب و ادراک ما تضمنه من العجب العجاب».
وی گاهی مباحث کلامی و مطالب حکما را مطرح کرده، سپس بحث و بررسی می‏کند، به طور نمونه در صفحه 171 جلد اول می‏نویسد:«مطلب فی التعلیل»یا در صفحه 62 جلد دوم می‏گوید: «اذا تعارضت اقوال الشارع مع اقوال الفلاسفه فینبغی الاعتماد علی اقوال الشارع و حملها علی احسن معانیها».
آلوسی درباره آیات الاحکام به طور گسترده به بحث می‏نشیند و ادله مذاهب را نیز نقل کرده، سپس جرح و تعدیل می‏کند، مثلا در تفسیر«و لا عاد» سوره بقره می‏نویسد:
«ای متجاوز ما یسد الرمق و الجوع و هو ظاهر فی تحریم الشبع و هو مذهب الاکثرین فعن الامام ابی حنیفه و الشافعی رضی ا...تعالی عنهما»لا یأکل المضطر من المیته الا قدر ما یمسک رمقه‏لان االاباحة للاضطرار»و قد اندفع به و قال عبد اللّه بن الحسن العبری«یأکل منها قدر ما یسد جوعته» و خالف فی ذلک الامام ما لک فقال....و نقل عن الشافعی-فالعاصی فی سفره لا یباح له الأکل من هذه المحرمات و هو المروی عن الامام احمد ایضا و هو خلاف مذهبنا و یحتاج حکم الرخصة علی هذا الی التقیید بان لا یکون زائدا علی القدر الضرورة من خارج و استدل بعموم الایه علی جواز اکل المضطر میته الخنزیر و الادمی خلافا لمن منع ذلک»(ج 2، ص 37)
آلوسی در خطبه تفسیرش در صفحه هفتم جلد اول می‏نویسد:«اما کلام بزرگان صوفیه در قرآن از باب اشاره به دقائقی است که بر ارباب سلوک منکشف می‏شوند و تطبیق بین این دقائق و ظواهر مراده آیات نیز امری ممکن است، از کمال ایمان است و عرفان محض.نه آنکه صوفیه معتقدند که اصلا ظواهر قرآن مراد نبوده، باطن مراد است و بس».
به همین سبب، آلوسی در تفسیرش بعد از بحث پیرامون چند آیه، مطالبی عرفانی را تحت عنوان «من باب الاشارة فی الایات»ذکر کرده است.
آلوسی در روح المعانی طریق تفسیر به مأثور را به جز در موارد معدودی نپیموده و اکثرا بلکه غالبا از روش عقلی لغوی در تفسیر آیات استفاده کرده است.وی از نحو آیات به طور گسترده بحث می‏کند و تا بدانجا پیش می‏رود که از تفسیر خارج می‏شود، آیات الاحکام را مفصلا مورد بررسی قرار می‏دهد.
او مطالب کلامی و گفتار حکما را مطرح نموده و سپس آنها را به بحث می‏نشیند.با مخالفان به سختی برخورد می‏کند، از مفسرین بسیاری مطلب نقل می‏کند.وی معمولا هنگامی از فخر رای نقل مطلب کند، عبارت«قال الامام»و آنگاه که از ابی السعود کلامی آورد عبارت«قال شیخ الاسلام»را می‏آورد و زمانی که از بیضاوی نقل مطلب می‏کند، غالبا«قال القاضی»را بکار می‏گیرد.
علوم طبیعی و تجربی در الجواهر طنطاوی
طنطاوی(1287-1358)در این کتاب کمتر از روش قرآن به قرآن استفاده نموده و به ندرت می‏توان کلمه یا آیه‏ای را پیدا کرد که با استفاده از آیات دیگر قرآن معنی نموده باشد، یکی از یان موارد نادر در صفحه 105 جلد دوم آمده است که در تفسیر«اقنتی»می‏نویسد: ادیمی للطاعة، کما فی قوله تعالی«امن هو قانت آناء اللیل ساجدا و قائما».
در الجواهر در استخراج معانی آیات از روش تفسیر قرآن به حدیث نیز به ندرت استفاده شده است و به طور مثال در تفیسر آیه‏«...و یقتلون الذین یامرون بالقسط فبشرهم بعذاب الیم»پس از ذکر معنای آیه روایتی از ابو عبیده بن جراح نقل می‏کند که از پیمغبر(ص)می‏پرسد«ای الناس اشد عذابا»می‏فرماید:«رجل قتل نبیا او رجلا امر بالمعروف و نهی عن المنکر»و سپس خود حضرت(ص)این آیه و آیه بعد را تلاوت می‏فرماید.(ج 2 ص 74).
طنطاوی، روش استفاده از لغت را به کار گرفته، از ظواهر الفاظ برای پی بردن به معانی بهره جسته است وی گاهی معنای مفردات آیه را نیز ذکر می‏کند.مثلا در تفسیر؛«قاتل معه ربیون کثیر»می‏گوید:«جماعاتو الربی من الربة و هی الجماعة».
به علاوه اعراب نسبتا مشکل را نیز ذکر می‏کند، به طور نمونه می‏توان به تفسیر آیه:«.... یقولون هل لنامن الامر من شئ قل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لک»نظر افکند که می‏نویسد:«و هذه الجملة المعترضة»[مراد جمله «ان الامر کله لله»است‏]بین صاحب الحال فی یقولون و بین الجملة الحالیة و هی‏«یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لک».
طنطاوی اقوال مختلف فقهی را پس از تفسیر آیه ذکر کرده، بعضا ادله را نیز متذکر می‏شود. مثلا در تفسیر آیه‏«فان احصرتم...»می‏نویسد: «ای منعکم العدو....و لیس عاما لکل مرض او غیره کما عند الحنفیه، لقول ابن عباس رضی الله عنهما «لا حصر الاحصر العدو»و علیه الشافعی و مالک و..»(ج 1 ص 178).
طنطاوی بر آن بوده تا با استفاده از قرآن تحرکی در مسلمین ایجاد کرده، آنان را از خواب غفلت بیدار نماید، به همین سبب تفسیرش سرشار از مطالب اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و غیره می‏باشد.
وی در این باره در مقدمه می‏نویسد:«چون در تعالیم اسلام به دقت نظر افکندم و اکثر عقلا و بعضی دانشمندان را از این معانی و مطالب رویگردان دیدم، بر آن شدم که کتبی در این موارد مانند نظام عالم و امتها، اسلام و نظام اجتماعی، نهضت و حیات امت اسلامی و غیره بنگارم و آیات قرآن را نیز در خلال آنها متذکر شوم....آن کتب نگاشته شده به زبانهائی چند نیز ترجمه گشت.پس از آن بر این شدم که اگر خداوند مرا موفق بگرداند، قرآن را به تفسیر نشسته، این علوم را در خلال آن تفسیر قرار دهم»(ص 1-ج 1)
و از اینجاست که می‏بینیم الجواهر پر از مطالب اجتماعی بوده، حکومتها را برشمرده علل انحطاط هر یک را بررسی می‏کند، نظامات اسلام را به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار داده علل سقوط مسلمین را روشن می‏کند. طنطاوی قصد آن داشته که اضافه بر نهضت سیاسی اجتماعی که مذکور افتاد، حرکت علمی هم در مسلمان ایجاد کند، وی در مقدمه چنین آورده است:«و لیکونن هذا الکتاب داعیا حثیثا الی درس العلوم العلویه و السفلیه و لیقومن من هذه الامة من یفوقون الفرنجة فی الزراعة و الطب و المعادن و الحساب و الهندسه و الفکل و غیرها من العلوم و الصناعات».
از اینجاست که می‏بینیم به اندک مناسبتی مطالب علمی و کشفیات قرون جدید را به میان می‏کشد.مثلا در صفحه سوم جلد اول می‏گوید: «عجائب النمل و النحل و العنکبوت فی توضیح معنی الرحمة».یا در صفحه 9 همان جلد می‏نویسد: «عجائب الذرة و القمح و التمر، و کیف ربیّت له خولها فی قوله»«رب العلمین»، تربیة الله اللؤلؤ فی البحر، تربیة الجنین فی بطن امه..»
طنطاوی در تفسیر برای عقل امیتی خاص قائل می‏باشد، وی تفسیر به مأثور را جز در مواردی معدود به کار نگرفته است.او به پیروی از مفسرین جدید مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره را به بررسی نشسته، به علاوه علوم طبیعی را نیز در تفسیرش به اندک مناسبتی به صورت گسترده ذکر نموده، و آیات الاحکام را تفسیر کرده، نظرات مختلف را نیز ذکر می‏کند و به علاوه فلسفه احکام و نیز اقوال دانشمندان را به عنوان مؤید ذکر می‏کند.
طنطاوی هر سوره به مقاصدی مختلف که هر یک اتحاد موضوعی دارند، تقسیم می‏کند و پس از شرح و تفسیر مقاصد سوره، نکات مهم هر سوره را تحت عنوان«لطائف هذه السوره»برگزیده راجع به آنها مفصلا بحث می‏نماید و پس از اتمام این قسمت، تحت عنوان«بهجة العلم فی قوله تعالی...»مطالبی علمی و اجتماعی را مطرح می‏کند،
برای نمونه می‏توان از صفحه 130 جزء 21 نام برد که می‏گوید:«بهجة العلم فی قوله تعالی»و یوم یعرض...کذلک نجزی القوم المجرمین»و فی هذا المقام فصلان:الفصل الاول فی قوله تعالی «اذهبتم طیباتکم»، الفصل الثانی فی تحقیق الکلام فی امر عاد و این مساکنهم»پس از شرح این دو فصل طنطاوی حکومتهای اموی و عباسی را به بررسی نشسته علل انحراف و انحطاط مسلمانان را برمی‏شمرد.
عقل و نقل در المیزان علامه طباطبائی
مرحوم علامه در المیزان به صورت گسترده از روش تفسیر قرآن به قرآن بهره گرفته، در تفسیر بسیاری از آیات خود قرآن استفاده کرده است و در صورت وجود تفسیری مخالف آن را مردود می‏شمرد.مثلا در آیه‏«و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه»می‏نویسد:«مراد از خلیفه فقط شخص آدم علیه السلام نیست بلکه بنی آدم را هم شامل می‏شود، چنانچه در خود قرآن فرموده:«اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح»و «ثم جعلناکم خلائف فی الارض»و«یجعلکم خلفاء الارض».
نکته قابل ذکر در اینجا اهمیتی است که علامه برای سیاق قائل است.به طوری که بسیاری از آیات را با استفاده از سیاق تفسیر کرده است.
علامه طباطبائی در تفسیر خبر متواتر و واحد همراه باقرائن قطعی را حجت می‏داند و به همین سبب ایشان سعی می‏کند تنافی بین روایات مقطوعه و قرآن را از بین ببرد(ج 4، ص 221). ولی در مورد اخبار آحاد عقیده دارد که مؤید معانی مستفاد از آیه‏اند و آیات نیز مؤید مدالیل‏ اخبار آحادند.به همین جهت ایشان نخست معانی آیه را از ظاهر لفظ و سیاق و غیره استخراج می‏کند و سپس برای تأیید معنی، روایتی را ذکر می‏کند.
به طور نمونه در آیه‏«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته»می‏نویسد:تقوی نوعی احتراز است و تقوای خذا تجنب از عذاب اوست.چنانچه می‏فرماید«فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة»و این متحقق نمی‏شود مگر با سیر در مسلکی که خداوند خواهان آناست.بنابراین تقوی امتثال اوامر و انتهاء از نواهی اوست».سپس این معنی را با روایتی تأیید می‏کند که:پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرموده:«اتقوا اللّه حق تقاته ان یطاع فلا یعصی و یذکر فلا ینسی».
در المیزان از صرف و نحو آیات به طور گسترده سخن نرفته، ولی اگر مطلبی نحوی یا بیان نکته‏ای بلاغی برای رساندن معنای آیه لازم بوده، آن را ذکر کرده و از آن نکته در بیان مطلب بهره برده است.مثلا در تفسیر آیه 18 سوره نساء «و لیست التوبة للذین یعملون السیئات»می‏گوید: «در عدم اعاده قول«علی الله»با آنکه مقصود است، اشاره تلویحی است به انقطاع رحمت خاصه و عنایت الهی از آنان چنانچه ذکر سیئات به لفظ جمع بر حساب کردن گناهانشان و نوشتن آنها دلالت دارد.
علامه با آنکه خود فلسوفی زبردست است، این طریق را نپیموده و بر این نوع تفسیر اصلا اتکاء نکرده است.
بلکه بر عکس قرآن را برای رد نظریات فلسفی مخالف قرآن به کار بسته است، به طور نمونه می‏توان به تفسیر آیه‏«و بالاخرة هم یوقنون»اشاره کرد، که ایشان قول فلاسفه را که عدم جواز تعویل بر غیر محسوسات در علم است، رد کرده و پنج دلیل نقضی در رد این قول اقامه کرده است و نیز علامه بعضا از فلسفه به عنوان مؤیدی برای معنای ظاهرا آیه استفاده می‏کند علامه از طرح مناقشات فقهی همواره دوری. جسته و فقط به چگونگی افاده حکم فقهی پرداخته است و برای آنکه مطلب گسترده نشده از مقصود اصلی باز ماند، به کتب فقهی یا احادیث ارجاع می‏دهد.مثلا پس از روشن کردن معنای آیه «اهل لکم صید البحر»می‏نویسد:در این آیات بحثهای فقهی زیادی است که در کتب فقهیه ذکر می‏شود.
در المیزان مسائل روز و نظریات اجتماعی موجود به بحث گذاشته شده و دقیقا مورد بررسی قرار گرفته است.علامه مسائل جامعه اسلامی را به طور گسترده پی جو شده، آنها را مطرح می‏کند. مثلا ذیل آیه‏«یا ایها الذین اصبروا و صابروا و رابطوا...»گفتاری در مورد«مرابطه»در جامعه اسلامی دارد.
یا در جلد هفتم حدود بیست صفحه در مورد بندگی و برده‏داری در اسلام و سائر ملل بحث نموده و قبل از آن حدود هشتاد صفحه تحت عنوان«کلام فی العدد»عددی که خداوند انبیاء و رسل را آموخته سخن به میان آورده است.
المیزان طریق وسطی و جاده اصلی را در تفسیر پیموده، از عقل و نقل در تفسیر استفاده برده و شبهات مخالفین را تحلیل و رد کرده است.مسائل مجمتع اسلامی را مورد بحث قرار داده، از مسائل ادبی و فقهی به جز مواردی اندک و مختصر در آن سخن نرفته است و جالب‏تر اینکه با وجودی که علامه فیلسوفی والا مقام بوده طریق فلسفی را نپیموده است.

تبلیغات